اشاره
در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی تعبیری به عنوان «اسماء حسنی» (نام های نیک خداوند) دیده می شود که در قرآن به صورت سر بسته، و در اخبار به طور مشروح آمده است، این اسماء همگی بیانگر صفات او است، و با توجه به این که همه نام ها و صفات او نیک است انتخاب این عنوان بیانگر این حقیقت است که این دسته از نام ها دارای اهمیت ویژه ای است. اما این ویژگی از کجا سرچشمه می گیرد؟ شرح آن را بعد از تفسیر آیات و روایاتی که در این زمینه وارد شده است بیان خواهیم کرد. با این اشاره به سراغ آیات قرآن می رویم و به آن گوش جان فرا می دهیم.
1ـ وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ.[1]و برای خدا نام های نیکی است، خدا را به آن بخوانید، و آنها را که اسماء خدا را تحریف می کنند رها سازید.
2ـ قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیاماً تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی.[2]بگو «الله» را بخوانید یا «رحمان» را. هر کدام را بخوانید (همه از یک ذات خبر می دهد و) برای او نام های نیک است.
3ـ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی.[3]او خداوندی است که معبودی جز او نیست برای او نام های نیک است.
4ـ هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی.[4]او خداوندی است خالق، و آفریننده بدون سابقه، و صورتگری است (بی نظیر) و برای او نام های نیک است.
تفسیر و جمع بندی نام های ویژه خداوند
تفسیر آیه نخست را در بحث گذشته آوردیم، و خلاصه آن این است که مردم را از تحریف نام های خداوند برحذر می دارد، و می فرماید: «خداوند نام های نیکی دارد او را به آن نام ها بخوانید و کسانی را که اسماء خدا را تحریف می کنند رها سازید.» (همان ها که نام خدا را بر بت ها می نهند یا نام های مخلوقات را بر خدا می دهند، و گرفتار تشبیه و شرک می شوند.) (وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ). در دومین آیه نیز پس از اشاره به بهانه جوئی های مشرکان که می گفتند چرا پیامبر اسلام خدا را به نام های متعدد مخصوصاً رحمن که در نظر مشرکان عرب کم سابقه بود می خواند، با این که سخن از توحید و یگانگی می گوید؟ می فرماید: «بگو شما او را به نام (الله) یا (رحمن) بخوانید (هر کدام را بخوانید تفاوتی نمی کند) برای او نام های متعدد نیکو است» (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی). در سومین آیه به دنبال توصیف خداوند به خالقیت و مالکیت و تدبیر عالم هستی، و علم و آگاهی از آشکار و نهان، می فرماید: «او خداوندی است که معبودی جز او نیست و برای او نام های نیکو است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی). آری او با داشتن این اسماء و صفات نیکو و بی مانند شایسته الوهیت و عبودیت است و جز او کسی شایسته این امر نیست.
و بالاخره در چهارمین و آخرین آیه، ضمن برشمردن اوصاف فراوانی برای خداوند عالم در آیات پیش از آن (بیش از ده وصف) می فرماید: «او خداوندی است آفریننده و موزون کننده و صورتگر که برای او نام های نیکو است» (هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی). و به دنبال آن نیز اوصاف مهم دیگری را برمی شمرد که مجموعاً به هیجده صفت بالغ می شود. از مجموع این آیات به خوبی استفاده می شود که اسماء حسنی اشاره به صفات جمال و جلال ویژه حق است که هر کدام از کمال مخصوص یا نفی نقصی حکایت می کند، و تنها یک نامگذاری ساده و معمولی نیست، این اسماء و صفات در آیات مختلف قرآن منعکس است و روی آنها مخصوصاً تکیه شده. اکنون به سراغ این موضوع برویم که «اسماء حسنی» کدام است؟ آیا تعداد خاصی دارد؟، و اگر چنین است تعداد آن چه قدر است؟
توضیحات:
1ـ حقیقت اسماء حسنی چیست؟
اسماء حسنی همان گونه که گفتیم به معنی نام های نیکو است و مسلماً همه نام های خداوند نیکو است و به این ترتیب همه نام های الهی را شامل می شود، و چنانچه در شأن نزول آیه 110 سوره ی اسراء (دومین آیه مورد بحث) آمده این آیه زمانی نازل شد که مشرکان از پیامبر شنیدند که می گوید: یا اَللهُ یا رَحمانُ! آنها به طعنه گفتند او ما را از پرستش دو معبود نهی می کند ولی خودش معبود دیگری را می خواند!... در این هنگام آیه نازل شد و پندار تعدد را رد کرد (و فرمود اینها اسماء حسنای خداوند و نام های نیکوی مختلفی است که همه اشاره به ذات واحد حق می کند).[5] به این ترتیب همه ی اینها تعبیرات مختلفی است که از کمالات بی انتهای آن ذات واحد حکایت دارد و به گفته ی شاعر: عِباراتُنا شَتّی وَ حُسنُک واحِدٌ وَ کلٌّ اِلی ذاک الجَمالِ یشیرُ
«تعبیرات ما مختلف است ولی حسن تو یکی بیش نیست.» «و همه به آن جمال واحد بی مثال اشاره می کنند»! از تعبیراتی که در آیات قرآن آمده بر می آید که همه نام های او جزء اسماء حسنی است: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها (نخستین آیه مورد بحث). دلیل آن هم روشن است، زیرا نام های خداوند یا از کمال ذات او خبر می دهد (مانند عالم و قادر) یا از عدم وجود هر گونه نقص در آن ذات بی مثال (مانند قدّوس) و یا حاکی از افعال او ا ست که فیض وجود را از جهات مختلف منعکس می کند (مانند رحمان و رحیم و خالق مدبر و رازق).
تعبیر آیات فوق که دلیل بر حصر است نشان می دهد که اسماءِ حسنی مخصوص خداوند است، این به خاطر آن است که اسماءِ او حاکی از کمالات او است، و می دانیم واجب الوجود عین کمال و کمال مطلق است، بنابراین کمال حقیقی از آن او است و غیر او هر چه هست ممکن الوجود است و سر تا پا نیاز و فقر! در اینجا این سئوال پیش می آید که در روایات ـ همان گونه که در بحث آینده اشاره خواهد شد ـ عدد معینی برای اسماءِ حسنی ذکر شده، این نشان می دهد که اسماءِ حسنی توصیفی برای همه نام های خداوند نیست، بلکه تنها به قسمتی از این نام ها اشاره می کند.
در پاسخ این سئوال می توان گفت: ذکر تعداد معینی از صفات و اسماءِ ممکن است به خاطر اهمیت آنها باشد، نه دلیل بر انحصار، اضافه بر این در بحث های آینده نیز خواهد آمد که بسیاری از اسماءِ الهی شکل شاخه های اصلی را دارند، و بقیه از آنها منشعب می شود، مثلاً «رازق» (روزی بخش) شاخه ای از صفت «رب» (مالک و مدبر) می باشد، همچنین اوصافی مانند «محیی» (زنده کننده) و «ممیت» (میراننده) نیز همین گونه است. بسیار بعید است که اسماءِ حسنی دارای مفهوم خاصی در شرع (به اصطلاح حقیقة شرعیه) باشد، بلکه همان معنی لغوی (نام های نیکو) را بیان می کند که شامل تمام نام ها و اوصاف خدا است.
این که قرآن مجید می گوید «خدا دارای اسماءِ حسنی است او را به این نام ها بخوانید» در حقیقت اشاره به ترک الحاد و تحریف این اسماءِ است به گونه ای که نام های خدا را بر بت ها نهند، یا اشاره به پرهیز از نام هایی است که مفهوم آن با نقائص آمیخته، و ویژه مخلوقات است، یا این که منظور اشاره به این است که تعدد نام ها هیچ گونه منافاتی با وحدت ذات پاک او ندارد، چرا که تعدد نام ها ناشی از اختلاف زاویه دید ما نسبت به آن کمال مطلق است، گاه از دریچه آگاهی او بر همه چیز نگاه می کنیم و می گوییم «عالم» است، و گاه از دریچه توانایی او بر هر کار و می گوییم «قادر» است. به هر حال همه قرائن نشان می دهد که تمام اسماء خدا اسماءِ حسنی است، هر چند بخشی از آن دارای اهمیت ویژه و خاصی است.
2ـ عدد اسماء الحسنی و تفسیر آنها
در روایات متعددی که از طرق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و اهل سنت رسیده، تعداد اسماء حسنی نود و نه شمرده شده است. از جمله در روایت معروفی از پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می خوانیم که فرمود: اِنَّ له تِسْعَةٌ و تِسعینَ اسماُ ـ مِاةً الاّ واحداً ـ مَنْ اَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ، اِنَّه وَترٌ یحِبُّ الوَتْرَ: «خداوند نود و نه اسم ـ یکصد الا یک اسم ـ دارد، هر کس آنها را شمارش کند وارد بهشت می شود، خداوند «فرد» است و «فرد» را دوست دارد.»[6] در روایت دیگری در توحید صدوق همین معنی (با تفاوت مختصری از علی ـ علیه السّلام ـ از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است، پس در شرح آن می فرماید: وَهِی اللهُ الأله، الواحِدُ، الاَحَدُ، الصَّمَدُ، الأَوَّلُ، الآخِرُ، السَّمیعُ، القَدیرُ، القاهِرُ، العَلِی، الاَعلی، اَلباقی، اَلبَدیعُ، الباریءُ، اَلاَکرَمُ، الظّاهِرُ، اَلباطِنُ، اَلحَی، اَلحَکیمُ، اَلعَلیمُ، اَلحَلیمُ، اَلحَفیظُ، اَلحَقُّ، اَلحَسیبُ، اَلحَمیدُ، اَلحَفِی، اَلرَّبُ، اَلرَّحمانُ، اَلرَّحیمُ، الذّارِیءُ، اَلرّزِاقُ، اَلرَقیبُ، اَلرَّئُوفُ، اَلرّائی، السَّلامُ، اَلمُؤمِنُ، اَلمُهیمِنُ، اَلعَزَیزُ، اَلجَبّارُ، اَلمُتَکبِّرُ، اَلسَّیدُ، اَلسُّبُّوحُ، الشَّهیدُ، الصّادِقُ، اَلصَانِعُ، اَلطّاهِرُ، اَلعَدلُ، اَلعَفُوُّ، اَلْغَفُورُ، اَلغَنِی، الغِیاثُ، اَلفاطِرُ، اَلفَردُ، اَلفَتّاحُ، اَلفالِقُ، اَلقَدیمُ، اَلمَلِک، اَلقُدُّوسُ، اَلقَوِی، اَلغَریبُ، اَلقَیومُ، اَلقابِضُ، اَلباسِطُ، قاضِی الحاجاتِ، اَلمَجیدُ، اَلمَولی، اَلمَنّانُ، اَلمُحیطُ، اَلمُبینُ، اَلمُقیتُ، اَلمُصَوِّرُ، اَلکریمُ، اَلکبیرُ، اَلکافِی، کاشِفُ الضُّرِّ، اَلوِترُ، اَلنُّورُ، اَلوَهّابُ، اَلنّاصِرُ، الواسِعُ، اَلوَدُودُ، اَلهادِی، الوقی، الوکیل، اَلوارِثُ، اَلبَّرُّ، اَلباعِثُ، اَلتَّوابُ، اَلجَلیلُ، اَلجَوادُ، اَلخَبیرُ، اَلخالِقُ، خَیرُ النّاصِرِینَ، اَلدّیانُ، اَلشَّکورُ، اَلعَظیمُ، اَللَّطیفُ، اَلشّافی.[7]
نکته مهمی که توجه به آن در اینجا لازم است این که منظور از احصاء و شمارش اسماء حسنی تنها به این معنی نیست که هر کس این نود و نه اسم را بر زبان جاری سازد بدون گفتگو وارد بهشت می شود، بلکه منظور این است به محتوای این اسماء ایمان و معرفت داشته باشد، خدا را به این اوصاف بشناسد، و علاوه بر معرفت، متخلق به این اوصاف الهی نیز گردد، یعنی شعاعی از علم و قدرت و رحمت و رأفت الهی و غیر این صفات در وجود او پرتو افکن گردد، چرا که لازمه ایمان به این اوصاف کمالیه چنین بازتاب و تخلّقی است. در روایت دیگری که در توحید صدوق از امام علی ابن موسی الرضا از پدرانش از علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده، می فرماید: قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ لله عزوجل تسعة و تسعون اسماً من دعا الله بها استجاب له، و من احصاها دخل الجنة: «خداوند نود و نه اسم دارد که هر کس خدا را به آن بخواند دعای او را مستجاب می کند، و هر کس آنها را شمارش کند داخل بهشت می شود.» مرحوم صدوق بعد از ذکر این روایت می گوید: «منظور از احصا کردن همان احاطه به آنها و آگاهی از معانی این اسماء است و معنی احصا تنها شمارش آنها نیست.»[8]
البته در بعضی از روایات عدد اسماء الهی بیش از این ذکر شده، و حتی در بعضی از دعاها مانند دعای جوشن کبیر عدد نا های مقدس او به یک هزار بالغ شده است، و منافاتی میان این روایات نیست، زیرا همان گونه که اشاره کردیم عدد نود و نه به اسماء و صفاتی اشاره می کند که ویژگی و اهمیت بیشتری دارد. مرحوم صدوق شرح مفصلی در کتاب توحید در تفسیر این نام های نود و نه گانه ذکر کرده است که طالبان می تونند مراجعه کنند.[9] اما همانگونه که گفتیم تعبیر روایات در این باره یکسان نیست. بار دیگر یادآور می شویم که قسمتی از این اوصاف از قبیل اوصاف کمالیه ذاتیه خداوند است (صفات جمال) و قسمتی از قبیل اوصافی است که هرگونه نقص را از ذات مقدسش دور می شمرد (اوصاف جلال) و قسمت زیادی از آن صفاتی است که از ناحیه افعال او مشتق شده (صفات فعل).
در ضمن تعدادی از این صفات از نظر معنی با یکدیگر قریب الافق است، هر چند تفاوت های ظریف و دقیق غالباً در میان آنها پیدا می شود.
4ـ اسم اعظم الهی کدام است؟
به تناسب بحثی که در زمنیه اسماء حسنی داشتیم مناسب است سخنی هم از اسم اعظم بگوئیم. در روایات زیادی روی مسأله «اسم اعظم خدا» تکیه شده، و از آنها استفاده می شود که اگر کسی خدا را به اسم اعظمش بخواند دعای او مستجاب می گردد، و هر چه از خدا بخواهد به او می دهد، و لذا در ذیل بعضی از این روایات آمده است «وَالَّذی نَفسی بِیدِهِ لَقد سَئَلَ اَللهَ باسمِهِ الاَعظَمَ الَّذی اِذا سُئِلَ بِه اَعطاهُ وَ اِذ ادُعِی بِه اَجابَ: «قسم به کسی که جانم به دست او است، او خدا را به اسم اعظمش خواند، همان اسمی که اگر خدا را به آن بخوانند عطا می کند و اگر دعا به آن کنند اجابت می نماید.»[10] و تعبیرات دیگری از این قبیل. و نیز در روایات آمده که «آصف ابن برخیا» وزیر «سلیمان» که تخت «بلقیس» را از سرزمین یمن به نزد سلیمان در شام حاضر کرد اسم اعظم می دانست[11] و همچنین «بلعم باعورا» دانشمند و زاهد بنی اسرائیل که مستجاب الدعوه بود از اسم اعظم آگاه بود.[12] مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار روایات زیادی درباره اسم اعظم و این که کدام یک از نام های خدا است؟ نقل می کند که ذکر همه آنها به درازا می کشد، از جمله در روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده است: «اسم الله الاعظم در سوره حمد پراکنده است». و نیز در بعضی از روایات می خوانیم: «بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم خدا از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیک تر است». در روایات دیگری نام های مقدس دیگری از نام های خداوند و اسماءِ حسنی و آیات قرآن ذکر شده که هر یک از دیگری پر معنی تر می باشد (برای اطلاع از آنها می توانید به جلد 93 بحارالانوار مراجعه فرمائید).[13] ولی سخن در اینجا است که آیا اسم اعظم یک کلمه یا یک جمله یا آیه ای از آیات قرآن مجید است، و این همه تأثیر و قدرت در الفاظ و حروف آن نهفته شده، بی آنکه هیچ قید و شرطی داشته باشد؟ یا این که اثر از آن این الفاظ است به ضمیمه حالات و شرائطی در گوینده از نظر تقوا و پاکی و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع امید از غیر او و توکل کامل بر ذات پاک او. یا این که اسم اعظم اصولاً از مقوله لفظ نیست، و اگر پای الفاظ به میان آمده اشاره به حقایق و محتوای این الفاظ است، و به تعبیر دیگر مفاهیم این الفاظ باید در جان انسان پیاده شود و او متخلق به معنی آن گردد، و به مرحله ای از کمال برسد که دعای او مستجاب و حتی تصرف او در موجودات تکوینی به فرمان خدا نافذ گردد.
از این سه احتمال، احتمال اول بسیار بعید به نظر می رسد که حروف و الفاظ بدون تکیه بر محتوا و بدون توجه به اوصاف و حالات گوینده چنان اثری داشته باشد هر چند در افسانه هایی که به نظم و نثر در بعضی از کتب آمده چنین منعکس است که حتی اهریمن می توانست با در اختیار گرفتن اسم اعظم تکیه بر جای سلیمان زند و کارهای او را انجام دهد!! این گونه برداشت از اسم اعظم بسیار از روح تعلیمات اسلام دور است، به علاوه همان داستان «بلعم باعورا» که نشان می دهد بعد از انحراف از مسیر پاکی و تقوا اسم اعظم را از دست داد، گواه بر این است که این نام رابطه نزدیکی با اوصاف و حالات گوینده دارد. بنابراین حق مطلب یکی از دو تفسیر اخیر است و یا هر دو توأم با هم.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بعد از اشاره به مسأله اسم اعظم چنین می گوید: نام های خداوندی عموماً، و اسم اعظمش خصوصاً، هر چند در عالم هستی و وسائط و اسباب نزول فیض در این جهان مؤثر است، ولی تأثیر آن مربوط به حقایق این اسماءِ است نه خود الفاظی که دلالت بر آن می کند و نه به معانی متصوره در ذهن.[14] این سخن نیز تأکیدی است بر آنچه در بالا گفته شد. این نکته نیز قابل توجه است که در روایات مختلف این باب تعبیرات مختلفی درباره اسم اعظم دیده می شود و هر کدام اسم اعظم را در چیزی خلاصه می کند: بعضی «بسم الله»... را به اسم اعظم از همه چیز نزدیک تر می شمرد. بعضی گفتن یکصد مرتبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِالله العَلِی العَظیمِ بعد از نماز صبح را چنین می شمرد. در بعضی دیگر سوره «حمد» و «قل هو الله» و «آیة الکرسی» و «انا انزلناه» اسم اعظم شمرده شده. و در بعضی دیگر شش آیه آخر سوره ی حشر. و بالاخره در بعضی دیگر آیه ی «قُلِ اللَّهُمَّ مالِک الْمُلْک ـ تا ـ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ»[15] و غیر این تعبیرات.[16] این تفاوت ممکن است به خاطر تعدد اسم اعظم، یا تفاوت خواسته ها باشد، ولی در عین حال آنچه مهم است پاکی دل و خلوص نیت و توجه به خدا و قطع امید از غیر او و تخلق به این اوصاف است که روح اسم اعظم را تشکیل می دهد.
پی نوشت ها
[5] مرات العقول، ج2، ص30.
[6] این روایت در «در المنثور» از صحیح بخاری و مسلم و مسند احمد و سنن ترمذی و کتب متعدد معروف دیگری نقل شده است (جلد 3، صفحه 147).
[7] توحید صدوق، صفحه 194 باب اسماء الله تعالی حدیث 8 توجه به این نکته لازم است که نامهایی که در حدیث فوق آمده یکصد نام است و از آنجا که الله که جامع همه این صفات است به حساب نیامده، مجموع اسماء حسنی 99 قسم شمرده شده بعضی نیز گفتهاند الرائی نسخه بدل الرئوف است.
[8] همان مدرک، صفحه 195، حدیث 9.
[9] رک: توحید صدوق، ص195 ـ 217.
[10] بحارالانوار، ج93، صفحهی 225.
[11] سفینة البحار، جلد 1، ص23 و بحارالانوار، ج14، ص113.
[12] بحارالانوار، ج13، ص377.
[13] بحارالانوار، ج93، باب الاسم الاعظم، صفحه 223 تا 232.
[14] المیزان، جلد 8، ص372.
[16] بحارالانوار، جلد 93، صفحه 223 تا 225.