سرویس سیاست مشرق - مسایل به وجود آمده در ماجرای معرفی «محمد شریعتمداری» به وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، فساد گسترده در وزارت صمت در دوره شریعتمداری، انتشار برخی از اسناد توسط یک خبرنگار وابسته به جریان اصلاحات که شخص شریعتمداری را در جایگاه وزیر صمت قبلی متهم به دخالت در فساد بزرگ واردات خودرو می کرد و در نهایت رای نسبتا بالای او در مجلس برای نشستن بر کرسی وزارت کار(196 رای) که محصول توافق مثلث روحانی-لاریجانی-خاتمی بود، قطعا یک سناریوی پشت پردهای هم دارد، چرا که محمد خاتمی، با وجود شائبههای فراوانی که درباره عملکرد شریعتمداری وجود داشت، اعتبار خود را خرج رای آوردن شریعتمداری و فرمان به فراکسیون امید کرد تا او به وزارت کار برود.
نکته قابل تامل این که، علی ربیعی - از نیروهای امنیتی کابینه حسن روحانی -، چهره مورد وثوق و دوست صمیمی خاتمی قرار بود چه پروژهای را در وزارت کار به پیش ببرد که موفق نشد و خاتمی و روحانی بر سر رفتن او به توافق رسیدند؟ شریعتمداری قرار است چه کاری در وزارت کار انجام دهد که علی ربیعی از پس آن برنیامد؟
شاید بررسی بین خطوط اظهارات برخی چهرههای ستادی اصلاحطلبان، در یک سال اخیر و به طور خاص، پروژه «اصلاحات جامعه-محور» بتواند تا حدی به این پرسشها جواب دهد.
اظهارات دو چهره رادیکال اصلاحات در یک سال اخیر، خبر از سویههای عمیقتر و خطرناکتر این «جامعه-محوری» می دهد. «علیرضا علویتبار» در مصاحبه با روزنامه «شرق» (18 مهرماه 97) چنین گفت:
" من ترجیح می دهم از هسته پیشرو استفاده کنیم تا هسته سخت. سخت به معنای انعطاف ناپذیری و تغییر ناپذیری هم هست. اما هسته اصلی پیشرو است و جریان را بازسازی می کند و هم مواضع را رادیکال تر می کند. البته منظورم از رادیکال کردن روش ها نیست.
این هسته پیشرو می تواند در بدنه اصلاحات هم تحریکی به وجود بیاورد. شیوه های جدیدی برای اقدام مطرح کند. ما همیشه از امتحان کردن تظاهرات خیابانی می ترسیم. نگرانیم که در تظاهرات های خیابانی ما کسانی سوءاستفاده کنند. اگر نیرویی نمی تواند یک تظاهرات خیابانی را سازماندهی کند، باید در نیروی اجتماعی بودن خود شک کنند. چرا نباید در مقاطعی از اعتصاب دفاع کرد. همه راه های مسالمت آمیز را باید امتحان کرد. بدنه فعلی اصلاح طلبان این ظرفیت را ندارد. تشکیلات رسمی نمی خواهد از حدی پا را فراتر بگذارد. "
و همین علویتبار در سخنرانی دیگری در هفتههای بعد از آشوبهای دی ماه و بهمنماه گذشته، حرفی به شدت قابل تامل و مشکوک زد که خبر از پشتپرده ی این «جامعهمحوری» می داد:
" وضعیتی طوری است که من بهشدت ترسیدهام؛ نه به دلیل تظاهراتی که از سوی در حدود 110 تا 150 هزارنفر شده است. البته آنها هم مردم هستند و حق اعتراض دارند، ولی اتفاق بزرگی نیست. یادتان باشد ما در همین تهران تظاهرات سهمیلیونی مسالمتآمیز هم داشتهایم؛ یعنی میشود نیروی اجتماعی بزرگتری نیز فراهم کرد، بدون آنکه به خشونت منتهی شود."
و جملهای با این مضمون اضافه کرد:
" ... باید جامعه خودمان را بسیج کنیم؛ ما به حضور جمهور احتیاج داریم؛ جمهور باید یک بار دیگر نقش خود را در بنیانگذاری ایفا کند. "[1]
بنیانگذاری در ادبیات علوم سیاسی، مفهوم مشخصی دارد و قطعا علویتبار عامدانه و از سر آگاهی چنین اصطلاحی را به کار برده است. ترجمان ساده و سرراست حرف علویتبار این است که اصلاحات مردم را به خیابان بکشد، برای نظام قدرتنمایی کند و امتیازات بزرگ(از قبیل تغییر قانون اساسی) بگیرد.
اما «ابراهیم اصغرزاده» ، دیگر چهره افراطی اصلاحطلبان، در مصاحبهای که در همان حال و هوای اغتشاشات دی ماه سال گذشته با روزنامه اعتماد(11 بهمن 96) انجام داد، تقریبا به طور واضح و عیان، برنامه پشت پرده افراطیون این جریان را تشریح کرد. خط به خط این مصاحبه، کدهای مهمی است که اصغرزاده از سناریوی پس ذهن امنیتیهای سابق از قبیل حجاریان رو می کند. به این بخش از سخنان اصغرزاده توجه کنید که به صراحت نگاه تطبیقی بین وضعیت امروز و انقلاب 57 دارد:
" این فضای مجازی هم بدجور اصلاح طلبان را گول زده است. فکر می کنند از طریق فضای مجازی می توانند کنش اجتماعی داشته باشند. بنابراین فکر می کنند فضای مجازی جای نهادهای مدنی، احزاب، سندیکاها و مطبوعات را می گیرد. در فضای مجازی چون فضایی افقی است جنبش اجتماعی شکل نمی گیرد. اصلاح طلبی اگر تبدیل به جنبش اصلاحات نشود، تنها نوعی انفعال و فرار از واقعیت ها خواهد بود. بنابراین وقتی می پرسیم چگونه می خواهید اصلاحات را جلو ببرید؟ می گویند مسالمت آمیز. آیا این روش مسالمت آمیز برای تقاضا برای اعتراض، راهپیمایی، محدود کردن نظارت استصوابی نباید کاری کند؟ مهم تر این است که این اصلاحات اصلا با چه نیرویی می خواهد انجام شود؟ اصلاح طلبان می گویند با طبقه متوسط بالادستی و ممتاز باید اصلاحات کنیم. طبقه متوسطی که حوصله دارد که روزنامه بخواند و فکر کند. اشتباه از همین جا شروع می شود که تصور می شود توده های مردم غیرسیاسی هستند. وقتی توده های مردم را غیر سیاسی فرض می کنیم و آنها را کنار می گذاریم، اولین نیرویی را که از دست می دهیم، کارگران هستند. کارگران در انقلاب اسلامی مهم ترین نیرو بودند و زودتر از طبقه متوسط به انقلاب ٥٧ پیوستند."
او به صراحت می گوید که جریان اصلاحات باید از تودههای وابسته به دهکهای پایین اقتصادی یا به تعبیر انقلابی آن «مستضعفین» یارگیری کند تا سناریوی خود را پیش ببرد. او بسیار شفاف می گوید که جریان اصلاحات باید از قید و بند «مسالمت آمیز» بودن تحرکات خود عبور کند:
" به نظر من اصلاح طلبان باید به اصلاحات رادیکال فکر کنند. اصلاح طلبی را در دو وجه مسالمت آمیز و خشونت آمیز دیدن غلط است. مساله سیاه و سفید نیست. اگر منفعل بودیم مسالمت آمیز هستیم و اگر حرفی را بلند زدیم یعنی خشونت بوده است. ده ها پله بین روش مسالمت آمیز و خشونت آمیز وجود دارد. ما باید از فرصت استفاده کنیم. در مورد مسائل اقتصادی و سیاسی و خصوصی سازی و سیاست خارجی باید ورود کرد. "
سپس اصغرزاده با صراحتی قابل تحسین برنامه اصلاحطلبان برای سال های پیش رو را شرح می دهد که همانا «یارگیری» از طبقه کارگر، تحریک آنها به «دموکراسیخواهی»، به میدان آوردن آنها برای «اصلاحات رادیکال» است:
" بالاخره اصلاح طلبان باید جای سفتی پای خود را بگذارند. به نیروی کاملا قابل اعتمادی باید تکیه کنند. این نیروی قابل اعتماد به نظر من طبقات پایین دست جامعه است. به جای اینکه نگاه تحقیر آمیز به آنها داشته باشیم، باید آنها را آگاه کنیم. باید بپذیریم که آنها توان دارند که برای دموکراسی اقدام کنند. باید بدانیم دموکراسی در دنیا وامدار توده های مردم و پوپولیسم چپ و انقلاب ها است. اینکه اشتباهاتی در یک انقلاب صورت می گیرد نباید بلافاصله نفس انقلاب و حمایت از توده ها را زیر سوال ببریم. آیا تنها در شرایطی که توسعه ایجاد شده و ثبات باشد و ثروت ملی انباشته شود، می توانیم در مورد دموکراسی حرف بزنیم؟
زیر پوست جامعه غلیانی وجود دارد. جنبش های مختلفی در جامعه وجود دارد. کسانی که دل شان برای توسعه کشور می تپد باید آن را خوب آنالیز کنند. این جنبش ها را زیر فرش نروبند. باید واقعیت اعتراضات را به رسمیت بشناسند."[2]
در روزهای اخیر(6 آبان)، «سعید حجاریان»، نظریهپرداز و طراح عملیات سیاسی اصلاح طلبان، مطلبی در کانال تلگرامی خود منتشر کرد که باز از آن بوی رفتن اصلاحطلبان به سمت سازماندهی و «تشکیلات سازی» بین اصناف و کارگران می آید. او نوشت:
" از مشروطه تا امروز، اصناف و سازمانها بهتدریج تضعیف و نابود شدهاند به حدی که ادعا شد، حزب خوب است به شرط آنکه سیاسی نباشد! امروز هم شاهد هستیم معلمان مسائل و دغدغههای صنفی شان را مطرح می کنند اما مشخص نیست، صدای واقعی معلمان را چه فرد یا تشکلی نمایندگی میکند؟ در مورد کامیوندارها، پرستاران، مال باختگان و... همین گونه است. در این شرایط است که وقتی کامیوندارها اعتصاب میکنند قوه قضاییه اتهام آنها را راهزنی مسلحانه اعلام میکند و می دانیم حکم قطاع الطریق اعدام است! این وضعیت، محصول به رسمیت نشناختن صداهاست.
نیروهای امنیتی میترسند با ایجاد فضای باز برای تشکّلیابی، به دست خودشان برای خود رقیب بتراشند. اما با این رویکرد هر چقدر نزاع بیشتر شود باید قوه قهریه تقویت شود تا جایی که کل سیستم فرو میپاشد. مگر این که کم کم فضا را باز کند و اجازه مشارکت گروههای مختلف را در تصمیمگیریها بدهد و با آنها وارد مذاکره شود. قدرت میل به اطلاق دارد به همین دلیل به این سمت حرکت نمیکند. "
در تحلیل نهایی باید گفت که آشکار شدن شکستهای پی در پی پروژه «لیبرالیزاسیون» که آثار فاجعهبار آن را در اقتصاد، فرهنگ و اجتماع مشاهده می کنیم، اردوگاه اصلاحات را دچار خلاء ایدئولوژیک جدی کرده و آنها برای آن که جلوی ریزش شدید پایگاه اجتماعی خود را(که محصول اتحاد تنگاتنگ با جران اعتدالی بود) بگیرند، به دنبال نفوذ در طبقات و اقشاری هستند که به طور سنتی متمایل به جریان رقیب(جریان انقلابی) هستند.
به نظر می رسد که نظریهپردازان اصلاحات عمیقا متوجه به بن بست رسیدن برنامههای «لیبرالیستی» (و اصطلاحا بالاشهری) خود در اقناع کف جامعه شدهاند و آسیمهسر به دنبال یارگیری از حاملان اصلی انقلاب اسلامی یعنی «مستضعفین» برای شلوغ کردن خیابانها هستند. حجاریان به صورت پنهان و اصغرزاده به صورت عیان از یک پروژه سخن می گویند که همانا پروژه خطرناک تحریک «جنوب شهر» به تقابل با نظام از طریق «اردوکشی خیابانی» است. در ماههای آینده باید منتظر تلاش هماهنگ و برنامه ریزی شده اصلاحطلبان برای «انجمن سازی» در مناطق جنوبی شهر بود و در اختیار داشتن امکانات شوراها و شهرداری امکانات و تسهیلات قابل ملاحظهای در اختیار آنان خواهد گذاشت.