گروه فرهنگ و هنر مشرق - کتاب «کآشوب»، دربردارنده بیست و سه روایت از اهالی قلم درباره خاطرتشان از محرم و روضههای خانگی است، که با زبان ساده و روان خواننده را به گذشتههای دور میبرد و به او درس زندگی و مهارتهای اخلاقی و رفتاری میدهد.
روایتها زیبا و از حالت یکنواختی که در اغلب مجموعه داستانها میتوان به آن رسید، گذر کرده و مخاطب را به خواندن متنی ساده و روان تشویق میکند حتی مخاطب میتواند به سهولت ارتباط بسیار خوبی با راوی برقرار کند و گاهی هم به همزاد پنداری با او بپردازد.
«کآشوب»، روایتی از روضههای زمان است که البته با شرایط جامعه کنونی تا حدود زیادی مطابقت دارد و میتواند راهکارهای بسیار را اعم از اخلاقی، رفتاری، فرهنگی و حتی سیاسی به مردم عادی و حتی مسئولان و مدیران ارائه دهد.
زیباترین روایت این کتاب به «حمید محمدی»، با عنوان «کهنه شرم»، اختصاص دارد. روایتی که اگر دهها بار آن را بخوانید باز تشنه خواندنش میشوید. راوی در این داستان، مردی روشندل را برایمان به تصویر میکشد که با وجود نداشتن بینایی ظاهری اما عشق به ارباب در او موج میزند و خود را به سختی به مراسم روضه سیدالشهدا(ع) میرساند و بر لبانش ذکر و نام ائمه(ع) جاری میشود. روضهخوانی که بارها آرزو کردم کاش به جای او بودم یا در زمان حیاتش او را میشناختم و از نزدیک میدیدمش. پدری که علیرغم شرایط ویژهاش و نیاز به داشتن عصا و یک راه بلد، کودک خود را به قلمدوش میکشید تا او احساس خستگی نکند؛ انگار عشق به حسین بدجور مجنونش کرده بود و قلبش را روشن و راه را در ذهنش نمایان ساخته بود. روایتی که اگر بارها آن را بخوانید تنها یک چیز به ذهنتان خطور میکند و آن معجزهای از جنس حسین(ع) در قلب پیرمرد روشندل روضه خوان با نام «کربلایی حاج حسین محمدی محمدی».
گاهی در روضهها، صاحب مجلس فراموش میکند که میهمان اصلی این مجالس کودکان و نوجوانانی هستند که به ریزترین مباحث توجه داشته و آنها را زیر نظر دارند، در این کتاب، کودک از اینکه چای روضه را به او ندادهاند ابراز ناراحتی میکند در صورتیکه باید در وهه نخست این گروه سنی را بر سایر عزاداران مقدم دانست.
حتی در داستان «کهنه شرم»، به وضوح میتوان احترام به والدین، عدم حضور کودک پس از رسیدن به بلوغ در جمع نامحرم(همان مقوله محرم و نامحرم) و رعایت پوشش اسلامی در بین بانوان با توجه به اینکه روضهخوان فردی روشندل بود را لمس و درک کرد.
«کأشوب»، به نکتههای سیاسی که امروزه گریبانگیر کشور نیز شده است، اشاراتی دارد. در روایت دیگر میخوانیم، «میخواستیم امام حسین(ع) را از دست سنتها رها کنیم، اما شیرازه روضه از هم پاشید»، به نوعی میخواهد به مخاطب بفهماند که تنوعطلبی باعث شده است که مردم از برخی ارزشهای دینی، فکری و فرهنگی خود فاصله بگیرند. این اثر میخواهد به ما بفهماند که افراط و تفریط و غرق شدن در موضوعی ما را از بسیاری از ارزشها و اهداف و آرمانها دور میکند، پس باید به گذشته خود که همان پایبندی به ارزشهای اسلامی است رجوع کرده و به آن را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم.
«کآشوب»، روایتهای بسیاری دارد که همهشان نکتههای اخلاقیست. اینکه اگر کسی به امانت مطلبی را به ما گفت در حفظ آن کوشا باشیم و آبروی مؤمنی را نریزیم. یا اینکه به ظاهر افراد توجه نکنیم. همان کولیها و قرشمالهای ژنده پوش شاید از کسانی که ظاهر زیبا و شیکی دارند بیشتر امام حسین(ع) را شناخته و برایشان عزاداری کنند.
این اثر کنایهای هم به مسئولان فرهنگی کشور میزند که چرا باید مجلس عزای حسین(ع) به محفلی برای سودجویان سیاسی قرار گیرد؛ به نوعی که در روایت «بغض دو نفره» میخوانیم که «خیلی جاهای شهر سخنرانی و مداحی هیأتها به شعارهای سیاسی علیه جریان مخالف آمیخته بود»، در اینجا این سول مطرح است، آیا درسهای واقعه کربلا برای تربیت و پرورش یک امت بس نیست که بخواهیم محافل حسینی را به مجالس انتخاباتی و حزبی تبدیل کنیم؟!
برخی از روایتها وضعیت کنونی فرهنگ کشور را بازگو میکند که شاید با تغییر فرهنگ و سبک زندگی مردم، نوجوانان و جوانان جهتگیری ذهنیشان نسبت به بسیاری از ارزشها تغییر کرده است اما باز ستون هیأتها برپا میشود و جوانان پرشورتر از گذشته برای اربابشان حسین(ع) خدمت و سوگواری میکنند. این کتاب به معنای واقعی کلمه کربلا را از بُعد فرهنگی و سیاسیاش به تصویر میکشد، و به مخاطب میفهماند که تا نام حسین(ع) بر تارک این سرزمین میدرخشد شیعه زنده است و به برگزاری روضه علمدار کربلا و حسین(ع) مصمم است.
«کآشوب»، به بزرگ شدن کودکان سر سفره اباعبدالله الحسین(ع) اشاره میکند که هر روضه در وجودشان، تحولی ایجاد میکند و جان دوبارهای به آنها میبخشد.