قوه خیال شأنی از شئون نفس آدمی است و رابطی است بین عالم جسم و عالم عقل. صورتهای خیالی برخی از احکام ماده را دارند و در عین حال از بعضی دیگر، پاک ومبرا می باشند، و به تعبیر فیلسوفان مسلمان، خیال دارای تجرد برزخی است: برزخ در لغت حائل و واسطه میان دو چیز است و عبارت است از واسطه طولی بین دو چیز که نه این است و نه آن، و از طرفی به نوعی شبیه هر یک از آن دو است: صورتهای خیالی از آن جهت که دارای شکل و اندازه اند، مانند جسم و ماده می باشند، اما از آن جهت که قوه و استعداد و وزن و حجم و مکان و زمان ندارند و از این اوصاف پاکند، از عالم جسم فاصله می گیرند. پس عالم خیال حد وسط بین دو عالم مادی و مجرد تام (حس و عقل) است.[1]
قوه خیال را "دستگاه عکاسی نفس ناطقه" نیز نامیده اند چرا که عکس موجودات عالم ماده را می گیرد و آن ها را درک می نماید، و این ادراکات را به قوه عقل می سپارد. از طرفی دیگر، قوه خیال ادراکات قوه عقل را که کلی و انتزاعی می باشند، برای بیان و لمس بیشتر، از معنای محض به اشکال و صورتهای خاص تنزل می دهد. حال اگر خیال آلوده شد، در نقش واسطه گری خویش خیانت می ورزد، و فرد که می پندارد تفکر و عملش بر پایه ادراکات صحیح بوده است، در واقع بازیچه خیال خویش قرار گرفته است.
نیست وش باشد خیال اندر روان
تو جهانـــی بر خیالی بین، روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
و ز خیالی فخرشان و ننگشان[2]
در بحث طهارت بیان می شود که پس از طی مراتب طهارت ظاهری، مراتب طهارت باطنی فرا می رسند که آغاز آن طهارت خیال است و از مهمترین مراتب است چرا که خیال آلوده راهزنی می نماید و آدمی را از سادگی و صفای باطنی خویش دور می نماید. ذکر روایتی بسیار زیبا و قابل تأمل از نبی اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - در این مقام بسیار شایسته است:
إنِّی أُحِبُّ مِنَ الصِّبْیَانِ خَمْسَةَ خِصَالٍ:
الاوَّلُ أَنَّهُمُ الْبَاکُونَ؛
الثَّانِی عَلَی التُّرَابِ یَجْتَمِعُونَ؛
الثَّالِثُ یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ؛
الرَّابِعُ لَایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ؛
الْخَامِسُ یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ.
«من پنج خصلت اطفال را دوست دارم:
اوّل آنکه پیوسته گریانند؛
دوّم آنکه برسر خاک گِرد میآیند؛
سوّم آنکه بدون حقد و کینه با هم دعوا میکنند؛
چهارم آنکه برای فردا چیزی را ذخیره نمینمایند؛
پنجم آنکه میسازند و سپس خراب میکنند! [3]
تک تک این بیانات شریف می توانند بسیار راه گشای باشند. وجهی مشترک بین تمامی حالات بیان شده، عدم تسلط وهمیات خیالی و بازیچه شدن کودکان توسط آنها می باشد: آری، کودکان مانند ما احساس استقلال (!) نکرده اند و خود را بی نیاز نپنداشته اند، لذا حاجات خویش را با گریه خواستارند؛ پوچی مقام و کرسی ریاست گریبانشان را نگرفته است؛ به ورطه بد بینی و خیال بافی نسبت به دیگران فرو نیفتاده اند؛ نقد و بود حال را به نسیه و نیست فردا نفروخته اند؛ و عنکبوت وار دلباخته ساخته های سست خویش نشده اند. حقتعالی می فرماید:
«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»
مثَل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثَل عنکبوت است که خانهای برای خود انتخاب کرده؛ در حالی که سستترین خانهها خانه عنکبوت است اگر میدانستند! (41 :29)
به تعبیری از عالم عامل، علامه حسینی طهرانی (رحمه الله)، در شرح این حدیث: "اطفال چون به فطرت نزدیکترند، یعنی به توحید نزدیکترند، أنانیّت پوچ و استکبار واهی و شخصیّت مجازی در میانشان نیست. فلهذا چون خنده غفلت انگیز، و عمارتهای بهجت آمیز، و کینه های بی اساس امّا ریشه دار، و ذخیره کردن اموال و انباشتن بر اساس وَهم و پندار، و اتّکای به دنیا و دلبستگی بدان، در میان ایشان وجود ندارد، یعنی همه بالفِطرَه اهل توحید می باشند و فنای آنان فطرةً در ذات خدا بیشتر است، بیشتر مورد علاقه پیامبر میباشند. امّا همینکه به غرور جوانی و به کهولت و دوران کهنسالی و پیری میرسند و غرور شهوت و غضب و أوهام و اعتباریّات دامنگیرشان میگردد و حبّ مال و جاه و اعتبار در زمان پیری مغزشان را پر می کند، همه آن غرائز پاک و فطرت سالم و دست نخورده را از دست میدهند، و به باطل در برابر حقّ عشق می ورزند، و عمر و حیات و سرمایه علم و قدرت و امن و امان را به مُفت بلکه به منهای فائده و در برابر ضررهای هنگفت می فروشند و مبادله می کنند. و این موجب بُعد و دوری از رحمت خداست که ایشان را از وادی محبت دور می کند؛ إلاّ مَنْ عَصَمَهُ اللَهُ، وَ قَلیلٌ ما هُمْ.[4]
از آنجا که خیال پاک، دریچه ورود و استقرار در عالم معنا می باشد، بسیار بزرگان، سالهای متمالی و با برنامه، اصرار جدی به تلاشها و ریاضتهای شرعی می داشتند چرا که مهار و انصراف خیال از پلیدی ها و فکرهای نامربوط کاری بس مشکل است: "مرحوم جناب سید مهدی بحر العلوم بعد از سی و چهار سال قوه خیال را تطهیر کرد. بعد از سی و چهار سال دو رکعت نماز شکر به جا آورد و فرمود: خدایا تو را شاکرم که توانستم زود قوه خیال خود را تطهیر نمایم. مرحوم ملاحسینقلی همدانی بعد از بیست و چهار سال زحمت کشیدن آن را تطهیر کرد." [5]
آری، توفیق و همت بسیار می خواهد عمل کامل و دائم به سفارشات مولای متقیان:
«اقصر رایک علی ما یلزمک تسلم ودع الخوض فیما لا یعنیک تکرم »
فکرت را به آن چه بر تو لازم است اختصاص ده تا سالم بمانی ، و از فرو رفتن در کاری که مربوط به تو نیست بگریز تا ارجمند باشی.[6]
یکی از راه های ارزیابی خود در این عرصه، مقایسه حالات خود با سادگی و صفای کودکان، چنان که بیان شد، می باشد. به عنوان مثال بنگریم که آیا گرفتار تکبر و فخر فروشی می باشیم یا نه؛ حقتعالی می فرماید:
«وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»
خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد. (23:57)
به بیان صاحب تفسیر متین المیزان: "مختال به کسی می گویند که دچار خیلاء و تکبر شده باشد ، و تکبر را از این جهت خیلاء میگویند که متکبر چیزی را که در خود سراغ دارد فضیلتی برای خود خیال میکند ...و فخور به معنای کسی است که زیاد افتخار و مباهات میکند ، و اختیال (که مصدر است برای کلمه مختال) ، و نیز افتخار ناشی از این میشود که انسان توهم کند که آنچه نعمت دارد به خاطر استحقاق خودش است ، و این بر خلاف حق است ، چون او فعلی را که باید مستند به تقدیر خدا کند به استقلال نفس خود کرده ، و این اختیال و افتخار هر دو از رذائل نفسند، که خدا آن را دوست نمیدارد. "
دیگر راه، رجوع به خوابهایمان می باشد: "خواب بهترین معرف انسان است. نفس در خواب به توسط قوه خیال هر چه در درون دارد اعم از صور و اشکال و بافتهای مختلف همه را بیرون می آورد و مشاهده می کند. همه اینها مربوط به خود توست."[7] اگر اعمال آدمی آلوده بود، خیال آدمی نیز گرفتار آنها میشود و به جای آنکه وظیفه اش را به مانند سگ شکاری برای شکار حقایق عالم و تحویل آنها با امانت به صاحب خود ایفا نماید، مانند سگی ولگرد می گردد و به جای آنکه تحت مهار باشد، آدمی از آزار و اذیت وی (حتی اگر متوجه به آن نباشد) در امان نخواهد بود: "خواب تلویزیون نفس ناطقه انسانی است. به محض اینکه چشم و گوش را بستی و قوه لامسه و چشایی و بویایی ات را رها کردی و خوابیدی قوه خیال شروع به پخش کردن فیلم درونی ات می کند. هر چه را مشاهده می کنی در خودت وجود دارد.اینها نمایش اعمالی است که روزانه مرتکب شده ای."[8] این چنین است که به جای تصورات لطیف، بیشتر گرفتار خوابهای آشفته و پراکنده می باشیم!
حال سؤالی که مطرح می گردد این است که چگونه قوه خیال را تطهیر کنیم. به چندین نکته که در بیانات بزرگان به چشم می خورد اشاره می نماییم:
1) همان گونه که تلویحاً اشاره شد، مهمترین شرط برای تطهیر قوه خیال، پرهیز از انواع گناه همانگونه که در شرع مقدس و انسان ساز اسلام بیان گردیده است می باشد. چرا که این امر انسان را، و خصوصا قوه خیال وی را، از بند و زنجیرها رهایی می بخشد و اجازه پرواز و صید نور را به او اعطا می نماید:
«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون»
همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر امّی پیروی میکنند؛ او که (صفات) وی را در تورات و انجیلی که نزدشان است مییابند؛ آنها را به معروف دستور میدهد، و از منکر باز میدارد؛ پاکیها را برای آنها حلال میشمرد، و ناپاکیها را بر آنان تحریم می کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، از آنان بر میدارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند. (157:7)
2) دیگر آنکه در خود فرو رود و به دنبال عیبهای خود باشد و نه دیگران. به خود سوء ظن داشته باشد و به دیگران حسن ظن؛ چرا که بر آدمی بس سهل تر است که، به اذن خدای تعالی، خود را اصلاح نماید تا دیگران را. نتیجه این رویکرد این خواهد بود که قوه خیال در متن ذات نفس تحقیق کرده و نقایص خود را شناسایی کند. چه بسیار گمانها و حدسیات نفسانی، به خصوص در روابط اجتماعی، که انسانها را مشغول و گرفتار خود می نمایند. خدای یکتا می فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا»
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است؛ و (در کار دیگران) تجسّس نکنید. (12:49)
3) از بهترین راه های تسخیر قوه خیال به واسطه عقل، تفکر کردن است. شایسته است آدمی، در حالات مختلف، خود را وادار به تفکر عمیق بنماید، و از فهم های حدسی و خیالی فاصله بگیرد، همانگونه که خدای تعالی هشدار می دهد:
«إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا»
آنها تنها از گمان پیروی میکنند با اینکه گمان هرگز انسان را از حقّ بینیاز نمیکند. (28:53)
از حالات نبی اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - و اوصیای او - علیهم السلام - قرائت آیات ذیل در دل شب، پیش از ادای نمازهای نافله شب (تهجد) بوده است، که از این سیره نبوی اهمیت توجه و تفکر پیش و همراه با اعمال عبادی نیز استفاده می شود:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»
مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههای (روشنی) برای خردمندان است. همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد میکنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند؛ (و میگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! (191-190:3)
تفکر می تواند قوه خیال را از پراکندگی و افسار گسیختگی نجات دهد: "تفکر باعث حشر پیدا کردن و محرم شدن انسان با عالم می شود. اگر انسان با نظام عالم محرم شود و رابطه دوستی بر قرار کند … میتواند به اسرار آن راه یابد زیرا دوست هرگز سرّ خود را از دوست پنهان نمی دارد." [9]
در عین حال، در کنار تفکر به نظام آفرینش، تا آنجا که می تواند، موضوع تفکر را شخص خویش و اعمال و کردار خود نیز قرار دهد، و به محاسبه از خود بپردازد. به بیان مولا امام علی - علیه السلام:
«عباد الله، زنوا أنفسکم من قبل أن توزَنوا وحاسبُوها من قبلِ أن تُحاسَبوُا…»
…ای بندگان خدا بیش از آن که مورد سنجش قرار گیرید خود را بسنجید، و قبل از آن که شما را به پای حساب ببرند، به حساب خود برسید.[10]
این عمل، یعنی محاسبه هر روز از خویش، اثرات بسیار عمیقی در انسان می تواند ایجاد نماید، تا آنجا که امام موسی کاظم - علیه السلام - می فرماید:
«لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْهِ»
از ما نیست کسى که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکى کـرده اسـت از خدا زیادى آن را بخـواهد، واگر در آن کـار بدى کرده، از خدا آمرزش طلب نمـوده و به سوى او توبه نماید. [11]
به بیان شیرین علامه حسن زاده آملی به شاگردان خود: "عزیزان! خودتان را حساب کنید تا مصداق "یدخلون الجنه یرزقون فیها بغیر حساب" باشید. از بدى ها استغفار کنید و از خوبى ها حمد کنید، که محاسبه ، مراقبه مى آورد و مراقبه ، حضور و حضور، فتوح به دنبال دارد!"[12]
4) دیگر آنکه گفته اند که توحد و تمرکز با تشتت و پراکندگی سازگاری ندارد. قلب متشتت و پراکنده محل ظهور حقایق عالم قرار نمی گیرد و این توحد است که باعث نزول برکات الهی می شود. آدمی شایسته است حتی در مطالعات خود توحد داشته باشد، و قلب و خیال خود را به یک سو تمرکز دهد: گر چه آبشخورهای معنویِ به حق بسیارند ولیکن شایسته است حشر سالک در ابتدای راه در هر وهله زمانی با مطالبی با موضوعات متحد و بلکه از گوینده و نویسنده واحد باشد تا مباحث در جان وی رسوخ نمایند و برکات از دریچه ای خاص بر او نازل گردند. پس از آنکه سالک قوی و قابل شد، خواهد توانست مطالب متفاوت را در آن واحد هضم نماید و همه را در یک نقطه جمع نماید. [13]
5) دیگر آنکه انسان تلاش نماید با زیبایی ها و طیبات محشور باشد چرا که حقایق عالم معنا در قالب اشکال و صورتهای آشنا بر انسان متمثل می شوند و این قوه خیال است که در سیر نزولی معانی به آنها صورت می بخشد. به عنوان مثال، برای اینکه آدمی بتواند حقایق ملکوتی را در صورتهای تمثلی به بهترین شکل مشاهده نماید، شایسته است به شکل انسان والایی مثل استاد معنوی خویش عمیقا عشق بورزد، و از آن به بعد حقایق را به آن صورت و بافت خواهد دید. [14]از این رو شایسته است که انسان مومن و سالک، زیبا جوی باشد و بلکه در هر حالی زیبا بین باشد؛ در روایتی چنین آمده است: "روزی حضرت عیسی علیه السلام با حواریّون از راهی می گذشتند، ناگاه به مردار گندیده سگی رسیدند. حواریّون با مشاهده این صحنه گفتند: چقدر این سگ بدبو و متعفّن است؛ ولی حضرت عیسی علیه السلام فرمود: این سگ چه دندان های سفید و خوشایندی دارد!"
طبیعی است که چنین ذهن و خیالی گرفتار عیب جویی و نقص بینی در دیگران نخواهد گشت و مشغول اصلاح خویش خواهد بود.
در خاتمه، عرضه می داریم:
این همه گفتیم لیک انـدر بسیج
بــی عنایــات خــدا هیچیم هیــچ
بی عنــایات حــق و خاصان حق
گــر ملک بــاشد سیاهست اش ورق
پیش یوسف نازش و خوبی مکن
جـــز نیـــاز و آه یعقـــوبی مکـــن
تا دم عیسی تــو را زنـــده کند
همچو خویشت خوب و فرخنده کند
از بهاران کی شود سرسبز سنگ
خـــاک شو تا گـل برویی رنگ رنگ
پىنوشت
[1] http://www.hawzah.net/Hawzah/Questions/QuestionView.aspx?LanguageID=1&QuestionID=63224
[2] مثنوی معنوی، دفتر اول، داستان پادشاه و کنیزک؛ جهت شرح ابیات، رجوع کنید به "سیر نی: شرح مثنوی معنوی"، استاد دکتر سلیمان پناه:
http://media.awwal.org/mathnawi/Paadeshah-o-Kanizak/Paadeshah-o-Kanizak_3.pdf
[3] کتاب زَهْرُ الرَّبیع، سیّد نعمت الله جزائری، طبع سنگی، ص 259.
[4] روح مجرد، علامه حسینی طهرانی، ص
[5] شرح مراتب تطهیر (از رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم)، شارح: استاد صمدی آملی، ص 91.
[6] غرر الحکم ، ترجمه محمد علی انصاری ، ج 1، ص 113
[7] شرح مراتب تطهیر، ص 165.
[10] نهج البلاغه، خطبه 90
[11] الکافی، جلد 2، صفحه 453 ، باب محاسبة العمل
[13] شرح مراتب تطهیر ، ص 250.