چکیده:
در این نوشتار برآنیم که با استفاده از مفاهیم ساده، علم فیزیک و نور هندسى، چراغى را روشن سازیم که مىخواهد راه راست و حقیقت را واضحتر بنمایاند . این چراغ با استفاده از تمام مصادیق نور، راه روشنى را فرا روى ما مىنهد که مخاطب را با دیده دل به سمت هدف حقیقى رهنمون سازد . هدف، نشان دادن کعبه دل است، ولى هر چه چراغ راه، نورانیتبیشترى داشته باشد، مسیر حرکت نیز شناختهتر شده و پیدا کردن صراط مستقیم با سرعتبیشترى صورت مىگیرد .
مقدمه
انسانها دوست دارند اشیا را بهتر ببینند و بشناسند و راه سادهترى را در حل مسائل درسى و زندگى پیدا کنند . ما در صدد هستیم این چراغ راهنما را با استفاده از نور فیزیکى روشن کنیم . مطمئن باشید که اگر این چراغ با نور الهى افروخته شود، فروغى خاموش نشدنى و لذتى وصفناپذیر خواهد داشت .
لازم به ذکر است که نویسنده بر آن نیست تا نور حسى، نور عقل و تفکر و انوار دیگر را ناچیز یا کم ارزش جلوه دهد، بلکه اعتقاد دارد که با داشتن تمام این موارد باید در جستجوى منبع نور حقیقتباشیم . درست است که در تاریکى بیابانها، نور کم فروغ ستارگان غنیمت است و در مسائل پیچیده زندگى، استفاده از تعقل و تفکر بسیار مهم و اساسى است، ولى همه این چراغها وقتى نورشان حقیقت را نشان مىدهد که جهتگیرى درستى نیز داشته باشند . این جهتگیرى درست را چراغ دل نشان مىدهد، دلى که وصل به نور حقیقتباشد . بنابراین، کسى که با پاى دل قدم برداشت، قدمگاه او مبارک و مقدس است . انسانى که با چشم دل بینا شد، مغز و درون مفاهیم را مىنگرد و کسى که زبان دلش گویا شد عاشقانه، عالمانه و عارفانه سخن خواهد گفت ولابد چنین سخنى بر دل خواهد نشست .
نور
نور چیزى است که اجسام و اشیا را براى دیدن ما روشن مىسازد و هر چیزى به وسیله آن، ظاهر و هویدا مىشود ولى خود نور ذاتا آشکار است و چیزى دیگرى آن را ظاهر نمىکند و در یک جمله نور، اجسام قابل دیدن را ظاهر مىسازد .[1] براى مثال در تاریکى شب، اشیاى داخل اتاق تاریک قابل رؤیت نیستند . با روشن کردن چراغ، نور آن به اشیا رسیده و آنها را آشکار مىسازد . در روز نیز تابش نور خورشید و بازتابش آن از سطح اجسام به چشم، باعث مىشود تا برگ درختان سبز، دریاى آبى، گلهاى قرمز قالى، رنگ نیلى آسمان و سفیدى برف را ببینیم .
منشا تولید نور
طبق نظریههاى فیزیک براى این که تابشى از سطح جسمى صورت گیرد، باید آن جسم، داغ باشد و طبق قانون «تابش بولتزمن» هر چه دماى جسم بیشتر باشد ملتهبتر شده و نوردهى آن نیز بیشتر مىشود . انرژى و فرکانس نور تولید شده بستگى به انرژى گرمایى تولید کننده آن دارد . به عنوان مثال از یک تکه زغال بعد از داغ شدن، نورهاى رنگى مختلف تابیده مىشود .
منشا اصلى تابش نور، نوسانات الکترومغناطیس بارهاى الکتریکى در اتم مىباشند . توضیح این که با گرم شدن جسم، بر انرژى بارهاى الکتریکى افزوده شده و بارهاى الکتریکى در ترازهاى اتمى شروع به نوسان مىکنند و در نتیجه این نوسانات، نور تابیده شده نیز به صورت طیف الکترومغناطیس منتشر مىشود . چشمان ما نیز به عنوان دو گیرنده الکترومغناطیسى فقط در گستره نور مرئى عمل مىکنند و در واقع مشخص کننده این گستره مىباشند . گسترههاى دیگر طیف الکترومغناطیس به وسیله گیرندههاى دیگر آشکارسازى مىشوند;[2] مثلا اشعه ایکس (X) توسط فیلم عکاسى، آشکارسازى مىشود و امواج رادیویى توسط گیرنده رادیو به صورت صدا پخش مىشود .
اجسام منیر و مستنیر
اجسام منیر، اجسامى هستند که از خود نور مىدهند ولى اجسام مستنیر نور خود را از دیگر اجسام مىگیرند و بازتاب مىکنند; مثلا خورشید، منیر ولى ماه و زمین مستنیر مىباشند .
نور الهى
نور حسى روشن کننده اجسام تاریک است ولى به طور کلى معناى استعارى نور، به هر چیزى که محسوسات را آشکار سازد، گفته مىشود; مثلا حواس ظاهر شنوایى، بویایى، لامسه و در معناى عمومىتر حتى عقل و علم و معرفت را نور مىدانند، چون ظاهر کننده راه درستند .
حال، چون وجود هستى و هر چیزى باعث دیدن و ظهور آن براى دیگران مىشود و ایجاد این وجود توسط خداى تعالى است پس کاملترین مصداق نور، خداوند است که وجود آسمانها و زمین را ایجاد کرده است .
پس فرق ظهور اشیا به نور الهى و نور حسى این است که نور حسى، اجسام موجود تاریک را روشن ساخته و آنها را قابل دیدن مىکند ولى نور حقیقت، عین وجود یافتن آن اجسام است .[3] نور الهى به عدم، وجود مىبخشد .
نورى بر نور
حال ببینیم; منشا نور الهى چیست؟ همانطور که بیان کردیم بهطور خلاصه منشا نور فیزیکى ناشى از انرژى و گرما (آتش) است و طبیعت از نار (سمبل انرژى) نور مىگیرد و تابش مىکند . به طور مثال زغال داغ، نور سرخ ایجاد مىکند .
در آیه 135 از سوره مبارکه نور آمده است:
«خداوند نور آسمانها و زمین است، مثال نور او مانند چراغى در داخل چراغدان است، که آن چراغ داخل زجاجه (شیشهاى پر درخشش) است که زجاجه همچون ستارهاى درخشنده از درخت مبارک زیتون افروخته مىشود که نه شرقى است و نه غربى، نزدیک است که زیتونش به خودى خود روشن شود . در حالى که هرگز آتشى بر آن افروخته نیست نورى استبر نور .
در این مثال خداى تعالى نور الهى را به چراغى تشبیه کرده که در شیشهاى قرار دارد و با روغن زیتونى در نهایت صفا و درخشش مىسوزد و چون شیشه چراغ، شفاف و صاف است . مانند کوکب درى (ستاره درخشان) مىدرخشد و صفاى این با صفاى آن (یعنى درخشش شیشه و صفاى آن و درخشش روغن و صفاى آن)، «نور على نور» را تشکیل مىدهد .
این نور در کجاست؟ این چراغ در خانههایى است که در آنها ذکر خداست . خانه هایى که در آن، مردان مؤمن، خداى را تسبیح کنند; مردانى که تجارت و کسب آنان را از یاد پروردگارشان غافل نمىسازد .[4]
و از آنجا که خداوند یکتاست، نور او نیز یکتایى و وحدت دارد، نور او از نور است .
بسم الله النور، بسم الله النور النور، بسم الله النور على نور، بسم الله الذى هو مدبر الامور، بسم الله الذى خلق النور من النور، الحمد الله الذى خلق النور من النور .[5]
خداوند نور الهى را از نور مىآفریند . نور الهى نوریستبر نور، ولى طبیعت، نور را از نار مىآفریند . به عبارت سادهتر; نور طبیعى نور على نار است .
تذکر این نکته مناسب است که شیشه زجاجه دو خاصیت دارد; یکى این که شفافیت آن باعث نورانىتر شدن چراغ مىشود . دوم این که با وجود زجاجه چراغ بهتر مىسوزد و دیگر با وزش باد، نوسان و اضطراب پیدا نمىکند و در نتیجه چون کوکب درى به طور ثابت مىدرخشد .
خداوند براى این که مفهوم نور على نور را تفهیم کند، جمله لا شرقیه و لا غربیه را آورده است; یعنى وقتى درخت زیتون در وسط باشد، آفتاب کامل بدان مىتابد و میوه آن در سایه غربى یا شرقى قرار نمىگیرد و روغن چنین زیتونى زلال و پردرخشش مىشود و این روغن به قدرى شفاف و قابل احتراق است که نزدیک استخودبهخود روشنى دهد حتى اگر بدان آتش نرسد . در نتیجه، نور این چراغ ناشى از شفافیت زجاجه و زلالیت روغن زیتون (زیت) است نه از شعله آتش .[6]
انسان با نور خدا «هست» مىشود و سپس باید با همین نور، هدایتشده و راه مستقیم را بیابد .[7] ولى اگر بخواهد از نار (شیطان) مدد گیرد در نتیجه به علت نبود سنخیت، خاک وجودى او در آتش فریب و کینه شیطان تبدیل به خاکستر مىشود (قسم به ذات پاکت، که همه آنها را فریب خواهم داد مگر کسانى که مخلصانه رو به سوى تو دارند - من از آتش و او از خاک مىباشد . [8]
هفتهها کردیم ماه و سالها کردیم پار
نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار، نار
رهنماى راه معنى جز چراغ عقل نیست
کوش پروین، تا به تاریکى نباشى رهسپار[9]
پس با تابیدن نور حقیقتبر دل پاک و مخلص یک انسان، او وجود حقیقى پیدا مىکند و با این نور، هم خود راه را پیدا کرده و هم دیگران را چراغ راه مىشود .
سایه
یکى از خواص بسیار مهم نور این است که در یک محیط شفاف به خط مستقیم سیر مىکند . در نتیجه با نور مىتوان یک امتداد را دید و نمىتوان پشت اجسام کدر را آشکار ساخت . ایجاد سایه و تاریکى در پشت اجسام نیز به همین دلیل است .
نورها و سایهها
کودکى را در نظر بگیرید که مىخواهد شب هنگام براى خرید دفتر و مداد به مغازه رود . او که از تاریکى شب مىترسد آهسته آهسته به سمت مغازه حرکت مىکند ولى در همین حین اتومبیلى از پشتسرش با چراغهاى روشن به او نزدیک مىشود . سایهاى بزرگ، جلوى پاى او تشکیل شده و هر چه نمایانتر و به او نزدیکتر مىشود بر ترس کودک افزوده شده و سایهها پشتسر هم توسط لامپهاى چراغ برق کم و زیاد و عقب و جلو مىشوند . او مبهوت رقص سایههاست و دیگر حتى مقابل خود را نمىبیند . اندکى بعد که به یک تیر چراغ برق مىرسد و زیر آن ماوى مىگیرد، احساس آرامش دارد . اما از آنجا که باید به حرکت ادامه دهد، دوباره ترس از سایهها بر او مستولى مىشود . تمام نورها از چراغ اتومبیل گرفته تا نور چراغ عابر از همه جهات بر او نور مىتابانند و از طرفى نیز سایهاندازى مىکنند . آیا او مىتواند با همه این نورهاى گوناگون که از جهات مختلف بر او مىتابند، سایهاى نداشته باشد؟[10] آیا او مىتواند از تاریکى و ترس سایهها برهد؟
دقت کنید; هنگامى که او به پشتسر مىنگرد، فقط دو لامپ روشن به چشم او نور مىتابانند . او به علتشدت نورى که به چشمش وارد مىشود نمىتواند (دقیقا) اشیا را ظرف چند لحظه ببیند . اینجا نور تابیده شده، نه تنها چراغ راه او نمىشود بلکه چند لحظه او را نابینا مىسازد و از طرفى با ایجاد سایههاى بزرگ و کوچک کودک را به ترس و اشتباه وامىدارد . لحظاتى بعد او به روشنایى مغازه نزدیک مىشود . نور گسترده مغازه، مسیر را روشن کرده و او در مسیرى مشخص و دور از سایهاندازى نورهاى ضعیفتر، احساس آرامش و اطمینان مىکند . هنگامى که وارد مغازه مىشود، خود را غرق در نور مىبیند و تمام تاریکیها زدوده و شب مانند روز روشن مىگردد . آیا مغازه، انتهاى مقصد اوست؟ اگر برق مغازه ناگهان قطع شود، کسى هم داخل آن نباشد، کودک چه خواهد کرد؟
بیایید به این کودک بگویید: به جاى دفتر و مداد، به خوراکیهاى ظاهرفریب دل نبندد، آخر در زیر نور مغازه، رنگ و طرح دلفریب انواع خوراکیها بسیار خوب جلوه مىکند و از یادش مىرود که براى خریدن دفتر و مداد آمده و مادرش در خانه منتظر اوست .
در تاریکى اعماق دریاى مواج
در آیه چهلم سوره نور آمده است:
اعمال کافران مانند ظلماتى است در یک دریاى پر موج که این دریا و موج، آنها را به هر طرف مىکشاند و روى آن تاریکى موجى است و بالاى آن موج موجى دیگر و در نهایتبالاى همه این موجها ابر تاریکى است که آنها نمىتوانند از نور حقیقى بهرهمند شوند و این اعمال آنهاست که آنها را به این شکل در ظلمات و حجاب قرار مىدهد .
تو خود حجاب خودى
حافظ از میان برخیز[11]
حالت این ظلمات نیز مانند موجهاى متوالى و متراکم و تاریک است که اگر به فرض شخص کافر دستخود را از تاریکى اول خارج سازد، آن را نمىبیند . همانطور که مىدانید هیچ چیزى مانند دستبه انسان نزدیک نیست . دست را مىتوان در مقابل چشم گرفت و آن را دید ولى آن قدر تاریکى شدت دارد که انگار هیچ نور جزئى نیز براى دیدن وجود ندارد به عبارت دیگر; اعمال او «هیچ» و «نیست» است و حتى جسم و وجود او را نیز، نیست و نابود مىکند (کفر، نعمت از کفتبیرون کند) .[12]
در قسمت آخر آیه آمده است:
«و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور»[13]
در این قسمت نور از تاریکدلان نفى شده، چگونه مىتوانند نور داشته باشند و حال آن که نور دهنده فقط خداست و او نور هر چیزى است و اگر براى چیزى نور قرار ندهد، دیگر آن چیز تاریک و «نیست» است .
کافران در نورگیرى اشتباه کرده و به نور حقیقت پشت مىکنند . آنها نورهاى مجازى را براى ادامه راه در نظر دارند . آنان محجوب از خدایند، در سیاهچال خود کامگى نفسانیت و کفر خویش گرفتارند و از نور بهرهاى نمىبرند . حقایق در حجابهاى دور و غیر قابل دسترس از آنها مىباشد . در این گودال تاریک هیچ اطلاع و ارتباطى با عالم نورانیت ندارند . وسعت و افق دید آنها از شعاع خودشان نمىگذرد . حتى خود را نیز گم کردهاند و موجهاى تاریک، آنان را به هر سمت و سو مىکشاند . آنها چون ذرهاى ناچیز در امواج خود کامگى خود سرگردانند .
چرا در هنگام روز ماه و ستارگان پیدا نیستند
همانطور که مىدانیم در روز ماه و ستارگان پیدا نیستند، چون آنقدر نور خورشید زیاد است که مردمک چشم نمىتواند خود را براى نورهاى کمترى چون نور ماه تنظیم کند . چشم ما همیشه خود را با نور برتر تنظیم مىکند و نورهاى ضعیفتر به نظر نمىآیند . در این حالت نور زیاد روز مانند حجاب و پوششى است که نمىگذارد اشیا را ببینیم . ولى در شب، در کنارههاى شهر و در تاریکى بیابان چون نور ستارگان نور برتر است، به دقت مىتوان آنها را رصد و پیرامون آنها مطالعه کرد .
چشم ظاهر و چشم دل
چشم ظاهر نیز به علت دیدن نورهاى حسى و ظاهرى انسان را از چشم دل که بیننده باطن و عمق اشیاست، باز مىدارد; مثلا جوانى که صورت رنگى و نقاشى شده به ظاهر زیباى معشوقهاش او را مجذوب کرده، دیگر به سراغ چشم دل و چراغ عقل نمىرود . دیگر نمىتواند اصل، باطن و سایر خصوصیات پنهان معشوقهاش را بنگرد . او وقتى با چشم ظاهر بین مىنگرد، آنچه را که مىبیند برترین است و چشم دلش کور است .
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجرى نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد[14]
اگر چشم ظاهر فرمانده قلب شد، اینجا انسان، حسى و ظاهرى مىنگرد و در نتیجه اعمال و رفتار او نیز سطحى و بى پایه مىشود .
«و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن»[15]
یعنى: و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى کند، آسمانها و زمین و همه کسانى که در آنها هستند، تباه مىشوند .
ولى اگر چراغ دل روشنگرى کرد و قلب سلیم پسندید و سپس چشم دل دید، اینجا دیگر چشم ظاهر نیز چشم دل مىشود . دیگر مردمک چشم با نور بیرونى تنظیم نمىشود، بلکه عقل و عشق حقیقى، روزنه مردمک او را تنظیم کرده و او عمق اشیا و مسائل را خواهد دید .
«و کذالک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین»[16]
نورى که نیستها را هست مىکند، به راحتى مىتواند پنهانها را پیدا کند .
حضرت ابراهیم علیه السلام نیز چون نورهاى افولپذیر را کنار زد، خداوند نعمت چشم ملکوتبین را به او داد و اوست که به یقین رسید .
چشم دل باز کن که جان بینى
آنچه نادیدنى است آن بینى
از حریم حیات درگذرى
وسعت ملک لا مکان بینى
هر چه بینى دلت همان خواهد
هر چه خواهد دلت همان بینى[17]
حجاب نور
«الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک .»[18]
یعنى: خدایا، بریدن کاملى به سوى خودت به ما عنایت کن و چشم دلمان را به روشنى توجهشان به سوى خودت نورانى کن تا این که چشم دل ما حایلهاى نور را پاره کرده و به معدن عظمت تو وصل شود و ارواح ما آویخته به عزت مقدس تو گردد .
یعنى ابتدا باید روى از همه ظواهر برگرداند و با توجه به خدا چشم دل را از نور او روشن ساخت . در این حالت است که چشم دل تمام نورهاى مزاحم و ضعیفتر را کنار زده، با نور برتر الهى تنظیم مىشود . در اینجا انسان به معدن عظمت الهى ملحق شده و غرق در عزت پاکى او مىشود .
قلبت ار با نور حق ملحق شود
جسم وجانت پرتوى از حق شود
انسانى که با نور خدایى جهان را مىبیند، خود جلوهاى از تمام قدرتهاى الهى مىشود، او نیز بر نورانیت دلها مىافزاید .
پس مىتوان نتیجه گرفت که نور ظاهر، حجابى در برابر دیدن حقیقت و ماوراى اجسام است; زیرا تا نور به چشم ظاهر مىرسد، انسان متوجه خلایق، مناظر و زیباییهاى آن است و هیچگاه نمىتواند به طور دقیق با چشم دل نظاره کند . چشم ظاهر ارتباط با ظواهر را بیشتر کرده و ارتباط با باطنها را قطع مىکند . ولى وقتى انسان روشندل شود، به اصل نور مىنگرد . نورى که تمام خلق را در بر گرفته و قلب او را نیز روشن مىکند . به طور مثال، به شخص نابینا، «روشندل» مىگویند . او بعد از کور شدن تازه به قلب رجوع کرده و با چشم دل به اطراف خود مىنگرد و توجه او به خالق چشم بیشتر مىشود . نور خدا را مىتوان فقط در دلهاى شکسته پیدا کرد .
چشم دل را بىنگه دیدارهاست
پاى دل را بى قدم رفتارهاست[19]
چرا در هنگام خورشید گرفتگى نباید به آن نگاه کنیم؟
در حالت معمولى نباید به خورشید خیره شد، چون شدت نور آن زیاد است و به چشم آسیب مىرساند، ولى سؤال این است که چرا هنگام خورشید گرفتگى که صفحه آن سیاه مىشود، نباید به خورشید نگاه کرد . همانطور که مىدانیم نورى که خورشید مىتاباند از امواج الکترومغناطیس است و همه گستره این امواج مرئى نمىباشد، امواج ماوراى بنفش بسیار پرانرژى و داراى قدرت نفوذ زیاد هستند و ممکن استبا رسیدن به چشم، اعصاب و سایر قسمتهاى حساس، به آن آسیب رسانند . به همین جهت توصیه مىشود که از صافىهاى مخصوص استفاده کنیم . صافى هایى که امواج پرانرژى و مضر را جذب کرده و فقط امواج مرئى غیرمضر را عبور مىدهند . نظیر چنین صافیهایى در جوشکارى استفاده مىشود .
معمولا همه افراد علاقهمندند براى یک بار هم شده منظره زیباى خورشید گرفتگى را با دقتببینند، ولى همان طور که گفتیم وراى این صفحه سیاه و گرفته خورشید پرتوهاى نامرئى و خطرناک نهفتهاند و چون این اشعهها نامرئى بوده و اثرات بعدى دارند، فرد در ابتدا احساس درد و ناراحتى نمىکند و فقط از دیدن منظره جالب آن لذت مىبرد . البته ممکن استشخصى کارش جستجو و مطالعه کسوف باشد، که در این صورت غالبا از یک صافى مخصوص براى دیدن استفاده مىکند .
به چشمهایتبیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد
آیا هر چیزى که به ظاهر زیباستباید آن را دید و به آن خیره شد؟ شاید زیبایى آن ظاهرى و مضرات آن پنهانى باشد . پس ابتدا معلوم کن که چه چیزى و چه کسى را ببینى و اگر باید ببینى چگونه و به چه صورت بنگرى . آیا دیدن آن چیز براى تو مهم و مفید است؟ و آیا باز شدن دریچه چشمتبه سوى او باعث عبور اشعههاى خطرناک به چشم دلت نمىشود؟ آیا لذت یکبار دیدنش، اعثخسته و فرسوده شدن چشم دلت نمىشود و این احتمال وجود ندارد که شدت نور آتشین پنهان و شیطانى او چشم دلت را آتش زده و آن را بسوزاند؟ پس به خودت بیاموز که هر چیزى ارزش دیدن ندارد و حتى برخى چیزها قابل دیدن هم نیستند و در پوششى از رنگ، چشمان تو را ظاهر بین و دل تو را آتشین مىسازند . چنین دلى از دیده شکایت مىکند .
ترا تا آسمان صاحبنظر کرد
مرا مفتون و مست و بى خبر کرد
ترا کرد آرزوى وصل، خرسند
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
مرا شمشیر زد گیتى، ترا مشت
ترا رنجور کرد، اما مرا کشت
بتى، گر تیر ز ابروى کمان زد
ترا بر جامه و ما را به جان زد
ترا فرسود، گر روز سیاهى
مرا سوزاند عالم سوز آهى
پی نوشت
[1] علامه سیدمحمدحسین طباطبایى، ترجمه تفسیر المیزان، جلد 15، سوره نور .
[2] فیزیک هالیدى، جلد چهارم .
[3] سید محمدحسین طباطبایى، پیشین .
[5] مفاتیح الجنان، دعاى نور .
[6] سید محمدحسین طباطبایى، پیشین
[9] دیوان پروین اعتصامى .
[10] اشاره به آیه 39 سوره یوسف .
[18] مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه .
[19] دیوان پروین اعتصامى .