مقدمه
بر اساس آیات و روایات متعددی ارتکاب گناهان، موجبات ابتلا به سختیها و مشکلات فراوان در زندگی دنیوی افراد را فراهم آورده و سبب تباهی زندگی اخروی آنان میشود. اینکه خود فرد مسئول اشتباهات و لغزش های خود است و باید به گونه ای رفتار کند که لغزشی از او سر نزند و در صورتی که مرتکب اشتباهی شد، لازم است در جهت جبران آن تلاش کند، مطلب روشنی است. آنچه محل بحث است این است که آیا تنها خود فرد مسئول است و یا دیگران نیز در این مورد وظیفه ای دارند؟
سؤال خاص تری که این نوشته به منظور یافتن پاسخ آن نوشته، این است: آیا والدین در مورد حفظ فرزندان از ابتلا به معاصی وظیفه ای دارند؟ دلایل مکلف بودن آنان به این تکلیف چیست ؟ اگر وظیفه ای متوجه آن هاست، چگونه باید فرزندان خود را از ارتکاب گناهان محافظت کنند؟ آیا میتوانند از هر طریق و روشی جهت حفظ فرزندان استفاده کنند، به عنوان مثال، آیا والدین مجاز هستند با استفاده از الزام و اجبار فرزندان را وادار به انجام واجبات و ترک محرمات کنند و یا باید از روش های خاصی استفاده کنند؟
مفهوم شناسی
در آغاز تحقیق، معنا و مفهوم واژه های صیانت، وقایه، والدین، فرزند، گناه و عذاب الهی که نقش کلیدی در این تحقیق دارند بررسی میشود. اگر در مواردی نیاز به اتخاذ موضع باشد، مراد و مقصود از آن واژه خاص بیان خواهد شد.
١. صیانت
در برخی از لغت نامه ها واژه های «صون» و «صیانت» به معنای نگهداشتن و حفظ چیزی از آنچه فاسدش میکند آمده است (فراهیدی، ١4١٠: ٧/ ١٥٧). روشن است که این واژه ها در معنای مذکور به دو مفعول متعدی میشوند. با روشن شدن معنای صیانت میتوان گفت مراد از عنوان «صیانت فرزندان از گناه» این است که والدین فرزندان خویش را از گناهان حفظ کنند تا مبتلا به عذاب الهی نشوند.
٢. وقایه
واژه «وقایه» همانند واژه صیانت در برخی از لغت نامه ها به معنای حفظ و نگهداری چیزی از آنچه موجب ضرر و زیان میشود آمده است (ابن منظور، ١4١4: ١٥/ 4٠١؛ واسطی، ١4١4: ٢٠ / ٣٠4). با توجه به قرابت معنای واژه های صیانت و وقایه و اینکه در برخی از لغت نامه ها به منظور بیان معنای وقایه از واژه صون و صیانت استفاده شده، ترادف این دو واژه امر واضحی است.
٣. والدین
معنای این واژه در زبان فارسی و عربی یکی است. در لغت فارسی «والد» به معنای «پدر» و «اب» و «والده» به معنای «مادر» و «ام» بوده و والدین به پدر و مادر با هم اطلاق میشود (دهخدا، ١٣٣٨؛ معین، ١٣٧٨) در زبان عربی نیز «والد» به معنای «اب» و «والده» به معنای «ام» است و به «اب» و «ام» با هم «والدین» گفته میشود (ابن منظور، همان: ٣/ 4٦؛ طریحی، ١4١٦: ٣/ ١٦4). بنابراین، هرجا که از وظیفۀ تربیتی والدین سخن به میان میآید، پدر و مادر هر دو مقصود هستند و این وظیفه نسبت به هر دوی آن ها وجود دارد.
4. فرزند
واژه فرزند معنای روشنی دارد و به بچۀ آدمی اعم از دختر و پسر اطلاق می شود (عمید، ١٣٨٧؛ معین، ١٣٧٨). معادل این واژه در لغت عرب عبارت است از: «ولد، نسل، نجل و عقب» (فراهیدی، ١4١٠: ٧/ ٢٥٦؛ جوهری، ١4١٠: ٥/ ١٨٢٥). از بین معادل های گفته شده واژه «ولد» قرابت معنایی بیشتری با واژه فرزند دارد و اغلب در مورد فرزندان بلافصل استعمال میشود. به نظر میرسد به کار بردن «ولد» و فرزند در مورد نوه ها مجاز باشد، بنابراین، به منظور اثبات وظیفهٔ صیانت از نوه ها برای جد و جده در ادله ای که موضوع آن ها «ولد» است، باید طریق دیگری غیر از اطلاق لغوی ولد به نوادگان پیدا کرد.
٥. گناه
گناه در لغت به معنای کار بد، عمل زشت، بزه، جرم، خطا، جریره، نافرمانی و معصیت آمده است (عمید، ١٣٨٧: معین، ١٣٧٨؛ دهخدا، ١٣٣٨). همان طور که ملاحظه میشود واژۀ گناه به لحاظ معنای لغوی اطلاق دارد و هرگونه عمل زشت و ناشایست را شامل میشود؛ اعم از اینکه آن عمل زشت مصداق نافرمانی و عصیان در مقابل خداوند باشد و یا در مقابل غیر خدا مانند نافرمانی در برابر رئیس، قانون و.... این واژه در میان افراد دین دار بیشتر در مورد نافرمانی در مقابل خداوند استعمال میشود و همین معنا با شنیدن این واژه به ذهن تبادر میکند. در این پژوهش واژه های گناه و معصیت در خصوص عصیان و نافرمانی در برابر خداوند متعال به کار رفته اند، نه مطلق اعمال زشت و ناشایست.
٦. عذاب الهی
عذاب در لغت نامه های فارسی به شکنجه، آزار، درد و رنج معنا شده (عمید، همان؛ معین، همان) و در زبان عربی به معانی نکال، عقوبت و درد شدید آمده است (ابن منظور، همان: ١/ ٥٨٥؛ راغب اصفهانی، ١4١٢: ٥٥4) این واژه در فارسی و عربی هم به عذاب های دنیوی و هم به عذاب های اخروی اطلاق میشود.
ادلة صیانت فرزندان از گناه
به منظور روشن ساختن وظیفهٔ والدین در مورد حفظ فرزندان از گناه، ادلۀ عقلی و نقلی این قاعده به ترتیب بررسی شده و پس از اثبات اصل وظیفه مندی والدین در حفظ فرزندان از ابتلای به معاصی، برای اینکه زوایا و ابعاد گوناگون حکم حفظ فرزندان از گناه روشن شود به بیان چند فرع پرداخته میشود.
١. ادلة عقلی صیانت فرزندان از گناه
قبل از اینکه در میان آیات و روایات به دنبال دلیلی برای اثبات وظیفۀ صیانت فرزندان از گناه و معصیت بر عهدٔه والدین باشیم، خوب است بدانیم آیا عقل نیز در این زمینه، حکمی دارد یا خیر. آیا عقل حفظ فرزندان از گناهان را بر والدین لازم و ضروری میداند؟ و یا تنها به حسن و خوبی آن حکم میکند؟ احتمال سوم این است که عقل نفیا و اثباتا هیچ حکمی نداشته باشد. در ادامه به منظور پاسخ به سؤال مذکور، دو دلیل به عنوان ادلۀ عقلی صیانت فرزندان از ارتکاب گناه بررسی میشود.
١-١. حکم عقل به حسن حفظ فرزندان از گناه [1]
همان طور که عقل فراهم کردن زمینه و مقدمات عصیان و گناه دیگران را امری قبیح و زشت میداند، از نظر آن زمینه سازی و فراهم کردن مقدمات فرمان بری و ترک نافرمانی دیگران امری پسندیده و مستحسن به شمار میرود. بنابراین، در مواردی که والدین در صدد هستند با انجام اعمالی زمینه و مقدمات انجام واجبات و ترک محرمات فرزندان را فراهم آورند و بدین وسیله آنان را از ارتکاب معاصی حفظ کنند، از نظر عقل عملی در خور تحسین انجام میدهند. روشن است که این دلیل عقلی بر اساس قاعدۀ ملازمه، تنها رجحان و استحباب حفظ فرزندان از گناه را افاده میکند و نه چیزی بیش از آن. با توجه به ملاک مذکور در حکم عقل به استحباب حفظ فرزندان از گناه، تفاوتی بین گناه هان کبیره و صغیره وجود ندارد.
٢-١. قاعدة دفع ضرر محتمل
حفظ فرزندان از گناه میتواند با تقریری که در ادامه میآید، مجرای قاعدۀ دفع ضرر محتمل باشد. قدر متیقن از قاعدۀ دفع ضرر محتمل و مصداق بارز آن عبارت است از دفع ضرر اخروی احتمالی از خود. اگرچه این قاعده، دفع مطلق ضرر از غیر را شامل نمیشود، شمول آن نسبت به موارد دفع ضرر اخروی از غیر امر مستبعدی نیست، خصوصا با توجه به این نکته که غیر از درجۀ احتمال ضرر، میزان اهمیت محتمل نیز در جریان قاعده، تأثیر دارد. در مورد ضررهای اخروی که محل بحث است، اولا اهمیت محتمل زیاد است و ثانیا رابطۀ والد و فرزندی این اهمیت را دوچندان میکند. بنابراین، در مورد دفع ضرر از فرزندان علاوه بر احتمالات اطمینان آور و ظنی، احتمالات ضعیف نیز منجز خواهد بود. نتیجه اینکه اگر والدین بتوانند با انجام اقداماتی ضررهای اخروی احتمالی را از فرزندان دفع کنند، عقل آنان را به لزوم حفظ و صیانت مکلف میکند. به عبارت روشن تر، بر اساس قاعدۀ دفع ضرر محتمل، والدین مکلف هستند در مواردی که احتمال میدهند با عدم اقدام تربیتی آنان، فرزندان مبتلا به گناه و معصیت و به ضررهای اخروی دچار شوند، با اتخاذ تدابیر تربیتی مناسب و زمینه سازیهای لازم مانع از ابتلای فرزندان به گناه گردند.
در نقد دلیل فوق میتوان گفت حدود دلالت قاعدۀ دفع ضرر محتمل محدود بوده و نسبت به مدعا (لزوم حفظ فرزندان از همۀ معاصی) اخص است. قدر متیقن از دلالت قاعدۀ مذکور این است که تنها در موارد بسیار مهم می توان به این قاعده تمسک کرد. اهمیت موارد میتواند ضریبی از میزان احتمال ارتکاب معصیت و بزرگی خود معصیت باشد. نتیجه اینکه احتمالات ضعیف و حتی ظنی در مورد ارتکاب معاصی کوچک منجز نخواهد بود. تنها در مواردی که احتمال اطمینان آوری راجع به وقوع در معاصی کبیره وجود دارد، بر اساس قاعده والدین موظف اند فرزندان خود را از ابتلا به معاصی بازدارند.
آنچه از بررسی دلایل عقلی به دست میآید این است: اگر چه عقل فینفسه، تنها رجحان و استحباب حفظ فرزندان از مطلق گناهان را افاده میکند، نه چیزی بیش از آن، ولی با تطبیق قاعدۀ «لزوم دفع ضرر محتمل» بر ما نحن فیه، فیالجمله و به طور محدود مفید حکم الزامی است. نتیجۀ استدلال به قاعدۀ مذکور، این است که اگر والدین بتوانند با انجام اقداماتی فرزندان را از ارتکاب معاصی بزرگ بازدارند و ضررهای بسیار مهم اخروی را از آنان دفع کنند، عقل آنان را مکلف میکند.
٢. ادلة نقلی صیانت فرزندان از گناه
در این قسمت از بحث ابتدا به منظور اثبات وظیفۀ صیانتی والدین، دلایل قرآنی بررسی و در ادامه به ادلۀ روایی، پرداخته میشود.
١-٢. ادلة قرآنی
آیات «ائتمار» (هود: 4٢)، «مضاره» (یوسف : ٩٧ – ٩٨)، «وقایه» (توبه : ١٢٨)، ادله ای هستند که میتوان به منظور اثبات وظیفۀ صیانت از فرزندان بر عهدٔه والدین بدان ها تمسک کرد. از میان آیات مورد استناد، تنها آیۀ وقایه، به دلیل اینکه ارتباط وثیق تری با موضوع بحث دارد مورد مطالعه قرار میگیرد.
خداوند حکیم در آیۀ ششم سورٔه تحریم می فرماید:
یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم واهلیکم نارا وقودها الناس والحجارة علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم ویفعلون ما یؤمرون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانوادٔه خود را از آتشی که هیزم آن مردم و سن̀a است حفظ کنید. آتشی که فرشتگان خشن و سخت گیر بر آن گمارده شده اند، که هرچه خدا بگوید نافرمانی نمیکنند و همان میکنند که به آن مأمور شده اند.
بررسی دلالت آیه
به منظور بررسی دلالت آیۀ وقایه در ادامه از میان مفردات و الفاظ موجود در آیه، برخی از آن ها که در دلالت آیه بر وظیفۀ والدین در حفظ فرزندان، دخالت دارند بررسی میشوند. این مفردات عبارت اند از: «الذین آمنوا»، «اهل»، «وقایه» و صیغۀ امر «قوا» که به ترتیب به آن ها پرداخته میشود.
«الذین آمنوا»
خطاب «یا أیها الذین أمنوا» در آیه، عام است و شامل همۀ مکلف ها اعم از زنان و مردان میشود. بنابراین، زنان نیز مانند مردان مکلف به تکلیف حفظ اهل از گناه هستند.
«اهل»
به نظر میرسد مراد از اهل در آیه، همۀ بستگان نزدیک و کسانی باشند که با شخص زندگی میکنند. طبق این معنا، فرزندان قطعا جزء مصادیق اهل در آیه اند. در نتیجه میتوان برای اثبات وظیفۀ والدین در مورد صیانت فرزندان از گناه به آن تمسک کرد.
صیغة امر «قوا»
به دلیل ظهور صیغۀ امر در وجوب، آیه بر یک تکلیف وجوبی و الزامی دلالت دارد. اینکه مصون عنه در آیه، آتش دوز است، شاهدی است بر دلالت آیه بر تکلیف الزامی.
وجه دلالت آیه
با توجه به مطالب گفته شده، میتوان مقدمات استدلال به آیۀ وقایه را به شکل زیر ترتیب داد.
١. خطاب موجود در آیه عام است و شامل پدر و مادر میشود.
٢. مفهوم اهل نسبت به فرزندان شمول دارد.
٣. مراد از وقایه، حفظ اهل و خود از مبتلا شدن به معصیت است.
4. صیغۀ امر «قوا» ظهور در وجوب دارد.
نتیجۀ مقدمات بالا این است که آیۀ شریفه به خوبی بر تکلیف الزامی والدین مبنی بر حفظ و نگهداری فرزندان از گناه دلالت دارد. بنابراین، قاعدۀ صیانت، قاعده ای است که علاوه بر ادلۀ عقلی پشتوانۀ بسیار محکم قرآنی دارد و آیۀ وقایه بیهیچ تردید بر آن دلالت میکند.
٢-٢. ادله روایی
پس از فحص و جست وجو در میان روایات، تنها سه روایت به دست آمد که در آن ها ظرفیت اثبات مسئولیت صیانت فرزندان از گناه بر عهدٔه والدین وجود دارد. این روایات که سندی برای آن ها ذکر نشده است عبارت اند از:
١. عن النبی (ص) قال: «الرجل راع علی أهل بیته و کل راع مسئول عن رعیته و المرأة راعیة علی مال زوجها و مسئولة عنه»
٢. قال (ع): «ألا کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته... و الرجل راع علی أهل بیته و هو مسئول عنهم فالمرأة راعیة علی أهل بیت بعلها و ولده و هی مسئولة عنهم و... ألا فکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته (ورام، ١4١٠: ١/ ٦).
٣. عن أبی عبد الله جعفر بن محمد(ع) أنه قال: لا یزال العبد المؤمن یورم أهل بیته العلم و الأدب الصالح حتی یدخلهم الجنة جمیعا حتی لا یفقد منهم صغیرا و لا کبیرا و لا خادما و لا جارا و لا یزال العبد العاصی یورم أهل بیته الأدب السیه حتی یدخلهم النار جمیعا حتی لا یفقد فیها من أهل بیته صغیرا و لا کبیرا و لا خادما و لا جارا (مغربی، ١٣٨٥: ١/ ٨٢).
بررسی دلالت دو روایت اول
به دلیل اینکه مضمون دو روایت اول بسیار به هم نزدیک است، دلالت این دو روایت با هم بررسی میشود. یکی از معانی «رعی» در لغت حفظ و نگهداری است (صاحب بن عباد، کافی الکفایة ١4١4: ٢/ ١4٧؛ راغب اصفهانی، همان: ٣٥٧). برخی از لغت نامه ها معنای اصلی این واژه را حفظ و نگهداری حیوان با تغذیه کردن و یا دفع دشمن از آن میدانند (راغب اصفهانی، همان: ٣٥٧). برخی از معانی واژه «راعی» در لغت عبارت است از: والی، سرپرست، سیاست کننده و تدبیرکنندٔه امور دیگران. بر اساس این معانی، مراد از «رعیت» کسانی هستند که شخص والی از آن ها محفافظت و نگهداری میکند (فراهیدی، همان: ٢/ ٢4٠؛ جوهری، همان: ٦/ ٢٣٥٩). سؤال در لغت به معنای طلب کردن و درخواست آمده است (صاحب بن عباد، همان: ٨/ ٣٨٠). مراد از واژه «مسئول» در این دو روایت بازخواست کردن و پرسیدن برای حسابرسی است (طریحی، ١4١٦: ٥/ ٣٩٠).
عبارت «الرجل راع علی اهل بیته» جملۀ خبریۀ در مقام انشاء است و دلالت آن بر وجوب آکد از جملۀ انشائیه است.
عبارت «کل راع مسئول عن رعیته» در روایت اول و عبارت شبیه به آن در روایت بعدی شاهدیست که برداشت وجوب از روایت را تأیید میکند و چه بسا تأکید دیگری بر دلالت روایت بر وجوب است. بنابراین، معنای روایت این است: هر فردی باید خانوادٔه خود را به درستی اداره و سیاست کند و در مورد خانواده اش از او سؤال و بازخواست خواهد شد.
اگر در روایت اول قرینه ای مبنی بر اینکه مراد از «الرجل» خصوص مردان است، نبود، احتمال شمول این واژه، نسبت به زنان بعید نمینمود، ولی به قرینۀ اینکه در ادامۀ روایت آمده است «المرأة راعیة علی مال زوجها» مطمئنا نمی توان شمول آن را نسبت به زنان پذیرفت. بر خلاف روایت اول، در روایت دوم به صراحت، مسئولیت حفظ و نگهداری از فرزندان، علاوه بر مردان، بر عهده زنان نیز گذاشته شده است. بنابراین، بر اساس روایت اول، مسئولیت حفظ و نگهداری از فرزندان، تکلیف اختصاصی مردان است، ولی روایت دوم این تکلیف و مسئولیت را به زنان تعمیم داده است.
حفظ و نگهداری فرزندان از عذاب الهی و تلاش به منظور ممانعت از ابتلای آنان به معاصی، از مصادیق بارز مسئولیت و وظیفه ای است که بر اساس دو روایت اول متوجه افراد میشود. اگر یکی از اعضای خانواده در اثر کوتاهی و تقصیر پدر یا مادر به گناه مبتلا شود، از آن ها بازخواست میشود.
بررسی دلالت روایت سوم
مراد از علم، در روایت سوم، دانش دین و علم به دستورهای شرع مبین است و مراد از ادب صالح، تربیت صحیح است، زیرا بهشت جاویدان در پی علم و عمل به دین نصیب آدمی میشود.
تعلیم و تربیت مستمری که برای افراد تحت تربیت، بهشت به دنبال دارد، از ویژگیهای افراد مؤمن است. در مقابل، بندگان عاصی و گنهکار با یاد دادن آداب زشت موجبات دخول افراد تحت تربیت را به جهنم فراهم میکنند. اثبات وجوب آنچه به عنوان صفت و ویژگی برای مؤمنان بیان شده است به دلیل احتمال استحباب، دلیل موجهی ندارد، ولی به احتمال بسیار صفاتی که برای کفار برشمرده میشود بیان کنندٔه حرمت آن هاست؛ خصوصا اینکه در ادامۀ روایت می فرماید تعلیم و تربیت کفار برای شخص متربی جهنم به دنبال دارد.
دلالت التزامی فقرۀ اول روایت (لا یزال العبد المؤمن یورث أهل بیته العلم و الأدب الصالح حتی یدخلهم الجنة...)
این است که افراد مؤمن به وسیلۀ تعلیم و تربیت، افراد تحت تربیت خود را از وقوع در معاصی و گناهان حفظ میکنند و از این طریق آنان را از ابتلا به عذاب الهی نجات میدهند، ولی همان طور که گذشت، نمی توان به استفادٔه وجوب از این فقره از روایت اطمینان پیدا کرد.
٣. جمع بندی ادلة نقلی صیانت فرزندان از گناه
بر اساس آیۀ وقایه، در مورد حفظ و نگهداری فرزندان از ارتکاب گناهان، تکلیفی الزامی متوجه والدین است. اگرچه روایات مورد بررسی از نظر سندی اعتبار نداشتند، دو روایت اول از نظر دلالی مفید وجوب صیانت بودند و از این جهت مؤید دلالت آیه مورد استنادند.
ادلة منع یا نفی وظیفۀ صیانت فرزندان از گناه
در این قسمت از تحقیق، ادلۀ منع یا نفی[2] وظیفۀ صیانت فرزندان از گناه در دو بخش دلایل عقلی و نقلی مطالعه میشود.
١. دلیل عقلی نفی وظیفه صیانتی والدین
از نظر عقل هر شخصی تنها در قبال اعمال و رفتارهای خویش مسئولیت دارد. حکم عقل این است که هر فرد وظیفه دارد خود را از آلوده شدن به گناهان و معاصی حفظ کند. عقل در مورد صیانت دیگران از ابتلا به گناهان حکم قطعی ندارد. با تردید عقل در حکم به لزوم صیانت دیگران از گناه، میتوان گفت که هیچ وظیفه ای نسبت به صیانت فرزندان از ابتلای به گناهان از سوی عقل متوجه والدین نیست.
دلیل فوق مردود است، زیرا اولا، در بحث ادلۀ عقلی صیانت فرزندان از گناه گذشت که عقل فی نفسه، حسن و خوبی حفظ فرزندان از گناه را درک میکند که نتیجۀ آن رجحان و استحباب صیانت آنان از گناه است. ثانیا، ثابت شد که با تطبیق قاعدۀ عقلی «لزوم دفع ضرر محتمل» بر صیانت فرزندان از گناه، مفید حکم الزامی است.
٢. ادله نقلی نفی یا منع وظیفۀ صیانتی والدین
ادلۀ نقلی ای که میتواند مفید منع یا نفی وظیفۀ صیانتی والدین نسبت به فرزندان باشد، در دو بخش ادلۀ قرآنی و ادلۀ روایی بررسی میشود.
١-٢. ادلة قرآنی
احتمال دارد برخی از آیات شریفۀ قرآن مفید عدم لزوم صیانت و حتی منع آن باشند. در ادامه آیاتی که چنین احتمالی در مورد آن ها مطرح است تحت عناوین «آیۀ لا اکراه و آیات مشابه» و «آیۀ ٥٦ سورٔه قصص و آیات مشابه» به ترتیب بررسی میشوند.
الف. آیة «لا اکراه» و آیات مشابه
خداوند حکیم در آیۀ ٢٥٦ سورۀ بقره می فرماید: «لا إکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی... ؛ در دین هیچ اجباری نیست، هدایت از گمراهی مشخص شده است». آیات شبیه به آیۀ لا اکراه عبارت اند از: (یونس: ٩٩؛ شعرا: ٣ و 4؛ کهف: ٢٩). خداوند در آیۀ ٩٩ سورٔه یونس می فرماید: «و لو شاء ربک لآمن من فی الأرض کلهم جمیعا أ فأنت تکره الناس حتی یکونوا مومنین؛ اگر پروردگار تو بخواهد، همه کسانی که در روی زمین اند ایمان میآورند. آیا تو مردم را به اجبار وامیداری که ایمان بیاورند»؟
ممکن است برای منع یا نفی وظیفۀ صیانتی والدین نسبت به فرزندان به شکل زیر به آیۀ «لا اکراه» و آیات مشابه استدلال شود. مستفاد از آیات مذکور این است که نباید کسی را به ایمان آوردن، افزایش درجات ایمان و انجام احکام و دستورهای دین مجبور کرد. نفی اکراه و اجبار در معتقد کردن دیگران و انجام احکام و دستورهای دین توسط این آیات به معنای نهی از صیانت فرزندان از گناه است. دلیل این مطلب این است که والدین برای اطمینان از امتثال وظیفۀ صیانت فرزندان از گناه مکلف هستند فرزندان خود را مجبور به پذیرفتن باورهای راستین کنند و با توسل به اجبار و اکراه آنان را وادار به انجام احکام و دستورهای دین نمایند.
اشکال استدلال بالا این است: اولا، در جای خود ثابت شد که آیۀ «لا اکراه» و آیات مشابه تنها در مورد اعتقادات و باورها که امر قلبی است اکراه و اجبار را نفی میکنند. نتیجۀ بررسی آیات گفته شده این بود که والدین نباید فرزندان را بر ایمان آوردن و اعتقاد و یا افزایش درجات آن وادار کنند (همتی، ١٣٩١: ١١٣ و ١١٥). ثانیا، به فرض اینکه آیۀ «لا اکراه» و آیات مشابه مفید نهی از اکراه و اجبار در انجام احکام و دستورات دینی نیز باشد، باز هم استدلال به آن ها برای منع یا نفی وظیفۀ صیانتی والدین ناتمام است. دلیل نقصان استدلال مذکور این است که نهی از اجبار و اکراه در مؤمن کردن کسی و بازداشتن از وادار کردن دیگران به انجام احکام و دستورهای دین، منافاتی با تکلیف صیانت فرزندان از گناه ندارد و والدین میتوانند با استفاده از روش های دیگر این وظیفه را انجام دهند.
ب. آیة ٥٦ سورة قصص و آیات مشابه
در چندین آیه از آیات قرآن، خطاب به رسول گرامی اسلام ’ آمده که هدایت و گمراهی افراد در اختیار خداوند قرار دارد و تو نمیتوانی هر که را می خواهی هدایت کنی. خداوند متعال در آیۀ ٥٦ سورٔه قصص می فرماید:
إنک لا تهدی من أحببت و لکن الله یهدی من یشاء و هو أعلم بالمهتدین؛ به راستی که تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند و اوست که به هدایت یافته گان داناتر است.
در آیۀ4٠ سورٔه زخرف می فرماید:
أ فأنت تسمع الصم أو تهدی العمی و من کان فی ضلال مبین؛ آیا تو میخواهی به کران سخن بشنوانی، یا کوران و آن هایی را که در گمراهی آشکار هستند راه بنمایی؟
در آیۀ اول در قالب جملۀ خبریه به پیامبر(ص) تذکر داده میشود که تو نمیتوانی هر کس را که دوستش داری هدایت کنی، چرا که هدایت و ضلالت در دست خداوند است. سؤال موجود در آیۀ دوم، استفهام انکاری است (طباطبایی، ١4١٧: ١٨ / ١٠٥؛ طبرسی، ١٣٧٧: 4/ ٦٨)؛ بدین معنا که تو نمیتوانی افراد گمراه را به راه راست هدایت کنی. به نظر میرسد مراد این دو آیۀ شریفه این است: ای پیامبر حال که تو نمیتوانی گمراهان و هر کس را که دوست داری هدایت کنی، پس خود را به سختی و تکلف نیانداز و به سبب ایمان نیاوردن آنان غمگین مباش (طباطبایی، همان: ١٨ / ١٠٥).
آنچه از آیات ٥٦ سورٔه قصص و 4٠ زخرف برداشت شد به صراحت در آیۀ هشتم سورٔه مبارکۀ فاطر آمده است. خداوند در این آیه میفرماید:
أ فمن زین له سوء عمله فرآه حسنا فإن الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء فلا تذهب نفسک علیهم حسرات إن الله علیم بما یصنعون؛ آیا آن کس که کردار بدش در نظرش آراسته شده چنان که نیکویش پنداشته، همانند کسی است که چنین نیست؟ خدا هر که را خواهد گمراه میکند و هر که را خواهد هدایت میکند. پس نباید جان تو به خاطر آن ها دچار اندوه شود، زیرا خدا به کارهایی که میکنند آگاه است.
حسرت در لغت به معنای شدت پشیمانی و ندامت به خاطر چیزی که از دست رفته آمده است (ابن منظور، همان: 4/ ١٨٨؛ واسطی، همان: ٦/ ٢٧٣). از تعبیر «فلا تذهب نفسک علیهم حسرات» فهمیده میشود که پیامبر(ص) به سبب ایمان نیاوردن مردم بسیار ناراحت و غمگین میشدند.
استدلال به آیات مذکور برای نفی وظیفۀ صیانت فرزندان از گناه، میتواند به شکل زیر باشد. بر اساس آیات مورد بحث، از پیامبر(ص) خواسته شده به سبب هدایت نشدن و گمراهی مردم ناراحت و غمگین نباشد و خود را به سختی و تکلف نیندازد.
اصل در تکالیف عمومیت آن هاست و اختصاص تکلیف به شخص پیامبر(ص) نیاز به دلیل دارد. در این آیات با اینکه خطاب متوجه پیامبر(ص) است، ولی از شخص ایشان الغای خصوصیت میشود. هر فرد دیگری اگر در راه هدایت دیگران بخواهد مانند پیامبر(ص) خود را به مشقت و سختی بیندازد و از هدایت نشدن دیگران اندوه به دل راه دهد، خطاب های موجود در این آیات متوجه وی میشود. با اثبات عمومیت خطاب های موجود در آیات مورد بررسی پدر و مادرها نیز مشمول حکم مستفاد از این آیه ها میباشند. آنان نباید به سبب هدایت شدن فرزندانشان خود را به تکلف و سختی بیندازند و از گمراهی و عصیان آنان اندوه و حسرتی به خود راه دهند، چرا که هدایت و گمراهی تحت ید قدرت خداوند متعال است و اوست که هر کس را که بخواهد هدایت یا گمراه میکند. همین مقدار که والدین اعمال و اقدامات معمول و متداولی را به منظور هدایت و تربیت فرزندان انجام دهند کافی است. نتیجه اینکه بر اساس آیۀ ٥٦ سورٔه قصص و آیات مشابه، فراتر از اقدامات متداول در جهت تربیت و هدایت فرزندان، در مورد حفظ و صیانت آنان از گناه، وظیفه ای متوجه والدین نیست.
استدلال به آیۀ ٥٦ سورۀ قصص و آیات مشابه برای نفی وظیفۀ صیانتی والدین با سه اشکال جدی مواجه است؛ ١. احتمال اختصاص آیات مذکور به پیامبر(ص) از قوت زیادی برخوردار است. بنابراین، نمیتوان از شخص پیامبر؛ الغای خصوصیت کرد. ٢. به فرض الغای خصوصیت از پیامبر(ص) نهایتا می توان احکام مستفاد از این آیات را به ائمه و خلفای به حق ایشان یعنی علمای پرهیزکار و عادل تسری داد. ٣. آیات مورد بررسی به هیچ وجه تلاش و کوشش به منظور هدایت دیگران را به طور مطلق نفی نمیکنند و تنها در صدد بیان این مطلب هستند که لازم نیست بیش از حد معمول خود را برای هدایت دیگران به زحمت انداخت و نباید از هدایت نشدن آنان غم و اندوهی به دل راه داد.
در صورتی که بتوان از آیات مورد بررسی حکمی کلی و عام استفاده کرد، میتوان گفت طبق این آیات، والدین نباید به منظور صیانت فرزندان از گناه، خود را بیش از اندازه به زحمت بیندازند و نباید از ابتلای آنان به گناه اندوهگین و ناراحت شوند. با توجه به این برداشت فرضی از آیات سه گانۀ و در نظر گرفتن نتیجۀ ادلۀ صیانت فرزندان از گناه یعنی لزوم حفظ آنان از ابتلای به معاصی، میتوان گفت اگر والدین به میزان معمول و متداول در مورد زمینه سازی برای صیانت فرزندان از گناه اقداماتی انجام دهند در امتثال تکلیف صیانت کافی است و در صورتی که اقدامات آنان نتیجه ای در بر نداشت تکلیفی بر آنان نخواهد بود.
ادلة روایی
در این قسمت از پژوهش روایاتی که امکان استدلال به آن ها جهت نفی یا منع وظیفۀ صیانتی والدین وجود دارد بررسی میشود.
١. موثقة فضیل
محمد بن یعقوب عن أبی علی الأشعری عن محمد بن عبد الجبار عن صفوان بن یحیی عن محمد بن مروان عن الفضیل قال: قلت لأبی عبد الله (ع) ندعو الناس إلی هذا الأمر فقال یا فضیل إن الله عز و جل إذا أراد بعبد خیرا أمر ملکا فأخذ بعنقه حتی أدخله فی هذا الأمر طائعا أو کارها (حر عاملی، ١4٠٩: ١٦/ ١٩٠).
بررسی سندی
غیر از محمد بن مروان، سایر راویان این سند امامی و ثقه هستند. دربارۀ محمد بن مروان هیچ توصیفی در کتب رجالی وارد نشده و تنها به دلیل اینکه صفوان بن یحیی از وی نقل روایت کرده قابل توثیق است. نتیجه اینکه روایت فضیل از اعتبار سندی برخوردار است.
بررسی دلالی
درخواست کردن، فراخواندن، ندا کردن از معانی واژه «دعوت» در زبان عربی است (طریحی، همان : ١/ ١4٣). این واژه و مشتقات آن در صورتی که با «الی» متعدی شود به معنای «الحث علی قصده» است (راغب اصفهانی، همان : ٣١٥؛ سعدی، ١4٠٨: ١٣٠). بنابراین، مراد گوینده از جملۀ «ندعو الناس إلی هذا الأمر» فقط این نیست که مردم را به سوی این امر فرامیخوانیم، بلکه منظور این است که آنان را برای پذیرش این امر تحریک میکنیم.
مولی صالح مازندارنی مراد از «هذا الامر» را امامت امام صادق (ع) دانسته، مینویسد:
کان الفضیل توهم بملاحظة کثرت شیعته (ع) أنه یجوز لهم دعوة الخلق علانیة الی خلافته (ع) و أنه یجوز له اظهار إمامته علی رءوس الاشهاد فمنعه (ع)» (مازندرانی، ١٣٨٢: ٩/ ١٠١).
احتمال دیگر این است که مراد از «هذا الامر» امامت عامه و مذهب تشیع باشد. این بیان امام صادق (ع) که میفرماید: «اگر خداوند خیر بنده ای را بخواهد، فرشته ای را فرمان دهد تا آن بنده را چه بخواهد و چه نخواهد به این مرام داخل سازد» بیانگر عدم رضایت ایشان نسبت به دعوت مردم به تشیع است. امام (ع) با بیان کنایه ای اصحاب و پیروان خویش را از دعوت کردن مردم به امامت و تشیع نهی میکنند.
موثقۀ فضیل می تواند به شکل زیر، نفی و یا منع وظیفۀ صیانتی والدین را افاده کند. یکی از امور اساسی و زیربنایی که سبب حفظ دیگران از ابتلا به معاصی و گناهان میشود، پذیرش امامت و اعتقادات شیعی است. بر اساس برخی از روایات، امامت و ولایت نسبت به سایر آموزه های اصلی و اساسی دین مانند نماز و زکات از اهمیت بیشتری برخوردار است (کلینی، ١4٢٩: ٣/ ٥٣؛ حر عاملی، همان: ١/ ١٣). از نهی امام (ع) در مورد دعوت مردم به امامت فهمیده میشود که در مورد آموزه های دیگری که اهمیت آن ها کمتر از امامت است نیز نباید دیگران را دعوت کرد. بر اساس این برداشت از روایت، پدر و مادر نباید از فرزندان خود بخواهند که تقید به آموزه های دین داشته باشند و از معاصی پرهیز کنند.
در نقد استدلال بالا میتوان گفت این احتمال وجود دارد که حکم مستفاد از این روایت به صورت قضیه حقیقیه نبوده و بیان واقعۀ خاصی باشد.[3] به فرض اینکه روایت مفید حکم کلی باشد، تنها شیوه و روش خاصی یعنی دعوت را آن هم در مورد خصوص امامت نفی میکند. اشکال سوم این است که بحث امامت ویژگیهایی دارد[4] که آن را از سایر آموزه ها متفاوت میکند بنابراین، نمیتوان از طریق تنقیح مناط یا قیاس اولویت حکم به دست آمده از روایت را به سایر امور تسری داد. نتیجه اینکه موثقۀ فضیل نمی تواند دلیل نفی وظیفۀ صیانت فرزندان از گناه باشد. نهایت چیزی که از این روایت می توان برداشت کرد این است که نباید به منظور ترویج امامت از روش دعوت به معنای «برانگیختن دیگران جهت پذیرش امری» استفاده کرد و اگر والدین مکلف به این تکلیف باشند در صیانت فرزندان از گناه نمیتوانند به روش دعوت تمسک کنند.
٢. موثقة کلیب صیداوی
محمد بن یعقوب عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن کلیب بن معاویة الصیداوی قال : قال لی أبو عبدالله (ع) إیاکم و الناس إن الله عز و جل إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکتة فترکه و هو یجول لذلک و یطلبه ثم قال لو أنکم إذا کلمتم الناس قلتم ذهبنا حیث ذهب الله و اخترنا من اختار الله اختار الله محمدا و اخترنا آل محمد(ص) (حر عاملی، همان: ١٦/ ١٩٠).
بررسی سندی
در مورد ابراهیم بن هاشم توثیق خاصی در کتب رجال وارد نشده است و اثبات وثاقت وی بدین صورت ممکن است که گفته شود ایشان از رجال مشهور بوده و قدحی در مورد وی وارد نشده است (همتی، همان: ٧٩). از بین راویان این روایت، کلیب صیداوی نیز نیاز به بررسی دارد. کشی در دو مورد از رجال خویش روایاتی را در مورد کلیب بن معاویه صیداوی نقل میکند که دال بر مدح ایشان است (کشی، ١٣4٨: ٣٣٩ و ٣4٠). علامه حلی در خلاصه در مورد وی توقف کرده است (حلی، بیتا: ١٣٥). اگر به دلیل توقف علامه، تردیدی در اثبات وثاقت کلیب حاصل شود نقل صفوان بن یحیی از وی رافع این تردید خواهد بود و وثاقتش ثابت میشود (کلینی، ١4٢٩: ٦/ ٢٩٣ و 4٠٨؛ حر عاملی، همان: ١/ ٣٨١).
بررسی دلالی
علامه مجلسی در بحار الانوار ذیل روایت کلیب مینویسد: «إیاکم و الناس أی احذروا دعوتهم فی زمن شد تالتقیة؛ در زمان شدید شدن تقیه از دعوت مردم به امامت پرهیز کنید». طبق این برداشت، موثقۀ کلیب صیداوی همانند روایت قبلی از دعوت کردن مردم به امامت و اصول تشیع نهی میکند. احتمال دیگر این است که امام (ع) با بیان عبارت «إیاکم و الناس... و یطلبه» از شیعیان میخواهند تا با مردم مخاصمه و مجادله نکنند. پیشنهاد شیؤه خاص در گفت وگو با مخالفان احتمال دیگری است که از عبارت «لو أنکم إذا کلمتم الناس... و اخترنا آل محمد(ص)» مؤید آن است.
بر اساس احتمال اول، این روایت اختصاص به شرایط تقیه پیدا میکند و در نتیجه نمیتوان برای نفی وظیفۀ صیانتی والدین به آن استناد کرد. با ترجیح احتمال دوم روایت کلیب صیداوی با تقریری که در ادامه میآید میتواند جزء ادلۀ نافی وظیفۀ صیانتی والدین باشد. طبق احتمال دوم، مخاصمه و مجادله با مخالفان مورد کراهت امام (ع) بوده و در مقابل برخورد نرم و ملایم با آنان مطلوب و مورد پسند ایشان است. این حکم اختصاص به مورد خاصی ندارد و والدین نیز مشمول آن هستند.
امتثال وظیفۀ صیانتی توسط والدین در بیشتر موارد نیازمند درگیر شدن و مخاصمه با فرزندان است و با رفتارهای نرم و ملایم نمیتوان به هدف صیانت فرزندان از گناه دست یافت. بنابراین، میتوان گفت منع از مخاصمه و مجادله با منع از صیانت فرزندان از گناه ملازمه دارد. به عبارت دیگر روی دیگر، سکۀ نهی از مخاصمه و مجادله، ممانعت از حفظ و صیانت فرزندان است.
استدلال بالا با دو اشکال مواجه است که عبارت اند از: ١) با وجود احتمال اول (اختصاص روایت به شرایط تقیه) دیگر جایی برای استدلال به روایت در مورد منع از صیانت باقی نمیماند. ٢) حتی به فرض تقویت احتمال دوم (نهی از مخاصمه و مجادله با مردم و مطلوبیت نرمش و ملایمت در رفتار) قابلیت استدلال به روایت برای منع صیانت و حفظ فرزندان از گناه وجود ندارد. بدیهی است که به دلیل اعم بودن روش های صیانت نسبت به مصادیق و موارد مخاصمه، بین نهی از مخاصمه و مجادله و منع از صیانت هیچ گونه ملازمه ای وجود ندارد. نتیجه اینکه موثقۀ کلیب از نفی یا منع وظیفۀ صیانتی والدین عاجز است. این روایت تنها میتواند روش های صیانت فرزندان از گناه را محدود و مقید کند. طبق موثقۀ کلیب بر والدین لازم است تا در طریق صیانت فرزندان از گناه، رویۀ نرم و ملایم را در پیش گیرند و از مخاصمه و مجادله بپرهیزند.
جمع بندی ادلة نقلی نفی یا منع وظیفۀ صیانتی والدین
استدلال به همۀ آیات و روایات مورد بررسی جهت نفی یا منع وظیفۀ صیانتی والدین نسبت به فرزندان با اشکالاتی مواجه بود و پاسخ قانع کننده ای برای رفع آن ها وجود نداشت. نتیجه اینکه دلیلی بر نفی یا منع وظیفۀ صیانتی والدین وجود ندارد.
فروعات حکم وجوب صیانت فرزندان از گناه
برای اینکه زوایا و ابعاد گوناگون حکم وجوب حفظ فرزندان از عذاب آتش (قاعدۀ صیانت) روشن شود، دربارۀ این حکم سؤالاتی وجود دارد که هر سؤال به عنوان فرعی از حکم مذکور بررسی میشود.
١. دایرۀ شمول قاعده، به لحاظ سن فرزندان
با توجه به آنچه در مورد مفهوم شناسی اهل، ذیل بحث از آیۀ وقایه گذشت، این واژه در معانی لغوی و کاربردهای قرآنی، روایی و فقهی اختصاص به سنین خاصی ندارد و همۀ سنین را شامل می شود، ولی ممکن است گفته شود: واژه اهل در آیۀ شریفه، به این دلیل که قبل از بلوغ عذابی وجود ندارد، تا حفظ از آن لازم باشد، از افراد غیر بالغ منصرف است و فقط افراد بالغ را شامل میشود.
صحیح این است که واژه اهل در آیۀ وقایه، سنین قبل از بلوغ را نیز شامل می شود، زیرا ممکن است برخی اقدامات و اعمال تربیتی قبل از بلوغ اهل انجام گیرد تا بعد از بلوغ به گناه و معصیت مبتلا نشود؛ به عبارت دیگر آیه، هم بر وقایۀ فعلی دلالت دارد و هم بر وقایۀ شأنی. امتثال امر به وقایه، متوقف بر این است که اگر فرزندان به سن بلوغ رسیده اند باید اقداماتی انجام دهد که بالفعل مانع از ابتلای آنان به موجبات عذاب الهی شود، مانند آموزش دادن، امر و نهی کردن و اقدامات دیگر، و اگر هنوز به سن تکلیف نرسیده اند، باید تدابیری اتخاذ شود که آنان هنگام بلوغ مرتکب معصیت نشوند. بنابراین، تکلیف حفظ از آتش و قاعده صیانت در مورد فرزندان غیر بالغ نیز وجود دارد و اهل در آیه به بلوغ مقید نمیشود.
٢. عدم شمول قاعده، نسبت به موارد احتمال وقوع فرزندان در حرام
از نظر تأثیر یا عدم تأثیر اقدامات تربیتی والدین در حفظ فرزندان از گناه می توان صور مختلفی را فرض کرد. ممکن است در مواردی این اطمینان برای والدین حاصل شود که اگر در جهت حفظ فرزندان از گناه هیچ اقدامی انجام ندهند، آنان مرتکب گناه شوند و اگر وارد عمل شوند و به منظور صیانت فرزندان تدابیری اتخاذ کنند در حفظ فرزندان از گناه مؤثر خواهد بود. گاهی چنین اطمینانی حاصل نمیشود و والدین تنها احتمال میدهند که در صورت عدم اقدام فرزندان مبتلا به گناه میشوند و در صورت اقدام از ارتکاب گناه مصون میمانند.
با توجه به مقدمه ای که گذشت، پرسش دیگری که در مورد حکم وجوب صیانت فرزندان از گناه میتوان مطرح کرد، این است: دایرۀ شمول این قاعده چه میزان است؟ آیا تنها مواردی را شامل می شود که اطمینان به ارتکاب حرام از سوی فرزندان وجود دارد و یا حتی اگر والدین احتمال دهند فرزندشان مرتکب حرام خواهد شد، نیز موظف اند او را حفظ کنند؟ صورت دیگر مسئله این است: آیا والدین فقط در صورتی که اطمینان داشته باشند اقدام تربیتی آنان موجب حفظ فرزندان از گناه و نافرمانی میشود، مکلف به حفظ هستند و یا حتی در صورت احتمال تأثیر نیز مکلف به حفظ آنان میباشند؟
با توجه به سؤالات فوق، مسئله چهار صورت پیدا میکند که عبارت اند از:
١. اطمینان به وقوع فرزندان در حرام در صورت عدم اقدام تربیتی از سوی والدین و اطمینان به تأثیر اقدامات تربیتی (اطمینان به ارتکاب و اطمینان به تأثیر).
٢. اطمینان به وقوع فرزندان در حرام در صورت عدم اقدام تربیتی از سوی والدین و احتمال تأثیر اقدامات تربیتی (اطمینان به ارتکاب و احتمال تأثیر).
٣. احتمال وقوع فرزندان در حرام در صورت عدم اقدام تربیتی و احتمال تأثیر تدابیر تربیتی (احتمال ارتکاب و احتمال تأثیر).
4. احتمال وقوع فرزندان در حرام در صورت عدم اقدام تربیتی و اطمینان به تأثیر تدابیر تربیتی (احتمال ارتکاب و اطمینان به تأثیر).
حکم وجوب حفظ و نگهداری فرزندان از گناه در صورتی مقتضی تنجز است که احراز شود آنان مبتلا به حرام خواهند شد و نسبت به آن اطمینان حاصل شود، مانند صورت اول و دوم. بنابراین، در دو صورت اخیر که احتمال دارد فرزندان در حرام واقع شوند، اقتضای تنجز وجود ندارد و تکلیفی متوجه والدین نمیشود.
در مورد صورت اول شکی نیست که حکم وجوب حفظ متوجه والدین است، ولی در صورت دوم که با وجود اطمینان به وقوع اهل در حرام، احتمال تأثیر تدابیر تربیتی وجود دارد، شاید بتوان گفت با اینکه اقتضای تنجز تکلیف وجود دارد، اما به دلیل اینکه اطمینان به تأثیر تدابیر تربیتی وجود ندارد، تکلیفی متوجه والدین نیست. ولی به نظر میرسد، همان طور که در مورد امر به معروف و نهی از منکر با وجود احتمال تأثیر، امر و نهی واجب میشود در اینجا نیز با وجود احتمال تأثیر، انجام اقدامات تربیتی واجب باشد.
٣. شمول قاعده، نسبت به همة ساحت های تربیتی
شمول قاعدۀ صیانت، به لحاظ ساحات تربیتی، تابع وجود واجب و حرام در هر ساحت است. بنابراین، این قاعده، ساحات اعتقادی، عبادی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و هر ساحت دیگری را که در آن واجب و حرام باشد شامل میشود، زیرا مفاد قاعده، لزوم حفظ فرزندان از آتش است، که موجبات آن گاهی در اعتقادات، گاهی در امور اخلاقی، گاهی در امور اجتماعی و سیاسی و گاهی در ساحت های دیگر تربیتی است. بنابراین، امکان دارد قاعدۀ صیانت ساحات تربیت جسمی، روحی، عقلانی و عاطفی را نیز شامل شود. دلیل این مطلب این است که احتمال دارد در مواردی در صورت عدم اقدام در جهت سلامت جسمی، روحی، عقلانی و عاطفی، فرد در معرض گناه قرار گیرد و نسبت به آن اطمینان حاصل شود.
نتیجه
رجحان و استحباب حفظ فرزندان از مطلق گناهان و لزوم حفظ فرزندان از گناه هان کبیره در مواردی که اطمینان به وقوع آنان در معصیت وجود دارد، نتیجه ای است که از بررسی ادلۀ عقلی صیانت فرزندان از گناه حاصل می شود. در میان ادلۀ نقلی صیانت، برخی مفید وجوب صیانت فرزندان از گناه بوده و برخی دیگر رجحان و استحباب آن را نتیجه میدهند.
استدلال به هیچ یک از دلایلی که احتمال داشت دلیل بر نفی یا منع وظیفۀ صیانتی والدین باشند تمام نبود. نتیجه اینکه بدون کوچک ترین تردید تکلیف صیانت فرزندان از گناه بر عهدٔه والدین ثابت می شود. والدین وظیفه دارند فرزندان خود را از موجبات تباهی، فساد و مبتلا شدن به عذاب الهی حفظ کنند. این حکم الهی که هم پشتوانۀ نقلی دارد و هم پشتوانۀ عقلی، حکمی ارشادی، توصلی، کفایی و نفسی است.
نتیجۀ دیگری که از بررسی این آیات و روایات حاصل می شود این است که برخی از آن ها معیار و ملاکی را به دست میدهند که در تعیین روش های حفظ فرزندان از گناه و کیفیت این روش ها مؤثر هستند. نهی از به کار بردن روش های الزام و اجبار در مورد ایمان و باورهای قلبی، برحذر داشتن از دعوت مردم به امامت و مخاصمه و مجادله به منظور هدایت دیگران و پرهیز دادن از سخت گیری و خشونت، نتایجی هستند که در مورد روش های صیانت فرزندان از گناه به دست میآیند.
قاعدۀ صیانت، اختصاص به سنین خاصی ندارد و والدین در همۀ سنین موظف به صیانت فرزندان از گناه هستند. این قاعده تنها در مواردی جاری است که نسبت به وقوع فرزندان در معاصی اطمینان حاصل شود و احتمال تأثیر تدابیر تربیتی وجود داشته باشد. شمول قاعدۀ صیانت، به لحاظ ساحات تربیتی تابع وجود واجب و حرام در هر ساحت است و هر ساحتی را که در آن واجب و حرام باشد شامل میشود.
کتابنامه
قرآن کریم.
ابن أبیجمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، ١4٠٥ق.
ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ١4١4ق.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، دار العلم - لبنان - سوریه، الدار الشامیة، ١4١٢ق.
اعرافی، علیرضا، قواعد فقهی، قم، مؤسسۀ اشراق و عرفان، چاپ اول، ١٣٩٣.
جوهری، اسماعیل بن حماد، تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دار العلم للملایین، ١4١٠ق.
حلی، حسن بن یوسف، خلاصة حلی، قم، دار الذخائر، بیتا.
حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ١4٠٩ق.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، چاپ سیروس، ١٣٣٨.
سعدی ابوجیب، القاموس الفقهی لغة و اصطلاحا، دمشق، دار الفکر، چاپ دوم، ١4٠٨ق.
صاحب بن عباد، کافی الکفاة، بیروت، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغة، عالم الکتاب، ١4١4ق.
طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ١4١٧ق.
طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، تهران، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، ١٣٧٧.
طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، ١4١٦ق.
عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، انتشارات امیرکبیر، ١٣٨٧.
فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، ١4١٠ق.
کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ١٣4٨.
کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ١4٢٩ق.
مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی الأصول و الروضة، تهران، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، ١٣٨٢.
معین، محمد، فرهنگ معین، تهران، انتشارات بهزاد، چاپ دوم، ١٣٧٨.
مغربی، ابو حنیفه، نعمان بن محمد تمیمی، دعائم الإسلام، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ دوم، ١٣٨٥.
نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل البیت، چاپ اول، ١4٠٨ق.
واسطی زبیدی حنفی، محب الدین، سید محمد مرتضی حسینی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، ١4١4ق.
ورام بن أبیفراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورام، قم، مکتبه فقیه، چاپ اول، ١4١٠ق.
همتی، ستار، پایان نامه ƚ بررسی نقش الزام در تربیت دینی از نظر اسلام، کتابخانۀ مؤسسۀ امام خمینی &، ١٣٩١.
Protecting Children against Sins*
Abstract
Every institution playing an effective role in education (tarbiyah) aims to achieve its specific
goals and objectives. Family is one of those institutions that play a fundamental role in child
education. Different educational goals could be assumed for the family. Protecting children
against sins or indecency can be one of the goals of family education.
This article aims to study parents' duty in protecting children against sins. It also seeks to
examine ways through which children can be protected from a jurisprudential perspective
using a juridical method. To achieve this aim , verse ٦ of Surah al-Tahrim and a few textual and
rational proofs are studied as some of the most significant proofs. Also, those arguments,
which can serve as evidence negating parents ' responsibility to protect children, constitute
another part of this research. The need for protecting children against sins and observance
of certain standards such as avoiding violence and strict measures in applying protection
methods is the conclusion drawn out of this research. Apart from the points mentioned in
commentary works under verse ٦ of Surah ٦٦ as well as in some books authored on the
subject of Islamic education, no independent work was found on the subject of protecting
children against sins.
Keywords: protection, safety, parents, children, tarbiyah, sin, divine punishment
پی نوشت ها
[1] این دلیل از دلیل عقلی قاعدۀ اعانۀ بر بر و تقوا اقتباس شده است (اعرافی، قواعد فقهی ١٣٩٣: ٢٦٥).
[2] ممکن است برخی از ادله، ممنوعیت و حرمت صیانت را افاده کنند و برخی دیگر تنها مفید نفی و عدم لزوم چنین تکلیفی بر عهدٔه والدین باشند. در این بخش از پژوهش هر دو نوع دلیل بررسی میشود.
[3] تطبیق «هذا الامر» بر امامت امام صادق (ع) مؤید این احتمال است.
[4] تقیه یکی از ویژگیهای اصل امامت است.