اشتباهات تربیتی والدین میتواند تاثیرات بسیار جدی و بدی روی فرزندان بگذارد. بهعنوان یک مادر احساس میکنم هر تصمیمی که راجعبه فرزندم میگیرم ممکن است اشتباه باشد. آیا نسبت به رفتار فرزندم بیش از حد سختگیری میکنم؟ آیا در برابر رفتار او به حد کافی خونسرد نیستم؟ آیا اصلا به اندازهی کافی مایهی خوشی او هستم؟ ممکن است در یک روز همهی این فکرها چندبار به ذهنم هجوم بیاورند. و این مسئله که رفتار غلط من ممکن است باعث آسیب جدی فرزندم شود من را دیوانه میکند.
خوشبختانه هنگامی که در گذر زمان متوجهی اشتباهاتمان میشویم میتوانیم از تکرار آنها جلوگیری کنیم و همین آگاه شدن از اشتباهاتمان به ما قدرتی میدهد که بتوانیم بدون خطا فرزندانمان را تربیت کنیم و به آنها کمک کنیم تا آیندهی درخشان خودشان را بسازند. مادرها و پدرها سعی میکنند هر کاری از دستشان بربیاید را به بهترین نحو انجام دهند. پس آگاهی از اشتباهاتمان به ما کمک میکند تا فرزندانمان را بیشتر دوست داشته باشیم به همین علت باید اشتباهاتمان را جدی بگیریم و در صدد رفع آنها برآییم. اشتباهات والدین جدی هستند، این اشتباهات شامل رفتارهای پرخاشگرانه و انعطافپذیری کم و چیزهای دیگری است که در ادامه برای شما توضیح خواهیم داد. هر چه بیشتر متوجهی این اشتباهات باشیم راحتتر میتوانیم جلوی آنها را بگیریم و آسیب کمتری به آیندهی فرزندانمان خواهیم زد.
1- ناتوانی در بیان ترس
![]()
دنیایی که در آن زندگی میکنیم میتواند ترسناک به نظر برسد، بسیاری از والدین نمیدانند که وضعیتها و موقعیتها را چگونه برای فرزندانشان توضیح دهند. آنها فکر میکنند که ممکن است توضیحات اشتباهی دربارهی چیزها به فرزندانشان بدهند. اما بزرگترین اشتباه والدین این خواهد بود که کلا دربارهی هیچچیز با فرزندانشان صحبت نکنند.
اگر به فرزندانمان اجازه ندهیم که راجعبه چیزهایی که آنها را میترساند حرف بزنند، آن هم به این خاطر که ما نمیتوانیم موقعیتهایی را برای آنها به درستی توضیح دهیم، این احساس به آنها منتقل خواهد شد که نباید دربارهی احساسات و عواطفشان صحبت کنند. این مسئله مخصوصا در زمانهای که در آن زندگی میکنیم بسیار مهم است زیرا هنگامی که تلویزیون را روشن میکنید یا خبرها را میخوانید اکثر خبرها حوادث ترسناک و بدی را توصیف میکنند. پس بهتر است به فرزندانتان مجال دهید که حرف بزنند و شما هم موقعیتهای مختلفی را که ممکن است با آن مواجه شوند یا در دنیای امروز اتفاق میافتد را برایشان توضیح دهید.
2- احساسات منفی راجعبه بدن
![]()
مادران باید بدانند هنگامی که با دخترانشان دربارهی تمرینهای بدنی و تغذیهی سالم صحبت میکنند، موجب تاثیرات بهسزایی بر عادات زندگی آنها میشوند. به همین خاطر بهتر است از زبان مناسب و قدرتمندی برای توضیح این مسائل استفاده کنند. مطالعات نشان داده که مادرانی که نگران وزرنشان هستند، رفتارها و نگرانیها مشابهای را به فرزندانشان انتقال دادهاند. بهترین کاری که در قبال فرزندانمان میتوانیم انجام دهیم این است که احساس خوبی نسبت به ظاهر و فیزیک بدنی خود داشته باشیم و بدانیم که چگونه از خودمان مراقبت کنیم. بهتر است مادران اینقدر نگران وزن خود نباشند چون به راحتی این نگرانیشان را به فرزندانشان انتقال میدهند. به جای نگرانی سعی کنند رژیم غذای سالم و تمرینهای بدنی منظمی را انجام دهند و از همین راه هم وزنشان کم خواهد شد و هم مدل زندگیشان سالمتر خواهد شد و هم این رفتارهای پسندیده را به فرزندانشان منتقل خواهند کرد. خیلی وقتها ممکن است اینگونه به نظر برسد که فرزندان هیچ توجهی به والدین خود ندارد اما در عوض بدانید که آنها همواره حواسشان به والدینشان است و حرفهای آنها را گوش میدهند. نه تنها هیچوقت مستقیم به وزن فرزندانتان اشاره نکنید بلکه بهتر است خود را از قیدوبند وزن و هیکل رها کنید نه اینکه کلا بیخیال آن شوید بلکه راههای عاقلانهتری را اتخاذ کنید. مثلا تغذیهی سالم و برنامهی منظم ورزشی و همین باعث میشود نگرانی شما بابت وزن بدنتان از بین برود. اکثر مردم فکر میکنند که نوجوانها بیشتر در گیرودار هیکل و بدن خود هستند اما تحقیقات نشان داده که مادران بیشتر از نوجوانها از این مسئله رنج میبرند و نگران آن هستند.
3- فقدان دانش اقتصادی
![]()
برخی از والدین شم اقتصادی ندارند. بیشتر از آن چیزی که در میآوردند خرج میکنند، هیچوقت پولی را ذخیره نمیکنند و هیچ برنامهای برای پولهای خود ندارند. در همان کودکی راجعبه دو چیز بهتر است با فرزندانمان صحبت کنیم: اول روابط جنسی و دوم پول. بهتر است به آنها یاد بدهید که چگونه پول خود را مدیریت کنند، چگونه برای آن برنامهریزی کنند. اگر از همان کودکی والدین به فرزندانشان یاد ندهند ممکن است در آینده موجب مشکلات فراوانی برای آنها شود. وقتی شما برای فرزندانتان توضیح نمیدهید آنها بر اساس چیزهایی که میبینند و میشنوند، برای خود در ذهنشان نتیجهگیری میکنند و ممکن است چیزهای اشتباهی در ذهنشان نقش ببندد. اگر هم نمیخواهید دربارهی مسائل مالی مثل قرض و وام و چیزهای دیگر با آنها صحبت کنید بهتر است دلیل اینکه نمیخواهید دربارهی آن چیزها با آنها صحبت کنید را برایشان توضیح دهید.
4- ناتوانی در برقراری اعتماد در رابطه
![]()
بهعنوان والدین ما وظیفه داریم که به خاطر فرزندانمان حواسمان به رابطهمان باشد. وقتی در یک خانواده رابطهی بین پدر و مادر منسجم باشد، فرزندان میتوانند روی والدینشان حساب کنند و به راحتی به آنها اعتماد میکنند. اگر رابطهی بین پدر و مادر واضح و منسجم نباشد، این اعتماد بین بچهها و والدین شکل نمیگیرد. قوانین نامسنجم و رفتارهای مبهم پدر و مادر در یک خانواده باعث میشود که توانایی یادگیری بچهها مختل شود و آنها اعتمادشان را نسبت به والدین خود از دست بدهند.
بهترین استراتژی این است که همواره انسجام خود را حفظ کنید. قوانین و حدوحدود مشخصی را بگذارید و بر طبق آنها رفتار کنید. والدینی که در رفتارهایشان منسجمترند کمتر برخوردهای تنشزا خواهند داشت و همین باعث میشود رابطهشان با فرزندانشان مستحکمتر شود و آنها در محیط آرام و بیتنشی بزرگ شوند. رفتارهای آرام و قاطع و بدون ابهام پدر و مادر در خانواده باعث میشود که فرزندان مسئولیتپذیری را یاد بگیرند.
5- ضعف در مهارتهای رفع مشکلات
![]()
همهی ما هنگام قدم زدن در پارک والدینی را دیدهایم که تسلیم همه جور کجخلقیها و بینزاکتیهای بچهها میشوند. پدر خانواده به فرزندش میگوید که الان وقت رفتن است اما همین که بچه شروع به جیغکشیدن میکند پدر را میبینیم که تصمیمش را عوض میکند و پایش سست میشود و برمیگردد. در این وضعیت اشتباه پدر خانواده این است که علاوه بر اینکه کنترلش را به دست کودک نوپایش سپرده، در واقع باعث میشود کودک دلبندش از هر گونه مهارتهای اساسی، خصوصا در زمینهی تطبیق کودک با موقعیتهای بحرانی و مهم محروم گردد.
مندز توضیح میدهد «والدینی وجود دارند که به راحتی تسلیم همهی امیال افسارگسیخته و غیرعقلانی کودکانشان میشوند و از اعمال محدودیتها برای کودک عاجزند و نمیتوانند به فرصتهایی که برای راهنمایی و رشد و بلوغ کودک مناسب هستند پاسخ درستی بدهند زیرا میخواهند دوست کودک باشند یا میترسند کودک ناراحت شود، اما عملا باعث توقف پیشرفت عاطفی و اجتماعی کودک میشوند. کودکان در پی اعتماد به حامیانی هستند که قادرند نمونهها و مدلهایی از رفع مشکل و حل مسئله برایشان ترسیم کنند. تسلیم هوس کودک شدن مثل دادن اعانه به کودک است و در فرآیندهای رشد کودک در مهارتهایی چون سازگاری با ناکامی، مدیریت وضعیتهای غمانگیز و تطبیق با موقعیتهایی چون نا امیدی مداخلهی منفی به حساب میآید».
برای آنکه مهارتهای تطبیق در کودک جا بیفتد، بهتر است مرزها و محدودیتهای مشخصی اعمال شود و بهتر است پدر و مادر وقتی که کودک از انجام کار درست و عقلانی سر باز میزند کوتاه نیایند. مندز گومش توصیه میکند که «ساختار مشخصی برای این الگوی رفتاری فراهم آورید، دستورالعملهای ملایمی بهکار گیرید و محدودیتهایی معقول و مناسب برای رشد کودکانتان اتخاذ کنید تا از رشد اجتماعی و عاطفی کودک پشتیبانی شود. پدر و مادری که مسئولیت به خرج میدهند، حد و مرزها را به شیوهای اعمال میکنند که مبتنی بر احساس همدلی، شفقت و همدردی است».
6- عزیزم، گریه نکن
![]()
دیدن گریه و زاری و فریاد کودک برای هر پدر و مادری دردناک است. اما تنها به این دلیل که گریهی کودک باعث ناراحتی ما میشود نباید از عقلانیت تخطی کرد و مهم است که تلاشی برای ساکت کردن کودک انجام ندهیم. ما به عنوان والدین این فرصت را داریم که به فرزندانمان یاد دهیم چطور به طور منطقی از عهدهی احساساتشان برآیند. در نتیجه این اشتباه که سعی در متوقف کردن گریهی کودکان داشته باشیم و راه درست و علت منطقی را به آنها گوشزد نکنیم تنها به آنها یاد میدهد که احساساتشان را سرکوب کنند.
سوزان دیوید روانشناس شهیر و پرآوازه به نیویورک تایمز چنین گفته است : «یادگیری طرز مدیریت جهان عاطفی برای موفقیت مادامالعمر کودک عنصری ضروری و حیاتی است.» کمک به اینکه کودکانمان عواطف و هیجاناتشان را به درستی و از دریچهای عقلانی احساس کنند و دست به تصمیمگیری عقلانی بزنند، در طول حیاتشان بسیار مفید عمل خواهد کرد. دیوید شرح میدهد «وقتی میگوییم ناراحت نباش قند عسلم، خشمگین نباش خوشگل من، حسودی نکن قربونت برم، خودخواه نباش، آنوقت با این حرفها باعث نمیشویم که کودک با واقعیت احساساتش به نحوی مناسب مواجه شود و آن را به طور عقلانی درک کند. پس کودکانتان را به عنوان موجودی دارای شعور و درک در نظر بگیرید که جهان عاطفی خاص خود را دارد و این جهان را معتبر بدانید و به رسمیت بشناسید.»
اینکه مجال دهید کودک گریه کند و قطره اشکی بریزد گاهی حتا برای سلامتیاش مفید است. مطالعهای در مجلهی پیشگامان روانشناسی پی برده است که گریهکردن چطور باعث تسکین و آرامش کودک میشود و حتا مزایایی دارد که حال و هوای کودک را تقویت میکند. پس دفعهی بعدی که بستنی از دست پسرتان به زمین افتاد بگذاریید این خسران را احساس کند و فورا برایش بستنی نخرید.
7- ترس از اشتباه
![]()
وقتی ما مالدین دربارهی پروژهی منظومهی شمسی بچهمان در مدرسه شدیدا هیجانزده شدهایم، آنوقت شاید تمایل پیدا کنید که خودتان پروژه را به دست بگیرید تا مبادا فرزندانتان مرتکب اشتباه در ان پروژه شوند، در حالی که نقش شما صرفا حمایت کردن است. اگر ما والدین به این عمل اشتباه عادت کنیم که به جای راهنمایی کردن آنها پروژهها را از چنگ بچهها در بیاوریم، آنوقت داریم به کودکانمان این پیام را میدهیم که چیزهای جدید را امتحان نکنند، ماجراجویی و تجربه نکنند و خلاصه اینکه مرتکب اشتباه نشوند. در صورتی که همهی ما میدانیم که هر انسان بالغ و موفقی هم اشتباهات فراوانی مرتکب شده است و اشتباه پیش شرط اندیشه است.
مندز گومش میگوید «بچهها از طریق بازی کردن درس زندگی میگیرند و بازی کردن شامل ستیز و کشمکش و اشتباهات، تغییر جهتها و سازگاریهاست. وقتی والدین دائما مراقب تک تک کارهای بچههایشان هستند، وقتی حتا یک لحظه دست از راهنمایی کردنشان برنمیدارند و هر عمل آنها را تصحیح میکنند، آنوقت باعث میشوند که آن بچهی بیچاره از خطا و اشتباه بترسد و مهمتر اینکه باعث میشوند بچهها در یادگرفتن نحوهی همکاری با دیگران به مشکل بر بخورند. مثلا در گزینههایی مثل تغییر یا امکان جایگزینی، به اشتراک گذاشتن چیزها با دیگران و رشد مهارتهای ورزشی تیمی.»
مهم است که والدین اوقاتی را برای خلاقیت بچههایشان اختصاص دهند، دقایقی که بچهها آزادند تا هر اشتباهی که دوست دارند انجام دهند. مندز میگوید «بازی آزاد، اکتشاف و فرصت بیان خیالپردازانه به اندازهی دقایق مدرسه برای غنی سازی آموزشی اهمیت دارند. از این مسئله مطمئن شوید که بچهها برای بازی و تجربهکردن وقت کافی دارند تا اعتماد به نفسشان را تقویت کنند و روش اداره کردن زندگیشان را عملا بیاموزند. تشویق و ترغیب کودکان برای کشف استعدادهای طبیعیشان و تمایزگذاشتن بین آنچه دوست دارند و آنچه دوست ندارند باعث رشد عاطفیشان میشود».
8- رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی
![]()
ما والدین انسان هستیم و گاهی ما هم کنترل خشممان را از دست میدهیم. من از آن دقایقی که کنترلم را از دست میدهم و فریاد میکشم منزجر هستم خصوصا وقتی بر سر چیز کوچک و پیش پا افتادهای که هیچ اهمیتی ندارد داد و قال به راه میاندازم. مشکل وقتی شروع میشود که این فریاد کشیدنها به عادت هر روزه تبدیل شوند، این مسئله به ویژه در مورد پدرها اهمیت دارد.
اسکات کارول روانشناس حاذق میگوید «فرزندانتان شدیدا مستعد آسیب های روانی مزمن و جبرانناپذیر هستند، خصوصا وقتی مردان یا پدران از سر خشم بر سر آنها فریاد میزنند. مادران نیز میتوانند باعث آسیبهای ترومایی در فرزندان جوانشان شوند. اما این آسیبها از جانب پدران سهمگینتر است، شاید کودک نتواند به طور دقیقی آن لحظهی فریاد کشیدن را به یاد آورد اما یاد میگیرد که به جای اعتماد کردن به والدین از آنها بترسند و اغلب مشکلات مادامالعمری چون احساس اضطراب و نا امنی خواهند داشت».
9- مسائل مربوط به تغذیه
![]()
از زمان کودکی به یاد دارم که به این مغرور بودم که غذایی که جلویم گذاشته میشود را تا انتها میخورم و بشقاب را به طور کامل تمیز میکنم طوری که هیچ غدایی در آن نمیماند. حتا از اینکه بابت تمامکردن کل غذایم از من تعریف میکردند، بسیار خوشحال میشدم و در نتیجه همواره غذایم را تا ته میخوردم تا پدر و مادرم من را تشویق کنند. متاسفانه تشویق بچهها به تمیز کردن بشقاب در همهی وعدههای غذایی یکی دیگر از اشتباهات والدین است که میتواند منجر به افزایش جدی و خطرناک وزن و مشکلاتی در زمینهی تغذیه برای تمام عمر شود. کارول هشدار میدهد «مطالعات بسیاری نشان میدهد که چنین اشتباهاتی از طرف والدین موجب پرخوری و چاقی مفرط در کودکان میشود. و از همه مهمتر فرزندانمان یاد میگیرند که مزاج طبیعیشان را نادیده بگیرند و در عوض بر اساس دستورهای بیرونی میزان طبیعی خورد و خوراکشان را تنظیم کنند. بهتر است وقتی فرزندتان میگوید گرسنه یا سیر است به او اعتماد کنید، مگر اینکه مداخلهش ما در زمینههایی چون خوردن آبنبات یا دسر به جای شام باشد که آنوقت حق با شما است و مداخلهتان به جا خواهد بود.»
10- گرایشهای مبتنی بر وابستگی متقابل
![]()
اگر قرار باشد که از والدینی صحبت کنیم که بیش از حد در زندگیهای فرزندانشان دخالت میکنند آنوقت با باید تاکید کنیم که با این کار نه فقط به آنها یاد میدهیم که از آزمونگری و اشتباه خودداری کنند بلکه داریم به آنها این پیام را میدهیم که ما بهعنوان والدین فکر میکنیم که آنها نمیتوانند به تنهایی از پس مشکلاتشان برآیند.
مندز گومش میگوید «اگر والدین بکوشند فرزندانشان را از تجربهی چالشها، ناامیدیها و مخالفت بازدارند یا فرصت یادگیری از اشتباهاتشان را از آنها بگیرند باعث میشوند که آنها مسئولیت اعمالشان را به عهده نگیرند. دخالت و حمایت بیش از حد والدین باعث نقص در رشد قابلیت تحمل، بردباری، حل و رفع مشکلات و قدرت تصمیمگیری فرزندانشان میشوند. بچهها نیاز دارند یاد بگیرند که چزور عواطف پیچیده و دشوارشان همچون خشم و ناامیدی را با اتکا به توان و قابلیتهای خودشان رفع و رجوع کنند. پشتیبانی و دخالت بیش از حد والدین در عواطف چالشبرانگیز کودکانشان مانع از این میشود که بچهها فرصت لازم در زمینهی آمادگی برای زندگی را به دست آورده و از آن به درستی استفاده کنند. دخالت بیجا باعث ایجاد وابستگی بچهها به دیگران میشود و قابلیتشان در انعطافپذیری و خودکفایی را کاهش میدهد.»
من دوست دارم که فرزندانم احساس اعتماد به نفس در زمینهی تواناییهایشان برای حل مسائل را پیدا کنند. حتا اگر این امر گاهی اوقات بسیار دشوار باشد من بهترین تلاشم را میکنم تا اجازه دهم با مسئولیت خودشان دست به عمل بزنند و حتا شکست بخورند و از نو تلاش کنند. مندز میگوید «به فرزندانتان اجازه دهید خودشان و چیزها را کشف کنند، دست به اشتباه بزنند، با چالشها رویارو شوند و عواطف مختلف را تجربه کنند. این کار باعث میشود که کودکان فرصت به کار بستن مهارتهاشن را به نحوی امن و مطمئن به دست آوردند و یاد بگیرند که اعتماد به نفسشان را بهینه کنند و استقلال لازم را به دست آوردند. والدین با دادن فضای لازم برای ماجراجوییهای جدید و لحاظ کردن گزینهها از رشد رابطهی مبتنی بر اعتماد با فرزندانشان پشتیبانی خواهند کرد».
11- رابطهی دور با والدین
![]()
بزرگ کردن بچهها یکی از دشوارترین کارهایی است که در زندگی یک زوج وجود دارد. کار هر کدام از والدین در این زمینه دشوار است اما والدینی که از هم جدا میشوند چالشهای بسیار بیشتری پیش رو دارند. یکی از اشتباهاتی که به طور بالقوه از والدین مطلقه سر میزند این است که خود را کنار کشیده و طرف دیگر رابطه را با بچهها تنها میگذارد. این کار تنها به بچهها و رابطهی شما با آنها آسیب میزند.
روزالین سداکا متخصص در زمینهی مشاورهی طلاق به من میگوید «وقتی در حضور کودکان از همسر یا شوهرتان بدگویی و به او بیاحترامی میکنید، آنوقت اغلب بچهها احساس گزند خواهند کرد و با احساساتی چون گناه و پریشانی مواجه میشوند. بچهها اینطور فکر میکنند: اگر بابا یا مامان مشکلی دارد پس حتما مشکلی هم در دوستداشتن من وجود دارد. این نتیجهگیری کودک میتواند رابطهی خراب شما با همسرتان را در رابطهی شما با فرزندانتان هم بازتولید کند و آن را به تباهی بکشاند».
12- کمطاقتی در وضعیتهای درماندگی
![]()
میدانیم که تلاش برای پشتیبانی از فرزندانمان در مقابل مسائلی مانند نا امیدی و درماندگی نمیتواند درازمدت جواب دهد. ما با این رویکرد نه تنها کودکانمان را از قابلیت انطباق و سازگاری در وضعیتهای بحرانی محروم میکنیم بلکه حتا مشکلات بزرگتری نیز بر سر راهشان قرار میدهیم.
کورتنی رودریگو، کارشناس مشاورهی سلامتی روانی میگوید « یکی از بزرگترین مشکلاتی که دائما در والدین میبینیم این است که آنها به فرزندانشان اجازهی تجربهی مشکلات زندگی را نمیدهند. والدین حتا با بهترین نیتهایی که دارند وقتی بیش از حد از بچهها پشتیبانی کنند و با مداخلههای بیجایشان آنها را نازپرورده بار بیاورند باعث میشوند فرزندانشان نتوانند درماندگی را به معنای واقعی کلمه تجربه کنند و این معضل به نوبهی خود به وضعیتی میانجامد که ما نامش را کمطاقتی در وضعیتهای درماندگی میگذاریم. وقتی فرزندانمان در وضعیتهای درماندگی بردباری کمی نشان میدهند و تاب و توان پایینی بروز میدهند، نمیتوانند موقعیتهای ناراحتکنندهتر، عواطف دردناکتر و سایر مشکلات زندگی را نیز تاب بیاورند. این امر به نوبهی خود میتواند موجب افسردگی،اضطراب، رفتارهای وسواسی و خشم شود».
13- داشتن تصویر ضعیف از خود
![]()
به راستی همهی پدر و مادرهایی که میشناسم اغلب اوقات در مورد مسائل فرزندانشان غلو میکنند. ما دائما درگیر مسائلی چون تغییر برنامههای درسی مدرسهی بچهها، عوضشدن دوستهایشان و تغییر ملاقاتها با پزشکان خانواده هستیم. تعجبی ندارد که احساس میکنیم هرگز وقت کافی وجود ندارد. هر چند وقتی پای بچههایمان در میان باشد موقع آن است که وقت کافی صرف آنها کنیم. تظاهر به اینکه بیش از حد سرمان شلوغ است و ابراز بیعلاقگی به موضوعات فرزندانمان یکی دیگر از اشتباهات والدین به حساب میآید که بر زندگی فرزندانمان تاثیرات کوچک و بزرگش را خواهد گذاشت و این تاثیرات منفی با ایجاد تصوری که فرزندان از خودشان دارند آغاز خواهد شد.
سوزان لاشمن در کتاب روانشناسی امروز مینویسد «دشوار است که به خودتان انگیزهی لازم برای بیشتر خواستن، و تلاش بیشتر را بدهید، و تصور کنید که شایستهی چیزی بیشتر هستید، آن هم وقتی پدر و مادرتان یا سایر کسانی که وظیفهی نگهداری از شما را دارند به شما توجه لازم را نکنند؛ انگار که حتا اگر بزرگترین دستاورد زندگیتان را هم کسب کنید ارزش توجه دیگران را ندارد. این سناریو اغلب به تدریج منجر به احساس فراموششدن ،تایید نشدن و مهم نبودن میشود.» دکتر لاشمن توضیح داد که وقتی این احساس را در مورد دستاوردهایتان دارید که هرگر تایید نمیشوند یا به رسمیت شناخته نمیشوند خیلی راحت در معرض این احساس قرار میگیرید که هیچ چیز واقعا اهمیت چندانی ندارد. به قول دکتر لاشمن «احساس به رسمیت شناخته نشدن میتواند منجر به این باور شود که شما باید به خاطر اینکه وجود دارید معذرت خواهی کنید.»
14- مادران ناشاد
![]()
عواقب اشتباهات پدر و مادرها فقط دامنگیر زندگی فرزندانشان نمیشود. ممکن است ما پدر و مادرها از عواقب اشتباهات خودمان هم در عذاب و رنج باشیم. برای مثال اعمال فشار بیش از حد بر خودمان به عنوان مادر به عدم رضایت از خودمان منجر خواهد شد. یک بررسی پژوهشی در مجلهی مطالعات کودک و خانواده گزارش میدهد که آن دسته از مادران که تصویری آرمانی و کامل به عنوان معیار مادری برای خود میتراشند بیشتر از بقیه به ناشادی و ناخوشی مطلق دچار میشوند.
نویسندگان آن پژوهش توضیح دادند که «اگر احساس مادرانهی شدید و افراطی به پیامدهای سلامتی روانی منفی بسیاری منجر میشود پس چرا زنان مادر میشوند؟ شاید آنها فکر میکنند که این باعث میشود که مادران بهتری باشند و از اینرو خواستار قربانیکردن سلامتی روانیشان برای بهتر شدن پیامدهای هیجانی، اجتماعی و شناختی فرزندانشان میشوند. در واقعیت اما کیفیتهای والدانهی شدید میتواند خلاف آن نتیجهای را به بار آورد که والدین انتظار دارند.»
15- رضایت ناچیز از دورهی دانشگاه
![]()
دورهی دانشگاه دوران جادویی برای والدین است زیرا در آن دوره مسئولیت والدین به صفر میرسد و کاملا آزاد هستید. امروزه تصور اینکه کسی نخواهد به دوران دانشگاه برگردد برای من دشوار است. هر چند والدین میتوانند تاثیر زیادی بر میزان لذت بردن فرزندانشان از تجربهی دانشگاه بگذارند. یک بررسی پژوهشی در مجلهی مطالعات کودک و خانواده به این نتیجه رسیده است که آن دسته از دانشجویان دانشگاه که والدینشان را به عنوان موجوداتی کنترلگر توصیف میکنند بیشتر در معرض احساس افسردگی هستند. بنا بر این تحقیق «دانشجویانی که اعلام کردند والدین بیش از حد کنترلگری داشتند درجات و سطوح بسیار بالاتری از افسردگی و رضایت بسیار کمتری از زندگی از خود بروز دادهاند. وانگهی اثرات منفی والدینی که مثل هلیکوپتر بالای سر بچههایشان حتا در دوران دانشجویی مشغول نظارت هستند، از سوی طیف گستردهای از دانشجویان اعلام شده است. که این امر نیازهای روانشناختی پایهای دانشجویان برای خودمختاری و کفایت را مخدوش میکند».
16- رفتار نامحترمانه
![]()
اخیرا در یک فروشگاه شلوغ پوشاک در صف ایستاده بودم و نمیتوانستم از پسر بچهای که در مغازه بود چشم بردارم. او به این سو و آنسو میپرید، به همه چیز دست میزد و سر مادرش فریاد میکشید. لحظهی شوکآور این صحنه آنجا بود که مادرش هیچ عکسالعملی نشان نمیداد. چند بار از زبان این مادر شنیدم که به دیگران که توی صف بودند میگوید فرزندش از یک روز طولانی در مدرسه حسابی خسته شده. اما این مادر هیچ کلمهای در نکوهش از رفتار بچهاش به زبان نیاورد. وقتی که پسر بچهی سر به هوا، بدن هیچ توجهی صاف توی دل من آمد، هیچکس از او نخواست که عذرخواهی کند. گاهی ما والدین بیش از حد در بند چیزهایی هستیم که فرزندمان مشغول انجام دادنش است و از اثرات و پیامدهای درازمدت اشتباهاتمان غافل میشویم. مثلا این اشتباه که انضباط کافی را به کار نگیریم.
دکتر ریچارد وایسبورد روانشناس حاذق به مجلهی بوستون اینطور میگوید که: «ما در زمانهای زندگی میکنیم که به طرزی غیرعادی فرزندمحور است. آنقدر توجه بیش از حد و لحظه به لحظه به احساسات بچههایمان داشتهایم که از طرف دیگر بام افتادیم و توجه و احترام به سایر آدمها را از یاد بردهایم.»
نظر شما چیست؟ آیا این اشتباهات را در تربیت فرزند خود مرتکب شدهاید؟ شما چه موارد دیگری را جزو اشتباهات تربیتی والدین میدانید؟