ماهان شبکه ایرانیان

تحقق رویاهای کودکانه

کن رابینسون؛ متخصص آموزش و پرورش در یک سخنرانی از اهمیت نوع آموزش کودکان امروزی و تأثیر آن در پیشرفت‌شان در آینده می‌گوید و لزوم ایجاد تغییر در فرایند یادگیری را مطرح می‌کند.

تحقق رویاهای کودکانه

روفیا شاهرخی؛ کارشناس بهداشت خانواده، شبکه بهداشت و درمان گرمسار، مسئول برنامه‌های کودکان

 

کن رابینسون؛ متخصص آموزش و پرورش در یک سخنرانی از اهمیت نوع آموزش کودکان امروزی و تأثیر آن در پیشرفت‌شان در آینده می‌گوید و لزوم ایجاد ایده‌های نو و تغییر در فرایند یادگیری را مطرح می‌کند و اینکه اگر این کار انجام نشود، منابع انسانی تلف خواهند شد.

ما به وضوح با یک بحران عظیم اقلیمی مواجهیم، ولی یک بحران اقلیمی دیگر هم داریم که همان قدر جدی است.

ما باید با همان اضطرار با این بحران برخورد کنیم، و این بحران، بحران منابع طبیعی نیست و آن «بحران منابع انسانی» است! ما خیلی کم از استعدادهایمان استفاده می‌کنیم، خیلی از انسان‌‌ها در تمام طول زندگی‌شان، هیچ درکی ندارند که استعدادشان چه می‌تواند باشد، یا اینکه اصلاً استعدادی به آن صورت دارند یا نه!

همه نوع انسانی را دیده‌ام که فکر می‌کنند در هیچ کاری مهارت ندارند. افرادی را دیده‌ام که از کاری که انجام می‌دهند، لذت نمی‌برند. آن‌ها فقط تحمل می‌کنند!

به جای اینکه لذت ببرند، منتظر تعطیلات آخر هفته هستند! ولی افرادی را هم می‌بینم که عاشق کاری که انجام می‌دهند هستند و اصلاً نمی‌توانند انجام کار دیگری را تصور کنند.

اگر به آنها بگویید: دیگر این کار را انجام نده، آن‌ها نمی‌فهمند راجع به چه چیزی صحبت می‌کنید، زیرا این راجع به کاری که انجام می‌دهند نیست، بلکه راجع به هویت آنها است... .

آن‌ها می‌گویند: من این هستم و مسخره است که بخواهم کارم را ترک کنم، چون این کار با ماهیت اصلی شخصیت من هم‌خوانی دارد. این افراد حتماً در اقلیت هستند!

علت‌های مختلفی برای توضیح این موضوع وجود دارد و اصلی‌ترین دلیلش «آموزش» است. منابع انسانی مانند منابع طبیعی هستند. معمولاً خیلی عمیق دفن شده‌اند.

باید به دنبال‌شان بود، آن‌ها را نمی‌شود به آسانی در سطح پیدا کرد. شما باید موقعیت‌هایی را خلق کنید تا استعدادهای خودشان را نشان بدهند.

آیا می‌توان تصور کرد که «آموزش» می‌تواند این کار را انجام بدهد؟ اکثر مواقع این طور نیست. چیزی که ما نیاز داریم، یک تکامل و رشد نیست، بلکه یک انقلاب در آموزش است. 

رهایی از شیفتگی

آبراهام لینکلن می‌گوید: عقاید تعصب‌آمیز برای گذشته آرام کافی بود، اما برای شرایط طوفانی فعلی کفایت نمی‌کند.

شرایط فعلی انباشته از سختی‌ها است و ما باید همراه با شرایط بلند شویم. نمی‌گوید بلند شویم تا به شرایط فعلی برسیم.

می‌گوید «همراه» با شرایط بلند شویم. حال که شرایط ما جدی است، باید به شکلی نو فکر و اقدام نموده و خودمان را از اسارت «شیفتگی» (نسبت به گذشته) رها کنیم.

آن موقع است که می‌توانیم کشورمان را نجات دهیم. مفهوم «رهایی از شیفتگی» چیست؟

این که افکاری هست که همه ما شیفته آنها شده‌ایم، دنیا را همین‌طوری می‌بینیم و خیلی از افکار ما برای مواجهه با شرایط قرن حاضر شکل نگرفته‌اند، بلکه برای رفع و رجوع شرایط قرن‌های گذشته شکل گرفته‌اند، ولی هنوز ذهن‌های ما شیفته و مسحور آنها است و ما باید خودمان را از شیفتگی به بعضی از آنها رها کنیم، البته گفتنش از انجام دادنش راحت‌تر است.

فهمیدن اینکه به چیزی عادت کرده‌اید، سخت است.

احتمالاً نهایت نظام آموزشی ما، این هست که به دانشگاه ختم بشود. من فکر می‌کنم که ما شیفته این شدیم که مردم را به دانشگاه بفرستیم.

منظورم این نیست که شما لازم نیست به دانشگاه بروید. اما همه هم نیاز ندارند که به دانشگاه بروند و همه هم نیاز ندارند که بلافاصله به دانشگاه بروند، شاید بعدها بروند. 

گوناگونی استعدادها

در سان فرانسیسکو یک مرد 30 ساله بود که کتابم را می‌خرید. من از او پرسیدم: چه کاره هستی؟ گفت: آتش‌نشان هستم.

بعد پرسیدم چه مدتی هست که آتش‌نشان هستی؟ گفت: همیشه، من همیشه آتش‌نشان بودم! از او پرسیدم: کی این تصمیم را گرفتی؟ گفت: وقتی بچه بودم.

راستش این برای من در مدرسه یک مشکل شده بود، چون در مدرسه همه می‌خواهند آتش‌نشان بشوند، ولی من واقعاً می‌خواستم آتش‌نشان بشوم.

وقتی به سال آخر مدرسه رسیدم، معلم‌های من این را جدی نمی‌گرفتند. یکی از معلم‌ها می‌گفت: اگر فقط بخواهم همین کار (آتش‌نشانی) را انجام بدهم، زندگی‌ام را دور می‌ریزم.

او می‌گفت: باید به دانشگاه بروم و یک متخصص بشوم. می‌گفت: من پتانسیل دارم و با آتش‌نشان شدن استعدادم را به هدر می‌دهم.

مرد 30 ساله ادامه داد: تحقیر کننده بود، ولی آتش‌نشانی چیزی بود که من می‌خواستم و به محض اینکه مدرسه‌ام تمام شد، برای شغل آتش‌نشانی درخواست دادم و قبول شدم.

او می‌گفت: اتفاقاً 6 ماه قبل جان او و زنش را نجات دادم. حالا فکر کنم احترام بیشتری برایم قائل است!

به نظر من جوامع انسانی وابستگی دارند به گوناگونی استعدادها، نه فقط به یک نگاه تک بعدی به توانایی، و در قلب چالش‌های ما، بازسازی درک ما از توانایی، قابلیت و همچنین هوش می‌باشد. این خطی انگاری مشکل ما است. 

عوض کردن الگوهای ذهنی

بنابراین باید الگوهای ذهنی‌مان را عوض کنیم. ما باید از مدلی که اساساً مدل صنعتی آموزش است و از مدل خط تولیدی فاصله بگیریم که بر مبنای خطی‌انگاری، دنباله‌روی و دسته‌بندی آدم‌ها است.

باید به سمت مدلی که بر مبنای اصول کشاورزی است برویم. باید درک کنیم که بالیدن انسان‌ها، یک فرآیند مکانیکی نیست، بلکه یک فرآیند ارگانیک و زنده است، و شما نمی‌توانید نتیجه رشد انسان را پیش‌بینی کنید.

تنها باید مثل یک کشاورز، شرایطی را خلق کنید که رشد انسانی شکوفا شود. پس وقتی به اصلاح آموزش و دگرگونی آن نگاه می‌کنیم، مثل شبیه‌سازی یک سیستم نیست. سیستم‌ها و مدل‌های خوب فراوانی هست.

مسئله سفارشی کردن بر اساس شرایط شما است، و شخصی کردن آموزش برای کسانی که به آنها درس می‌دهید، و انجام چنین کاری، همان پاسخ به آینده است، چون مسئله، اندازه و بزرگی راه حل جدید نیست.

مسئله ایجاد یک جنب و جوش در آموزش و پرورش است که افراد خودشان در آن راه‌حل مناسب را ایجاد کنند، اما با پشتیبانی بیرونی بر مبنای یک برنامه درسی منطبق با سابقه شخصی خود فرد.

افرادی هستند که نماینده منابع خارق‌العاده‌ای در کسب و کار، در رسانه‌ها و در اینترنت هستند.

این فناوری‌ها وقتی که با استعدادهای خارق‌العاده معلم‌ها ترکیب بشوند، فرصت دگرگونی در آموزش را فراهم می‌کنند و من اصرار دارم که در این مسئله درگیر بشوید، چون این حیاتی است، نه فقط برای ما، بلکه برای آینده کودکان ما، اما باید از مدل صنعتی در آموزش به مدل کشاورزی برویم که هر مدرسه می‌تواند از همین فردا در حال شکوفایی باشد، چون مدرسه جایی است که کودکان زندگی را در آن تجربه می‌کنند؛ یا حتی در خانه، اگر ترجیح می‌دهند که در خانه آموزش ببینند، توسط خانواده یا دوستان‌شان.

دنباله‌روی

تقریباً 9 سال قبل، یک جمله دیدم که به عنوان خط مشی مطرح و با نیت خیری نوشته شده بود که می‌گفت: «دانشگاه از مهد کودک شروع می‌شود». نه، این‌طور نیست.

«مهد کودک از مهد کودک شروع می‌شود»! مشکل بزرگ دیگر، «دنباله‌روی» هست. 

مدل غذای حاضری در آموزش

ما نظام آموزشی‌مان را بر مبنای مدل غذای حاضری بنا کرده‌ایم.

دو مدل تضمین کیفیت در غذا هست، یکی غذاهای حاضری (فست‌فود) که همه چیز استاندارد و یکسان شده هست و روش دیگر مثل رستوران‌ها می‌باشد که دیگر همه چیز استاندارد نیست، بلکه با توجه به شرایط، سفارشی می‌شوند و ما خودمان را به مدل غذای حاضری (فست‌فود) در «آموزش» فروخته‌ایم، و این مدل روح و انرژی ما را فرسوده می‌کند، همان‌طور که غذای حاضری بدن‌های ما را تحلیل می‌برد. 

آموزش باید روح را تغذیه کند

باید چند مورد را مد نظر داشته باشیم. افراد ذوق و استعدادهای متفاوتی دارند. زمانی که بچه بودم، به من یک گیتار دادند.

تقریباً در همان سنی که «اریک کلیتون» (آهنگساز) اولین گیتارش را گرفت، خوب برای «اریک» نتیجه داد، اما به نوعی برای من نتیجه نداد. نمی‌توانستم آن را به کار بیندازم.

 ولی مسئله فقط این نیست، بلکه «شوق» است. بیشتر افراد در کارهایی خوب هستند که خیلی به آن اهمیت نمی‌دهند.

مسئله «شوق» است و چیزی که روح و انرژی ما را بر می‌انگیزد. اگر شما چیزی را که دوست دارید انجام بدهید و در آن ماهر هستید، سیر زمان شکل کاملاً متفاوتی می‌گیرد.

اگر کاری که دوست دارید را انجام بدهید، یک ساعت مثل 5 دقیقه می‌ماند و اگر کاری که با روح شما هم‌طنین نیست را انجام بدهید، 5 دقیقه مثل یک ساعت می‌ماند، و علت اینکه تعداد زیادی از تحصیل کنار می‌کشند، به خاطر این است که «آموزش» روح، انرژی و شوق آنها را تغذیه نمی‌کند. 

بیشتر بخوانید:

آموزش مهارت تفکر انتقادی به کودکان

چگونه کودکی هنرمند و باهوش داشته باشیم؟

تدابیر آموزشی باید از دوران کودکی اندیشیده شود

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان