اگر به لیست کاندیداها و برندگان نقشهای مکمل جشنواره فجر در دهه نود نگاهی بی اندازید، خواهید دید که سینمای ایران در این بخش چقدر ضعیف و دستوپابسته بوده است. چه کاراکترهای مکمل پرداخت شده و چه نقشآفرینی بازیگران در این جایگاهها آنچنان چیز ویژهای در خود نداشته است. سینمای ایران که کلاً در پرداخت زنان همیشه ضعیفتر از مردان عمل کرده و این به روحیه مردسالارانه سینمای ایران برمیگردد در نقشهای مکمل خیلی بیشتر کمبود و ضعف دارد. انتخاب برگزیده در این بخش کار سختی بود. با ارفاق و مهربانی درنهایت به این سه نقش رسیدیم. شخصیتهایی که هم در فیلم جذابیتهای ویژه داشتهاند و هم بازیگران در ایفای این نقشها درخشیدهاند.
همچنین بخوانید:
سه بازیگر نقش مکمل مرد برگزیده در جشنوارههای فجر در دهه نود
پگاه آهنگرانی در نقش سحر در «دربند»یکی از بهترین بازیهای پگاه آهنگرانی. بازیگری که هیچگاه فرصت درخششش پیش نیامده و انگار هیچوقت آن نقشی را که باید بازی نکرده است. او هنوز کلی پتانسیل و وقت دارد تا کارنامه کاریاش را پربارتر و چند نقش خاطرهانگیر اجرا کند؛ اما بازیاش در نقش سحر در فیلم پرویز شهبازی را میتوان ماندگارترین تصویر او (البته بهاستثنای «دختری با کفشهای کتانی») دانست. انتخاب و کار با بازیگر اصلاً یکی از نقاط عطف کار پرویز شهبازی است. بازیگری را به یاد ندارم که در فیلمهای شهبازی کار بد از خودش ارائه داده باشد. او فیلمسازی است که بازیگر و نابازیگر را در نقش خود غرق میکند تا جهان کاراکتر را زندگی کنند. درباره پگاه آهنگرانی هم همین اتفاق افتاده است؛ او و سحر یکی شدهاند و از هم قابل تمیز نیستند. نازنین به سحر معرفی میشود تا بتواند با او همخانه باشد. آشنایی آن دو سریع و عجیبوغریب اتفاق میافتد. نازنین به محل کار او در عطر فروشی میرود و بعد از مکالمهای کوتاه سریع رفیق میشوند و حتی سحر کلید خانه را به او میدهد. همین صمیمیت ناگهانی بزرگترین المانی است که در همان ابتدا و اولین صحنه معرفی سحر چیزهای مهمی از کاراکترش به دست تماشاگر میدهد: او دختری راحت و صمیمی است. نکته مهم اما در تقابل سویه سنتی و بچه مثبت نازنین با آن روی عصیانگر و عیاش سحر است. سحر دختری شیطان و اهل خوشگذرانی است که عصیانگریاش قرار است کار دستش دهد. این شیطنت حتی در نگاه پگاه آهنگرانی هم هویداست، در تن صدایش و جنس دیالوگ گفتنی که پرویز شهبازی در حین نوشتن فیلمنامه برای این کاراکتر دوستداشتنی و آوارهاش در ذهن پرورانده؛ اما چیزی که کمتر کسی فکرش را میکند و شهبازی با آن قرار است تماشاگر را غافلگیر کند، کلاهبرداری او از نازنین است. تمام این مدت او برای پول نازنین نقشه کشیده هرچند که قلبا نمیخواهد سر نازنین کلاه بگذارد اما انگار چارهای جز فرار کردن با پولها ندارد. جزئینگری شهبازی در همین موقعیتهای تعلیق آمیز است که خودش را بروز میدهد. جایی که ناگهان از کنش یک کاراکتر شوکه میشوی اما اگر به عقب بازگردی و بار دیگر فیلم را ببینی و کاراکتر را مورد کنکاش قرار دهی کلی المان و نشانه خواهی یافت که شهبازی برای تماشاگر جدیِ دقیق و باهوش خود کاشته است تا او با سویه پنهانی و شر درونی کاراکترها در لحظه موعود کنش بیرحمانهشان، غریبی نکند.
ثریا قاسمی در نقش مادر و مادربزرگ در «ویلاییها»او هم مادر است هم مادربزرگ. مادری که نگران فرزند در خط مقدمش است و مادربزرگی که نمیخواهد از نوههایش دل بکند و دلش ریش میشود از تصور اینکه نوههای دردانهاش بدون آغوش و مهر پدری بزرگ شوند. در ابتدای داستان مشخص نیست اما بهمرور و خصوصاً با پیدا شدن سروکله مادر بچهها روشن میشود که او ناگهانی و بدون اطلاع مادر بچهها را تا نزدیکی میدان نبرد آورده تا پدرشان را ببینند. او مادری مهربان است و مادربزرگی مهربانتر که در ابتدای فیلم تماشاگر هیچجوره به ذهنش نمیرسد او چنین کاری کرده باشد.
ثریا قاسمی بعد از مدتها دوباره روی پرده سینماها ظاهر شد و حضور محکم و پررنگی داشت…امان از آن نگاههای مادرانه و نگران…امان از غرق شدن در آن ضعف جسمانی و روانی که مادری در چنین موقعیتی با آن دستوپنجه نرم میکند. ثریا قاسمی در نقش خود در «ویلاییها» میدرخشد و بهتنهایی مرتبه فیلم را دو سه پلهای بالا میکشد. حضورش بهیادماندنی است و اتمسفر صحنه را تحت تأثیر خود قرار میدهد. او نهتنها وزن صحنه است که نقطه تعادل فیلم هم هست. از جایی که عروسش هم به ویلا میآید تا بچهها را ببرد و چالش میان آن دو آغاز میشود همهچیز جالبتر هم میشود و به روی حقیقی او پی میبریم. نکته مهمی که در اینجا باید بابتش به منیر جاویدی آفرین گفت اینست که در رابطه عروس و مادر شوهر به کلیشههای مرسوم تن نمیدهد و رابطهای دوجانبه و توام با مهر و درگیری را میان آن دو میپروراند. اتفاقی که در جذابیت کاراکتر مادر تأثیر ویژه و بسزایی دارد.
سحر دولتشاهی در نقش نماینده فدراسیون فوتبال بانوان در «عرق سرد»در فیلم «عرق سرد» باران کوثری نقش کاپیتان تیم ملی فوتسال بانوان را بازی میکند که به دلیل مخالفت همسرش قادر به همراهی تیم نیست. فیلمی که بر اساس داستانی واقعی و کاملاً مطابق با فضای زن آزادخواهانه سالهای اخیر جامعه ساخته شده است و سعی دارد سویههای مختلف این واقعه را از منظری فمینیستی و در قالب پرداختن به کاراکترهای مختلف زنان حاضر در فیلم بررسی کند: در وهله اول نقش خود «زن» در جامعه معاصر ایران بهعنوان فعال اجتماعی، دوم «زن در خانواده» و در کنار همسر که مانع از این فعالیت اجتماعی که در اینجا ورزش است میشود، بعد خبرنگاری که وضعیت این زن را پیگیری میکند، دوست صمیمیای که مرهم قهرمان است و آخرین مورد نماینده فدراسیون که قرار است قانون را نمایندگی کند. قانونی که اصلاً ریشه همه این محدودیتها و مشکلات قهرمان است. سحر دولتشاهی متناسب با کاراکتری که نقشش را بازی میکند توانسته شخصیتی کاملاً دولتی و وابسته به قانون را به تصویر بکشاند. از ظاهرش با چادر بهعنوان حجاب رسمی بگیرید تا ادبیاتش که با همه نقشآفرینیهای پیشین او متفاوت است و مدام کلماتی رسمی و دولتی را استفاده میکند. با وجودیکه این شخصیت درنهایت ماهیتی تیپیکال دارد، چراکه تماشاگر هیچ جزییاتی از او نمیبیند و به درونیاتش نزدیک نمیشود و نمیتواند روی او شناختی پیدا کند، بازی سحر دولتشاهی به عمق دادن به این کاراکتر کمک شایانی میکند. بازی او باعث میشود تا با یک کاراکتر تیپیکال تخت طرف نباشیم و گوشههایی برای همراهی با او پیدا کنیم. شخصیتی منفی و آنتاگونیستوار که سر جایش ایستاده و کارش را انجام میدهد و بهقولمعروف مأمور است و معذور.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
4