زیر پل سیدخندان کافی است چند دقیقه به دوروبر نگاه کنی. جایی که مملو از مردانی میانسال است که حالا دیگر زندگی به کامشان نمیچرخد و هر کدام به شغلی کاذب خود را سرگرم میکنند.
به گزارش به نقل از آرمان ،یکی با ماشینش غذای خانگی میفروشد، یکی در سنگفرش پیادهروها بساط خشکبار پهن کرده و یکی بساط کفاشی. بیش از 50درصد رانندههای تاکسی زیر پل، بازنشستههای تامین اجتماعی هستند. با هر کدام که حرف میزنی سفره دلشان را برایت باز میکنند و از سختیهای روز و روزگارشان میگویند. حرفهای همه آنها در این شعر که یکی از آنها برایم میخواند نهفته است: «بشنوای شاغل خدای پرست/ حرف یک کارمند بازنشست/از یکی ناتوان و پیر شده/وز حیات و زمانه سیر شده/ بد و نیک جهان بسی دیده/زشت و زیبای دهر سنجیده/گذرانده است عهد برنایی/رفته از جسم و جان توانایی/عمر کرده است با امید و هدف/زندگی کرده با وقار و شرف/سرد و گرم زمانه بس دیده/عاقبت رفته پیر گردیده/کرده عمرش براه خدمت صرف/مویهای سیه شده چون برف/ اولش شغل بوده و نامی/حال یافتست اینچنین سرانجامی»
برای لحظاتی سوار ماشین یکی از آنها میشوم. استارت که میزند، سرِ درد دلاش باز میشود؛ فرمان را میگرداند و همزمان صحبت میکند؛ گلایه پشت گلایه؛ درد پشت درد؛ از سی سال کار کردن در یک کارخانه چیتسازی میگوید و از روزی ده ساعت مسافرکشی، بیست سال بعد از بازنشستگی؛ از آنچه بر سرش آمده در این سالها میگوید و برایش توفیری ندارد که مسافری که روی صندلی عقب نشسته، پاسخی میدهد یا نه: سی سال کار کردم حالا فقط یک میلیون و چهارصد هزار تومان حقوق میگیرم؛ نزدیک هفتاد سال سن دارم اما هنوز مستاجرم؛ یک دخترم را راهی خانه بخت کردهام و دو فرزند دانشجو دارم؛ مستمری تامین اجتماعی، یک هفته از ماه هم کفاف نمیدهد؛ با این سن و سال روزی ده ساعت مینشینم پشتِ رُل؛ در این شهر بیدروپیکر و دَنگال، از هر قماش آدمی دیدهام؛ همه جور آدمی را جابهجا کردهام اما به نظرم هیچکس سیاهروزتر از یک کارگر بازنشسته نیست. این روزها خیابانها، مترو و بازار محل کار بازنشستههایی است که با وجود حقوق ناچیز دوران بازنشستگی باز هم سر کار آمدهاند و زحمت کار در دوران پیری را به قیمت به خطر افتادن سلامت جسم و روان پذیرفتهاند؛ حقیقت تلخی که نمیتوان بر آن چشم پوشید.
حقوقهای دوران بازنشستگی به خصوص در شش ماهه اخیر که اثر تورم بر اقلام اساسی و معیشتی نمود پیدا کرده کفاف هزینههای زندگی مستمریبگیران را نمیدهد و افزایش نرخ تورم بر افزایش درصد حقوق و دستمزد آنها پیشی دارد و طبق آمارها 60 درصد آنها حداقلی بگیر هستند. بازگشت دوباره آنها به کار زمانی جدیتر میشود که رویکرد خنثای لایحه بودجه سال98 به این قشر از افراد جامعه را که به شدت به کمک نیاز دارند مورد توجه قرار دهیم. امسال برای بازنشستگان افزایش 20درصدی حقوق در نظر گرفته شده درحالی که نرخ تورم بر اساس آمارها به بیش از 40درصد رسیده است.
پوشش هزینههای کامل درمان و خدماتی
به عقیده کارشناسان اگر دولت بخواهد متناسب با نرخ تورم و به منظور اصلاح وضعیت بد معیشتی بازنشستگان گام بردارد باید حداقل میزان حقوق و دستمزد را 40درصد بالا ببرد اما آیا این کار جدا از معضل تامین منابع آن از نظر اقتصادی و اثرات تورمی احتمالی منطقی است؟ وعدههای مسئولان نیز حکایت از آن دارد که افزایش بیش از 20درصدی حقوق که رئیس سازمان برنامهوبودجه وعده میدهد و موضوع همسانسازی حقوق و دستمزد بازنشستگان دردی از آنها دوا نمیکند. خواسته اکثر بازنشستگان از دولت این است که دولت برای پوشش هزینههای کامل درمان و خدماتی آنها را بی نیاز از کار دوباره کند.
تکاپوی بازنشستگان برای پیدا کردن شغل بعد از بازنشستگی در شرایط تورم کنونی شاید چیز تازهای نباشد اما آنچه در این ماهها بسیار نمود پیدا کرده افزایش شمار این افراد در مشاغل گوناگونی است که نامتناسب با شرایط سنی آنها و بعضاً مشاغل کاذب است. نتیجه کار و فعالیت بازنشستهها جز خطراتی که برای سلامتی این گروه سنی دارد به معضل رشد تقاضا در بازار کار منجر شده که با توجه به روند افزایشی تعداد بازنشستهها و جمعیت سالمند کشور بحرانآفرین است و نباید غافل از هزینههای اجتماعی آن برای دولت بود.
رقابت بازنشستگان با جوانان در بازار کار
در حال حاضر جدا از یاسی که بابت کار بازنشستهها بر قشر جوان و به طور کلی جامعه چیره میشود بازار کار بعضاً با دو گروه جوان و سالمند روبهروست که برای پیدا کردن شغل به شدت با هم رقابت میکنند. یعنی حتی با خوشبینی به اینکه در آینده مسائل بازارکار حل شود برای شرایط کنونی دو چالش بزرگ داریم؛ بازار کاری که از کاهش سرمایه گذاری و حتی فرار سرمایه به بخشهای غیرمولد و واسطهگری رنج میبرد و در نتیجه اصلا کششی برای تقاضای جدید ندارد و بازنشستههایی که هیچ توقعی از آنها برای بازدهی و بهرهوری نمیرود.
در ارتباط با این موضوع یک کارشناس اقتصادی با تاکید بر اینکه هموغم دولت و دستگاههای نظارتی و اجرایی بازنشستهها مسائلی از این دست نیست توضیح میدهد: بیش از یک میلیون و 700هزار نفر از مستمری بگیران سازمانهای دولتی بازنشسته هستند که با توجه به چیرگی جمعیت سالمند کشور بر تعداد قشر جوانان این تعداد سال به سال افزایش پیدا میکند تحقیقات مستقل و علمی در مورد تعداد بازنشستگانی که به کار برمیگردند وجود ندارد و آمار دقیقی در این مورد نمیتوان ارائه داد اما تعداد آنها با شرایط اقتصادی فعلی قطعا کم نیست اگر فرض کنیم یک پنجم جمعیت بازنشستههای کشور دوباره به کار برگردند با توجه به وخامت وضعیت اقتصادی در آیندهای نه چندان دور این جمعیت یعنی بازنشستههای شاغل به یک چهارم تعداد کل بازنشستهها و بعد از مدت کوتاهی شاید به اکثریت آنها برسد بگذریم از اینکه برخی از بازنشستهها در ارگانهای دولتی نه صرفاً به دلیل فقدانهای معیشتی و ضعف مالی به دلیل پست، منافع و مزیتهای آن شغل به اشتغال دوباره روی آوردند و با ترفندهای گوناگون از خالی کردن مسند خود، خودداری میکنند.
بازنشستگان وارد فعالیتهای دلالی شدند
حسین ربیعی با بیان اینکه وضعیت بد معیشتی خیلی از بازنشستگان را وارد فعالیتهای دلالی و کاذب برای جبران کاستیهای حقوق کرده، ادامه میدهد: ممکن است باور اینکه یک بازنشسته پسانداز یا کل سرمایهاش را صرف خرید دلار کند سخت باشد اما واقعیت امر این است که بسیاری از متقاضیان خرید ارز و سکه بازنشستههایی بودند که در واهمه از دست رفتن ارزش و پسانداز خود و به امید رهایی از مشقتهای ورود به بازار کار به سوی بازار پرمخاطره ارز آمده بودند یعنی سیاستها و ضعفهای آشکار در برنامهریزیهای رفاهی و بودجهریزی که همه سال تکرار میشود به جای رسیده که قشر بازنشسته تنها راه گریز خود را برای رهایی از مشکلات کاسبیهای کاذب میداند. حتی دست فروشها و خردهفروشیها هم پر است از سالمندانی که یا بازنشسته شده و حقوق مکفی ندارند یا اصولاً پوشش بازنشستگی ندارند برخی از سالمندان 15سال یا کمتر سابقه داشته و از سویی توان خرید مابقی سالها را برای رسیدن به سن قانونی بازنشستگی در سازمان تامین اجتماعی پیدا نکردهاند این مشکل حتی بیشتر از معضل بازنشستههایی که دوباره به کار برمیگردند تاسفبرانگیز است.
ناگزیر از کار بیشتر یا چند شغله شدن
او میافزاید: ما دو بحران ارزی در دهه90 داشتیم که به مرور با تشدید فشارهای حاصل از عدم مدیریت منابع در کشور قدرت خرید ایرانیها را به شدت کاهش داده و یک شکاف عظیم طبقاتی ایجاد کرده که در پی آن خط فقر بیشتر میشود. طی بررسیها در سال94، 37درصد خانوارهای ایرانی زیر خط فقر با معیار دهک سوم بودند و الان بیش از 50درصد خانوارهای ایرانی زیر خط فقر با معیار هزینه دهک سوم هستند.
وقتی فقر به این شکل تشدید میشود قدرت خرید هم کاهش پیدا میکند و خانوادهها برای اینکه بتوانند نیازهای حداقلی خود را تامین کنند ناگزیر از کار بیشتر یا چند شغله شدن هستند. بنابراین با کاهش قدرت خرید ساعت کار شاغلان و تعداد بازنشستگانی که دوباره به کار بازمیگردند افزایش پیدا میکند یعنی خانوادهها خواهناخواه برای تأمین حداقلها باید طی روز بیش از توان خود کار کنند و برای سالمندان و کسانی که حقوقهای حداقلی دارند این کار به قیمت ورودی دوباره به بازار کار و تن دادن به فعالیتهای سخت است از آنجایی که اجرای طرحهایی مثل همسانسازی یا جبران کاهش قدرت خرید بازنشستگان هزینهزاست و از سویی این امر در اولویت دولتها قرار ندارد به همین دلیل گامی جدی برای آن برداشته نمیشود و این مساله با توجه به افزایش تعداد سالمندان در کشور خطرآفرین است این خطر یک مشکل در دوردست نیست که از کنار آن به سادگی عبور کنیم، بحرانی شدن معیشت بازنشستگان و سالمندان خطری قریبالوقوع است و در نهایت هم خود دولت است که باید هزینه سنگین بیتوجهی به وضعیت بازنشستههای کشور و حقوق ایران را بپردازد.
این استاد دانشگاه با تأکید بر احتمال افزایش تعداد که هرگز موفق به رسیدن به سن بازنشستگی نمیشوند میگوید: وضعیت بد بازار کار30سال و تا 20سال کار را برای نیروی کار تا حدودی غیرممکن کرده است چرا که مشاغل به صورت فزایندهای با خطر تعدیل نیرو و تعطیلی مواجه میشوند. با فرض اینکه بازار کار ظرفیت مناسبی برای پذیرش نیروی کار داشته باشند که هرگز چنین نیست، بازهم برخی بازنشستگان توان روانی و جسمانی برای کار بیشتر را ندارند و از کار افتاده هستند.
اختلاف فاحش بین دستمزد و حقوق افراد
در این میان یک کارشناس بازار کار هم با بیان اینکه راه عبور از چالشهای فعلی بازنشستگان کمک به نقیصههای حاصل از افزایش نرخ تورم در دستمزد و حقوق آنان است به «آرمان» میگوید: در کشور ما دستمزد و حقوق بازنشستگان با توجه به تفاوتهای شغلی، اختلافاتی وجود دارد و از این نظر نمیتوان یک تعریف مشخص از بازنشستگان و میزان حقوق و دستمزد آنها داشت.
همسانسازی هم به معنی نادیده انگاشتن این تفاوت نیست. محمود فراشی معتقد است که مساله مهم اختلاف فاحش بین دستمزد و حقوق افراد در گروههای شغلی متفاوت است برای مثال یک فرد در سمت مدیریتی یا پایینتر حقوق و مزایای آنچنانی دریافت میکند در حالی که مثلاً یک بازنشسته یا کارگر با حقوق دریافتی خود پاسخگویی یک چهارم هزینههای زندگیاش نیست. به همین دلیل است که طی چند سال اخیر صحبت از همسانسازی حقوق بازنشستهها مطرح میشود اما در سال گذشته بنا بر تصمیم رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور مقرر و مصوب شد در ارتباط با حقوقهای حداکثر تا دو میلیون تومان طرح همسانسازی بازنشستگی اجرا شده و مابقی حقوقها در سال97 به مرحله همسانسازی برسند اما برنامه و بودجه امسال برای همسان سازی با کمبود اعتبار روبروست و اگرچه مرحوم نوربخش رئیس سابق سازمان تامین اجتماعی از زمینهسازی برای اجرای این امر اطلاع داده بود اما در عمل هنوز کار میبرد.
با همه این صحبتها در کنار مشکلات ناشی از کاهش قدرت خرید که همه ساله این قشر از جامعه را برای تأمین زندگی تحت فشار قرار میدهد، آنها از کمترین امکانات لازم برای دریافت تسهیلات یا خدمات رفاهی از سوی دولت نیز محروم هستند. برخی از بازنشستگان بعد از پشت سر گذاشتن دوران کار وارد دورانی شدند که باید با کمترین مستمری معیشت خود را مدیریت کنند. اگر خط فقر چهار میلیون تومان باشد بازنشستگان در شمار کسانی هستند که زیر خط فقر قرار میگیرند و شرایط نامطلوبی دارند به گفته وزیر کار برای اجرای هماهنگ سازی به 30 هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز است. بازنشستگان، روزگارِ نامُرادی دارند؛ مستمریهایی که میگیرند کافی نیست؛ خدمات درمانی مناسب به آنها ارائه نمیشود و صدای متحد و رسایی نیز برای مطالبهگری ندارند. به قول یک فعال صنفی بازنشستگان: زندگی بازنشستگان دارد متلاشی میشود.