خبرگزرای فارس: او یک زن است؛ یک مادر که همچون تکاوران ورزیده لباس سبز ارتشی میپوشد و در حالی که اسلحه کلاشینکف را بر دوش گذاشته، سراشیبیهای سنگلاخی منطقه حفاظت شده را بدون کوچکترین لغزشی در حرکت به سرعت میدود. اما او یک سرباز نیست؛ بلکه یک محیطبان است که تمام دغدغهاش حفاظت از محیطزیست است. فعالیت این شیر زن به گشت در جنگلها و مبارزه با قاچاقچیان چوب و شکارچیان حیوانات وحشی ختم نمیشود؛ او در جایی دیگر پایگاه نگهداری از سگهای ولگرد را تأسیس کرده است و مدرسه طبیعت را برای کودکان شهر راه انداخته تا دانش آموزان را با مفهوم محیطزیست آشنا کند. گروهی تشکیل داده به نام «سبزگامان» برای درختکاری جادهها. برای جمع آوری زبالههای رها شده در شهر از نقطهای به نقطه دیگر میرود. وقتی محیطبانی گرفتار میشود کمپینی برای حمایتش شکل میدهد تا به دادش برسند. او تاکنون در شهرهای مختلف کشور چند ده هزار نهال کاشته است. اینها بخشی از فعالیتهای «رؤیا کاوه» 49 ساله اهل گنبدکاووس است که نخستین محیطبان زن کشور محسوب میشود. او معتقد است: «بانوان هم میتوانند مانند آقایان فعالیتهای اجتماعی داشته باشند و به اندازهای که میتوانند نقش آفرینی کنند.» این بانوی فعال اجتماعی چند دوره عضو شورای شهر گنبد کاووس هم بوده، ولی با توجه به نوع و تعدد فعالیتهایش آن را کنار گذاشته است.
اگر موافق باشید گفت: وگویمان را با نخستین موضوعی که ذهن را درگیر میکند آغاز کنیم؛ اینکه چه اتفاقی باعث شد که فعالیتهایتان را در زمینه حفاظت از محیطزیست دنبال کنید.
بههیچوجه دنبال شعار دادن نیستند. موافقم و معتقدم که باید عملگرا بود. زمانی که در شورای شهر بودم فعالیتهایمان را بر اساس نظارت دنبال میکردم؛ احساس بدی داشتم. حس میکردم تبدیل به عالم بیعمل شدهام. به همین دلیل در زمینه رشته تحصیلیام شروع به فعالیت کردم. آن اوایل به تنهایی روزی 20 نهال میکاشتم و هرجا زباله میدیدم جمع میکردم. بعد یک گروه به نام «سبزگامان» تشکیل دادم. در این گروه به کاشت درخت و جمعآوری زباله در محیطهای جنگلی و حتی مکانهای عمومی شهر پرداختیم. کمکم تعداد افرادی که با من همکاری میکردند زیاد شدند. از طرف سازمان حفاظت از محیطزیست تجلیل شدم و لباس محیطبانی به تن کردم. البته همچنان کارهایم را بهعنوان حافظ محیطزیست ادامه میدادم و شبانهروزی کارهایم را دنبال میکردم.
وقتی میز شورای شهر را رها کردید و دنبال فعالیتهای محیطزیست رفتید اطرافیان شما را نقد نکردند؟
سخت بود و انتقادات زیادی برایم به همراه داشت. اما مثل همیشه همسرم تنها فردی بود که از من پشتیبانی میکرد. بهطور طبیعی همه ما انسانها زود به راحتطلبی عادت میکنیم، ولی اینگونه هیچ کاری انجام نمیشود. برخی افراد حتی مسخرهام میکنند. جالب بود یک عده میگفتند آشغال جمع کن شدهای. اما هیچکدام اهمیت ندارد و به تنها چیزی که همیشه فکر میکنم هدفم است.
بهعنوان یک بانو فعالیت در سمت محیطبانی برایتان سخت نیست؟
هر کاری سختیهای خود را دارد. با اینکه تمایل قلبی دارم درگشتها شرکت کنم، ولی همکارانم چنین اجازهای را نمیدهند. بهجایش همیشه سعی میکنم در یک محدوده مشخص نزدیک پایگاه گشت بزنم. در این مدت نکات زیادی را متوجه شدهام که باید حتماً در آنها وارد میشدم. از طرفی تلاش کردم کمپین حامیان محیطبانان را تشکیل دهم و از آنها حمایت کنم. چون واقعاً هیچ پشتیبانی ندارند.
راهاندازی کمپین حامیان محیطبان چه لزومی داشت و در این پویش چه هدفی را دنبال میکنید؟
میخواهم از یک واقعیت برایتان صحبت کنم. همه محیطبانان در مظلومیت تمام حافظ محیطزیست و حیاتوحش هستند. تصور کنید شکارچیان سر یک حیوان با آنها دشمن میشوند و آنها را تهدید به مرگ میکنند. کافی است این محیطبان در یک درگیری بهطرف شکارچیها شلیک کند و آنها زخمی شوند آنوقت است که باید خسارت سنگین پرداخت کند. میدانید چند محیطبان به همین دلیل در زندان به سر میبرند و هیچکس از آنها حمایت نمیکند؟! از این بدتر برایتان بگویم که خانواده این عزیزان حتی نان شبشان را هم نمیتوانند تهیه کنند. چون نانآور خانوادهشان سالهاست در زندان به سر میبرد. واقعاً این درست نیست. احساس کردم باید کسی کاری انجام دهد. به هر دری زدم و حتی موضوع را در شورای شهر و مجلس هم مطرح کردم. اما کار به جایی نرسید. به همین دلیل تصمیم گرفتم کمپینی، تشکیل و برای پرداخت دیه و هزینه خانوادههای این محیطبانان کاری انجام دهم. به تعدادی از سرمایهداران شهر موضوع را گفتم و در کمپین فضای مجازی از مردم درخواست کمک کردم. کمکهای زیادی جمع شد که توانستیم تعدادی از محیطبانان را آزاد کنیم. این کار را آنقدر ادامه خواهم داد که حق این افراد را بگیرم.
شما محلی را برای نگهداری سگهای ولگرد درست کردهاید و مدرسه طبیعت را برای تربیت و آگاهی دانش آموزان و جوان تأسیس کردهاید.
اجازه دهید یک ماجرا را برایتان تعریف کنم. زمانی در جنگل گلستان شروع به کاشت درخت کردیم. در مسیر کاشت در کنار مزارع هم تعداد زیادی نهال کاشتیم و به کشاورزان توصیه کردیم مزرعههایشان را پس از برداشت برنج آتش نزنند. آنان هم متقاعد شدند. اما بعد از برداشت برنج شاهد بودیم اکثر مزارع را به آتش کشیدند که همراه علفها تعداد زیادی از نهالهایی را هم که کاشته بودیم سوختند. بخش عمده آسیبهایی که به محیط وارد میشود از آگاه نبودن است. به همین دلیل تصمیم گرفتم برای پایههای ابتدایی و دانشجویان مدرسه طبیعت تأسیس کنم و آموزشهای لازم را در همه زمینهها به آنها بدهم. کار سختی است، ولی با کمک دوستانم این کار را انجام میدهم. وقتی ما یک جاده را وسط یک جنگل میسازیم وارد محل زندگی موجوداتی میشویم که در آنجا زندگی میکنند. مردم سگهای ولگردی را که در کوهستان زندگی میکنند و وارد زندگیشان شدهاند مزاحم میدانند و مرتب آزارشان میدهند. این مرکز را تأسیس کردم تا از سگها حمایت کنم.
چطور از عهده تمام این کارها برمیآیید و فرصت میکنید به همه آنها برسید؟
اول اینکه برنامهریزی میکنم. دوم اینکه اعضای خانوادهام کمک بسیاری میکنند. همه اینها با کار جمعی پیش میرود. شما حساب کنید هزینه نگهداری هر سگ حدود 400 هزارتومان است و هرازگاهی یک جاده چند ده کیلومتری را درختکاری میکنیم. همه اینها با کمک مردم صورت میگیرد. حتی با این حمایت جمعی جهیزیه تهیه میکنیم و هزار و یک کار دیگر انجام میدهیم که بزرگترین کارها در حداقل زمان انجام میشود.
بر تأثیر همسر و کمک فرزندانتان تأکید دارید. به نظر شما فعالیتهای اجتماعی مادران چقدر میتواند در ارتقای سطح خانواده مؤثر باشد؟
بسیار زیاد. همه ما زیر نظر مادران تربیت میشویم. مادر نقش مؤثری در شکلگیری شخصیت ما دارد. با اینکه فرزندانم سن و سال کمی دارند، ولی نسبت به محیطزیستشان دغدغهمند هستند. آنها هم به نوبه خود فعالیتهایی انجام میدهند. مثلاً با دوستانشان در مدرسه بازیافت انجام میدهند و در کارهای من هم شریک و همیار هستند. اینکه مادران بتوانند انتقاد درست و بیتفاوت نبودن در برابر محیط اطراف را به فرزندانشان آموزش دهند گام بسیار مؤثری در به تعالی رساندن جامعه به حساب میآید.