ماهان شبکه ایرانیان

ناگفته‌های سرافراز از پرونده شهرزاد میرقلی خان

دکتر محمد سرافراز، تنها رئیس سازمان صداوسیما بود که به‌جای 10 سال مدیریت، کمتر از دو سال از مقام خود استعفا کرد! به عبارت دقیق‌تر این سؤال مطرح می‌شود که چرا تنها مدیر سازمان صداوسیما که سال‌ها در ساختار رسانه‌ای رشد پیدا کرده، هنگامی که به مرد نخست «رسانه ملی» تبدیل می‌شود، نمی‌تواند در این کسوت تاب بیاورد و عطای ریاست را به لقایش می‌بخشد؟ در بدو امر شاید این پرسش کمی ساده به نظر برسد! اما عمق مسئله زمانی رخ می‌نمایاند که مدیران خارج از فضای رسانه‌ای با انگیزه‌های سیاسی می‌توانند سال‌ها در ساختمان جام‌جم‌ و ملحقاتش دوام بیاورند و تا جایی پیش می‌روند که به رسانه مانند سکوی پرش برای کسب مقام‌های مهم اجرائی در کشور می‌نگرند... .

به گزارش شرق، محمد سرافراز از 17سالگی وارد ساختمان رادیو شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در مقطع کوتاهی در قسمت روابط‌عمومی سازمان حضور یافت؛ آن زمان که تلویزیون یک‌ونیم شبکه بیشتر نداشت؛ شبکه یک و شبکه دو که آموزشی بود. سپس به سربازی رفت و بعد از آن، مدیریت نظارت رادیو را برعهده گرفت. آن زمان مدیرعامل صداوسیما را شورای سرپرستی انتخاب می‌کرد. عملکرد او مورد توجه این شورا قرار گرفت. به همین دلیل در سال 1361 مدیر پخش شبکه اول تلویزیون شد. مدیر وقت شبکه اول، دکتر علی جنتی شد. در دوره ریاست محمد هاشمی بر صداوسیما، بعد از یک سال پست مدیر شبکه اول حذف شد و مدیران کلیدی هم کنار گذاشته شدند. سپس سرافراز به روزنامه رسالت نقل‌مکان کرد. آنجا به‌عنوان دبیر بخش بین‌الملل فعالیت خود را ادامه داد. با کناره‌گیری آقای پرورش از سمت سردبیری، در جایگاه سردبیری روزنامه رسالت قرار گرفت. در نهایت هم به توصیه دکتر علی لاریجانی به ساختمان برون‌مرزی صداوسیما کوچید ...، اما این همه ماجرا نیست...، به همین دلیل با دکتر سرافراز گفت‌وگویی انجام دادیم تا شاهد روایت او از حضورش در رسانه ملی شویم که می‌خوانید.

 ظاهرا پیوند شما با صداوسیما به سال‌های پیش از انقلاب گره خورده است؟
بله. درست می‌گویید. فعالیت من به‌گونه‌ای با صداوسیما عجین شده؛ از یک روز قبل از پیروزی انقلاب. در آن روزها زمانی که «رادیو» توسط نیروهای انقلاب فتح می‌شد، نیروهای گارد شاهنشاهی دورتادور رادیو و ساختمان‌های اطراف مسلح بودند که ما وارد ساختمان رادیو شدیم؛ البته با دست خالی. اما آنچه نظر من را به خود جلب کرد، این بود که برخی از کارکنان رادیو به ما می‌گفتند «آرشیو» را حفظ کنید. این آرشیو نباید از بین رود. معمولا با ورود نیروهای مردمی به داخل ساختمان‌ها خیلی از وسایل و تجهیزات صدمه می‌دیدند. بنابراین بنده و برادرم، شهید جواد، شب تا صبح دونفری در رادیو ماندیم تا «آرشیو» حفظ شود.

 این روزها هم بحث «آرشیو» صداوسیما بحث‌برانگیز شده است. ظاهرا سرنوشت شما با مسائل این آرشیو گره خورده. چرا؟
(می‌خندد) بالاخره سرنوشت ما هم چنین شده...

 قبل از اینکه به بحث «آرشیو» ورود پیدا کنم، باید بگویم که شما در کسوت معاون وقت برون‌مرزی صداوسیما جزء مدیران منصوب دکتر علی لاریجانی بودید. آن زمان چه فضایی بر تلویزیون حاکم بود؟ چون معتقدم زمانی که آقای لاریجانی وارد سازمان صداوسیما شد، تحولاتی ایجاد کرد که تا پیش از آن شاهد نبودیم!
درست است. صداوسیما پیش از آن زمان، سه شبکه بیشتر نداشت! زمانی که دکتر لاریجانی آمدند، شبکه‌های تلویزیونی جدیدی راه‌اندازی شد و زمان پخش آنها هم افزایش یافت که پرمخاطب بودند. در آن مقطع توجه خاصی به تلویزیون شده بود. قرار بود «رسانه ملی» تأثیرگذار داشته باشیم. شاید آن زمان تنها رقیب رادیو و تلویزیون، روزنامه‌ها بودند، اما چون مدیریت ایشان 10 سال طول کشید، در انتهای دوران ریاست آقای لاریجانی، شبکه‌های ماهواره‌ای رقیب جدی صداوسیما شده بودند. ضمن اینکه دوره ریاست آقای لاریجانی با دو رئیس‌جمهور (آقایان هاشمی و خاتمی) مقارن شده بود که متفاوت از یکدیگر بودند. صداوسیما از منظر سیاسی و ... رویکردهای متفاوتی  داشت. بنابراین نمی‌توانم همه را یکجا جمع‌بندی کنم. هرچند نقدهایی هم به آن زمان وارد است.

 به طور مشخص چه نقدهایی داشتید؟
به نظر می‌رسد اهتمامی که برای گسترش شبکه‌ها و توسعه کمی صرف شده بود، برای گسترش کیفی مانند تربیت نیروی انسانی ماهر نشد! حضور نیروهای انسانی در سازمان به شکل بی‌قواره‌ای رشد پیدا کرد و مدل پرداخت دقیقه‌ای به عوامل تولید به تدریج موجب اولویت کمیت بر کیفیت شد!

 جدا از بحث ساختاری، به لحاظ محتوایی چه نقدی بر عملکرد تلویزیون در دوره آقای هاشمی داشتید؟
به نظرم نقدی که می‌توان بر مدیریت تلویزیون در اواخر دوره ریاست‌جمهوری آقای هاشمی وارد کرد، این است که در نقد دولت کوتاهی می‌کرد! آن زمان تورم 50 درصد شده بود، هرچند که اصل کار؛ یعنی سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف کشور درست بود، اما فشار اقتصادی به مردم بالا رفت! ولی صداوسیما به این بخش خیلی کم‌رنگ می‌پرداخت. بعد هم که آقای خاتمی رئیس‌جمهور شد و صداوسیما رویکرد متفاوتی پیدا کرد.

 برخی‌ها معتقدند مخالف‌خوانی مکرر صداوسیما علیه آقای خاتمی یکی از چندین دلیل افزایش محبوبیت آقای خاتمی در انتخابات بود که درنهایت با 20 میلیون رأی پیروز میدان شد. نظرتان چیست؟
در زمان تبلیغات انتخابات، صداوسیما علیه آقای خاتمی کاری نمی‌کرد، اما این‌طور جا افتاده بود که آقای ناطق‌نوری، کاندیدای حاکمیت است و ایشان هم پیرو آقای هاشمی است، بنابراین رأی رقیب خیلی بالا رفت، چون جامعه از وضع موجود ناراضی بود. بعد از انتخابات هم تفکری در دولت حاکم شد -بدون اینکه بخواهم قضاوت کنم- که رئیس‌جمهور رأی خیلی بالایی آورده و باید تسلطش بر رادیو-تلویزیون و بخش‌های دیگر هم که غیرانتخابی می‌نامیدند بیشتر شود! با این نگاه که مجموع اختیارات رئیس‌جمهور خیلی کم است، به سراغ مدیران رادیو- تلویزیون و معاونان آمدند که البته بعضی‌ها را عوض کنند و بودجه لازم را به صداوسیما اختصاص ندادند. خب صداوسیما هم عکس‌العمل‌هایی داشت.

 البته پرداختن به این موضوع را می‌توان به زمانی دیگر موکول کرد، اما شما از سال 1373 تا 1395 در سازمان حضور داشتید که دوره طولانی‌ای است. پس فرصت طلایی هم زیاد داشتید. برسیم به شیوه مدیریتی‌تان. ساختمان برون‌مرزی صداوسیما بین کارمندان به «گود عرب‌ها» معروف بود. خب به دلیل فیزیک ساختمان که زیر زمین قرار دارد و دیگر اینکه در بخش برون‌مرزی تا آن زمان فقط زبان عربی وجود داشت. شما شبکه جهانی سحر را راه‌اندازی کردید و بعد به شبکه‌های العالم، الکوثر، پرس‌تی‌وی، آی‌فیلم و هیسپن‌تی. وی رسیدید! چطور این مسیر را طی کردید؟
روز‌های اولی که وارد برون‌مرزی شدم می‌گفتند برون‌مرزی تبعیدگاه سازمان و گود عرب‌هاست. به دلیل اینکه رادیوی مفصلی که وجود داشت رادیوی عربی بود و نیروهای زیادی حضور داشتند که از عراق آمده و برجسته شده بودند. من در همه ابعاد سعی کردم کار کنم؛ مثلا ما اولین «اینترنت شبکه‌ای» در صداوسیما را آوردیم. جالب است بقیه بخش‌ها با کاربرد آن آشنا نبودند! اما ما شبکه درست کرده بودیم. ما در مشهد، زاهدان، ترکمن‌صحرا و تبریز رادیو داشتیم و از طریق شبکه تمام خبرها را ردوبدل می‌کردیم که کاری متفاوت و تازه بود. وقتی شبکه العالم را راه انداختیم، اولین جایی بود که برنامه بدون نوار پخش شد. اولین شبکه HD در برون‌مرزی راه‌اندازی شد. مقطعی که «شبکه سحر» را راه‌اندازی کردیم، باید تحلیل کرد که فضای منطقه‌ای به چه صورت بود. مقطعی بود که بوش رئیس‌جمهور آمریکا بود. حادثه 11 سپتامبر رخ داد و روایت آمریکایی‌ها از حمله به برج‌های دو‌قلو مشکوک به نظر می‌رسید!

 یعنی «برساخته» بود؟
بله. اصلا شما می‌پذیرید که یک جوان 19‌ساله القاعده‌ای پشت هواپیمای سوپر اتوماتیک دیجیتال نشسته باشد و به برج‌های دوقلو بکوبد! این فقط روایت آمریکایی‌ها بود. البته در نقد این روایت بعدها مستندات و مدارک مفصلی هم رو شد. وقتی از منظر رسانه‌ای به این قضیه نگاه می‌کنم، آمریکا شعار «جنگ علیه تروریسم» را راه انداخت و شبکه تلویزیونی سی‌ان‌‌ان هم سردمدار این شعار شد! بعد در فاصله کوتاهی حمله به افغانستان را در دستور کار قرار دادند. پس ما با رسانه‌ای مواجه شدیم که شعارش جنگ علیه تروریسم است و اگر یادتان باشد یا دیده باشید، وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد، همین شعار به تکرار در برنامه‌های خبری سی‌‌ان‌ان زیرنویس می‌شد! اما طرف مقابل شبکه «الجزیره» بود که در آن مقطع در نقش مدافع القاعده و بن‌لادن قد علم کرد.

 با این نگاه خواستید جریان سوم رسانه‌ای راه بیندازید؟
بله؛ اما با دستان خالی!

 بودجه شما چقدر بود؟
هیچ.

 متوجه نمی‌شوم.
اینکه می‌گویم دست خالی واقعا یعنی هیچ! یکی از نقدهای آن دوره این بود که اصولا توجه لازم به برون‌مرزی نمی‌شد و همه این کارها را بدون بودجه انجام می‌دادیم. بدون اینکه سازمان، بودجه‌ای تخصیص دهد! یک شبکه 12‌ساعته را راه‌اندازی کردیم تا نشان دهیم نه جنگ آمریکا علیه افغانستان مشروع است و نه دفاع از بن‌لادن و القاعده!

 درنهایت چگونه بودجه را تأمین کردید؟
بودجه مختصری برای یک برنامه تلویزیونی دو‌ساعته عربی داشتیم! با همان بودجه یک شبکه خبری 12‌ساعته ایجاد کردیم که بعدا نام «سحر» به خود گرفت. راه‌اندازی این شبکه هم‌زمان با جنگ آمریکا علیه افغانستان کار خیلی سختی بود؛ اما کاری قوی هم نبود!

 شاید یکی از دلایلش تربیت‌نکردن نیروی رسانه‌ای‌ قوی بود! چون محیط کاری صداوسیما همواره بسته بود!
اما هدف بزرگی داشتیم که نباید روایت «الجزیره» و سی‌ان‌ان را بپذیریم. باید جریان سوم رسانه‌ای راه‌اندازی می‌کردیم و پایه‌اش را با همه مشکلات و نواقص گذاشتیم؛ ولی در دوره جنگ آمریکا علیه صدام و حمله به عراق این استراتژی را تکمیل کردیم و وقتی شبکه «العالم» درست شد، به میزان زیادی نقش ما جا افتاد.

 تکلیف بودجه این راه‌اندازی‌ها چه می‌شد؟
اول شبکه به وجود می‌آمد، بعدا برای سال آینده بودجه مختصری اختصاص دادند!

 شما به دوره‌ای اشاره کردید که هجمه‌ها در آن مقطع علیه دولت آقای خاتمی به قدری زیاد بود که دولت در اظهار رسمی عنوان کرد «ما 9 روز یک بار بحران داریم»! باید بپذیریم رابطه صداوسیما با دولت‌ها در ادوار مختلف رابطه عشق و نفرت بوده. صداوسیما هیچ‌گاه روزنامه‌نگاری در شکل مطبوعه و الان رسانه‌نگاری خارج از دایره خود را به رسمیت نمی‌شناسد! به طور مثال اغلب کادر رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی فارسی روزنامه‌نگارانی هستند که بعد از دوم خرداد رشد کردند و به‌هر‌دلیل روزنامه‌های‌شان بسته شد! به محتوای عملکرد آنها کاری ندارم؛ اما در بحث حرفه‌ای رسانه‌ای، متخصص هستند. پرسش این است که کدام‌یک از زنان خبرنگار «فرصت حضور به شکل مؤثر و حمایت‌شده» در شبکه‌هایی مثل «سحر» یا شبکه‌های داخلی داشته‌اند؟
آنچه را که مربوط به مدیریت‌های صداوسیما در مقاطع مختلف می‌شود، باید واقعا از مدیران وقت بپرسید؛ چون من هرچه بگویم، می‌توانند بگویند این‌طور نبوده! ولی دست‌کم در بخش برون‌مرزی با مثالی که شما زدید، می‌توانم بگویم برای ما این‌طور نبود یا به‌تدریج این فضا را اگر ایراد داشت، تصحیح کردیم. می‌توانم به شبکه «العالم» اشاره کنم که عرب‌زبان بود و خبرنگاران زن هم حضور داشتند که از مناطق جنگی هم گزارش تهیه می‌کردند. در پرس‌تی‌‌وی هم خیلی گسترده‌تر و مفصل‌تر حضور داشتند. این‌طور نبود که جنسیت خبرنگارها مهم باشد. اگر خانمی در مناطق جنگی عراق و سوریه و ترکیه توانایی کار داشت، قطعا به‌کارگیری می‌شد.

 اما چرا با نام‌هایی که در سطح بین‌المللی شناخته شده‌اند، مواجه نمی‌شویم؟ چرا «برند» تربیت نکردیم؟
دست‌کم در شبکه پرس‌تی‌وی افراد نام‌آشنا داشتیم. مثلا آقای جورج گالوی، نماینده پارلمان انگلیس که بعدا رئیس حزب شد، مجری پرس‌تی‌وی بود. خبرنگار شبکه پرس‌تی‌‌وی در عراق که به‌تازگی از ایشان هم تجلیل شده، نمونه‌ای از این دست است.

 این افراد ایرانی نیستند؛ بلکه خبرنگاران مقیم و محلی هستند که در ساختار رسانه‌ای ایران رشد نکرده‌اند!
در شبکه‌های داخلی خبرنگارانی هستند که در سطح خودشان شاخص هستند؛ اما در سطح بین‌المللی نه. در شبکه‌های برون‌مرزی خبرنگاران حضور مستمر ندارند. به نظرم به دلیل نوع قراردادهایی است که با این افراد می‌بستیم. نیروهایی که مثلا در شبکه‌هایی که شما نام بردید، تمام‌وقت هستند و نوع قرارداد آنها به گونه‌ای است که می‌دانند تا پایان عمر کاری خود می‌توانند آنجا حضور داشته باشند؛ اما اینجا به دلیل محدودیت‌ها و تحریم‌ها.

خبرنگار آزاد می‌گرفتیم. ما نمی‌توانستیم خیلی جاها مثل آمریکا خبرنگار رسمی اعزامی داشته باشیم. چون آمریکا مجوز فعالیت نمی‌داد، اما به واسطه شرکت‌های رسانه‌ای که مجوز داشتند این قرارداد بسته می‌شد.

 موردی که مغفول مانده نگاه مدیران رسانه به این مسائل است. آیا شما در دهه‌های 70 و 80 هم چنین نگاهی را دنبال می‌کردید؟
قطعا نگاه‌ها تغییر می‌کند. به نظرم فقط نگاه ما به خدا و هستی نباید تغییر کند. اما وقتی مدیران با مسائل و موضوعات و گرایش‌های مختلف مواجه می‌شوند و تجارب جدید کسب می‌کنند، باید نگاهشان تغییر کند.

  نگاهی که آن زمان به رسانه می‌شد با نگاهی که الان وجود دارد، زمین تا آسمان فرق می‌کند. دلیلش هم سیطره رسانه‌ها در دنیای مجازی است. اما در آن زمان در ایران مهجورترین شرایط برای خبرنگاران حاکم بود مثل حالا!
اینکه نظر و حرف آدم‌ها هیچ‌گاه عوض نشود، به نظرم خالی از ایراد نیست؛ یعنی پس زمینه‌اش این است که هرچه من فکر می‌کنم قدسی است و به‌هیچ‌وجه قابل تغییر نیست! بنابراین تغییر منفی نیست. درضمن تحولات رسانه گسترده و عمیق است؛ به تعبیری یک انقلاب دیجیتال در صنعت رسانه اتفاق افتاده و هر انسانی در کره‌زمین یک خبرنگار، یک تولیدکننده، یک فرستنده و یک دریافت‌کننده شده است.

 با چه هدفی شبکه «الکوثر» را راه‌اندازی کردید؟
شبکه «الکوثر» هم در مقطعی که راه افتاد، اسمش تغییر کرد چون بعدا شبکه عربی را دو شاخه کردیم؛ یک شاخه «العالم» با رویکرد خبری- سیاسی و یک شاخه هم «الکوثر» با رویکرد تربیتی- اعتقادی. مثلا در مقاطعی میزان مخاطب «الکوثر» حتی از «العالم» هم بیشتر شد. اما از نظر میزان تأثیرگذاری با رویکردی که اشاره کردم، متفاوت بودند. شبکه «العالم» همزمان با حمله آمریکا به عراق در روز اول فروردین آغاز به کار کرد و توانست با پخش تصاویر اختصاصی از ورود نظامیان انگلیسی به خاک عراق و تحلیل روزانه جنگ از روی نقشه به‌دست کارشناس خبره، به شبکه اول مردم عراق تبدیل شود.

چه شد به فکر راه‌اندازی شبکه ‌«آی‌‌فیلم» افتادید؟
یکی از ویژگی‌های من این بود که متأسفانه یا خوشبختانه در سازمان صداوسیما با کمترین بودجه و امکانات کار کنم و شبکه آی‌‌فیلم جزء همین کارها بود. به این ترتیب تعداد زیادی فیلم و سریال تولیدی خوب در صداوسیما داشتیم که گفتیم اگر به زبان عربی دوبله کنیم می‌توانیم فضای جدیدی برای مخاطب عرب‌زبان در حوزه خاورمیانه به‌وجود آوریم.می‌دانستیم سازمان، بودجه زیادی برای این کارها ندارد؛ بنابراین در حد دوبله فیلم‌ها و سریال‌ها به زبان عربی کار کردیم. بعد در ادامه به این نتیجه رسیدیم که همین‌ها را دوزبانه پخش کنیم، یعنی عربی برای حوزه عربی و فارسی برای داخل کشور. در آن مقطع صداوسیما نیز فرستنده‌های جدید دیجیتال را نصب کرده و امکان پخش آن بدون هزینه اضافی برای سازمان فراهم شده بود؛ به این ترتیب اولین شبکه فیلم و سریال فارسی راه‌اندازی شد. آن زمان ریاست صداوسیما بر عهده آقای ضرغامی بود که من پیشنهاد دادم و ایشان هم قبول کرد.  واقعا خودمان هم تصور نمی‌کردیم این شبکه این‌قدر موفق شود. آی‌فیلم به سرعت مخاطبان زیادی پیدا کرد و تا امروز که به تکرار مکررات در این شبکه‌ها افتاده‌ایم، همچنان در زمره سه، چهار شبکه پرمخاطب صداوسیما قرار گرفته است. ما در آی‌فیلم اول با سریال شروع کردیم و بعد به این تصمیم رسیدیم که فیلم سینمایی هم پخش شود.

 یکی از نقدها نسبت به عملکرد شما این است که خیلی اهل روابط عمومی نیستید. برخلاف شخصیت آقای ضرغامی که به قول اطرافیانشان اهل معاشرت هستند و با مردم عکس و فیلم می‌گیرند و حتی کانال تلگرامی با عنوان «خمیازه» داشتند. حتی شنیده‌ام زمانی که قرار بود شبکه «سحر» افتتاح شود، تیم روابط عمومی شما به قدری ضعیف عمل کرد که تبدیل به افتتاح شبکه «جام‌جم» به نفع معاونت سیمای صداوسیما شد! چرا این‌طور هستید؟
نگاه من این بود که در داخل کشور خیلی نباید کار تبلیغاتی انجام دهیم.

 درحالی‌که چنین نگاهی ضدرسانه است!
اما نگاه من این است و به نظرم این نگاه موجب شد 20 سال بتوانم در برون‌مرزی دوام بیاورم. شما به نحوه مدیریت شبکه‌های معروف دنیا بنگرید، رئیس کدام‌یک از آنها را می‌شناسید؟ چندبار در منظومه شبکه‌ای CNN، رئیس آن صحبت کرده است؟ چندبار رئیس BBC جهانی مصاحبه کرده است؟ چندبار برای خودش تبلیغ کرده و از طریق رسانه‌اش، خبری درباره خودش پخش کرده است؟! من همیشه منتقد رؤسای صداوسیما بوده‌ام که بیش‌از‌حد از این آنتن به نفع خود خبر و مصاحبه پخش می‌کنند! بنابراین خودم سعی نمی‌کردم بزرگ‌نمایی و تبلیغات کنم! معتقد بودم وظیفه‌ای دارم که باید در حوزه خودش درست انجام دهم.

برای شناساندن این شبکه‌ها در خارج کشور در حد توان به روش‌های مختلف، تبلیغ و کار رسانه‌ای می‌کردیم. در داخل نمی‌شد این کارها را کرد. زمانی که می‌خواستیم شبکه پرس‌تی‌‌وی را ایجاد کنیم، بسیاری از روش‌های جاری صداوسیما را کنار گذاشتم تا توانستم این شبکه را راه بیندازم. وگرنه نمی‌توانستم رقابت کنم. مثلا دستگاه‌های دولتی و صداوسیما در به‌کارگیری هر نیرو روش مشخصی دارند. به این شکل که در ابتدا شخص به گزینش می‌رود، سپس تأییدیه‌های مختلف را می‌گیرد و درنهایت در صورت موافقت جذب می‌شود. اما من هرچه می‌خواستم بخشی از این مسئولان را متوجه کنم که با این نگاه نمی‌شود شبکه بین‌المللی موفق راه‌اندازی کرد، نمی‌شد!

 روش شما چگونه بود؟
ما روش به‌‌کارگیر‌ی‌ نیروها را متفاوت کردیم. آگهی‌ای در نشریه «گاردین» منتشر کردیم و فرد مورد اعتماد خودمان را برای پذیرش متقاضیان شبکه به لندن اعزام کردیم و از بین آنها اولین نیروهای خارج از کشور انتخاب شدند. جالب است بعدها گزینش صداوسیما به من گفت نیروهای به‌ کار‌ گرفته‌شده در شبکه را ما باید بر اساس آیین‌نامه خودمان گزینش کنیم! پاسخ من این بود که فهرست 50نفره خبرنگاران پرس‌تی‌وی و کارکنان دفاتر مختلف در سراسر دنیا را به شما می‌دهم و شما بروید و ببینید آیا می‌توانید اینها را گزینش کنید؟!

 قتل‌های زنجیره‌ای در دوره آقای خاتمی غده‌ای سرطانی بود که با بیانیه رسمی وزارت اطلاعات ‌و تأیید مقام ‌معظم‌ رهبری مشخص شد عده‌ای نیروی خودسر به این عمل دست زده‌اند. شما به‌عنوان معاونت برون‌مرزی سازمان صداوسیما در آن مقطع دچار هجمه‌هایی شدید؛ دلیل چه بود؟
می‌توانم این‌طور بگویم که در وزارت وقت اطلاعات در آن مقطع، پرونده قطوری برای من درست کردند و سعی داشتند از آن علیه من استفاده کنند. اگر یادتان باشد، چیزی به نام «فیلم عصر عاشورا» درباره صداوسیما درست کرده بودند که به «پرونده نوارسازان» معروف شد و دوست داشتند با این پرونده دو، سه معاون را برکنار کنند؛ اما بعدها به پرونده‌ دیگری تبدیل و در نهایت جلویش گرفته شد. هرچند آقای خاتمی بعدها روابط خوبی با ما پیدا کردند؛ به‌خصوص در اواخر دوره ریاست آقای ضرغامی رابطه‌ دولت وقت با صداوسیما تلطیف شده بود.

 ارتباط کاری و سازمانی شما با آقای لاریجانی در مقایسه با آقای ضرغامی چطور بود؟
سعی می‌کردم کار خودم را انجام دهم و با کمترین امکانات، بیشترین بهره‌وری را داشته باشم و رابطه‌ام با هر دو نفر به‌طور کلی خوب بود. شاید در مقطعی از آقای لاریجانی به دلیل بودجه‌ای که برای «العالم» گذاشته بود، ناراحت بودم که بخش‌هایی از بودجه در سایر قسمت‌های سازمان هزینه شد. به‌هرحال همیشه نگاه رسانه‌ای رؤسای سازمان به‌ویژه در این دو مقطع، معطوف به داخل کشور بود و نه برون‌مرزی.

 از زمان استقرار در معاونت برون‌مرزی تا لحظه انتصاب‌تان به‌عنوان رئیس صداوسیما کسی نتوانست صندلی معاونت برون‌مرزی را از شما بگیرد؛ چرا؟
شاید مربوط به عملکردم باشد. سعی می‌کردم کارم را با کمترین بودجه و امکانات، به بهترین شکل انجام دهم. اهل حاشیه‌رفتن نیز نبودم.

 در 15 آبان 1393 حکم ریاست سازمان صداوسیما را دریافت کردید. هرچند مدت کوتاهی در این سمت حضور داشتید؛ اما چرا در آن مقطع تأکید شد که رئیس سازمان باید از درون سازمان انتخاب شود؟ چون با توجه به تجربیاتی که وجود داشته، در نهادی فرهنگی– هنری مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که همواره رقیبی برای صداوسیما محسوب می‌شود، اصولا رسم بر این است که «مرغ همسایه، غاز است» و هر کارمندی هم از صفر به صد برسد، اصولا پس زده می‌شود. این نگاه ضدکارمندی در بیشتر نهادها دیده می‌شود که البته برای برخی‌ها و ازجمله شما مستثنا شده است؛ چرا؟
قطعا در صداوسیما و تمام دستگاه‌های کشور که چند دهه بعد از انقلاب از عمرشان می‌گذرد، اینکه از نیروهایی که در چارچوب ساختاری خود رشد کرده‌اند و عملکرد خوبی داشته‌اند، همچنان استفاده کنند، یک حسن محسوب می‌شود.

در بین تعاریفی که مقام‌ معظم‌ رهبری از مدیران صداوسیما کردند، بیشترین تحسین متوجه شما بوده و در 12، 13 واژه از شما تعریف و تمجید کردند؛ چرا؟
این بخش را من نباید توضیح دهم؛ فقط می‌توانم بگویم یک رئیس سازمان خوب، کسی است که در رسانه مفصل کار کرده و شناخت عمیقی داشته و در کارهای قبلی‌ خود موفق باشد؛ یعنی کارهایش ارزیابی‌شده باشد و در حوزه مدیریتی توان پیشبرد اهداف را داشته باشد. چون ما افراد خوبی داریم که رسانه را به خوبی می‌شناسند؛ اما در حوزه مدیریت موفق نیستند. نسبت به مسائل داخل کشور و مسائل بین‌المللی نگاه ژرف و همه‌جانبه‌ای داشته باشد. جدا از اینها، شاید هم چون من برادر دو شهید بودم. سابقه مثبتی به لحاظ حساسیت در مسائل مالی داشتم. خودم مثل سایر بسیجی‌ها به جبهه رفته و مجروح شده بودم. همه اینها جزء سوابق شخصی من بوده و شاید بین گزینه‌های موجود در آن مقطع امتیاز من بیشتر بوده است.

 خط‌مشی شما در بدو ورود چه بود؟
من به صداوسیما نگاه آسیب‌شناسانه داشتم و فکر می‌کردم اگر بخواهم این مسئولیت را بر عهده بگیرم، باید اصلاحاتی اساسی انجام دهم؛ اصلاحات اساسی در سازمان صداوسیما و البته همه‌جای کشور، مانند بدنی است که غده سرطانی در آن رشد کرده و درآوردن این غده خونریزی دارد و حتما داد عده‌ای را درمی‌آورد.

 به‌هرحال روش درآوردن غده هم محل بحث است؛ شما مستقیم و دفعتا این کار را کردید. اینجا تفاوت شرایط حاکم در فضای رسانه‌ای در خارج و داخل کشور مطرح است. شما 20 سال با فضای خارج از کشور طرف بودید و تصور می‌کردید آن دموکراسی نیم‌بندی که آنجا حاکم است، در درون سازمان صداوسیما نیز وجود دارد! واقعا به روان‌شناسی افراد و نحوه مدیریت‌های درون‌سازمانی توجهی نداشتید؟
این بخش را اصلا قبول ندارم! البته این را که اوضاع صداوسیما به دلایل مختلف خطیر بود، قبول دارم؛ اما تصور من این بود که سازمان یک عقب‌ماندگی دارد که برای جبران آن باید سرعت عمل به خرج می‌دادیم. با سرعت عادی فاصله ما کم نمی‌شد. مهم‌ترین نکته اینکه صداوسیما دو رقیب جدی پیدا کرده بود؛ یکی شبکه‌های نسل جدید ماهواره‌ای که با شبکه‌های لس‌آنجلسی متفاوت بودند؛ مثل جم‌‌تی‌‌وی، من‌وتو و بی‌بی‌سی و دیگری فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی و حتی محیط «وب» که کاملا برای من روشن بود به‌سرعت در حال رشدند و رقیب جدی صداوسیما هستند.

بعد از آسیب‌شناسی، چه کردید؟
 به طور کلی در صداوسیما پنج کار عمده کردم که از همه‌ آنها به‌شدت دفاع می‌کنم و معتقدم کشور ما به این پنج اقدام نیاز دارد و تا زمانی که این کارها را انجام ندهد، رو به قهقرا می‌رویم. اول اصلاح واقعی ساختار؛ صداوسیما ساختار معیوبی پیدا کرده بود. تعداد زیادی نیرو داشت که خیلی‌ها براساس رابطه و سفارش آمده بودند و در بدو ورود آموزش‌های لازم را ندیده بودند. تازه هر چه زمان می‌گذشت، تعداد نیروها و تعداد مدیریت‌ها بیشتر می‌شد و سازمان رسانه‌ای، به سازمان پیچیده و تنبل اداری تبدیل می‌شد. برای اصلاح ساختار هم چهار مرحله کار انجام دادیم تا اصلاح ساختار عملی شود. اول کوچک‌سازی بود؛ به این معنا که واحدها ادغام و تعداد مدیران کاهش پیدا کند. هدفم این بود که این سازمان به خاطر رقبای بیرونی باید خودش را کارآمد می‌کرد و از یک سازمان اداری که در بخش‌هایی فساد و زدوبند داشت، به سازمانی رسانه‌ای و کارآمد تبدیل می‌شد. پس باید حتما تحول ساختاری صورت می‌گرفت. باید تعداد مدیران کم می‌شد. سازمان در آن مقطع حدود 20 هزار نیروی رسمی و حدود 20 هزار نیروی غیررسمی داشت.

 هیچ کجای دنیا یک بنگاه رسانه‌ای کارآمد،40 هزار نیروی کارمند ندارد! حجیم‌ترین بنگاه رسانه‌ای در جهان را داریم که در مقایسه با خروجی‌ ناچیز آن، عملکردش تقریبا غیرقابل دفاع است!!
تازه میان این تعداد نیرو، حدود سه هزار مدیر وجود داشت!

 سه هزار مدیر برای چه؟! برای کجا؟!
نکته همین بود! پس اولین کار این بود که این بخش را اصلاح کنیم. در آن مرحله بیش از 750 پست مدیریتی را در چند ماه کم کردیم. البته به این معنا نبود که مدیران دچار مشکل شوند. چون ما به آنها شش ماه مهلت دادیم تا امکانات مدیریتی مثل حقوق، ماشین و سرویس‌هایی که در اختیارشان بود را حفظ کنند تا موقعیت کاری جدید پیدا کنند.

جایی شنیدم از اینکه خودروی اداری فلان مدیری را گرفتید، باعث دلخوری آن مدیر شده و در اسرع وقت زیرآب جناب‌عالی را زده. درست است؟
البته این کار بلافاصله انجام نشد. روش ما این بود که مدیران مدتی امکانات و حقوق را در اختیار داشته باشند تا بتوانند در فاصله چندین ماه کار دیگری انجام دهند. بالاخره هر کار مثبتی تبعاتی دارد.

آیا بهتر نبود مقابل جنگ روانی و عملیات رسانه‌ای که خارج از فضای تلویزیون علیه شما راه افتاده بود، کاری می‌کردید؟ مثل راه‌اندازی کانال‌های تلگرامی علیه شما -آن زمان تلگرام کلی طرفدار پیدا کرده بود- که محتوایش از داخل سازمان تأمین می‌شد! منتها تمام کارهای شما در سکوت خبری پیش رفت؛ دریغ از یک نشست رسانه‌ای. چرا؟
نظرم این بود که باید این کار در همان ابتدا و در همه بخش‌ها انجام شود. چون وسط کار اگر شروع به حرف‌زدن کنیم، کار خراب می‌شود. از اول انقلاب تاکنون هر دولتی آمده، آن را بسیار بزرگ‌تر و هزینه‌های جاری را به شدت زیادتر کرده و با این وضعیت امکان ندارد بتوانیم ادامه دهیم. جایی باید جلوی این کار گرفته شود! اما زمانی که این کار اتفاق بیفتد، خسارت‌های زیادی به جا خواهد گذاشت. ما در زمان خودش با کمترین خسارت این کار را انجام دادیم.

اما شما باید بازوی رسانه‌ای و روابط عمومی‌تان را قوی می‌کردید که نکردید. چرا؟
در صداوسیما بحث بود که تغییر ساختاری و چابک‌کردن ساختار را فعلا در یک حوزه و معاونت انجام دهیم و اگر موفق بود به کل صداوسیما تعمیم دهیم. من مخالف بودم و می‌گفتم باید در کل صداوسیما انجام شود. چون وقتی در یک بخش انجام شود، بقیه مقاومت می‌‌کنند، چراکه می‌خواهید به ساختار دست بزنید. سیستم‌های اداری محافظه‌کار هستند. سیستمی که می‌خواهید جایگزین کنید قطعا قبول نمی‌کند، اما اگر به این نتیجه برسید که چاره‌ای جز این ندارید تبعات را بر عهده می‌گیرید. من گفتم باید در کل صداوسیما و یکباره انجام شود. مرحله اول مدیران و بعد الگوی نیروی انسانی بود که باید تغییر می‌کرد. در تمام دستگاه‌های دولتی الگوی نیروی انسانی تصویب شده که بر مبنای آن الگو به صورت رسمی و غیررسمی نیرو به‌کار می‌گیرند؛ یعنی مشخص می‌شود در تک‌تک بخش‌ها چه نوع شغلی و چند نفر باید به‌کارگیری شوند. این الگو اشکال داشت. هیچ دستگاهی در این سال‌ها جرئت نکرده الگویش را بازنگری و چابک کند. الگوی نیروی انسانی در همه معاونت‌ها، شبکه‌ها و مراکز سازمان را بازنگری و چابک کردیم. مرحله سوم اصلاح روندها و فرایندها بود. اگر مرحله اول و دوم را انجام دهید، ولی این کار انجام نشود، قطعا کار کامل انجام نشده. متناسب با هدف‌ سازمانی، گردش کار و چرخه تولید آسان، شفاف و کوتاه شود و نظارت کاملی صورت بگیرد، اگر این فرایندها اصلاح نشود، کار ناقص انجام شده است. اینها مثل مویرگ‌هایی هستند که ارتباط بخش‌های مختلف را برقرار می‌کنند. شفاف‌سازی در اینجا مطرح می‌شود. برنامه‌ریزی کرده بودیم تا تمام اطلاعات شفاف و در اختیار قرار گیرد. در آخر هم اصلاح آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها بود که بخش‌هایی از آنها واقعا خنده‌دار است.

 از آن موارد خنده‌دار بگویید!
 مثلا آیین‌نامه مالی سازمان مربوط به 20 سال قبل بود! با آن آیین‌نامه اگر تهیه‌کننده می‌خواست 500 هزار تا یک میلیون تومان بگیرد، باید ضمانت‌نامه ملکی می‌گذاشت!

 حالا واقعا تهیه‌کننده‌ای، ضمانت ملکی می‌گذاشت؟
خیر! چون کسی این کار را نمی‌کرد، پس باید همه بخش‌نامه‌ها و آیین‌نامه‌های قدیمی، متناقض، بی‌مصرف و غیرمفید اصلاح می‌شد. تمام دستگاه‌های دولتی با مشکل تورم نیرو، افزایش مدیران، روندها و بخش‌نامه‌های غلط مواجه هستند. اگر مدیری یا سیستمی بخواهد چوب لای چرخ بگذارد، به آنها استناد می‌کند.
 که البته مورد اخیر را مدیران خوب بلد هستند به کار بگیرند!
به همین دلیل باید ساختار تغییر می‌کرد! ما این چهار مرحله را در حدود یک سال انجام دادیم. گرچه دو مرحله آخر به پایان نرسید! البته معتقد بودم این اصلاح ساختارها این‌طور نیست که در یک مرحله انجام شود.
 چرا اسم معاونت سیاسی را به معاونت خبر تغییر دادید؟
چون مفهوم معاونت سیاسی این است که خبرها و فضای حاکم صرفا سیاسی است و خبرهای فرهنگی، ورزشی و اقتصادی دیگر پخش نمی‌کند! یا «سیاست» بر «اطلاع‌رسانی» غالب است! اصلاح ساختار این معاونت به این معنی بود که خبر و اطلاع‌رسانی حاکم شود؛ یعنی به جای مدیران مرکز و مدیران کل و مدیران میانی، ساختار آنجا شامل سردبیر ارشد، سردبیر و دبیران خبر شود. این مراحل باید طی می‌شد تا بتوان به درستی اعمال مدیریت کرد. کاملا حساب‌شده و دقیق متناسب با وضعیت سازمان این تغییرات صورت می‌گرفت که متأسفانه در دوره مدیریت فعلی سازمان، ساختارها به وضع گذشته برگشته‌ا!!! البته من خودم نقد داشتم به تغییر ساختار ناقصی که قبلا در صداوسیما و کشور انجام شده بود. در صداوسیما دو معاونت فنی را ادغام کردند، ولی تمام مدیران کل و زیرمجموعه‌ها در گذشته حفظ شده بودند! یعنی یک معاون بیش از 20 مدیر کل و مدیر مستقیم داشت!! در کشور هم سه وزارتخانه (صنایع، بازرگانی و معادن) ادغام شدند اما زیرمجموعه‌ها حفظ شدند. از نظر من این ناقص است. منظور من اصلاح ساختاری چهار مرحله به طور کامل بود.

 درباره کاهش هزینه‌ها هم کاری انجام ندادید؟
اتفاقا چرا. اقدام دومی که از آن دفاع می‌کنم، کاهش هزینه‌ها بود. سازمانی که من تحویل گرفتم چند مشکل عمده داشت! دولت حدود هزار میلیارد تومان به سازمان کمک می‌کرد و سازمان هم حدود هزار میلیارد تومان درآمد بازرگانی داشت. در دولت آقای احمدی‌نژاد وقتی درآمدهای نفتی زیاد شد و ارز زیادی به کشور آمد، نزدیک به یک میلیارد دلار از صندوق ذخیره ارزی به صداوسیما اختصاص داده شد که به نرخ آن زمان حدود هزار میلیارد تومان می‌شد. این مبلغ به سازمان، جدای از بودجه رسمی که در محاسبات معمول دولتی می‌آید، اضافه شده بود و سازمان خیلی از فعالیت‌های توسعه‌ای‌اش را با آن پول انجام داد.

 البته آقای ضرغامی هم از دولت آقای احمدی‌نژاد حمایت‌های زیادی کرد... .
بله. اما در دو سال آخر برعکس شد. موتور محرکه سازمان برای فعالیت‌های توسعه‌ای هزار میلیارد تومانی بود که به شکل ارزی به سازمان آمد. دوم این بود که چون صداوسیما با بودجه جاری‌اش اداره نمی‌شد، پایان هر سال متمم بودجه هم می‌گرفت. مثلا دولت آقای روحانی به آقای ضرغامی در پایان سال متمم بودجه صدمیلیاردتومانی هم اضافه می‌داد. علاوه بر اینها در مقاطعی مدیران وقت سازمان، بخشی از املاک سازمان را فروختند تا بودجه‌های جاری را تأمین کنند. مثلا در الهیه ملکی بود که بیش از صد میلیارد تومان فروخته شد. در کنار اینها، تمام شبکه‌ها، مراکز استانی و مرکز بهداشت سازمان هم بدهی داشتند.

 یعنی با این همه بودجه‌، بدهکار بود؟
 بله.

 بدهی‌اش چقدر بود؟
بودجه سازمان حدود دو هزار میلیارد تومان و مخارجش 2700 میلیارد تومان بود!

 دو هزار میلیارد پول کمی نیست! پس این پول‌ها کجا هزینه شد؟ یعنی می‌توان گفت در سازمان اختلاس شده بود؟ ضمن اینکه دولت آقای احمدی‌نژاد پردرآمدترین دولت تاریخ ایران بود.
البته دو هزار میلیارد تومان برای سازمانی که بیش از 40 هزار نیرو داشته، تمام مراکز استانی‌اش رادیو و تلویزیون و شبکه استانی دارد،‌ هزاران فرستنده رادیو-تلویزیونی در سراسر کشور دارد، شبکه‌های برون‌مرزی و دفاتر خارج کشور دارد و حقوق بازنشستگان را خودش پرداخت می‌کند، رقم زیادی نیست. همان مقطع هم این را گفتم. زمانی بود که آقای رئیس‌جمهور به شمال رفته بودند؛ قسمتی از اتوبان تهران-رشت سمت منجیل درست نشده بود، 11 کیلومتر مانده بود، سال 94 که برای افتتاح رفتند آقای نوبخت گفتند 900 یا هزار میلیارد پول گذاشته‌ایم که این 11 کیلومتر را تا سال بعد تکمیل کنیم که تا امروز تمام نشده و قطعا آن پول هزینه شده. کمک دولت به صداوسیما به اندازه تکمیل 11 کیلومتر اتوبان شمال بود. پس هزار میلیارد در مقابل بودجه‌ای که در کل کشور صرف می‌شود، ناچیز است.

 با توجه به اینکه شما به عنوان ریاست سازمان، دخل و خرج را در نظر گرفتید و هم بودجه‌ای که دریافت کردید، نسبت به دوره خودتان در معاونت سیما و دوره کنونی، آیا نمی‌توانست کفاف سازمان را بدهد که بدهی نداشته باشد؟ آیا به نظرتان اختلاسی صورت گرفته که این حجم از بدهی را شاهد بودید؟
در قسمت درآمدها می‌توانم بگویم در بخش‌هایی مشکل و زدوبند وجود داشته! اما شرایط هزینه‌ای و درآمدی سازمان طوری بود که این بودجه قطعا کفاف نمی‌داد و یکی از راه‌هایمان این بود که در هزینه‌ها صرفه‌جویی کنیم.

 طبیعی است؛ چون در شرایط تحریمی بودیم که کل کشور باید صرفه‌جویی می‌کرد!
و هیچ جا در کل کشور این کار به معنای دقیق انجام نمی‌شود! همین دولت فعلی و دولت‌های قبلی را ببینید. بودجه‌های جاری‌‌اش هرکدام نسبت به سال‌های قبل چند درصد اضافه شده. 35، 40 درصد. اولا بخشی از این بودجه حقوق کارمندان است و در اینکه باید اضافه شود، بحثی ندارم. اما من در مورد بقیه‌اش بحث دارم. من به شعار و قرار است فلان کار را انجام دهیم هم کاری ندارم.

 در همه دوره‌ها همین‌طور بود؟

بله. از این جهت می‌گویم که ما خلاف جریان آب شنا می‌کردیم.

 خلاف جریان سیستم غالب در سازمان؟
و به نوعی کشور؛ بنابراین از سال اول در هزینه‌ها صرفه‌جویی کردیم. من از خودم شروع کردم. همیشه عمل باید جلوتر از حرف باشد. شما الان اگر می‌بینید همیشه حرف وجود دارد و عمل نیست، راحت‌تر این را متوجه می‌شوید. ولی من گفتم رئیس سازمان 10، 20 خودرو نمی‌خواهد و یکی کافی است. پنج، شش آبدارچی نیاز ندارد و یکی کافی است. در مقایسه با بودجه صداوسیما این موارد ناچیز بود، اما مهم بود که ببینند سلوک رئیس صداوسیما چطور است. مثلا اینکه سکه بذل و بخشش نمی‌کند و در هزینه‌ها صرفه‌جویی می‌کند. در همان سال اول حدود 200 میلیارد تومان برای سازمانی که هزینه‌هایش به‌شدت رو به افزایش بود، صرفه‌جویی شد. دلیل اینکه هزینه‌ها رو به افزایش بود این بود که در سال آخر رئیس قبلی صداوسیما، حقوق کارمندان بیش از 50 درصد و حقوق بازنشستگان حدود 70 درصد اضافه شده بود و بخش عمده‌ای از مسئولیت و اجرای این کار در دوره رئیس بعد بود؛ یعنی در دوره‌ای که هزینه‌ها به سرعت بالا می‌رفت، صرفه‌جویی کردیم.

 شخص رئیس سازمان صداوسیما چقدر به لحاظ قانونی دستش باز است که بتواند مثلا سکه بذل و بخشش کند؟
در همه دستگاه‌ها، نفر اول اختیار دارد که بخشی از کل بودجه جاری را خارج از شمول هزینه کند.

 شما از این اختیار استفاده کردید؟
به‌ندرت. در حد عیدی سالانه به معاونان سازمان و موارد خیلی خاصی به چند هنرمند.

 آیا آقای ضرغامی استفاده کرد؟
بله مفصل بود. در کل کشور مرسوم بوده است. دولت قبلی، دولت فعلی هم از این کارها می‌کردند و الان چون شرایط سخت شده است، شاید کمی محتاط شده‌اند.

 در این زمینه هم کاری کردید که دست رئیس سازمان بسته باشد؟
خیر. این مقررات کشور است. من همه سکه‌ها را که از قبل من مانده بود و در صندوق رئیس سازمان بود، به رئیس بعدی تحویل دادم. مورد بعدی که انجام دادم شفاف‌کردن و افزایش درآمدهای واقعی است. این کارها برای کل کشور لازم است. باید بگویم کشور ما چه درآمدهای سرشاری دارد که پنهان است، در دل شرکت‌های «خصولتی» مبالغ کلانی که اگر همین‌ها شفاف شود و واقعی شود، بسیاری از مشکلات کشور حل است. ما آن زمان به این نتیجه رسیدیم که کار کارشناسی کنیم، برآورد کردیم و متوجه شدیم درآمدهای بازرگانی سازمان بیشتر از اینهاست و می‌تواند باشد. به همین دلیل روش مزایده را در پیش گرفتیم منتها با کارشکنی مواجه شدیم. واقعی‌کردن درآمدها یکی از کارهای ضروری در کشور است.

مورد چهارم مبارزه با فساد است. در بخش‌های مختلف مثلا مقاطعی که مخالف بودم تهیه‌کننده‌ها بیایند و خودشان تأمین‌کننده منابع مالی برای شبکه‌ها و برنامه‌ها باشند. چون می‌دانستم منجر به فساد خواهد شد و هیچ ضمانتی نیست که بخشی از این پول در زیر میز ردوبدل نشود. برای رهایی از این اتفاق برنامه داشتیم که چطور باید جلوی فساد در همه قسمت‌ها را بگیریم. درآمدهای بازرگانی را هم که محاسبه کردیم، متوجه شدیم سازمان حداقل باید «سه هزار میلیارد تومان» درآمد داشته باشد نه «هزار میلیارد تومان». مورد پنجم پرداختن به کیفیت به جای کمیت و تمرکز کار روی هدف است. گسترش فراوان شبکه‌ها بدون اخذ بودجه لازم، بدون نیروی انسانی کارآمد، بدون تولیدات جذاب و بدون زیرساخت فنی امروزی، برای سازمان مفید نبود. اینکه هر شبکه جدید یعنی یک امتیاز جدید برای صداوسیما و یک موفقیت جدید برای رئیس و معاونان ذی‌ربط، اشتباهی است که باید اصلاح شود؛ بنابراین بعضی شبکه‌ها را که مخاطب کمی داشتند، حذف کردیم.

بعضی از شبکه‌های مشابه را نیز ادغام کردیم و این روند را می‌خواستیم ادامه دهیم. در آن مقطع خاص با نگاه رسانه‌ای، از دوره «شبکه‌محوری» عبور کرده بودیم و وارد مرحله «برنامه‌محوری و برندمحوری» شده بودیم و در کنارش مأموریت شبکه‌ها را بازتعریف کردیم. مثلا شبکه یک را «شبکه ملی» نامیدیم، شبکه دو «شبکه اجتماعی»، شبکه سه «شبکه سرگرمی و ورزش»، شبکه چهار «شبکه علمی» و شبکه پنج هم «شبکه اقتصادی» بود. شبکه پنج به ظاهر به نام شبکه تهران بود، اما واقعا شبکه تهران نبود! شبکه پنج دو، سه برنامه برای استان تهران پخش می‌کرد، اما فرستنده‌هایش کل کشور را پوشش می‌دادند. در‌حالی‌که تعریف شبکه استانی این است که در همان استان برنامه پخش کند و 70 درصد برنامه‌هایش مربوط به همان استان شود. جای یک شبکه اقتصادی خالی بود که اصولا بر مسائل اقتصادی تمرکز کند؛ بنابراین شبکه پنج، شبکه اقتصادی شد.

 مثل بلومبرگ؟
بله. الان ببینید مسائل اقتصادی کشور چقدر مهم و حساس است. ولی شبکه‌ای برای توضیح و تبیین و ریشه‌یابی نداریم! بنابراین بازتعریف، ادغام و حذف هم کردیم. وقتی می‌گویم «توسعه کیفی» به جای «توسعه کمی»، منظورم این موارد است.

 با توجه به توضیحات شما، از صدر تا ذیل این سازمان پر از اشکال بود. زمانی که قبول کردید به عنوان مدیر، انتقال ریاست صورت بگیرد واقعا به همه این موارد واقف بودید؟
بخشی از این کارها را در همان جلسات تصمیم‌گیری برای آینده سازمان که به عنوان پیوست حکم رئیس صداوسیما ابلاغ شده بود، گفته بودم و بعدها هم مکلف به انجام همین‌ها شدم.

 به عنوان یک مدیر باسابقه حتما می‌دانستید فشارهایی در مقابلتان خواهد بود. مبارزه با جنگ رسانه‌ای و عملیات روانی را هم در نظر گرفته بودید؟
اصلا از داخل سازمان هیچ نگرانی‌ای نداشتم. چون معتقد بودم نیروهای فهیمی در بدنه سازمان هستند که کاملا هدف از این اصلاحات را درک می‌کنند. اشکال از بیرون سازمان بود و بخش‌هایی را پیش‌بینی نمی‌کردم. استعفا به همین دلیل مطرح می‌شود. اگر شما برای چیزی که پیش‌بینی کرده‌اید برنامه داشته باشید، منجر به استعفا نمی‌شود.

بنابراین اشکال اینجا بود که دخالت‌هایی در صداوسیما شد و کار به جایی رسید که احساس کردم استقلال و اقتدار صداوسیما در حال مخدوش‌شدن است! در واقع کار به جایی رسید که باید این روند متوقف می‌شد؛ یعنی یا باید این روند متوقف می‌شد یا من که حاضر نبودم با آن شکل کار کنم، باید کنار می‌رفتم!

 در گفت‌وگویی با آقای ضرغامی در آبان 96، پرسیدم مدیران منصوب شما بلایی سر آقای سرافراز آوردند که ایشان مجبور به استعفا شد! گفتند از خود آقای سرافراز سؤال کنید. آنچه در صداوسیما و نیروهای تحت امرش باعث شد شما به استعفا روی بیاورید، چه بود؟
از برخی افراد که زمان ایشان در رده‌های مدیریتی صداوسیما منصوب بودند، ‌خبر داشتم که جلسه می‌گذارند و گزارش تهیه می‌کنند. اجمالا در جریان این مسائل بودم و برایم از دو نظر خیلی مهم نبود: اول از نظر اینکه هنوز هم معتقدم این کارها تأثیری در تصمیم‌گیری‌های کشور نمی‌گذاشت، دوم اینکه آن پست برای من آن‌قدر مهم نبود.

 به لحاظ شخص آقای سرافراز ممکن است میلی به پست‌داشتن نداشته باشید؛ اما یادتان باشد در جایگاه حقوقی، کشور در خطیرترین شرایط ممکن بود و البته هست.
وقتی دخالت‌ها به جایی رسید که احساس کردم استقلال و اقتدار صداوسیما در حال ازبین‌رفتن است، در دوراهی قرار گرفتم؛ چون این پست و مقام‌ها برای اشخاص مهم است و به‌راحتی حرفشان را عوض می‌کنند. از کسی اسم نمی‌برم؛ اما برخی افراد برای اینکه در منصبی بمانند، حاضرند از خیلی مسائل عدول کنند یا خیلی چیزها را بپذیرند. من از این نظر می‌گویم پست برایم مهم نیست. دخالت‌ها متنوع بود؛ اما دو مورد برایم مهم بود. بخشی از دخالت‌های خارج از سازمان این بود که دستگاه‌های امنیتی می‌گفتند اینها ممنوع‌الکار و ممنوع‌الورود به سازمان شوند. من با این حرف مخالفت ندارم؛ چون یک دستگاه امنیتی وظیفه دارد در این موارد تحقیق کند و نظر بدهد؛ ولی مشکلی که اتفاق افتاد، این بود که مثلا باید فهرست شفاف و روشنی از هنرمندان و کارشناسانی که ممنوع‌الورود و ممنوع‌الکار بودند، وجود می‌داشت که وجود نداشت. چیزهای پراکنده‌ای بود که شامل چند هزار نفر می‌شد!

 کدام دستگاه امنیتی؟
این قسمت در مسئولیت مستقیم وزارت اطلاعات بود.

موضوعی با عنوان قتل خانم زهرا کاظمی، شهروند دوتابعیتی، داشتیم. آقای مرتضوی در این کار دخیل بود. آقای یونسی، وزیر وقت اطلاعات، در مقطعی معتقد بود کارشناسان وزارت اطلاعات اعتقاد نداشتند خانم کاظمی جاسوس است؛ اما قوه قضائیه به جای اینکه به نظر وزارت اطلاعات ایران تمکین کند، به نظرات جاهای دیگر تمکین کرد. پس چطور این‌گونه می‌گویید؟
من به پشت صحنه کار ندارم و در‌این‌باره خبر هم ندارم؛ اما ممکن است بخش‌های دیگر با جای دیگر سروکار داشته باشند؛ اما این بخش به طور مشخص مسئولیت اینها بود. وقتی ریز می‌شویم، می‌بینیم به یک یا چند نفر برمی‌گردد که آنها کارشان را درست انجام نمی‌دادند. حالا با هر انگیزه‌ای که داشتند. فهرست منسجمی نداشتند و وقتی من درخواست فهرست کردم، فهرستی چند هزار نفری را دادند که برخی از آنها هم از دنیا رفته بودند. بعد از مدت‌ها این کار را کردند که آن هم دقیق نبود. در‌حالی‌که مسئولیت و پاسخ‌گویی در این حوزه با رئیس صداوسیما بود. دوم، دخالت در برنامه‌ها و برنامه‌سازی‌ها بود که خیلی وارد نمی‌شوم. بخش‌هایی هم مربوط به دستگاه امنیتی نبود. سوم، سفارش به‌کارگیری مدیر خارج از سازمان، از نماینده مجلس گرفته تا جاهای دیگر! یکی از کارهای من این بود که تقریبا همه معاونان را از داخل صداوسیما انتخاب کردم و تقریبا همه‌ آنها کسانی بودند که از پایین به بالا آمده بودند. آقای پورمحمدی هم معاون من بود که ابتدا در رادیو بود. بعد مدیر گروه و مدیر شبکه در تلویزیون شد؛ چون در حوزه خودش موفق بود، معاون سیما شد. معاون صدا (خانم آبروانی) هم از نظر من برای این پست خیلی لایق‌ بود. ایشان ابتدا دبیر بود. بعد سردبیر، تهیه‌کننده، مدیر گروه، مدیر شبکه و در نهایت برای معاونت معرفی شد.

به محض اینکه خانم آبروانی معاونت صدا شد، شنیدم که بسیاری از مدیران مرد از این انتصاب دلخور شدند!
قبول دارم. این عکس‌العمل‌های منفی می‌توانست همه‌جا وجود داشته باشد؛ اما بعدا جزء اصول کار دولت شد که از خانم‌ها در پست‌های حساس و وزارتخانه استفاده کنند. اینکه این کار را کردند یا نه، بحث دیگری است.

 این فشار افکار عمومی به‌ویژه رسانه‌ها بود که در مقطعی ناچار شدند در پست‌های مدیریتی، زنان را لحاظ کنند... .
قبول دارم.

 البته دولت هم در‌این‌باره خیلی آوانگارد عمل نکرده!
این فشار آن‌قدر زیاد بود که دولت ناچار شد قبول کند؛ اما در صداوسیما سابقه نداشت که یک خانم در سطح معاونت حضور پیدا کند! نکته دیگر بحث مزایده بود که درواقع برای افزایش درآمدها بهترین و قانونی‌ترین روش را انتخاب کردیم.

 در بحث بازرگانی سازمان، در مقطعی آگهی رسمی مزایده در صداوسیما جنجال‌آفرین شد. اصل موضوع چه بود؟
همان‌طور که گفتم، برآورد کارشناسی این بود که سازمان می‌تواند تا سه هزار میلیارد تومان درآمد داشته باشد. بعد از اینکه مدیرکل بازرگانی اعلام ناتوانی برای درآمدهای بازرگانی کرد، به این جمع‌بندی رسیدیم که بهترین شیوه انجام مزایده است و آگهی رسمی مزایده را منتشر کردیم که بر‌اساس این آگهی همه زمان‌های پذیرش و پخش آگهی‌های بازرگانی شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی سراسری، برای مدت سه سال از ابتدای سال 95 تا آخر سال 97 به صورت کامل واگذار شود. در مرحله اول مزایده حدود 35 هلدینگ شرکت کردند‌، ‌در مرحله دوم به دو هلدینگ رسید که یکی برنده شد که در آن بانک توسعه تعاون مربوط به وزارت کار و تعاون بود، چندین شرکت و مؤسسه خصوصی بودند، کانون تبلیغاتی بود و اینها برنده شدند. وقتی اینها برنده شدند، یکباره فضاسازی‌ها شروع شد؛ به این شکل که «صداوسیما در حال فروختن آنتن است» و دستگاه امنیتی به دفتر رهبری گزارش دادند. البته در شکست مزایده، دولت نیز نقشی جدی داشت؛ چون در این هلدینگ که برنده شده بود، اولین جایی که کنار کشید، بانک «توسعه تعاون» بود؛ در‌حالی‌که مجمع‌شان تصویب کرده بود در مزایده شرکت کنند. از آقای ربیعی، وزیر وقت کار و تعاون، سؤال کردم چرا کنار کشیدید، گفت: «تحت فشار مقام بالاتر قرار می‌گرفتم». وقتی بانک کنار کشید، صد میلیارد تومان ضمانت آن را به اجرا گذاشتیم. در واقع به دلیل این فرمان از بالا بانک کنار کشید، ولی بقیه اعضای هلدینگ انگیزه داشتند که بمانند؛ نامه زدند و مهلت خواستند تا به تعهد خود عمل کرده و قرارداد را امضا کنند. برنده مزایده در سال اول اجرا، باید هزارو 650 میلیارد تومان می‌داد که در پروسه‌ای سه‌ساله بود و سال به سال هم اضافه می‌شد. دی‌ماه 1394 بود و در‌صورتی‌که قرارداد را امضا می‌کردند، بلافاصله باید حدود 500 میلیارد تومان به سازمان پرداخت می‌کردند.

 شاید تصور نمی‌کردند قیمت دلار بالا برود؟
به‌هر‌حال آنها را به شکل‌های مختلف تهدید کردند و فردی که در هلدینگ مسئول اجرا بود، به من گفت این دخالت‌ها خیلی گسترده بود و من را تهدید کردند تا از مزایده کنار بکشم! بازهم پای دستگاه‌های امنیتی در میان بود. نکته بعدی پرونده‌سازی برای تعدادی از مسئولان سازمان بود که همه از بیرون انجام می‌شد.

 به نظر شما علت اختلاف این مسئله بود؟ مشکل کجا بود؟
درباره مزایده، من شما را ارجاع می‌دهم به گزارشی که همان زمان «سایت تابناک» منتشر و تا حدی واقعیت را بازگو کرده است. به‌هر‌حال نمی‌خواستند صداوسیما مستقل باشد؛ چون با مدلی که ما جلو می‌رفتیم، از نظر درآمدی در سه سال آینده نیازی به کمک دولت نداشتیم.

 مگر صداوسیما طبق قانون جمهوری اسلامی نهادی نیست که زیر نظر رهبری اداره می‌شود. وقتی این سازمان به استقلال برسد، نقش یک شبکه خصوصی را بازی خواهد کرد؛ در‌صورتی‌که صداوسیما قرار است یک رسانه ملی شود!
اولا این چیزی بود که آقای روحانی بارها در جلسات مختلف می‌گفتند؛ «صداوسیما آ‌ن‌قدر می‌تواند درآمد داشته باشد که روی پای خودش بایستد». این دقیقا خواسته رئیس‌جمهور هم بود.

 اما در تمام ادوار، صداوسیما همیشه دولت‌ها را زده به‌جز دولت آقای احمدی‌نژاد! به نظر شما در کشوری که قانون اساسی‌ آن اجازه می‌دهد تنها تلویزیون دولتی داشته باشیم و مجوزی برای سربرافراشتن شبکه‌های خصوصی وجود ندارد، شما اگر رئیس‌جمهور مملکت بودید اجازه می‌دادید صداوسیما ساز مخالف بزند؟
درباره دوره خودم می‌توانم دفاع کنم و نظر دهم؛ دوره‌های دیگر را باید سایر رؤسای سازمان نظر دهند. همه دولت‌ها تا جایی که می‌توانستند سعی می‌کردند به بودجه صداوسیما فشار بیاورند تا امتیاز بگیرند. حداقل در مقطعی که من بودم، نظر رئیس دولت این بود که صداوسیما باید از طریق درآمدهایش ارتزاق کند و متکی به بودجه دولت نباشد. استقلال مالی به معنای بخش‌خصوصی‌شدن نیست؛ ضوابط و قانون دارد. در شرایطی که ما تحت فشار شدید مالی بودیم، وقت زیادی از رسانه ملی را در اختیار دولت قرار می‌دادیم.

 چقدر مدیران دولت در رده‌های مختلف توانستند در صداوسیما حضوری مؤثر داشته باشند؟
در دوره مدیریت ما تنها نکته‌ای که بر سر آن با دولت چالش داشتیم، برجام بود ولاغیر. اولا تمام وزرا به شکل مفصل از صداوسیما استفاده می‌کردند؛ طوری که ما گفته بودیم هرکدام خواستید، می‌توانید در برنامه زنده به شکل‌های مختلف درباره کارها و عملکردتان توضیح دهید و محدودیتی نداشتیم.

 پس چرا رئیس‌جمهور می‌گوید رسانه «ملی»، رسانه «میلی» شده؟
از خودشان بپرسید. در مقطعی که ما بودیم، موضوع «برجام» بود که از عملکرد رسانه ملی دفاع می‌کنم و ما مدعی هستیم. گزارش مفصل با جزئیات هم به دولت دادم. هروقت رئیس‌جمهور، وزیر خارجه و معاونش یا کارشناسان دیگر می‌خواستند درباره «برجام» در برنامه‌ها و خبر صحبت کنند، می‌توانستند توضیح دهند. علاوه بر آن، کسانی که اینها معرفی می‌کردند به‌عنوان مدافع می‌توانستند شرکت کنند؛ اما حرف من این بود که ما نمی‌توانیم یک‌طرفه عمل کنیم و به منتقد و مخالف در این فضا اصلا میدان ندهیم. من مقابل این نگاه ایستادم که می‌گفت «برجام مصوبه» است و منتقدان نباید حرف بزنند. تقریبا در آماری که در آن مقطع ارائه کردیم، فقط حدود 10 درصد از مخالفان از تریبون صداوسیما برای «برجام» استفاده می‌کردند و بیشتر فضا در اختیار موافقان و پایه‌گذاران «برجام» بود.

 پس علیه آقایان ظریف و زنگنه کجا حرف زده می‌شد؟ چه کسانی آنها را می‌زدند؟
چیزی که من می‌گویم و از آن دفاع می‌کنم، این است که هیچ «زدنی» در کار نبوده است، سیاست ما به این شکل بود؛ این به آن معنا نیست که یک روز در برنامه‌ای کسی چیزی نگفته باشد. به شکل موردی ممکن است پیش آمده باشد، منکر نمی‌شوم؛ اما سیاست ما این بود که حتما باید فضا در اختیار منتقدان هم قرار بگیرد. حتی درباره ماجرای مذاکرات هسته‌ای نیز طرحی داشتم که قبلا ارائه کرده بودم و به نظرم موفق‌تر از این مدل توافق «برجام» بود. این طرح را به مقام رهبری دادم. فقط اشاره می‌کنم: قبل از توافقات برجام که فضا برای مذاکره با آمریکا تند و منفی بود،‌ طرحی دادم که کاملا عملی بود. عنوانش «تعلیق در مقابل تعلیق» بود. معلوم بود که آمریکا تحریم‌ها را لغو نمی‌کند و ما هم نباید صنعت هسته‌ای را تعطیل کنیم، در آن شرایط غرب هم راضی بود. آنها تحریم‌ها را تعلیق کنند، ما هم فعالیت‌های هسته‌ای را تعلیق کنیم تا دارایی‌های بلوکه‌شده ما آزاد شوند و بتوانیم «اقتصاد ملی» را تقویت کنیم. متأسفانه هنوز گزارش نداده‌اند که چه مقدار از ارزهای ما پس از توافق «برجام» به کشور برگشته است.

 شما در جلسات هیئت دولت شرکت می‌کردید؟
در همه جلسات خیر. هر هفته در یک جلسه شرکت می‌کردم. بدانید هر وزیری و هر رئیس دستگاهی اگر در تمام جلسات هیئت دولت، کمیسیون‌ها، شوراها و شوراهای عالی شرکت کند، به کارهای داخلی خودش نمی‌رسد! نکته‌ای که آقای روحانی هم این اواخر به آن اشاره می‌کرد، چون آن‌قدر جلسات زیادی در دولت و شورای‌عالی هست که نمی‌توان در همه آنها شرکت کرد! مثلا گزارشی آمده بود که معاون‌اول رئیس‌جمهور 24 شورای‌عالی را باید اداره کند. نگاه من این بود که اول باید صداوسیما اصلاح شود و فکر می‌کردم با اصلاح صداوسیما می‌توانیم این کار را الگوی اصلاح کشور قرار دهیم.

 به دخالت‌های خارج از صداوسیما اشاره کردید و گفتید برای تعدادی از مدیران صداوسیما پرونده‌سازی کرده بودند. به طور مشخص منظورتان شهرزاد میرقلی‌خان است؟
بله، از ایشان شروع شد. ایشان کسی بود که پنج سال در زندان‌های آمریکا بود، کتابش را هم به زبان انگلیسی نوشته بود. در شبکه پرس‌تی‌‌وی سه سال با موفقیت کار کرد. اولین اپلیکیشن‌ها برای شبکه‌های برون‌مرزی، بازسازی دیتاسنتر، ارتقای سیستم نرم‌افزار newsroom و مقابله با تحریم‌های ماهواره‌ای غرب از طریق راه‌اندازی IPTV‌ ها و شبکه‌های کابلی در دوره مدیریت ایشان انجام شد. وقتی به سازمان آمد، در مورد چند پروژه و مسئله خاص به ایشان مأموریت داخل‌سازمانی دادیم که بازرسی کنند. این یک حکم داخلی بود. ماجرا از اینجا شروع شد که ایشان مواردی را درآورد که مثلا یکی دیتاسنتر سازمان بود که 50 میلیارد تومان خرج برداشته بود و بیش از یک سال قبل از مسئولیت من به‌عنوان رئیس سازمان، این پروژه مسکوت مانده بود.

هدف از راه‌اندازی یک دیتاسنتر برای کشور بدون مصوبه دستگاه بالادستی و صرف هزینه‌های گزاف جای سؤال داشت. گزارشی از IPTV سازمان تهیه کرد که تا آن زمان بیش از 9 میلیون یورو هزینه برداشته بود، ولی راه‌اندازی نشده بود و اکنون نمی‌دانم به چه سرنوشتی دچار شده است و پروژه‌ای به‌عنوان «پیام‌رسان سروش» بود که اشکالاتی داشت و برنامه‌نویسی درستی نشده بود و پول‌ها به نام این پروژه، به کارکنان یک شرکت ثالث پرداخت می‌شد! ما این گزارش‌ها را به آقای دکتر حسینی، مدیر وقت بازرسی و حسابرسی سازمان و رئیس حراست سازمان دادیم که دقیق بررسی کنند. وقتی این گزارش‌ها در حال بررسی بود، از یک سازمان امنیتی با ایشان مستقیما تماس گرفتند که برای سؤال و جواب برود.

 چرا به این خانم اعتماد کردید؟
چون در سه‌سالی که در شبکه پرس‌تی‌وی کار می‌کرد، وظیفه خود را با دقت و صداقت انجام داده بود. این بررسی‌ها هم در حوزه آی‌‌تی اتفاق افتاده بود. وقتی مفهوم اپلیکیشن ناشناخته بود، بهترین اپلیکیشن‌های پرس‌تی‌وی و آی‌فیلم را راه انداختیم. وب‌سایت‌ها طراحی جدید شدند و مخاطب‌ها به‌سرعت افزایش یافتند. وب‌سایت و فیس‌بوک پرس‌تی‌وی بیش از یکصد میلیون بازدید در طول ماه داشت. دوره‌ای که تحریم رسانه‌ای شدیدی بودیم، توانستیم مستقیما فیبر نوری به اروپا بکشیم و دیتا و سیگنال را به اروپا برسانیم و شبکه‌های ماهواره‌ای را که یکی پس از دیگری قطع می‌شدند روی ماهواره‌های جدید بردیم و اجازه ندادیم قطع شبکه‌ها اتفاق بیفتد. این نوع کارها در دوره مسئولیت این خانم انجام شده بود.

 اشاره کردید به لحظه‌ای که فلان نهاد امنیتی به دو، سه نفر می‌رسید. آن چند نفر چرا با شما مشکل شخصی داشتند؟
مشکل شخصی نداشتند، اما فعلا بیش از این توضیح نمی‌دهم، چون از ظرفیت این مصاحبه خارج است! این خانم را مستقیما برای پاسخ‌گویی خواستند. ایشان به من گفت می‌خواهم در این جلسه شرکت کنم. ما گفتیم حتما باید از حراست یک نفر در این جلسه حضور داشته باشد. این جلسه خیلی طولانی بود و فردی که از حراست شرکت داشت گفت هرچه سؤال کردند ایشان مسلط جواب داد و فکر کردیم ماجرا تمام شده. البته ایشان به دلیل رفتاری که در آن جلسه شد، استعفا کرد و گفت هدفش این بوده که چند قدم مثبت در سازمان بردارد و حالا که نمی‌خواهند، استعفا می‌دهم. گفتم اجازه دهید ماجرا را پیگیری کنم و استعفا را قبول نکردم. یکی از مدیران ارشد آن سازمان امنیتی آمد و گفت ما به ایشان ظن جاسوسی داریم. گفتم آیا مدرک و سندی دارید؟ حرف‌های پراکنده‌ای می‌زد؛ اینکه از نظر ما پنج سال در زندان نبوده. گفتم شما که فرق سناریو و مدرک را می‌دانید چیست. سناریو یعنی شما چیزی را تصور می‌کنید و آن را تبدیل به گزارش می‌کنید. مدرک یعنی سند و اطلاعات دارید. گفتم من به شما کمک می‌کنم که زودتر به نتیجه برسید. این خانم کل پنج سال زندان را کتاب نوشته و اینکه در کدام ایالت و زندان بوده و هم‌بندی‌هایش چه کسانی بودند همه را نوشته و اسم برده. گفتم شما به من بگویید فلان بخش از کتاب که نوشته اشتباه است و درستش را بگویید و بگویید در این خانه، در این شهر یا در این ایالت بوده، نه آنجایی که در کتاب آمده؛ اگر این را بگویید من قبول می‌کنم. ایشان رفت و دیگر مدرکی ارائه نکرد. البته اشکال عمده‌ای به کار اینها بود که بعدا نامه نوشتم و گفتم شما از این خانم سؤال کرده‌اید که چرا کتاب نوشته؟ اولا من به ایشان توصیه کرده‌ام کتاب بنویسد و اگر کسی مقصر باشد من هستم. دوم اینکه این کتاب را علیه آمریکا و حقوق بشر و زندان‌های آمریکا نوشته است، به جای اینکه ایشان را تشویق کنید، بازخواست می‌کنید؟! چه کسی حاضر به انجام این کار است؟ زندانیان زیادی در آمریکا داشتیم و هیچ‌کدام حاضر نیستند یک کلمه حرف بزنند که چه بر سرشان آمده و نمی‌خواهند آینده خود را خراب کنند.

 شاید تصور می‌کردند ایشان در کش‌وقوس‌های مذاکره پنهانی با آمریکا بر سر «برجام» بودند؟
من به این تحلیل کار ندارم؛ واقعیت را می‌گویم. به‌هر‌حال چیزی ارائه نشد و حرف‌هایی که می‌زدند سندیت نداشت. خانم میرقلی خان به مدیر مرکز حراست سازمان که خودش یکی از سرداران سپاه بود و فرد معتمدی برای بیت رهبری است، مراجعه کرد و گفت اگر نمی‌خواهند من اینجا کار کنم خودم می‌روم. ایشان هم گفت من مسئول حراست هستم و اگر کسی سند و پرونده‌ای دارد باید به من بگوید. در واقع بعد از من، مدیر حراست صداوسیما نیز به این خانم گفت اجازه دهید پیگیری کنم و اگر کسی سندی دارد باید به من بگوید. درستش هم این بود. پس به من مطلب درستی گفته نشد، به مدیر مرکز حراست صداوسیما هم چیزی گفته نشد و ایشان هم اعلام کرد هیچ‌گونه سوابق سوئی از خانم میرقلی‌خان ندارد. با‌این‌حال مجددا به بهانه پیدا‌شدن لپ‌تاپ ایشان که دزدیده شده بود، ایشان را باز هم مستقیما خواستند و گفتند از کشور برود، ایشان هم رفت. باز هم به ایشان سفارش کردم شما سکوت کنید تا من پیگیری کنم. نکته بدتر این است که بلافاصله در یکی از سایت‌ها نوشتند که این خانم از کشور «فرار کرده»! وقتی می‌نویسند فلانی فرار کرده است یعنی چه؟ یعنی وانمود ‌کنند که جاسوسی بوده که فرار کرده و این خانم مجبور شد توضیحاتی بدهد. کاری که من کردم مکاتبه، پیگیری و جلسه به اشکال مختلف بود.

 آیا هدف، خود شما بودید؟
به انگیزه آنها نمی‌پردازم. درباره واقعیتی که رخ داده صحبت می‌کنم. واقعیت این است که استقلال و عزت و اقتدار صداوسیما به این شکل مخدوش می‌شد. با نوع دخالت‌های فراقانونی که اصلا برای سازمان درست نبود و رئیس صداوسیما وظیفه داشت اینها را پیگیری کند. زیرا این قصه سر دراز داشت و بعد نسبت به افراد دیگری که مؤثر بودند شروع به اتهام‌زنی کردند؛ یعنی نحوه برخورد با ماجرای به‌شکست‌کشاندن مزایده و فشار‌آوردن برای حذف نیروهای مؤثر و کارآمد، آن هم با استفاده از روش‌های فراقانونی اصلا پذیرفتنی نبود. وقتی بازخوردی از این اتفاقات نگرفتم و پاسخی به‌طور روشن دریافت نکردم، به این نتیجه رسیدم که من باید کنار بروم. چون این سیستم و این روش به نفع صداوسیما نیست؛ بنابراین در 28 بهمن 1394 استعفا را تقدیم کردم.

 اما درنهایت استعفای شما در تاریخ 22 اردیبهشت پذیرفته شد. چرا؟
به نظرم در این زمینه وارد نشویم بهتر است. بله حدود دو ماه‌و‌نیم طول کشید تا استعفایم را قبول کردند.

 یکی از مدیران مؤثر دوره ریاست شما مدیریت شبکه مستند بود. آقای تاجیک نامه‌ای سرگشاده خطاب به مهندس ضرغامی نوشت و به تاراج «آرشیو» صداوسیما اشاره کرد. داستان این «آرشیو» چیست؟
نگاهی در سازمان بود که به‌شدت با آن مخالف بودم. اینکه «آرشیو» جایی مثل انبار نوار است و شاید همین نگاه باعث شد تا از این آرشیو به شکل ساختارمند استفاده نشود و هم خیلی سوءاستفاده شود و این ذخیره گرانبهای ملی صدمه ببیند. متأسفانه در دوره‌های مختلف نوارهای متعددی از «آرشیو» سازمان بیرون رفت و ما به‌شدت در حال پیگیری بودیم که اولا چطور می‌توانیم به طور ساختارمند، جلوی این کار را بگیریم و با افرادی که این کار را کردند برخورد جدی کنیم.

 آقای آشنا، مشاور رئیس‌‌جمهوری، هم در توییتی به ماجرای آرشیو اشاره کرد که «در این روزها یادی کنیم از عزتمندانی که آرشیو تلویزیون ملی ایران را با بودجه‌ای درخور ولی حفاظتی اندک دیجیتال کردند، اجنه هم آرشیو آماده را چون ورقِ زر ربودند و فروختند، نه به من و نه به تو، بلکه به از ما برترانی که در تونل زمان اسطوره ساختند از عوامل دردهای بی‌درمان ملت ایران». با این نگاه آیا با رئیس طایفه «جنیان» در دوره شما برخورد شد؟
مسئول آرشیو را تغییر دادیم. مسئولیت را به کسی که مورد اعتماد بود و با آی‌تی و فضای دیجیتال آشنا بود، واگذار کردیم. «آرشیو» خوبی در پرس‌تی‌وی ایجاد کرده بودیم که یکی از ذخیره‌های کنونی صداوسیما است. یکی از کارهایی که باید اتفاق می‌افتاد، مثلا تهیه‌کننده می‌گوید می‌خواهم درباره جنگ ایران و عراق مستند بسازم. یک فهرست بلندبالا از تمام عملیات‌ها می‌دهد که صدها ساعت از آرشیو صداوسیما را به من بدهید. اگر صداوسیما این کار را نکند می‌گویند اجازه نداده کار کند. اگر بدهد هم که این همه ذخایر را بیرون فرستاده است. ما برای این کار راه‌حل درست کردیم و گفتیم تمام منابع و دیتاها ثبت شود تا با جست‌وجوی راحت قابل بازیابی باشد و به شکل لورِز (Low resolution با کیفیت پایین تصویری) در اختیار همه قرار بگیرد و لوگوی آرشیو را هم داشته باشد تا کسی نتواند سوءاستفاده کند. اگر تهیه‌کننده و برنامه‌سازی جایی نیاز به این برنامه‌ها داشت، اگر قرار شد چند دقیقه از این منابع در مستند یا برنامه‌اش استفاده کند به صورت بدون لوگو و با کیفیت بالا در اختیارش قرار می‌دادیم. یکی از دلایلی که آرشیوهای صداوسیما همین‌طور بیرون رفته به‌دلیل صدها و هزاران درخواست خارج از سازمان بوده است. نهاد‌ها و دستگاه‌ها و افراد گوناگون نامه می‌دادند که من مسئول فلان بخش کشور هستم، کل آرشیو صداوسیما درباره کاری را که مسئولیت دارم، یکجا کپی کنید و به من بدهید. در همان زمان به ما گزارش دادند که بین سال‌های 2012 تا 2014 شوهای خوانندگان زن قبل از انقلاب را از سازمان خارج کردند تا معدوم کنند! اما اینها به شبکه‌های خارجی فروخته شد. بخش دیگر هم خروج غیرقانونی آرشیو توسط یکی، دو کارمند آرشیو مرکزی بود که در جلسه‌ای که ما با مدیر کل وزارت اطلاعات در سال 1394 داشتیم، به من اعلام کرد مدت‌ها روی بحث خروج تصاویر آرشیوی به خارج کشور کار کرده و در نهایت یک نفر از تهیه‌کنندگان و دو نفر از کارکنان آرشیو مرکزی را هنگام خروج نوارها همراه هارد‌دیسکت‌های کشف‌شده که شماره اموال صداوسیما داشتند، در فرودگاه بازداشت کرده بودند! به هر حال این تصاویر در شبکه‌های خارج از کشور منتشر شده و به شکل‌های گوناگون قابل پیگرد هستند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان