از نرده های سبز رنگ جلوخان حیاط اول می گذریم و با گذر از درب چوبی پا به بارگاه مطهر چشم و چراغ محله پاچنار میگذاریم. بوی گلاب روی هوا شناور مانده. در رواق اذنخواهی، دیوارها تا نیمه کاشیپوشاند و تا سقف، نور هزار تکه آینه را به این فضای جمع و جور نقلی متجلی می کنند. خانم ها با چادر های پر گل نماز، غرق نجوا دور بقعه متبرک آقا در طوافاند. ضریح به اسماء الهی، آیههای قرآن و شعرهای آیینی مزین شده است. نور سبز شمعدانهای لاله عباسی که روی بقعه گذاشته شدهاند به زائران آرامشی کمنظیر میدهد .اینجا کسی بلند و برای همه دعا میخواند و باقی، اجابت حاجت کناردستیشان را مقدم بر خواسته خودشان میکنند و بلندتر صلوات میفرستند.
نواده فرزند بلافصل امام پنجم
معروف است که آیت الله العظمی مرعشی نجفی مسلط به علم انساب بود. ایشان درباره شجره طیبه و سلسله سید ناصرالدین این نقل را به یادگار گذاشتند: «سید ناصرالدین بن سید احمد بن سید سلطانعلی بن محمد بن علی، امام باقر (ع) هستند. سید سلطانعلی همان امامزاده ای است که در اردهال مدفون شده وایشان فرزند بلافصل امام پنجم است. مدفن سید احمد، پدر سید ناصرالدین نیز در اصفهان است.» طبق نقل آیت الله العظمی مرعشی(ره) عقبه عمده سادات طالقان به حضرت سید ناصرالدین میرسد.»
یادگار نذر منیرالسلطنه
بارگاه امامزاده سید ناصرالدین این روزها حدفاصل میدان محمدیه و چهارراه گلوبندک قرار گرفته است. این بقعه بیش از 9 قرن قدمت دارد. تا اواخر دوره پهلوی اول در کنار این بارگاه، حوزه علمیهای هم فعال بوده است. تربتخانه و شبستان قدیمی این بارگاه 500 متر است. پلان هشت ضلعی دارد و از آثار تاریخی قرن نهم است. در گذشته که بازار تهران شامل بازارچه صندوقدار، سبزه میدان، مجمع الصنایع و محله خلجها می شد، گذر سید ناصرالدین مرز غربی بازار به حساب میآمد. نخستین بازسازی این بقعه با نذر منیرالسلطنه همسر ناصرالدین شاه پا میگیرد و تا سال 1350 به همان سبک و سیاق باقی میماند.
منیرالسلطنه، همسر ناصرالدین شاه قاجار
خانه آلاحمد ها اینجا بود
رضا خان میرپنج بعد از تاجگذاری دستور داد همه خیابانهای تهران را صلیب شکل کنند. بقعه سید ناصرالدین هم در طرح تخریب قرار میگیرد. خانه سید احمد طالقانی، پدر جلال آل احمد همسایه دیوار به دیوار امامزاده بود. بین علمای تهران به جدیت شهره بود و تعبدی خشک داشت. معروف است وقتی بوذرجمهر، رییس شهربانی وقت برای تخریب خانه و امامزاده آمد، نه گذاشت و نه برداشت و با عصای آبنوسش بر فرق سر او کوبید. قائله بالا گرفت. بازار یها پا در میانی کردند و سید احمد را چند صباحی به عتبات فرستادند. وقتی برگشت خانه اش را خراب و اهل و عیالش در خانه گذر قلی ساکن کرده بودند. نسب آلاحمدها بعداز 37 پشت به سید ناصرالدین میرسد و خانهای که جلال در آن به دنیا آمد هنوز در نزدیکی این امامزاده نفس می کشد.
مزار شیخ چغندر اینجاست
خیلی ها حتی نام او را نشنیده اند.حرم مطهر و بقعه متبرکه سید ناصرالدین هر روز میزبان مشتاقان آن حضرت می شود اما کمتر کسی می داند در کنار این عالم ربانی، شیخی مدفن دارد که روزگاری راهزن عهد ناصری بوده و با شنیدن نام او لرزه به تن و جان مسافران و درراه ماندگان می افتاده است. شیخ را به دلیل صورت سرخ و گردش ملاچغندر مینامیدند و داستان هدایت او حکایتی شیرین و شنیدنی دارد.
ملا چغندر لُر معروف به شیخ چغندر، از دراویش و صوفیان نامی عصر قاجاریه بود. او در جوانی به راهزنی و دزدی روزگار میگذارند، اما واقعهای عجیب او را متحول کرد و به راه عرفان و تصوف کشاند، تا جایی که او به عنوان یکی از مرشدان و صوفیان بنام دوره قاجار شناخته شد و نامش در کتابها نقش بست.
دکتر نصرالله حدادی، تهران شناس، به نقل از کتاب خاطرات دکتر خلیل اعزاز ثقفی که یکی از طبیبان مظفرالدین شاه قاجار بوده است، میگوید: «نام اصلی شیخ چغندر، ابراهیم بود و از اهالی لرستان بود. او را حالو ابراهیم یا به اختصار حالو میخواندند و این لقب بعدها نیز بر او اطلاق میشد.» حالو یا خالو به معنی «دایی» است.
«حالو ابراهیم» یا همان «حالو چغندر»، از دوران جوانی خویش به دراویش و صوفیه پیوست و در این مسیر پیشرفت بسیار کرد. او به مقام مرشدی رسید و به نام ملا چغندر یا شیخ چغندر خوانده شد. حدادی میگوید: «درباره ملاچغندر افسانههایی گفته شده که حقیقت ندارد و یکی از آنها داستان علم کیمیا است. نقل شده است که در مجلسی صحبت از علم کیمیا میشود و همه معتقد بودند که قدر ماهیت در علم کیمیا ممکن نیست و ملا چغندر میگوید میشود و ممکن است. از ظرف لبو تعدادی بر میدارد و قطرههایی که از آن میچکد تبدیل به طلا میشود!»
از راهزنی تا راه حق
مولف کتابهای تهران شناسی درباره تحول ملاچغندر، به گفتههای حاج میرزا معصوم نایب الصدر شیرازی اشاره میکند که در کتابش از قول حاج الله قلیخان ایلخانی قاجار چنین آمده است: «در جوانی دزد سر گردنه و زورمند، چنان بودم که قافله زیاد را کم میشمردم. تا آنکه یکی از ایام و لیالی در کمین نشسته بودیم، درویشی را دیدیم بر درازگوشی سوار و تاج و سایر مایحتاج در نهایت ظرافت و نظافت، و خادمی در رکاب اوست، در کمال لطافت. آن رفیق به من اشارت نمود که خوب لقمه چربی است. گفتم به زبان لری، او دبریش است (به زبان لری به معنای درویش). گفت: خودش را کاری نداریم، اگر دست درنیاورد، اما کلاه و لباس و حمارش که دبریش نیست! مختصرا وسوسه نمود تا راضی شدم. برخاستیم و او از پیش رو و من از پشت سر، به وی حمله نمودیم. درویش در کمال متانت و هیبت نگاهی به من نمود و گفت که تو را برای این کار نیافریدهاند! گویی مرا از هفت آسمان بر زمین زدند. بعد به حال آمدم و عرض کردم: قربان! پس برای چه آفریدهاند؟ گفت: بیا با من تا به تو بگویم. و به دنبال او رفتم و هرجا منزل نمود، خدمتش نمودم. راهی فرمود که از آن به بعد در آن کار هستم.»
نشانه ای از نعمت هدایت
«شیخ چغندر » این روزها در میان زائران بقعه متبرکه امامزاده سید ناصرالدین مهجور مانده است. مزار او در قسمت جنوب غربی حرم واقع شده است. قبر کنار او مدفن معطرعلیشاه از دیگر اقطاب صوفیه است که شرح حال او نیز در کتابهای تاریخی زیاد دیده می شود. شیخ چغندر هدایت شد و راه نیکی در پیش گرفت. مدفن و مزار او در همین نزدیکی برای خیلی از ما میتواند نشانهای از رحمت خدا باشد. در هر لحظه از زندگی میتوان غفلتها را به نیکخویی مبدل کرد و او گواه حی و حاضری از این حقیقت شیرین است.
مسیر های دسترسی به امامزاده
برای زیارت امامزاده سید ناصرالدین، نشانی سرراست است. باید خودتان را به خیابان خیام برسانید. بقعه حدفاصل میدان محمدیه و چهارراه گلوبندک قرار گرفته است. ایستگاههای متروی 15 خرداد، خیام و مولوی میتوانند راه دسترسی شما به امامزاده باشند. پایانه اتوبوسرانی فیاضبخش و پایانه تاکسیرانی میدان امام خمینی(ره) هم حوالی خیابان خیام قرار گرفتهاند.
جایی برای یک اتراق خانوادگی
خانوادهها به طور معمول در حیاط جنوبی بقعه اتراق نمیکنند اما دقایقی در کنار حوض و درختهای حیاط میتوانید خستگی در کنید. نزدیکترین بوستان به امامزاده، پارک شهر و محوطه بیرونی کاخ گلستان است.
بازار تهران، مجموعه کاخ گلستان، سردر باغ ملی و موزه استاد صنعتی در نزدیکی این بقعه واقع شده است. میتوانید بعد از یک زیارت دلچسب، مهمان این اماکن دیدنی شوید.