ماهان شبکه ایرانیان

راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی

بحث از امنیت فرهنگی در ذیل موضوع امنیت ملی قرار دارد و یکی از مؤلفه‏های اصلی آن را تشکیل می‏دهد و تأکید بر عناصر "فرهنگی" و "ارزشی" امنیت ملی با تعاریف جدید عرضه شده از مصطلح اخیر هم تناسب دارد

بحث از امنیت فرهنگی در ذیل موضوع امنیت ملی قرار دارد و یکی از مؤلفه‏های اصلی آن را تشکیل می‏دهد و تأکید بر عناصر "فرهنگی" و "ارزشی" امنیت ملی با تعاریف جدید عرضه شده از مصطلح اخیر هم تناسب دارد. البته تمدن و فرهنگ دینی و اسلامی و راهبردهای تضمین امنیت فرهنگی، ویژگیها و مؤلفه‏های متعددی دارد، اما در نوبت رشد تمدن و فرهنگ متعامل با دین و خلاقیت در علم و هنر بیش از هر چیز نیازمند ثبات و استقرار اجتماعی و امنیت و آسایش است. جامعه بالنده و ایمن، با تأمین و امنیت خویش، خاستگاه و زادگاه تمدن و فرهنگ است و از سوی دیگر بالندگی و ترقی تمدنی و فرهنگی نیز ضامن حفظ ثبات و امنیت و اشاعه آن و رافع تنش و بی‏ثباتی در حوزه ملی و بین ‏المللی قلمداد می‏گردد. این مقاله ضمن طرح مباحثی تفصیلی درباره تمدن و فرهنگ و روابط آنها با مبحث امنیت و شرح بحرانهای تمدنی و فرهنگی غرب، به توضیح راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی و تضمین امنیت فرهنگی می‏پردازد و با لحاظ اعتقاد به عملی بودن این راهبردها و بیان نظریات و پیش‏بینیهای دست‏اندرکاران و صاحب‏نظران کشور در این باره، این نوشتار توفیقات کشورمان را در پیش‏گرفتن و به ثمر رساندن این راهبردها کافی و قانع‏کننده نمی‏داند و آنها را به نقد می‏کشد. مؤلف در این جهت پرهیز از هرگونه برخورد شعاری و انتزاعی و اجتناب از شتاب و نقدناپذیری را ضروری می‏شمارد.

بحث از امنیت فرهنگی در ذیل موضوع امنیت ملی قرار دارد و یکی از مؤلفه‏های اصلی آن را تشکیل می‏دهد؛ از این‏روی بایسته می‏نماید در تبیین آن ابتدا واژگان امنیت ملی بررسی گردد. امنیت ملی اصطلاحی چندوجهی است که در عین اهمیت، دارای ابهام، تفاسیر و معانی متعددی است. این مصطلح، در سه سده اخیر پابه عرصه حیات نهاده و از آن‏هنگام تاکنون با رهیافتهای گونه‏گونی درباره آن تعابیر مختلفی انجام گرفته است. برخی نیز از عقب‏ماندگی و تأخر تحول و شفافیت آن نسبت به سایر اصطلاحات مشابه یاد کرده‏اند. چنین تفکری نیز در مؤلفه‏های مبحث امنیت صادق است؛ برای مثال تا همین اواخر گفته می‏شد که مؤلفه‏های نظامی، نقش تعیین‏کننده خود در تأمین امنیت ملی کشورها را تا حدی از دست داده‏اند و عوامل دیگری همچون ملاحظات اقتصادی و فرهنگی در تضمین امنیت ملی سهیم گردیده‏اند. اما امروزه در آستانه هزاره سوم گفته می‏شود که اگر در قرون قبل دو عنصر "نظامی‏گری" و "اقتصاد" در تأمین امنیت کشورها در دو بعد داخلی و خارجی، نقش بسزایی ایفا می‏کردند، در قرن بیست و یکم ضروری است که بر مدخلیّت بیشتر "عنصر فرهنگ" و اهمیت آن تأکید بیشتری ورزید.

تأکید بر عناصر "فرهنگی" و "ارزشی" امنیت ملی با تعاریف عرضه شده از مصطلح اخیر هم تناسب دارد، از این دیدگاه معنای روشن و محدود امنیت ملی، حفظ مردم یک کشور و سرزمین در مقابل حمله فیزیکی و به معنای سنتی "دفاع" می‏باشد و در معنای وسیع‏تر بر حفظ منابع حیاتی سیاسی و اقتصادی و فقدان تهدید نسبت به ارزشهای اساسی و حیاتی یک دولت اطلاق می‏گردد. (1)شرح دو نگرش کلان نسبت به موضوع امنیت، به ایضاح رابطه این اصطلاح با مباحث تمدن و فرهنگ کمک شایانی می‏کند؛ "برخی صاحب‏نظران امنیت ملی را تابعی از متغیر تهدیدات خارجی (و عمدتا نظامی)دانسته‏اند. بنابراین دیدگاه، شرایط امنیتی مطلوب در سطح ملی، افزایش توانمندی واحد دولت ملی برای مقابله با تهدیدات خارجی است. اما دیدگاه دیگر، چنان تعریفی از امنیت ملی دارد که همه گرایشهای نامطلوب و عوامل داخلی بی‏ثباتی در سطح ملی را جزء حوزه تهدیدات امنیت ملی برمی‏شمارد. (2) بدین لحاظ کلیه عوامل ضعف و فتور تمدنی و فرهنگی را می‏توان از مؤلفه‏های ناامنی و خدشه‏پذیری امنیت ملی یک کشور به‏شمار آورد. همچنان که تقویت و اعتلای تمدن و فرهنگ و مبارزه با تهاجم و تغافل فرهنگی را می‏توان در حکم راهبردی برای تضمین امنیت ملی و فرهنگی دانست.  اساسا امنیت ملی، هم به مثابه وسیله نیل انسان و جوامع بشری به غایات خود، و هم به‏منزله هدف و نیازی حیاتی که ابزارها و امکانات مادی و معنوی در پی تحقق آن هستند، مطرح است. بدین‏ترتیب فلسفه تأسیس تمدنها و نهادهای عمومی و حکومتهای زیر مجموعه آنها، در پاسخ به این نیاز ضروری است. ارمغان اولیه تمدن و فرهنگ، دوری از بدویّت و توحش و ناامنی است؛ "آفرینندگی و ابتکار" یعنی اصلی‏ترین ممیزه تمدن، تنها در صورت وجود امنیت، شکوفا و بالنده می‏شود. بدین‏صورت رابطه مستقیم و متعامل تمدن و فرهنگ از یکسو و امنیت از سوی دیگر آشکار و بدیهی است وبالندگی هریک مستقیما بالندگی طرف دیگر را به همراه دارد و عکس این قضیه نیز صادق است.

 کمتر کسی است که از پیشینه درخشان تمدن و فرهنگ اسلامی به‏ویژه در سده‏های نخستین اسلامی بی‏اطلاع باشد؛ متأسفانه این تمدن از حدود قرنهای پنجم و ششم هجری زوال و افول خود را آغازید؛ البته در حال حاضر با توجه به این که تمدن و فرهنگ اسلامی در بخشهایی مانند علوم مادی و تکنولوژی با مشکلات و عقب‏ماندگیهایی روبرو است، برخی و از جمله پاره‏ای از غربیان به این تصور دامن می‏زنند که این تمدن دیگر از سازندگی و بالندگی نازا گشته و اوج خود را در همان چند قرن اول ظهور اسلام نشان داده است و از این‏رو بحث از تمدن‏سازی مجدد اسلام و یا به تعبیری درست‏تر، اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی بی‏فایده و خیالی بیش نیست. همچنین به‏دلیل فراگیری و تهاجم همه جانبه فرهنگ و تمدن غربی شماری بر این باورند که سرانجام تمدنها و فرهنگهای متکثر و متنوع در عرصه جهانی، به وحدت و هضم در شکل غربی آن خواهد انجامید و در این میانه هرگونه مقاومتی "مذبوحانه" خواهد بود. بنابراین کشورها به تقلید یا به جبر، در مسیر تمدن غرب قرار خواهند گرفت.

بدیهی است تحقق این فرض به معنای تهدید و انهدام امنیت ملی و فرهنگی ما خواهد بود. بدین لحاظ توجه بیشتر به تهدیدهای امنیت فرهنگی از ضرورت روزافزونی برخوردار است و بارها مسؤولان طراز اول جمهوری اسلامی ایران نسبت به بروز این تهدید و ضرورت مقابله با آن هشدار داده‏اند. (3)

به یقین یکی‏ازراههاوراهبردهای‏اساسی‏مبارزه‏باناامنی‏فرهنگی‏ومقابله‏باهجمه‏تمدنی و فرهنگی دنیای غرب، تأکید بر روی هویت و اصالتها و ارزشهای دینی جوامع اسلامی و بالتبع تجدید اعتلای تمدن اسلامی می‏باشد و حرکت انقلاب اسلامی ایران در چنین مسیری خواه ناخواه مقابله به مثل و راهبرد مناسبی در تقابل و مبارزه با تهاجم و تغافل فرهنگی به شمار می‏آید و ضامن تأمین ابعاد مختلف امنیت ملی به ویژه بعد فرهنگی تواند بود.

حال با فهم اهمیت و جایگاه ویژه مؤلفه‏های فرهنگی در مقوله امنیت ملی و درک ضرورت تجدید اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی در تضمین امنیت فرهنگی، اکنون می‏توان به طرح پرسشهایی در این باره پرداخت؛ مثلا پرسید تمدن و فرهنگ هریک به چه معنایی است و رابطه و نسبت این دو مفهوم با اصطلاح امنیت چگونه است؟ آیا باید تمدن و فرهنگ اسلامی را از نو بنیان گذاشت تا به راهبردی مناسب جهت تضمین امنیت فرهنگی رسید؟ یا باید آن را دوباره اعتلا بخشید و تقویت کرد؟ در این جهت تمدن و فرهنگ غرب در چه موضعی قرار دارد؟ آیا باید به تقلید یا محکومیت صرف آن پرداخت؟ یا می‏باید از دستاوردهای آن بهگزینی کرد؟ از سوی دیگر چه راهها و راهبردهایی جهت تحدید اعتلای تمدن اسلامی می‏توان توصیه کرد و آیا جمهوری اسلامی در برگرفتن و به ثمر رساندن راهبردهای مزبور توفیقاتی داشته است و در حال حاضر و در این جهت ما کجا ایستاده‏ایم و چه نظریات و پیش‏بینیهایی در این حوزه مطرح شده است؟ مقاله حاضر پاسخ به چنین پرسشهایی را درنظر دارد.

الف) مفهوم لغوی تمدن

 مفهوم تمدن تا به حال بحث و اختلاف‏نظر بسیاری از پژوهشگران را برانگیخته است. این کلمه مصدری عربی از باب تفعّل و اسم مصدر فارسی است. علامه دهخدا تمدن را "تخلّق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیه و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت" دانسته و همو به نقل از اقرب الموارد، تمدن را دارای خصیصه مولد بودن (مولدة) برشمرده است. وی با توجه به سایر لغت‏نامه‏ها، تمدن را به ترتیب به "در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه"، و "اقامت کردن در شهر"، "شهرنشینی" و "مجازا تربیت و ادب" معنی کرده است. (4)در زبان عربی در کنار اصطلاح تمدن، مترادفهایی مانند "حضارة"، "ثقافة" و "مدنیة" آمده است. همچنان که قاموس "المنهل" متمدن را به معنای "متحضر و مهذّب" گرفته و متمدن‏سازی را با افعال عربی "تحضیر، تمدن، تهذیب، تثقیف" یاد کرده است. (5) در زبانهای انگلیسی و فرانسوی، اصطلاح تمدن با واژه‏های Civilizationو Civilisationبرگردان می‏شود که تقریبا در تلفظ با هم متفاوتند و هر دو برگرفته از ریشه کلمه انگلیسی Civil"مدنی" و "با تربیت اجتماعی" می‏باشند. این کلمه در فرهنگهای انگلیسی مترادف با کلمات مؤدب، بانزاکت، نجیب، مبادی آداب، قابل احترام، شهرنشین و آمده (6) و در فرهنگهای فرانسوی زبان آن را مترادف با کلمات پیشرفت و ترفیع، ترقی و توسعه، تحول و تطور ذکر می‏کنند. (7)در قرآن مجید برای تمدن لفظی با ریشه "م - د - ن" و یا "ح - ض - ر" که در عربی از آن کلمه "حضارة" به معنی تمدن ساخته‏اند وجود ندارد. اما چند کلمه قرآنی "امت"، "قریه"، و "قرن" ارتباط نزدیکی با این واژه دارند. "قرن" به معنای قومی که در یک زمان زندگی می‏کنند و "قرین و همراه" هم هستند معنی شده است و "قریه" اسم موضعی است که مردم در آنجا جمع می‏شوند و نیز برای جمع مردم نیز در قرآن آمده است. لفظ قریه (و جمع آن قُری) و قرن در اغلب آیات در موارد ذم به کار رفته و هلاکت و عذاب اهل مکان یا دیاری را نتیجه ظلم یا کفر و یا فسق و آنها دانسته است.

 ب) مفاهیم عمومی تمدن

 تعاریفی که از "تمدن" در دوران معاصر شده است، دامنه وسیعی را دربرمی‏گیرد "هنری لوکاس" معتقد است که پاسخ به این سؤال که "تمدن چیست؟" دشوار است و راه به مسائل فلسفی می‏برد. پدیده‏های درهم تنیده تمدن، هم مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را دربرمی‏گیرد و هم گسترش و کمال هنر، ادبیات، تفریحات، علم، اختراعها، فلسفه و دین را. (8) یکی از بهترین تعاریف تفصیلی تمدن مربوط به ویل دورانت نویسنده "تاریخ تمدن" است؛ از نظر وی تمدن را می‏توان به شکل کلی آن، عبارت از نظم اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان‏پذیر می‏شود و جریان پیدا می‏کند. (9)

 تمدن، نظامی است اجتماعی، که آفرینش فرهنگی را شتاب می‏بخشد و عرف و اخلاق و قانون نگاهدارنده آن است و نیز نظامی است اقتصادی، که با مداومت تولید و مبادله برقرار می‏ماند. تمدن آفرینش فرهنگ است زیرا برای نوآوری و اظهار و آزمون و برخورداری از اندیشه‏ها و ادبیات و آداب و رسوم و هنر، آزادی و تسهیل، فراهم می‏کند. تمدن رشته‏ای است پیچ در پیچ و زودگسل از روابط انسانها که دشوار به دست می‏آید و آسان تباه می‏شود. از آن‏جاکه‏درتمدن‏مجموعه‏ای‏ازامور فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و موردنظراست، به هم خوردن نظم و به فساد کشیده شدن هر یک امور مذکورمی‏تواند تمدن ‏را به ‏انحطاط کشانده یا از هم بپاشد و روشن است هیچ نظمی بدون وجود امنیت میسر نمی‏شود و هر گونه انتظامی به‏ویژه در حوزه اجتماعی و سیاسی بر محور وجود امنیت، معنای واقعی می‏یابد. ویژگی مدنیت و تمدن، بودن همین نظام بسامان و سرشار از امنیت است که در سایه آن هرگونه آفرینندگی فرهنگی و مادی انسانها و بالندگی ایشان فراهم می‏آید.

ج) تعامل فرهنگ و تمدن

 درباره وجوه تشابه و تمایز فرهنگ و تمدن، اندیشه‏گران غربی سخن، بسیار گفته‏اند. در گذشته بسیاری از جامعه‏شناسان واژه‏های فرهنگ و تمدن را برای تمایز اقوام وحشی و ابتدایی با اقوام فرهیخته به‏کار می‏بردند اما بعدها نیز بین این دو واژه متعامل نیز تمیزگذاری شد. مثلا "اشپنگلر"، فیلسوف آلمانی، به تفارق و تعامل تمدن و فرهنگ اشاره می‏کند و فرهنگ را مجموعه‏ای کیفی‏تر و در حکم امکانات حیات جامعه می‏داند و تمدن را به مثابه صورت خارجی و کمّی این مجموعه کیفی به شمار می‏آورد. به نظر "آلفردوبر" تمدن قبل هر چیز دیگر معرفت علمی و فنی تسلطی است که به کمک این دو بر منابع طبیعی به وجود می‏آید و منظور او از فرهنگ، فرآورده‏های هنری، مذهبی، فلسفی و سایر محصولات مشابه یک جامعه می‏باشد. این تمیزگذاری با تمیزگذاری رایج میان "فرهنگ مادی" و "فرهنگ غیرمادی" در نوشته‏های انسان‏شناسی و باستان‏شناسی، همانندی فراوان دارد."باتامور" نیز در این حوزه سخن رانده است. (10) البته بحث وی در مورد تمایز "تمدن" و "فرهنگ" تا حدی دچار ابهام است زیرا از یک سوی او بر طرز تلقی "آلفرد وبر" از رابطه این دو به مثابه "فرهنگ مادی (تمدن) و فرهنگ غیرمادی (فرهنگ)" تأکید ورزیده و آن دو را دو عنصر کلیت فرهنگی به شمار آورده است و در جای دیگر، تمدن را همانند یک مجموعه فرهنگی دربرگیرنده فرهنگ مادی و غیرمادی توصیف کرده است. از سوی دیگر دقیقا مشخص نیست که از دید باتامور، از تمدن و فرهنگ کدام یک وظیفه انتقال علوم و معارف بشری را برعهده داشته و کدام یک ایستاتر هستند؟ برخی از جامعه‏شناسان و انسان‏شناسان غربی هنگام بحث از ساخت جوامع، به بحث فرهنگ و تمدن توجه کرده‏اند. در این دیدگاه، "مفهوم" ساخت به جای مفهوم فرهنگ نیز به کار رفته است و ساخت‏گرایی به جای "فرهنگ‏گرایی" نیز استعمال می‏شود. در چنین بینشی آثار تمدن صرف‏نظر از واقعیت گروه و جامعه‏ای که پدیدآورنده آن است، مطالعه می‏گردد. مسلم است که جامعه‏های مختلف می‏توانند در یک تمدن شرکت داشته باشند و آثار فرهنگی برخی تمدنها در دیگر ساختهای اجتماعی می‏تواند داخل گردد و یا در دوران تاریخی تحقق یابد. بنابراین، رابطه بین تمدن و فرهنگ و جامعه به‏طور کلی در مفهوم ساخت بازتاب می‏یابد. زیرا ساخت، شامل کلیه آثار فرهنگی و تمدنهای کاملی است که همانند یک ملاط ساخت جامعه را فرامی‏گیرد. (11)به نظر می‏رسد که در بحث ساخت‏گرایان، چندان تمایزی میان تمدن و فرهنگ نهاده نشده و هر دو، عنصر و ملاط اصلی ساختهای اجتماعی جوامع می‏باشند. از سویی این اعتقاد وجود دارد که گرچه میان دو واژه تمدن و فرهنگ تفاوت و تمایز معنایی وجود دارد ولی هر دو، دوروی یک سکه بوده و رابطه میان آنها چیزی به مانند رابطه جسم و جان در انسان، یعنی رابطه اعمال و حرکات و تظاهرات جسمانی و حالات و تجلیّات فکری و ذوقی و عاطفی است. رابطه میان آنها ارتباطی متقابل و متعامل است و هر یک تحول و تطور دیگری را موجب گشته و هر دو در هم ‏مؤثر و لازم‏ و ملزوم ‏یکدیگرند.

 از این مبحث می‏توان نتیجه گرفت که فرهنگ اسلامی از تمدن اسلامی تمایزپذیر نیست چون دین و وحی الهی، اساس مشترک آنها است و به تعبیری فرهنگ آنها همان دین می‏باشد؛ از این‏رو در یک تمدن دینی، دین فقط یک عامل از عوامل تشکیل‏دهنده فرهنگ نیست بلکه واقعیت دین‏داری، کل فرهنگ را تشکیل می‏دهد و هرچیزی از وحی الهی نشأت می‏گیرد.

 د) راهبرد "تأسیس"، "تجدید"، یا "اعتلای" تمدن و فرهنگ

 به اختصار می‏توان در بازشناسی تمدن و فرهنگ، تمایز آنها را به مثابه فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی پذیرفت. تمدن، مظاهر مادی پیشرفت همانند ترقی، تکنولوژی و صنعت و را در برمی‏گیرد و فرهنگ شامل جلوه‏ها و آثار و مظاهر معنوی، همانند دین، هنر، فلسفه، اخلاق و می‏شود. این تمیزگذاری در نگاه راهبردی از این جهت اهمیت دارد که امروزه افول و عقب‏افتادگی جهان اسلامی عموما در حوزه تمدن اسلامی و نه فرهنگ اسلامی است. یعنی برآنیم و عقیده داریم که در حال حاضر هم فرهنگ اسلامی از همه فرهنگها برتر است و این همان معنای حدیث نبوی است که "اسلام برتری می‏گیرد و چیزی بر آن علو و برتری نمی‏یابد." این برتری به واسطه شامخیت مقام فرهنگ اسلامی است. در حالی که تمدن و پیشرفت آن از یک سو به کوشش و تلاش خود افراد جوامع بستگی دارد و از سوی دیگر به اوضاع و احوال و حوادث دورانها مربوط می‏شود. بدین‏ترتیب می‏توان این‏گونه استنباط کرد که با توجه به این‏که تمدن اسلامی و فرهنگ وابسته به آن مبتنی بر کتاب آسمانی و تعالیم مقدس آن و کردار و رفتار پیامبر گرامی(ص) و ائمه اطهار(ع) و محدثان و متکلمان است؛ از این‏روی اصالت ذاتی داشته و اساسا امکان تحول ماهوی در آن وجود ندارد بلکه همواره زنده و جاوید بوده و نیازی به باز تأسیس و تجدید نداشته واگر هم تلاشی صورت گیرد می‏باید در مسیر اعتلای فرهنگی تمدن و تبیین بیشتر و بهتر مسائل پنهان و پوشیده آن، یا خرافه‏زداییوبازگشت به هویتهایاصیل دینی باشد. (12) بدین روی باید به‏جای تأسیس تمدن، راهبرد تجدید اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی را مطرح ساخت. (13)

اول - سیر جوامع بشری، تمدنها و فرهنگها

 تاریخ مسیر و گذرگاه حرکت، فروشدن، پیشرفت و برخورد تمدنها و فرهنگها و کنش و واکنش میان آنها است و در این میانه تهدیدهای متعددی متوجه این دو است و حیات و ممات و ضعف و قوت فرهنگها و تمدنهای مختلف از سیر در این وادی آشکار می‏گردد. پاره‏ای از نظرات در این مورد بدین شرح است:

1- نظریه تکاملی و تحولی

 براساس این نظریه، تاریخ همواره به سوی تکامل در حرکت است و هرچه زمان بگذرد، جامعه انسانی به کمال و سعادت خویش نزدیکتر می‏شود. از طرفداران عمده این نظریه اگوست کنت، هربرت اسپنسر، مارکس و انگلس را می‏توان نام برد.

2- نظریه انحطاط

 این نظریه در مقابل نظریه تکاملی قرار دارد، طرفداران آن باور به سیر قهقرایی تاریخ دارند، به گونه‏ای که هرچه زمان بگذرد جوامع از کمال و سعادت خویش دورتر می‏شوند. این نظریه به ویژه پس از قرن نوزدهم، طرفداران خود را از دست داده است. از جمله طرفداران این عقیده می‏توان از "فون ویزه" جامعه‏شناس آلمانی نام برد؛ البته ابن‏خلدون نیز سیر تمدن بشری را به سوی انحطاط و دور شدن از عصر زرین تمدن اسلامی که همان عصر پیامبر و خلفای راشدین است، به شمار می‏آورد.

3- نظریه دورانی

 این نظریه تاریخ را تکرارپذیر می‏داند و عقیده دارد که تحولات تاریخی حالتی دوری دارند، یعنی تمدن یا جامعه‏ای که زاده می‏شود، دوران رشد و بالندگی را می‏گذراند و سپس به پیری و فرتوتی می‏رسد و از بین می‏رود و سپس جوامع دیگر به‏وجود می‏آیند و همین سرنوشت تکرار می‏شود؛ یعنی ضمن این که هر دوره یک دگرگونی تاریخی در داخل خود دارد، یک تطور درخط سیر دوره‏ها نیز به چشم می‏خورد. از طرفداران این عقیده می‏توان از اسوالد اشپینگر، آرنولد توین‏بی و پیتر یم‏سوروکین نام برد. از دیدگاه صاحب‏نظران این نظریه، همانند اشپینگر، جوامع و تمدن و فرهنگها، مانند موجودی زنده دارای مراحل تحول طبیعی مانند جوانی، بلوغ و رشد و پختگی، و سرانجام کهولت و تنزل و مرگ هستند. (14)

4- نظریه کلی ویل دورانت

 به نظر این اندیشمند، از بین رفتن یا نبود یکی از عوامل زیر می‏تواند سبب انقراض تمدن و فرهنگ شود. انقلابهای شدید و عظیم در زمین (مانند زلزله و)، آب و هوا، بیماریهای همه‏گیر و کشنده، استثمار بیش از اندازه زمین روستاها به وسیله مردمی که در شهر زندگی می‏کنند و به امید قوت و غذایی که از خارج به آنها می‏رسد به سر می‏برند، نقصان مواد طبیعی از قبیل سوخت یا مواد خام، تغییر مسیر راههای بازرگانی به گونه‏ای که کشوری را در بیرون راههای تجارت قرار دهد، انحطاط عقلی یا اخلاقی که در نتیجه زیستن در شهرهای پرلهو و لعب و وسایل تحریک اعصاب دست می‏دهد و یانتیجه‏پشت پا زدن به اصول قدیمی است که زندگی مردم بر آن جریان داشته، بدون آن که بتوانند  اصول جدیدی جانشین آن سازند، ضعیف شدن نژاد در نتیجه اختلال اعمال جنسی یا افراط در لذت جنسی یا فلسفه بدبینی که سبب خوار شمردن کوشش و فعالیت می‏شود، از میان رفتن افراد برجسته که نتیجه نازادی و تقلید تدریجی خانواده‏هایی است که بهتر می‏توانند میراث فرهنگی نژاد را از شر زوال محفوظ بدارند، تمرکز مرگ‏آور ثروتها که نتیجه آن جنگ طبقات و انقلابهای خانمانسوز و تباه‏کننده مایملک عمومی است. (15)

5- نظریه رویارویی یا برخورد تمدنها

 طراح این نظریه ساموئل هانتینگتون - استاد دانشگاه هاروارد و از طراحان سیاست خارجی امریکا - می‏باشد به نظر وی تمدن بالاترین گروه‏بندی فرهنگی و گسترده‏ترین سطح هویت فرهنگی است که انسان از آن برخوردار است. هویت تمدنی به‏طور روزافزون در آینده اهمیت خواهد یافت و جهان تا اندازه زیادی بر اثر کنش و واکنش بین هفت یا هشت تمدن بزرگ شکل خواهد گرفت. هانتینگتون بی‏آن که همچون برخی از تحلیل‏گران، پایان جنگ سرد را ختم ستیزه‏های ایدئولوژیک تلقی کند، آن را سرآغاز دوران جدید "برخورد تمدنها" می‏انگارد و براساس آن بسیاری از حوادث و رخدادهای جاری جهان را به گونه‏ای تعبیر و تحلیل می‏کند که در جهت استوار شدن فرضیات نظریه جدیدش باشد. "وی تمدنهای زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن بزرگ تقسیم می‏کند: تمدنهای غربی، کنفوسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدکس، امریکای لاتین و در حاشیه نیز تمدن آفریقایی. وی خطوط گسل میان تمدنهای مزبور را منشأ درگیریهای آتی و جایگزین واحد کهن دولت - ملت می‏بیند. به اعتقاد هانتینگتون، مقابله تمدنها، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیریهای عصر نو را تشکیل می‏دهدزیرا:

 - اختلاف تمدنها اساسی است؛

 - خودآگاهی تمدنی درحال افزایش است؛

 - تجدید حیات مذهبی همچون وسیله‏ای برای پر کردن خلاء هویت در حال رشد است؛

 - رفتار منافقانه غرب موجب رشد خودآگاهی تمدنی (دیگران) گردیده است؛

 - ویژگیها و اختلافات فرهنگی تغییرناپذیرند؛

 - منطقه‏گرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است؛

 - خطوط گسل موجود بین تمدنها، امروز جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط جرقه‏های ایجاد بحران و خون‏ریزی‏اند. خصومت هزار و چهارصدساله اسلام و غرب در حال افزایش است و روابط میان دو تمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادثی خونین می‏شود. بدین‏ترتیب، "پارادایم برخورد تمدنی" دیگر مسائل جهانی را تحت شعاع قرار می‏دهد و در عصر نو، صف‏آراییهای تازه‏ای بر محور تمدنها شکل می‏گیرد و سرانجام نیز تمدنهای اسلامی و کنفوسیوسی در کنار هم، رویاروی تمدن غرب قرار می‏گیرند. خلاصه این که کانون اصلی درگیریها در آینده، بین تمدن غرب و اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام خواهد بود. در واقع درگیریهای تمدنی آخرین مرحله تکامل درگیری در جهان نو است. (16)

 دوم - تمدن و فرهنگ غرب، تمدنی تهدیدکننده و در معرض تهدید

 در بحث از ضرورت اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی برای تضمین و تقویت امنیت فرهنگی، ناچاریم که به وضعیت فرهنگی و تمدنی دنیای غرب نیز نگری بیفکنیم، زیرا فرهنگ اخیر، قابلیت آن را دارد که هم در موضع فرهنگ مهاجم عمل کند و هم خواسته و ناخواسته مورد تقلید واقع شود و در مجموع موجد تهدیدات درونی و برونی بر ضد امنیت فرهنگی ما گردد. تمدن غربی، امروزه شباهتی به افسانه "شاه میداس" پیدا کرده است. میداس تقاضا کرده بود که به هرچه دست می‏زند طلا شود و این قدرت را پیدا کرده بود، اما گرسنه و تشنه ماند چون آب و نان هم در دست او تبدیل به طلا می‏شد، آن چنان درمانده گشت که از دیوزینوس خواست که این قدرت شگفت را از او بگیرد."آندره مالرو" نیز درباره تمدن غربی که نقطه ضعفش درست همان قدرت ظاهری اوست چنین اندیشیده است؛ به نظر وی "ما به‏مثابه انسانهای عصر نوین، می‏توانیم برخود ببالیم که نخستین تمدنی را به وجود آورده‏ایم که قدرت و ابزار انهدام کامل خویش و کره خود را در اختیار دارد.اگر همه تمدنهای گذشته بر اثر ضعف مردند مااززیادی قدرت خواهیم مرد! " (17) درست مثل شاه میداس، گرسنه و تشنه‏وغوطه‏وردرطلا.

جوهر استکباری تمدن غربی که عامل اصلی تهدید و انحطاط و افول آن می‏باشد، عبارت است از تفکر "سکولاریستی" که بعد از رنسانس در غرب پیدا شد و به قول حجت‏الاسلام خاتمی؛ "یعنی تفکری که از وحی برید، تفکری که در آغاز حرکتش با قطع رابطه با ملکوت، کوشید خدا را نفی بکند وبه جای آن انسان بگذارد. "اومانیسم" یا انسان مداری غرب یعنی انسان بی‏خدا، یعنی انسان بریده از معنویت جای خدا را می‏گیرد. خدا، یا به کلی از صحنه ذهن و زندگی حذف می‏شود یا به چنان انزوایی وحشتناک کشانده می‏شود که هیچ حقی برای تشریع و تکلیف مردم ندارد." (18)

 در حال حاضر ایالات امریکا با فروپاشی شوروی مدعی تمدن جهان‏مدارانه خود و غرب است و این در حالی است که این کشور در غرقاب بحرانهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی دست و پا می‏زند؛ مناسب است به نتیجه تحقیقات اداره پلیس کالیفرنیا و اداره آموزش و پرورش آن ایالت درباره مشکلات نظم و آرامش و انضباط دانش‏آموزان توجه کنیم. در این پژوهش مشکلاتی که چهل سال پیش از نظر انضباطی و حفظ نظم در مدارس آن جا وجود داشته با مشکلات دهه 80مقایسه شده است: مشکلات دهه چهل: صحبت کردن سرکلاس، جویدن آدامس، سروصدای اضافی در مدرسه، دویدن در راهروها، بی‏انضباطی در سر صف، پوشیدن لباس نامناسب، استفاده نکردن از ظرف آشغال. مشکلات دهه هشتاد: استفاده از مواد مخدر، استفاده از الکل، خودکشی، تجاوز جنسی، دزدی، سرقت و آتش‏افروزی، کتک‏کاری و ایجاد انفجار. (19) این گزارش که درباره یکی از مهمترین نهادهای جامعه یعنی آموزش و پرورش می‏باشد، میزان ناامنی و انحطاط فرهنگی جامعه غربی و خصوصا امریکا را نشان می‏دهد. در اینجا اشاره به بعضی از نظرات مطرح شده از این منظر به تمدن غربی خالی از فایده نیست:

 - رنه‏گنون، "فردیت‏پرستی" را علت اساسی سقوط و انحطاط کنونی باختر زمین می‏داند، زیرا همین فردگرایی به نحوی از انحاء محرک و موجد رشد و تکامل بی‏نظیر پست‏ترین امکانات نوع بشر گردیده است. فردیت‏پرستی، بیش از هر چیز مستلزم نفی اشراق و شهود روحی است که استعدادی فوق‏بشری‏است.مقصودوی‏از"فردیت‏پرستی" نفی هرگونه اصل عالیه و برتر از فردیت و در نتیجه محدود کردن تمدن، در جمیع شؤون به یگانه عواملی است که جنبه انسانی و مادی صرف دارند. راه‏حل "گنون" برای غلبه بر نابسامانی تمدن غرب و نجات انسان، وفاق و همگامی نهضت‏گونه غرب و شرق در بازگشت به معنویت است. (20)

- ژان فوراستیه" در کتاب "تمدن سال 2001 به اختصار در پی تشریح و تبیین مشکلات تمدنی بشر در زمان حال و آینده است. وی در این کتاب ضمن تشریح فراز و نشیبهای اقتصادی در قرن بیستم، به تشریح ناکامیهای بشر در قرن بیستم پرداخته است که از جمله عوامل و آثار آن عبارتند از: افزایش جمعیت، هرج و مرج بین‏المللی، بیکاری، آموزشهای غیرمسؤولانه، وجود انسانهای بی‏احساس، و بی‏عشق و درد.

به نظر نویسنده: انسان متعارف ثروتمند امروزی، از انسان متعارف فقیر دیروزی خوشبخت‏تر نیست. بدون تردید حتی از او بدبخت‏تر هم هست. چرا که در گذشته کار سخت شبانه‏روزی، کمبود تغذیه، کمبود سوخت، فقر دهشتبار و نبود امکانات رفاهی، زندگی را بر انسان دشوار می‏ساخت. اما با تمام این مشکلات، بشر آن روز بی‏دغدغه بود و گاهی آهنگی و آوازی و خنده‏ای نیز از در و دیوار زندگی به گوش می‏رسید. امروز آن مشکلات اقتصادی دیگر کمتر وجود دارد، بسیاری از مردم از پاره‏ای امکانات برخوردارند اما درعوض سرسام، هذیان، حرص، تشویش، عصبانیت و زیاده‏طلبی نیز چون خوره به جان هستی و زندگی افتاده است. (21)

 - کلیسای کاتولیک واتیکان نیز بارها به بحران موجود در تمدن غرب اشاره کرده است که برای حسن ختام این بخش بی‏مناسبت نمی‏نماید به یکی از آخرین اظهارنظرهای واتیکان در این باره اشاره کنیم، که ماحصل آن دراین عبارات جلوه‏گر است که غرب به سوی تباهی و مرگ پیش می‏رود و تنها راه نجات آن گرایش به خدا و همگامی با اوست. در فروردین ماه سال - 76،کاردنیال راتزنیگر" رئیس مجمع دفاع از مکتب کاتولیک و یکی از عاملان اصلی انتخاب جانشین پاپ، طی مصاحبه‏ای در رم بر نارضایتی خود از روند دنیای امروز تأکید کرد و افزود:"اگر به اطراف خود نگاهی بیاندازیم، می‏بینیم که دنیا سراسر از فساد، الکلیسم و مواد مخدر پر شده است. این سبک زندگی ما را مجبور می‏کند به همدیگر به چشم یک رقیب نگاه کنیم. در زندگی غربی ما هرچه داریم باز بیشتر می‏خواهیم و این راه انسان را به طرف مرگ، خستگی از زندگی و دوست‏نداشتن خود و دیگران سوق می‏دهد.تنها راه نجات انسان انتخاب کردن خدا و همگام بودن با وی و اعتماد به اوست. دنیای غرب با حرکت در زمینه‏های تکنیکی و مادی، اوضاع جهان سوم را وخیمتر کرده و نهادهای مذهبی اخلاقی و اجتماعی کشورهای درحال توسعه را از بین می‏برد." (22)

سوم - دین‏باوری و خدامداری، رکن اصلی تمدن و فرهنگ اسلامی و شرط اساسی تجدیداعتلای آن

چنین به نظر می‏رسد که در تبیین علل و عوامل ایجادگر تمدنها، پیچیدگیهایی ژرف وجود دارد تا بدان جا که حتی در تعیین جایگاه علتها و معلولها تفاوت گسترده آرا به چشم می‏خورد. با این حال سیری در مجموعه نظرات متفکران اسلامی درباره تمدن و فرهنگ اسلامی بیانگر این واقعیت و نقطه مشترک است که "خدامداری و وحی اسلامی (و نه انسان‏مداری)اساس و بنیاد تمدن اسلامی است و دین، همه مظاهر تمدن و فرهنگ را دربرمی‏گیرد." کلیه دیدگاههای اندیشه‏گران اسلامی در مورد ارکان تمدن و راههای نیل به اعتلای تمدن اسلامی هرچند ممکن است در واژه‏ها و مفاهیم و نوع راهها دارای تنوع باشد ولی همگی مبتنی بر خدامحوری این تمدن بوده و در حوزه و قالب ضرورت اتصال به عالم ربوبی و عالم معنی مطرح می‏گردند و از دیگر سوی همگی، علت اصلی بحران و افول تمدن غرب را در جایگزینی انسان به جای خدا و فردیت‏پرستی می‏بینند.

 اساسا "واقعیت این است که پایه و اساس همه علوم و فنون به ویژه فلسفه و علوم عقلی که پدر همه علوم به شمار می‏رود، مذاهب بوده‏اند واین مسأله‏ای است که اسناد تاریخی هم آن را تأیید می‏کنند. تفکر درباره مبدأ آفرینش و چراییها در عالم هستی بی‏تردید مربوط به مذاهب و اعتقادات مذهبی است؛ هر چند که مراحل ابتدایی و ساده اندیشه‏های مذهبی در سطح بت‏پرستی و ستایش نیروهای نامریی وجن و پری باشد، اما به هرحال نخست در مشرق زمین متجلی شده و اصولا این مشرق زمین است که در آن روزگاری که غرب در جهل و ظلمت و ابهام فرورفته بود، گاهواره تمدن بود" (23)

- فرید وجدی" در تأکید بنیادین بودن نقش دین و معنویت برای تأسیس تمدن در کتاب "دین در عصر دانش"، بر این باور است که: تمدن با هر سرزمینی سازگار و با هر نژادی قابل دوام است ولی در سرزمینی که ارکان تمدن یکنواخت و هماهنگ باشد یعنی نیروی مادی و معنوی، قوای جسمی و روحی به طور مساوی تکامل پیدا کند و در راه آن کوشیده شود، تمدن می‏تواند در راه ترقی گام بردارد. این نکته را هم نمی‏توان نادیده گرفت که هرگاه رشد صنعتی همدوش رشد اخلاقی نباشد، اجتماع به سوی توحش اخلاقی رهسپار می‏گردد و ارکان چنین تمدنی که فقط تمدن صنعتی آن تکامل یافته است به سوی تزلزل ونابودی است." (24

 ه - راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی

 در این قسمت با استناد به سیره عملی و نظری امام (ره)، مقام رهبری و سایر مسؤولان سعی می‏شود راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی جهت نیل به امنیت واقعی تبیین شوند.

1- دیدگاههای امام راحل (ره)

 دیدگاههای امام(ره) درباره مبحث تمدن و فرهنگ، اعم از تمدن غربی و اسلامی بسیار گسترده است. ایشان بارها تأکید می‏فرمایند که اسلام هیچ ضدیت و تقابلی با فرهنگ وتمدن ندارد بلکه با فرهنگ و تمدن فسادآور و مبتنی بر مادیات و شهوات مخالف است. امام(ره) به خوبی به افشاگری تمدن مورد ادعای شاه سابق پرداخته و بر جنبه‏های فسادآوری و وارداتی بودن آن تأکید می‏ورزیدند؛ ضمن آن که اسلام را دارای تمدنی بالنده و پویا و فراگیر به‏شمار می‏آوردند و بر توحیدی بودن و عدالت خواهانه بودن این تمدن و حکومت اسلامی پای می‏فشردند. ایشان به شدت ضمن مبارزه با اتهامات دشمنان اسلام که این دیانت را کهنه‏پرست و ناکارامد در جهت اداره جوامع معرفی می‏کنند، نه تنها اسلام را دارای تمدن درخشان می‏دانستند بلکه وظیفه مسلمانان و علما را آن برمی‏شمردند که در جهت اعتلای این تمدن و فرهنگ حرکت کرده و با تأسیس حکومت اسلامی و قبضه قدرت، در مقابل استکبار و ستمکاران قدعلم کنند و جمهوری اسلامی را پناهگاه امن مسلمانان جهان قرار دهند و در نهایت آرزومندند که ایران در راه پیشرفت و ترقی و سعادت انسانی به گونه‏ای حرکت کند که سرمشق جامعه بشری قرار گیرد. به تعبیر امام(ره) "اسلام خود از پایه‏گذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است و هر کشوری که به قوانین اسلام عمل نماید، بدون شکل از پیشرفته‏ترین کشورها خواهد بود و ما امیدواریم که با پیروزی خود این مطلب را به جهانیان ثابت کنیم." (25)

2- دیدگاههای مقام رهبری

 مقام رهبری خصوصا در دو سه سال گذشته به مناسبتهای مختلف به ضرورت احیا و اعتلای مجدد تمدن اسلامی و شایستگی ملت هوشمند و شجاع ایران در انجام دادن این مهم تأکید ورزیده و ضمن تشریح آفتهای موجود در رسیدن به این هدف دشوار، توصیه‏ها و راهبردهایی عرضه داشته‏اند. مقام رهبری در بیان اهمیت مسائل فرهنگی و فرهنگ ملی اسلامی اظهار می‏دارند:"این‏جانب به مسائل فرهنگی بهای زیادی می‏دهم و اعتقاد راسخ دارم که قوام یک کشور و ملیّت یک ملت به فرهنگ آن ملت است و بیش از هر چیز فرهنگ یک ملت وجه تمایز او را با سایر ملتها نشان می‏دهد." (26)رهبر انقلاب اهمیت سرمایه‏گذاری، به ویژه در امور فرهنگی را برای حفظ استقلال، رسیدن به خودکفایی، تأمین رفاه عمومی، تحکیم رفاه عمومی، تحکیم تدیّن مردم و تحقق یک تمدن اسلامی خاطرنشان کرده و مسأله فرهنگ را مسأله اول کشور به حساب می‏آورند و معتقدند بدون تردید با پشتیبانی و تقویت بنیه‏های فرهنگی، پیشرفت کشور در تمامی زمینه‏ها تضمین خواهد شد و اگر فرهنگ کشور اصلاح و پایه‏های آن مستحکم نشود به احتمال زیاد برنامه‏ریزی در همه کارها ابتر خواهد بود و به نتایج قطعی آن نمی‏توان امیدوار بود. (27) به اعتقاد ایشان، دفاع ملی در برابر اعمال خصومت قدرتهای استکباری لزوما متکی به فرهنگ، دانش و آموزش و در نتیجه کتاب و تولید کتاب است. (28)مقام رهبری در یکی از تعابیر خود از تحقق تمدن اسلامی و اعتلای مجدد آن به "حیات طیبه اسلامی" نیز تشبیه کرده‏اند و بهره‏گیری از این حیات طیب و پاک را شایسته ملت متعهد و متدین ایران اسلامی می‏دانند. حیات طیبه‏ای که به‏وسیله ارزشهای اسلامی و استقرار حاکمیت اسلام بر کشور سایه خواهد افکند و مردم ایران با ایستادگی در مقابل دشمن، پایداری در عرصه سازندگی، پایبندی به معارف و ارزشهای دینی و حفظ قدرت سیاسی، اجتماعی و ملی، این حیات طیبه را به سایر ملتها منتقل می‏کند. ملتی که عزت و سربلندی خود را از استقامت و خودباوری و نفی خودباختگی و تجمع بر محور اسلام ناب و ایستادگی در مقابل قدرتهای بزرگ به‏دست آورده است. (29)

 به باور رهبر انقلاب، با تنبلی، بی‏حالی، اظهار ذلت، ضعف و ناتوانی و پایبندی به خرافات و بی‏اعتنایی به ارزشهای والای اسلامی نمی‏توان یک کشور را بر طبق خواسته خداوند و فرهنگ قرآنی تجدید بنا کرد. (30) ایشان گرچه ایران اسلامی و ملت قهرمان ایران را شایسته تجدید اعتلای تمدن اسلامی می‏داند، اما همین مردم و مجریان کشور را به تخلق به اخلاق اسلامی، نوسازی معنوی و داشتن وجدان‏کاری، انضباط اقتصادی و انضباط اجتماعی و پرهیز از اسراف فرامی‏خوانند. در اسفند ماه سال 75، رهبر معظم انقلاب، مراحل چهارگانه انقلاب را از دید خود به 1- پیروزی انقلاب اسلامی2- شکست دشمن در جنگ تحمیلی 3- آغاز بازسازی و 4- نوسازی معنوی و استقرار عدالت اجتماعی تقسیم و تبیین کردند و در اجتماع عظیم مردم خوزستان ‏بیان‏ داشتندکه: "سازندگی هنوز به همه اهداف خود نرسیده است؛ گام اصلی، نوسازی معنوی و استقرار عدالت است البته این قدم چهارم هم برداشته شده است؛ منتها باید روزبه‏روز شتاب بیشتری پیدا کند. در یک نظام اجتماعی، عدل از همه چیزها بالاتر و با ارزشتر است. عدالت هدف تشکیل نظامهای الهی و فرستادن پیامبران خدا است. عدالت، از بین رفتن تبعیض و فقر و جهل و محرومیت و نادانیهای نفوذ و رسوب کرده و در اذهان بخشی از مردم در گوشه و کنار کشور، چیزهایی است که باید انجام گیرد. ما اگر سازندگی را بازهم پیش ببریم، اما در جهت استقرار عدالت و از بین بردن تبعیض و ایجاد برابری حقوق احیای کرامت زن و مردم مسلمان فعالیتی نکنیم موفقیتی بدست نیاورده‏ایم. موفقیت آن وقتی است که بتوانیم معنویت و دین و اخلاق و عدالت و معرفت و سواد و توانائی‏های گوناگون را در میان جامعه مستقر کنیم البته نظام جمهوری اسلامی از روز اول این شعار را داده و به دنبال آن حرکت کرده است. (31)آیت‏الله خامنه‏ای معتقد است پس از تشکیل نظام عادلانه و برقراری عدالت اجتماعی، متمم انقلاب اسلامی؛ ترویج و توسعه مکارم اخلاقی در میان مردم و سپس در بین آحاد جامعه بشری است. (32) ایشان در پیام نوروزی سال 76،آن سال را سال تحول اخلاقی و پرهیز از اسراف و تجمل‏گرایی معرفی نموده‏اند که از عوامل انحطاط می‏باشد ضمن آنکه از انفعال و خودباختگی و تحجر به عنوان آفتهای حیات طیبه و جامعه اسلامی یاد می‏کنند... (33)

3- دیدگاههای برخی از متولیان فرهنگی و اندیشه‏گران داخلی

 صاحب‏نظران متعددی در این موضوع به طرح آرا و نظرات خود پرداخته‏اند؛ برای مثال از نظر مرحوم علامه محمدتقی جعفری، "عدالت" و "کرامت انسانی" نیروهای اصلی نگاهدارنده و پایدارکننده تمدنها هستند که در قالب اعتراف انسان به حقانیت الهی نهفته‏اند و اگر انسان آن را اقرار نکند سقوط قطعی است. (38)از دیگر صاحب‏نظران می‏توان به نظرات دکتر علی لاریجانی اشاره کرد وی ضمن لازم دانستن سه قدم مهم در ساخت و تأسیس تمدن اسلامی، در گام اول اظهار می‏دارد که "معتقدیم اگر قرار باشد در آینده تمدنی با ماهیت اسلامی تشکیل یابد، طبق قواعد ثابت تاریخی باید اجماع نظری در میان نخبگان فکری حاصل گردد.فرض بر این است که ظهور تمدن اسلامی در آینده، تابع پرورشهای نیروهای مادی و معنوی است و چالش اندیشمندان مسلمان، در استخراج تلفیقی است که این دو عنصر را به گونه‏ای عرضه دارد که ضمن حفظ ماهیت اسلامی تمدن، به ابعاد علمی و تکنیکی نیز مجهز باشد. در این مسیر، اولین و مهمترین قدم، بررسی تفکر و جو تفکر و روحیه تفکر و ذهنیّت استدلالی در میان مسلمین است. این اقدام مهم تنها از طریق آموزش و عزم جمعی و تعلق خاطر به ظهور و آینده تمدن اسلامی ممکن است. اگر وضعیت فکری مسلمانان و قوه‏ها و استعدادهای آنان رشد نکند و آموزش و تعلیم مسلمانان اساس واقع نگردد، طبیعی است که تمدنی در کار نخواهد بود، تمدن اسلامی به مسلمانانی وابسته است که بتوانند بیندیشند و منافع جمعی و فکری خود را اندیشمندانه تشخیص دهند. دومین قدم مهم در این حرکت تدریجی و تکاملی برای دستیابی به تمدن اسلامی، کسب هویت جمعی مسلمانان است. زیرا از همان مشترکات است که پایه‏های تمدن ساخته می‏شود. اگر به اسلام و تفکر اسلامی، در ابعاد محلی و بومی نگریسته شود، طبیعی است که از تمدن اسلامی در کشورهای مختلف خبر چندانی نخواهد بود. تمدن اسلامی، هویت می‏خواهد؛ یعنی این که عموم مسلمین به ضرورت ساختار تمدن اسلامی در قالب کشورهای موجود اما با مشترکات فرهنگی و اعتقادی، باوری عمیق داشته باشند. سومین قدم در مسیر تمدن اسلامی، این است که مسلمین در یک حرکت پرمشقت ابزار مادی ساختن تمدن را به‏دست آورند، با توجه به گردونه علمی و فکری موجود در جهان شاید دسترسی به چنین موقعیتی از سخت‏ترین و پیچیده‏ترین چالشهای متفکرین مسلمان باشد. این ابزار که به عالم و چارچوب کاربردی آراسته شده، تفکر جمعی و هویت جمعی مسلمانان را به مرحله عمل می‏رساند و عناصر مادی و پایه‏های مادی تمدن اسلامی را بنا می‏کند." (39)

 

 در مورد "قواعد تمدن‏سازی و آینده تمدن‏سازی" دکتر محمود سریع‏القلم درباره نحوه تطبیق میان اصول ثابت تمدن‏سازی و شرایط فعلی دنیای اسلام چهار فرضیه مطرح ساخته است که تشریح آنها سودمند خواهد بود. ایشان در پاسخ به این سؤال که اگر قرار باشد 5/1تا 2 قرن آینده، فرهنگ و تمدن اسلامی فعلیت یابد، این چهار فرضیه را بیان می‏کند:"فرض اول؛ آن که ظهور تمدنها در تاریخ بشر تابع قواعد "اگر پس"، یا به زبان منطق "اصول شرطیّه" است: جغرافیای مناسب، استراتژی نخبگان، مسؤولیت و جدیّت نخبگان، تربیت و ثروت و دسترسی به منابع. فرض دوم؛ آن که تمدنها عموما تابع اقداماتی هستند که به دست انسانهای جدی دارای جهان‏بینی روشن و مجهز به سلاح زمان، تحقق می‏پذیرند. فرض سوم؛ آن که تمدن با کار جمعی و منطق جمعی و اجماع‏نظر در میان نخبگان و عموم مردم متحقق می‏گردد. فرض چهارم؛ این است که تنها زمانی تمدن اسلامی فعلیّت می‏یابد که مسلمین فکور، تلفیق میان علم و وحی را استخراج کنند و آن را با گذشت زمان از طریق مدل‏سازیهای متعدد اصلاح نمایند." (40)در آرای پاره‏ای از صاحب‏نظران و متفکران اسلامی در مورد ویژگیها و مؤلفه‏های تمدن اسلامی، به الهی و جهانی بودن پیام اسلام، اخلاق‏مندی، معرفت‏خواهی، اعتدال‏جویی و پرهیز از هرگونه افراط و تفریط و عدالت‏گرایی و تساهل‏جویی و جذب فرهنگهای دیگر اشاره شده است و در نهایت رشد تمدن و فرهنگ و خلاقیت در علم و هنر بیش از هر چیز محتاج ثبات و استقرار اجتماعی و امنیت و آسایش و نیازمند انگیزه و تشویق و تقدیر می‏باشد (41) و خواه و ناخواه تأسیس یا اعتلای مجدد تمدن اسلامی در گرو توجه به این مؤلفه‏ها نیز بیان گردیده است.نظری دیگر نیز وجود دارد و آن این است که هرچه فرهنگی آفریننده‏تر بوده و آثار منفی تمدن را بیشتر تلطیف سازد در عرصه رقابت با سایر فرهنگها سرآمدترخواهدبود “به نظر می‏رسد برخورد جوامع در آینده، بیشتر در قالب رقابت میان فرهنگها باشد. دراین زمینه، موضوع از دو جهت در خور بررسی است: نخست این که فرهنگهای مورد بحث تا چه اندازه دارای زمینه برای آفرینندگی، پویایی و در عین حال سازگاری با تمدن علمی و تکنولوژیک جدید هستند، دیگر آن که در زمینه عوارض منفی این تمدن علمی و تکنولوژیک تا چه اندازه اثر تلطیف‏کننده دارند و آن تلطیفِ منطق خشک تمدن علمی و تکنولوژیک جدید و رفع از خودبیگانگی انسان امروز و رهایی بخشیدن او از سردرگمی روانی است؛ انسانی که در جهان نامعقول یکه و تنها افتاده است." (42)...

نتیجه

 آن چه از این مباحث استنتاج می‏شود آن است که چون بنیاد اصلی تمدن اسلامی خدامحوری و اسلامیت آن است، تقرب بیشتر به این اصل و پاسداشت افزونتر آن نیز شرط اصلی اعتلای مجدد تمدن و فرهنگ اسلامی و تضمین امنیت ملی و فرهنگی به شمار می‏رود.

 البته تمدن و فرهنگ دینی و اسلامی و راهبردهای تضمین امنیت فرهنگی، ویژگیها و مؤلفه‏های متعددی دارد، از جمله الهی و جهانی بودن، اخلاق‏مندی، معرفت‏خواهی، اعتدال‏جویی و پرهیز از هرگونه افراط و تفریط و عدالت‏گرایی و تساهل‏جویی و جذب فرهنگهای دیگر از نمونه این موارد است. همچنین در نهایت رشد تمدن و فرهنگ متعامل با دین، و خلاقیت در علم و هنر بیش از هر چیز نیازمند ثبات و استقرار اجتماعی و امنیت و آسایش است. جامعه بالنده و ایمن، با تأمین و امنیت خویش، خاستگاه و زادگاه تمدن و فرهنگ است و از سوی دیگر بالندگی و ترقی تمدنی و فرهنگی نیز خود، ضامن حفظ ثبات و امنیت و پراکندن آن است و این رابطه دو سویه، هم در حوزه روابط داخلی و هم در حوزه روابط خارجی یک کشور متمدن و فرهیخته جریان دارد و عوامل تنش و بی‏ثباتی را در دو حوزه برطرف می‏سازد. مولود امنیت فرهنگی، آفرینندگی در علوم و هنر است که نیازمند انگیزه و تشویق و تقدیر می‏باشد؛ از سوی دیگر ابزار مادی ساختن چنین تمدنی را هم باید به‏دست آورد تا عناصر و پایه‏های مادی فرهنگ اسلامی را بتوان بنا کرد اگرچه با توجه به گردونه علمی و فکری موجود در جهان، شاید دسترسی به چنین موقعیتی از دشوارترین و پیچیده‏ترین دغدغه‏های متفکران اسلامی باشد. چنین امری نیازمند آمیختن علم و وحی و بازگشایی تحولات مثبت و مقتضی با زمان، در اندیشه دینی است. از این‏رو ضروری است به فهم تازه‏ای از دین رو بیاوریم که با سؤال و نیاز امروز و فردای ما متناسب باشد و در عین حال وفاداری به منابع و مبانی دینی هم حفظ شود. در چنین صورتی می‏توان امیدوار بود که زمانی حیات طیبه اسلامی که همان تحقق تمدن و فرهنگ دینی و اعتلای مجدد آن است، عینیت یابد. البته این که این مرحله و تحقق این اعتلاء در چه زمانی و با چه شرایطی محقق می‏شود، آرای متفاوتی طرح شده است...

 بدیهی است تضمین امنیت فرهنگی با اعتلابخشی به تمدن و فرهنگ اسلامی می‏باید دارای راهبردهای لازم باشد. راهبردهایی که در عین واقع‏گرایی تنظیم گشته و اعمال آنها به‏صورت مقطعی و زودگذر انجام نگیرد، بلکه ثبات و استمرار در کاربری آنها حاکم شود تا دچار فراموشی و روزمرگی نگردند.

 

 در این جهت پرهیز از هرگونه برخورد شعاری و غیرواقع‏گرایانه و تعجیل و نقدناپذیری در این امر، ضروری می‏نماید و می‏باید در آغاز به رفع یا کاهش موانع و مشکلات عظیمی مانند بحران بیکاری، اعتیاد، ازدواج، مفاسد اجتماعی و پرداخت، زیرا به تعبیر یکی از نویسندگان "حکومتی که در شرایط درون مرزی نتواند فرهنگ و تمدنی برازنده روح بشریت عرضه کند در عرصه بین‏المللی نیز چیز جدی و عملی برای گفتن ندارد. (53) و روشن است که امنیت ملی و امنیت فرهنگی کشور مزبور چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی دچار تهدید و خدشه و ناامنی و آسیب‏پذیری واقع خواهد شد.

 در حال حاضر این امیدواری وجود دارد که با گسترش عرصه عمومی و مشارکت افزونتر مردم و نخبگان فکری در امور مختلف کشور، زمینه‏های اشتراک عقول و تضارب و نقد آرا در عرضه راهبردهای لازم جهت اعتلای تمدن و فرهنگ، توسعه یابد و دولت نیز ضمن همراهی و نقدپذیری بیشتر در این قلمرو، به توسعه فرهنگی و در نتیجه تضمین امنیت در این مقوله استحکام بیشتری ببخشد.

 یادداشت ها

(1) See: Jordan, Amos A., &. American National Security: Policy And Process, 3 ed,Hopkins University Press, Baltimore and London, 1989, p. 3.پ

 2) جعفر حق‏پناه، "قاچاق مواد مخدر و تأثیر آن بر امنیت ملی ج.ا.ایران"، فصلنامه مطالعات راهبردی، پیش‏شماره دوم، تابستان 1377،ص 145.

 (3) در این باره ر.ک: - خامنه‏ای، سیدعلی، فرهنگ و تهاجم فرهنگی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ج چهارم، بهار 1375،صص 15و 9و 8و 4.

(4) رک. دهخدا، علی‏اکبر، لغت‏نامه دهخدا، ج 4،تهران، دانشگاه تهران، ج اول از دوره جدید، بهار 73، ص 61109.

(5) رک. جبور عبدالنور، سهیل ادریس و، المنهل (قاموس فرنسی عربی)، بیروت، دارالعلم للملایین، دارالاداب الطبعةالتاسعة، 1986م، ص 207.

(6) رک. بختی، کامران، فرهنگ انگلیسی - فارسی، مترادف و متضاد، تهران، نشر کلمه، ج اول، 1371،ص 89.

(7) Voir, Paul ROBERT, PETIT ROBERT, LE ROBERT, 1989, p. 320.

(8) رک. لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، عبدالحسین آذرنگ، تهران، ج 1،توس، بی‏تا، ص 16و7.

(9) ویل دورانت، درآمدی بر تاریخ تمدن، احمد بطحایی و، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامی، ج اول ، 1365ص 3.

(10) رک. تی‏بی باتامور، جامعه‏شناسی، سیدحسن منصور و، تهران، امیرکبیر، 1370،صص 135، 134 .

(11) غلامعباس توسلی، نظریه‏های جامعه‏شناسی، تهران، سمت، چ سوم، 1371،صص 147،146 .

(12) برای اطلاع بیشتر از نظرات مختلف در این باره نگاه کنید به فرهنگ و تمدن اسلامی (مصاحبه با آقایان حجت‏الاسلام دکتر محقق داماد، دکتر فتح الله مجتبایی، دکتر اعوانی، دکتر جلال‏الدین مجتبوی)، نامه فرهنگ، شماره 4،زمستان 1372،ص 33-11.

(13) به‏جای عنوان مقبول "تجدید اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی" از عباراتی مانند "تمدن نوین اسلامی"، "احیاء تمدن اسلامی"، "تمدن جدید اسلامی"، "تجدید یا تأسیس مجدد تمدن اسلامی"، "حیات طیبه اسلامی" و نیز بهره گرفته شده و به نظر می‏رسد که هنوز اجماع‏نظری در استفاده از عنوانی واحد برای این موضوع حاصل نشده است. بیانات آقای هاشمی رفسنجانی در این باره دال بر این ادعا است. وی می‏گوید: "ما در درون دولت برای انتخاب اسم تمدن اسلامی جدید بحثهایی داشتیم، اسم جامعی به ذهنمان نرسید گفتیم احیای تمدن اسلامی، ولی این اسم ما را قانع نکرد، چرا که تمدن اسلامی چیزی فراتر از احیای تمدن اسلامی است. می‏خواهیم چیزی بهتر از آن و متناسب با زمان ما بوجود بیاید. بعضیها تمدن جدید و بعضیها تمدن نوین می‏گویند. من آن فضایی را می‏گویم که در ذهنم است؛ باید اسم درستی برای آن پیدا کرد." ("جوانان و تمدن اسلامی"، گفتگو با حجت‏الاسلام هاشمی رفسنجانی، سروش، شماره 827، مورخ 11/12/75صص7.6.

(14) برای اطلاع بیشتر ر،ک به؛ احمد علی قانع عزآبادی، علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چ 1،71 ،صص 35,34 .

(15) رک. ویل دورانت، درآمدی بر تاریخ تمدن، پیشین، ص 6.

(16) ساموئل هانتینگتون، نظریه برخورد تمدنها و منتقدانش، ترجمه و ویراسته مرتضی امیری، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی وزارت امور خارجه، چ 2، 1375، صص 23-22.

(17) عطاءالله مهاجرانی، انقلاب اسلامی و تحقق تمدن جدید، روزنامه اطلاعات، شماره 20412،مورخ 17/11/1373.

(18) امام واصل نه شرقی و نه غربی، مجله پانزده خرداد، 1372،ص 4.

(19) بهرام اخوان کاظمی، بالندگی و اعتلای مجدد تمدن اسلامی در عصر نظام جمهوری اسلامی ایران، تهران، واحد پژوهش معاونت سیاسی صدا و سیما ج.ا.ا، شماره 796،مرداد 1376،ص 119.

(20) ر.ک به؛ رنه گنون، بحران دنیای متجدد، ضیاءالدین دهشیری، تهران، امیرکبیر، 1372، ص ده.

(21) ژان فوراستیه، تمدن سال 2001،ترجمه خسرو رضایی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368،ص 104.

(22) کیهان، شماره 15898،مورخ 17/1/1376.

(23) دکتر سیدجعفر سجادی، فرهنگ علوم فلسفیوکلامی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1375،ص 5.

(24) زمانی، مصطفی، اسلام و تمدن جدید، تهران، کتابخانه صدر، 1348،ص 32.

(25) خمینی، روح‏الله، صحیفه نور، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ج 4،ص 49،برای اطلاع از سایر بیانات امام درباره این موضوع، رک. همان، ج 1،ص 87،ج 3،ص 200،ج 4،ص 262 و ص 192،ج 5،ص 129،ج 8،صص 63و 4و 3،ج 20،ص 126،ج 21،صص 178، 177.

(26) بیانات مقام معظم رهبری، تلکس شماره 242- 20/9/75خبرگزاری ج.ا.ا.

(27) رک. به؛ همان.

(28) ر.ک به؛ بیانات مقام رهبری، تلکس شماره 75/8/1-201،خبرگزاری ج.ا.ا.

 (29) بیانات مقام معظم رهبری، همشهری، شماره 1212،مورخ 20/12/75.

 (30) همان.

(31) بیانات مقام معظم رهبری، اطلاعات، شماره 21008،مورخ 19/12/75

(32) بیانات مقام معظم رهبری، ایران، شماره 534،مورخ 20/9/75

(33) بیانات مقام معظم رهبری، رسالت، شماره 3297، مورخ 17/3/76....

(38) رک. جعفری، محمدتقی، "عدالت و کرامت انسانی نیروهای اصلی نگاهدارنده تمدنها هستند. جام، شماره 27،تیر 1373،صص 50،49 .

(39) متن سخنرانی دکتر علی لاریجانی، گزارشی از نخستین کنفرانس فرهنگ و تمدن اسلامی، نامه فرهنگ، سال 3،ش 4،زمستان 72، ص165

(40) سریع‏القلم، محمود، قواعد تمدن‏سازی و آینده تمدن‏سازی، گزارشی از کنفرانس فرهنگ و تمدن اسلامی، نامه فرهنگ، سال 3شماره 44ص 167.

(41) برای تفصیل بیشتر، ر.ک به دیدگاههای دکتر فتح‏الله مجتبایی، دکتر اعوانی، دکتر مجتبوی، دکتر حداد عادل، دکتر مهدی محقق، نامه فرهنگ، سال 3،شماره 4،صص 34-11

(42) باوند، داود، حرکت به‏سوی آزادی و باورهای غرب، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 102 - 101بهمن و اسفند 74،ص 22...

 (52) برای مثال دبیرخانه شورای عالی جوانان در منشور تربیتی نسل جوان خود - که استراتژی نظام جمهوری اسلام در رشد و ارتقای فرهنگی و تربیتی این نسل است – ؛ در اصل 29(وحدت ملی و مذهبی) به طرز بسیار مستوفایی بر معرفی اساس و ارکان هویت ملی و مذهبی و ابعاد و ویژگیهای ممتاز فرهنگ و تمدن ایران و اسلام و سیر تحولات تاریخی آن به نسل جوان تأکید کرده است. اما به نظر می‏رسد در تحقق این هدف به توفیق چندانی نائل نشده است. (برای نمونه ر.ک به؛ اهداف تفصیلی و خطمشی اجرایی منشور تربیتی نسل جوان، تهران، دبیرخانه شورای عالی جوانان، تابستان1374، ص 31).

(53) دکتر محمود عبادیان، "نگاهی به پیشینه و پیش‏نیاز گفتگوی تمدنها"، ایران، شماره1187، مورخ27/12/77، ص 10.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان