بحث از امنیت فرهنگی در ذیل موضوع امنیت ملی قرار دارد و یکی از مؤلفههای اصلی آن را تشکیل میدهد و تأکید بر عناصر "فرهنگی" و "ارزشی" امنیت ملی با تعاریف جدید عرضه شده از مصطلح اخیر هم تناسب دارد. البته تمدن و فرهنگ دینی و اسلامی و راهبردهای تضمین امنیت فرهنگی، ویژگیها و مؤلفههای متعددی دارد، اما در نوبت رشد تمدن و فرهنگ متعامل با دین و خلاقیت در علم و هنر بیش از هر چیز نیازمند ثبات و استقرار اجتماعی و امنیت و آسایش است. جامعه بالنده و ایمن، با تأمین و امنیت خویش، خاستگاه و زادگاه تمدن و فرهنگ است و از سوی دیگر بالندگی و ترقی تمدنی و فرهنگی نیز ضامن حفظ ثبات و امنیت و اشاعه آن و رافع تنش و بیثباتی در حوزه ملی و بین المللی قلمداد میگردد. این مقاله ضمن طرح مباحثی تفصیلی درباره تمدن و فرهنگ و روابط آنها با مبحث امنیت و شرح بحرانهای تمدنی و فرهنگی غرب، به توضیح راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی و تضمین امنیت فرهنگی میپردازد و با لحاظ اعتقاد به عملی بودن این راهبردها و بیان نظریات و پیشبینیهای دستاندرکاران و صاحبنظران کشور در این باره، این نوشتار توفیقات کشورمان را در پیشگرفتن و به ثمر رساندن این راهبردها کافی و قانعکننده نمیداند و آنها را به نقد میکشد. مؤلف در این جهت پرهیز از هرگونه برخورد شعاری و انتزاعی و اجتناب از شتاب و نقدناپذیری را ضروری میشمارد.
بحث از امنیت فرهنگی در ذیل موضوع امنیت ملی قرار دارد و یکی از مؤلفههای اصلی آن را تشکیل میدهد؛ از اینروی بایسته مینماید در تبیین آن ابتدا واژگان امنیت ملی بررسی گردد. امنیت ملی اصطلاحی چندوجهی است که در عین اهمیت، دارای ابهام، تفاسیر و معانی متعددی است. این مصطلح، در سه سده اخیر پابه عرصه حیات نهاده و از آنهنگام تاکنون با رهیافتهای گونهگونی درباره آن تعابیر مختلفی انجام گرفته است. برخی نیز از عقبماندگی و تأخر تحول و شفافیت آن نسبت به سایر اصطلاحات مشابه یاد کردهاند. چنین تفکری نیز در مؤلفههای مبحث امنیت صادق است؛ برای مثال تا همین اواخر گفته میشد که مؤلفههای نظامی، نقش تعیینکننده خود در تأمین امنیت ملی کشورها را تا حدی از دست دادهاند و عوامل دیگری همچون ملاحظات اقتصادی و فرهنگی در تضمین امنیت ملی سهیم گردیدهاند. اما امروزه در آستانه هزاره سوم گفته میشود که اگر در قرون قبل دو عنصر "نظامیگری" و "اقتصاد" در تأمین امنیت کشورها در دو بعد داخلی و خارجی، نقش بسزایی ایفا میکردند، در قرن بیست و یکم ضروری است که بر مدخلیّت بیشتر "عنصر فرهنگ" و اهمیت آن تأکید بیشتری ورزید.
تأکید بر عناصر "فرهنگی" و "ارزشی" امنیت ملی با تعاریف عرضه شده از مصطلح اخیر هم تناسب دارد، از این دیدگاه معنای روشن و محدود امنیت ملی، حفظ مردم یک کشور و سرزمین در مقابل حمله فیزیکی و به معنای سنتی "دفاع" میباشد و در معنای وسیعتر بر حفظ منابع حیاتی سیاسی و اقتصادی و فقدان تهدید نسبت به ارزشهای اساسی و حیاتی یک دولت اطلاق میگردد. (1)شرح دو نگرش کلان نسبت به موضوع امنیت، به ایضاح رابطه این اصطلاح با مباحث تمدن و فرهنگ کمک شایانی میکند؛ "برخی صاحبنظران امنیت ملی را تابعی از متغیر تهدیدات خارجی (و عمدتا نظامی)دانستهاند. بنابراین دیدگاه، شرایط امنیتی مطلوب در سطح ملی، افزایش توانمندی واحد دولت ملی برای مقابله با تهدیدات خارجی است. اما دیدگاه دیگر، چنان تعریفی از امنیت ملی دارد که همه گرایشهای نامطلوب و عوامل داخلی بیثباتی در سطح ملی را جزء حوزه تهدیدات امنیت ملی برمیشمارد. (2) بدین لحاظ کلیه عوامل ضعف و فتور تمدنی و فرهنگی را میتوان از مؤلفههای ناامنی و خدشهپذیری امنیت ملی یک کشور بهشمار آورد. همچنان که تقویت و اعتلای تمدن و فرهنگ و مبارزه با تهاجم و تغافل فرهنگی را میتوان در حکم راهبردی برای تضمین امنیت ملی و فرهنگی دانست. اساسا امنیت ملی، هم به مثابه وسیله نیل انسان و جوامع بشری به غایات خود، و هم بهمنزله هدف و نیازی حیاتی که ابزارها و امکانات مادی و معنوی در پی تحقق آن هستند، مطرح است. بدینترتیب فلسفه تأسیس تمدنها و نهادهای عمومی و حکومتهای زیر مجموعه آنها، در پاسخ به این نیاز ضروری است. ارمغان اولیه تمدن و فرهنگ، دوری از بدویّت و توحش و ناامنی است؛ "آفرینندگی و ابتکار" یعنی اصلیترین ممیزه تمدن، تنها در صورت وجود امنیت، شکوفا و بالنده میشود. بدینصورت رابطه مستقیم و متعامل تمدن و فرهنگ از یکسو و امنیت از سوی دیگر آشکار و بدیهی است وبالندگی هریک مستقیما بالندگی طرف دیگر را به همراه دارد و عکس این قضیه نیز صادق است.
کمتر کسی است که از پیشینه درخشان تمدن و فرهنگ اسلامی بهویژه در سدههای نخستین اسلامی بیاطلاع باشد؛ متأسفانه این تمدن از حدود قرنهای پنجم و ششم هجری زوال و افول خود را آغازید؛ البته در حال حاضر با توجه به این که تمدن و فرهنگ اسلامی در بخشهایی مانند علوم مادی و تکنولوژی با مشکلات و عقبماندگیهایی روبرو است، برخی و از جمله پارهای از غربیان به این تصور دامن میزنند که این تمدن دیگر از سازندگی و بالندگی نازا گشته و اوج خود را در همان چند قرن اول ظهور اسلام نشان داده است و از اینرو بحث از تمدنسازی مجدد اسلام و یا به تعبیری درستتر، اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی بیفایده و خیالی بیش نیست. همچنین بهدلیل فراگیری و تهاجم همه جانبه فرهنگ و تمدن غربی شماری بر این باورند که سرانجام تمدنها و فرهنگهای متکثر و متنوع در عرصه جهانی، به وحدت و هضم در شکل غربی آن خواهد انجامید و در این میانه هرگونه مقاومتی "مذبوحانه" خواهد بود. بنابراین کشورها به تقلید یا به جبر، در مسیر تمدن غرب قرار خواهند گرفت.
بدیهی است تحقق این فرض به معنای تهدید و انهدام امنیت ملی و فرهنگی ما خواهد بود. بدین لحاظ توجه بیشتر به تهدیدهای امنیت فرهنگی از ضرورت روزافزونی برخوردار است و بارها مسؤولان طراز اول جمهوری اسلامی ایران نسبت به بروز این تهدید و ضرورت مقابله با آن هشدار دادهاند. (3)
به یقین یکیازراههاوراهبردهایاساسیمبارزهباناامنیفرهنگیومقابلهباهجمهتمدنی و فرهنگی دنیای غرب، تأکید بر روی هویت و اصالتها و ارزشهای دینی جوامع اسلامی و بالتبع تجدید اعتلای تمدن اسلامی میباشد و حرکت انقلاب اسلامی ایران در چنین مسیری خواه ناخواه مقابله به مثل و راهبرد مناسبی در تقابل و مبارزه با تهاجم و تغافل فرهنگی به شمار میآید و ضامن تأمین ابعاد مختلف امنیت ملی به ویژه بعد فرهنگی تواند بود.
حال با فهم اهمیت و جایگاه ویژه مؤلفههای فرهنگی در مقوله امنیت ملی و درک ضرورت تجدید اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی در تضمین امنیت فرهنگی، اکنون میتوان به طرح پرسشهایی در این باره پرداخت؛ مثلا پرسید تمدن و فرهنگ هریک به چه معنایی است و رابطه و نسبت این دو مفهوم با اصطلاح امنیت چگونه است؟ آیا باید تمدن و فرهنگ اسلامی را از نو بنیان گذاشت تا به راهبردی مناسب جهت تضمین امنیت فرهنگی رسید؟ یا باید آن را دوباره اعتلا بخشید و تقویت کرد؟ در این جهت تمدن و فرهنگ غرب در چه موضعی قرار دارد؟ آیا باید به تقلید یا محکومیت صرف آن پرداخت؟ یا میباید از دستاوردهای آن بهگزینی کرد؟ از سوی دیگر چه راهها و راهبردهایی جهت تحدید اعتلای تمدن اسلامی میتوان توصیه کرد و آیا جمهوری اسلامی در برگرفتن و به ثمر رساندن راهبردهای مزبور توفیقاتی داشته است و در حال حاضر و در این جهت ما کجا ایستادهایم و چه نظریات و پیشبینیهایی در این حوزه مطرح شده است؟ مقاله حاضر پاسخ به چنین پرسشهایی را درنظر دارد.
الف) مفهوم لغوی تمدن
مفهوم تمدن تا به حال بحث و اختلافنظر بسیاری از پژوهشگران را برانگیخته است. این کلمه مصدری عربی از باب تفعّل و اسم مصدر فارسی است. علامه دهخدا تمدن را "تخلّق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیه و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت" دانسته و همو به نقل از اقرب الموارد، تمدن را دارای خصیصه مولد بودن (مولدة) برشمرده است. وی با توجه به سایر لغتنامهها، تمدن را به ترتیب به "در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه"، و "اقامت کردن در شهر"، "شهرنشینی" و "مجازا تربیت و ادب" معنی کرده است. (4)در زبان عربی در کنار اصطلاح تمدن، مترادفهایی مانند "حضارة"، "ثقافة" و "مدنیة" آمده است. همچنان که قاموس "المنهل" متمدن را به معنای "متحضر و مهذّب" گرفته و متمدنسازی را با افعال عربی "تحضیر، تمدن، تهذیب، تثقیف" یاد کرده است. (5) در زبانهای انگلیسی و فرانسوی، اصطلاح تمدن با واژههای Civilizationو Civilisationبرگردان میشود که تقریبا در تلفظ با هم متفاوتند و هر دو برگرفته از ریشه کلمه انگلیسی Civil"مدنی" و "با تربیت اجتماعی" میباشند. این کلمه در فرهنگهای انگلیسی مترادف با کلمات مؤدب، بانزاکت، نجیب، مبادی آداب، قابل احترام، شهرنشین و آمده (6) و در فرهنگهای فرانسوی زبان آن را مترادف با کلمات پیشرفت و ترفیع، ترقی و توسعه، تحول و تطور ذکر میکنند. (7)در قرآن مجید برای تمدن لفظی با ریشه "م - د - ن" و یا "ح - ض - ر" که در عربی از آن کلمه "حضارة" به معنی تمدن ساختهاند وجود ندارد. اما چند کلمه قرآنی "امت"، "قریه"، و "قرن" ارتباط نزدیکی با این واژه دارند. "قرن" به معنای قومی که در یک زمان زندگی میکنند و "قرین و همراه" هم هستند معنی شده است و "قریه" اسم موضعی است که مردم در آنجا جمع میشوند و نیز برای جمع مردم نیز در قرآن آمده است. لفظ قریه (و جمع آن قُری) و قرن در اغلب آیات در موارد ذم به کار رفته و هلاکت و عذاب اهل مکان یا دیاری را نتیجه ظلم یا کفر و یا فسق و آنها دانسته است.
ب) مفاهیم عمومی تمدن
تعاریفی که از "تمدن" در دوران معاصر شده است، دامنه وسیعی را دربرمیگیرد "هنری لوکاس" معتقد است که پاسخ به این سؤال که "تمدن چیست؟" دشوار است و راه به مسائل فلسفی میبرد. پدیدههای درهم تنیده تمدن، هم مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را دربرمیگیرد و هم گسترش و کمال هنر، ادبیات، تفریحات، علم، اختراعها، فلسفه و دین را. (8) یکی از بهترین تعاریف تفصیلی تمدن مربوط به ویل دورانت نویسنده "تاریخ تمدن" است؛ از نظر وی تمدن را میتوان به شکل کلی آن، عبارت از نظم اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکانپذیر میشود و جریان پیدا میکند. (9)
تمدن، نظامی است اجتماعی، که آفرینش فرهنگی را شتاب میبخشد و عرف و اخلاق و قانون نگاهدارنده آن است و نیز نظامی است اقتصادی، که با مداومت تولید و مبادله برقرار میماند. تمدن آفرینش فرهنگ است زیرا برای نوآوری و اظهار و آزمون و برخورداری از اندیشهها و ادبیات و آداب و رسوم و هنر، آزادی و تسهیل، فراهم میکند. تمدن رشتهای است پیچ در پیچ و زودگسل از روابط انسانها که دشوار به دست میآید و آسان تباه میشود. از آنجاکهدرتمدنمجموعهایازامور فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و موردنظراست، به هم خوردن نظم و به فساد کشیده شدن هر یک امور مذکورمیتواند تمدن را به انحطاط کشانده یا از هم بپاشد و روشن است هیچ نظمی بدون وجود امنیت میسر نمیشود و هر گونه انتظامی بهویژه در حوزه اجتماعی و سیاسی بر محور وجود امنیت، معنای واقعی مییابد. ویژگی مدنیت و تمدن، بودن همین نظام بسامان و سرشار از امنیت است که در سایه آن هرگونه آفرینندگی فرهنگی و مادی انسانها و بالندگی ایشان فراهم میآید.
ج) تعامل فرهنگ و تمدن
درباره وجوه تشابه و تمایز فرهنگ و تمدن، اندیشهگران غربی سخن، بسیار گفتهاند. در گذشته بسیاری از جامعهشناسان واژههای فرهنگ و تمدن را برای تمایز اقوام وحشی و ابتدایی با اقوام فرهیخته بهکار میبردند اما بعدها نیز بین این دو واژه متعامل نیز تمیزگذاری شد. مثلا "اشپنگلر"، فیلسوف آلمانی، به تفارق و تعامل تمدن و فرهنگ اشاره میکند و فرهنگ را مجموعهای کیفیتر و در حکم امکانات حیات جامعه میداند و تمدن را به مثابه صورت خارجی و کمّی این مجموعه کیفی به شمار میآورد. به نظر "آلفردوبر" تمدن قبل هر چیز دیگر معرفت علمی و فنی تسلطی است که به کمک این دو بر منابع طبیعی به وجود میآید و منظور او از فرهنگ، فرآوردههای هنری، مذهبی، فلسفی و سایر محصولات مشابه یک جامعه میباشد. این تمیزگذاری با تمیزگذاری رایج میان "فرهنگ مادی" و "فرهنگ غیرمادی" در نوشتههای انسانشناسی و باستانشناسی، همانندی فراوان دارد."باتامور" نیز در این حوزه سخن رانده است. (10) البته بحث وی در مورد تمایز "تمدن" و "فرهنگ" تا حدی دچار ابهام است زیرا از یک سوی او بر طرز تلقی "آلفرد وبر" از رابطه این دو به مثابه "فرهنگ مادی (تمدن) و فرهنگ غیرمادی (فرهنگ)" تأکید ورزیده و آن دو را دو عنصر کلیت فرهنگی به شمار آورده است و در جای دیگر، تمدن را همانند یک مجموعه فرهنگی دربرگیرنده فرهنگ مادی و غیرمادی توصیف کرده است. از سوی دیگر دقیقا مشخص نیست که از دید باتامور، از تمدن و فرهنگ کدام یک وظیفه انتقال علوم و معارف بشری را برعهده داشته و کدام یک ایستاتر هستند؟ برخی از جامعهشناسان و انسانشناسان غربی هنگام بحث از ساخت جوامع، به بحث فرهنگ و تمدن توجه کردهاند. در این دیدگاه، "مفهوم" ساخت به جای مفهوم فرهنگ نیز به کار رفته است و ساختگرایی به جای "فرهنگگرایی" نیز استعمال میشود. در چنین بینشی آثار تمدن صرفنظر از واقعیت گروه و جامعهای که پدیدآورنده آن است، مطالعه میگردد. مسلم است که جامعههای مختلف میتوانند در یک تمدن شرکت داشته باشند و آثار فرهنگی برخی تمدنها در دیگر ساختهای اجتماعی میتواند داخل گردد و یا در دوران تاریخی تحقق یابد. بنابراین، رابطه بین تمدن و فرهنگ و جامعه بهطور کلی در مفهوم ساخت بازتاب مییابد. زیرا ساخت، شامل کلیه آثار فرهنگی و تمدنهای کاملی است که همانند یک ملاط ساخت جامعه را فرامیگیرد. (11)به نظر میرسد که در بحث ساختگرایان، چندان تمایزی میان تمدن و فرهنگ نهاده نشده و هر دو، عنصر و ملاط اصلی ساختهای اجتماعی جوامع میباشند. از سویی این اعتقاد وجود دارد که گرچه میان دو واژه تمدن و فرهنگ تفاوت و تمایز معنایی وجود دارد ولی هر دو، دوروی یک سکه بوده و رابطه میان آنها چیزی به مانند رابطه جسم و جان در انسان، یعنی رابطه اعمال و حرکات و تظاهرات جسمانی و حالات و تجلیّات فکری و ذوقی و عاطفی است. رابطه میان آنها ارتباطی متقابل و متعامل است و هر یک تحول و تطور دیگری را موجب گشته و هر دو در هم مؤثر و لازم و ملزوم یکدیگرند.
از این مبحث میتوان نتیجه گرفت که فرهنگ اسلامی از تمدن اسلامی تمایزپذیر نیست چون دین و وحی الهی، اساس مشترک آنها است و به تعبیری فرهنگ آنها همان دین میباشد؛ از اینرو در یک تمدن دینی، دین فقط یک عامل از عوامل تشکیلدهنده فرهنگ نیست بلکه واقعیت دینداری، کل فرهنگ را تشکیل میدهد و هرچیزی از وحی الهی نشأت میگیرد.
د) راهبرد "تأسیس"، "تجدید"، یا "اعتلای" تمدن و فرهنگ
به اختصار میتوان در بازشناسی تمدن و فرهنگ، تمایز آنها را به مثابه فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی پذیرفت. تمدن، مظاهر مادی پیشرفت همانند ترقی، تکنولوژی و صنعت و را در برمیگیرد و فرهنگ شامل جلوهها و آثار و مظاهر معنوی، همانند دین، هنر، فلسفه، اخلاق و میشود. این تمیزگذاری در نگاه راهبردی از این جهت اهمیت دارد که امروزه افول و عقبافتادگی جهان اسلامی عموما در حوزه تمدن اسلامی و نه فرهنگ اسلامی است. یعنی برآنیم و عقیده داریم که در حال حاضر هم فرهنگ اسلامی از همه فرهنگها برتر است و این همان معنای حدیث نبوی است که "اسلام برتری میگیرد و چیزی بر آن علو و برتری نمییابد." این برتری به واسطه شامخیت مقام فرهنگ اسلامی است. در حالی که تمدن و پیشرفت آن از یک سو به کوشش و تلاش خود افراد جوامع بستگی دارد و از سوی دیگر به اوضاع و احوال و حوادث دورانها مربوط میشود. بدینترتیب میتوان اینگونه استنباط کرد که با توجه به اینکه تمدن اسلامی و فرهنگ وابسته به آن مبتنی بر کتاب آسمانی و تعالیم مقدس آن و کردار و رفتار پیامبر گرامی(ص) و ائمه اطهار(ع) و محدثان و متکلمان است؛ از اینروی اصالت ذاتی داشته و اساسا امکان تحول ماهوی در آن وجود ندارد بلکه همواره زنده و جاوید بوده و نیازی به باز تأسیس و تجدید نداشته واگر هم تلاشی صورت گیرد میباید در مسیر اعتلای فرهنگی تمدن و تبیین بیشتر و بهتر مسائل پنهان و پوشیده آن، یا خرافهزداییوبازگشت به هویتهایاصیل دینی باشد. (12) بدین روی باید بهجای تأسیس تمدن، راهبرد تجدید اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی را مطرح ساخت. (13)
اول - سیر جوامع بشری، تمدنها و فرهنگها
تاریخ مسیر و گذرگاه حرکت، فروشدن، پیشرفت و برخورد تمدنها و فرهنگها و کنش و واکنش میان آنها است و در این میانه تهدیدهای متعددی متوجه این دو است و حیات و ممات و ضعف و قوت فرهنگها و تمدنهای مختلف از سیر در این وادی آشکار میگردد. پارهای از نظرات در این مورد بدین شرح است:
1- نظریه تکاملی و تحولی
براساس این نظریه، تاریخ همواره به سوی تکامل در حرکت است و هرچه زمان بگذرد، جامعه انسانی به کمال و سعادت خویش نزدیکتر میشود. از طرفداران عمده این نظریه اگوست کنت، هربرت اسپنسر، مارکس و انگلس را میتوان نام برد.
2- نظریه انحطاط
این نظریه در مقابل نظریه تکاملی قرار دارد، طرفداران آن باور به سیر قهقرایی تاریخ دارند، به گونهای که هرچه زمان بگذرد جوامع از کمال و سعادت خویش دورتر میشوند. این نظریه به ویژه پس از قرن نوزدهم، طرفداران خود را از دست داده است. از جمله طرفداران این عقیده میتوان از "فون ویزه" جامعهشناس آلمانی نام برد؛ البته ابنخلدون نیز سیر تمدن بشری را به سوی انحطاط و دور شدن از عصر زرین تمدن اسلامی که همان عصر پیامبر و خلفای راشدین است، به شمار میآورد.
3- نظریه دورانی
این نظریه تاریخ را تکرارپذیر میداند و عقیده دارد که تحولات تاریخی حالتی دوری دارند، یعنی تمدن یا جامعهای که زاده میشود، دوران رشد و بالندگی را میگذراند و سپس به پیری و فرتوتی میرسد و از بین میرود و سپس جوامع دیگر بهوجود میآیند و همین سرنوشت تکرار میشود؛ یعنی ضمن این که هر دوره یک دگرگونی تاریخی در داخل خود دارد، یک تطور درخط سیر دورهها نیز به چشم میخورد. از طرفداران این عقیده میتوان از اسوالد اشپینگر، آرنولد توینبی و پیتر یمسوروکین نام برد. از دیدگاه صاحبنظران این نظریه، همانند اشپینگر، جوامع و تمدن و فرهنگها، مانند موجودی زنده دارای مراحل تحول طبیعی مانند جوانی، بلوغ و رشد و پختگی، و سرانجام کهولت و تنزل و مرگ هستند. (14)
4- نظریه کلی ویل دورانت
به نظر این اندیشمند، از بین رفتن یا نبود یکی از عوامل زیر میتواند سبب انقراض تمدن و فرهنگ شود. انقلابهای شدید و عظیم در زمین (مانند زلزله و)، آب و هوا، بیماریهای همهگیر و کشنده، استثمار بیش از اندازه زمین روستاها به وسیله مردمی که در شهر زندگی میکنند و به امید قوت و غذایی که از خارج به آنها میرسد به سر میبرند، نقصان مواد طبیعی از قبیل سوخت یا مواد خام، تغییر مسیر راههای بازرگانی به گونهای که کشوری را در بیرون راههای تجارت قرار دهد، انحطاط عقلی یا اخلاقی که در نتیجه زیستن در شهرهای پرلهو و لعب و وسایل تحریک اعصاب دست میدهد و یانتیجهپشت پا زدن به اصول قدیمی است که زندگی مردم بر آن جریان داشته، بدون آن که بتوانند اصول جدیدی جانشین آن سازند، ضعیف شدن نژاد در نتیجه اختلال اعمال جنسی یا افراط در لذت جنسی یا فلسفه بدبینی که سبب خوار شمردن کوشش و فعالیت میشود، از میان رفتن افراد برجسته که نتیجه نازادی و تقلید تدریجی خانوادههایی است که بهتر میتوانند میراث فرهنگی نژاد را از شر زوال محفوظ بدارند، تمرکز مرگآور ثروتها که نتیجه آن جنگ طبقات و انقلابهای خانمانسوز و تباهکننده مایملک عمومی است. (15)
5- نظریه رویارویی یا برخورد تمدنها
طراح این نظریه ساموئل هانتینگتون - استاد دانشگاه هاروارد و از طراحان سیاست خارجی امریکا - میباشد به نظر وی تمدن بالاترین گروهبندی فرهنگی و گستردهترین سطح هویت فرهنگی است که انسان از آن برخوردار است. هویت تمدنی بهطور روزافزون در آینده اهمیت خواهد یافت و جهان تا اندازه زیادی بر اثر کنش و واکنش بین هفت یا هشت تمدن بزرگ شکل خواهد گرفت. هانتینگتون بیآن که همچون برخی از تحلیلگران، پایان جنگ سرد را ختم ستیزههای ایدئولوژیک تلقی کند، آن را سرآغاز دوران جدید "برخورد تمدنها" میانگارد و براساس آن بسیاری از حوادث و رخدادهای جاری جهان را به گونهای تعبیر و تحلیل میکند که در جهت استوار شدن فرضیات نظریه جدیدش باشد. "وی تمدنهای زنده جهان را به هفت یا هشت تمدن بزرگ تقسیم میکند: تمدنهای غربی، کنفوسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدکس، امریکای لاتین و در حاشیه نیز تمدن آفریقایی. وی خطوط گسل میان تمدنهای مزبور را منشأ درگیریهای آتی و جایگزین واحد کهن دولت - ملت میبیند. به اعتقاد هانتینگتون، مقابله تمدنها، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیریهای عصر نو را تشکیل میدهدزیرا:
- اختلاف تمدنها اساسی است؛
- خودآگاهی تمدنی درحال افزایش است؛
- تجدید حیات مذهبی همچون وسیلهای برای پر کردن خلاء هویت در حال رشد است؛
- رفتار منافقانه غرب موجب رشد خودآگاهی تمدنی (دیگران) گردیده است؛
- ویژگیها و اختلافات فرهنگی تغییرناپذیرند؛
- منطقهگرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است؛
- خطوط گسل موجود بین تمدنها، امروز جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط جرقههای ایجاد بحران و خونریزیاند. خصومت هزار و چهارصدساله اسلام و غرب در حال افزایش است و روابط میان دو تمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادثی خونین میشود. بدینترتیب، "پارادایم برخورد تمدنی" دیگر مسائل جهانی را تحت شعاع قرار میدهد و در عصر نو، صفآراییهای تازهای بر محور تمدنها شکل میگیرد و سرانجام نیز تمدنهای اسلامی و کنفوسیوسی در کنار هم، رویاروی تمدن غرب قرار میگیرند. خلاصه این که کانون اصلی درگیریها در آینده، بین تمدن غرب و اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام خواهد بود. در واقع درگیریهای تمدنی آخرین مرحله تکامل درگیری در جهان نو است. (16)
دوم - تمدن و فرهنگ غرب، تمدنی تهدیدکننده و در معرض تهدید
در بحث از ضرورت اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی برای تضمین و تقویت امنیت فرهنگی، ناچاریم که به وضعیت فرهنگی و تمدنی دنیای غرب نیز نگری بیفکنیم، زیرا فرهنگ اخیر، قابلیت آن را دارد که هم در موضع فرهنگ مهاجم عمل کند و هم خواسته و ناخواسته مورد تقلید واقع شود و در مجموع موجد تهدیدات درونی و برونی بر ضد امنیت فرهنگی ما گردد. تمدن غربی، امروزه شباهتی به افسانه "شاه میداس" پیدا کرده است. میداس تقاضا کرده بود که به هرچه دست میزند طلا شود و این قدرت را پیدا کرده بود، اما گرسنه و تشنه ماند چون آب و نان هم در دست او تبدیل به طلا میشد، آن چنان درمانده گشت که از دیوزینوس خواست که این قدرت شگفت را از او بگیرد."آندره مالرو" نیز درباره تمدن غربی که نقطه ضعفش درست همان قدرت ظاهری اوست چنین اندیشیده است؛ به نظر وی "ما بهمثابه انسانهای عصر نوین، میتوانیم برخود ببالیم که نخستین تمدنی را به وجود آوردهایم که قدرت و ابزار انهدام کامل خویش و کره خود را در اختیار دارد.اگر همه تمدنهای گذشته بر اثر ضعف مردند مااززیادی قدرت خواهیم مرد! " (17) درست مثل شاه میداس، گرسنه و تشنهوغوطهوردرطلا.
جوهر استکباری تمدن غربی که عامل اصلی تهدید و انحطاط و افول آن میباشد، عبارت است از تفکر "سکولاریستی" که بعد از رنسانس در غرب پیدا شد و به قول حجتالاسلام خاتمی؛ "یعنی تفکری که از وحی برید، تفکری که در آغاز حرکتش با قطع رابطه با ملکوت، کوشید خدا را نفی بکند وبه جای آن انسان بگذارد. "اومانیسم" یا انسان مداری غرب یعنی انسان بیخدا، یعنی انسان بریده از معنویت جای خدا را میگیرد. خدا، یا به کلی از صحنه ذهن و زندگی حذف میشود یا به چنان انزوایی وحشتناک کشانده میشود که هیچ حقی برای تشریع و تکلیف مردم ندارد." (18)
در حال حاضر ایالات امریکا با فروپاشی شوروی مدعی تمدن جهانمدارانه خود و غرب است و این در حالی است که این کشور در غرقاب بحرانهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی دست و پا میزند؛ مناسب است به نتیجه تحقیقات اداره پلیس کالیفرنیا و اداره آموزش و پرورش آن ایالت درباره مشکلات نظم و آرامش و انضباط دانشآموزان توجه کنیم. در این پژوهش مشکلاتی که چهل سال پیش از نظر انضباطی و حفظ نظم در مدارس آن جا وجود داشته با مشکلات دهه 80مقایسه شده است: مشکلات دهه چهل: صحبت کردن سرکلاس، جویدن آدامس، سروصدای اضافی در مدرسه، دویدن در راهروها، بیانضباطی در سر صف، پوشیدن لباس نامناسب، استفاده نکردن از ظرف آشغال. مشکلات دهه هشتاد: استفاده از مواد مخدر، استفاده از الکل، خودکشی، تجاوز جنسی، دزدی، سرقت و آتشافروزی، کتککاری و ایجاد انفجار. (19) این گزارش که درباره یکی از مهمترین نهادهای جامعه یعنی آموزش و پرورش میباشد، میزان ناامنی و انحطاط فرهنگی جامعه غربی و خصوصا امریکا را نشان میدهد. در اینجا اشاره به بعضی از نظرات مطرح شده از این منظر به تمدن غربی خالی از فایده نیست:
- رنهگنون، "فردیتپرستی" را علت اساسی سقوط و انحطاط کنونی باختر زمین میداند، زیرا همین فردگرایی به نحوی از انحاء محرک و موجد رشد و تکامل بینظیر پستترین امکانات نوع بشر گردیده است. فردیتپرستی، بیش از هر چیز مستلزم نفی اشراق و شهود روحی است که استعدادی فوقبشریاست.مقصودویاز"فردیتپرستی" نفی هرگونه اصل عالیه و برتر از فردیت و در نتیجه محدود کردن تمدن، در جمیع شؤون به یگانه عواملی است که جنبه انسانی و مادی صرف دارند. راهحل "گنون" برای غلبه بر نابسامانی تمدن غرب و نجات انسان، وفاق و همگامی نهضتگونه غرب و شرق در بازگشت به معنویت است. (20)
- ژان فوراستیه" در کتاب "تمدن سال 2001 به اختصار در پی تشریح و تبیین مشکلات تمدنی بشر در زمان حال و آینده است. وی در این کتاب ضمن تشریح فراز و نشیبهای اقتصادی در قرن بیستم، به تشریح ناکامیهای بشر در قرن بیستم پرداخته است که از جمله عوامل و آثار آن عبارتند از: افزایش جمعیت، هرج و مرج بینالمللی، بیکاری، آموزشهای غیرمسؤولانه، وجود انسانهای بیاحساس، و بیعشق و درد.
به نظر نویسنده: انسان متعارف ثروتمند امروزی، از انسان متعارف فقیر دیروزی خوشبختتر نیست. بدون تردید حتی از او بدبختتر هم هست. چرا که در گذشته کار سخت شبانهروزی، کمبود تغذیه، کمبود سوخت، فقر دهشتبار و نبود امکانات رفاهی، زندگی را بر انسان دشوار میساخت. اما با تمام این مشکلات، بشر آن روز بیدغدغه بود و گاهی آهنگی و آوازی و خندهای نیز از در و دیوار زندگی به گوش میرسید. امروز آن مشکلات اقتصادی دیگر کمتر وجود دارد، بسیاری از مردم از پارهای امکانات برخوردارند اما درعوض سرسام، هذیان، حرص، تشویش، عصبانیت و زیادهطلبی نیز چون خوره به جان هستی و زندگی افتاده است. (21)
- کلیسای کاتولیک واتیکان نیز بارها به بحران موجود در تمدن غرب اشاره کرده است که برای حسن ختام این بخش بیمناسبت نمینماید به یکی از آخرین اظهارنظرهای واتیکان در این باره اشاره کنیم، که ماحصل آن دراین عبارات جلوهگر است که غرب به سوی تباهی و مرگ پیش میرود و تنها راه نجات آن گرایش به خدا و همگامی با اوست. در فروردین ماه سال - 76،کاردنیال راتزنیگر" رئیس مجمع دفاع از مکتب کاتولیک و یکی از عاملان اصلی انتخاب جانشین پاپ، طی مصاحبهای در رم بر نارضایتی خود از روند دنیای امروز تأکید کرد و افزود:"اگر به اطراف خود نگاهی بیاندازیم، میبینیم که دنیا سراسر از فساد، الکلیسم و مواد مخدر پر شده است. این سبک زندگی ما را مجبور میکند به همدیگر به چشم یک رقیب نگاه کنیم. در زندگی غربی ما هرچه داریم باز بیشتر میخواهیم و این راه انسان را به طرف مرگ، خستگی از زندگی و دوستنداشتن خود و دیگران سوق میدهد.تنها راه نجات انسان انتخاب کردن خدا و همگام بودن با وی و اعتماد به اوست. دنیای غرب با حرکت در زمینههای تکنیکی و مادی، اوضاع جهان سوم را وخیمتر کرده و نهادهای مذهبی اخلاقی و اجتماعی کشورهای درحال توسعه را از بین میبرد." (22)
سوم - دینباوری و خدامداری، رکن اصلی تمدن و فرهنگ اسلامی و شرط اساسی تجدیداعتلای آن
چنین به نظر میرسد که در تبیین علل و عوامل ایجادگر تمدنها، پیچیدگیهایی ژرف وجود دارد تا بدان جا که حتی در تعیین جایگاه علتها و معلولها تفاوت گسترده آرا به چشم میخورد. با این حال سیری در مجموعه نظرات متفکران اسلامی درباره تمدن و فرهنگ اسلامی بیانگر این واقعیت و نقطه مشترک است که "خدامداری و وحی اسلامی (و نه انسانمداری)اساس و بنیاد تمدن اسلامی است و دین، همه مظاهر تمدن و فرهنگ را دربرمیگیرد." کلیه دیدگاههای اندیشهگران اسلامی در مورد ارکان تمدن و راههای نیل به اعتلای تمدن اسلامی هرچند ممکن است در واژهها و مفاهیم و نوع راهها دارای تنوع باشد ولی همگی مبتنی بر خدامحوری این تمدن بوده و در حوزه و قالب ضرورت اتصال به عالم ربوبی و عالم معنی مطرح میگردند و از دیگر سوی همگی، علت اصلی بحران و افول تمدن غرب را در جایگزینی انسان به جای خدا و فردیتپرستی میبینند.
اساسا "واقعیت این است که پایه و اساس همه علوم و فنون به ویژه فلسفه و علوم عقلی که پدر همه علوم به شمار میرود، مذاهب بودهاند واین مسألهای است که اسناد تاریخی هم آن را تأیید میکنند. تفکر درباره مبدأ آفرینش و چراییها در عالم هستی بیتردید مربوط به مذاهب و اعتقادات مذهبی است؛ هر چند که مراحل ابتدایی و ساده اندیشههای مذهبی در سطح بتپرستی و ستایش نیروهای نامریی وجن و پری باشد، اما به هرحال نخست در مشرق زمین متجلی شده و اصولا این مشرق زمین است که در آن روزگاری که غرب در جهل و ظلمت و ابهام فرورفته بود، گاهواره تمدن بود" (23)
- فرید وجدی" در تأکید بنیادین بودن نقش دین و معنویت برای تأسیس تمدن در کتاب "دین در عصر دانش"، بر این باور است که: تمدن با هر سرزمینی سازگار و با هر نژادی قابل دوام است ولی در سرزمینی که ارکان تمدن یکنواخت و هماهنگ باشد یعنی نیروی مادی و معنوی، قوای جسمی و روحی به طور مساوی تکامل پیدا کند و در راه آن کوشیده شود، تمدن میتواند در راه ترقی گام بردارد. این نکته را هم نمیتوان نادیده گرفت که هرگاه رشد صنعتی همدوش رشد اخلاقی نباشد، اجتماع به سوی توحش اخلاقی رهسپار میگردد و ارکان چنین تمدنی که فقط تمدن صنعتی آن تکامل یافته است به سوی تزلزل ونابودی است." (24
ه - راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی
در این قسمت با استناد به سیره عملی و نظری امام (ره)، مقام رهبری و سایر مسؤولان سعی میشود راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی جهت نیل به امنیت واقعی تبیین شوند.
1- دیدگاههای امام راحل (ره)
دیدگاههای امام(ره) درباره مبحث تمدن و فرهنگ، اعم از تمدن غربی و اسلامی بسیار گسترده است. ایشان بارها تأکید میفرمایند که اسلام هیچ ضدیت و تقابلی با فرهنگ وتمدن ندارد بلکه با فرهنگ و تمدن فسادآور و مبتنی بر مادیات و شهوات مخالف است. امام(ره) به خوبی به افشاگری تمدن مورد ادعای شاه سابق پرداخته و بر جنبههای فسادآوری و وارداتی بودن آن تأکید میورزیدند؛ ضمن آن که اسلام را دارای تمدنی بالنده و پویا و فراگیر بهشمار میآوردند و بر توحیدی بودن و عدالت خواهانه بودن این تمدن و حکومت اسلامی پای میفشردند. ایشان به شدت ضمن مبارزه با اتهامات دشمنان اسلام که این دیانت را کهنهپرست و ناکارامد در جهت اداره جوامع معرفی میکنند، نه تنها اسلام را دارای تمدن درخشان میدانستند بلکه وظیفه مسلمانان و علما را آن برمیشمردند که در جهت اعتلای این تمدن و فرهنگ حرکت کرده و با تأسیس حکومت اسلامی و قبضه قدرت، در مقابل استکبار و ستمکاران قدعلم کنند و جمهوری اسلامی را پناهگاه امن مسلمانان جهان قرار دهند و در نهایت آرزومندند که ایران در راه پیشرفت و ترقی و سعادت انسانی به گونهای حرکت کند که سرمشق جامعه بشری قرار گیرد. به تعبیر امام(ره) "اسلام خود از پایهگذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است و هر کشوری که به قوانین اسلام عمل نماید، بدون شکل از پیشرفتهترین کشورها خواهد بود و ما امیدواریم که با پیروزی خود این مطلب را به جهانیان ثابت کنیم." (25)
2- دیدگاههای مقام رهبری
مقام رهبری خصوصا در دو سه سال گذشته به مناسبتهای مختلف به ضرورت احیا و اعتلای مجدد تمدن اسلامی و شایستگی ملت هوشمند و شجاع ایران در انجام دادن این مهم تأکید ورزیده و ضمن تشریح آفتهای موجود در رسیدن به این هدف دشوار، توصیهها و راهبردهایی عرضه داشتهاند. مقام رهبری در بیان اهمیت مسائل فرهنگی و فرهنگ ملی اسلامی اظهار میدارند:"اینجانب به مسائل فرهنگی بهای زیادی میدهم و اعتقاد راسخ دارم که قوام یک کشور و ملیّت یک ملت به فرهنگ آن ملت است و بیش از هر چیز فرهنگ یک ملت وجه تمایز او را با سایر ملتها نشان میدهد." (26)رهبر انقلاب اهمیت سرمایهگذاری، به ویژه در امور فرهنگی را برای حفظ استقلال، رسیدن به خودکفایی، تأمین رفاه عمومی، تحکیم رفاه عمومی، تحکیم تدیّن مردم و تحقق یک تمدن اسلامی خاطرنشان کرده و مسأله فرهنگ را مسأله اول کشور به حساب میآورند و معتقدند بدون تردید با پشتیبانی و تقویت بنیههای فرهنگی، پیشرفت کشور در تمامی زمینهها تضمین خواهد شد و اگر فرهنگ کشور اصلاح و پایههای آن مستحکم نشود به احتمال زیاد برنامهریزی در همه کارها ابتر خواهد بود و به نتایج قطعی آن نمیتوان امیدوار بود. (27) به اعتقاد ایشان، دفاع ملی در برابر اعمال خصومت قدرتهای استکباری لزوما متکی به فرهنگ، دانش و آموزش و در نتیجه کتاب و تولید کتاب است. (28)مقام رهبری در یکی از تعابیر خود از تحقق تمدن اسلامی و اعتلای مجدد آن به "حیات طیبه اسلامی" نیز تشبیه کردهاند و بهرهگیری از این حیات طیب و پاک را شایسته ملت متعهد و متدین ایران اسلامی میدانند. حیات طیبهای که بهوسیله ارزشهای اسلامی و استقرار حاکمیت اسلام بر کشور سایه خواهد افکند و مردم ایران با ایستادگی در مقابل دشمن، پایداری در عرصه سازندگی، پایبندی به معارف و ارزشهای دینی و حفظ قدرت سیاسی، اجتماعی و ملی، این حیات طیبه را به سایر ملتها منتقل میکند. ملتی که عزت و سربلندی خود را از استقامت و خودباوری و نفی خودباختگی و تجمع بر محور اسلام ناب و ایستادگی در مقابل قدرتهای بزرگ بهدست آورده است. (29)
به باور رهبر انقلاب، با تنبلی، بیحالی، اظهار ذلت، ضعف و ناتوانی و پایبندی به خرافات و بیاعتنایی به ارزشهای والای اسلامی نمیتوان یک کشور را بر طبق خواسته خداوند و فرهنگ قرآنی تجدید بنا کرد. (30) ایشان گرچه ایران اسلامی و ملت قهرمان ایران را شایسته تجدید اعتلای تمدن اسلامی میداند، اما همین مردم و مجریان کشور را به تخلق به اخلاق اسلامی، نوسازی معنوی و داشتن وجدانکاری، انضباط اقتصادی و انضباط اجتماعی و پرهیز از اسراف فرامیخوانند. در اسفند ماه سال 75، رهبر معظم انقلاب، مراحل چهارگانه انقلاب را از دید خود به 1- پیروزی انقلاب اسلامی2- شکست دشمن در جنگ تحمیلی 3- آغاز بازسازی و 4- نوسازی معنوی و استقرار عدالت اجتماعی تقسیم و تبیین کردند و در اجتماع عظیم مردم خوزستان بیان داشتندکه: "سازندگی هنوز به همه اهداف خود نرسیده است؛ گام اصلی، نوسازی معنوی و استقرار عدالت است البته این قدم چهارم هم برداشته شده است؛ منتها باید روزبهروز شتاب بیشتری پیدا کند. در یک نظام اجتماعی، عدل از همه چیزها بالاتر و با ارزشتر است. عدالت هدف تشکیل نظامهای الهی و فرستادن پیامبران خدا است. عدالت، از بین رفتن تبعیض و فقر و جهل و محرومیت و نادانیهای نفوذ و رسوب کرده و در اذهان بخشی از مردم در گوشه و کنار کشور، چیزهایی است که باید انجام گیرد. ما اگر سازندگی را بازهم پیش ببریم، اما در جهت استقرار عدالت و از بین بردن تبعیض و ایجاد برابری حقوق احیای کرامت زن و مردم مسلمان فعالیتی نکنیم موفقیتی بدست نیاوردهایم. موفقیت آن وقتی است که بتوانیم معنویت و دین و اخلاق و عدالت و معرفت و سواد و توانائیهای گوناگون را در میان جامعه مستقر کنیم البته نظام جمهوری اسلامی از روز اول این شعار را داده و به دنبال آن حرکت کرده است. (31)آیتالله خامنهای معتقد است پس از تشکیل نظام عادلانه و برقراری عدالت اجتماعی، متمم انقلاب اسلامی؛ ترویج و توسعه مکارم اخلاقی در میان مردم و سپس در بین آحاد جامعه بشری است. (32) ایشان در پیام نوروزی سال 76،آن سال را سال تحول اخلاقی و پرهیز از اسراف و تجملگرایی معرفی نمودهاند که از عوامل انحطاط میباشد ضمن آنکه از انفعال و خودباختگی و تحجر به عنوان آفتهای حیات طیبه و جامعه اسلامی یاد میکنند... (33)
3- دیدگاههای برخی از متولیان فرهنگی و اندیشهگران داخلی
صاحبنظران متعددی در این موضوع به طرح آرا و نظرات خود پرداختهاند؛ برای مثال از نظر مرحوم علامه محمدتقی جعفری، "عدالت" و "کرامت انسانی" نیروهای اصلی نگاهدارنده و پایدارکننده تمدنها هستند که در قالب اعتراف انسان به حقانیت الهی نهفتهاند و اگر انسان آن را اقرار نکند سقوط قطعی است. (38)از دیگر صاحبنظران میتوان به نظرات دکتر علی لاریجانی اشاره کرد وی ضمن لازم دانستن سه قدم مهم در ساخت و تأسیس تمدن اسلامی، در گام اول اظهار میدارد که "معتقدیم اگر قرار باشد در آینده تمدنی با ماهیت اسلامی تشکیل یابد، طبق قواعد ثابت تاریخی باید اجماع نظری در میان نخبگان فکری حاصل گردد.فرض بر این است که ظهور تمدن اسلامی در آینده، تابع پرورشهای نیروهای مادی و معنوی است و چالش اندیشمندان مسلمان، در استخراج تلفیقی است که این دو عنصر را به گونهای عرضه دارد که ضمن حفظ ماهیت اسلامی تمدن، به ابعاد علمی و تکنیکی نیز مجهز باشد. در این مسیر، اولین و مهمترین قدم، بررسی تفکر و جو تفکر و روحیه تفکر و ذهنیّت استدلالی در میان مسلمین است. این اقدام مهم تنها از طریق آموزش و عزم جمعی و تعلق خاطر به ظهور و آینده تمدن اسلامی ممکن است. اگر وضعیت فکری مسلمانان و قوهها و استعدادهای آنان رشد نکند و آموزش و تعلیم مسلمانان اساس واقع نگردد، طبیعی است که تمدنی در کار نخواهد بود، تمدن اسلامی به مسلمانانی وابسته است که بتوانند بیندیشند و منافع جمعی و فکری خود را اندیشمندانه تشخیص دهند. دومین قدم مهم در این حرکت تدریجی و تکاملی برای دستیابی به تمدن اسلامی، کسب هویت جمعی مسلمانان است. زیرا از همان مشترکات است که پایههای تمدن ساخته میشود. اگر به اسلام و تفکر اسلامی، در ابعاد محلی و بومی نگریسته شود، طبیعی است که از تمدن اسلامی در کشورهای مختلف خبر چندانی نخواهد بود. تمدن اسلامی، هویت میخواهد؛ یعنی این که عموم مسلمین به ضرورت ساختار تمدن اسلامی در قالب کشورهای موجود اما با مشترکات فرهنگی و اعتقادی، باوری عمیق داشته باشند. سومین قدم در مسیر تمدن اسلامی، این است که مسلمین در یک حرکت پرمشقت ابزار مادی ساختن تمدن را بهدست آورند، با توجه به گردونه علمی و فکری موجود در جهان شاید دسترسی به چنین موقعیتی از سختترین و پیچیدهترین چالشهای متفکرین مسلمان باشد. این ابزار که به عالم و چارچوب کاربردی آراسته شده، تفکر جمعی و هویت جمعی مسلمانان را به مرحله عمل میرساند و عناصر مادی و پایههای مادی تمدن اسلامی را بنا میکند." (39)
در مورد "قواعد تمدنسازی و آینده تمدنسازی" دکتر محمود سریعالقلم درباره نحوه تطبیق میان اصول ثابت تمدنسازی و شرایط فعلی دنیای اسلام چهار فرضیه مطرح ساخته است که تشریح آنها سودمند خواهد بود. ایشان در پاسخ به این سؤال که اگر قرار باشد 5/1تا 2 قرن آینده، فرهنگ و تمدن اسلامی فعلیت یابد، این چهار فرضیه را بیان میکند:"فرض اول؛ آن که ظهور تمدنها در تاریخ بشر تابع قواعد "اگر پس"، یا به زبان منطق "اصول شرطیّه" است: جغرافیای مناسب، استراتژی نخبگان، مسؤولیت و جدیّت نخبگان، تربیت و ثروت و دسترسی به منابع. فرض دوم؛ آن که تمدنها عموما تابع اقداماتی هستند که به دست انسانهای جدی دارای جهانبینی روشن و مجهز به سلاح زمان، تحقق میپذیرند. فرض سوم؛ آن که تمدن با کار جمعی و منطق جمعی و اجماعنظر در میان نخبگان و عموم مردم متحقق میگردد. فرض چهارم؛ این است که تنها زمانی تمدن اسلامی فعلیّت مییابد که مسلمین فکور، تلفیق میان علم و وحی را استخراج کنند و آن را با گذشت زمان از طریق مدلسازیهای متعدد اصلاح نمایند." (40)در آرای پارهای از صاحبنظران و متفکران اسلامی در مورد ویژگیها و مؤلفههای تمدن اسلامی، به الهی و جهانی بودن پیام اسلام، اخلاقمندی، معرفتخواهی، اعتدالجویی و پرهیز از هرگونه افراط و تفریط و عدالتگرایی و تساهلجویی و جذب فرهنگهای دیگر اشاره شده است و در نهایت رشد تمدن و فرهنگ و خلاقیت در علم و هنر بیش از هر چیز محتاج ثبات و استقرار اجتماعی و امنیت و آسایش و نیازمند انگیزه و تشویق و تقدیر میباشد (41) و خواه و ناخواه تأسیس یا اعتلای مجدد تمدن اسلامی در گرو توجه به این مؤلفهها نیز بیان گردیده است.نظری دیگر نیز وجود دارد و آن این است که هرچه فرهنگی آفرینندهتر بوده و آثار منفی تمدن را بیشتر تلطیف سازد در عرصه رقابت با سایر فرهنگها سرآمدترخواهدبود “به نظر میرسد برخورد جوامع در آینده، بیشتر در قالب رقابت میان فرهنگها باشد. دراین زمینه، موضوع از دو جهت در خور بررسی است: نخست این که فرهنگهای مورد بحث تا چه اندازه دارای زمینه برای آفرینندگی، پویایی و در عین حال سازگاری با تمدن علمی و تکنولوژیک جدید هستند، دیگر آن که در زمینه عوارض منفی این تمدن علمی و تکنولوژیک تا چه اندازه اثر تلطیفکننده دارند و آن تلطیفِ منطق خشک تمدن علمی و تکنولوژیک جدید و رفع از خودبیگانگی انسان امروز و رهایی بخشیدن او از سردرگمی روانی است؛ انسانی که در جهان نامعقول یکه و تنها افتاده است." (42)...
نتیجه
آن چه از این مباحث استنتاج میشود آن است که چون بنیاد اصلی تمدن اسلامی خدامحوری و اسلامیت آن است، تقرب بیشتر به این اصل و پاسداشت افزونتر آن نیز شرط اصلی اعتلای مجدد تمدن و فرهنگ اسلامی و تضمین امنیت ملی و فرهنگی به شمار میرود.
البته تمدن و فرهنگ دینی و اسلامی و راهبردهای تضمین امنیت فرهنگی، ویژگیها و مؤلفههای متعددی دارد، از جمله الهی و جهانی بودن، اخلاقمندی، معرفتخواهی، اعتدالجویی و پرهیز از هرگونه افراط و تفریط و عدالتگرایی و تساهلجویی و جذب فرهنگهای دیگر از نمونه این موارد است. همچنین در نهایت رشد تمدن و فرهنگ متعامل با دین، و خلاقیت در علم و هنر بیش از هر چیز نیازمند ثبات و استقرار اجتماعی و امنیت و آسایش است. جامعه بالنده و ایمن، با تأمین و امنیت خویش، خاستگاه و زادگاه تمدن و فرهنگ است و از سوی دیگر بالندگی و ترقی تمدنی و فرهنگی نیز خود، ضامن حفظ ثبات و امنیت و پراکندن آن است و این رابطه دو سویه، هم در حوزه روابط داخلی و هم در حوزه روابط خارجی یک کشور متمدن و فرهیخته جریان دارد و عوامل تنش و بیثباتی را در دو حوزه برطرف میسازد. مولود امنیت فرهنگی، آفرینندگی در علوم و هنر است که نیازمند انگیزه و تشویق و تقدیر میباشد؛ از سوی دیگر ابزار مادی ساختن چنین تمدنی را هم باید بهدست آورد تا عناصر و پایههای مادی فرهنگ اسلامی را بتوان بنا کرد اگرچه با توجه به گردونه علمی و فکری موجود در جهان، شاید دسترسی به چنین موقعیتی از دشوارترین و پیچیدهترین دغدغههای متفکران اسلامی باشد. چنین امری نیازمند آمیختن علم و وحی و بازگشایی تحولات مثبت و مقتضی با زمان، در اندیشه دینی است. از اینرو ضروری است به فهم تازهای از دین رو بیاوریم که با سؤال و نیاز امروز و فردای ما متناسب باشد و در عین حال وفاداری به منابع و مبانی دینی هم حفظ شود. در چنین صورتی میتوان امیدوار بود که زمانی حیات طیبه اسلامی که همان تحقق تمدن و فرهنگ دینی و اعتلای مجدد آن است، عینیت یابد. البته این که این مرحله و تحقق این اعتلاء در چه زمانی و با چه شرایطی محقق میشود، آرای متفاوتی طرح شده است...
بدیهی است تضمین امنیت فرهنگی با اعتلابخشی به تمدن و فرهنگ اسلامی میباید دارای راهبردهای لازم باشد. راهبردهایی که در عین واقعگرایی تنظیم گشته و اعمال آنها بهصورت مقطعی و زودگذر انجام نگیرد، بلکه ثبات و استمرار در کاربری آنها حاکم شود تا دچار فراموشی و روزمرگی نگردند.
در این جهت پرهیز از هرگونه برخورد شعاری و غیرواقعگرایانه و تعجیل و نقدناپذیری در این امر، ضروری مینماید و میباید در آغاز به رفع یا کاهش موانع و مشکلات عظیمی مانند بحران بیکاری، اعتیاد، ازدواج، مفاسد اجتماعی و پرداخت، زیرا به تعبیر یکی از نویسندگان "حکومتی که در شرایط درون مرزی نتواند فرهنگ و تمدنی برازنده روح بشریت عرضه کند در عرصه بینالمللی نیز چیز جدی و عملی برای گفتن ندارد. (53) و روشن است که امنیت ملی و امنیت فرهنگی کشور مزبور چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی دچار تهدید و خدشه و ناامنی و آسیبپذیری واقع خواهد شد.
در حال حاضر این امیدواری وجود دارد که با گسترش عرصه عمومی و مشارکت افزونتر مردم و نخبگان فکری در امور مختلف کشور، زمینههای اشتراک عقول و تضارب و نقد آرا در عرضه راهبردهای لازم جهت اعتلای تمدن و فرهنگ، توسعه یابد و دولت نیز ضمن همراهی و نقدپذیری بیشتر در این قلمرو، به توسعه فرهنگی و در نتیجه تضمین امنیت در این مقوله استحکام بیشتری ببخشد.
یادداشت ها
(1) See: Jordan, Amos A., &. American National Security: Policy And Process, 3 ed,Hopkins University Press, Baltimore and London, 1989, p. 3.پ
2) جعفر حقپناه، "قاچاق مواد مخدر و تأثیر آن بر امنیت ملی ج.ا.ایران"، فصلنامه مطالعات راهبردی، پیششماره دوم، تابستان 1377،ص 145.
(3) در این باره ر.ک: - خامنهای، سیدعلی، فرهنگ و تهاجم فرهنگی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ج چهارم، بهار 1375،صص 15و 9و 8و 4.
(4) رک. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، ج 4،تهران، دانشگاه تهران، ج اول از دوره جدید، بهار 73، ص 61109.
(5) رک. جبور عبدالنور، سهیل ادریس و، المنهل (قاموس فرنسی عربی)، بیروت، دارالعلم للملایین، دارالاداب الطبعةالتاسعة، 1986م، ص 207.
(6) رک. بختی، کامران، فرهنگ انگلیسی - فارسی، مترادف و متضاد، تهران، نشر کلمه، ج اول، 1371،ص 89.
(7) Voir, Paul ROBERT, PETIT ROBERT, LE ROBERT, 1989, p. 320.
(8) رک. لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، عبدالحسین آذرنگ، تهران، ج 1،توس، بیتا، ص 16و7.
(9) ویل دورانت، درآمدی بر تاریخ تمدن، احمد بطحایی و، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامی، ج اول ، 1365ص 3.
(10) رک. تیبی باتامور، جامعهشناسی، سیدحسن منصور و، تهران، امیرکبیر، 1370،صص 135، 134 .
(11) غلامعباس توسلی، نظریههای جامعهشناسی، تهران، سمت، چ سوم، 1371،صص 147،146 .
(12) برای اطلاع بیشتر از نظرات مختلف در این باره نگاه کنید به فرهنگ و تمدن اسلامی (مصاحبه با آقایان حجتالاسلام دکتر محقق داماد، دکتر فتح الله مجتبایی، دکتر اعوانی، دکتر جلالالدین مجتبوی)، نامه فرهنگ، شماره 4،زمستان 1372،ص 33-11.
(13) بهجای عنوان مقبول "تجدید اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی" از عباراتی مانند "تمدن نوین اسلامی"، "احیاء تمدن اسلامی"، "تمدن جدید اسلامی"، "تجدید یا تأسیس مجدد تمدن اسلامی"، "حیات طیبه اسلامی" و نیز بهره گرفته شده و به نظر میرسد که هنوز اجماعنظری در استفاده از عنوانی واحد برای این موضوع حاصل نشده است. بیانات آقای هاشمی رفسنجانی در این باره دال بر این ادعا است. وی میگوید: "ما در درون دولت برای انتخاب اسم تمدن اسلامی جدید بحثهایی داشتیم، اسم جامعی به ذهنمان نرسید گفتیم احیای تمدن اسلامی، ولی این اسم ما را قانع نکرد، چرا که تمدن اسلامی چیزی فراتر از احیای تمدن اسلامی است. میخواهیم چیزی بهتر از آن و متناسب با زمان ما بوجود بیاید. بعضیها تمدن جدید و بعضیها تمدن نوین میگویند. من آن فضایی را میگویم که در ذهنم است؛ باید اسم درستی برای آن پیدا کرد." ("جوانان و تمدن اسلامی"، گفتگو با حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، سروش، شماره 827، مورخ 11/12/75صص7.6.
(14) برای اطلاع بیشتر ر،ک به؛ احمد علی قانع عزآبادی، علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چ 1،71 ،صص 35,34 .
(15) رک. ویل دورانت، درآمدی بر تاریخ تمدن، پیشین، ص 6.
(16) ساموئل هانتینگتون، نظریه برخورد تمدنها و منتقدانش، ترجمه و ویراسته مرتضی امیری، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، چ 2، 1375، صص 23-22.
(17) عطاءالله مهاجرانی، انقلاب اسلامی و تحقق تمدن جدید، روزنامه اطلاعات، شماره 20412،مورخ 17/11/1373.
(18) امام واصل نه شرقی و نه غربی، مجله پانزده خرداد، 1372،ص 4.
(19) بهرام اخوان کاظمی، بالندگی و اعتلای مجدد تمدن اسلامی در عصر نظام جمهوری اسلامی ایران، تهران، واحد پژوهش معاونت سیاسی صدا و سیما ج.ا.ا، شماره 796،مرداد 1376،ص 119.
(20) ر.ک به؛ رنه گنون، بحران دنیای متجدد، ضیاءالدین دهشیری، تهران، امیرکبیر، 1372، ص ده.
(21) ژان فوراستیه، تمدن سال 2001،ترجمه خسرو رضایی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368،ص 104.
(22) کیهان، شماره 15898،مورخ 17/1/1376.
(23) دکتر سیدجعفر سجادی، فرهنگ علوم فلسفیوکلامی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1375،ص 5.
(24) زمانی، مصطفی، اسلام و تمدن جدید، تهران، کتابخانه صدر، 1348،ص 32.
(25) خمینی، روحالله، صحیفه نور، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ج 4،ص 49،برای اطلاع از سایر بیانات امام درباره این موضوع، رک. همان، ج 1،ص 87،ج 3،ص 200،ج 4،ص 262 و ص 192،ج 5،ص 129،ج 8،صص 63و 4و 3،ج 20،ص 126،ج 21،صص 178، 177.
(26) بیانات مقام معظم رهبری، تلکس شماره 242- 20/9/75خبرگزاری ج.ا.ا.
(27) رک. به؛ همان.
(28) ر.ک به؛ بیانات مقام رهبری، تلکس شماره 75/8/1-201،خبرگزاری ج.ا.ا.
(29) بیانات مقام معظم رهبری، همشهری، شماره 1212،مورخ 20/12/75.
(30) همان.
(31) بیانات مقام معظم رهبری، اطلاعات، شماره 21008،مورخ 19/12/75
(32) بیانات مقام معظم رهبری، ایران، شماره 534،مورخ 20/9/75
(33) بیانات مقام معظم رهبری، رسالت، شماره 3297، مورخ 17/3/76....
(38) رک. جعفری، محمدتقی، "عدالت و کرامت انسانی نیروهای اصلی نگاهدارنده تمدنها هستند. جام، شماره 27،تیر 1373،صص 50،49 .
(39) متن سخنرانی دکتر علی لاریجانی، گزارشی از نخستین کنفرانس فرهنگ و تمدن اسلامی، نامه فرهنگ، سال 3،ش 4،زمستان 72، ص165
(40) سریعالقلم، محمود، قواعد تمدنسازی و آینده تمدنسازی، گزارشی از کنفرانس فرهنگ و تمدن اسلامی، نامه فرهنگ، سال 3شماره 44ص 167.
(41) برای تفصیل بیشتر، ر.ک به دیدگاههای دکتر فتحالله مجتبایی، دکتر اعوانی، دکتر مجتبوی، دکتر حداد عادل، دکتر مهدی محقق، نامه فرهنگ، سال 3،شماره 4،صص 34-11
(42) باوند، داود، حرکت بهسوی آزادی و باورهای غرب، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 102 - 101بهمن و اسفند 74،ص 22...
(52) برای مثال دبیرخانه شورای عالی جوانان در منشور تربیتی نسل جوان خود - که استراتژی نظام جمهوری اسلام در رشد و ارتقای فرهنگی و تربیتی این نسل است – ؛ در اصل 29(وحدت ملی و مذهبی) به طرز بسیار مستوفایی بر معرفی اساس و ارکان هویت ملی و مذهبی و ابعاد و ویژگیهای ممتاز فرهنگ و تمدن ایران و اسلام و سیر تحولات تاریخی آن به نسل جوان تأکید کرده است. اما به نظر میرسد در تحقق این هدف به توفیق چندانی نائل نشده است. (برای نمونه ر.ک به؛ اهداف تفصیلی و خطمشی اجرایی منشور تربیتی نسل جوان، تهران، دبیرخانه شورای عالی جوانان، تابستان1374، ص 31).
(53) دکتر محمود عبادیان، "نگاهی به پیشینه و پیشنیاز گفتگوی تمدنها"، ایران، شماره1187، مورخ27/12/77، ص 10.