مقدّمه
از دیدگاه اسلامی، انسان مخلوقی است برخوردار از جسم و روح (حجر: 28و29)؛ مخلوقی که حامل روح منسوب به پروردگار عالم (حجر: 29)، و برتری یافته بر سایر مخلوقات (اسراء: 70) است. او تنها موجودی است که آفریدگارش پس از اتمام صنع او به خود آفرین گفته (مؤمنون: 14) و فرشتگانش را به سجده در برابر او فراخوانده است (بقره: 34).
علاوه بر این، پروردگار انسان او را به طور ذاتی، از برتری های دیگری همچون برخورداری از جایگاه خلیفه اللهی (بقره: 30)، اراده و اختیار (انسان: 2و3)، متناسب ترین و زیباترین خلقت (تین: 4)، علم به اسماء الهی (بقره: 31و32)، توانمندی در تسخیر طبیعت (جاثیه: 13) و مانند آن بهره مند گردانده است.
این برخورداری ها ازآنجاکه ناظر به ساختار هستی شناسانه انسان است و هیچ سابقه و نمونه ای در بین سایر مخلوقات ندارد و بدون هیچ قید و شرطی فقط برای انسان ذکر شده، جایگاه و ارزش وجودی انسان را، فارغ از تعلقات نژادی، قومی و دینی نشان می دهد.
با این نگاه، همه انسان ها بهره مند از کرامت ذاتی هستند که به مثابه درّی از جانب خداوند باری تعالی در وجود آنها به ودیعه گذاشته شده و نوع بشر بی هیچ کم وزیاد، و بی هیچ تبعیض و تفاوتی، از آن محظوظ است.
براین اساس، می توان کرامت را این گونه تعریف کرد: «بزرگواری که حاصل بهره وری معین یک موجود است، بی آنکه پای مقایسه با غیر در آن گشوده شود، و هرگاه چنین شد آن را فضیلت گویند،نه کرامت»(باقری،1385،ص191).
این لطف الهی، یعنی کرامت ذاتی، بیشتر از جانب انسان نادیده انگاشته شده است، درحالی که با قرار گرفتن در کانون توجه، به ویژه در وادی تربیت، می تواند کارایی فوق العاده ای از خود به نمایش بگذارد.
درواقع، نفس همانند تابلویی زیباست که در اختیار انسان قرار گرفته، اما انسان از بهای آن آگاه نیست. زمانی که انسان به قدر و ارزش آن پی ببرد و از آن آگاه شود در نگه داری و حفظ آن می کوشد و تلاش می کند با زدودن گرد و غبار از روی آن، و قرار دادن آن در جایگاه مناسب خود، آن را جلوه ای بیشتر بخشد. انسان وقتی کرامت و ارزش نفس خود را درک می کند و از حقیقت نفس خود آگاه می گردد سعی می کند در جهت آنچه کرامتش را حفظ می کند و جلوه می بخشد، حرکت کند و از آنچه کرامتش را خدشه دار می سازد دوری کند. در این صورت، برای انسان درک خود و آگاهی از کرامت ذاتی و خدادادی اش، کافی است که به او بگوید: این کار را باید و کار دیگر را نباید انجام داد؛ زیرا به گفته شهید مطهری، بهترین و مهم ترین مربی هر شخص، خود اوست: «بعضی گمان می کنند انسان مانند یک گیاه و حیوان، تنها به دست دیگری باید تربیت شود، باید شخصی دیگر باغبان، مربی و سازنده وجود او باشد. شک نیست که انسان احتیاج دارد به معلمان و مربیانی که آنها هادی و راهنما و سازنده وجود او باشند؛ ولی انسان فلز یا یک سنگر گران قیمت نیست که او را به دست یک صنعتگر ماهر بدهیم و همه آرایش و پیرایش او را از آن صنعتگر بخواهیم. انسان یک گیاه نیست که ما او را به دست باغبان بسپاریم و فقط باغبان را مسئول همه چیز بدانیم. انسان انسان است. علاوه بر قوای نباتی و احساسات حیوانی، دارای قوه عقل و اراده است. عقل و اراده نمی گذارد که صددرصد تابع عوامل خارجی باشد؛ مانند یک فلز و یا یک سنگ، تابع حرکات دست یک صنعتگر باشد، و مانند یک گیاه به هر دست که او را بپرورند بروید، و مانند یک طوطی در پس آینه او را نگه دارند و هرچه به او تلقین شود تکرار کند. انسان صددرصد مجبور و تحت تأثیر عوامل بیرون از خود نیست. در نهایت کار، خودش باید درباره خودش بیندیشد و خودش درباره خودش تصمیم بگیرد و مادامی که خودش درباره خودش نیندیشد، اندیشه دیگران برای او کافی نیست. انسان این فرق را با سایر امور تربیت پذیر دارد که مربیان خارجی برای تربیت وی کافی نیستند و هرکسی باید خودش حالت مربیگری نسبت به خودش را پیدا کند» (مطهری، 1372ب، ج 1، ص 68).
با این وصف، ایجاد آگاهی در فرد راجع به کرامت ذاتی اش، می تواند سنگینی بار تربیت را از دوش عوامل خارجی کم کرده، بر دوش فرد استوار کند. از سوی دیگر، غفلت از این شأن یا وجود زنگارهای دربرگیرنده آن نیز می تواند مسئولیت عوامل خارجی را بدون بازدهی مورد انتظار و مناسب، بیشتر و سخت تر گرداند؛ زیرا یک پایه اصلی تربیت، خود متربی است و در تربیت فرد، تنها دست اندرکاران و مربیان خارجی تأثیرگذار نیستند.
براین اساس، این تحقیق در پی آن است تا با پرداختن به کرامت انسانی، جایگاه ویژه این لطف الهی را در دو جنبه از جوانب مهم تربیت، یعنی «تربیت اخلاقی » و « تربیت اجتماعی» با تکیه بر آراء شهید مطهری نشان دهد. این هدف پژوهشی ازآن رو مورد توجه واقع شده که تحقیقات موجود یا صرفا به تبیین کرامت انسانی پرداخته اند و یا ارتباط این بهره انسانی با تربیت را به صورت عام مدنظر داشته اند و پرداختن به ارتباط کرامت با تربیت اخلاقی و اجتماعی با تکیه بر قلم و بیان شهید مطهری منظور نظر هیچ یک از تحقیقات موجود نبوده است.
لازم به ذکر است که این مقاله در دو بخش تنظیم شده است: در بخش اول، پاسخ به سؤال موضوع اصلی بحث است که: «کرامت در تربیت اخلاقی چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟» و در بخش بعدی نیز پی جویی جواب این پرسش مدنظر است که: «کرامت در تربیت اجتماعی چه کارایی می تواند داشته باشد؟»
جایگاه کرامت در تربیت اخلاقی
مخلوقات جز انسان صرفا بر مدار غریزه و فطرتی که برای آنان مشخص شده در حرکت اند، و تنها انسان است که قابلیت متخلق شدن به خلقیات پسندیده را دارد؛ اوست که با اختیار و اراده خود، ماهیت خویش را می سازد و می تواند خود را از فروترین مراتب، که زندگی حیوانی است، به بالاترین مراتب، که انسان کامل شدن است، بکشاند.
این تفاوت بارز انسان از موجودات دیگر، یعنی قابلیت او در اخلاقی شدن، است که جنبه ای از تربیت را در ادوار گوناگون تاریخ به او اختصاص می دهد. بحث از اخلاقی کردن و تربیت اخلاقی انسان همواره مدنظر ادیان و مکاتب فکری گوناگون، ازجمله اسلام بوده و هریک از زاویه دید خود، نحوه اخلاقی کردن انسان را دنبال کرده اند.
اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین دین آسمانی، از زاویه و دریچه کرامت انسانی، بحث اخلاقی شدن او را دنبال می کند. شهید مطهری درباره ارتباط کرامت با اخلاق می گوید:
ما مبنا و زیربنای اخلاق را از نوعی بازگشت دادن انسان به نفس خود و متوجه کردن او به شرافت و کرامت ذاتی اش می توانیم استنباط و استخراج کنیم» (مطهری، 1373ب، ص 210).
در تربیت اخلاقی با این نگاه، دیگر نیازی نیست چیزی را از بیرون بر نفس و روح انسان تحمیل کنیم، بلکه کافی است با دعوت انسان به درون نگری و آگاه کردن او به ارزشمندی نفس اش، اورادرمسیر متخلق شدن به اخلاقیات پسندیده قرار دهیم. شهید مطهری در این باره می نویسد:
با مکرم داشتن نفس است که تمام اخلاق مقدسه در انسان زنده می شود و تمام اخلاق رذیله از انسان دور می گردد. اگر این خود کرامت پیدا کرد، شخصیت خودش را بازیافت و در انسان زنده شد، دیگر به انسان اجازه نمی دهد که راستی را رها کند، دنبال دروغ برود، امانت را رها کند دنبال خیانت برود، عزت را رها کند دنبال تن به ذلت دادن برود، عفت کلام را رها کند دنبال غیبت کردن برود. .. (مطهری، 1372الف، ص 159).
بر همین اساس است که امیرمؤمنان علی علیه السلام خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرماید:
پسرم، شخصیت و نفس خود را گرامی بدار و از آلودگی به هر کار پستی برتر بدان. اگرچه تو را به آنچه میل داری برساند؛ زیرا تو در مقابل آنچه از دست می دهی پاداش مناسبی نمی گیری که با شخصیت تو برابری کند بنابراین، تو ضرر می کنی. (نهج البلاغه، 1382، نامه 31).
حال اگر در جریان تربیت، احساس کرامت در وجود متربی شکل نگیرد و یا احساس کرامت او با رفتارهای نادرست دست اندرکاران تعلیم و تربیت، خدشه دار گردد و در نتیجه آن، متربی برای خود احساس شخصیت و کرامت نکند، برای هر کار خلاف و غیراخلاقی، آمادگی می یابد. براین اساس، امیرمؤمنان علیه السلاممی فرمایند: «کسی که نفس او نزدش خوار باشد، نباید امید خیری از او داشت» (تمیمی آمدی، 1388، ج 2، ص 501).
با توجه به این مهم، مربیان باید توجه داشته باشند که اگر تمام جوانب را برای تربیت شخصی مدنظر قرار داده، در تربیت اخلاقی او نیز از هیچ کاری فروگزار نکنند، اما او را به کرامت درونی اش آگاه نسازند و احساس کرامت را در وجود او متبلور نکنند، به آنچه از تربیت او منظور کرده اند، نخواهند رسید و اهداف تربیتی شان به درستی محقق نخواهد گردید. در این صورت است که آنان مجبور خواهند شد به کنترل بیرونی متوسل شوند و با بهره گیری از اجبار، مراقبت، قوانین و مقررات و مانند آن، شخص را در صراط مستقیم نگاه دارند و با توسل به این ابزارهای بیرونی، اجازه ندهند تا از راه راست و صراط مستقیم منحرف گردد. این در حالی است که با مبنا قرار دادن کرامت در تربیت اخلاقی، می توانند بیش از پیش از عامل کنترل خارجی بر کنترل درونی شخص، که ناشی از احساس کرامت اوست، او را در طی مسیر پرفراز و نشیب و پر وسوسه زندگی مادی یاری کنند.
اما جایگاه تربیت اخلاقی براساس کرامت انسانی، فقط در آگاه کردن شخص به کرامت ذاتی اش و حفظ آن کرامت خلاصه نمی شود. تربیت اخلاقی در این میان، از دو رویکرد حفظ و ارتقا پیروی می کند؛ بدین معنا که در جریان تربیت، آگاه کردن شخص به کرامت ذاتی و الهی اش یکی از ضمانت های اخلاقی شدن است. اما تمام تربیت اخلاقی در این مرحله خلاصه نمی شود. به عبارت دیگر، «اگر انسان، آن گوهر شریف را، که از آن بهره مند شده، پاس دارد و آن را جلوه ای بیشتر بخشد، خود را سزاوار کرامتی افزون تر می گرداند» (باقری، 1385، ص 191). براین اساس، این کرامت افزون تر مختص خواص است؛ خواصی که با انتخاب، جهد و تلاش خود، به این نوع از کرامت می رسند؛ مانند متقیان (حجرات 13)، مجاهدان (نساء: 9596)، شهیدان (توبه: 111)، مؤمنان و عالمان (مجادله: 11).
در اینجا، لازم است وجه افتراق «خودبزرگ بینی» با «احساس کرامت» در انسان را بررسی کنیم. احساس «خودبزرگ بینی»، که یک آفت اخلاقی است، برآمده از مقایسه خود با دیگران است، درحالی که «احساس کرامت» حاصل توجه انسان به ارزش های انسانی و الهی خویش است. بین این دو تفاوت عمیقی است. لازمه اولی، یعنی خودبزرگ بینی، کوچک شمردن دیگران است، و لازمه دومی بزرگ و کریم دیدن خود و تمام انسان ها، با این نگاه که نوع انسان از جانب پروردگار عالم، احسن المخلوقات و محل تکریم است.
افزون بر نکته مزبور، در تربیت اخلاقی بر مبنای کرامت، باید جایگاه تواضع نیز مشخص گردد. برخی می پندارند تواضع آن است که انسان خود را در برابر مردم خوار و کوچک کند، و حتی به اعمالی دست زند که از چشم مردم بیفتد. این نوع تواضع از برخی از صوفیان مشاهده می شده که عموما با هدف رام کردن نفس خود و نفس کشی بدان می پرداخته اند. شهید مطهری ضمن نقد این طرز تفکر، می نویسد:
من مکرر گفته ام که این شعر سعدی که می فرماید:
من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از نیشم بنالند تعبیر صحیحی نیست. زبان حال یک مسلمان این است: نه آن مورم که در پایم بمالند، نه زنبورم که از نیشم بنالند. مگر امر دایر است که انسان یا مور باشد و یا زنبور؟! تو نه مور باش و نه زنبور. بعد (سعدی) می گوید: چگونه شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم؟ خوب زور نداشتن هنر نیست، هنر این است که زور داشته باشی و نیازاری. زبان حال یک مسلمان این است: چگونه شکر این نعمت گزارم که دارم زور و آزاری ندارم (مطهری، 1372الف، ص 149).
در جای دیگر ایشان آورده است:
نفس کشی و به عبارت دیگر، خود را در هم شکستن، خود را کوبیدن، یعنی: خودبین نبودن، خودپسند و خودخواه نبودن، درحالی که در عرفان ما طوری سخن گفته شده است که غالبا یک نکته بسیار بسیار اساسی، که در اسلام از آن به «کرامت نفس» تعبیر می کنیم، مورد غفلت واقع شده است (مطهری، 1373 الف، ص 189).
بنابراین، باید گفت:
اسلام اجازه نمی دهد کسی به نام «تواضع»، خود را تحقیر کند و در نظرها سبک و موهون سازد و کرامت انسانی خویش را پایمال کند. مهم این است که در عین تواضع، شخصیت انسان ضایع نشود و خوار و ذلیل و بی مقدار نگردد. اگر تواضع به صورت صحیح انجام شود نه تنها چنین اثری نخواهد داشت، بلکه بعکس، ارزش انسان در جامعه بالاتر می رود. به همین دلیل، در روایات اسلامی، از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده: «بالتواضع تکون الرفعة»؛ تواضع انسان را بالا می برد (مکارم شیرازی، 1378، ج2، ص 79).
جایگاه کرامت در تربیت اجتماعی
«از دیدگاه اسلامی، اجتماعی بودن انسان فطری است و نیازی به اثبات ندارد؛ زیرا همواره اجتماعی زندگی می کرده و این چیزی است که تاریخ و آثار به جا مانده از زندگی انسان از آن حکایت دارد، و قرآن نیز در آیات متعدد از آن خبر داده است؛ مانند: «یا أیهَا النّاسُ إنّا خَلَقْنَاکم مِن ذَکرٍ واُنثی وجَعَلْنَاکم شُعوبا وقَبائِلَ لِتَعارَفوا» (حجرات: 13)؛ «و هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَرا فَجَعَلَهُ نَسَبا وصِهرا» (فرقان:54)(طباطبائی، 1374، ج 4، ص 92).
شهید مطهری در این باره می نویسد:
انسان ها از نظر امکانات و استعدادها، یکسان و همانند آفریده نشده اند، که اگر چنین آفریده شده بودند هرکس همان را داشت که دیگری داشت، و همان را فاقد بود که دیگری فاقد بود، و طبعا نیاز متقابلی و پیوندی و خدمت متقابلی در کار نبود. خداوند انسان ها را از نظر استعدادها و امکانات جسمی، روحی، عقلی و عاطفی، مختلف و متفاوت آفرید. بعضی را در بعضی از مواهب بر بعضی دیگر به درجاتی برتری داد و احیانا آن بعض دیگر را بر این بعض، در بعضی دیگر از مواهب برتری عنایت کرد، و به این وسیله، همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داد (مطهری، 1371، ج 5، ص 23).
تا در نهایت، «زندگی به صورت یک شرکت درآید و همه در وظایف و بهره ها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان افراد برقرار شود» (همان، ص 20).
اما تفاوت زندگی اجتماعی انسان با جان دارانی همچون زنبور عسل در این است که در آنها تقسیم کار و وظیفه، به حکم غریزه و به فرمان طبیعت صورت گرفته و امکان هر نوع تخلف و سرپیچی از آنها گرفته شده است، اما در انسان، این گونه نیست؛ یعنی شکل و نوع روابط برای زندگی اجتماعی در انسان طرح ریزی شده نیست و انسان با اختیار و اراده ای که سایر حیوانات محروم از آنند، می تواند به روابط خود شکل دهد و در اجتماع زندگی کند. جبری نبودن نوع روابط انسانی، همانند سایر حیوانات، ضرورت تربیت اجتماعی انسان را نمودار کرده و اهمیت آن را در جهت شکل دهی به روابط انسان ها و آماده کردن فرد برای زندگی اجتماعی عیان می سازد.
براین اساس، باید مبنایی مدنظر قرار گیرد که تربیت اجتماعی بر آن استوار گشته، روابط انسانی براساس آن شکل و رنگ گیرد و هر انسانی در موقعیت های اجتماعی و در مقابل سایر انسان ها، به وظیفه اش آگاه گردد. در دیدگاه اسلامی، «کرامت انسانی» مبنایی است که می تواند این وظیفه را به دوش گیرد.
در دیدگاه اسلامی، اعضای جامعه را افرادی تشکیل می دهند که به حکم انسان بودن، همه برخوردار از کرامت ذاتی اند، و با اعضای دیگر جامعه، که آنها نیز برخوردار از این نوع از کرامت اند، در ارتباط اند. «بنابراین، پرورش کرامت در آحاد اجتماع و شناساندن کرامت هر انسان به انسان دیگر، یکی از نظام هایی که می تواند شکل روابط انسان ها با یکدیگر را مشخص و تنظیم کند» (احمدی، 1380، ص 31و32).
ملاک قرار گرفتن کرامت در ارتباط با دیگران موجب می شود تا انسان در ابتدایی ترین حالت و دست کم برای حفظ کرامت خویش، کرامت دیگران را نیز پاس بدارد؛ و درصورتی که کرامت دیگران را پاس نداشت باید انتظار عکس العمل را نیز داشته باشد و کرامت و شخصیت خود را نیز در معرض آسیب ببیند. بنابراین، از شخصی که کرامتی برای خود قایل نیست می توان انتظار هر رفتار نامناسب و هر شرارتی را داشت، نه از انسانی که قایل به کرامت خود است. در همین زمینه است که امیرمؤمنان علیه السلاممی فرمایند: «کسی که نفسش برایش کوچک است از شرش در امان نخواهی بود» (ابن شعبه حرانی، 1382، ص 483).
اما در برترین حالت نیز چون انسان به حقیقت وجودی خود آگاه شده و پرده های غفلت از این حقیقت کرامت نفس را درنوردیده و ساعی در حفظ کرامت خویش گشته، برای دیگران نیز قایل به این کرامت خواهد بود و دیگران را به چشم همنوعانی خواهد دید که مانند او برخوردار از ارزش خدادادی اند، فارغ از هر نژاد، ملیت، سن، طبقه، و جنسی؛ چنان که حضرت امیر علیه السلام در توصیه ای به مالک اشتر، حرمت افراد را به او گوشزد کرده، می فرمایند: «مهربانی به مردم و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی مباش که خوردنشان را غنمیت شماری؛ زیرا آنان دو گروه اند: یا هم کیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش» (نهج البلاغه، 1382، نامه 53).
با این رویکرد، یعنی نگاه به انسان از زاویه کرامت ذاتی او، همه انسان ها ارزشمند و شایسته احترام اند. ازاین رو، انسان ها بر حسب ظواهری همچون ثروت، رتبه و جایگاه اجتماعی تقسیم بندی نشده اند و بر این اساس برچسب نمی خورند؛ تنها برچسب آنها همان کرامتی است که خداوند برایشان تعیین کرده، نه برچسب های برخاسته از زندگی مادی و دنیایی.
بنابراین، زمانی که این نگاه در افراد جامعه زنده شد و چشم ها به سمت کرامت تمامی انسان ها باز و خیره گشت و کرامت وجودی افراد گستره روابط انسان ها را پوشش داد، دیگر طبقه بالا و پایین، شغل بی ارزش و باارزش و مانند آن معنا نمی یابد. در آن صورت، همه انسان ها از هر رتبه، طبقه و جایگاهی ارزشمند و قابل احترام محسوب می شوند.
حال باید این مسئله روشن شود که با نظر به کرامت انسان ها و براساس ضرورت های زندگی اجتماعی، آیا هر شغل و ممّر درآمدی از دیدگاه اسلامی تأیید شده است؟ شهید مطهری در پاسخ به این سؤال، می گوید:
برخی درآمد از طریق اغرای به جهل و تثبیت جهالت مردم و تحکیم عقاید سخیف و خرافی، نظیر بت فروشی و صلیب فروشی و... را به نام «آزادی و احترام به عقیده » انجام می دهند و می گویند: حیثیت ذاتی بشر او را لازم الاحترام کرده و لازمه احترام به بشر احترام به عقاید او و مقدسات اوست، هر چه باشد. اما باید بدانیم که احترام به بشر و حیثیت ذاتی بشر ایجاب می کند که این زنجیرها را، که به دست خود بسته است، باز کنیم، نه اینکه چون بشر به دست خود بسته است پس لازم الاحترام است(مطهری،1368،ص210و211).
بنابراین، توجیه اینکه اولاً، شغل هرکس به خود او مربوط است و ثانیا، شغل هر فرد در زندگی اجتماعی نیازی را از افرادی مرتفع می گرداند، توجیه قابل قبولی در دیدگاه اسلامی نیست. کسی حق ندارد به نام «آزادی » خود و یا نیاز برخی افراد جامعه به کالا یا خدمتی، به سمت حرفه ای برود که با کرامت خویش یا افراد جامعه در تعارض و تضاد است.
نکته دیگری که در این مقال باید بدان توجه شود این است که خداوندی که خود انسان را کریم و عزیز داشته، چگونه است که خود فرمان هایی همچون «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ» (بقره: 193) را در قرآن کریم آورده و یا حدودی همچون قصاص و رجم را برای انسان ها معین داشته است و انسان ها را موظف به اجرای این دستورات دانسته است؟ پاسخ این است:
انسان تا زمانی دارای حق کرامت و احترام است که زمینه این کرامت را برای خویشتن فراهم سازد و در مسیر تکامل و رشد قدم بردارد. در این حالت، ممکن است شخص به عالی ترین مراتب قرب و کمالات معنوی نایل گردد. درصورتی که از تابعیت نظام حق خارج گردد یا در اندیشه مبارزه با آن باشد، مانع تکامل خود و دیگران شده و برخلاف نظام آفرینش قدم برداشته است. در این حالت، دلیلی ندارد که همچنان از حق کرامت و دیگر حقوق اجتماعی برخوردار باشد. بقای این حقوق برای مفسدان فی الارض و توطئه گران، به سقوط نظام حق می انجامد، که خلاف غرض الهی از خلقت است (مصباح، 1391، ص 267).
بنابراین، چنانچه کسی کرامت خویش و دیگران را پاس نداشت براساس حدودی که خداوند باری تعالی مشخص کرده است، می توان به مقابله با او پرداخت.
نتیجه گیری
خداوند باری تعالی انسان را در میان موجودات این جهان با بهره هایی که برای او قرار داده، برتری بخشیده، و از جایگاه و کرامت ویژه ای برخوردار کرده است. کرامت انسانی درصورتی که دیده شود و در کانون توجه قرار گیرد، همانند خط کشی، مسیر سیر و سلوک و حرکت را برای متربی، که نقش اصلی در تربیت خود به عهده دارد، مشخص می کند؛ یعنی اگر آنچه فرد از خود می شناسد همراه با کرامت باشد، در مسیری گام برمی دارد که کرامتش حفظ گردد، نه طریقی که کرامتش را خدشه دار سازد.
در تربیت اخلاقی با این نگاه، دیگر نیازی نیست بر نفس و روح انسان تحمیلی صورت گیرد، بلکه با ایجاد آگاهی در فرد نسبت به ارزشمندی نفس اش، می توان او را در مسیر متخلق شدن به اخلاقیات پسندیده قرار داد. شخصی که خود را دارای کرامت می داند، در مرتبه نخست، اهتمامش بر این قرار می گیرد که با پرهیز از رذایل اخلاقی، آن را حفظ کند و در گام بعد، با کسب بیشترین فضایل اخلاقی، آن را ارتقا و جلوه ای بیشتر بخشد.
با ملاک قرار دادن کرامت در تربیت اجتماعی نیز می توان به درستی روابط و تعاملات اجتماعی شخص امیدوار بود؛ شخصی که شخصیت خویش را هماره از دریچه کرامت و ارزشمندی به تماشا نشسته و دریافته است. در ابتدایی ترین حالت و برای حفظ کرامت خویش، کرامت دیگران را پاس می دارد؛ زیرا بدین نکته واقف است که در صورت تعدی به شخصیت دیگران، کرامت او نیز مصون از آسیب نیست. اما در برترین حالت نیز شخص دیگران را به چشم همنوعانی می بیند که مانند او فارغ از هر نژاد، ملیت، سن، طبقه، و جنسی برخوردار از ارزش خدادادی اند.
منابع
نهج البلاغه، 1382، ترجمه محمد دشتی، قم، مسجد مقدس جمکران.
ابن شعبه حرانی، حسین بن علی، 1382، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه احمد جنتی، تهران، امیرکبیر.
احمدی، علی اصغر، 1380، «کرامت در اسلام با تأکید بر دیدگاه علی علیه السلام»، پیوند، ش 259، ص 3137.
باقری، خسرو، 1385، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، مدرسه.
تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، 1388، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، چ یازدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1374، تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین.
مصباح، محمدتقی، 1391، نظریه حقوقی اسلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره.
مطهری، مرتضی، 1368، نظری به نظام اقتصادی اسلام، تهران، صدرا.
-----، 1371، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، تهران، صدرا.
-----، 1372الف، حکمت ها و اندرزها، تهران، صدرا.
-----، 1372ب، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا.
-----، 1373 الف، انسان کامل، تهران، صدرا.
-----، 1373ب، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، صدرا.
مکارم شیرازی، ناصر، 1378، اخلاق در قرآن، قم، امام علی بن ابیطالب علیه السلام.