شاید هنوز برای جشن گرفتن موفقیت تازهترین مجموعه مهران مدیری در شبکه نمایش خانگی، یعنی «هیولا»، زود باشد، اما مسلماً میتوان خوشبین بود که «هیولا» در مسیر درستی قرار دارد. «هیولا»، تا اینجا و در یکی دو قسمت اولش، ریتم خوبی داشته و روایت را با ضرباهنگ مناسبی بهپیش برده است. کاراکترهای اصلی را معرفی کرده اما مرکزیت روایت را هم فراموش نکرده و قصه را با کشش مناسب بهپیش میراند تا بیننده علاوه بر آشنا شدن با کاراکترهای اصلی، شم اصلی قصه را نیز دریابد. درنتیجه، برخلاف آثار مشابه شبکه نمایش خانگی، «هیولا»، کسلکننده و بی حادثه نیست، گرچه حتماً نقطه اوج و حادثه اصلی در چند قسمت آینده رخ خواهد داد، اما همین اتفاقات کوچک، هم به شخصیتپردازی کمک میکنند، هم بیننده را با روایت همراه میکنند.
بعد از استقبال بالا از قسمت اول این مجموعه، قسمت دوم، با معرفی کاراکترهای کلیدی دیگر به روایت خود ادامه میدهد و در همین حین، بنمایه اصلی روایت را رک و واضح پیش روی بیننده قرار میدهد. هوشنگ، مرد شریف و درستکاری که همه اعمال خوب و سعی و تلاشش در زندگی، او را به یک معلم حقالتدریس با حقوقی بخورونمیر تبدیل کرده است، در تأمین داروی مادرش مشکل دارد و برای اولین بار، در مقابل دخترش که عصیان میکند و رسم و رسوم اخلاقی خانواده را زیر سؤال میبرد، ناتوان و درمانده است. هوشنگ، در بزنگاه اخلاقی قرار میگیرد که بین انتخاب راه خوب و بد، تعارضات اجتماعی یک جامعه بحرانزده را منعکس میکند. ندای وجدان هوشنگ، بدیهیات است، اما آنچه هوشنگ، بهعنوان فردی از طبقه متوسط با آن روبروست، بسیار بغرنجتر از نصیحتهای چندین ساله خاندان شرافت است و دیگر این شعار شرافت مقدم بر هر چیزی است، درد او را دوا نمیکند.
همین درگیری اخلاقی و درونی هوشنگ است که نشان میدهد، «هیولا»، صرفاً یک اثر کمدی نیست، بلکه بر خواسته از بطن جامعهای است که «هیولا» برایش قصه میگوید. جامعهای که نوسانات اقتصادی، دزدی و اختلاس و بیاخلاقی، اخلاق حاکم آن است و فردی مثل هوشنگ، با همه درستکاریاش، انگار جایی در آن ندارد. به همین دلیل است که «هیولا»، با قهرمان درستکار اما مظلوم و ناتوانش، میتواند با بیننده بیشترین ارتباط را برقرار کند. در این میان، نقش دختر خانواده که کوچکترین عضو خانواده شرافت است، نماد نسلی است که باورهای قبلی را زیر سؤال میبرد و صدای اعتراضی است که با شعارهای زیبا و فریبنده گول نمیخورد. هاله، دختر هوشنگ، در مقابل تاریخ پاک و ستودنی خاندان شرافت، سر خم نمیکند، دوچرخه و سایر نیازهایش را بلند فریاد میزند و مانند بقیه اعضای خانواده ازجمله مادر و مادربزرگش، از نداریها و نا عدالتیهایی که به خاطر درستکاری نصیبشان شده است، با خشنودی سخن نمیگوید.
از سوی دیگر، «هیولا»، با همه انتقادات اجتماعیاش، یک اثر طنز است و ورود مهران مدیری به روایت و ارمغان آوردن همان طنازی همیشگی، میان بعد اجتماعی و قصه گویی روایت که ستون اصلیاش شخصیت هوشنگ با بازی فرهاد اصلانی است، و بعد طنز و کمدی کار که به نظر میرسد بارش بر دوش خود مدیری است تعادلی مناسب ایجاد میکند. در کنار بازی خوب و روان مهران مدیری که البته در سبک و سیاق همیشگی اوست، بازی خوب فرهاد اصلانی را هم نباید نادیده گرفت که کاراکتر چندبعدی هوشنگ و درگیریها و تقابلهای درونی او را به بهترین شکل بازتاب میدهد.
بههرحال، هنوز شخصیتهای دیگری هم هستند که وارد روایت نشدهاند و باید منتظر یک کشمکش اساسی در مسیر روایت باشیم که قصه «هیولا» را جان میبخشد و هیولایی که این مجموعه از آن صحبت میکند نیز در انتظار ورود به قصه است. هیولایی که میتواند کاراکتر جدیدی در قصه باشد، یا از درماندگی و سرخوردگی هوشنگ سر برآورد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
155