آخرین سریال مهران مدیری که در شبکه نمایش خانگی عرضه میشود، با استقبال خوبی مواجه شده و توانسته دل بینندگانش را به دست آورد. «هیولا»، یک کار طنز به تمام معناست، پر است از انتقادات تندوتیز اجتماعی و فرهنگی که در لعاب کمدی پیچیده شدهاند و ظریف و هوشمندانه، بیننده را هم به خنده میاندازد و هم ناخودآگاهش را هدف قرار میدهد. تمام کاراکترهای «هیولا» بار دراماتیک خودشان را در روایت دارند، همه به یک اندازه در کمدی کار تأثیرگذارند و همه در کنار هم شبکهای منسجم از روابط روایی فیلم را پدید میآورند. در کنار اینها، «هیولا» فراموش نمیکند که بهموقع، با کمدیهای ساده و لفظی یا با تکیه به کاراکترها و بازیگرانش، به بیننده یادآوری کند که یک اثر کمدی است.
مهران مدیری، در «هیولا»، بهواسطه همکاری دوباره با پیمان قاسمخانی و جسارتی که در پرداخت داستانش ارائه میدهد، بهروزهای اوج سریال سازیاش بازگشته و استقبال مخاطبان از این مجموعه نشان میدهد که این همکاری طلایی هنوز برگ برندههای زیادی برای رو کردن دارد.
در قسمت چهارم از مجموعه «هیولا»، هوشنگ، معلم ساده و شریف که حالا راه ثروتمند شدن را پیداکرده، بیشتر و بیشتر در سراشیبی سقوط قرارگرفته و بیآنکه بداند در مسیری پیش میرود که برای او فراخ میشود، مسیری که عاقبت خوشی همراه ندارد و نهتنها نام خانوادگی شرافت را لکه دارد میکند که هویت او را نیز مورد تهدید قرار داده است.
درواقع آنچه هوشنگ را هر چه بیشتر در این مسیر قرار میدهد، خانواده اوست. خانوادهای که بانام شرافت و آبروی چندین ساله، نمیتواند قرارداد خانهاش را تمدید کند، به تفریح برود و حتی نیازهای روزانهاش را برطرف کند. همسر و مادر هوشنگ، گرچه به زبان، سنگ این شرافت موروثی را به سینه میزنند، اما آنها هم در وضعیت بغرنج زندگی کارمندی هوشنگ، راه چارهای نمییابند و به نظر میرسد که ته دلشان ترجیح میدهند زندگی راحتی داشته باشند تا نام شرافت را یدک بکشند؛ اما در این میان تنها کسی که واضح و آشکار نظرش را ابراز میکند، هاله، دختر کوچک هوشنگ است. او از هر فرصتی برای بیان نیازهای خود و خانوادهاش استفاده میکند و تنبیه و عتاب دیگران را نیز تحمل میکند، اما رک و راست حرفش را میزند، حرفی که به نظر میرسد درد و دل همه اعضای خانواده است، اما پشت نقاب تزویر گمشده و او تنها صدای رسای این درد و دلهاست.
انگار هاله که نام عشق قبلی هوشنگ بوده، آن عصیانی را که هوشنگ زمان برگزیدن نامش به خرج داده را در رفتار و کارهایش منعکس میکند و قرار است تاوان همان عصیان کوچک را از هوشنگ بگیرد.
نکته جالب دیگر قسمت سوم، مهمانی خانه آقای مهر افروز (محمد بحرانی)، است. در این سکانس، دقیقاً بهاندازه کافی چاشنی طنز میبینیم و بهاندازه کافی چاشنی کمدی محض. رویارویی این دو خانواده، شکاف طبقاتی میانشان را واضحتر و دردناکتر منعکس میکند، مخصوصاً وقتیکه هاله در بیان امتیازات محدودش کم میآورد و به شرافت خانوادگیاش پناه میبرد. مهیار مهر افروز که نماد همه انسانهای تازه به دوران رسیده است که بیشتر برای ناراحت کردن دیگران و به رخ کشیدن داراییهایشان ثروتمند شدهاند، در مقابل هوشنگ قرار میگیرد که یا باید پا روی شرافتش بگذارد یا شرمنده خانوادهاش باشد و این رویارویی اوج طنز اجتماعی است که «هیولا»، سعی در پرورش آن دارد.
در کنار اینها، گیتار نواختن و آهنگ خواندن مهیار مهر افروز هم کمی از تندی و تلخی انتقادات اجتماعی «هیولا» میکاهد، یا بهتر است بگوییم لحنش را تعدیل میکند و فقط از بیننده خنده میگیرد.
درنهایت، بازگشت به گذشته با یک فلاشبک در قسمت چهارم، نشان میدهد که مهران مدیری افتتاحیه این مجموعه را فراموش نکرده است و شروع روایت با قصه خاندان شرافت، باهدف بوده و قسمتی مهم از داستان را میسازد و احتمالاً بازهم در آینده چنین فلاشبکهایی خواهیم دید. فلاشبکهایی که در عین آنکه جدا از قصه اصلی هستند، اما در بطن آن جای میگیرند و بهموازات روایت اصلی، تخطی هوشنگ از قوانینش را با اجدادش مقایسه میکند.
شاید بد نباشد در پایان،به سفر کوتاه هوشنگ و خانوادهاش به شمال و ترافیک جاده و بازگشتشان در میانه راه هم اشارهکنیم که یک شوخی بینظیر با سبک زندگی ما شهرنشینهای طبقه متوسط و تعریفمان از تفریح است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
2