ماهنامه هنر موسیقی: موسیقی درمانی شاخه ای از خدمات پزشکی است که برای کمک به سلامت فیزیکی و هیجانی از طریق به کارگیری موسیقی چه با شنیدن، آهنگ سازی و خواندن آواز یا دیگر فعالیت های مرتبط طراحی شده است. آواز خواندن نیز می تواند در ارتباط با موسیقی درمانی مطرح شود و احتمالا در درگیر کردن یک شبکه مغزی که نقشه گذاری حسی حرکتی را تسیهل می گرداند، نقش دارد. این مقاله اثرات درمانی روش های موسیقی درمانی و آوازخوانی را در برخی از بیماری های نورولوژیک مرور می کند.
برای این منظور جست و جو با کلیدواژه موسیقی درمانی و بیماری های نورولوژیک در پایگاه های اطلاعاتی Pubmed, Google scholar, Science direcrt انجام و اطلاعات بیش از 50 مقاله بررسی شد. تحقیقات در موسیقی درمانی و آوازخوانی از کارایی این روش ها در بسیاری نواحی مثل توان بخشی فیزیکی و تسهیل حرکت، افزایش انگیزه بیماران برای ادامه درمانشان و ایجاد یک خروجی برای بیان احساسات یاد می کنند.
این روش ها معمولا با نتایج بسیار خوب در هر دو شرایط کوتاه مدت و طولانی مدت همراه است. آگاهی درباره این دو روش شاید به ارتقای کیفیت زندگی برخی از بیماران منجر شود. علی رغم نقش مثبت هر دو روش موسیقی درمانی و آوازخوانی در بهبود علائم بیماران مبتلا به ضایعات نورولوژیک، نیاز به انجام مطالعات جامع تر در این زمینه وجود دارد.
موسیقی از دوران باستان و حتی پیش تر، جایگاه مهمی در پزشکی به عنوان یک روش درمانی داشته است. بعد از قرون وسطی و با جدا شدن دانشمندان علوم طبیعی و علوم انسانی رابطه میان موسیقی و پزشکی به فراموشی سپرده شد؛ اما با گذشت زمان و با پیشرفت نورولوژی، روان پزشکی و روان کاوی، پزشکان و دانشمندان بیشتری به موضوعات مرتبط با موسیقی علاقه مند شدند. همچنین سوالاتی درباره نقش موسیقی در رفتار انسان و استفاده از آن در درمان پزشکی کانون توجه قرار گرفت.
در نهایت در اوایل قرن بیستم موسیقی درمانی توسعه پیدا کرد، (Gasenzer ER و همکاران 2011، صص 2651-2644) به طوری که امروزه موسیقی درمانی به عنوان یک مداخله غیردارویی در درمان و کنترل علائم بیماری های مختلف و حیطه های گوناگون علوم پزشکی به کار می رود. (Wakim JH و همکاران، 2010، صص 232- 226) بنابراین مطاله بیشتر فواید استفاده از موسیقی در بهبود بیماری ها با توجه به قابلیت آن در اثرگذاری بر بخش های مختلف جسم و روح انسان از اهمیت برخوردار است. یکی از روش های مبتنی بر کاربرد موسیقی در درمان بیماری های نورولوژیک، موسیقی درمانیِ نورولوژیک است. درمان در موسیقی درمانی نورولوژیک متمرکز بر استفاده از ریتم و محرکات موسیقایی برای برانگیختن پلاستی سیتی کورتیکال است.
مطالعات علمی نشان می دهند نشانه های ریتمیک موجب تسهیل بهبودهای حرکتی در اشخاص مبتلا به نقص های نورولوژیک می شود. تکنیک های موسیقی درمانی نورولوژیک، پلاستی سیتی کورتیکال را تحریک می کنند و در نتیجه می توان از این تکنیک در برنامه های توان بخشی بهره برد. در طی دو دهه گذشته محققان به منظور پی بردن به اساس نورولوژیک موسیقی در مغز گام هایی برداشته اند.
آن ها نشان داده اند که پردازش موسیقی و تولید موسیقی در سراسر کورتکس، سابکورتکس و مخچه توزیع شده است. مناطق مرتبط با درک و تولید موسیقی منحصر به موسیقی نیست، بلکه با شبکه های غیرموسیقایی نیز هم پوشانی دارند. به علاوه همین مشخصه منتشر بودن مراکز موسیقی در مغز اجازه می دهد برخلاف از دست دادن یک عملکرد غیرموسیقایی مرتبط، عملکردهای موسقایی حفظ شوند.
مثلا در افرادی با آفازی غیرروان، توانایی برای آواز خواندن برخلاف از دست دادن تولید گفتار حفظ می شود. (Comincini V و همکاران، 2013، صص 62- 59) به طور کلی مطالعات جدید نشان می دهند که موسیقی درمانی در درمان مشکلات رفتاری، مشکلات مربوط به حافظه و توجه پایدار، مهارت های حسی و حرکتی، زبان و ارتباط کاربرد دارد. (Yucel E و همکاران، 2009، صص 1052- 1043)
آوازخوانی نیز به عنوان یکی از مهارت های مرتبط با موسیقی درماین در طی چند دهه اخیر مرکز توجه بوده است. دانش کمی درباره نوروبیولوژی آوازخواندن در انسان که پیچیده ترین خواننده در طبیعت است، وجود دارد. آوازخوانی به طور خاص در بهبود برخی ازمشکلات گفتاری حرکتی سودمند است.
اگرچه مکانیزم های دقیق مسئول کارایی آوازخوانی تا حد زیادی ناشناخته هستند، شماری از فرضیات پیشنهاد شده اند. نخست اینکه آوازخوانی زمان ادای کلمات افزایش می یابد، سیلاب طولانی می شود و قابلیت فهم فراهم شده بهترین صورت می گیرد. دوم اینکه سرعت تولید کاهش می یباد، وابستگی به نیمکره چپ را کاهش می دهد. به دلیل اینکه سیستم زبانی معیوب اغلب مربوط به نیمکره چپ است، آواز خواندن یا صحبت کردن آهنگین یک شبکه دو نیمکره ای بزرگ تر را نسبت به شبکه ای که در طی صحبت کردن معمولی درگیر می شود، درگیر می کند.
در نهایت آواز خواندن ممکن است به درگیر کردن یک شبکه مغزی که نقشه گذاری حسی حرکتی را تسهیل می گرداند، کمک کند. (Maarefvand M، 2013، صص 432- 424) در این مقاله سعی شده است در ابتدا تاثیرات ساختاری تعامل با موسیقی و آواز خواندن در موسیقی دان ها و خوانندگان توضیح داده شود، سپس نقش موسیقی و آواز خواندن در درمان برخی بیماری های نورولوژیک بررسی خواهدشد.
اثر موسیقی بر بیماری های گوناگون
اوتیسم:
یکی از بیماری هایی که موسیقی درمانی در درمان و بهبود علائم آن نقش داشته است، اوتیسم است. درواقع اوتیسم نوعی بیماری است که احتمالا می توان نشانه هایش را با آوازخوانی بهبود بخشید. (Fukui H و همکاران، 2012) اوتیسم با نقص هایی در زبان بیانی و ارتباط مشخص می شود. موسیقی درمانی بر اَشکال مختلف رشد شامل ارتباط، رشد اجتماعی، عاطفی و حرکتی در کودکان مبتلا به اوتیسم و دیگر اختلالات رشدی اثر می گذارد.
پیشنهاد شده است که مداخلات مبتنی بر موسیقی با به کنترل درآوردن قدرت موسقایی این جمعیت، نقص های آن ها را تسکین می دهند. در واقع هدف مداخله یا درمان در افراد مبتلا به اوتیسم، بهبود توانایی های شناختی، عملکرد اجتماعی ارتباطی و کاهش رفتارهای وسواسی تکراری با حداقل اثرات زیان آور درمان است. (Simmons- Stern NR و همکاران، 2012، صص 3303- 3295) تقریبا 12 درصد همه مداخلات و 45 درصد از کل استراتژی های درمانی به کاررفته برای افراد مبتلا به اوتیسم در مدارس شامل فعالیت های مبتنی بر موسیقی است. (Korhan EA و همکاران، 2014، صص 3140- 306) افراد مبتلا به اوتیسم توانایی های پردازش شنوایی خوبی دارند و اغلب علاقه بسیاری را به یادگیری موسیقی و آهنگ سازی نشان می دهند. (Fukui H و همکاران، 2012).
سه دلیل مختلف وجود دارد که مداخلات مبتنی بر موسیقی را به طور خاص برای افراد مبتلا به اوتیسم جذاب می کند. نخست اینکه موسیقی درمانی احتمالا باعث می شود نقص های مختلف مرکزی در اوتیسم شامل نقص در توجه، ارتباطات اجتماعی، عملکرد حرکتی ضعیف و مشکلات رفتاری کانون توجه قرار گیرد. دوم اینکه کودکان مبتلا به اوتیسم به دلیل افزایش درک موسیقی از فعالیت های موسیقایی لذت می برند و این گونه فعالیت ها برای آن ها لذت بخش است. به عنوان مثلا توانایی های درک زیر و بمی در کودکان اوتیستیک در مقایسه با کودکان هنجار، افزایش یافته است.
بنابراین آزمایشگرها و معلمان در مدارس اغلب از فعالیت های مبتنی بر موسیقی برای ترغیب این کودکان استفاده می کنند. سوم اینکه فعالیت های مبتنی بر موسیقی تجاربی غیرتهاجمی هستند کودکان مبتلا به اختلالات طیف اوتیسم یا ASDs (Autism Spectrum Disorders) در تعاملات اجتماعی مستقیم با مشکلات رو به رو هستند؛ بنابراین فعالیت های گروهی موسیقی که نوعی فعالیت اجتماعی هستند، فرصت هایی عالی برای شرکت در تعاملات به صورت قابل پیش بینی و راحت با دیگر افراد را فراهم می کنند. (Korhan EA و همکاران، 2014، صص 314- 306 و Tromeur E و همکاران، 2014، صص 16-8) نتایج یک مطالعه سیستماتیک نشان می دهد که موسیقی درمانی از جمله درمان های درجه یک و نویدبخش برای اختلالت طیف اوتیسم است. (Wiens ME و همکاران، 1999، صص 80- 74 و Forsblom A و همکاران، 2006، صص 430- 426).
موسیقی درمانی به طور سنتی به نیازهای اجتماعی، ارتباطی و شناختی کودکان مبتلا به ASD توجه می کند. (Cominicini V و همکاران، 2013، صص 62-59) در مطالعه ای روی کودکان مبتلا به اوتیسم که در حضور برخی اصوات، مشکلات خفیف تا شدیدی از خود بروز می دادند انجام شد. پس از تربیت شنوایی و گوش دادن به نوعی مسویقی بهبودهای عمده ای در رفتار و شدت اوتیسم به مدت 12 ماه هم دوام داشت. همچنین مشاهدات مطالعات دیگر پیشنهاد می کنند که محدوده ای از پاسخ های ناهنجار به صدا و دیگر ناهنجاری های حسی نیز ممکن است پس از موسیقی درمان بهبود یابند.
همچنین ضریب هوشی کلامی و عملکردی نیز به طور عمده ای 3 تا 12 ماه پس از مداخله ها افزایش نشان داد. البته تحقیقات بیشتری برای بررسی ساز و کار اثر این پدیده لازم است. (Mc- Dermott O و همکاران، 2014، صص 794- 781) یک مداخله که به طور خاص برای کمک به کودکان مبتلا به اوتیسم و برای رشد زبان بیانی در آن ها طراحی شده است، روش آموزش نگاشت شنوایی حرکتی یا AMMT (auditory- motor mapping training) است.
این مداخله شامل سه جزء اصلی آوازخوانی، فعالیت حرکتی و تقید است. نخست اینکه آوازخوانی نسبت به حالت صحبت کردن، شبکه فرونتو تمپورال دو طرفه را به طور برجسته تری به کار می گمارد و این شبکه شامل برخی اجزای سیستم نورونی آینه ای است. دوم اینکه فعالیت حرکتی از طریق نواختن یک ابزار موسیقی ضربی نه تنها علاقه کودک را جلب می کند، بلکه همچنین یک شبکه حسی حرکتی را به کار می گیرد که حرکات دهانی صورتی و حرکات مربوط به تلفظ گفتار را کنترل می کند. به علاوه ممکن است صدای تولیدشده توسط این ابزار موسیقی نقشه برداری شنوایی حرکتی را تسهیل کند که برای ارتباط آوایی معنی دار حیاتی است.
در نهایت تقلید از طریق آموزش مکرر، یادگیری را تسهیل می کند و پاسخ ها را در سیستم نورونی آینه ای تغییر می دهد. به دلیل اینکه AMMT تعاملات میان سییتم های شنوایی و حرکتی را ارتقا می دهد، ممکن است نمایانگر یک استراتژی درمانی موثر برای توسعه مهارت های ارتباط افراد مبتلا به اوتیسم باشد. (Fukui H و همکاران، 2012) اخیرا نشان داده که فعالیت ژیروس فرونتال تحتانی و ژیروس تمپورال فوقانی کودکان ASD با عملکرد ضعیف، در شرایط آوازخواندن در مقایسه با صحبت کردن معمولی افزایش می یابد که میزان آن نسبت به پاسخ های کورتیکال کودکان هنجار در شرایط آواز خواندن نیز فراتر بوده است.
علاوه بر این فعالیت بیشتر شبکه های فرونتال خلفی در شرایط آوازخواندن مشاهده شده است که می تواند حاکی از این باشد که کودکان با ASD احتمالا به نحو موثرتری با محرکات موسیقایی تشویق و ترغیب می شوند. (Comoncini V و همکاران، 2013، صص 62-59).
باید در نظر داشت که کار با بچه های مبتلا به اوتیسم بسیار چالش برانگیز است و نیازهای هر کودک منحصر به فرد است. همچنین مداخلات باید در محیط های آشنا مثل خانه یا مدرسه ارائه شوند. همچنین دنبال کردن یک برنامه زمان بندی مناسب برای این کودکان از ملاحظات خاصی برخوردار است که باید در نظر گرفته شوند و رپوتکل های آموزی می بایست متناسب با نیازهای خاص هر کودک باشند. (Korhan EA و همکاران، 2014، صص 314- 306 و Korhan EA و همکاران، 2014، صص16-8).
درمان به روش یکپارچه سازی شنوایی یا AIT (Auditory Integration Therapy) یکی دیگر از روش های پیشنهادی در درمان بیماران مبتلا به اوتیسم است. این روش بر این فرض پایه گذاری شده است که مبتلایان به اوتیسم، حساسیت یا حساسیت ناهنجار به فرکانس های مختلف امواج صوتی ندارند و اینکه مشکلات رفتاری و یادگیری بیماری نتیجه این حالت هستند. به طور خاص کودکان اوتیستیک در تعدیل ورودی های حسی مشکل دارند که نتیجه آن درک افزایش یافته ورودی های شنوایی و بینایی است. بدین صورت که علائمی مانند حساسیت بیش از اندازه به صدا و نور در این کودکان دیده می شود (Korhan EA و همکاران، 2014، صص314-306).
این طور فرض شده که AIT به حساسیت به صدا توجه دارد و نوعی تربیت شنوایی است تا بدین وسیله شکایات مرتبط با بیماری را بهبود بخشد. درمان با AIT شلمل گوش دادن به نوعی موسیقی است که از نظر ویژگی های الکتریکی اصلاح شده است. این موسیقی از طریق هدفون به بیمار ارائه می شود، جلسات درمان شامل دو جلسه 30 دقیقه در روز به مدت 10 روز است. آکادمی اطفال آمریکا (1998) پیشنهاد داده است که AIT باید تنها برای اهداف تحقیقاتی استفاده شود. (Simmons- Stern NR و همکاران، 2012، صص 3303- 3295) همچنین مطالعات دیگر کارایی اندک برخی روش های صدادرمانی مانند Tomatis را مرتبط با مهارت های زبانی کودکان مبتلا به اوتیسم نشان می دهند. (Stanutz S1 و همکاران، 2014، صص 147- 137).
لکنت زبان
درمان لکنت زبان می تواند چالش برانگیز باشد؛ زیرا فقدان توافقی علمی راجع به درمان آن وجود دارد. مکانیزم های شکل دهنده روانی گفتار مانند ابزارهای فیدبک شنوایی تاخیریافته ممکن است روانی گفتار را بهبود دهند. (Lee H و همکاران، 2011، صص 450- 441) از مشخصات این بیماری تکرار کلمات یا بخش هایی از آن ها و همچنین طولانی اداکردن صداهای گفتاری است که منجر به قطع جریان طبیعی گفتار می شود. بیشتر درمان های موجود برای این بیماری بر آموزش راه هایی تمرکز دارند که به تولید گفتار روان تر از طریق القای شرایطی منجر شود که روانی گفتار را بهبود می بخشند.
یکی از این شرایط، آوازخوانی است که مطابق با نتایج تحقیقات علمی، از قابلیت مهمی برای درمان لکنت زبان برخوردار است. نتایج یک مطالعه تصویربرداری عصبی روی افراد مبتلا به لکنت زبان پیشنهاد می کند که ممکن است یک ساز و کار شنوایی حرکتی مسئول روانی گفتار در افراد مبتلا به لکنت زبان در طی آواز خواندن باشد که اجازه می دهد خود افراد در پایش گفتار نقش داشته باشند و به کنترل موثرتر اجزای تولیدکننده گفتار در دهان منجر می شود. (Fukui H و همکاران، 2012 و Pantev C و همکاران، 2009، صصص 150- 143)
نتایج پژوهشی نشان داد که دیرش گفتار افراد مبتلا به لکنت زبان در طی آوازخواندن به طور عمده ای نسبت به خواندن عادی طولانی تر است. بیشترین میزان کاهش در لکنت فرد هنگامی رخ می دهد که آوازها و ملودی هایی که بیمار می خواند برای او آشنا باشد و مسلما تنها تغییرات صداسازی در طی آوازخواندن نمی تواند مسئول همه کاشه میزان لکنت در طی آوازخواندن باشد (Luo C و همکاران، 2012، ص 3656) و روانی منتج از آواز خواندن به کاهش سرعت گفتار، جنبه از برکردن آواز، بار معنی شناختی آسان تر و ریتم موجود در آواز نسبت داده شده است. ( Pantev C و همکاران، 2009، صص 150-143) نتایج مطالعه ای نشان داد که کاهش در گفتار غیرروان بیماران مبتلا به لکنت در طی آوازخواندن همراه با یک الگوی تغییریافته صداسازی است که شامل افزایش در دیرش صداسازی بوده، و با تغییر عمده در شدت صدای وکال مرتبط نیست. (Counde V، 2012، ص 146)
آفازی
آفازیا یکی زا عوارض شایع سکته یا دیگر آسیب های مغزی است که منجر به کاهش یا از دست دادن توانایی تولید یا درک زبان می شود. درواقع آفازیا با از دست دادن کامل یا نسبی کامل یا نسبی توانایی ارتباط کلامی مشخص می شود.
اختلالات آفازیک متناسب با روان بودن خروجی کلامی، به یکی از دو نوع آفازی روان یا غیرروان تقسیم می شوند. آفازی روان به طور کلی از وجود ضایعه در ناحیه ورنیکه به وجودمی آید. در حالی که خروجی کلامی این بیماران نسبتا روان است، ولی آن ها اغلب یک نقص برجسته در درک گفتار دارند. بیماران مبتلا به آفازیای غیرروان اغلب از وجود ضایعه در ناحیه بروکا رنج می برند. بیماران مبتلا به این نوع آفازی درک نسبتا کاملی برای گفتار محاوره و گفتار دیگران دارند، اما نقص های برجسته ای در تلفظ و تولید گفتار آن ها دیده می شود. (Fukui H و همکاران، 2012 و Schlaug G، 2001، صص 299-281).
نتیجه گفتار درمانی در بیماران مبتلا به آفازیای غیرروان با درجه ضایعه متوسط تا شدید با ضایعات بزرگ نیمکره چپ حتی با گفتاردرمانی شدید اغل برضایت بخش نیست، اگرچه کارایی گفتاردرمانی به طور کلی در چندین مطالعه برای درمان اختلالات گفتاری این بیماران نشان داده شده است.
همچنین این مطالعات آشکار کرده اند که نتیجه گفتاردرمانی تنها اگر طولانی مدت و با قوت اجرا شده باشد، درخور توجه است. (SChlaug G و همکاران، 2001، صص 299- 281) در مطالعه ای آوازخواندن، بیش از زمزمه کردن سبب ایجاد فعالیت در برخی نواحی لوب تمپورال سمت راست، مثلا ژیروس تمپورال فوقانی و ژیروس فرونتال تحتانی شد و این می تواند توصیفی برای این باشد که بیماران مبتلا به آفازی با گفتار ناروان (ناشی از نقص در نیمکره چپ) قادر به خواندن یک متن به صورت آواز هستند، در حالی که در صحبت کردن و ادای کلمات همان متن به طور عادی ناتوان هستند (Gaser C و همکاران، 2003، صص 9245- 9240) درواقع بیش از یک قرن است گزارشاتی مبنی بر این وجود دارد که بیماران مبتلا به آفازی غیرروان، قادر به آوازخواندن لغاتی هستند که نمی توانند همان لغات را صحبت کنند.
بنابراین استفاده از لمودی و ریتم مدت هاست که برای بهبود روانی گفتار بیماران مبتلا به آفازی توصیه شده است. در همین راستا سال 1973 یک درمان وابسته به موسیقی به نام درمان مبتنی بر آهنگ ملودیک یا MIT (melodic intonation therapy) به وجود آمد. (Trainor LJ و همکاران، 2009، صص 142- 133)
MIT شناخته شده ترین درمان مبتنی بر آوازخوانی است، با وجود این درباره اینکه چه وقت و چطور ممکن است نتایج را در آفازی و دیگر اختلالات زبانی بهبود دهد، بحث وجوددارد. درحالی که اثرات درمانی مثبت به روش های مختلف به اجزای مختلف MIT شامل ملودی، ریتم، ضربه زنی با دست (handtapping) و ماهیت دسته جمعی بودن آوازخوانی نسبت داده شده، درباره اجزایی که واقعا لازم و سودمند هستند عدم اطمینان وجود دارد. به علاوه مکانیزم هایی که از طریق آن ها اجزای آوازخوانی عمل می کنند، به خوبی شناخته نشده اند. تا این تاریخ مکانیزم های پیشنهادی به شکل وسیعی می توانند به چهار گروه طبقه بندی شوند:
1. سازمان دهی مجدد نورولوژیک عملکرد زبان؛ 2. فعالیت سیستم نورون آینه ای و یکپارچگی چندحسی؛ 3. به کارگیری ویژگی های مشترک یا خاص موسیقی و زبان و 4. انگیزه و خلق و خو (وضع روانی). با درک بهتر نقش این مکانیزم ها، امکان طراحی پروتکل هایی برای به حداکثر رساندن کارایی آوازدرمانی در آفازی فراهم می شود. (Train or LJ و همکاران، 2009، صص 142- 133).
درواقع MIT روشی برای توان بخشی گروه خاصی از بیماران آفازیک غیرروان است که با استفاده از عبارات ملودیک مبتنی بر پروزودی انجام می شود. (Hyde KL و همکاران، 2009، صص 3025- 3019) مطالعات مختصر گذشته MIT را درمانی نویدبخش برای ایجاد گفتار روان در بیماران مبتلا به آفازی متوسط رو به شدید غیرروان نشان داده اند. درواقع یکی از اندک درمان های پذیرفته شده برای آفازی شدید غیرروان، MIT است.
MIT درمانی است که از عناصر موسیقیایی گفتار (ملودی و ریتم) برای بهبود زبان بیانی استفاده می کند. اساس این درمان استفاده زیاد و مفید از توانایی آوازخواندن بیمار و تحریک مناطق مربط به فعالیت های زبانی در نیمکره راست است که در این بیماران آسیب ندیده است. آهنگ یا لحن در روش MIT اساسا برای تحریک نیمکره راست است؛ زیرا نیمکره راست نقش مهم و بارزی در پردازش اطلاعات طیفی، ویژگی های کلی موسیقی و جنبه های زبرزنجیری گفتار (پروزودی) دارد.
نیمکره راست برای پردازش سیگنال های با نوسان یا سرعت آهسته اختصاصی تر است، در حالی که نیمکره چپ احتمالا به سیگنال های با سرعت زیاد حساس تر است. بنابراین ممکن است که سرعت آهسته تر تولید گفتار، وابستگی به نیمکره چپ را کاهش دهد. (Fukui H و همکاران، 2012 و Bangert M و همکاران، 2006، صص 926- 917 و Brown S و همکاران، 2003، صص 375- 363).
در تحقیقی نشان داده شد که گفتاردرمانی بر پایه آهنگ، یعنی MIT که مشخصا به شیوه مداوم اجرا شده باشد می تواند سبب افزایشی عمده در تعداد و حجم فیبرهای دسته یا فاسیکل قوسی در مقایسه جلسات قبل و بعد از درمان در برخی بیماران شود. این مشاهده ممکن است توضیحی برای اثرات درمانی طولانی مدت در این بیماران باشد (Schlaug G، 2001، صص 299- 281)
تکنیک MIT در مجموعه ای از بیماران موجب بهبودهایی در زبان بیانی شده است که این بهبود فراتر در نتیجه گفتاردرمانی های غیرآهنگین مرسوم بوده است. همچنین اثر درمانی MIT در مطالعات تصویربرداری مغزی که سازمان دهی مجدد عملکردهای مغزی را نشان می دهند، آشکار است. MIT منجر به فعالیت افزایش یافته فیبرهای عصبی در نیمکره راست می شود. (Fukui H و همکاران، 2012)
با وجود این کارایی این تکنیک و کاربرد بالقوه آن در دیگر اختلالات به بررسی بیشتر احتیاج دارد و تحقیقات بیشتری برای فهم کامل روندهای عصبی که مسئول اثر MIT هستند، لازم است. (Bangert M و همکاران، 2006، صص 926- 917 و Brown S و همکاران، 2003، صص 375- 363)
در مطالعه ای MIT منطبق با زبان فارسی اصلاح شد و اثرات آن در مجموعه ای از سه فرد فارسی زبان مبتلا به آفازی مزمن غیرروان ارزیابی شد. زیرمجموعه هایی از آزمون فارسی آفازیا FAT (Farsi Aphaia Test) برای نشان دادن کارایی برنامه MIT پس از 15 جلسه درمان استفاده شد. در هر سه بیمار این مطالعه بهبودهای درخور توجه در متغیرهای توصیفی (تفسیری، نمایشی) دیده شد.
همچنین تغییرات مثبت در برخی مهارت های درک شنوایی در دو بیماری که نقص های درک بیشتری داشتند، مشاهده شد. این پژوهش نشان می دهد که آینده MIT در درمان بیماران آفازیک فارسی زبان که به خوبی تشخیص داده شده باشند و وارد این درمان شوند، ممکن است نویدبخش باشد. با وجود این باید اشاره شود که طرح به کارگرفته شده در این مطالعه محدود بوده و تعمیم دادن نتایج آن غیرعاقلانه است. (Hyde KL و همکاران، 2009، صص 3025- 3019)
ادامه دارد...