«گرگ وال استریت» یکی از بهترین فیلمهای متاخر مارتین اسکورسیزی، درباره زندگی جوردن بل فورد است. یکی از کسانی که در آمریکا نامش زیاد بهگوش میخورده و میخورد و شخصیت شناختهشدهای است. او در آغاز کارخود، یک دلال بورس بود و با دلالی به سختی روزگار میگذراند اما بهمرور در کارش پیشرفت زیادی کرد و تبدیل به یکی از غولهای بزرگ وال استریت و سرمایهداران اساسی آمریکا شد و به پول و قدرت و ثروت زیادی دست پیدا کرد اما در نهایت با تحقیقات و بررسیهای پلیس اف بی آی دستگیر شد.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم A Beautiful Mind : آتش درون و سرمای خشک بیرون
«گرگ وال استریت» در ادامه رویکرد انتقادی اسکورسیزی نسبت به مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه آمریکا و خصوصا روحیه سرمایهداری است. فیلم همچنین یکجور بازگشت به جهان گرم، پر از خون، شهوت، طمع و خشونت و توام با احساسات و عواطف پرشور عمو مارتی است که پیش از این در فیلمهای پیشین او دیدهایم.
در «خیابانهای پایین شهر» نفطه این جهان شکل و جان میگیرد، در «گاو خشمگین» رشد و نمو پیدا میکند (هرچند که جهان فیلم را درنمینوردد ) و در «رفقای خوب» و «کازینو» بهشکل اغراق شدهای به تصویر کشیده میشود به یک انفجار عاطفی منتج میشود. جلوتر هم در «رنگ پول» ردپای این جهان را میتوان یافت… جهان آدمهای سرمایهدار و قدرتمند و اینکه چطور همان داشتههایشان باعث فروپاشی درونی و عاطفیشان میشود، خواه مافیا و گانگستر، خواه بزرگان وال استریت.
«گرگ وال استریت» هم در ادامه همین فیلمها قرار میگیرد و به عبارتی حکم یک رجعت، به جهان فیلمهای درخشان دهه هفتادی و هشتادی استاد را دارد. بعد از تجربیات متفاوت او در این سالهای اخیر و ساخت فیلمهایی با موضوعات، فرم و چیستی متفاوت، «گرگ وال استریت» بازگشت به جهان «کازینو»ها و «رفقای خوب»ها است و البته آپدیت شده و بهروز شده آن جهان و ماهیتش.
در عین حال «گرگ وال استریت» ابراز عشق و ادای دین اسکورسیزی به شیوه و سبکهای مختلف فیلمسازی آمریکایی هم هست.
نکتهای که «گرگ وال استریت» را از باقی فیلمهای اخیر اسکورسیزی جدا میکند و ممکن است حتی تماشاگر را به اشتباه بیندازد، لحن فیلم است.
لحن شوخی/جدی فیلم که هم از نمایش بیپرده و عریان زندگی بلفورد و اطرافیانش و زرق و برق درخشان این زندگی، استفاده کرده و جذابیت سینمایی خلق میکند ، در عینحال با آن تماشاگر عام و خاص را درگیر فیلم میکند اما نکته در اینجاست که در خلل افسون این چنین تماشاگر، اسکورسیزی به شکلی جدی روند مطالعاتی و انتقادی خود را بر زیست بلفورد پیش میبرد و از این مجرا جهان سرمایهداری، کالا و مناسباتش را به سلابه میکشد.
این شکل زندگی برآمده از آرمانهای تازه نئولیبرالیستی، سلطنت بیشائبه بازار بورس و سرمایه بر آدمها و حس طمعی که به زندگی اهالی بورس تزریق میشود و آنها را روحیهای سیری ناپذیر میبخشد، همواره مورد توجه اسکورسیزی بودهاند اما در «گرگ وال استریت» تندتر و انتقادیتر از فیلمهای دیگر فیلمساز در این سالها، به دست خود او بازخوانی و برجسته میشوند.
اسکورسیزی در «گرگ وال استریت» ماهیت سرمایهداری را در زندگی قهرمانش بلفورد جست و جو میکند و یک جواب سرراست به تماشاگر خود میدهد: اینکه امثال بلفورد، مردان بورس و سرمایه و وال استریت و امپریالیسم زیست انسانی را فراموش کردهاند و در زندگیهای پر زرق و برق و لاکچری و امکانات بیحد و حصرشان، اثری از زیست انسانی و طبیعی نیست.
همهچیز ماشینی و زرق و برقی است و آدمها نمیتوانند شبیه به انسانهایی واقعی و طبیعی باشند. عواطف و احساساتشان، حتی عشق و عاشقیهایشان هم متاثر از روحیه سرمایهداری، تبدیل به چیزی بیعاطفه و مصنوعی شده و آن رفاه و امکاناتی که در زندگی بهدست میآید، لاجرم با خود هیچ چیز نمیآورد مگر مصرفگرایی: چه در رابطه با نیازها و کالاهای زندگی، چه در مواجهه با زنان و عشق و عاشقی!
از این جهت «گرگ وال استریت» مهمترین فیلم اسکورسیزی در ایستادن در مقابل این مصرفگرایی و زندگی غیرطبیعی نئولیبرالیستی است. نئولیبرالیسمی که پیامد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ولنگارتر از هر وقت دیگری شد و روزبه روز از «طبیعت» ماجرا، دورتر و دورتر.
نگاه اسکورسیزی، اعتراض و انتقادش به سلطنت کالا و روحیه مصرفگرایی در زیست معاصر آمریکایی و بهخصوص در میان سرمایهداران است و البته در لایههای درونیتر تماتیک خود رنگ و بویی از «مکتب فرانکفورت»، در نفی این کالاوارگی به خود میگیرد که مسلما برآمده از استدلال و ذهن فیلمساز است و اتفاقی سر از فیلم درنیاورده است.
«گرگ وال استریت» نشان میدهد که در این زیست غیر طبیعی، تنها چیزی که اهمیت دارد پول و در پی آن مصرف کردن آن پول برای سیر کردن ولع و زیادهخواهی سرمایهداران است!
کارگردانی فیلم در اینجا از همان مدل دهه هفتادی «رفقای خوب» و «کازینو» تبعیت میکند؛ آن شکل گانگستری که در آن فیلمها با آن مواجه بودیم را در «گرگ وال استریت» هم میتوانیم بیابیم. این شکل گانگستری بهخوبی نشان میدهد که شرایط اقتصادی حکمفرما در هزاره سوم، عملا ساخته دست همین دلالهای بورسی به مثابه گانسگترهای پست مدرن است: آنها کارکرد و خاصیت گانگسترهای دیروز را با خود به یدک میکشند. حرکات پیچیده و ترکیبی دوربین در «گرگ وال استریت» و فرم دکوپاژی که مختص به فیلمهای دهه هفتادی اسکورسیزی است در اینجا هم تکرار میشود و شور و هیجان و دیوانگی را به فیلم اضافه میکنند. کاراکترپردازی هم در «گرگ وال استریت» بسیار شبیه به فیلمهای گانگستری پیشین آقای فیلمساز است.
دیکاپریو و هیل نمونههای تازهساز گنسگترهای آن روزها هستند و مارگو رابی همان زن «بلوند بینهایت زیبا و دلبر و البته احمق» که در فیلمهای قبلی قابل ردیابی است.
تدوین تلما اسکون میکیر عالی است. با وجودیکه فیلم پلانهای زیادی دارد اما در تقطیع آنها نه تنها پرش ذهنی احساس نمیشود که «گرگ وال استریت» بیش از هر فیلم دیگری روی خط ایده مونتاژی متاخر اسکورسیزی (که از بعد از «جدامانده» پی آن را گرفت یعنی تدوین کل فیلم به مثابه یک سکانس واحد.) سوار شده است. «گرگ وال استریت» از حیث وحدت اجزا به راستی شبیه به یک سکانس طولانی و سرهم میماند. «گرگ وال استریت» از آن فیلمهایی است که بیشتر بهواسطه نمایش بیپروای صحنههای جنسی و اروتیک در یاد تماشاگر عام میماند اما این تنها ظاهر گولزننده قضیه است که میخواهد حواس را از لحن دوگانه فیلم پرت کند. این مواجهه انتقادی اسکورسیزی با ارزشهای مصرفگرایانه و کالاوارگی در «گرگ وال استریت» است که بعدها در تاریخ سینما و بشریت ماندگار خواهد شد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
3