هفته نامه کرگدن - حورا نژادصداقت: گفت و گو با گروس عبدالملکیان درباره شاعرانی که این روزها فضای مجازی گریبان شعرشان را گرفته و در هیاهوی لایک و شتاب انتشار آثارشان گرفتار شده اند.
صحبت کردن درباره آثار فضای مجازی در شعر از آن گفت و گوهای به ظاهر ساده ولی پیچیده است که هر لحظه می تواند به حرف های تکراری منجر شود یا حتی حرف هایی که دور از واقعیتند. پس باید سراغ کسی رفت که هنوز دل در سلوک شاعرانه قدما دارد، گرچه از اینستاگرام و فیس بوک جدا نیست و خودش هم دستی بر آتش زبان لایک دارد. و چه کسی بهتر از گروس عبدالمکلیان که نه به هشتاد هزار فالوئرش می نازد و نه کلا دست از اینستاگرام کشیده و خودش را غریبه با آن می داند.
خوبی صحبت کردن با گروس در این است که آن قدر جلسه شعر برگزار کرده که می داند چه کسی مرد این راه است و چه کسی چیزی جز شعر می خواهد. به همین خاطر است که می گوید: «شعر حسودترین معشوقه دنیاست.» ما در گفت و گوی چند ساعته مان از تمام آسیب هایی که این معشوق حسود از فضای مجازی دیده، صحبت کردیم؛ از توهم سادگی سرودن شعر سپید و شاعران کپی کار و مقلد گرفته تا زبان عجیب لایک و قوره نشده هایی که برای خودشان یک پا مویز شده اند.
الان که زندگی ما جدا از رسانه هایی مثل تلگرام و اینستاگرام نیست، آیا بین دنیای شعری شاعران ما و این رسانه ها نیز مناسبات خاصی ایجاد شده است؟
بله، حتما رابطه ای هست ولی برای شروع بحث می خواهم کمی کلی تر درباره رابطه مردم و رسانه هایی مثل اینستاگرام صحبت کنم. یعنی از منظری انتقادی و تا حدودی تلخ، از این تعبیر استفاده می کنم و می گویم رابطه مردم با رسانه ای مثل اینستاگرام چیزی شبیه بردگی خودخواسته است. البته این تعبیر را از رساله فیلسوفی فرانسوی به نام دولا بوئسی وام گرفته ام که البته آن رساله کاملا به فضایی دیگر مربوط می شود چرا که متعلق به پانصد سال پیش است.
به هر حال فکر می کنم رابطه انسان امروز و فضای مجازی فارغ از وجوه مثبتش چیزی شبیه بردگی خودخواسته است. متاسفانه دنیای امروز را جهان سرمایه داری با اهداف تبلیغاتی مورد نظرش تعریف می کند و از تعریف پیشرفت علم و صنعت هم تا جایی که می تواند در راستای اهداف خودش بهره می کشد و اتفاقا این مسیر هم در تحول فضاهای مجازی کاملا مشهود است. از وبلاگ ها به یاهو 360، از آن جا به فیس بوک و حالا هم اینستاگرام. یعنی مداوم با جذابیت هایی بیشتر و فضایی سطحی تر که مناسب تبلیغات و خط دهی به مردم است مواجهیم.
به گمان من، جهان مجازی هیولایی است که در حال بلعیدن ماست و اتفاقا، خودمان نیز آن را به واسطه جذابیت هایش همراهی می کنیم و همین عامل ما را به «بردگی خودخواسته» سوق می دهد. فضای مجازی می خواهد ما در عالم آن نفس بکشیم و ما نیز با پذیرش این خواسته، هر روز بخشی از دنیای واقعی مان را به جهان مجازی می بخشیم. برای مثال اگر چند سال پیش بیست درصد از وقت روزانه ما در اختیار جهان مجازی بود، امروز بیش از شصت درصد زندگی مان در این جهان شکل می گیرد. مداوم از بخش حقیقی ما کم می شود و به بخش مجازی ما افزوده. کم کم داریم زیر آب می رویم و بخش اندکی از ما بیرون مانده است.
ما رسما داریم در جهانی که برایمان ساخته اند، زندگی می کنیم و بحثم این است که مسئله چیزی فراتر از مشکلات جزیی این فضاست. چون زندگی کردن در جهانی که ساخته و پرداخته آنان است، بی تردید ما را وادار می کند تا به زبان همان جهان هم سخن بگوییم. یعنی با زبان لایک. با ملاک هایی مبتذل مثل تعداد فالوئر و غیره... آن ها چنان زبان نمادینی ساخته اند که دیگر مجال به کارگیری زبان مستقل خود را نداریم. ما صرفا باید از زبان لایک استفاده کنیم، حتی زبانی برای دیس لایک هم نداریم و این زبان نمادین مشکلات غریبی ایجاد می کند. معنای لایک از زمین تا آسمان برای افراد مختلف، متفاوت است اما جهان مجازی همه را به یک سطح تقلیل داده است.
منظورتان از سطحی تر شدن و به سطح کشیده شدن توسط فضاهای مجازی چیست؟
از دو سو باید به این مسئله توجه کرد. اول این که با دیدن خیلی از پست های سطحی یا مبتذل در فضای مجازی نباید به این نتیجه گیری کلی رسید که یقینا جامعه و جهان سطحی تر شده است، بلکه باید به این نکته مهم توجه کرد که شما امروزه دارید توسط رسانه ای مثل اینستاگرام همه را می بینید، کسانی را که در گذشته هیچ ذهنیتی درباره نگاه و افکارشان نداشتید و خیل عظیمی از این ها بخشی از توده عامی مردم هستند.
حتی کسانی را می بینید که نگاه و سطح فکری شان هیچ ربطی به شما ندارد و شاید هم اساسا لزومی نداشته باشد به شکل گسترده مطالب قشری را که با شما سنخیت چندانی ندارند ببینید. اما این هم یکی دیگر از ویژگی های اینستاگرام است و گاهی به غلط ما را به این نتیجه می رساند که مردم سطحی شده اند.
اما باید توجه کنیم که این نگاه های سطحی و گهگاه مبتذل در گذشته هم به شکل گسترده وجود داشته، فقط ما آن ها را نمی دیده ایم. از جهاتی مثبت است و از جهانی هم جالب نیست.
اما از طرفی دیگر هم باید به این نکته اشاره کرد که تا حد زیادی فضاهای مجازی، موجب سطحی شدن قشرهایی از مردم هم شده است. برای مثال بد نیست به دهه شصت برگردم. زمانی که تلویزیون فقط دو کانال داشت و تقریبا سر شب هم تمام برنامه ها تمام می شد. یعنی طی روز شما دو یا سه خبر می شنیدید و یک روز فرصت داشتید آن ها را تحلیل کنید و نهایتا هم همین قضیه کمک می کرد انسان هایی تحلیلی تر و تا حدودی عمیق تر شکل بگیرد.
اما امروز، موج خبرها ما را غرق کرده است. یعنی به محض این که می آیید این اتفاق یا خبر را تحلیل کنید، اخبار بعدی از راه می رسند و مغز شما را بمباران می کنند. حالا با این مغز خسته و منهدم شده می خواهید چه چیزی را تحلیل کنید. یعنی به شکل میانگین شاید بشود گفت مغزها هم از نسبت تحلیلی شان کم شده و بخش عمده ای از انرژی شان صرف دریافت و طبقه بندی اطلاعات می شود. و برای جهان سرمایه داری پدیدآورنده مدیاها و رسانه های جدید، چه چیزی بهتر از این؟
هرچه انسان ها کمتر تحلیلگر باشند راحت تر به مسیرهایی که آن ها می خواهند، هدایت می شوند. راحت تر می توانند با تبلیغاتشان به نتیجه برسند، راحت تر می توانند کالاهایشان را بفروشند و هزار چیز دیگر. به طور کلی کنترل و هدایت آدم های سطحی راحت تر است.
شعر چه وضعیتی در این مدیا پیدا کرده است؟
پاسخ به این سوال جنبه های مختلفی دارد؛ اول این که متاسفانه گاهی شاهدیم شاعران شعرشان را به خاطر محدودیت های فضای مجازی از جنبه های مختلف تقلیل می دهند. یکی از آن ها حجم شعر است. به شکل عجیبی برخی شاعران را دیده ایم که به خاطر انتشار شعر در فضای مجازی دیگر شعر بلند نمی نویسند. و این وحشتناک است؛ این که شما شعرتان را به واسطه شرایط انتشارش تقلیل بدهید.
حال بعضی شعرها اساسا کوتاهند و این مشکلی نیست اما این که شاعر بیاید به خاطر هدفی بیرون از شعر در مولفه های شعرش دست ببرد، غم انگیز است. یا مثلا شاعران خودآگاه یا ناخودآگاه شعرهایی می نویسند با تخیلی سطحی یا عمق فلسفی بسیار که برای فضای مجازی قابل مصرف باشد؛ و این هم آسیب بزرگی است.
البته دارم درباره برخی شاعران بالنسبه جدی صحبت می کنم که تحت تاثیر این فضا آسیب هایی دیده اند. وگرنه برخی شاعرنماهای اینستاگرامی که ربطی به فضای کتاب و نشر و جهان جدی شعر ندارند که تکلیفشان معلوم است. البته نکته ای را این جا روشن کنم و بگویم مسئله من با تقلیل دادن است، وگرنه ممکن است اساسا شاعری شعر کوتاه بنویسد یا صورت شعرش ساده باشد که این ها ابدا مشکلی نیست. و بسیاری از شعرهای درجه یک این ممکلت هم ازگذشته تاکنون از جنس سهل و ممتنع بوده اند و می بینید در بسیاری از پست های اینستاگرام هم از تکه های درخشانی از شعرهای حافظ، سعدی، مولانا، فروغ، سهراب و دیگران استفاده شده و بسیار هم مورد استقبال واقع می شود.
شما بارها اشاره کرده اید به ترکیب «شعر ساده» معتقد نیستید و مفصل هم مقالاتی درباره غلط بودن این اصطلاح نوشته اید. اما موافقید که بعضی شعرها باعث شده اند خیلی ها به غلط فکر کنند می توانند به راحتی شعر بنویسند و نمونه های فراوانی از آن ها را هم در همین اینستاگرام شاهدیم.
دقیقا درست می فرمایید. راستش ظاهر شعر سپید ساده است و این خود توهم زاست. وقتی کسی که اندکی هم آگاه است نوشتنش را امتحان می کند به سختی اش پی می برد. اما وقتی مطالعه نداشته باشی، آگاهی نداشته باشی، مخاطب و قاضی به دردبخور نداشته باشی، همین طور برای خودت می نویسی و فکر هم می کنی که بله توانسته ام. چند تا حرف سطحی عاشقانه هم قاطی اش می کنند و به خاطر آن ها چهار تا لایک هم می گیرند و دیگر خدا را هم بنده نیستند.
تصور راحت بودن سرایش شعر نو توهم است، فضای مجازی نیز خیلی اوقات به خاطر حاشیه های مهم تر از متنش توهم زاست، پس توهم است و ببینید با چه تاریکی عظیمی مواجهیم. ضمنا همان طور که اشاره کردید در فضاهای مختلفی به این قضیه اشاره کرده ام که چیزی به نام ساده نویسی نداریم. این اصطلاح صددرصد غلط است. ما شعر سهل و ممتنع داریم.
یعنی شعر ساده اما لایه دار. شعری که ممکن است به ظاهر ساده باشد اما در لایه های دیگر زبانی اش مثل تخیل و اندیشه اتفاقات را می سازد. اما ظاهربینی کسانی که شعر را نمی شناسند موجب می شود فقط به ظاهر کار نگاه کنند و فکر کنند نوشتن چنین شعری ساده است و به دام می افتند.
یعنی به جای شعر سهل و ممتنع، شعر سهل و سهل می نویسند. یعنی اصلا شعر نمی نویسند. حالا بعضی از همین ها با یک مضمون دم دستی عاشقانه یا با یک عکس جذاب تعدادی لایک می گیرند و بعد به اشتباه دچار این توهم می شوند که به خاطر شعرشان است. بعد همین ها وقتی کتابشان را چاپ می کنند پانصد نسخه هم نمی فروشد. چرا که دیگر کتاب عرصه شعر است و دیگر حواشی نیستند که موثرند بلکه شعرها باید کارساز و تاثیرگذار باشند.
ریشه توهم راحت نوشتن شعر را کجا باید پیدا کرد؟
این که نوشتن شعر هیچ وسیله ای نمی خواهد مگر یک مداد و کاغذ، خودش گاهی دردسرساز است. چه بسا امروز همان را هم نخواهد و بتوان به سادگی متن را در موبایل نوشت. پس شاعر، دیگر خاک کلاس استاد را نمی خورد و زحمتی برای طی کردن مسیر شناخت شعر واقعی نمی کشد. در چنین شرایطی، فرد اصلا نمی داند ماجرا چیست و به گمگشتگی های خود در راه انتخابی اش ادامه می دهد.
این اتفاق در هنرهای دیگر کمرنگ تر است. برای مثال وقتی کسی ساز می خرد با خودش فکر می کند دست کم چند جلسه ای کلاس برود. یا وقتی کسی می خواهد نقاشی کند، قطعا مدتی را برای آموزش پیش استاد می رود. همین ها هم باعث می شود که تا حدودی هم شده با هنر واقعی و سختی های مسیر آن آشنا شوند و در همین مسیر به پختگی و عمق بیشتری هم برسند. اما وقتی همین طور با ناآگاهی آغاز کنیم و ادامه بدهیم بدجور به گمراهی می رویم.
درباره شعر سپید این قضیه مضاعف هم هست. چون در عرصه شعر کلاسیک هنرجو برای آموختن وزن هم که شده اندکی جلسه و کلاس می رود، اما کسانی که می خواهند شعر سپید بنویسند و شعر سپید واقعی را هم نمی شناسند، فکر می کنند بدون هیچ کلاس و مطالعه و جلسه ای می توانند این کار را انجام بدهند. خصوصا که در حال حاضر فضا برای انتشار آن در فیس بوک و اینستاگرام فراهم است و نیاز به تایید سردبیر و دبیر نشریه ای هم ندارد.
حالا اگر گاهی از طریق کلاس و کارگاه فراهم بشود و هنرجو بیاموزد که نوشتن شعر سپید و آموختن تکنیک ها و مسائل مختلف آن چه سختی هایی دارد و اندک اندک آن ها را بیاموزد، آن گشودگی که در مسیر انتشار آن در فضاهای مجازی فراهم شده در این حالت دیگر مثبت است. و کاری که برایش زحمت کشیده و عرق ریخته را می تواند به راحتی در دسترس مخاطبین قرار بدهد.
کارگاه های شعری که برگزار می شود، نتوانسته تا حدی این فضای توهم را کمرنگ کند؟ بالاخره ما انتظار داریم که همان پای درس استاد نشستن ها در سطحی ترین حالتش در کارگاه ها و جلسات شعر تجربه شود.
اتفاقا وجود کارگاه ها موجب شده تا بسیاری از استعدادهای واقعی با آشنا شدن با تکنیک های شعری، سبک ها و مکتب های ادبی و عرصه های زیباشناسی متنوع در حوزه شعر اندک اندک آن استعداد بالقوه شان را به فعلیت برسانند و امروز خود شاعرانی حرفه ای باشند که کتاب های خوبی نیز از آن ها منتشر شده است.
همچنین عده ای از کسانی هم که گمان می کردند شاعرند ولی به لحاظ استعداد و سواد به اندازه یک جهان با جهان شعر فاصله داشتند، با حضور در بعضی کارگاه های جدی از توهم بیرون آمدند و بعد از مدتی صرفا به علاقه مندان شعر تبدیل شدند، به کسانی که ادعای شاعری ندارند ولی برای شعر احترام زیادی قائلند و به عنوان مخاطب و گاه نیز منتقد این عرصه را با جدیت دنبال می کنند.
این اتفاق و این فضا که خوب است. چون عملا مانع زیاد شدن شاعران کپی کار و تقلبی می شود.
بله، هر چه فضای شعر روشن تر شود، افراد جایگاه خودشان را بهتر می شناسند. جایی گفته ام که شاعران بزرگ جهان می سازند و شاعران کوچک تر در جهان آن ها زندگی می کنند. در هر دوره تاثیرپذیری معقول بخش عظیمی از شاعران از شاعران جدی آن دوره امری طبیعی است اما وقتی که مرزها شناخته نشود تاثیرپذیری درست با کپی کاری اشتباه گرفته می شود و قطعا کارگاه ها و جلسات جدی شعر برای کمک به شناخت شاعران و یافتن مرز تاثیرپذیری درست از کپی کاری موثر و راهگشا هستند.
هیچ ریشه عمیق تری برای گرایش به این کپی کاری در شعر وجود ندارد؟
اول این که وقتی فضای زندگی و اجتماع مجال شناخت درست استعدادهای شخصی را ندهد و در مرحله بعد با نشان دادن الگوهای درست و متنوع این مقوله را تبلیغ نکند که تمامی اسعدادها در عرصه های مختلف ارزشمندند، آن وقت همه می خواهند یا خواننده شوند، یا هنرپیشه یا شاعر.
در حقیقت پشت ماجرا این است که می خواهند مشهور شوند؛ و این مسیری نادرست و تاریک است. از آن طرف هم خیلی ها می خواهند پولدار شوند. یعنی ببینید اهداف اساسا غلط است. پول وسیله است اما در فضای مغشوش و نادرست به هدف تبدیل می شود. یا هیچ هنرمندی با هدف شهرت مشهور نشده است. یعنی شاعر واقعی صرفا به دنبال شعر بوده، نقاش و موسیقیدان واقعی هم همین طور، صرفا دنبال هنرشان بوده اند و با موفقیت در این مسیر به شهرت هم رسیده اند. یعنی هنر و به شکل خاص در این جا می گویم، شعر حسودترین معشوقه دنیاست. اگر شاعر آن را به خاطر خودش بخواهد با شاعر می ماند، وگرنه اگر شاعر آن را به خاطر چیز دیگری بخواهد از شاعر خداحافظی می کند و می رود.
بحثم این است خیلی ها به خاطر چیزهای دیگر می خواهند عنوان شاعر را یدک بکشند و واقعا نه به لحاظ استعداد و نه سواد این کاره نیستند. پس طبیعی است که باید کپی کنند و نهایتا بخش عمده ای از شاعران کپی کار در فضاهای حقیقی و مجازی همین طور است که کپی کار و تقلبی شده اند.
ریشه اصلی این ماجرا هم دروغ است. دروغ در جامعه ما متاسفانه پررنگ شده و ماسفانه بدترین حالت دروغ هم، دروغی است که شخص به خودش می گوید. می خواهند به روز به خودش بگوید من شاعرم. اگر دیده نشده ام فلانی حقم را خورده. اگر دیده نشده ام دلیلش این است مردم شعر نمی فهمند. اگر دیده نشده ام به این خاطر است که فلان نشر کارم را منتشر نکرده، اگر دیده نشده ام دلیلش این است که صد سال دیگر من را می خوانند، اگر دیده نشده ام چون اوضاع شعر کلا دست مافیاست و هزار چیز دیگر.
آخر تا کجا می خواهیم به خودمان دروغ بگوییم؟ یک بار هم در آینه خودمان را ببینیم و بگوییم شاید هم استعداد من این نیست و باید جای دیگری دنبالش بگردم. یا این که نه استعداد دارم اما باید خیلی بیشتر از این ها تلاش کنم تا شعرم، را تا صدای تاثیرگذار خودم را در شعر بسازم. بنابراین آن ریشه دیگر هم تنبلی است که متاسفانه در جامعه ادبی ما بسیار ریشه دار است.
شاعران در گذشته سلوک خاص خودشان را داشتند، از همان مطالعات چندبعدی گرفته تا آداب خاص درس گرفتن از استاد. امروز شاعران فضای مجازی تا چه حد به آن سلوک پایبندند؟ اصلا شاعران باید چه قواعدی را برای خودشان در نظر بگیرند تا از آسیب فضای مجازی در امان بمانند؟
شاعر باید بتواند با سلوک خاصی که برای خود تعریف کرده، جهان شعری خاص خودش را بسازد. هم از درون و هم از بیرون. وضعیت بیرونی تعریف شده در شعر گذشته سبب می شد شاعران گمان نکنند که خود به خود می توانند وزن و قالب های شعری را یاد بگیرند. آن ها برای یادگیری قالب ها با شاعران جدی دم خور می شدند و پای درس استاد می نشستند. مثلا عطار می گوید: شعر یک وجه جوششی دارد و یک بحث کوششی.
پل والری هم می گوید: مصرف ابتدایی یک شعر هدیه خداوند است اما مهم این است که شاعر با ابیات بعدی آن چه کار می کند. شاعران جدی گذشته هم بی تردید به شکل گسترده ای اهل مطالعه و تلاش بوده اند، در بحث ها و جلسات شرکت می کرده اند و در همین دیدارها و از طریق همین مطالعات، کم کم با سختی های مسیر شعر و حرکت در این مسیر آشنا می شدند. اما شعر جدید به خاطر ظاهر فریبنده اش (که هم جنبه های مثبت دارد و هم منفی) درست مثل دریایی با ظاهر ساده و خلجانی بزرگ در عمق است که بعضی اوقات رهجویان این مسیر را دچار توهم و عدم نیاز به یادگیری و تلاش می کند.
شاعران قدیمی با همان سلوک شعری خاصی که داشتند، اندک اندک و طی سالیان دراز جهان شعری خودشان را می ساختند و گاهی به شهرت می رسیدند. شاعر امروزی که فضای مجازی را در اختیار دارد، می خواهد بدون طی کردن این مسیر طولانی و مهم اصل کار را کنار بگذارد و صرفا به شهرت برسد. پس بدون ساختن جهان شخصی شاعرانه اش، به سرعت و با روش هایی تقلبی از شعر و جهان شعری بزرگان امروزش تقلیدش می کند.
و همیشه تقلید مملو از ابتذال است.
دقیقا. اگر کسی بخواهد جهان شعری خودش را بسازد، برای خلق تک تک المان های آن باید سالیان سال وقت صرف کند. شعر تقلیدی به ابتذال کشیده می شود چون از همان ابتدا خود شعر هدف نبوده، وسلیه ای بوده است برای کسب شهرت، وسیله ای برای جذب دنبال کننده و فالوئر بیشتر. فضای تقلید و کپی کاری در شعر امروز متاسفانه بسیار پررنگ تر از فضاهای متفاوت تاثیرگذار است. ما کمتر شاهد صداهای مستقل هستیم.
امروز شاید بتوان گفت تعداد بسیار محدودی شاعر توانای مستقل داریم که صدای متفاوتی دارند. مابقی تقلیدکارانی اند که عملا بی صدا هستند و برای دست یافتن به شهرت و دیده شدن به همان ورطه کپی کاری و دروغگویی می افتند. هم در درون شعر و هم بیرون آن. در همین فضای مجازی نمونه منزجرکننده این دروغ، خریدن فالوئر است.
بعضی ها برای رواج همین شعرهای مجازی نکات مثبت و منفی گفته اند اما به نظرم، برآیند کلی حرف های شما از وضعیت امروز شعر در مجازی نگاهی منفی است یا حداقل موشکافانه تر به نکات منفی اشاره دارید. پس چطور خودتان در اینستاگرام صفحه دارید و تعداد مخاطب هایتان حتی بیش از هشتاد هزار نفر است؟
به گمانم صرفا جنبه تبلیغاتی اش مثبت است، آن هم به خاطر این که ویژگی فضای مجازی همین جنبه تبلیغاتی است. یعنی اگر از این جنبه تبلیغاتی برای معرفی فضای جدی شعر، نقد، کارگاه، کتاب و هر مقوله عمیق دیگری که برای شعر است، استفاده کنیم مثبت است وگرنه آسیب های فضای مجازی برای شعر به مراتب بیشتر از فوائد آن خواهدبود و فضای مجازی با توجه به ویژگی های شدیدا تمایل دارد شعر با به کالایی مصرفی تبدیل کند و آن را به اختیار خودش دربیاورد که هوشمندی شاعران می تواند مانع این امر باشد. یعنی از فضای مجازی استفاده کنند ولی اجازه این قضیه را ندهند.
من به شخصه راهکارهایی برای استفاده درست از فضای مجازی دارم که آن ها را به هنرجویان و دوستان و شاعران دیگر هم گفته ام و برای شما و مخاطبانتان هم می گویم تا از این امکان به نفع شعر استفاده کنیم، نه به ضرر آن. فضای مجازی محل مناسبی برای تبلیغات است. چه اشکالی دارد که اما هم با همین نگاه از فضای مجازی استفاده کنیم؟ یعنی از ساز و کار فضای مجازی در همان مسیری که آن را ساخته اند، بهره بگیریم.
در این حالت، شاعر به خدمت فضای مجازی در نمی آید، بلکه فضای مجازی را به خدمت خود در می آورد و مسیر «بردگی خودخواسته» را تغییر دهد. مثلا من از طریق فضای مجازی کتاب و جلسات جدی شعر و کارگاه ها را معرفی می کنم. از طرفی، می دانیم که شعر در فضای مجازی اگر کوتاه باشد، خوانده می شود. یعنی من می توانم یکی از اشعار کوتاهم را پست کنم و بگویم که از کدام کتاب است.
با این کار روشن است که شعر به خاطر فضای مجازی گفته نشده تا از ارزش های شاعرانه ام عدول کرده باشم و در عین حال، هدف اصلی آن است که کتاب شعر را معرفی کرده ام. گاهی هم بخشی از یک شعر بلند را می گذارم و می نویسم، برشی از فلان شعر از فلان کتاب. من به تجربه دیده ام که معرفی کتاب با چنین قطعات کوتاهی تاثیر زیادی در مخاطب دارد.