از نگاه بسیاری، او یکی از بزرگترین کارگردانان سینما تا به امروز است. یکی از بزرگترین سینماگرانی که تا به حال پشت دوربین بوده، و به درون روح انسانها نگریسته است. اینگمار برگمان، فیلمساز سوئدی که به خاطر فیلمهای سیاه و تلخ، و نگاه واکاوانهاش به درون انسان، و بررسی شرایط انسانی مشهور است، روی فیلمسازان بزرگی چون وودی آلن و دیوید لینچ تاثیر بسیاری گذاشته است. با به تصویر کشیدن روابط عاشقانه نفرین شده، یا اهریمنانی که روح شخصیتهایش را از درون آزار میدهند، برگمان میدانست که چطور نمایشی اخلاقی برپا کند و احساسات درونی ما را به خودمان نشان دهد.
همچنین بخوانید:
هفت دلیل برای جشن گرفتن 60 سالگی The Seventh Seal، شاهکار قرونوسطایی برگمان
او انسان کاملی نبود، و توانست اشتباهات و خطاهای خود در زندگی را با فیلمهایش به تصویر بکشد، و با استفاده از استعداد بینهایتش آثار بینظیری پدید آورد.
برگمان همیشه در فیلمهایش زنده است و زندگی خواهد کرد، و آثار او برای تمامی نسلها، مفهوم همیشگی سینما خواهند بود. دیروز بیست و سوم تیر ماه ( چهارده جولای) صدمین و یکمین سالگرد تولد این سینماگر کبیر و تکرارناشدنی بود. با همراه باشید تا در ادامه با هم 20 اثر برتر او را مرور کنیم.
20- مصائب آنا The Passion of Anna
«مصائب آنا» را میتوان فیلمی مرتبط با فیلم دیگر برگمان، یعنی «شرم» دانست. هر دوی آنها در جزایر فارو فیلمبرداری شدهاند، و به نظر میرسد که لوکیشن هر دو آنها یک کلبه بوده است. چون نماهای داخلی آنها کاملا شبیه هم است. برای داشتن یک نگاه مفسرانه جذاب بین این دو فیلم، لحظهای این تئوری را در نظر بگیرید که «شرم» و «مصائب آنا» درواقع یک فیلم واحد هستند، یا حداقل در جهان سینمایی واحدی اتفاق میفتند، و شخصیتهایی که بازیگران این دو فیلم، ماکس فون سیدو و لیو اولمان بازی میکنند در حقیقت یکی هستند.
در فیلم «شرم» که سیاه و سفید فیلمبرداری شده، درواقع نمایش کشمکشهای درونی این شخصیتهاست، جنگ احساساتی که برای بقا درگیر میشوند و میجنگند. «مصائب آنا» نمایش آن چیزی است که در سطح اتفاق میفتد. آنچه واقعا در واقعیت رخ داده است.
«مصائب آنا» در بین آثار یکدست برگمان قرار میگیرد، و بسیار عالی ساخته شده است. او تجربهگراییای که در زمینه شکستن دیوار چهارم با فیلم «ساعت گرگ و میش» شروع کرده بود را با این فیلم تکمیل میکند، و در طول فیلم با بازیگرانی که در نقشهایشان قرار دارند مصاحبه میکند. همچنین نمای پایانی فیلم، که فون سیدو را در حالا راه رفتن در جاده روستایی گلالود نشان میٔهد، میتواند یکی از بهترین نماهای پایانی در سینما باشد.
19- شرم Shame
«شرم» از بسیاری جهات فیلم ویژه و منحصر به فردیست. حداقل در بین آثار برگمان که اینطور است. مهمترین نکته این است که «شرم» اولین فیلمیست که برگمان در ژانر فیلمهای جنگی میسازد، و همین آن را بسیار متفاوت کرده، و باعث شگفتی افرادی میشود که از موضوع فیلم بیخبر هستند.
دومین مورد، که بیشترنظر شخصی محسوب میشود، اینست که «شرم» به عنوان فیلمی از برگمان بیش از حد تلخ و تاریک است. فیلم آنقدر خشن و ناامید است که بیننده بعد از مدت کوتاهی کاملا نسبت به آن بیتفاوت میشود. اما با این حال «شرم» به عنوان یک اثر متفاوت از برگمان وجود دارد، و در کمال تعجب، این ناامیدی از نظر بصر کمک بسیاری به فیلم کرده است.
هرگز تا قبل از این فیلم، سیدو و اولمان را در چنین نورپردازیای ندیده بودیم. نماهای نزدیک ایستا و ساکن از بازیگران در حالیکه به دوربین خیره مینگرند، بسیار تاثیرگذار است. انگار چشمان بیجانی دارند که از مدتها قبل از امید و انسانیت تهی شدهاند. در آخرین نما اولمان دراز کشیده، به دوربین نگاه میکند و خوابی که شب قبل دیده را به یاد میآورد. تصویری که در نهایت ظرافت گیراست، و آن گاه که فیلم برای آخرین بار به سیاهی کات میخورد، این نما بر شبکیه چشمان بیننده حک میشود.
18- صحنههایی از یک ازدواج Scenes from a Marriage
«صحنههایی از یک ازدواج»هم مانند شاهکار دیگر برگمان، «فانی و الکساندر»، از جمله سریالهای کوتاه تلویزیونی است که برگمان برای تلویزیون سوئد ساخت. هر دوی این فیلمها بعدا برای اینکه مناسب نمایش در سینماها و جذب تماشاگران بینالمللی شوند بسیار کوتاهتر شدند. اما باید حتما آنها را به صورت سریال تماشا کنید، وگربوده فیلمها را کامل ندیدهاید.
این اولین تجربه برگمان در استفاده از سریال و تلویزیون، به عنوان ابزاری برای داستانگویی طولانی مدت بود، و این به او امکان داد تا بتواند درون شخصیتها را تا جایی که میتوانند آشکار کند. از هم پاشیدن یک ازدواج موضوع جدید در آثار برگمان نیست، اما در این فیلم او 5 ساعت روی این دو شخصیت تمرکز کرده، و نتیجه آن تبدیل به اثری شده که از آثار دیگرش بسیار جذابتر است.
تلویزیون به او فرصت داده تا دیالوگهایی اثرگذار بنویسد، و سیر پیشرفت شخصیتها بسیار واقعی از کار درآمده، و داستان با سیری طبیعی جلو میرود و کامل میشود. هیچ تغییر ناگهانی در داستان اتفاق نمیفتد، وفیلم فقط ثبت طبیعت گرایانه و مستندگونه زندگی دو موجودیست که عیبها و نواقصی دارند.
17- فلوت سحرآمیز The Magic Flute
با اینکه برگمان قبل و بعد از فیلمساز شدن، یک کارگردان تئاتر بود، اما «فلوت سحرآمیز» باز هم اثری فوقالعاده تجربهگرا برای او به شما میرود. به فیلم تبدیل کردن تئاتر صحنهای کار بسیار مشکلیست، چه برسد به اینکه بخواهید از یک اپرای درحال اجرا روی صحنه فیلم بسازید. برگمان با این کار دست به ریسک زده بود.
خود این اپرا با موسیقی فوقالعاده موتزارت غنی شده، و برگمان تمام تلاش خود را میکند تا دوربین را محدود به یک زاویه و وضعیت در صحنه نکند. او از فیلمبردارش سون نیکویست خواست که دوربین را در اطراف بچرخاند، تا تصاویری سیال و سینمایی خلق شود، و این شیوه بسیار مؤثر بوده است.
چیزی که این فیلم را به یکی از اصلیترین آثار برگمان تبدیل ساخته، کل این مجموعه است. ابزارهای اپرایی، و اینکه چطور برگمان موفق شده به طرز معجزهآسایی این اثر را به یک اثر سینمایی تبدیل کند، و این داستان پریان را با نماها و صحنههای شگفتانگیزی پر کند. این فیلم بدون شک یکی از منحصر به فردترنی فیلمها در بین مجموعه آثار اوست، و گواهی بر توانمندیهای این فیلمساز در خلق آثاری ویژه با استفاده از کمترین امکانات است.
16- لبخندهای یک شب تابستانی Smiles of a Summer Night
مشهورترین کمدیای که برگمان ساخته، و فیلمی که باعث شد او مورد تحسین منتقدان بینالمللی قرار گیرد. بعد از این فیلم موفق که برای او جوایزی به ارمغان آورد، برگمان توانست اختیارات کامل از طرف استودیوهایی که با آنها کار میکرد به دست بیاورد، و به آزادیای دست پیدا کند که تا پایان دوران حرفه کاریش آن را حفظ کرد.
«لبخندهای یک شب تابستانی» یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای برگمان است، که الهامبخش نسلی از فیلمسازان پس از خودش بوده است. به ویژه این اثر روی وودی آلن تاثیر زیادی گذاشت و نگاهی نو و جدید به ژانر کمدی-رومانتیک ارائه داد. فیلم همچنین یکی از آثار مهم بازیگر شاخص و بااستعداد سینمای سوئد، گونار بیورنستراند است که با چهرهای متفاوت در این فیلم بازی میکند. نقشی که او بازی کرده اهمیت او به عنوان یک بازیگر شخصیت محور را اثبت میکند، که توانمدی این را دارد که خود را به قالب هر نقشی رد بیاورد و هیچ دو نقشی را شبیه هم بازی نکند
در کنار ارتباط فوقالعاده بین بازیگران، این فیلم برگمان بسیار خندهدار است. دیالوگهای فیلم بسیار به یادماندنی هستند، و همچنین سرشار از طنز، هجو و هوشمندیست. در هر تغییر داستانی میتوان شوخیای پیدا کرد، و به عنوان فیلمی در ژانر کمدی-رومانتیک هم بسیار خوب کار شده است. اثری که اصلا قابل پیشبینی یا کلیشهای از کار درنیامده است.
15- همچون در یک آینه Through a Glass Darkly
دومین فیلم برگمان که برنده جایزه اسکار شد، و اولین فیلم در بین سهگانه او که به عدم قطعیت ایمان میپردازد. و البته این فیلم با دو فیلم بعد از خودش بسیار تفاوت دارد. ما به این فیلم بیشتر به عنوان اثری مستقل، که تمرکز آن روی بیماری روانی کارین، شخصیت اصلی آن است، نگاه میکنیم. با این وجود بیماری کارین است که ر او تردیدهایی درباره وجود خداوند، و شک نسبت به اطرافیانش را پدید میآورد.
این اولین فیلمیست که برگمان در جزایر فارو فیلمبرداری میکند. جزیرهای که آنقدر مورد علاقه او قرار گرفت که بعدها لوکیشن بسیاری از فیلمهای او بو، و به جزیره برگمان معروف شد. مفهوم جزیره، با ایجاد حس ترس از در تنگنا بودن همگون است، و به همین دلیل مکان بسیار مناسبی برای درام روانکاوانهای مانند قصه این فیلم است. شخصیتها، که اعضای یک خانواده هستند، در صحنهها کاملا نزدیک به هم فشرده شدهاند، و این باعث شده ابراز احساسات، ترسها و نفرتها برایشان آسانتر شود.
برگمان این فیلم را که تنها یک لوکیشن و چهار بازیگر دارد، مانند یک تئاتر روی صحنه ساخته است. فیلمی بسیار کم خرج و کم هزینه، که خود گواهی بر بزرگی برگمان در مقام کارگردان است، کسی که توانسته چنین اثر بزرگی را با چنین ابزارهای اندکی خلق کند.
نیکویست هم توانایی خود را به عنوان مرد دست راست برگمان به نمایش میگذارد، و با به تصویر کشیدن موجهای کوبنده بر ساحل، و تنهایی و دورافتادگی این جزیره، در واقع ذهن و افکار شخصیتها را بازنمایی میکند. در صحنههای پایانی، با تایید اینکه خدا در واقع تجسم عشق است، جستجوی برگمان در شرایط روانی انسان تکمیل میشود و به پایان میرسد، و البته همزمان با آن دوباره آغاز میگردد.
14- ساعت گرگ و میش Hour of the Wolf
«ساعت گرگ و میش» به عنوان تنها فیلم ترسناکی شناخته میشود که برگمان ساخته است. البته او چند فیلم دیگر هم ساخته است که میتوانند به سختی در این ژانر طبقه بندی شوند، اما این فیلم را با انتخاب خودش، و با قصد قبلی در این ژانر ساخته است. بازیگر فیلم لیو اولمان، در آن زمان فرزند خود برگمان را باردار بود، و مطابقت بین شخصیت فیلم و سازنده آن از اینجا شروع میشود.
سیدو که نقش یوهان را بازی کرده، مطمئنا دارد نقش خود برگمان را بازی میکند، و تمامی فیلمنامه بازتابی از عذابهای درونی برگمان است که روی پرده نقش بسته است. این هسته اصلی کابوسی سورئالیستی است که نشان میدهد تمام فیلم استعارهایست از درگیریهای ذهنی که هنرمندان زمانیکه غرق در خلق اثر خود میشوند با آنها روبرو هستند.
واقعیت و خیال در هم میآمیزند، و افکار یک نابغه دیوانه بازمیگردند تا او را تسخیر کنند، تا اینکه در نهایت کل وجود او را دربرمیگیرند. در این فیلم برگمان در نمایش شکنجه روح انسان، با موفقیت به قلههای جدیدی دست پیدا میکند.
13- زندان Prison
اگر سطحی بنگریم میتوان «زندان» را یکی از آثار نه چندان مهم برگمان دانست. این فیلم ششمین فیلم بلندیست که او ساخته، و جزو آثار دهه 40 او جای میگیرد. اما وقتی فیلم را میبینید، بزرگی و هوشمندی سازنده آن را میتوانید کاملا تجربه کنید، و در عین شگفتی از همان سال 1949 که این فیلم ساخته شده کاملا مشخص است که یک کارگردان مؤلف متولد شده است.
نام فیلم «زندان» است اما منظور از آن جایی برای حبس کردن خلافکاران نیست، بلکه مقصود از زندان، محبوس بودن روح در جسم انسانیست. فیلمی بسیار تلخ و تاریک که واقعیت ناامیدکننده جهان ما را بررسی میکند، و زمین را جهنم زنده توصیف میکند.
جالب است که در این فیلم میبینیم که برگمان که در اوایل دوران کاریش قرار دارد دست به تجربهگرایی میزند. مثلا تا بعد از ده دقیقه از شروع فیلم تیتراژ شروع فیلم را نمیبینیم. البته بعد از ده دقیقه هم این تیتراژ را نمیبینیم بلکه برگمان نام بازیگران و عوامل فیلم، و حتی اینکه فیلم چند ساعت طول خواهد کشید را به صورت نریشن روی تصویر میخواند. البته تجربهگرایی او به اینجا ختم نمیشود. در ادامه فیلم در صحنهای که میتوان آن را الهامات اولیه برای فیلم «توت فرنگیهای وحشی» دانست، او رؤیایی را بازنمایی میکند که در آن جنگلی ساخته شده از انسان نشان داده میشود، که نمادی از احساس پشیمانی است.
این فیلم به راستی اط آثار خوب برگمان است که به آن بسیار کم توجه شده و بها داده شده است، اما به راستی میتوان آن را در زمره بهترین آثار برگمان دانست.
12- تابستان با مونیکا Summer with Monika
از نگاه تاریخی و وقایع، «تابستان با مونیکا» یک نامه عاشقانه برای هریت اندرسن است. هم برگمان عاشق هریت اندرسن شد، و هم دوربین فیلمبرداریش. برگمان در این فیلم هریت را از یک سو به عنوان یک نماد جذابیت، و از سوی دیگر او را نمادی برای استقلال زنانعلیه جامعه مردسالار معرفی میکند. برگمان در این نقطه از حرفه کاریش تغییری در خود به وجود آورد و توانست داستان را از دید یک شخصیت قهرمان زن ببیند.
همچنین در تاریخچه این فیلم ثبت شده که به خاطر داشتن چند صنه کوتاه برهنگی، که در زمان خودش امر مهمی محسوب میشد، فیلم را برای نمایش در امریکا مجددا تدوین کردند، و به عنوان فیلمی سطح پایین نمایش دادند.وقتی بعدها فیلم به صورت حقیقی و کامل نمایش داده شد، مورد توجه بسیار منتقدان قرار گرفت و در زمره آثار باارزش برگمان جای داده شد.
ژان لوک گدار از طرفداران این فیلم بود و نقد بسیار مثبتی برای آن نوشت و آن را با تاثیرگذاری فیلمهای گریفیث مقایسه کرد. گذار نوشت “این فیلم برای سینمای امروز دقیقا همان جایگاهی را دارد که تولد یک ملت برای سینمای کلاسیک دارد.”
11- خاک اره و پولک Sawdust and Tinsel
«خاک اره و پولک» بیشتر از هر فیلم دیگری به بررسی عمق حقارت آدمی میپردازد. در واقع این مضمون اصلی فیلم است. همچنین این اثر در زندگی حرفهای برگمان یک نقطه پرتاب است، چون این اولین همکاری او با فیلمبردار افسانهای اکثر کارهایش، سون نیکویست است.
این فیلم یکی از تاریکترین آثار برگمان به شمار میرود، و سکانس آغازین که با نشان دادن فلاش بکی از یک دلقک سیرک شروع میشود، دربین طرفداران سینما در سراسر جهان از این صحنه به عنوان یکی از غمانگیزترین صحنههای تاریخ سینما یاد میشود. با توجه به وقایع بعدی که در فیلم اتفاق میفتد، انتخاب این سکانس برای شروع، انتخابی درخشان از برگمان است.
حرفه یک دلقک خنداندن دیگران است. برگمان از این موضوع استفاده کرده، و این را مطرح میکند که خندیدن به رفتارها چه تفاوتی با خندیدن به تحقیر یک انسان دارد. آنچه این اثر را در بین آثار اولیه برگمان به فیلمی منحصر به فرد تبدیل کرده، پویایی بازیگران، و تلاش بی پایان او در رساندن بازیگران به نهایت خود است.
10- وقفه تابستانی Summer Interlude
تنها نگاه کردن به تصاویری برگمان کافیست که احساسات بیننده بیدار شود. نوستالژی، سودازدگی، یا سرخوشی شیرین یک عشق تابستانی. «وقفه تابستانی» از جمله آثار مهجور مانده برگمان است، و به همین دلیل میتوان فهمید که چرا وقتی از بهترین فیلمهای برگمان صحبت میشود، نامی از این فیلم برده نمیشود. به هرحال باید این فیلم را شناساند.
شاید یکی از بزرگترین ویژگیهای برگمان این است که به آسانی میتواند نه تنها در احساسات ما، بلکه در طبیعت و حقیقت وجودیمان راه یابد. پس وقتی درباره یک رابطه عاشقانه نفرین شده فیلم میسازد، باز هم موفق میشود اثری کاملا اصل و درگیرکننده خلق کند که کاملا حقیقی و تاثیرگذاراست.
9- فانی و الکساندر
به خاطر داشتن زمان طولانی، فیلمبرداری روی قطع بزرگ، و قصه عظیمی که تعریف میکند، بسیاری این فیلم را مهمترین و بزرگترین اثر برگمان میدانند.
این یکی از معدود دفعاتیست که برگمان از یک شخصیت اصلی کودک استفاده کرده و داستان حول محور یک قهرمان کودک میگردد، و چندان متعجب کننده نیست وقتی میبینیم قصه در زمانهایی آنقدر تخیلی و فانتزی میشود، چون از نگاه ذهن یک پسریچه درحال روایت است. پسربچهای که احتمالا نمایی از خود برگمان در کودکیست.
این درام آشنا، استادانه روایت میشود و توسعه و پیشرفت گام به گام آن به گونهایست که بسیار یادآور تراژدیهای یونانیست. اتفاقات بد باعث میشود خانوادهای به زانو دربیاید، و نیرویی شوم، جایگزین عشق و گرمای این خانواده میگردد. شخصیت کشیش سلطهجو، درواقع یادآور زندگی خود برگمان است، چون پدر او هم کشیشی سختگیر و رییس خانواده بود.
«فانی و الکساندر» سفری در میان روشنترین و تاریکترین لحظات آثار برگمان است، و به آسانی میتوان آن را از بهترین فیلمهای این کارگردان دانست.
8- فریادها و نجواها Cries and Whispers
اگر موفقیت را تعداد جوایز یک فیلم درنظر بگیریم، «فریادها و نجواها» موفقترین فیلم برگمان است. همچنین سه نفر از بازیگرانی که بیشترین تعداد فیلم را با او کار کردهاند در این فیلم حضور دارند: اینگرید تولین، لیو اولمان و هریت اندرسن. اگر برگمان میتوانس برای بیب اندرسن هم نقشی در این فیلم جای دهد دیگر آرزوی طرفداران او برآورده میشد.
همانطور که گفته شد این فیلم از نظر تجربه سینمایی آرزوییست که محقق شده ست. ترکیبی از فیلمبرداری گیرای نیکویست، زیباییشناسی رنگی برگمان، که از رنگ قرمز به عنوان نمادی از روح انسان استفاده کرده، و همچنین داستان جذاب که درباره نیاز به پذیرفته شدن و جستجوی عشق حتی پس از مرگ است.
درامی که او در این اثر خلق کرده، در نهایت توان خودش است، و از بین روابط شخصیتهای زن داستان روایت میشود که ظاهرا در خانهای بزرگ گیر افتادهاند، مکانی که تاریخ ودروغهای زیادی را در خود پنهان کرده. «فریادها و نجواها» یکی از بهترین فیلمهای برگمان است. از اصلیترین آثار اوست، و حتی بالاتر از آن. یکی از آثاریست که کل حرفه او را معنا میکند.
7- سونات پاییزی Autumn Sonata
“شوپن احساساتی بود ولی سانتیمانتال نبود.احساستی بودن با سانتیمانتال بودن خیلی متفاوت است، پیشدرآمد درد را بازگو میکند، رؤیا نمیبافد. درد دارد اما شوپن دردش را نمایان نمیکند.” شارلوت اندرگست (اینگرید برگمان)
این درباره شخصیت اوا (اولمان) هم صدق میکند. زندگی او از نظر احساسی بسیار پر کشمکش است، و بیاعتمادی بر او چیره شده، و همواره از محبت دوری میکند، محبتی که همیشه نیازمندش بوده اما هرگز طعم آن را نچشیده است. مثل بیشتر کارهای برگمان، «سونات پاییزی» سرشار از نمادهای استعاری، اضطراب، ناامید، و خشونت عاطفی دائمی است.
فیلم چیزی از یک درام نفسگیر کم ندارد، که تماشاگر را به درون خود فرامیخواند و آنگاه گلویش را میگیرد و در میان مجادلهای بین یک مادر و دختر، خفهشان میکند. این فیلم فرصتی برای برگمان بوده که از نهایت توان دو بازیگر فوقالعاده فیلم بگیرد، و سرسختی فروخوردهای که آنها در خود ذخیره کرده بودند را آزاد کند.
این فیلمی بر پایه بازی بازیگران است، و تصویرهای نیکویست و دیالوگهای برگمان بر کیفیت و عظمت فیلم افزوده است. این آواز قوی اینگرید برگمان در سینماست، چون آخرین اثر از اوست که روی پرده سینما به نمایش در آمد. او در زمان بازی در این فیلم میدانست که بیماریش غیرقابل درمان است، و درد و نگرانی اواز این موضوع در تمام طول فیلم همراه اوست.
6- چشمه باکره The Virgin Spring
برگمان در این فیلم تابلوی سوزندوزی شدهای از قرون وسطی میبافد که تاروپود آن قتل و انتقام است. داستانی چنان ساده و آنقدر قدیمی، که مانند داستان متولد شدن خشونت، قتل هابیل به دست برادرش قابیل، میماند. برگمان از ابزارهایی بهره جسته تا قصه زیاد خشک و از قبل چیده شده به نظر نرسد.
قدرت و تاثیر احساسی این فیلم از بسیاری از آثار دیگر برگمان بیشتر است. به احتمال زیاد دلیل این امر، داشتن موضوعی جهانفهم، یعنی مرگ و انتقام است. برگمان با استفاده از ترفندهایی فیلم را پیچیدهتر روایت میکند. با اینکه مضامینی که درباره خشونت و مذهب در فیلم مطرح میشوند در مواردی با هم متناقض هستند، اما ذهن را درگیر میکنند و به فکر میبرند.\
پسر بیگناهی که بین گروه بین چوپانان حضور دارد نشان میدهد که هیچچیزی بد مطلق نیست، و انتقامی که تور، پدر دختری که چوپانان به او تجاوز کرده و به قتل رساندند، میگیرد نشان میدهد که خوب مطلقی هم وجود ندارد. آنچه که قطعیت دارد احساساتیست که ما به عنوان انسان در هنگام مواجه شدن با چنین قساوتهایی تجربه میکنیم. برگمان با این فیلم این حس را در از تماشاگران بیرون میکشد، و تا پایان آنها را به چالش میکشد.
5- توتفرنگیهای وحشی Wild Strawberries
گرمترین و نوستالژیکترین فیلم برگمان، که اساسا تنها فیلم جادهای او محسوب میشود. «توتفرنگیهای وحشی» تماشاگران را به سفری میان رؤیا و زمان میبرند.
برگمان در این فیلم شانس این را داشته که با یکی از بتهای زندگیش کار کند. ویکتور شوستروم، بازیگر اصلی توتفرنگیهای وحشی، کسی بود که برگمان تحت تاثیر او به فیلمسازی روی آورد. با وجود احترام زیادی که هردوی آنها برای یکدیگر قائل بودند، روند ساخت این فیلم برای آنها جاده همواری نبود.
با اینحال باز هم ما خوشحالیم که این دو سینماگر بزرگ، در کنار هم قرار گرفتند و این اثر کلاسیک تاریخ سینما را خلق کردند. سختیهایی که بین آن دو رخ داد بیهوده نبود، و بازی شوستروم در نقش دکتر ایزاک بورگ، که زندگی و گذشتهاش را به یاد میآورد فوقالعاده تاثیرگذار است.
مضمون فیلم مضمونی جهانیست. پیرشدن و زندگی با حسرت و پشیمانی، درحالیکه هنوز به دنبال خاطرات شیرین گذشته هستیم. برگمان مضمون پیری را با صحنه مشهور رؤیای ابتدای فیلم به تصویر کشیده است. ساعت بدون عقربه، نمادی از این است که دیگر زمانی وجود ندارد و وقت به پایان رسیده است.
«توتفرنگیهای وحشی» یک شاهکار سینمایی از برگمان است که با دیدگاه عمومی نسبت به او به عنوان کارگردان فیلمهای تاریک و ناامیدکننده تفاوت دارد. این فیلمی بسیار خوشبینانه است که میتوان آن را اثری خانوادگی درباره بزرگ شدن و درک یکدیگر دانست
4- سکوت The Silence
فیلم «سکوت» از عنوان خود تبعیت کرده، و کمترین میزان دیالوگ را در بین تمام آثار برگمان دارد. برگمان در این فیلم از روش داستانگویی تصویری استفاده کرده، و این روش را جایگزین شیوه همیشگیاش، یعنی استفاده از مونولوگ، و انتقادات بیرحمانه شخصیتها از یکدیگر کرده است. البته در ادامه، و وقتی داستان به اوج خود نزدیک میشود باز هم از همین شیوه استفاده میکند.
یکی از موارد دیگری که این فیلم را متفاوت میکند، توصیف داستان از دید یک شخصیت کودک است، که به جز در فانی و الکساندر درفیلم دیگری اتفاق نیفتاده بود.سون نیکویست تلاش کرده هتل سبک باروک در فیلم را مانند هزارتوی بازی کودکان فیلمبرداری کند، و آن را شبیه ذهن بازیگوش پسربچه به تصویر بکشد. حرکات نرم و سیال دوربین که پسر را در اطراف دنبال میکند، در لحظاتی از سقف معلق میشود و نماهای POV فوقالعادهای را ثبت میکند.
به طور غیررسمی، «سکوت» را همراه با دو فیلم دیگر برگمان «همچون یک آینه» و «نور زمستانی»یک سهگانه درباره ایمان تو صیف میکنند. اما ارتباط این سه فیلم خیلی کمتر از آن است که بتوان آنها را یک سهگانه واقعی دانست. مضمون خداوند در این فیلم بسیار جلب توجه میکند، چون خدایی در جهان این فیلم وجود ندارد، و خدا سکوت کرده است.
زندگی لذتگرای مادرش، پشیمانی و حسرت خالهاش، و رها شدن از جانب کسانی که دوستشان دارد، پاکی و بیگناهی کودک را رفته رفته از بین میبرند. «سکوت» به عنوان فیلمی از برگمان یک ترکیب عجیب است.
3- مهر هفتم The Seventh Seal
رقص مرگ، و پرسشهای فلسفی درباره زندگی در آستانه مرگ. «مهر هفتم» فیلمی بود که برگمان را در عرصه بینالمللی مطرح کرد. با اینکه برگمان با فیلم قبلیش « لبخندهای یک شب تابستانی» مورد تقدیر زیادی قرار گرفته بود، اما با این فیلم بود که توانست برنده جایزه منتقدین جشنواره کن شود، و در بین منتقدین سینما جایگاه ویژهای پیدا کند.
آنچه «مهر هفتم» را در چنین جایگاه والایی قرار میدهد، نحوه کار برگمان با امکانات تولیدی محدود، لوکیشنهای کم، و ایدهها و فلسفه فوقالعادهاش است که فیلمی آخرالزمانی و در این سطح حماسی میسازد. فیلم حسی در بیننده ایجاد میکند که انگار شاهد یک اثر عظیم هستند، اما درواقع فیلم چند شخصیت بیشتر ندارد. این گواهی بر نبوغ برگمان است، که چگونه فیلمنامههای او توانایی برانگیختن ذهن را دارد، و قدرت کارگردانیش به حدی زیاد است که میتواند از چنین امکاناتات و مواد خام اندک، فیلمی در این حد بزرگ خلق کند.
داستان در زمان جنگهای صلیبی اتفاق میفتد، با اینحال هیچ نبرد و خشونتی در فیلم نشان داده نمیشود. برگمان تنها با استفاده از هنر کارگردانی خود به سادگی تماشاگران را قانع میکند که وارد داستانی در آن دوره تاریخی و آن جنگهای خونبار شدهاند. همچنین سایه ترسناک بیماری طاعون در طول فیلم حس میشود، با اینکه هیچ تصویر مستقیمی مربوط به آن در طول فیلم نشان داده نمیشود.
تمام این عناصر به نظر متعلق به فیلمی بزرگ و عظیم هستند، اما «مهر هفتم» فیلمی جمع و جو است. شاید بهترین فیلم برگمان نباشد ولی مجموعهای از تمام کیفیتهاییست که ما امروز به عنوان کیفیتهای اساسی برگمان میشناسیم. شاید «مهر هفتم» در بین آثارفوقالعاده برگمان یک شاهکار برتر نباشد، اما باز هم یک شاهکار محسوب میشود.
2- نور زمستانی Winter Light
«نور زمستانی» با دستور زبان فیلمهای برگمان یک اثر بینقص محسوب میشود. برای فیلمی که بیشتر برای یک تئاتر طراحی شده، فیلم بسیار سینمایی باقی میماند، و در طول یک ساعت ده دقیقه زمان فیلمی( که در داستان تنها یک بعدازظهر طوال میکشید)چیزهای زیادی به دست میاورد.
در زمان بین نیایش صبحگاهی و مراسم مذهبی بعدازظهر در کلیسا، زندگی گروه کوچکی از آدمها، به شیوهای بیش از حد واقعگرایانه مورد آزمون قرار میگیرد. برگمان روابط بین شخصیتها را با استفاده از روشی که در آن تخصص دارد، یعنی تشریح شرایط انسانی، میسنجد و مورد بررسی قرار میدهد، و در این فیلم این کار را بدون هیچ زحمتی وبسیار آسان انجام میدهد.
به یاد داشته باشید که این تنها یک بعدازظهر است که با این شخصیتها سپری میشود، و با یک نامه احساسی، یک تلاش ناموفق برای هدایتگری، و یک مکاشفه اندوهناک، ما میتوانیم به عنوان بیننده عذاب شخصیتها را درک کنیم، و با گیریهای آنها همدردی کنیم.
در جهان یخزده و متروک «نور زمستانی» عشق و گرمایی برای پیدا کردن وجود ندارد، و اگر خدا آن عشقی بود که در انتهای «همچون یک آینه»سربرآورد، اینجا خدایی وجود ندارد.
1- پرسونا Persona
وقتی درباره «پرسونا» صحبت میکنیم نیازی به مبالغه و اغراق کردن نیست، چون مشخصا این فیلم شاهکار برگمان است، و یکی از بهترین فیلمهاییست که تاکنون ساخته شده است. دلایل زیادی وجود دارند که چرا پرسونا چنین جایگاهی در میان آثار برگمان دارد، شاید نتوان تمام آنها را برشمرد، اما میتوان گفت که این فیلم تمام عناصری که یک فیلم بینقص باید داشته باشد را دارد.
از سکانس آغازین مشهور فیلم ( که یکی از بهترین تدوینهای تاریخ سینماست) تا نماها و قاببندیهای خاص سون نیکویست، که نور و بافت ویژهای دارند، و شیوهای که او دو شخصیت اصلی را بااستفاده از سایهها در تصویر قالب میگیرد،. همه اینها زیرمجموعه کارگردانی هنرمندانه و استادانه برگمان است، که چنان عروسکگردانی متبحر نخها را حرکت میدهد و داستانی کامل، که همزمان هم مبهم است و هم آشکار خلق میکند.
فیلم شمشیر دولبه رئالیسم و سورئالیسم است که تا نهایت بیننده را کنترل خود نگه میدارد، و همزمان آنها را با استفاده از جذابیت و گیرایی داستان، در بند میکشد. برای یک فیلم تفسیری، مانند پرسونا، این یک نقطه قوت است که در مباحث سینمایی زیاد درباره آن صحبت شود. «پرسونا» فیلمیست که میتوان بسیار زیاد درباره آن صحبت کرد. فیلمی که همه کتابهای جهان میتوانند از آن سخن بگویند. و از همه مهمتر، این اثر کلاسیکیست که به هیچ زمانی وابستگی ندارد، و هرگز در تاریخ سینما فراموش نخواهد شد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
11,396