گفتوگو: رضا حسینمردی؛ عکس: حامد ریحانی طلب
گفتوگوی اختصاصی با دکتر سید ناصر عمادی سفیر برون مرزی سلامت
* به خاطر مجروحان و کشته های حملات شیمیایی، متخصص پوست شدم.
* شاهد عینی دوران جنگ بودم و خودم شیمیایی شدم.
* هر کجای دنیا، کسی به من نیاز داشته باشد باید آنجا باشم.
* پزشکان، دنیای طب را فقط در مطبها جستجو نکنند.
* تلاش کنیم انسان مفیدی باشیم تا فردی مهم!
دکتر سید ناصر عمادی متخصص پوست و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، چهرهای نام آشنا و بینالمللی است.
او به عنوان یکی از پزشکان بدون مرز کشورمان سالهاست که مفهوم زندگی را در قالب خدمت به همنوعان فارغ از نژاد، رنگ پوست، دین و مذهب برای خود و خانوادهاش تعریف کرده است.
دکتر عمادی که عامل اصلی این هدف را دو رخداد مهم در زندگی خود میداند، معتقد است که فرصتهای زندگی را به گونهای میتوان مدیریت کرد تا قلب و جان انسانهای جهان را با نام وطن به تسخیر درآورد.
او یک رایزن فرهنگی و یا دیپلمات نیست او فقط یک سفیر سلامت است.
سفیری که مجهز به ابزار دانش و تجربه بوده و با امید به لطف خداوند یکه و تنها در قلب قاره سیاه در دور افتادهترین نقاط محروم از ارائه خدمات طبی برای نجات جان انسانها فروگذار نبوده است.
بالغ بر یک دهه تلاش در نقاط محروم داخل و خارج از کشور حاصل عزم جزم وی و بیشک همدلی اعضای خانواده و بویژه همسر اوست.
در گفتگوی پیش روی شما از نزدیک با او دیدار کردم و صدای ضربان پرطپش قلباش برای طلایهدار کردن نام ایران را احساس کردم. شما نیز در این گفتوگو همراه ما باشید.
جناب آقای دکتر شما یکی از افتخارات جامعه پزشکی بویژه متخصصین پوست ایران در خدمت به بیماران، آموزش و پژوهش هستید؛ لطفاً کمی درخصوص زندگی خود برای ما بگویید.
اول تیر ماه سال 1345 در روستای چاشم از توابع شهرستان قائمشهر متولد شدم.
این روستا حد فاصل بین استان سمنان و مازندران است.
زندگی خانوادهام بر پایه دامداری و کشاورزی اداره میشد. تا سن 10 سالگی دامداری و چوپانی میکردم. ولی در کنار این روند درس هم میخواندم.
ییلاق و قشلاق میکردیم. تابستان و بهار را درمناطقی موسوم به "خییل" که چند خانواده کنار هم زندگی میکردند به سر میبردیم و پاییز و زمستان را به قائمشهر (شاهی سابق) باز میگشتیم.
شش ماه از سال را خارج از شهرکار فشرده داشتیم و شش ماه دیگر را به زندگی عادی و تحصیل در شهر میپرداختیم.
راهنمایی و دبیرستان را در شهر قائم شهر به پایان رساندم. دوران طب عمومی و تخصص پوست را در دانشگاه علوم پزشکی تهران و بیمارستان رازی پشت سر گذاشتم. سال 1384 فارغ التحصیل شدم.
همزمان با زلزله بم و نیاز به متخصص پوست همچنین شیوع برخی امراض پوستی بویژه سالک در بم، طبق درخواست خودم دوران خدمت ضریب "کا" را در آن منطقه به مدت یکسال و نیم گذراندم.
پس از پایان این دوران بنابه درخواست وزارت صحت افغانستان و به علت شیوع بیماری سالک در آن کشور با هدف کمک به بیماران و انتقال تجربیات از بم، پیرو هماهنگی آقای دکتر علویان معاونت سلامت وقت وزارت بهداشت، حدود شش ماه در کابل و هرات مشغول خدمت به بیماران و آموزش پزشکان شدم.
پس از بازگشت به کشور و به توصیه همکارانم در تلاش برای تأسیس مطب بودم که از سوی جمعیت هلال احمر، پیشنهاد جدیدی شد.
این پیشنهاد درخواست برای حضور در کشور کنیا به منظور کمک به بیماران مبتلا به ایدز بود. درسال 1386 برابر با سال 2008 میلادی سفر به قاره آفریقا را شروع کردم.
این روند تا سال 2012 ادامه یافت. در آن سال در فراخوان جذب هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران شرکت کردم و پس از پذیرفته شدن مشغول خدمت درمانی و علمی، آموزشی در بیمارستانهای رازی و امام خمینی از مراکز درمانی مهم و بزرگ دانشگاه در عرصه تخصصی پوست شدم.
متأهل هستم. پسرم عماد 25 سال سن دارد و دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مازندران است.
دخترم هلیا دانش آموز سال یازده است.
همسرم معلم و روانشناس است؛ سال 1366 دقیقاً دو روز قبل از رفتنم به جبهه با همسرم که دختر عمهام هستند دقیقاً در تاریخ 10 تیر ماه 1366 ازدواج کردم.
چیزی که برای من هیچگاه فراموش نخواهد شد همین حضور ما در جبهههای نبرد با دشمنان بود.
در سالهای 1364 تا 1366 هر سال سه تا چهار ماه به جبهه میرفتم؛ جمعاً دوازده ماه ولی سال 66 متفاوتتر از همیشه بود.
همسرتان درباره فعالیتهای شما چه نظری دارند؟
به همسرم قبل از ازدواج از شرایطم گفته بودم که من متعهد هستم هر جایی که کسی به من احتیاج داشته باشد باید در کنارش باشم و به او خدمت کنم.
پرسیدم اگر با این خصلت و مرام من مشکلی نداری و سازگار هستی در کنار هم باشیم و ازدواج کنیم.
همسرم بواسطه آشنایی با اخلاق من پذیرفت و پاسخ مثبت داد.
با وجود اینکه آن زمان پزشک نبودید ولی تفکر خدمت به انسانها را داشتید؟
بله. دو شب بعد از ازدواجم به کردستان رفتم و در آذربایجان غربی، پیران شهر محور حاج عمران مستقر شدم. بعد از سه ماه در تاریخ 19 شهریور 1366 مجروح شدم.
اوایل شهریور بود که حمله شیمیایی رژیم بعث اتفاق افتاد. از من خواسته شد که تعدادی از همرزمانم را با لندروری که در اختیار داشتم به بیمارستان امام خمینی نقده برای درمان انتقال دهم.
بین راه با شرایط بسیار سخت و دشوار این عزیزان از نزدیک مواجه بودم؛ حالشان خیلی خراب بود.
سرفه و حالت تهوع شدید، مشکلات چشمی، ریوی، تاول وسوختگیهای شدید پوستی، تالمات جسمی و روحی این عزیزان صحنه دلخراشی بوجود آورده بود که در تمام طول مسیر، احوال من را منقلب کرده بود.
در آن زمان من پزشک نبودم و دانش پزشکی هم نداشتم ولی خیلی تلاش میکردم در طول حدود دو ساعت مسیر تا بیمارستان اقدامی کنم.
وقتی که به بیمارستان رسیدیم از این چهار نفر مصدوم شیمیایی، یک نفر شهید شده بود. با مشاهده پیکر بیجان این همرزم حالم منقلبتر شد.
عذاب وجدان گرفتم، احساس میکردم که شاید من دیر رسیدم یا اینکه شاید میتوانستم کنار جاده توقف کنم تنفس بدهم یا کاری کنم، ولی ندانستم و انجام ندادم.
دستها و صورت هر چهار نفر مملو از تاول بود. پس از تحویل این عزیزان به بیمارستان ناراحتیام بیشتر شد بغض کرده بودم؛ با خدا راز و نیاز کردم، خودم را سرزنش کردم که چرا پزشک نبودم؟!
شاید اگر اطلاعات پزشکی داشتم میتوانستم کاری بکنم و نمیگذاشتم از دست برود. در همین لحظات بود که اولین جرقه زده شد این دیدگاه که باید پزشک باشم تا بتوانم به همنوعانم خدمت کنم در من شکل گرفت.
مشابه همین احساس پیرو اتفاقی که در دوران کودکی در ییلاق برای برادرم رخ داد در من بوجود آمده بود.
برادرم در اثر سانحه دچار ضربه مغزی شد و این امکان نبود که اورا برای درمان و مداوای سریع به شهر ببریم. متاسفانه فوت کرد و در همان دامنه کوه او را به خاک سپردیم.
از دست دادن برادرم در دوران کودکی و شهادت همرزمانم در دوران جبهه دو عامل و جرقهای بود که نیرویی عجیب برای پیشرفت به جلو و رسیدن به اهدافم که همان کمک برای نجات انسانها است در من متبلور کرد.
از اینرو عزم من جدی شد که طبیب شوم و اگر طبیب شدم، چگونه در خدمت همنوعانم باشم.
با این همه تلاش درون مرزی و برون مرزی چطور فرصت خدمت دارید؟
وقتی همه زندگی من را مرور کنید متوجه خواهید شد که چرا از زمانی که متخصص شدم با وجود اینکه بخشی از هویت حرفهای و اجتماعی یک پزشک در خدمت به بیماران در مطب تعریف میشود ولی من تا کنون مطب ندارم.
با وجود اینکه دانشیار دانشگاه هستم و مجاز به داشتن مطب ولی معتقدم که برای اینکه فرصت زیادی جهت خدمت داشته باشم، مطبی اختیار نکردم که بیشترین زمانم را برای خدمت مستقیم به همنوعانم صرف کنم.
رشتههای متعددی برای خدمت به بیماران وجود دارد ولی چرا رشته تخصصی پوست را انتخاب کردید؟
یکی از مهمترین علل انتخاب تخصص پوست همان خدمت به مصدومان شیمیایی عامل تاولزا بود که در دوران جنگ با آن مواجه شدم.
همیشه برای من فرایندهای این رخداد و علل بروز ضایعات شیمیایی دوران دفاع مقدس مورد پرسش بود.
همین مساله نیز موجب شد که بیشترین مقالات علمی تولید شده در کشور، مرتبط با ضایعات پوستی جانبازان شیمیایی کشورمان، چاپ شده در ژورنالهای معتبر علمی داخلی و خارجی مربوط به من باشد.
علت این مساله این است که مظلومیت عزیزانی که آن روزگار شهید و جانبازان شیمیایی شدهاند را هیچگاه فراموش نمیکنم.
با خودم عهد کردم که تا زمانی که توان علمی داشته باشم قدرت این را داشته باشم که قلم ام بر کاغذ بیاید، آنقدر از مشکلاتشان بنویسم تا مظلومیت این عزیزان را بیشتر به گوش جهانیان برسانم که مطلع شوند.
در خصوص حملات شیمیایی رژیم بعث عراق به چه دستیافت علمی رسیدید؟
ما ثابت کردیم که رژیم بعث عراق هم افراد نظامی و هم غیر نظامی را مورد حمله قرار داده و علائمی که در پوست آنان ایجاد شده قطعاً مربوط به گاز خردل بود و با گذشت سه دهه همچنان بیماری و رنج در وجود این مصدومان و جانبازان وجود دارد.
هنوز هم اشکال جدیدی از این نوع ضایعات در پوست و سایر ارگانهای آنان در حال بروز است.
اثبات کردیم که این رخداد و حمله شیمیایی محدود به دوران جنگ نبوده و هنوز هم افرادی که با گاز خردل تماس داشتهاند به اشکال و انواع مختلف در گیر مشکلات، آسیبها و عوارض آن هستند.
نکته مهم دیگر در مجله ساینس یکی از مجلات معتبر دنیا رخ داد. این مجله به نوعیایده پرداز است و وقتی در مقاله و مطلبی یک موضوع مطرح میشود، دانشمندان ایدهای برای پیگیری موضوعات مورد علاقه خود میدانند و آن را مرجع پیگیری و ریفرانس مقاله خود میدانند.
پروفسور ریچارد استون از بخش بین الملل مجله ساینس با هماهنگی معاونت تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت برای بررسی و تحقیقات علمی خود چندی پیش وارد ایران شد.
ما چند جلسه با هم داشتیم. نکته قابل توجه ایشان عکسی از من مربوط به دوران دفاع مقدس بود که من با بادگیرهای محافظ در برابر حملات شیمیایی در عکس دیده میشدم.
برای ایشان جالب بود و پرسید که مقالات در مورد حملات شیمیایی را خود شما نوشتهاید؟
اینکه من به عنوان شاهد عینی و حاضر در آن دوران (جنگ) بودم و خودم هم شیمیایی شدم برای وی جالب بود.
اینکه دوستانم در مقابل چشمانم شیمیایی و شهید شدند و خودم هم نویسنده مقالات علمی مرتبط با حملات شیمیایی هستم ایشان را مصمم کرد تا در مقالهای که پارسال در ساینس چاپ کرد به این نکته اشاره کند، بر اساس مشاهدات و مستندات "ایران قربانی سلاحهای شیمیایی در جنگ تحمیلی است".
جالب اینکه که ده سال پیش در همین مجله ساینس مقالهای چاپ شده بود که تاکید داشت مقالات منتشر شده در مورد آسیبهای شیمیایی روی پوست، چشم و ریه مصدومان تحت تاثیر عواملی است که سیاسیون ایران به دنبال آن هستند و قابل قبول نیست!
ولی در پی مشاهداتی که آقای استون توسط اینجانب و مستندات ارائه شده به ماهیت واقعی آن پی برد مقالهای را تحت عنوان "شهداء شیمیایی" در مجله ساینس چاپ کرد.
این واژه شهداء یا به زبان انگلیسی "مرتیر" در مقالات غربی مصطلح نیست ولی بر پایه توضیحاتی که من به ایشان دادم و ایشان تحت تأثیر واقعیات آن قرار گرفتند اقدام به چاپ این مقاله کردند.
برای او از شهیدی که به دلیل مواجهه با گاز اعصاب گلوی خود را خراشیده بود تا راهی برای تنفس پیدا کند گفتم اینجا ریچارد استون از شهید و شهادت پرسید و من برای او توضیح دادم که شهید کسی است که برای دین، آرمان، کشور و مردم خود از جان خودش میگذرد. او این تعریف من از شهید و شهادت را تیتر و عنوان مقاله خود قرار داد.
ایشان در بخشی دیگر از این مقاله نوشته است: وقتی پزشکان ایرانی خودشان روزی در خط مقدم و در مواجهه با این سلاحهای شیمیایی بوده و مصدوم شدهاند و جانباز محسوب میشوند، مگر میشود که مقالات استنادی آنان واقعی نباشد؟
اینان رنج و تحمل تماس با گازهای شیمیایی را در خود و همرزمان خود دیدهاند و از نزدیک لمس کردهاند.
دانش و تجربه شما در خصوص حملات شیمیایی تا چه میزان کاربرد دارد؟
سال 1396 داعش در جنوب کرکوک اقدام به حمله شیمیایی میکند. ما هفت پزشک بودیم که به فاصله 24 ساعت خودمان را به آنجا میرسانیم.
دقیقاً 20 اسفند 1396 بود که در کرکوک بودیم. من میدانم که در حملات شیمیایی دقایق و لحظات چقدر حیاتی است و اقدام به موقع میتواند کمکرسان باشد.
سی سال گذشت. من همان فردی هستم که در سال 66 به عنوان یک سرباز وطن علیه تجاوز عراق میجنگیدم ولی حالا به عنوان یک پزشک برای کمک و نجات جان انسانها به آنجا رفتم.
تفاوت را ببینید. ما حدود پنج روز در کرکوک بودیم. حدود 900 نفر مصدوم و دو نفر شهید شده بودند. به آنان کمک کردیم و درمانشان را انجام دادیم و به کشور برگشتیم.
گاهی حوادث و اتفاقات در زندگی انسان عامل محرکی برای تحولات است.
گاهی فکر میکنید که این نحوه قرار گرفتن در مسیر نوعی علامت و سیگنال از سوی خداوند است که سرنوشت شما را تعیین میکند.
ما به عنوان یک وظیفه به جنگ رفتیم ولی بعدها تبدیل به عشق و علاقه برای خدمت به انسانها شد. دیگر برای من تفاوتی ندارد که این این انسان چه کسی است که خدمت میگیرد؟
سفید است یا سیاه؟ اهل کجاست و در کدام کشور زندگی میکند، کشور همسایه یا نقطهای دور در آفریقا؟
وقتی ما این را درک کردیم که انسانیت و کمک به همنوعان مرز ندارد دیگر چه تفاوتی دارد که این انسان نیازمند در محله ما این خدمت را نیاز دارد یا در کشور و قارهای دور دست.
مگر در کشورمان افراد نیازمند به خدمت شما کم داریم؟
من در پاسخ میگویم که ما همیشه در کشور نیز آماده خدمت هستیم.
در همین راستا من دو ساعت دیگر عازم استان خوزستان (شوش) هستم برای حضور در مناطق سیل زده و رسیدگی به افرادی که در معرض و احتمال ابتلا به امراض پوستی هستند.
ما پنج روز اول عید نوروز 98 را در دو روستای استان گلستان، گنبد کاووس (روستای بی بی شیروان و قوچ مراد) بودیم. ما در دنیا نیاز به اعتبار داریم و کسب اعتبار در دنیا به سادگی بدست نمیآید.
بلکه با حضور خودمان به عنوان سفیر سلامت میتوانیم اثر گذار باشیم.
در کشور بروندی که اکثریت جمعیت آن مسیحی و تنها چهار درصد مردم آن مسلماناند، درمانگاهی با نام آقا علی ابن موسی الرضا تأسیس کردیم که در سال 2014 بابت فعالیتهای انسان دوستانه من و همکارانم افتتاح شد.
کشور کنیا در شرق آفریقا با حدود پنجاه میلیون نفر جمعیت، کشوری مهم محسوب میشود و ما در آنجا درمانگاه حضرت امام حسین (ع) را داریم به عنوان یک مرکز آموزشی وابسته به دولت و این به دلیل حضور ما است.
ما اگر دیدگاه توسعه منافع اقتصادی، سیاسی، نظامی را در دنیا داریم باید به موازات این اندیشه، سلامت را به عنوان مهمترین مقوله مورد توجه قراردهیم چون هر جامعه و هر حکومتی به دلیل اهمیت سلامت برای این جنبه خدمت رسانی ارزش خاصی قائل خواهد بود. چون شما جان انسانها را نجات میدهید.
اینکه از کشور ایران با این بعد مسافت و تحمل رنج و خطرات سفر و احتمال به ابتلا به بیماریهای مختلف در یک کشور آفریقایی حضور پیدا میکنید، مگر میشود که مردم گیرنده خدمت، عاشق ایران نشوند؟ یا اینکه هر ایرانی را دوست نداشته باشند؟ من این واقعیت را بطور ملموس درک کردهام.
اعتقاد عمیق من این است که به عنوان یک ایرانی، یک پزشک و یک شیعه میگویم هر انسان در هر زمان و هر مکان و ملیت، خارج از رنگ پوست، زبان و مذهب به من احتیاج داشته باشد، من باید کنارش باشم.
سازماندهی و نحوه حضور شما در این ماموریتهای درون مرزی و برون مرزی چگونه است؟
سال 2008 زمانی که آمادگی خودم را برای اینگونه خدمات اعلام کردم از طریق جمعیت هلال احمر ایران فعالیتم را در آفریقا شروع کردم ولی پس از دو سال مسیر ما جدا شد یعنی مدیریت وقت از ادامه اینگونه فعالیت برون مرزی استقبال نکرد. ولی من از ادامه فعالیتم در آفریقا منصرف نشدم.
من همان زمان به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهیم حضور نافذ و اثرگذار در دنیا داشته باشیم مهمترین اصل استقلال است و اگر مستقل عمل کنیم، اختیار بیشتری برای خدمت داریم.
ما توانمندی خود را به وزارت بهداشت کشورهای مربوطه همچنین سازمانهای غیر دولتی اعلام کردیم و گفتیم هر زمان به توان علمی تخصصی و درمانی ما احتیاج دارید ما در کنار شما خواهیم بود.
از سال 2011 بطور مستقل (تحت نظر هیچ سازمانی) از کشورهای مختلف آفریقایی بروندی، غنا، گینه و کنیا برای آموزش پزشکان و همچنین برای درمان بیماران مختلف بویژه ایدز دعوتنامه برای ما ارسال شده است.
من میخواهم تاکید کنم که اگر راه و روش ما برای خدمت خالصانه به یک جامعه و انسانهای بیمار آن به همراه آموزش کادر آن باشد میتوان مستقل بگونهای عمل کنید که شما را بصورت یک گروه مهم، بزرگ و مستقل محسوب کرده و دعوت کنند.
امسال رفتم کنیا و برگشتم. در آنجا مجوز کار در هر مرکز درمانی را که بخواهم به من دادند. من تحت نظر هیچ ارگانی نبودم و بطور مستقل مورد اعتماد یک کشور برای خدمت دعوت شدم.
این یعنی میتوانم قائم به ذات خدمت مهمی ارائه کنم پس از من دعوت میشود تا در کنار مردم و بیماران آن کشور باشم.
اگر دنیا متوجه شود که توانمندی من از کانتینر دارو، غذا، پوشاک و پول بیشتر و موثرتر است از این توانمندی ماندگار و مستمر بیشتر استقبال میکند؛ چون آن کانتینر دارو، غذا و... تمام شدنی است و تاریخ مصرف دارد ولی خدمت صادقانه پایان ندارد.
اگر با دانش و علم به اینگونه فضای خدمت وارد شویم، همیشه به ما نیاز دارند.
من الان که به آفریقا میروم نه دارو، نه تجهیزات و نه پولی برای کمک به همراه خود دارم (بجز کمی داروی مختصر همراه) به همین خاطر هر سال کشورهای مختلف برای حضور و خدمترسانی از ما دعوت میکنند.
الان سیرالئون دعوت کرده؛ کنیا را چند وقت پیش رفتم؛ بروندی را نیز شش ماه پیش آنجا بودم.
به نظر شما این خدمت است یا تبلیغ؟
یکی از ابزارهای تبلیغ دین مسیح، درمان بیماران و نجات جان انسانها است. دین ما هم به همینترتیب قابل تبلیغ و تبیین است.
دنیا دهکدهای شده است و ما اگر با علم و دانش روز در طبابت درست کار کنیم و ارتباطات خوبی را نیز حفظ کنیم میتوانیم به جایگاه ویژه و واقعی خود دست یابیم.
این مانند آن است که در یک جمع اگر دانش و اطلاعات خوب و به روزی داشته باشید که دیگران عاجز از آن باشند، بیشک این تفاوت و بالا بودن دانش شما میتواند موجب جلب توجه دیگران شود.
نکته دوم که بسیار مهم است برقراری ارتباط مناسب با بیمار است.
به عنوان مثال بیمار مبتلا به ایدز وقتی میبیند که بدونترس و وحشت، صادقانه برای درمان به او نزدیک میشوید تأثیر ماندگاری خواهد داشت.
من این را به سازمانهای تبلیغاتی کشور به وزارت بهداشت و وزارت امور خارجه ایران پیشنهاد میکنم که نگاهشان به دنیا این باشد با توجه ویژه به کشورهایی که نیازمند واقعی دریافت خدمات تخصصیاند با دیدگاهی توسعهای نگرش داشته باشند.
با برنامهریزی در این راستا میتوان اعتباری ماندگار و اثرگذار در ابعاد مختلف ایجاد کرد.
سازمان پزشکان بدون مرز چگونه عمل میکند؟
سازمان پزشکان بدون مرز در ایران، سوییس و همچنین در سازمان بهداشت جهانی برای اهداف و ماموریتهای خود با هماهنگیهای مختلف و ماموریتهای ابلاغی مشغول است.
این افراد عضو را در کشورهای آفریقایی نیز میبینیم افرادی که هر زمان از آنان بخواهند حضور پیدا میکنند.
ولی با نحوه مأموریت من تفاوت دارد. در ماموریتهای محوله وزیر بهداشت یک کشور به عنوان مثال کشور بروندی بطور مستقیم دعوتنامه اختصاصی ارسال میکند و از من میخواهد که خدمات خود را به مردم آن کشور ارائه کنم و این در مقایسه با فعالیت سازمان پزشکان بدون مرز که بر اساس نیاز مأموریت تعیین و تعریف میکند تفاوت دارد.
من همیشه به دنبال ایجاد جایگاه اختصاصی و ویژه کشورمان در دل کشورهای مختلف دنیا هستم.
از سوی دیگر ببینید، وقتی به آفریقا میرویم با انواع و اشکال مختلف ابتلا به ایدز در افراد مواجه هستیم و این سرمایه تجربی و علمی در مواجهه واقعی با بیماران است که میتواند به عنوان کوله باری از دانش و تجربه باشد.
در مواقع اپیدمی این دانش بسیار برای کشورها ارزنده است. حضور ما در آفریقا دو روی سکه دارد؛ یکی کمک به درمان انسانها و روی دیگر کسب تجربه برای ارائه به سایرین است.
وزیر بهداشت کنیا به من میگفت: چه تجربه و علمی بهتر از اینکه بیماران مبتلا به ایدز را مستقیم ویزیت کنید. درست میگفت.
بیشک ما حجم فراوانی مطلب را در کتابها میخوانیم ولی بطور عملی روبرو شدن با آن ارزش خاصی دارد.
من همیشه به دانشجویانم میگویم: آن بخشی از علم که بوسیله مغز یاد میگیریم فراموش شدنی است ولی آنچه بوسیله قلب فرا میگیریم، ماندگار خواهد بود.
با توجه به این که در دانشگاه و بیمارستان مشغول تدریس و خدمت هستید، هماهنگی و مرخصیها چطور خواهد بود؟
ماموریتهای برونمرزی را اغلب درایام عید میگذاریم.
مرخصیهای در طول یکسال را جمع میکنم و با تعطیلات نوروز تجمیع میکنم و این ایام را که از یک ماه بیشتر خواهد بود مشغول خدمترسانی بیماران میشوم.
خوشبختانه دانشگاه هم همکاری میکند.
خانواده چقدر همراهی و همکاری میکنند؟
امسال یازدهمین سال است که به آفریقا میروم. یازده سال پی درپی خداوند توفیق خدمت داده که ایام عید در آفریقا و کنار بیماران باشم.
ولی از سوی دیگر عیدها کنار خانواده نیستم و برای آنان سخت است و فقط یکی از این سالها خانواده را نیز با خود بردم ولی کسالت پیدا کردند از اینرو سالهای بعد با من نبودند. سال 2009 خودم در آکرا مالاریا گرفتم و شرایط سختی داشتم با این وجود برای درمان بیماران در درمانگاه حضور پیدا میکردم یکی از بیماران پوستی که شاهد تلاش من بود برای قدردانی از زحمات در آن روزهای دشوار ابتلا به مالاریا، نام فرزند تازه متولد شده خود را با اسم من نامگذاری کرده بود. این نشان میدهد که محبت و خدمت صادقانه چقدر در دل انسانها اثر گذار است.
آیا فکر میکنید همه پزشکان بتوانند همپای شما فکر کنند؟
به همکاران جوان خودم توصیه میکنم که دنیای خدمت را در فقط مطب جستجو نکنند.
کاش بتوانند مدت کوتاهی از یکسال زندگی خود را وقف بیماران کرده و یا در مناطق محروم خدمت رسانی کنند.
گاهی برخی مردم توان و بضاعت مالی مراجعه به پزشک را ندارند، اگر همکاران بتوانند چنین خدمتی را به آنان ارائه دهند بسیار خوب و اثرگذار خواهد بود و برکات آن در زندگی بجا خواهد ماند.
من به همراه دستیارانم ماه پیش برای خدمت به کودکانی که دچار مشکل پوستی بودند به چند روستای مرزی بنامهای ذکری و گلنی از توابع خراسان جنوبی رفتیم، امام جماعت اهل سنت روستا ضمن قدردانی از این تلاش تیم درمانی، تاکید کرد که برای جبران محبتها، تلاش بیشتری میکنند که حافظ خط مرز برای رفاه و امنیت کشور باشند. (اجازه نمیدهیم کسی از این مرز عبور کند و امنیت پایتخت را تهدید کند).
به اعتقاد من با این نحوه خدمت انسانی که در دل مرزنشینان اثر میگذارد، میتوانیم برکات زیادی را شاهد باشیم.
دغدغه شما در درمان بیماران برون مرزی روی کدام امراض است؟
در کشورهای آفریقایی بیماری ایدز زیاد است و امراض پوستی که ناشی از این بیماری عارض میشود از شیوع بالایی برخوردار است.
از همه مهمتر پوستها سیاه است.
ویزیت بیماران سیاه پوست در مقایسه با سایر انواع پوستها از تجربه و دشواریهای خاصی تبعیت میکند.
در پوستهای تیره همه ضایعات یک رنگ دیده میشوند اندک تفاوت هم که وجود دارد باید با تجربهای که در سالیان مختلف کسب شده به تشخیص و درمان صحیح ختم شود.
احتمال انتقال بیماریهای عفونی از بیماران حین معاینه و یا نمونه برداری نیز دغدغه دیگر است.
مراقبتهای پیشگیرانه و احتمالی باید در نظر گرفته شود.
تهدید سل و ایدز و امراض عفونتی و مسری همیشه وجود دارد.
با توجه به اینکه مالاریا و تیفویید هم گرفتهاید، ترسی از مواجهه با این بیماران ندارید؟
به اعتقاد من حضور در کنار این بیماران برابر با حضور در جبهههای جنگ است.
سالهای 64 تا 66 با پذیرش این خطر که احتمال دارد در جنگ جان خود را از دست بدهم به جبههها رفتم. برای چه رفتم؟ برای کشورم.
الان حضور در کشورهای آفریقایی نیز کمتر از این نیست که برای کشورم و برای نجات همنوعم این اقدام را میکنم.
اگر شما قصد دارید که اعتباری برای کشور کسب کنید باید سختیها را تحمل کنید.
طبیب وقتی متمایز میشود که طبابت وی از یک اتاقی که همه امکانات رفاهی و آرامش دارد با طبابت در شرایط دشوار و وجود تهدیدهای مختلف تفاوت کند.
من اعتقاد دارم در سختترین شرایط با کمترین امکانات، بیشترین خدمت را ارائه کردن کاری بزرگ محسوب میشود.
الان هم در شرایط کنونی کشور به اینگونه کارهای بزرگ نیاز دارد.
اینگونه نباشد که در مطب به دنبال انجام خدمات زیبایی مثل تزریق بوتاکس و ژل و باشیم در شرایطی که میدانیم چندی بعد اثر آن از بین میرود.
از سوی دیگر، هم ارز از کشور خارج میشود، آن هم برای کاری که اثر آن پایدار نخواهد بود.
به نظر من نجات کودکی که درگیر اگزما، زرد زخم و یا قارچ کچلی است و احتمال دارد که در آینده دچار کچلی شده و در اجتماع دچار مشکلات دیگر شود، خیلی مهمتر از انجام خدمات زیبایی زودگذر است.
از سوی دیگر میتوانم بگویم اگر چه اقدامات زیبایی که در تخصص ما انجام آن مجاز است توسط همکاران صورت میپذیرد، ولی چقدر خوب است که در کنار آن به امراض بیماران پوستی نیز توجه کرده و از آن نیز غافل نشویم.
با توجه به بلایای طبیعی اخیر در کشور چه امراضی در حیطه تخصص شما پیش بینی میشود؟
در مناطق سیل زده از جمله استان گلستان گزش حشرات، سالک، عقرب گزیدگی، امراض ویروسی مانند تبخال و زونا بویژه برای افرادی که دچار استرس هستند به دلیل زندگی خارج از منزل و در چادر پیش بینی میشود.
زرد زخم، گال، شپش نیز دغدغه است. زونا برای زنان باردار خطرناک است و باید مراقب تماس احتمالی زنان باردار با مبتلایان به زونا بود.
آموزش مردم در خصوص آب آلوده، امراض عفونی و اسهالی همچنین مراقبت از پوست در برابر اشعه زیانبار خورشید مهم است.
ابتلا به بدخیمیهای پوست در اثر تماس با اشعه یو وی بی، باید مورد توجه قرار گیرد.
استفاده از کلاه جهت محافظت از نور آفتاب توصیه میشود.
آرزوی بزرگ شما چیست؟
در شرایط کنونی آرزو دارم تمام مشکلاتی که به واسطه دشمنی دشمنان برای کشورمان بوجود آمده رفع شود.
مردم با محبت و دوستی بیشتری کنار هم زندگی کنند.
تلاش کنند استرسهای خود را کم کنند. تلاش کنیم انسان مفیدی باشیم تا آدم مهم؛ به اعتقاد من انسان مفید کسی است که گمنام است ولی خدمات ارزشمند و ماندگاری ارائه میکند.
از سوی دیگر میبینیم افرادی را که مهم و معروف هستند، ولی مفید نیستند از جمله این افراد کسانیاند که مسئول و مدیراند، تلاش میکنند جایگاه خود را رفیع، متعالی و تثبیت کنند، ولی از خدمت به مردم جا میمانند و غافل میشوند.
آقای دکتر مطلع هستم که شما با چند انجمن خیریه برای کمک به بیماران همکاری دارید؟
بله با چند انجمن از جمله انجمن مبتلایان به پسوریازیس، انجمن بیماران پروانهای (ای بی)، بیماران جذامی، مصدومانی که با عوارض گازهای شیمیایی مواجهاند، مراکز کودکان عقب مانده ذهنی برای ویزیت ماهانه یا هر دو ماه یکبار در برنامه کاری من است.
مثل شما چند نفر فعالیت میکنند؟
در تخصصهای مختلف افراد مختلفی هستند.
من عده زیادی از همکاران را میبینم که ابراز علاقه میکنند ولی مشکل اینجاست که اگر نهادهای مرتبط از جمله هلال احمر و دولت دلگرمی و پشتیبانی لازم را انجام دهند، حرکت بزرگی از سوی جامعه پزشکی در مناطق محروم داخل و خارج از کشور رخ خواهد داد.
در اینگونه فعالیتهای برون مرزی پزشکان باید ریسک و خطر پذیری زیادی داشته باشند که اگر دولت یا نهادها بخشی از آن را متحل شوند، بیشک داوطلبان زیادی همراه خواهند شد.
الان به شرق آفریقا که وارد میشوید میبینید که هندیها در آنجا به وفور هستند و خدمت میکنند. در غرب آفریقا لبنانیها را میبنیم.
چند وقت پیش در تانزانیا از هندیها پرسیدم شما چطور مشاغل مختلف در تانزانیا را قرق کردهاید؟
در پاسخ میگویند دو اصل مهم را رعایت کردهایم: هرجا که رفتیم و پا گرفتیم از دوست و فامیل خودمان برای همکاری بیشتر دعوت کردیم.
دوم اینکه هیچگاه خدمت به کشور خود را فراموش نکردیم و ماهانه برای کشورمان کمک مالی میفرستیم.
حرف من این است که ایرانیها باید در هر جای دنیا از هموطن خود استقبال و حمایت کنند.
خاطرهای دارم از سفر به آمریکا در یکی از خیابانهای لس آنجلس وارد فروشگاه ایرانی شدم.
فروشنده با وجود ایرانی بودن با من انگلیسی صحبت میکرد.
از او پرسیدم چرا با من ایرانی صحبت نمیکنی؟ پاسخ داد «اگر ایرانی صحبت کنم از فردا وبال گردن من میشوی»!
من در کنیا، تانزانیا و کشورهای آفریقایی هندیها را میبینم که غیر از زبان هندی موقع رسیدن به یکدیگر به زبانی دیگر صحبت نمیکردند.
به لبنان نگاه کنید، 14 میلیون نفر جمعیت دارد ولی تقریباً نیمی از این جمعیت در خارج از لبنان کار میکنند، اقتصاد دارند، تجارت دارند.
بخشی از گردش مالی این کشور بابت تلاش این افراد تأمین میشود. مردم دنیا تحت تأثیر کار و خدمت سایر ملل به آنان اجازه حضور میدهند.
ما اگر در کشورهای آفریقایی کار و تلاش صادقانه نمیکردیم آیا آنان اجازه میدادند ما نام امام رضا و امام حسین (ع) را سردرب درمانگاه آنان قرار دهیم با وجود اینکه آنان مسیحیاند و مسلمان نیستند؟
نباید از این جایگاه غافل باشیم. این نامهای مبارک برای کشورمان ثبت شده است.
برنامه بعدی سفرتان کجاست؟
اگر خداوند توفیق بدهد تا تابستان به سیارلئون در غرب آفریقا سفر میکنم.
برنامه هفتگی کار شما به چه صورت است؟
تقریباً همه روزها در دانشگاه علوم پزشکی تهران و بخش پوست بیمارستانهای امام خمینی و پوست رازی مشغول خدمت هستم.
باقی ایام هم در حال خدمت و ماموریتهای مناطق محروم داخلی و خارجی هستم.