اسلام بعد از رحلت پیامبر به سرعت رو به گسترش نهاد؛ آن چنان که در مدت کوتاهى سراسر دنیاى متمدن آن عصر را فرا گرفت. از سوی دیگر طبیعت علم دوستى اسلام سبب شد کتب علمى دیگران، از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم، ترجمه شود. ترجمه آثار علمى دیگران در عصر عباسیان، مخصوصا زمان هارون و مأمون، شدت یافت، و مسئله مطلوب روز شد.[1]
آن چه مایه نگرانى بود، این بود که عقاید خرافى و افکار انحرافى و غیر اسلامى در لا به لاى این کتب به ظاهر علمى به محیط اسلام راه یافت. هم چنین در آن زمان یک هیئت نیرومند علمى در دربار عباسیان وجود نداشت که آثار علمى بیگانگان را مورد نقد و بررسى دقیق قرار دهد و مطالب صحیح و پیراسته را در اختیار جامعه اسلامى بگذارد.[2]
این شرایط خاص فکرى و فرهنگى وظیفه سنگینى را بر دوش امام على بن موسى الرضا علیه السلام گذاشت، لذا آن امام بزرگوار(پس از پذیرش ولایت عهدی) دامن همت به کمر زد[3] و در قالب مناظره با سایر عالمان ادیان الهی حقانیت اسلام و اهل بیت علیهم السلام را در برابر رؤسای مذاهب دیگر ثابت کردند[4] و این کشتى را با لنگر وجود خویش از سقوط در گرداب خطرناک انحراف و التقاط رهایى بخشید.[5] که این مهم از طریق دربار مأمون منتشر شد.[6]
اگرچه مناظرات امام على بن موسى الرضا علیه السلام فراوان است، ولى از میان آن ها مناظرات هفت گانه آن حضرت با جاثلیق؛[7] رأس الجالوت؛[8] هربز اکبر؛[9] عمران صابی؛[10] سلیمان مروزى ؛[11] علی بن محمّد جهم؛[12] و ارباب مذاهب مختلف در بصره از برجستگى خاصى برخوردار است.[13]
هر یک از این مناظرات داراى محتواى عمیق و جالبى است که حتى امروز هم با گذشت حدود 1200 سال از آن تاریخ، راه گشا و روشنگر و بسیار آموزنده و پربار است، در این میان شیوه بحث هاى آن حضرت علیه السلام از نظر فن مناظره [14]و طرز ورود و خروج در بحث ها[15] به نوبۀ خود قابل توجه و ستودنی است که ابعاد و زوایای آن در این نگاشته مورد واکاوی قرار می گیرد.
امام رضا علیه السلام و دفاع عقلانی از دین
عقل انسان خوبى و بدى و حسن و قبح بسیارى از اشیاء را درک مى کند،[16]حال اگر ما استقلال عقل را در تشخیص حقایق بکلّى انکار کنیم، مسأله توحید و خداشناسى و بعثت انبیاء و ادیان آسمانى از میان خواهد رفت؛ لذا بیانات شرع در صورتى قابل قبول است که این دو اصل (توحید- نبوّت) قبلًا با دلیل عقل ثابت شود.[17]
بر این اساس برخورد اسلام با پیروان مکتب هاى دیگر قبل از هر چیز باید برخورد منطقى باشد؛ نباید از منطق و استدلال چشم پوشید. اسلام در گذشته، از طریق تبلیغ و منطق پیش رفته است و در آینده نیز چنین خواهد بود. ««لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِ ؛[18] در قبول دین هیچ اکراهى نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است».[19]
در عصر امام رضا علیه السلام کتب فلسفى و علمى بسیارى از زبان یونانى و سریانى و غیر آن ها به زبان عربى ترجمه شده بود، مردم به تعلیم علوم عقلى و استدلالى روى آورده بودند و علاوه بر آن، مأمون خلیفه عباسى به عقیده بعضى معتزلى مذهب بود و به استدلال عقلى در مذاهب علاقه نشان مى داد و در نتیجه، بحث هاى عقلى و استدلالى در آن ایام رواج کامل و بازار گرمى داشت.[20]
مأمون نیز هدفى جز این نداشت که به پندار خویش مقام امام علیه السلام را در انظار مردم، مخصوصاً ایرانیان که سخت به اهل بیت عصمت علیه السلام علاقه داشتند و عشق مى ورزیدند، پایین بیاورد، به گمان این که امام علیه السلام تنها به مسائل ساده اى از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بى بهره است.[21]
حال آنکه امام رضا علیه السلام با استدلال های منطقی جواب ناقدین را می دادند.[22] به عنوان نمونه آن حضرت در در مناظره با رأس الجالوت به شیوه هاى مختلفى استدلال مى کند. نخست، به دلیل نقلى استدلال مى فرماید و سپس به دلیل عقلى. بزرگ یهود نیز ناچار مى شود هر دو را بپذیرد و تسلیم گردد.[23]
هم چنین علماى کلام مشاهده کردند عمران صابى که در استدلال بسیار نیرومند بود و هرگز کسى بر او بر او غلبه نکرده بود، در برابر امام على بن موسى الرضا علیه السلام تسلیم شد.[24]
و یا سلیمان مروزی در مناظره با امام رضا علیه السلام، اراده خداوند را علت وجود خداوند گرفت و ازلیت او را انکار کرد و این به سبب بن بست سختى بود که امام علیه السلام در استدلال براى او ایجاد فرمود.[25]
به این ترتیب، امام علیه السلام از طرق مختلف راه را بر او بست و با دلایل گوناگون ثابت فرمود که اراده از صفات فعل است و حادث است و نمى تواند عین ذات خداوند باشد. سلیمان نیز خود را چنان در تنگنا دید که قادر بر جواب نبود و از سخن بازماند.[26]
آری ادبیات به کار رفته در مناظرات حضرت در عین حال که مسالمت آمیز است اما با این وجود دارای استدلال های قوی، منطقی و جامع است.[27]
تکیه بر اصول مشترک بین ادیان
اصول ادیان آسمانى یکسان است[28] چرا که در متن فطرت آدمى قرار دارد. به عنوان نمونه سرنوشت انسان بر مساله توحید است، و از سوى دیگر فطرتش او را دعوت به شکر منعم و معرفت و شناخت او مى کند، و از سوى سوم روح اجتماعى و مدنیت انسان او را به سوى کمک به محرومان فرا مى خواند.[29]
لذا مجموعه دین الهى از نظر اساس و ریشه همه جا یکى است، هر چند تکامل جامعه انسانى ایجاب مى کند که تشریعات و قوانین فرعى هماهنگ با تکامل انسان ها رو به تکامل رود تا به حد نهایى و خاتم ادیان رسد.[30]
دعوت به سوى «قدر مشترک» ، بهترین راه براى همزیستى ادیان مختلف است؛ چرا که غالباً نمى توان از یک گروه بخواهیم تمام عقاید را رها کند و تابع دیگرى گردد، و اگر هم منطقى باشد، عملى نیست. پس بهتر این است که اگر پیروان ادیان دیگر، بعد از شنیدن دلایل مختلف به اسلام نگرویدند آنها را در عقاید خاصّ خودشان رها کنیم و در قدر مشترک همکارى نماییم و بهترین قدر مشترک بین همه ادیان آسمانى همان «اصل توحید و یگانگى» خدا در ذات و صفات است.[31]
برهان های اثبات وجود خدا در مناظره های امام رضا علیه السلام نشان از اهتمام آن حضرت بر تکیه بر اصول مشترک بین الادیانی است.[32]
تأکید بر اعتقادات طرف مناظره؛ مبنای استدلال منطقی
هنگامى که على بن موسى الرضا علیه السلام بر مأمون وارد شد، مأمون به فضل بن سهل وزیر مخصوصش دستور داد که پیروان مکاتب مختلف مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحى)، رأس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان)، رؤساى «صابئین»، «هربز اکبر» (پیشواى بزرگ زردشتیان) و «نسطاس رومى» (عالم بزرگ نصرانى) و هم چنین علماى دیگر علم کلام را دعوت کند تا هم آن ها سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آن ها را.[33]
در این میان حسن بن سهل نوفلى که هنوز به مقام شامخ علمى امام علیه السلام معرفت کامل نداشت و از توطئه مأمون وحشت کرده بود، عرض کرد: علماى علم کلام اهل بدعت اند و مخالف دانشمندان اسلام اند، چرا که عالِم واقعیت ها را انکار نمى کند، امّا این ها اهل انکار و سفسطه اند. اگر دلیل بیاورى که خدا یکى است، مى گویند: این دلیل را قبول نداریم. اگر بگویى: محمّد رسول الله است، مى گویند: رسالتش را اثبات کن. خلاصه (آن ها افرادى خطرناک اند و) در برابر انسان دست به مغالطه مى زنند و آن قدر سفسطه مى کنند تا انسان از حرف خودش دست بردارد. فدایت شوم، از این ها بر حذر باش![34]
امام فرمود: هنگامى مأمون که استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجیلشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر هیربدان به زبان فارسیشان، و در برابر اهل روم به زبان رومى، و در برابر پیروان مکتب هاى مختلف به لغاتشان. هنگامى که دلیل هر گروهى را جداگانه ابطال کردم، به طورى که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آن وقت مأمون پشیمان خواهد شد.[35]
طبق روایت مشروحى که قطب راوندى در کتاب«الخرائج» آورده، هنگامى که آتش فتنه در بصره بالا گرفت و فرق مختلف و مکتب هاى گوناگون آن جا را پایگاه فعالیت خود قرار دادند، امام على بن موسى الرضا علیه السلام براى خاموش کردن آتش فتنه به بصره آمد و علماى بزرگ مسیحى گرفته تا علماى یهودى و کسان دیگر را دعوت کرد؛ سپس فصول مختلف انجیل و بشاراتى را که درباره پیامبران اسلام علیه السلام در آن آمده، تا بشارات اسفار مختلف تورات و زبور همه را برشمرد.[36]
سپس به توده مردم مسلمان که در آن مجلس حضور داشتند. رو کرد و در بخشى از سخنانش چنین فرمود: اى مردم، آیا کسى که با مخالفانش به آیین و کتاب شریعت خود آن ها احتجاج و استدلال کند، از همه با انصاف تر نیست؟عرض کردند: چرا.[37]
فرمود: بدانید امام بعد از محمّد صلى الله علیه و آله و سلّم فقط کسى است که برنامه هاى او را تداوم بخشد، و مقام امامت تنها براى کسى زیبنده است که با تمام امت ها و پیروان مذاهب مختلف با کتاب خود آن ها گفت وگو کند. مسیحیان را با انجیل، یهودیان را با تورات، و مسلمانان را با قرآن قانع سازد و عالم به جمیع لغت باشد و با هر قومى با زبان خودشان سخن گوید...».[38]
امام رضا علیه السلام ثابت کرد که یک پیشواى بزرگ اسلامى باید از تمام مکتب ها آگاه باشد و باید بتواند با منطق خود آن ها، بر آن ها غلبه کند و حتى از زبان هاى زنده دنیا بى خبر نباشد.[39]
تحمل نظر مخالف؛ روش امام رضا علیه السلام در مناظرات
کیفیت برخورد آن حضرت با پیروان مکاتب مختلف درس آموز و الهام بخش است؛ از جمله اینکه قدرت منطق اسلام به قدرى است که از منطق مکتب هاى دیگر ابداً واهمه ندارد، و به همین دلیل، در تاریخ اسلام به همه آن ها مجال کافى داده شده است تا عقاید خود را نشر دهند و پاسخ خود را بشنوند. حتى به کسانى که اصلًا ایمان به خدا و مکتب انبیا نداشتند، آزادى بحث داده مى شد، هر چند متأسفانه آن ها از این آزادى سوء استفاده کردند و دیدیم برنامه ها به شکل دیگرى در آمد: توطئه هاى گوناگون شروع شد، اقدامات تخریبى ادامه یافت و آن چه ما مایل نبودیم بشود، شد.[40]
سخن آخر:( امام رضا علیه السلام، پیشرو در آزاداندیشی )
در خاتمه باید تأکید کرد امام علیه السلام در این جلسات و مناظرات، روح آزادمنشى اسلام و گشاده رویى و وسعت نظر در بحث را به همگان نشان داد و ثابت کرد[41] که با بحث هاى منطقى مى توان حقیقت اسلام و تعلیمات آن را براى سایر مردان جهان، تبیین و آشکار کرد، و جاذبه اسلام قدرى قوى است که اگر به خوبى تبیین گردد، گروه هاى زیادى را به خود متوجّه خواهد ساخت، به خصوص در دنیاى امروز که گوش شنوا براى شنیدن پیام اسلام، بسیار است.[42]
آن حضرت ثابت کرد بر خلاف گفته بدخواهان و دروغ پردازان، اسلام با زور و سرنیزه و شمشیر به مردم جهان تحمیل نشده است و یک پیشواى بزرگ اسلامى به مخالفان خود اجازه مى دهد که هرگونه ایراد و اشکالى دارند، بدون ترس و واهمه مطرح سازند، هر چند بر محور نفى اسلام و حتى نفى توحید و الوهیت دور بزند.[43]
منابع
1. مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر
2. بیانات آیت الله مکارم شیرازی
پی نوشت
[1] ر.ک: مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر ؛ ص20-21.
[2] همان ؛ ص26.
[3] همان؛ص28.
[4] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار دست اندرکاران برگزاری همایش بین المللی امام رضا علیه السلام و گفت وگوی ادیان؛ 4/11/1397.
[5] مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر؛ ص28.
[6] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار دست اندرکاران برگزاری همایش بین المللی امام رضا علیه السلام و گفت وگوی ادیان؛ 4/11/1397.
[7] جاثلیق( به کسر ثاء و لام) لفظى یونانى است به معناى رئیس اسقف ها و پیشواى عیسوى و لقبى است که به علماى بزرگ نصارا داده مى شد و نام شخص خاصى نیست(المنجد) و شاید معرّب کاتولیک باشد.
[8] رأس الجالوت لقب دانشمندان و بزرگان ملت یهود است(این نیز اسم خاص نیست).
[9] هربز اکبر یا هیربد اکبر لقبى است که مخصوص بزرگ زردشتیان بود، به معناى پیشواى بزرگ مذهبى و قاضى زردشتى و خادم آتشکده.
[10] عمران صابى چنان که از نامش پیداست، از مذهب صابئین دفاع کرد. (صابئین گروهى هستند که خود را پیرو یحیى علیه السلام مى دانند، ولى به دو گروه موحد و مشرک تقسیم مى شوند. گروهى به ستاره پرستى رو آورده اند و لذا گاه آن ها را« ستاره پرستان» مى نامند. مرکز آن ها سابقاً شهر حران در عراق بود و سپس به مناطق دیگرى از عراق و خوزستان روى آوردند. آن ها طبق عقاید خود بیشتر در کنار نهرهاى بزرگ زندگى مى کنند و هم اکنون گروهى از آنان در اهواز و بعضى مناطق دیگر به سر مى برند).
[11] سلیمان مروزى معروف ترین عالم علم کلام در خط خراسان در عصر مأمون بود و مأمون براى او احترام زیادى قائل مى شد .
[12] على بن محمّد بن جهم، ناصبى و دشمن اهل بیت بوده است. مرحوم صدوق روایتى از على بن محمّد جهم نقل کرده که از آن استفاده مى شود که وى نسبت به حضرت رضا علیه السلام محبت داشته است، امّا صدوق در ذیل همین حدیث آورده است:« هذا الحدیث غریب من طرق على بن محمّد بن الجهم مع نصبه و بغضه و عداوته لاهل البیت علیهم السلام، (عیون أخبار الرضا؛ ج 1؛ ص 195- 204).
صاحب جامع الروا نیز همین مطلب را در شرح حال او آورده است (جامع الروا؛ ج 1؛ ص 597 596).
[13] مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر؛ ص36.
[14] همان؛ ص38.
[15] همان.
[16] اعتقاد ما؛ ص91.
[17] همان؛ ص92.
[18] سورۀ بقره؛آیۀ 256 .
[19] مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر ؛ ص96.
[20] همان ؛ ص28.
[21] همان ؛ ص30.
[22] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار دست اندرکاران برگزاری همایش بین المللی امام رضا علیه السلام و گفت وگوی ادیان؛ 4/11/1397.
[23] مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر ؛ ص56.
[24] همان ؛ ص65.
[25] همان؛ ص76.
[26] همان؛ ص78.
[27] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار دست اندرکاران برگزاری همایش بین المللی امام رضا علیه السلام و گفت وگوی ادیان؛ 4/11/1397.
[28] تفسیر نمونه؛ ج 2؛ ص471.
[29] همان؛ ج 27؛ ص205.
[30] همان؛ ج 20؛ ص377.
[31] پیام قرآن؛ ج 10؛ ص355.
[32] ر.ک: مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر، ص: 59-64.
[33] مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر؛ ص38.
[34] همان ؛ ص41.
[35] همان.
[36] همان؛ ص93.
[37] همان؛ ص94.
[38] الخرائج و الجرائح؛ ص 204- 206( با تلخیص) / مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر ؛ ص94.
[39] همان؛ ص68.
[40] همان؛ ص96.
[41] همان؛ص67.
[42] اعتقاد ما ؛ ص31.
[43] مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر ؛ ص67.