ماهان شبکه ایرانیان

گفتگوی مشرق با «نرگس مقصودی» نویسنده «ازدحام بوسه»؛

جریمه‌ای که تبدیل به یک کتاب خواندنی شد + عکس

من اصلاً‌ انتخاب نکردم که کتاب بنویسم در واقع جریمه استادم آقای غفارزادگان بود. داستانی را باید برای ایشان می‌فرستادم و همزمان با رفتنم به سفر شد و من داستانم را با أخیر برای ایشان فرستادم و...

گروه فرهنگ و هنر مشرق - این روزها چه آن ها که توفیق شرکت در کنگره عظمای اربعین را دارند و چه آن ها که از این تجربه بی نظیر جامانده اند، در کنار آماده کردن سور و سات معنوی سفرشان، وقتی را هم به خواندن سفرنامه ها و روایت های اربعینی اختصاص می دهند. ده ها سال پیش که رفتن به سفر حج، کاری سخت و جانفرسا بود، همین روایت ها باعث آشنایی مردمان با این فریضه می شد و جالب است، حالا با این همه رسانه های دیداری و شنیداری و شبکه های مجازی، باز هم اهتمام مخاطبان به روایت های مکتوب در قالب کتاب، جایگاه ویژه خودش را دارد.

به این بهانه به سراغ یکی از تازه ترین روایت های چاپ شده از اربعین رفتیم و با نویسنده اش درباره این سفر و ویژگی های کتابش صحبت کردیم. او اصلا بنانداشته که کتابی بنویسد. قرار بوده داستانی را به یکی از اساتیدش ارائه دهد که سفر اربعین، باعث تاخیر در ارائه آن داستان می شود و در نهایت، استادش می خواهد که برای جریمه این تأخیر، روایتش از سفر اربعین را بنویسد.

نرگس مقصودی در دفتر انتشارات نیستان مشغول است و ضمن این که همکلامی مان در این دفتر پا گرفت، قدری هم درباره کتاب های نیستان از او پرسیدیم. حاصل این گفتگوی یکی دو ساعته در مقابل شماست.

**: در خواندن کتاب احساس می‌کردم که شما چادری نباشید و این بر شما غالب است و احساس اینطوری هست که شما چادر را فقط برای سفر داخل ساکتان می‌گذارید و در آنجا استفاده می‌کنید. این حس در کتاب‌تان بود و بعد که متوجه شدم فارغ‌التحصیل دانشگاه امام صادق(ع) بودید، بیشتر تعجب کردم و گفتم شاید بعد از آن دوران چادر را کنار گذاشتید.

مقصودی: نوشتن و دنیای واژه ها برای من چیزی است فراتر از من و دقیقا عین من. کلمات و جملاتی که مینویسم از من نشات میگیرند ولی مثل من نیستند. خیلی مواقع دقیقا متضاد من هستند و خب این ویژگی را هر نویسنده ای باید داشته باشد تا قدرت نمایش همه جانبه واقعیت با خیال را داشته باشد. من از دوران کودکی به جز یکی دو سال چادر را بعنوان پوشش اصلی انتخاب کرده ام و مسلما سبک زندگی من با کتابم گاهی فاصله دارد و گاهی نزدیک است. این برداشت نشانه خوبی است، بدین معنا که موفق شده­ام به عنوان نویسنده تمرکزم را بروی روایت و نشان دادن وقایع آن بگذارم، همراه با روایت باشم نه خود روایت. هر چند شما اولین کسی هستید که از ازدحام بوسه چنین برداشتی داشته است. و این برداشت شما از متن ممکن است به سبک فکری من مربوط باشد؛ من هم در دانشگاه امام صادق (علیه السلام) تحصیل کردم و هم در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه شاهد، هنر اسلامی خوانده­ام. و مسلما به تبع تحصیلاتم پتانسیل فکری هر دو رشته تحصیلی در قلمم هست.

**: و آن دوست شما که در این سفر مشوق شما می‌شوند، در کدام جامعه هستند؟ از هم‌کلاسی‌های دانشگاه امام صادق(ع) هستند؟

مقصودی: ایشان هم مذهبی هستند و در زمینه دیگری مشغول هستند.

**: کمتر دیده ام کسانی که در دانشگاه امام صادق(ع) درس می‌خوانند با هنر و فضای هنر رابطه داشته باشند. چه اتفاقی افتاد که در مقطع ارشد به سمت هنر رفتید؟  

مقصودی: طبع و ذائقه من از نوجوانی هنردوست بود، بخصوص شعر و ادبیات کهن. به دلیل انتخاب مسیرهای دیگر اندکی دیرتر از بقیه به مسیر مورد علاقه ام بازگشتم. در دوران لیسانس به رشته فلسفه هنر و ادبیات نمایشی بسیار علاقمند شدم که متاسفانه بخاطر یک ترم باقی مانده از دوران لیسانس نتوانستم وارد این دو حوزه شوم. بعد از اتمام واحدهای باقی مانده در رشته هنر اسلامی قبول شدم که بسیار برایم پربرکت بود.

**: داستان شعر و شاعری شما به کجا کشیده شد و تا کجا ادامه پیدا کرد؟  

مقصودی: وقتی دانشجو رشته فلسفه و کلام شدم دیگر شعر نسرودم یعنی نشد، فلسفه چارت ذهنی و وجودی ام را کاملا تغییر داد و به سمت داستان و قصه برد.

**: اتفاقاً یک نکته‌ کتاب این است که شما یک دفعه وسط یک روایت رئال خیلی صریح بی‌پرده به سمت فضای عاطفی می‌روید، این تغییر فازها به نظرم یک مقدار خواننده را اذیت می‌کند، انگار شما از آن باقیمانده شاعری در روحتان یک دفعه یک رگه‌هایی به نوشته‌تان آمده. این را قبول دارید؟ می‌خواهم بگویم این بخش‌های احساسی را بعداً در متن اضافه کردید یا در حال نوشتن درگیر آن حس بودید؟

مقصودی: بله این اتفاق در کتاب افتاده است. تیتر بخش ها شعر است و متن رئال. این بخاطر حال و هوای خودم و حتی به جرات میتوانم بگویم اربعین است. در فضای اربعین آن فضای لطیف شاعرانه در کنار همه واقعیت های محض جاده و آن سفر وجود دارد. آن فضا در ذهن من ته نشین شد و اینطور نمود پیدا کرد. خواننده خودش را به کتاب سپرده است، تجربه دو حس متفاوت در یک متن شاید رنج داشته باشد شاید هم نداشته باشد ولی امکان ظهور دارد و نمی شود کاریش کرد.

**: یک جاهایی سعی دارید آدم‌های متعصب را بکوبید و انگار یک ناراحتی قبلی را دارید سر آن ها در کتاب اول خالی می‌کنید. شاید همین باعث شده بود فکر کنم چادری نیستید! و در جمع‌ها نگاه خاص به شما می‌شود؛ خصوصا آن آقایی که در گیت اداره گذرنامه با شما برخورد می‌کند...

مقصودی: من با تعادل موافقم اهل تلافی و کوبیدن هم نیستم چه با کلامم چه با قلمم. اما قلمم اجازه دارد روایت این تیپ آدم­ها را بیان کند. من در هنگام گرفتن پاسپورت با چند نفر مواجه شدم که برچسب هیئتی، مسجدی و محب اهل بیت بر خودشان و ظاهرشان زده بودند، اما در عمل با منش و زندگی آنهایی که دوماه بر مصیبتشان گریسته بودند فاصله کهکشانی داشتند. افرادی بودند که مذهب و دین را خرج مسمومیت­ های ذهنی­ خودشان می­کردند و تعریف غلطی از دین ارائه می­کردند و با رفتارشان سبب بیزاری مردم می­شدند. این هم بخشی از روایت من در ازدحام بوسه شد.

**: نوشتن کتاب‌تان منوط به یادداشت‌های روزانه‌ بود یا این جزییاتی که در کتاب‌تان می‌بینیم بر مبنای حافظه‌تان است؟ یعنی در طول سفر اصلاً چیزی ننوشتید؟

مقصودی: صرف­نظر از اینکه دقیق هستم و حافظه خوبی دارم، من سفر فوق­العاده دلچسبی را تجربه کرده بودم و تک­تک لحظات آن برایم زنده بود. در لحظه بودن بهترین یادداشت­های ذهنی را برای من داشت. من از سفرم بسیار لذت بردم چون در طول سفر ثانیه­ای به ذهنم خطور نکرده بود که سفرنامه­ای خواهم نوشت و کاملا در لحظه بودم و کتابم را بر اساس خاطراتی که در ذهنم بود، نوشتم. البته فاصله شروع به نوشتنم با انتهای سفر، کم بود.

**: چرا برای اولین کتاب‌تان قالب روایت را انتخاب کردید؟

مقصودی: بنظرم انتخاب قالب روایت برای پیاده­ روی اربعین لذت­بخش ­تر است و مخاطب در زندگی بیشتر آن را تجربه می­کند تا قالب داستان. قالب روایت و سفرنامه بخش­های بیشتری از این حرکت چند میلیونی را دربرمی ­گیرد.

**: چقدر بعد از سفرتان شروع به نوشتن کردید؟ و چقدر نوشتن نسخه اولیه‌اش طول کشید؟

مقصودی: دو هفته بعد از سفر از اواخر آبان­ماه شروع کردم. نسخه اولیه­اش در اواسط دی­ماه آماده شد که همزمان به اساتیدم و نشر کتاب نیستان تحویل دادم.

**: پس می‌شود گفت شما قبل از نوشتن‌تان، سفرنامه‌هایی که برای اربعین بود را نخوانده بودید؟

مقصودی: تعدادی از آنها را به طور اتفاقی قبل از سفرم خوانده بودم. مثل پادشاهان پیاده و کتاب او یافت مرا! البته ذهن من سرشار از روایت­های شفاهی دوستانم بود که برخی­شان بیش از  10 سال است به این سفر می­روند.

**: چون روایت «به سفارش مادرم» (احسان حسینی نسب / به نشر) بسیار نزدیک است. در آن نقطه ابتدای کتاب دیدم که شما بی‌میل به این سفر بودید. دوستان‌تان که خاطراتشان را برای شما می‌گفتند برای شما انگیزه نمی‌شد؟

مقصودی: برخی از دوستانم برنامه زندگی­شان را در طول سال بر اساس اربعین و زیارت اباعبدالله می­چینند. هزینه­ای که پس­انداز می­کنند برای سفر اباعبدالله است. کفشی که می­خرند بر اساس جنس جاده نجف کربلا است. چندین عامل باعث می­شد تمایلی ایجاد نشود، دیدن یک شور و هیجان بدون معرفت، سختی­ های سفر برای خانم­های مجرد، عدم بهداشت، نداشتن آزادی در تردد بخاطر شرایط امنیتی و... همیشه باعث تردید من بود. اینکه با وجود این شرایط بنده عازم شدم به دو علت بود، اول اینکه خداوند بهترین همسفر را روزی­ام کرد، تسلط سوگند به شرایط عراق در ایام اربعین، تجربه فراوانش در سفر و شناخت من، خیلی از سختی­های سفر را گوارا می­کرد، دوم از لحاظ وجودی آمادگی پذیرش جنس جاده نجف کربلا شدم. من به این معتقد هستم که میل به رفتن را یار باید به دل بیندازد. تا یار کرا خواهد و میلش به که باشد... یک سالی یک جایی در شرایطی که فکرش را نمی کنی. این اصل در لحظه به لحظه زندگی هم هست در تک­ تک انتخاب­هایمان. اینکه چه شود ما در این نقطه خواستن یار قرار بگیریم مهم است. 

**: البته من بارها به هیئت هنر رفته ام. اما برای جشن‌ عید غذیرشان که در سالن سوره بود خانم‌هایی را دیدم فعال هستند و حتی فعال‌تر از آقایان هم بودند. رفتارشان با فرزندان هم مدل ویژه‌ای داشت... راستی شما چند سالتان هست؟

مقصودی: من متولد 1368 هستم.

**: سن زیادی ندارید، ولی به خاطر مطالعه‌ای که دارید، قلمتان خیلی خوب است. به نظرتان در سفرنامه‌های دیگر یا در فضای فرهنگی اربعین چه نقطه خالی‌ای بود که سفرنامه‌ شماقرار است آن را پر کند؟ مخاطب خاصی برای آن تعریف کرده اید؟

مقصودی: نوع نگاه من با روایت­هایی که وجود داشت، متفاوت بود. من روایت زنانه­ای از سفر اربعین ندیده بودم. چون مردها نمی­توانند به اندرونی خانه­ها و موکب­ها وارد بشوند، توصیف این فضا می­توانست خواندنی باشد از طرفی برای خانم­ها هم جذابیت ویژه­ای خودش را دارد. نکته بعدی که بنظرم بسیار جای کار دارد و کار یک رسانه یا نهاد نیست و حتی مختص به ایام اربعین هم نیست بحث فرهنگ­سازی زیارت ائمه علیه السلام است. حضور در محضر امام و بهره­برداری از این حضور یک بحث جدی است. هر چقدر رابطه معرفتی من زائر با امام جدی­تر باشد به همان نسبت بیشتر بهره­ مند می­ شوم. این موضوع از دغدغه­ های من بود اما نمی­ دانم مخاطب چطور آن را درک می­ کند.

**: دقیقاً کتاب‌تان چه زمانی چاپ شد؟

مقصودی: بعد از ماه مبارک رمضان بود که به چاپ رسید.

**: در کتاب خیلی صریح در مورد عادت ماهیانه صحبت می‌کنید یا در مورد سرویس بهداشتی زنانه و تفاوتش با سرویس آقایان روشن در بطن قضیه می‌روید. البته این خوب است و من می‌خواهم بگویم که اصراری در این بی‌پردگی و صراحت بوده یا نه ویژگی‌های شخصی شماست در این نوشته؟  

مقصودی: وجود عادت ماهانه و مسائل مربوط به آن در زندگی خودش صراحت است و صحبت از آن بیشتر جنبه آموزشی دارد. ناگفته نماند این مساله در سفر آن هم سفرهای زیارتی مساله قشر زیادی از خانمهاست. پرداختن به آن در ازدحام بوسه برایم شبیه صحبت کردن در مورد سایر مسائل سفر بود اما خب چون این بحث کمتر گفته شده است بیشتر به چشم می آید.

**: من نگاهم به این قضیه خیلی واقعی است و  نگاه بدی نسبت به این موضوع ندارم. ولی این صراحت را در کتاب های اینچنینی ندیده بودم؛ ضمن اینکه کتاب شما را همه می‌خوانند و مختص خانم‌ها نیست...

مقصودی: همانطور هم که خودتان گفتید این مسأله برای خانمها مثل سایر مسائل است و سکوت درباره اش آن را حساس تر میکند. شکستن این سکوت جهت دادن اطلاعات و آموزش مسیر درست  صراحت مثبتی است. هر چند این صراحت در کلام شما، از دید برخی مخاطبان من نه تنها صراحت نیست یک جور سانسور کردن تلقی شده است.

**: پس جایگاه این قضیه برای زائران خیلی مهم می‌شود...

مقصودی: اهمیت این مساله در سفر اربعین به جهت جسمی و روانی است. این سفر یک سفر معمولی نیست، حتی استراحتش متفاوت است. پیاده روی زیاد، کوله سنگین، جمعیت بالا، وضعیت بهداشتی ضعیف و... همه المان هایی است که برای یک خانم ممکن است دردسرساز شود چه بسا که شده است و همین مساله باعث استفاده از قرص جهت به تعویق انداختنش است که آن هم مسائل و آسیب های خودش را دارد. در هر صورت دغدغه ای است که از پیش از سفر برای خانم ها شروع می شود. 

**: تقریباً من در همه جا این تفاوت را می‌بینم و این منحصر به آنجا هم نیست. معمولاً خانم‌ها تمیزتر و حساس‌تر هستند و این تفاوت جاهای دیگر هم دیده می شود اما متاسفانه در عمل، چیز دیگری مشاهده می شود. شما هم اینجا خیلی پررنگ به آن می‌پردازید و در ذهن جای می‌گیرد...

مقصودی: بله موافقم. این مساله باید از کشور خودمان شروع شود اینکه در ازدحام بوسه پررنگ تر به آن پرداخته شده است بعلت این بود که ما آنجا زائر بودیم و شهر شهر اهل بیت. با تغیر جایگاه نحوه تعامل ما با محیط و وظایفمان باید تغییر کند.

**: من حتی یادم هست که یک نفر نذر کرده بود از ایران با اتومبیل خودش برای مسیر اربعین شیلنگ‌های سرویس بهداشتی می‌برد و در سرویس های بهداشتی شیلنگ تعبیه کند که زائران راحت‌تر باشند...

مقصودی: بله بنده هم از این روایات شنیده ام. بخش نظافت در فرهنگ عرب‌ها از دید ما کمرنگ است و خب همین تردد فرهنگی باعث ارتقا یکسری مسائل از جمله بهداشت میشود. اگر هر کسی بتواند مسئولیت نظافت خودش را به عهده بگیرد، آنجا شهر اهل بیت(ع) است و ما می‌توانیم یک قدم بزرگ برداریم.

**: نگاه‌تان به موضوع زنان  و  موضوعات اجتماعی آنجا چگونه است؟

مقصودی: نظر من در مقابل جامعه چند میلیونی اربعین، جامعه آماری محدودی است اما می­توانم بگویم جامعه زنان ایرانی در این سفر به چند دسته بودند؛ خانم­هایی بودند که در حاشیه این حرکت چند میلیونی حرکت می­کردند، دائما به زن­های عراقی عیب و ایراد وارد می­کردند و شاید این سفر با سفرهای دیگر برایشان تفاوتی نداشت جز به خارج بودنش، معلومات معمولی­ هم برای زیارت نداشتند حتی نام امام را هم نمی­ دانستند. دسته دیگر هم فقط شور زیارت و پیاده­روی داشتند. در سفرشان مصمم بودند اما خودمحور بودند و سلوک بقیه را اشتباه می­د­انستند و در جهت اثبات خودشان و عقایدشان از هیچ امری فروگذاری نمی­ کردند حتی به قیمت آزار سایر زوار. اما خانم­هایی هم بودند که می­ دانستند برای چه آمده اند و اربعین یعنی چه و هر رفتارشان حساب شده بود. دسته دیگر هم افرادی بودند که در جاده نبودند و در موکب­ها به زائران خدمت می­ کردند. این مسائل جایگاه مهم و ویژه فرهنگ­سازی زیارت را پررنگ­تر می­کند.

**: نقش زیارت را  چگونه میبینید؟

مقصودی: در زیارت اباعبدالله بحث استحاله مطرح است، هیچ کسی دست خالی برنمی­گردد. به نظر بزرگان اگر عظمت حضرت اباعبدالله (ع) یک آهنربا باشد، زائران آهن وجودشان را در معرض این مغناطیس قرار می­دهند و خودشان هم تبدیل به آهنربا می­شوند. حدیث داریم که زیارت­کننده زائر امام حسین (ع) همان ویژگی­های معنوی زائر را درک می­کند، گویی امام حسین علیه السلام را زیارت کرده، «من زار زائرنا کمن زارنا». این اتفاق عمومی است اما برخی سهمشان را از این درک و معنویت بالاتر میبرند. ابعاد این مغناطیس در ایام اربعین بسیار فراگیرتر است.

**: اتفاقاً یکی از سؤالاتم همین بود که امسال می‌روید یا خیر؟ البته مقدمات آن که فراهم است، پاسپورت‌تان که هست و ویزا هم که ندارد. شما آدم این نبودید که بخواهید تا دیروقت بنشینید و در اداره گذرنامه بمانید. نه اینکه مانع خانوادگی یا چیزی داشته باشید، اصلاً‌ روح شما اجازه نمی‌دهد که یکجا بنشینید. ولی این را تحمل کردید و الحمدلله ماندید و توفیق هم شد که بروید... برگردیم سراغ کتاب؛ چرا اسم فصل‌ها مثل متن رئال نیست و انتخاب‌تان بر چه اساسی بوده است؟ 

مقصودی: ان شا الله توفیق شود بله میروم. ببینید وقتی من برگشتم مغناطیس سفر را داشتم. یعنی از فضای سفر هنوز خارج نشده بودم. در روزهایی که به تهران برگشته بودم، با وجود پادرد عجیبی که داشتم اما از حس و حالی که بر من غالب بود، بسیار لذت می­بردم. فصل ­بندی کتاب هم کاملاً تابع همان حال و هواست و من آنها را قبل از نوشتن هر فصل سفرنامه انتخاب کرده بودم. اشعار و اسم­ها انتخاب شده از اشعار مرحوم عزیزی است.

**: این به این معنی هست که برای فصل‌بندی کتاب طرح کلی هم دارید؟

مقصودی: بله. ابتدای سفر و انتهای سفر و هر آنچه در فاصله بین ابتدا و انتها بود با جزئیات بیان شد و بعد در قالب روایت مطرح شد. گاهی هم وسط‌های داستان یک دفعه یادم می‌آمد که اینجا رفتم و ننوشتم بلافاصله آن را اضافه می‌کردم.

**: چرا از تصویر و عکس در کتاب‌تان استفاده نکردید؟ عکس، ارتباط خواننده با فضا را بیشتر می‌کرد.

مقصودی: این انتخاب ناشر بوده است.

**: قطع کتاب شما نیم‌رقعی است. آیا استفاده از این قطع، در انتشارات نیستان تقسیم‌بندی خاصی دارد؟

مقصودی: بله قطع‌ کتابها بر اساس محتوا متفاوت است. قطع ازدحام بوسه رقعی کوتاه است.

**: یک جایی احساس می‌کنم متن کتاب مایه طنز دارد، این به روحیات شما برمی‌گردد یا اینکه تعمداً‌ تلاش کردید. من حس کردم در نوشته‌های شما رگه‌های طنز وجود داشت. و لحن هم در کتاب هست خصوصاً اینکه با شما وقتی آشنا شدم.

مقصودی: این نشأت گرفته از حس و حال خودم بود. حتی دوستانم می­ گفتند که کتاب را با لحن و صدای من خوانده ­اند متن کتاب و روحیات من در یک راستا بوده ­اند.

**: بعد از اینکه این کتاب را نوشتید چقدر انگیزه‌ شما پا گرفت که دوباره بنویسید؟  الان کار جدیدی در دست دارید؟

مقصودی: بله در حال نوشتن و خواندن هستم. من در این مدت سعی کرده­ام که بیشتر بخوانم. اینطور یاد گرفته­ام که هیچ­وقت خودم را مجبور به نوشتن نکنم. البته خودم را هم رها نمی­کنم. هر وقت که به لحاظ ذهنی احساس کردم حرفی برای گفتن دارم، باید بنویسم. به خاطر وظیفه ای که در قبال نشر نیستان دارم، کتاب­های این انتشارات را قبل از چاپ می­خوانم و نظرم را ارائه ­می­کنم. در کنارش به نوشتن و خواندن سایر مطالب هم مشغولم.

**: درباره طرح جلد و انتخاب طراح جلد بفرمایید؟  

مقصودی: من بدنبال طراح جلدی بودم که خودشان این سفر را تجربه کرده باشد. می‌خواستم کاملاً ‌در فضای آن سفر باشند جناب قادری خیلی خوب توانستند کتاب و آن سفر را به تصویر بکشند.

**: انتخاب اسم کتاب با چه کسی است؟ می‌خواهم بدانم چطور به این اسم رسیدید؟ اسم کتابتان خیلی خوب است...

مقصودی: انتخاب اسم با نویسنده است، ازدحام و شلوغی نام دیگر فضای حاکم بر اربعین در جای جای آن سرزمین است. ازدحام و شلوغی که به محبت اباعبدالله آغشته است. زیر قبه، در صفوف زائران و... که: « ان للحسین فی قلوب المومنین محبة مکنونة » قلب‌های مؤمنین جایگاه عشق اهل بیت(ع) است. یعنی ته قلب ما پنهان است. یعنی ته ته قلب‌های ما باید آماده باشد برای حضرت اباعبدالله(ع) و شما چه کسی را با محبت‌تر، مشتی‌تر، مهربان‌تر، عشق‌تر از حضرت اباعبدالله(ع) برای قلبتان پیدا میکنید.

بنظر بنده روسیاه اصطکاک فردی با فرد دیگر، کفش با جاده، هوای معطر آن سرزمین با پوست و جان زائر برای من حکم بوسیدن را داشت و دارد. و ازدحام بوسه خودش یک تنه حکایت میکند شور آن حال و هوا را...

**: یعنی این فضا را برای حرم و بین‌الحرمین می‌گویید یا همه جا؟ من احساسم بر ازدحام بوسه آن بوسه‌هایی است که بر ضریح زده می‌شود. ولی شما این را کمی گسترده‌تر می‌کنید.

مقصودی: همه جا اینطور بود. این هم یک تعبیر هست. در جاده کفش‌هایی که با ریکای آن جاده در تماس بودند، تنه‌هایی که آدم‌ها به هم می‌زدند این هم تعبیر بوسه بود. کفش‌ها و دمپایی‌هایی که روی هم تلنبار شده بود به نظرم ازدحام داشت و این ازدحام ازدحام لطیفی بود. ازدحامی بود از جنس خود اباعبدالله(ع)، اگر پرده‌ای به پرده‌ دیگر می‌خورد اینها همدیگر را می‌بوسیدند. من نمی‌توانستم جز این ببینم و همه چیز از همان جنس بود از جنس حضرت اباعبدالله(ع)

**: چطور شد که شما وارد نیستان شدید؟

مقصودی: فکر ‌کنم پنج سال پیش بود. در یک هفته دو پیشنهاد کار داشتم، یکی از طرف نیستان بود و دیگری از طرف دانشگاه که با آنها همکاری داشته باشم. تازه فارغ‌التحصیل هنر بودم و ترجیح می دادم که به یک جای خلوت و آرام‌تری بیایم. میخواستم از چارت دانشگاهی خارج شوم و به نیستان آمدم و از انتخابم هم پشیمان نیستم. اینجا نزدیک بود به آنچه که خودم هستم.

**: چند کتاب به ما برای خواندن پیشنهاد می‌دهید؟ یک کتاب نیستانی و یک کتاب غیر نیستانی. در حقیقت کتاب‌هایی که برای خودتان لذت‌بخش بوده را بفرمایید.

مقصودی: پیشنهاد کتاب همیشه برایم سخت بوده است. چرا که هر اهل کتابی باید خوراک مناسب ذهنش را تشخیص دهد. من نمی‌دانم مخاطب‌های ما چه کسانی هستند. اما اگر بخواهم معرفی کنم بدون شک نهج‌البلاغه را معرفی می‌کنم شرح علامه جعفری، کتابی که تاریخ انقضا ندارد. به نظرم هر کسی نهج البلاغه حضرت امیر(ع) را بخواند نه تنها بی‌نیاز می‌شود بلکه حد نیازمندیش به علم را می‌فهمد، اینکه چقدر نمیداند. نهج البلاغه شما را تشنه میکند.

**: شما کتاب نهج‌البلاغه را به صورت جدی چه زمانی خواندید؟

مقصودی: ما در دوره‌ لیسانس، واحد نهج‌البلاغه داشتیم، یک ترم کلاً نصف یک خطبه را با چند حکمت بسیار دقیق و موشکافانه خواندیم.. هر لغت بطنهای زیادی داشت. آن ترم به دلم نشست و ته‌نشین شد در آن ترم و بعد از آن من خیلی علاقمند شدم و ادامه دادم. نگاه علامه جعفری را خیلی دوست دارم دقیقاً‌ خاطرم نیست در شرح مثنوی معنوی بود یا همین شرح نهج‌البلاغه که می‌نویسند من می‌خواهم به انسانیت خدمت کنم و خدایا انسان‌ها نهال باغ‌های تو هستند و من به انسان‌ها خدمت می‌کنم که به باغ تو خدمت کنم. این ایدئولوژی از قلبی می آید که کتاب حضرت امیر(ع) را خوانده و درک کرده است.

*میثم رشیدی مهرآبادی

*عکس ها: فرهاد خیابانی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان