استارتاپ ها به سرعت پول در می آورند و به سرعت هم زمین می خورند. گاهی اوقات چالش های فعالیت در این حوزه از توان آدمی فراتر است. کالین کرول (هم بنیانگذار Vine)، آستین هاینز (بنیانگذار Cambrian Genomics) و جودی شرمن (کارآفرین Ecomum) همگی کسب و کارهای موفقی را راه اندازی کردند اما سفرشان پایان خوشی نداشت و با خودکشی به زندگی خود پایان دادند. سلامت روان یکی از تأثیرگذار ترین فاکتورها در زندگی کارآفرین ها محسوب می شود.
کارآفرینی با چالش های مداوم و طاقت فرسا همراه است
این روزها کارآفرینی با چالش های مداوم و طاقت فرسا همراه است؛ یک گام جلوتر بودن از رقبا، یک ساعت بیشتر کار کردن، به کم قانع نبودن، درس گرفتن از اشتباهات و به سمت موفقیت پیش رفتن. این سبک زندگی در ویدیوهای انگیزشی تحسین می شود، کتاب های زیادی در مورد آن نوشته شده و افراد موفق (یا افرادی که تظاهر به موفقیت می کنند) در مورد آن سخن رانده اند. نقل قول های بیشماری هم در این زمینه وجود دارد. با این حال هیچکس در مورد تبعات آن صحبت نمی کند.
سال 2011 ایلان ماسک تأسیس شرکت جدید را به «خوردن شیشه و چشم اندوختن به دره ای بی انتها» تشبیه کرد. اگرچه این عبارت می تواند مشتاقان را به تلاش بیشتر سوق دهد، اما در واقع وضعیت غم انگیز دنیای کارآفرینی را به تصویر می کشد؛ دنیایی دردناک، دشوار و غیر قابل پیش بینی. ترکیب عناصر این دنیا به راحتی سلامت روان افراد را تهدید خواهد کرد.
تحقیقات نشان می دهند کارآفرینان از نظر سلامت روان وضعیت خوبی ندارند
آمار و ارقام هم این موضوع را تأیید می کنند. دانشگاه کالیفرنیا به تازگی تحقیق جامعی را روی کارآفرینان و سلامت روان آنها انجام داده است. هدف این پژوهش، بررسی این موضوع است که آیا کارآفرینان در مقایسه با افراد عادی بیشتر در معرض اختلالات روانی هستند یا خیر. نتایج این پژوهش کاملاً ناراحت کننده بود و نشان داد کارآفرین ها از نظر سلامت روان، وضعیت به مراتب بدتری دارند و بیشتر مستعد بروز افسردگی یا سوء مصرف مواد مخدر هستند.
اهمیت موضوع در این است که کار و تلاش بیش از اندازه، نیمه تاریک کارآفرینی محسوب می شود، یعنی همان بخشی که بنیانگذاران استارتاپ را افسرده می کند. کارآفرینان باید در مورد موفقیت ها و راه های رسیدن به آن صحبت کنند، اما حرفی از چالش ها و مشکلات خود به میان نیاورند.
failure
اینجا به یکی از خطرناک ترین ویژگی های جامعه استارتاپ کنونی می رسیم؛ اینکه نباید از سختی ها و مشکلات خود با کسی صحبت کنید. کارآفرینان حتی در مورد لحظات تاریک کسب و کار خود با نزدیک ترین افراد نیز حرف نمی زنند، چه برسد به سرمایه گذاران و اعضای تیم. نهایتاً اکثر مدیران کسب و کار از خدمات مشاوره و درمان هم گریزانند. متأسفانه اعتراف کارآفرین به مشکلات سلامت روان در فرهنگ استارتاپی چندان پذیرفته نیست.
دنیای کارآفرینی مدرن، صحبت در مورد مشکلات سلامت روان را بر نمی تابد
حتی در جوامع غربی که مشکلات سلامت روان به راحتی پذیرفته می شوند، صحبت کردن در مورد مشکلات کنونی دشوار است. معمولاً فرمول پذیرفته شده ای در این رابطه وجود دارد: «من افسردگی داشتم، شرایط سخت بود، ولی توانستم بر آن غلبه کنم و اکنون با قدرت تمام به مسیرم ادامه می دهم». در واقع شما هیچوقت نمی شنوید که مدیر کسب و کار بگوید «من همین حالا با افسردگی دست و پنجه نرم می کنم و به کمک نیاز دارم».
نگرش دنیای کارآفرینی مدرن به موضوع شکست هم در نوع خودش جالب توجه است. تقریباً تمام نقل قول های مرتبط با شکست از الگوی یکسانی پیروی می کنند: «شکست اتفاق می افتد، ولی شما باید به اندازه کافی قوی باشید تا بر آن غلبه کنید، از آن نترسید و دست از تلاش برندارید».
این تفکر انگیزشی مزایایی هم دارد، ولی واقعیت را تحریف می کند. گاهی اوقات نمی توانید به تنهایی از حضیض شکست بیرون بیایید، و بعضی مشکلات سلامت روان هم بدون کمک دیگران غیر قابل حل خواهند بود. اگر افسردگی درازمدت دارید، باید حتماً تحت درمان قرار بگیرید، نه اینکه منتظر باشید خودش برطرف شود.
هرچه بیشتر در مورد «قدرت» های درونی کارآفرینان برای غلبه بر مشکلات و کنار آمدن با بحران های روانی صحبت کنیم، کار را سخت تر کرده ایم. مدیران کسب و کار باید در مورد چالش های خود صحبت کنند. باید درخواست کمک از دیگران در شرایط بحرانی را به اقدامی عادی تبدیل کنیم و سلامت روان را به یکی از اجزای اصلی فرهنگ استارتاپی بدل نماییم.