ماهان شبکه ایرانیان

تو را من چشم در راهم : به مناسبت نهم ربیع الاول آغاز امامت حضرت ولی عصر(عج)

ویژگی های نسل منتظر از دیدگاه قرآن

تو را من چشم در راهم : به مناسبت نهم ربیع الاول آغاز امامت حضرت ولی عصر(عج)
مجله:اشارات - شماره 130
 

ویژگی های نسل منتظر از دیدگاه قرآن

در اندیشه تربیت کدام نسل هستید؟1 ویژگی های نسل منتظر)

در بررسی ویژگی های منتظران حقیقی امام زمانعج)، درمی یابیم که ویژگی های بارز آنان، از آیات نورانی قرآن سرچشمه گرفته است. به راستی که منتظران حقیقی، از نسل صالحان، پاکان، هدایت گران، نمازگزاران و اولیا خدا هستند که مصداق هایی از آن را برمی شماریم:

1. برگرفته از: نشریه پیوند، ش 342 و 343، صص 12 ـ 15.

. نسلی پاک و طیب

«هُنالِک دَعَا زَکرِیا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَّدُنْک ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّک سَمیعُ الدّعاءِ؛ زکریا، پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا! از جانب خود، فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعایی!» آل عمران: 38)

والدین پرهیزکار!

فرزندان دلبند ما، چشمانی پاک، افکاری پاک، احساساتی پاک، دل هایی پاک، نیت هایی پاک و دامن هایی پاک دارند. بیایید آنها را به سوی سرچشمه اصلی پاکی ها، خداوند مهربان راهنمایی کنیم تا بتوانند از منتظران حقیقی آخرین سلاله پاک حضرت زهراس) باشند.

2. نسلی صالح و شایسته

«رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصّالِحینَ؛ بارالها! مرا فرزندی که از بندگان تو باشد، عطا فرما...! » صافات: 100)

بندگان صالح خدا!

برای اینکه فرزندانی صالح داشته باشیم، باید آنان را به شیوه های گوناگون، به سلاح ایمان و عمل صالح مجهز کنیم. بهترین عقیده، ایمان به خدا و وجود منجی و صالح ترین عمل، انتظاری سازنده است.

3. نسلی به دور از انحراف

«وَ إِذْ قَالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَ اجْنُبْنی وَ بَنِی أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ؛ و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت ها دور دار!» ابراهیم: 35)

والدین مأنوس با قرآن!

آموزش قرآن به فرزندان، از شیوه های مهم تربیت دینی اهل بیتع) است. پس در این راه کوشا باشیم؛ چرا که یاران امام زمانعج)، از حافظان و قاریان قرآن هستند.

4. نسلی ادامه دهنده راه اولیا

«... فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْک وَلِیاً؛ یرِثُنِی وَ یرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیاً؛ پروردگارا! از جانب خود ولی [و جانشینی] به من ببخش که از من ارث برد و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد و [ای پروردگار من!] او را پسندیده گردان!

حامیان ولایت و امامت!

اجدادمان، میراث حمایت و پیروی از مقام امامت و ولایت را با تحمل رنج ها و سختی های فراوان، به ما رسانده اند، بکوشیم این امانت الهی به ویژه معرفت و اطاعت از امام زمانعج) را به فرزندانمان هدیه کنیم.

5. نسلی فرمان بردار و تسلیم فرمان خدا

«رَبَّنا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَک وَ مِنْ ذُرِّیتِناً أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک وَ أَرِنا مَناسِکنا وَ تُبْ عَلَینَاً إِنَّک أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ پروردگارا! ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما، امتی فرمان بردار خود [پدیدار] و آداب دینی ما را به ما نشان بده...! » بقره: 128)

والدین مؤمن و عزیز!

باید از راه های درست، به فرزندانمان بفهمانیم خداوند و اولیایش، بهتر از هر کسی به مصلحت ما آگاهند و بدانیم اطاعت از امام زمانعج)، بزرگ ترین توفیق الهی است که امید است، شامل حال فرزندانمان شود.

6. نسلی الگو

«وَ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنا وَ ذُرِّیاتِنَا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتّقَینَ إِمَامًا؛ و کسانی اند که می گویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنی چشمان [ما] باشد و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان!» فرقان: 74)

حضرت مهدیعج) از دیدگاه قرآن کریم

علی خیری

«وَ نُریدُ أَنْ نَمُنًّ عَلَی الّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ؛ و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند، منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم». قصص: 5)

«وَ لَقَدْ کتَبْنَا فِی الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یرِثُهَا عِبادِی الصَّالِحُونَ؛ و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد». انبیاء: 105)

با توجه به افزودن بندگان به خدا، مسئله ایمان و توحید آنها روشن می شود و با توجه به کلمه صالحون که مفهومی گسترده دارد، همه شایستگی ها به ذهن می رسد: شایستگی از نظر عمل و تقوا؛ شایستگی از نظر دانش و آگاهی؛ شایستگی از نظر قدرت و قوت و شایستگی از نظر تدبیر و نظم و درک اجتماعی.

هنگامی که بندگان خدا با ایمان، این شایستگی ها را برای خود فراهم سازند، خداوند نیز به آنها کمک و یاری می کند تا آنها بینی ستمگران را به خاک بمالند، دست های آلوده شان را از حکومت زمین کوتاه کنند و وارث میراث های آنها شوند.

بنابراین، تنها مستضعف بودن، دلیل پیروزی بر دشمنان و حکومت روی زمین نخواهد بود، بلکه از یک سو، ایمان لازم است و از دیگر سو، کسب شایستگی ها و مستضعفان جهان، تا هنگامی که این دو اصل را زنده نکنند، به حکومت روی زمین نخواهند رسید.

نکته:

در برخی روایت ها، با صراحت، این آیه را درباره مهدیعج) دانسته اند: در مجمع البحرین، درباره همین آیه از امام باقرع) چنین می خوانیم: «هُمْ اصحابُ المهدی فِی آخِر الزَّمان؛ بندگان صالحی را که خداوند در این آیه به عنوان وارثان زمین یاد می کند، یاران مهدی در آخرالزمان هستند».1

1. برگرفته از: تفسیر نمونه، ج 13، صص 563 و 564.

یک جرعه آفتاب

حضرت مهدیعج) از دیدگاه روایات

پیامبر اکرمص): «زمانی که مهدیعج) قیام کند، خداوند در دل های بندگان بی نیازی افکند».

امام حسینع): «خداوند به دست او زمین مرده را زنده می گرداند، دین را به دست او آشکار می کند و حق را حاکمیت می بخشد، گرچه مشرکان را خوش نیاید».

امام باقرع): «هنگامی که قائم ما قیام کند، دوستی و صمیمیت حقیقی برپا می شود، هر نیازمندی دست می برد و از جیب برادر ایمانی اش به مقدار نیاز برمی دارد و برادرش او را منع نمی کند».

امام صادقع): «به خدا سوگند! مهدیعج) عدالت را چنان که سرما و گرما وارد خانه ها می شود، وارد خانه های مردم می کند».

امام صادقع): «به خدا سوگند! لباس مهدی[، جز پوشاکی درشت و خوراک او جز غذایی سخت و بی خورش نیست».1

امام علیع): «همانا، مثل آل محمد، به ستارگان آسمان نماید، اگر ستاره ای فرو شد، ستاره ای دیگر برآید».2

«خواهش نفسانی را به هدایت آسمانی بازگرداند و آن هنگامی است که مردم، رستگاری را تابع هوا ساخته اند و رأی آنان را پیرو قرآن کند و آن هنگامی است که قرآن را تابع رأی خود کرده اند.... پس روش عادلانه را به شما بنماید و آنچه از کتاب و سنّت مرده است، زنده فرماید».3

1. برگرفته از: پور سید آقایی و دیگران، تاریخ عصر غیبت.

2. نهج البلاغه، خطبه 100.

3. همان، خطبه 138.

اشاره

ویژگی های برجسته مهدی یاوران

علی خیری

هر که بخواهد در زمره یاران مهدی درآید، باید همانند او شود و در همان راهی گام بگذارد که امامش می گذارد و باید آن گونه زندگی کند که پسند خاطر ایشان افتد. خداوند در آیه 55 سوره نور، به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد که بی گمان، آنان را حکمرانان روی زمین قرار خواهد داد، همان گونه که پیشینیان آنها را خلافت روی زمین بخشید.

برای پیوستن به دوست، ایمان و عمل صالح شرط است وگرنه مدعیان بسیارند. اصحاب و یاران حضرت مهدیعج)، به شماره اصحاب بدر و طالوت 313 نفرند؛ همگی جوان و با شهامت. گویا شیرانی هستند که از بیشه بیرون جسته اند، دل های آهنین دارند، به یگانگی خداوند اعتراف دارند، شب ها از بیم پروردگار، چون شخص فرزندمرده می نالند و به نماز برمی خیزند و روزها را به روزه می گذارنند و دل هایشان به دوستی و نصیحت با یکدیگر مایل است.1

آنها که در زمین گمنامند و زیردست. و در بیان امام علیع)، «فتنه جویان، گروهی هستند شرور، با آزار بسیار و خون ریز. مردمی با آنان جهاد می کنند که در دیده متکبران خوارند و در روی زمین، گمنام و بی مقدار و در آسمان، شناخته و پدیدار».2

یاران حضرت مهدیعج)، نه اهل خور و خوابند، نه فریفته جاه و مقام. امام علیع) در توصیفشان می فرماید: «... پس در آن فتنه مردمی، ذهن خود را چنان تیز کنند که آهنگر، تیغ را زداید و دیده هاشان به تفسیر قرآن که شنوند، روشن شود، چنان که باید. بام و شام، جام های حکمت نوشند و در تکمیل نفس کوشند».3

«قرآن را از سر بیم و امید می خوانند و در عمل به آن، از یکدیگر پیشی می گیرند. دل هاشان در راه حق، از پاره های آهن سخت تر است و از کوه پابرجاتر.

ساده زیست هستند و دستگیر شکستگان. در فتنه ها و پیشامدها حق را فرو نمی گذارند و در سیاهی باطل، ایمان خویش را گم نمی کنند. این کلام مولا علی است، در بیان ویژگی های پارسایان که نمونه آشکار آن یاران مهدی موعودند: «گفتارشان صواب است و میانه روی شان شعار و فروتنند در رفتار و گفتار. دیده هاشان را از آنچه خدا بر آنان حرام کرده، پوشیده اند و گوش هاشان را برای شنیدن دانشی که آنان را سودمند است، به کار بسته اند و آن را شنیده اند. در سختی، چنان به سر می برند که گویی به آسایش اندرند. جان هاشان در یک چشم بر هم زدن، در کالبد نمی ماند. آفریدگار در اندیشه آنان بزرگ است. پس هر چه جز اوست، در دیده هاشان کوچک است.... دل هاشان اندوهگین است و مردم از گزندشان ایمن. تن هاشان نزار، نیازشان اندک و پارسا به جان و تن. دنیا آنان را خواست و آنان دنیا را نطلبیدند...، اما شب هنگام، راست برپایند و قرآن را جزءجزء، با تأمل و درنگ بر زبان دارند و با خواندن آن انده بارند و در آن خواندن، داروی درد خود را به دست می آرند. در روز نیز دانشمندان خویشتن دار و نیکوکاران پرهیزکارند و از نشانه های آنان این است که در کار دین، نیرومندشان بینی و پایدار و نرم خوی هشیار. در ایمان استوار، در طلب دانش حریص و با داشتن علم، بردبار و در عبادت فروتن اند. روشنی دیده شان در چیزی است که ماندگار است و پوشیده از چیزی است که ناپایدار است. بردباری را با دانش درمی آمیزند و گفتار را با کردار. آرزویشان اندک است و لغزش هایشان کم. دلشان آرمیده است و جانشان خرسند، خوراکشان اندک است و کارشان آسان، دینشان استوار است و مصون از دستبرد شیطان، شهوتشان مرده، خشمشان فرو خورده. به آن که بر آنان ستم کند ببخشایند و بر آن که ایشان را محروم سازد، عطا فرمایند و با آن که از آنها ببُرَد، پیوند برقرار کنند. از گفتن سخن زشت دور باشند. گفتارشان نرم است و هموار. از آنها کار زشت نبینند و کار نیکویشان آشکار است. نیکی شان همه را رسیده و بدی شان را کس ندیده. به هنگام دشواری ها بردبارند و در ناخوشی ها پایدار و در خوشی ها سپاس گزار... . پیش از آنکه بر آنها گواهی دهند، حق را بپذیرند. آنچه را به آنها سپارند، تباه نکنند و نگهبانی آن را به عهده گیرند.... مردمان را با لقب های زشت یاد نکنند و همسایگان را آزار ندهند و به مصیبت های دیگران شاد نشوند و در کار بیهود درنیایند و از راه حق برون نروند.... خود را برای آخرتشان به رنج اندازند و مردمان را از ـ گزند ـ خویش آسوده سازند».4

1. برگرفته از: سید حسن هاشمی دهسرخی، ده بحث پیرامون حضرت حجت.

2. نهج البلاغه، خطبه 102.

3. همان، خطبه 150.

4. همان، خطبه 193.

عوامل زمینه ساز ظهور

قرار نیست دستی از غیب برآید و کاری بکند. خطاست که بنشینیم و تنها به دعا و ندبه بسنده کنیم تا مهدی بیاید و جهان را به کام ما درآورد.

او وقتی می آید که در ما و در اندیشه ما اتفاقی و انقلابی بیفتد و تکانی بخوریم. نخست باید ما ظهور کنیم تا ظهور نور به ما چهره بنماید.

این قرآن است که در گوش ها زمزمه می کند: «إِنَّ اللّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند». رعد: 11)

این خداوند است که در قرآن انسان را خطاب قرار می دهد: در اوج فساد و بی خبری و فراوانی پلیدها بایست و پاک بمان: «قُلْ لا یسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطّیبُ وَ لَوْ أَعْجَبَک کثْرَةُ الْخَبیثِ؛ بگو پلید و پاک یکسان نیستند، هر چند بسیاری پلیدها تو را به شگفت آورد». مائده:100)

بنابراین، در عصر غیبت باید از یک سو به دامان ایمان چنگ زد و از دیگر سو آماده بود و نیرو فراهم آورد: «وَ أَعِدّوُا لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِّبَاطِ الْخَیلِ؛ و هرچه در توان دارید، از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید!» انفال: 60)

آن که منتظر موعود است، خود را در همه حال در محضر دوست می بیند و هر کس چنین است، نمی تواند سر بر بالین دنیا بگذارد و آرام بگیرد. انسان منتظر، انسان عاشقی است که همه چیز را برای معشوق می خواهد. گاه با چشمانی اشک بار، دست به آسمان برمی دارد و از خدا آمدن یار سفرکرده را می خواهد و گاه دل به کلام وحی می سپارد و نور و معرفت ذخیره می کند و گاه در اندیشه فراهم آوردن و بالا بردن توان خویش است.

در یک کلام، نخست باید قیامی در درون انسانِ منتظر اتفاق بیفتد تا بتوان انتظار قیام بیرونی را داشت. باید بر دنیای پوسیده و شیطانی درون خویش شورید تا فرصت انقلاب جهانی پدید آید، که ظهور، مردانی می خواهد رها از بردگی ها و دل کنده از وابستگی ها.

ظهور، آماده سازی می خواهد، نه آماده خواهی.

مفهوم مهدی باوری و راه ترویج فرهنگ آن

خداوند، آدمی را بر فطرتی آفریده است که پیوسته در اندیشه رشد و حرکت به سوی کمال است و گواه این حقیقت آن است که هیچ چیز آدمی را سرشار نمی کند و چشم و دل آدمی را لبریز نمی سازد. نقش انتظار در این میانه بر کسی پوشیده نیست، آنجا که خداوند می فرماید: «قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ؛ بگو انتظار برید که من نیز با شما از منتظرانم.» یونس: 102)، تکلیف من و تو روشن است.

آدمی در طول تاریخ، همواره چشم به راه مردی بوده است که بیاید و با کوله باری از نور، بر سیاهی دامن گستر شب بتازد و جای پای خورشید را بر آسمان دل ها ترسیم کند.

باور به موعود و منجی آخرالزمان، ویژه اسلام و تشیع نیست، بلکه می توان این اعتقاد را در تمام دین ها و آیین ها جست وجو کرد. پیروان هر دینی، چشم به راه موعود عدالت گستری هستند که انسان در سایه قیام زندگی بخش او، تنفس در هوای جان پرور مدینه فاضله را تجربه می کنند.

منجی آخرالزمان را هر چه بنامیم ماشیح، مسیح، سوشیانس یا مهدی) حقیقت آن است که دنیای امروز با تمام ابزارها و پیشرفت ها، هنوز چشم به راه مدینه فاضله و آرمان شهر است و جهانی سازی با چارچوب و مختصات غربی و امریکایی که پایانی جز خور و خواب و خشم و شهوت را برای انسان، آن هم انسان غربی و نه گرسنگان و مستضعفان جهان به ارمغان نمی آورد، نمی تواند پاسخ گوی این نیاز همیشگی و فطری آدمی باشد.

در روزگاری که انسان در زندگی مصرفی، کوته بینانه و لذت پرست دنیای غرب، در انتظار هیچ چیز نیست جز رسیدن مترو، اعتقاد به مهدویت؛ یعنی وضعیت حال، آخر خط نیست. درست همین جاست که ایمان به موعود، پنجره ای از امید به روی بشر زخم خورده و رنج کشیده امروز می گشاید و او را به حرکت، اعتراض و مبارزه فرا می خواند.

بنابراین، بایستی این حقیقت را به گوش های شنوا و دل های منتظر رساند که تمام جهان، ظاهری نیست که پیشِ روی ماست، بلکه از پس امروز، فردایی است که در آن هزار پنجره به زلالی آفتاب گشوده خواهد شد و جهان از زیر سیطره حکومت سایه ها به در خواهد آمد و روزی خواهد رسید که حق بر دوش کسی گران نیاید و عدالت و اخلاق، سیره همیشگی انسان ها شود و کینه و بدی، رویارویی با مهر و خوبی را تاب نیاورد.

باید این پیام دل نشین را به گوش ها رساند که وضع موجود، همیشگی نیست و می توان با خودسازی و زمینه سازی برای ظهور، به پا خاست و با در هم شکستن طاغوت های رنگ رنگ، جهانی بر پایه ایمان و عدالت بنا نهاد. باید فریاد زد که جهان هیچ گاه از حجت حق خالی نبوده و نیست و می توان با ایجاد آمادگی، زمینه ظهور موعود واپسین را پایه ریزی کرد و آرمان شهر محمدی را در سایه حضور حضرت موعود در جان و جهان انسانی ساخت.

به منظور ترویج فرهنگ مهدوی و دمیدن روح انتظار در تار و پود جامعه باید:

1. در هر فرصتی و با هر بهانه ای به ویژه در کنگره بزرگ حج از مهدی گفت و از جهانی که خواهد ساخت.

2. با برگزاری گردهمایی ها و همایش ها، به شناخت و معرفی ویژگی های شخصیتی حضرت و عصر ظهور کمک کرد.

3. در روزهای جمعه، نیمه شعبان و در هر مناسبتی، با نام و یاد حضرت مهدیعج) به فرزندان و دوستان هدیه داد.

4. با برگزاری مراسم شعر و داستان و با زبان هنر، جامعه را از فرهنگ انتظار لبریز کرد.

5. با ساخت فیلم های سینمایی و مجموعه های تلویزیونی، فرهنگ انتظار و مهدی باوری را در جامعه نهادینه کرد.

6. با حمایت از طرح های تحقیقاتی و پژوهشی و پایان نامه های دانشجویی با موضوع انتظار و مهدویت، از فرهیختگان و نخبگان جامعه بهره برد.

باید چشم به راه مردی بود که در انقلاب جهانی خود، پیشاپیش 313 نفر مجاهد ازجان گذشته، با شمشیر علی و زره پیغمبر و با شعار «یالثارات الحسین» ایمان و عدالت را برای همه مستضعفان جهان به ارمغان آورد.

مفهوم غیبت

حضرت موعود را غایب نامیده اند؛ چراکه ظاهر نیست، نه آنکه حاضر نباشد. آنان که بر امام، تهمت بی حضوری زده اند، غافلند که او در میان ماست و سامان جهان هم اکنون نیز با اراده اوست. این ماییم که بودنمان عین نیستی است وگرنه خورشید، در پس ابرها هم خورشید است و حیات جهان، بسته به آن. امام، خود در کلامی می فرماید: «بهره بردن از من در عصر غیبتم، چونان بهره بردن از آفتاب است، آن هنگام که در پس ابرهاست».

غیبت امام به معنای بی خبری و نبود ایشان در میان امت نیست که او با ما و در میان ما نفس می کشد و از روزگار ما آگاه است. حضرت خود در این باره می فرماید: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده و پنهان نمی ماند».

در حقیقت، این امام غایب است که در تنگناها از کار امت، گره گشایی می کند و بلای دشمنان را به خودشان بازمی گرداند: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم که اگر جز این بود، دشواری ها و بلاها بر شما فرود می آمد و دشمنان، شما را ریشه کن می کردند».

امام صادقع) درباره حضور امام غایب در میان مردم می فرماید: «همان گونه که مردم و برادران یوسف او را می دیدند، ولی نمی شناختند، دوستداران مهدی نیز او را می بینند، بی آنکه بشناسند، درحالی که او آنها را می شناسد چونان یوسف».

امامی که هر سال با امت حج می گزارد و در کوچه و بازار گام برمی دارد و با مردم گفت و شنود دارد، چگونه غایب است؟! عیب در ایمان و نگاه ماست که خورشید را نمی بینیم؛ چرا که دیدن مهدی، چشمی به زلالی باران و دلی به وسعت دریا می خواهد. پس چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.1

1. برگرفته از: پور سید آقایی و دیگران، تاریخ عصر غیبت.

خطبه غدیر

آگاه باشید، همانا آخرین پیشوا از ما، آن قیام کننده ای است که نامش مهدی است.

آگاه باشید که او یاری کننده دین است!

آگاه باشید که او انتقام گیرنده از ستمکاران است!

آگاه باشد که او گشاینده دژهای محکم و ویران کننده آنهاست!

آگاه باشید که او نابودکننده همه طوایف و گروه های مشرک است!

آگاه باشید که او انتقام گیرنده همه خون هایی است که از دوستان خاص خدای بزرگ ریخته شده است.

آگاه باشید که او یاور دین خداست!

آگاه باشید که او جرعه نوش دریای ژرف حقایق است!

آگاه باشید که او هر صاحب فضیلتی را به فضیلتش و هر صاحب جهلی را به نادانی اش معرفی خواهد کرد!

آگاه باشید که او برگزیده و انتخاب شده خداست!

آگاه باشید که او وارث همه دانش ها و چیره بر همه آنهاست.

آگاه باشید که او از سوی پروردگار بزرگ [آمده است] و از مراتب ایمانش خبر می دهد.

آگاه باشید، او رشید و استوار است و کسی است که امور آفریده ها به او واگذار شده است!

آگاه باشید، او کسی است که گذشتگانش به وجود و ظهور او بشارت داده اند!

آگاه باشید که او حجت ماندگاری است که پس از او، حجتی نیست و هیچ حقی نیست مگر با او و هیچ نوری نیست، مگر نزد او و کسی بر او چیره نمی شود و کسی را در برابرش یاری نمی توان کرد!

آگاه باشید، در گستره زمین، ولی خدا و فرمانروای خدا در میان خلق و امانت دار خدا در پیدا و نهان، اوست. 1

1. برگرفته از: خطبه حضرت رسول در روز غدیر.

1. جان جهان

امام صادقع) می فرماید: «اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خود فرو می برد».1

امام سجادع) نیز فرموده است: «در پرتو وجود ماست که خداوند، آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه می دارد. در پرتو وجود ماست که خداوند، زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش نگه می دارد. برای ماست که خداوند باران نازل می کند و رحمت خود را می گستراند و برکات و نعمت های زمین را بیرون می آورد و آن که از ما که در زمین است ]قائم آل محمدعج)[، نبود، زمین اهل خود را فرو می برد».2

در بینش اسلامی، امام «جان جهان» است و جهان، به وجود او پابرجاست. امام، قلب عالم وجود، هسته مرکزی جهان هستی و واسطه فیض میان هستی و آفریدگار هستی است. ازاین رو، حضور و غیبت او تفاوتی ندارد.

1. کمال الدین، ج 1، صص 201 ـ 210.

2. همان، ج 22، باب 21، ص 207.

2. پاسداری از آیین خدا

حضرت علیع)، در یکی از سخنان خود درباره لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر و زمان می گوید: «خدایا! چنین است که هرگز روی زمین از قیام کننده ای با حجت و دلیل خالی نمی ماند؛ خواه آشکار باشد، خواه پنهان تا دلایل و اسناد روشن الهی از بین نرود و فراموش نشود...».1

با گذشت زمان و نفوذ سلیقه ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی آموزه های الهی، اصالت برخی قوانین الهی به خطر می افتد. برای اینکه اصالت آیین الهی حفظ و جلوی تحریف ها و تغییرها و خرافه ها گرفته شود، باید این رشته، با پیشوایی معصوم ادامه یابد. سینه امام و روح بلندش، گنجینه آسیب ناپذیر حفظ آیین الهی است.

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8، حکمت 143، ص 347.

3. امیدبخشی

بنابر عقیده ای که شیعه به وجود امام غایب خویش دارد، هر چند او را در میان خود نمی بیند، خود را تنها نمی داند. اثر روانی این عقیده، در روشن نگه داشتن چراغ امید در دل ها و وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن قیام بزرگ جهانی درک کردنی است.

4. آن خورشید جهان افروز

حضرت مهدیعج) در روایت های پیامبر و دیگر ائمهع)، به خورشید فروزان رخ برکشیده در پس ابرها تشبیه شده که انسان از برکت وجود گران مایه او بهره مند است.

در حقیقت، تمامی خوبی ها و برکات و الطاف بی پایان خدا و بهره های معنوی او به مردم، همه از وجود حضرت مهدیعج) سرچشمه می گیرد. اوست که به اذن خدا، از پس پرده غیبت بر جهان هستی حاکم و ناظر است و همواره در کران تا کران جهان بر همه موجودات تصرف و حاکمیت دارد.

اوست که به قدرت خدا از توان و نیرویی بهر ه مند است که آن گرامی را به انجام دادن هر کاری که اراده فرماید، مادر می کند و همه امکانات لازم را برای او فراهم می آورد.

اوست آن امام گران قدری که خدای بزرگ، برگزیده است و جانشین به حق پیامبرص) است. اوست آن امام راستین و والایی که از تمام ویژگی های امامت و رهبری به مفهوم حقیقی، بهره مند است.

آری، این امام است که برای زمینیان، مایه امنیت و آرامش و پناهگاه است و وجود گران مایه اش، سبب بقا و حیات زمین و زمینیان!

به برکت وجود او، همه موجودات روزی می خورند و زمین و آسمان، استوار می شود و به حیات خویش ادامه می دهد.

الگو ها، ویژگی ها و وظایف منتظران

الگوهای منتظران1

فریده پیشوایی

منتظران حقیقی معتقدند باید:

با الهام از ابراهیم بت شکن، بت های ابرقدرت شرق و غرب را در هم کوبید و بتخانه جاسوسی بین المللی آنان را ویران کرد.

با الهام از مبارزه بی امان حضرت موسی، با ستم پیشگان و ستمگران، به مبارزه برخاست و با سردمداران بیدادگر شرق و غرب، به ستیز پرداخت و آنان را به سزای اعمال ننگین خود رساند.

با الهام از کوشش بی دریغ حضرت نوح، ستمدیدگان و مستضعفان را به کشتی نجات اهل بیت عصمت و طهارتع) دعوت کرد و آنان را از غرق شدن در گرداب توفان سهمگین فساد و بی بندوباری و طغیان و بیدادگری نجات داد و نفرین همیشه جاوید خود را به زورمندان قلدر و زراندوزان بی قید و شرط نثار کرد.

با الهام از پیامبر رحمت و ناجی امت، حضرت رسول اکرمص)، آغوش گرم و پرمهر خود را به روی معتقدان به حاکمیت خداوند گشود و تمام توان و قدرت خود را برای در هم کوبیدن بساط ستم و جنایت به کار گرفت.

با الهام از مکتب سرخ تشیع علوی، فریاد کوبنده خود را بر سر یهودیان دوران و منافقان زمان وارد کرد و به هستی نکبت بار آنان خاتمه داد.

با الهام از بردباری و پایداری حسنی، پرده از روی جنایت ستم پیشگان عصر برداشت و مدعیان دروغین صلح جهانی را رسوا کرد و خیانت کاران به شرافت انسانی را رسوا ساخت.

با الهام از سرور آزادگان و آموزگار آزادگی و آفریننده بزرگ حماسه آزادی، دانشگاه بزرگ آزادی و آزادگی تأسیس کرد و در هر زمان عاشورا آفرید و همه جا را به کربلا مبدّل ساخت و حقیقت غلبه خون بر شمشیر را برای جهانیان اثبات کرد و سرکردگان استثمار و استعمار بین المللی و دشمنان آزادی و آزادگی را در سیلاب خونین غرق کرد و برای همیشه، نام آنان را از تاریخ هستی حذف کرد.

رهاورد انتظار

سهیلا صلاحی اصفهانی

انتظار امام معصومع)، پی آمدهای روان شناختی بسیاری برای انسان دارد، از جمله:1

1. «رابطه انتظار و بهداشت روان»، موعود، ش 76.

1. امید

انتظار سپیده، بارقه امید را در دل انسان زنده می کند. امام علیع) در این باره می فرماید: «مردم! در واپسین حرکت تاریخ و آخرالزمان، بزرگ مردی از فرزندانم ظهور می کند. آنگاه که پرچمش به اهتزاز درآید، شرق و غرب جهان را روشن می سازد و با ظهورش، موجی از شادی و نور، عالم گستر می شود».

امید بیشتر، در بُعد شناختی انسان مؤثر است و در سه محور اهداف، بینش و اندیشه نمایان می شود.

الف) اهداف: امید در زندگی انسان موجب می شود بتواند برای خود اهدافی داشته باشد. انسان منتظر، با امید به ظهور نور و عدالت، اهداف بزرگ زندگی خود و جامعه را با عنایت به نصرت الهی، پیروزی و بهروزی و غلبه حق بر باطل، گسترش عدالت و سرانجام، فراگیری هدایت، لطف و رحمت مشخص می کند.

ب) بینش: پس از تعیین اهداف بزرگ، امیدواری به انسان بینش می بخشد، به گونه ای که در مسیر خود بن بستی نمی بیند. امام سجاد در این باره می فرماید: «انتظار ظهور حضرت مهدیعج)، از بزرگ ترین گشایش هاست».

ج) اندیشه: در مرحله سوم، برای رسیدن به اهداف درازمدت و کوتاه مدت به برنامه ریزی دقیقی نیازمندیم. امید در این مرحله، موجب می شود افکار خود را برای تحقق اهداف مورد نظر تمرکز بخشیم و برنامه ریزی مطلوبی داشته باشیم.

2. آمادگی

انتظار، آمادگی برای استقبال و همراهی منتظَر را می طلبد و بدون آمادگی به بار نمی نشیند. بنابراین، باید در آزمون آمادگی و سبقت جویی در جنبه های عملی صبر و پارسایی و نظامی، شرکت کرد.

الف) صبر: آمادگی برای انتظار، به این معناست که توانایی و بردباری بر تأخیرها و شکیبایی بر مشکلات ناشی از غیبت را داشته باشیم. استقامت بر امتحان ها، بلاهای سخت، ترس، گرسنگی، فقدان عزیزان و مشکلات زمان غیبت و نزدیک ظهور، شرط آمادی برای انتظار تا ظهور است.

ب) نظامی: بُعد دیگر آمادگی، ایجاد آمادگی های جسمانی و فراهم آوردن ابزار و وسایل مناسب برای مبارزه و رویارویی با دشمنان است. امام کاظمع) در این باره می فرماید: «هر کس اسبی را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگین کند، در حالی که منسوب به ما است، خداوند روزی اش را زیاد و به او شرح صدر عطا می کند و او را به آرزویش می رساند و او را در رسیدن به خواسته هایش یاری می کند».1

1. اصول کافی، ج 6، ص 535، ح1.

3. اشتیاق

جنبه های عاطفی انتظار که در حقیقت، نقطه اوج انتظار و گرمی و زیبایی آن به شمار می آید، اشتیاق است. منتظر کسی است که چون خاک تشنه، نیازمند آب است. اشتیاق در این جنبه ها تجلی می کند:

الف) محبت: امام رضاع) فرموده است: «امام، همدم و رفیق و پدر مهربان [امت] است.»1 «جانم فدای تو ای ناپیدایی که از ما بیرون نیستی».2

ب) شور طلب: منتظر کسی است که در پی یار است و با شور و شوق، همه جا را در طلبش جست وجو می کند: «ای کاش می دانستم در چه جایی منزل گرفته ای و چه سرزمین و مکانی تو را در برگرفته است!.. .»

ج) چشم به راه بودن: منتظر حقیقی کسی است که برای رسیدن یار لحظه شماری می کند؛ یعنی به او عشق می ورزد، با او سخن می گوید و با چشم های نگران به دوردست می نگرد، شاید او را ببیند و بیابد! امام صادقع) می فرماید: «هر کسی دوست دارد در شمار اصحاب حضرت باشد، باید چشم به راه باشد و پارسایی پیشه کند».3

بر این اساس، نتیجه می گیریم: انتظار در محورهای سه گانه امید شناختی)، آمادگی رفتاری) و اشتیاق عاطفی) بر سلامت روان و ارتقای توانمندی ها مؤثر است.

1. همان، ج 11، ص 198، ح 1.

2. اقبال الاعمال، ص 298؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه.

3. الغیبة، ص 200، باب 11، ح 16.

وظایف منتظران

مهم ترین وظایف منتظران در عصر غیبت عبارتند از:

1. شناخت حجت خدا

نخستین و مهم ترین وظیفه ای که هر شیعه منتظر بر عهده دارد، کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام و حجت زمان خویش است، چنان که پیامبر اکرمص) می فرماید: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است».1

امام صادقع) درباره کمترین حد معرفت امام می فرماید: «کمترین درجه شناخت امام آن است که [بدانیم] او همتای پیامبر است به جز در درجه نبوت. امام وارث پیامبر است و پیروی از امام، پیروی از خداوند و رسول خداص) است و تسلیم بودن به امر او در همه امور و مراجعه کامل به او و پذیرش گفته او، از مراتب شناخت است و بداند که امام پس از رسول خداص)، علی بن ابی طالب و پس از او حسن و سپس حسین... و پس از علی، پسرش حسن است و حجبت از فرزندان حسن است».2

1. بحارالانوار، ج 53، ص 173.

2. مکیال المکارم، ج 2، ص 172.

2. پیراستگی از بدی ها و آراستگی به خوبی ها

از دیگر وظایف مهم هر شیعه، پیراستن خود از ویژگی های ناپسند و آراستن خود به اخلاق نیکوست، چنان که در روایاتی از امام صادقع) می خوانیم: «هر کس دوست دارد از یاران حضرت قائمع) باشد، باید منتظر باشد و در این حال، به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار کند؛ در حالی که منتظر است. پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائمع) به پا خیزد، پاداش او چون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است. پس بکوشید و در انتظار بمانید! گوارا باد بر شما [این اجر]، ای گروه مشمول رحمت خداوند!»1

1. کتاب غیبت، ص 200، ح 16.

3. پیوند با مقام ولایت

حفظ و تقویت پیوند قلبی با امام عصرعج)، و تجدید دائمی پیمان با آن حضرت، از دیگر وظایف مهمی است که هر شیعه منتظر در عصر غیبت بر عهده دارد.

گفتار مجری

دعا برای امام زمان

مطهره پیوسته

یونس بن عبدالرحمان، از امام رضاع) روایت کرده است: «حضرت صاحب الامر را این گونه دعا کنید: «اَلّلهُمَّ اِدْفَعْ عَنْ وَلِیک وَ خَلیفَتِک وَ حُجَّتِک عَلی خَلْقِک...!»1 دعاهایی که به بخشی از آن در ادامه اشاره می کنیم: از بزرگان دین سفارش شده است و این نشان از اهمیت آن دارد.

1. بحارالانوار، ج 95، ص 330.

دعا برای فرج

پیامبر و برخی امامان بزرگوار به دعا کردن برای صاحب الزمانعج) امر فرموده اند. حضرت ولی عصرعج) نیز نه تنها شیعیان خود را به دعا کردن برای تعجیل فرج فرمان داده، بلکه به بسیار دعا کردن سفارش کرده است. آنگاه که امام زمان می فرماید: «برای نزدیک شدن فرج بسیار دعا کنید!»1 آیا می توان آن را بی اهمیت دانست؟ خداوند در آیه 77 سوره فرقان می فرماید: «بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگار من به شما عنایتی نمی فرماید.» در برخی روایت ها دعا برای فرج، راهی برای نجات از هلاکت بیان شده است، چنان که حضرت امام حسن عسکریع) می فرماید: «به خدا! فرزندم مهدی را غیبتی است که در آن هیچ کس از هلاکت نجات نمی یابد مگر آنکه خدای عزّوجلّ، او را بر اعتقاد به امامتش ثابت قدم دارد و او را به دعا برای تعجیل فرجش، توفیق دهد».2

دعا بلای الهی را دور می کند.3 و تقدیر الهی را چیزی جز دعا تغییر نمی دهد.4

1. کمال الدین، ج 2، ص 485.

2. همان، ص 384.

3. نهج الفصاحه، ص 332، ح 1590.

4. همان، ص 124، ح 624.

دعای افتتاح

حضرت مهدی این دعا را به محمد بن عثمان، دومین نائب خاص خود آموخته و او آن را به دیگران آموزش داده است. علامه مجلسی، در زادالمعاد می آورد: «امام زمان، آن را برای شیعیان نوشته است که هر شب ماه رمضان بخوانند. فرشتگان این دعا را می شنوند و برای خواننده آن استغفار می کنند. در این دعای شریف، به ویژگی های حکومت حضرت به عنوان دولت کریمه اشاره شده است.1

1. محمدی اشتهاردی، سیره 14 معصوم، ص 974.

دعای سمات

علامه مجلسی در سلسله سند این دعا، نام محمد بن عثمان عمری، یکی از نواب خاص حضرت حجت را بیان کرده است.1 بر اساس سندهای معتبر، این دعا از امام محمد باقر و امام جعفر صادقع) روایت شده است. این دعا دعای شبّور نیز نامیده می شود و خواندن آن در ساعات آخر روز جمعه مستحب است.2

1. معارف و معاریف، ج 6، ص 327.

2. مفاتیح الجنان، باب اول.

دعای صلوات

در کتاب غیبت طوسی، این دعا از حضرت مهدی روایت شده و در کتاب جماع الاسبوع، در اعمال روز جمعه از این دعا یاد شده است: «اللهم صل علی محمد سید المرسین و خاتم النبیین و حجه رب العالمین...».1

1. مکیال المکارم، ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی، ج 2، ص 111.

دعای عبرات

این دعا از امام صادقع) روایت شده است. آورده اند امام زمانعج) خواندن این دعا را برای رها شدن از دست ستمکاران سفارش کرده است: «اللهم انی اسئلک یا راحم العبرات و یا کاشف الکربات انت الذی تقشع المحن...».1

1. نجم الثاقب، باب هفتم.

دعای غریق

از دعاهایی است که خواندن آن در دوران غیبت سفارش شده است. امام صادقع) می فرماید: «به زودی امر مشتبهی غیبت طولانی) به شما می رسد. پس بدون نشانه ای که دیده شود و بدون امام هدایت کننده می مانید. از آن نجات نمی یابد مگر کسی که دعای غریق بخواند»: «یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک».1

1. کمال الدین، ج2، ص 351.

دعای غیبت

این دعا از دیگر دعاهایی است که در زمان غیبت، خواندن آن سفارش شده است. امام صادق به زراره فرمود: «اگر زمان غیبت را درک کردی، این دعا را بخوان: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَاِنَّک اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ اَعْرِفْ نَبِیک...».1

1. اصول کافی، ج 1، ص 337.

دعای فرج

این دعا برای طلب ظهور خوانده می شود. دعاهایی که به دعای فرج معروف است، عبارتند از:

1. «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یا من لا یؤاخذ بالجریره...».

2. «الهی عظم البلاء و برح الخفا و انکشف الغطا.... » شیخ کفعمی در بلدالامین فرموده است: «حضرت مهدی این دعا را به شخصی که زندانی بود، آموخت و آن فرد از بند نجات یافت».1

3. «اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه...».2

1. مصباح المتهجد، ص 630، بلدالامین، ص 203.

2. مکیال المکارم، ج 2، ص 131.

دعای فرج

این دعا برای طلب ظهور خوانده می شود. دعاهایی که به دعای فرج معروف است، عبارتند از:

1. «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یا من لا یؤاخذ بالجریره...».

2. «الهی عظم البلاء و برح الخفا و انکشف الغطا.... » شیخ کفعمی در بلدالامین فرموده است: «حضرت مهدی این دعا را به شخصی که زندانی بود، آموخت و آن فرد از بند نجات یافت».1

3. «اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه...».2

1. مصباح المتهجد، ص 630، بلدالامین، ص 203.

2. مکیال المکارم، ج 2، ص 131.

دعای ندبه

دعایی است جامع که از دیرباز، شیعیان و منتظران حقیقی حضرت مهدیعج) به آن توجه ویژه داشته اند. این دعا در حقیقت، بیان کننده تاریخ فشرده ای از حضور حجت ها و اولیای الهی بر پهنه خاک است؛ سلسله ای از حضرت آدم تا آخرین حجت خدا، حضرت ولی عصرعج). دعای ندبه را امام صادقع) به دوستان و شیعیان آموخته است و به آنها امر فرموده این دعا را در اعیاد چهارگانه فطر، قربان، غدیر، جمعه) بخوانند و به ما امر فرموده است: در دوران غیبت، با این دعا با پیشوای خود راز دل بگوییم و تجدید میثاق کنیم.1

1. علی اکبر مهدی پور، با دعای ندبه در پگاه جمعه، ص 30.

دعای نور

مراد از دعای نور، همان دعای عهدی است که آغاز آن چنین است: «اللهم رب النور العظیم و رب الکرسی الرفیع...».1

 

1. بحارالانوار، ج 102، ص 111؛ مصباح کفعمی، ص 550.

یا مهدی ادرکنی

مطهره پیوسته

نام مولا که می آید، تو را در ذهن خود نقش می بندم. یا مهدی، اردکنی! می خواهم همیشه مولایم باشی و من همواره پیرو راه روشنی باشم که گاهی برخی را به کوچه پس کوچه هایش هدایت می کنی. آیا من بنده کوچک خدا می توانم آن قدر خودسازی کنم که تو را بفهمم؟ آیا می توانم تا زمانی که زنده هستم و جان در بدن دارم، روحم را به روحت پیوند دهم و از آیینت به شیوه راستینی که تو پیشوایش هستی، پیروی کنم؟»

که می داند که تو کیستی؟ غربت و غیبتت سبب شده است، بودنت را از یاد ببرند و ندیدنت مایه انکارت شده است. روزها یک به یک می گذرند و عمرها کوتاه می شوند. ثانیه های آخر، هر ثانیه به ما نزدیک تر می شوند و زمان در حال از دست رفتن است. قدرت انکار ندارم و می دانم در غیبتی. اگر نیستی یا وجود نداری، پس این حس درونی من انتظار که را می کشد و می خواهد چه کسی را بیابد؟ پس این اندوه درونم از کدامین دیوار و حصار شکایت دارد که گه گاه می گریم. می دانی هر گاه دیدگانم برای تو تر می شود، خودم را مثل خودت تنها و غریب حس می کنم و مثل کودکی که مادرش را گم کرده باشد، به گریه می افتم. اگر تو موعود دوران نیستی، این چه حسی است که مرا می کشاند به دور دست های جاده، خیره و محو چشم بدوزم؟

تو همانی که یک دیوار با من فاصله داری، همانی که همسایه منی. بگو از پس کدامین در انتظار عبورت را داشته باشم؟ فاصله من تا تو فقط یک کلمه است؛ ایمان. اگر سلاح ایمان به دست بگیرم و سپر دوری از گناه را تن پوش خود کنم، مهدی را هم خواهم داشت.

مهدی جان! یار و مددکار نمی خواهی؟ دوستدار و همراه نمی خواهی؟ نمی خواهی پیشوای من باشی؟

آثار ظهور

مطهره پیوسته

در روایت ها پی آمدهایی برای ظهور موعود آخرالزمان برشمرده شده که عبارت است از:1

1. برگرفته از: نشریه موعود، ش 12، ص 78.

تقسیم یکسان ثروت ها

با ظهور مهدیعج)، زمین پر از عدالت می شود و ثروت های جهان به طور یکسان تقسیم، چنان که امام باقر می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند، ثروت را به طور مساوی تقسیم و عدالت را در میان مردم اجرا می کند».1

1. عقدالدرر، ص 40.

رضایت و خشنودی همگانی

پیامبر خدا می فرماید: «ساکنان آسمان، مردم زمین، پرندگان هوا، درندگان صحرا و ماهیان دریاها، همه و همه از او خشنود خواهند شد».1

1. الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 82.

ریشه کن شدن فقر و بینوایی

در پرتو عدالت مهدی، همه بی نیاز خواهند شد. در روایت آمده است زمانی می رسد که انسان، صدقات از طلا را با خود برمی دارد و آنها را در راه خدا انفاق می کند، ولی نیازمندی را پیدا نمی کند که این صدقه را بپذیرد.1

1. صحیح البخاری، ج 2، ص 136.

نزول برکات آسمانی

در روایتی می خوانیم: «زمین چیزی از بذرهای خود نگه نمی دارد؛ جز اینکه آن را بیرون می فرستد و آسمان چیزی از باران رحمتش را نگه نمی دارد؛ جز اینکه سیل آسا بر بندگان خود فرو می ریزد».1

رفاه همگانی

پیامبر فرمود: «امت من [با ظهور مهدیعج)] آنچنان بهره مند می شوند که هرگز چنین بهره ای نبرده اند».2

1. المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 514.

2. اعلام الوری، ص 433.

وفور برکت در زمین

در روایتی از پیامبر می خوانیم: «در آن زمان، چارپایان در امان هستند و درندگان با هم سازش می کنند و زمین پاره های دلش را بیرون می ریزد. پاره های زمین، ستون هایی از طلا و نقره است».1

1. المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 514.

کنار رفتن پرده های ظلمت

امام صادقع) می فرماید: «وقتی قائم ما قیام کند، زمین به نور پروردگارش نورانی می شود و مردم از نور خورشید بی نیاز می شوند و شب و روز، یکی می شود و تاریکی از بین می رود».1

1. المحجة فیما نزل فی القائم الحجة، ص 185.

برقراری پیوند برادری و مساوات میان انسان ها

امام باقرع) می فرماید: «وقتی قائم ما قیام کند، دوران برادری و برابری فرا می رسد. در آن زمان مسلمانان آنچه نیاز داشته باشند، از جیب برادران مسلمانشان برمی دارند و آنها مانع نمی شوند».1

1. بحارالانوار، ج 52، ص 372.

پی آمدهای دعای فرج1

بسیار دعا کنید برای تعجیل در فرج که فرج شما در آن است.

این دعا سبب زیاد شدن نعمت هاست.

مایه زنده کردن امر ائمه اطهارع) است.

حضرت در حق دعاکننده، دعا می کند.

دعاکردن، ادای بخشی از حقوق آن حضرت است که ادای حق، واجب ترین امور است.

شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال دعاکننده می شود.

دعاکردن، مایه اجابت دعاست.

دعاکردن، ادای اجر رسالت است.

مایه دفع بلا و سبب وسعت رزق می شود.

نور محبت امام در قلب مؤمن افزون می شود.

سبب طولانی شدن عمر است.

دعای پیامبر شامل حال انسان می شود.

از بدی حساب در روز قیامت، در امان خواهیم بود.

دعاکننده، پاداش نصیحت کردن مؤمن را دارد.

سبب دوری غصه ها می شود.

مایه خشنودی رسول خداص) است.

دعا کننده، مایه مباهات خداوند است.

این دعا تمسک به ثقلین است.

چنگ زدن به ریسمان الهی است.

سبب کامل شدن ایمان است.

ثوابی مانند ثواب همه بندگان به او می رسد.

درجات او در بهشت بالا می رود.

از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند.

رستگاری به سبب شفاعت فاطمه زهرا را در پی دارد.

1. برگزیده از: مجتبی تونه ای، موعودنامه، صص 31 ـ 33؛ مکیال المکارم، ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی، ج 1، ص 351.

متن ادبی

واپسین حجت خدا بر زمین

سودابه مهیجی

زمین به دور خورشید می گردد و به تو فکر می کند. خورشید در جای مقرر خویش، به روز می نگرد و به تو می اندیشد. ستاره ها سوسو می زنند و هر لحظه به یاد تواند. پرندگان بر آشیانه هایشان نگهبانی می دهند و به تو فکر می کنند و انسان برای کودکانش سر پناه امان الهی را دعا می کند و همچنان به تو می اندیشد.

فکرکردن بلد نبود روزگار، اما دل تنگی تو و نبودنت، به او یاد داد که باید اندیشید و انتظار کشید. حتی پلک هایی که با شلیک ستم بسته می شوند و بر خاک می افتند، در لحظه پایان تماشا به تو فکر می کنند؛ به تو که آرزوی دیدارت را چه بسیار مردمکان بی تاب به گور برده اند.

خوب شد پیامبران از ازل، همه رفتند و ندیدند این روزهای قامت خمیدگی زمین را. خوب شد رسولان تمام تاریخ، زودتر از این روزها آمدند و رفتند و ندیدند که امتداد وحی، صفحه های غبارگرفته کتاب ها تا شد و رنگ پریدگی کلمات خداوندی در برگ برگ کتاب های مقدس، از یاد رفت. خوب شد خدا انتظار را به روزهای پایان جهان موکول کرد وگرنه در آن آغاز آفرینش، اگر این چنین آشوب فراگیر شده بود، خدا پرونده تمام کائنات را می بست و به هیچ کس مهلت دوباره نمی داد، ولی حالا از دعای تمام پیام آوران پیشین، خدا انسان را فرصت می دهد تا تمام درخت های افتاده را باز بکارد و خداوندش را از نو مؤمن شود. حالا به یاد تمام معجزه های رخ داده قرون، انسان، به معجزه واپسین پروردگارش ایمان دارد و آن را انتظار می کشد.

خوب شد که خداوند، تنها یک نفر را از میان تمام فرستادگانش برای روز مبادای زمین نگاه داشت. خوب شد که تو برای جهان باقی مانده ای وگرنه هیچ پرهیزی، دیگر امید خویشتن داری و خداجویی نداشت و کفر را همه، با آغوش باز می پذیرفتند. خوب شد که تو هستی وگرنه جهان از هم پاشیده بود. ای نگاهبان زمین!

 

انتظار

سودابه مهیجی

برای انتظار من همین تفأل های پر جواب کافی است، همین «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور!».

برای دل تنگی هایم همین استخاره های هر از گاهی کافی ست، همین آیه های بشارت و اشارت، همین تأکید آسمانی پروردگار، همین: «فَاصْبِرْ إِنّ وَعْدَ اللّهِ حَقّ». روم:60)

انتظار برای من کافی است، برای من که در نبودنت تمام کوچه های پاییز را می دوم و صورتم به سیلی باران ها می خورد و کبود می شود. آن گاه گریه می آغازم تا صدای باران را نشنوم که مرثیه انتظار سالیان مرا مدام می خواند و اندوه می آورد. انتظار را ساده نمی گیرم، بی اعتنا از کنارش نمی گذرم، ولی انتظار، گاه مرا نادیده می انگارد و حوصله بی قراری هایم را ندارد.

انتظار، گاه از حوالی سجاده پر اشک من پا پس می کشد و ضجه های مفصل سجده ام را نمی شنود. من تاب انتظار را با تمام سختی هایش دارم، اما انتظار، گاه تحمل مرا با این همه دلدادگی ندارد. من انتظار را خسته کرده ام، با دعاهای مکرر، با نذرهای مثل همیشه. من حوصله انتظار را سر برده ام با سرودن های طولانی چشم به راهی با قافیه های شبیه به هم. شاید این انتظار کلافه شده، زودتر به سر بیاید!

 

برای زمین دعا کن

سودابه مهیجی

همان جا که هستی، همان جا که من نمی دانم، رو به دنیا بایست و دستی برای تمام انتظارها تکان بده! دستی برای چشم های دوخته بر افق، برای بغض های سحرخیز، برای دل تنگی های باران زده تکان بده!

همان جا که هستی برخیز و بایست! بگذار نسیم، ردای دور از دسترست را در خویش بپیچد و به اهتزاز درآورد، شاید گوشه ای از این پرتو موعود را چشمان پینه بسته منتظران ببیند و آنها دل خوش شوند که تو هستی، که آمدنت هست.

همان جا که هستی، از همان بالا دست دور، دست های نجات دهنده ات را رو به آسمان بلند کن و دعای صلح بخوان! شاید مردان پایین دست دنیا، ستون های استوار دستت را ببینند که آسمان ها را بر خویش برپا داشته و اتصال عرش و فرش را به بار آورده است. همان جا که هستی، برایمان دستی تکان بده تا آرام بگیریم، تا تلاطم دریاهای عالم فرو بنشیند، تا توفان ها بیارامند، تا سینه های داغ دار را اندک مرهم بگذاری و زبانه شعله های آه ستمدیدگان را اندکی کوتاه تر کنی. دستی تکان بده تا خشم های سیل آسای انسان، به تسلای امید بدل شود و از شوق، قامتی راست کنیم و نفسی تازه سازیم و برای ادامه این انتظار آماده شویم.

 

تو که نیستی

سودابه مهیجی

تو که نیستی، تمام پنجره های تماشا را باد با خود می برد و چشم های نگران، پشت دیوارها به جا می مانند و هیچ افقی پیش روی دل واپسی ها نیست. تو که نیستی، افق، عمودی می شود و دیگر هیچ سوار دور دستی را نمی توان به تماشا ایستاد از فراز کوه ها و تپه های انتظار. تو که رفتی، عقربه های زمان فرو می افتند و لحظه شماری ها بی معیار می مانند. تو که نیستی، انگار هیچ چیز نیست، ماه نیست، ستاره نیست و انسان در کنار انسان، تمام خویش را تنها می بیند و انسان برای انسان چاه می کند و دسیسه می اندیشد.

حالا عده ای در غیاب تو، درخت ها را یک به یک از باغچه زمین می چیند و دور می اندازند و عده ای آسمان را بر سر گل های صحرایی خراب می کنند. برخی دریا را به احتکار می برند و کویر را به گناه بی گناهی لب تشنگی تازیانه می زنند و کوه ها را از سر راه خویش بر می دادند تا تمام زمین را زیر لگدهای ستم بگیرند. عده ای مرزهای جغرافیا را پاره می کنند و آسمان کودکان نیم کره ای دیگر را به یغما می برند.

تو که نیستی، عده ای با غرش خودکامگی ها خواب آرام معصومیت ها را می ربایند و حتی آرامش گهواره ها را از زلزله سرشار می کنند. جهان جنگ ها، جنگ جهانی را دوست دارد و تو نیستی که تفنگ ها را بر تمام سرزمین ها تحریم کنی. گلوله ها همیشه درست به هدف می خورند، به قلب های امیدوار، به سینه های بی پناه و هیچ اعجازی در کار نیست برای آنکه ماران خون آشام را عصا کند. هیچ معجزه ای خون های ریخته را به رگ های مرده باز نمی گرداند و شهیدان بی نشانه را هیچ دست نجات دهنده ای در گورهای مقدس نمی خواباند. با این همه، باز هم انتظار پا درمیانی می کند و دهان شکوه گو را از گلایه های نومیدی باز می دارد. باز هم انتظار، در هر گوشه زمین، بر جنازه هر پیراهن مقتول، دست به دعا می شود به سوی خدا، به سوی صلح، به سوی مهربانی عالم گیر.

 

شوق دیدار تو

سودابه مهیجی

دعا کن بمیرم تا این روزهای بی تو بیش از این به دیدارم نیایند! دعا کن بمیرم و امروز و فردا کردن تو را بیش از این نبینم! حالا که تمام دعاها و باران ها بی اثرند، حالا که هیچ فردایی در انتظار این شب طولانی نیست، پس چشم هایم هیچ تماشایی را نمی خواهند، هیچ پنجره ای را خیره نمی شوم، هیچ صدای پایی را که به سمت زندگی می آید، باور ندارم؛ چرا که تو نمی آیی، تو نیامده ای.

عمری که این چنین کوتاه و پر دریغ است، «از برای آن نیست که در حسرت تو بگذرد»، روزگاری که این چنین جای خالی تو را در هر گوشه خویش می بیند، از برای آن نیست که در انتظار تو جانش بر لب آید. باران از برای آن نیست که در غیبت تو اشک های دل تنگی زمین باشد و تمام عالم را به گریه بیندازد. ستاره ها برای آن نیستند که شمار اشک های تو را به زمینیان بنمایند. باران، باید مقدم تو را به جهان مژده دهد و تمام خاک را برای رسیدنت شست وشو دهد. ستاره ها باید چراغ های آسمان باشند، در شادی دیدار تو....

تمام هستی را انتظار تو در چنگ فرمانروایی اش می فشرد. تمام فلسفه روزگار را انتظار تو به تفسیر نشسته است. هر آنچه در دنیاست، غیبت تو معنایی جدید برایش آفریده است. تمام علت ها و معناهای کهن را انتظار تو خط زده و خود معنا و علت تمام کائنات شده است.

من از هر سوی زندگی در حال مردنم، از هر زاویه زمین در حال فرو افتادن به دره های اندوهم، از هر جمعه غریبانه در حال پرت شدن به آتش سوزان فراقم. دعایم کن ای عشق!

 

شاید بهار

سودابه مهیجی

با ته نشین خستگی و زخم های پیر

باید به پیشواز زمین رفت ناگزیر

شاید بهار و این همه تبریک پیش رو

باران شد و شکوفه به پا کرد در کویر

ناچار به استقبال بهار می روم، با این همه اندوه، این همه دل تنگی انتظار، این همه چشم به راهی. ناچار رخت شادی بر تن می گیرم و درمی گشایم به روی فصل از راه رسیده. شاید این قاصد سبز، این پیام آور پرشور، نشانی، خبری، پیامی از تو برایم بیاورد! شاید بهار که بیاید، شکوفه های نو رسیده لب باز کنند و جای تو را به زمین بگویند! شاید پرستوهای از هجرت بازآمده، نشان خانه تو را برای اهالی روزگار خبر بیاورند!

سلام بهار را پاسخ خواهم گفت. شاید سلام او، درود مهربان تو باشد که از زبان درخت های سبز شده، به عالم ابراز می شود. شاید تو به فروردین سپرده باشی که برای مان سلام شکفتن و امید دوباره بیاورد. شاید تو در پیراهن گلدار بهار، غنچه های رنگ به رنگ می گذاری تا برایمان عیدانه بیاورد. بهار که آمد، سبزترین لباس چشم به راهی را می پوشم و با کفش های عاشقی ام جست وجوی دوباره تو را آغاز می کنم. بهار که آمد، زیر تمام باران ها می ایستم و صدایت می زنم و از تمام قطره هایش سراغ تو را آن قدر می گیرم که سرانجام، هم زمان با رؤیت رنگین کمان ها، تو از راه برسی. بهار که بیاید، تمام گل های نوشکفته را بوسه می زنم و سجده می کنم؛ چرا که هر گلی تنها با نوازش دستان تو سر از خاک درمی آورد.

بهار در راهست، تو نیز در راهی و انتظار در به روی بهار می گشاید تا ما نسیم نفس های تو را در لابه لای شاخه های بهار به مشام بگیریم.

«تو بهاری؟ نه، بهاران از توست

از تو می گیرد وام

هر بهار این همه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو!

حمید مصدق

شاید بهار

سودابه مهیجی

با ته نشین خستگی و زخم های پیر

باید به پیشواز زمین رفت ناگزیر

شاید بهار و این همه تبریک پیش رو

باران شد و شکوفه به پا کرد در کویر

ناچار به استقبال بهار می روم، با این همه اندوه، این همه دل تنگی انتظار، این همه چشم به راهی. ناچار رخت شادی بر تن می گیرم و درمی گشایم به روی فصل از راه رسیده. شاید این قاصد سبز، این پیام آور پرشور، نشانی، خبری، پیامی از تو برایم بیاورد! شاید بهار که بیاید، شکوفه های نو رسیده لب باز کنند و جای تو را به زمین بگویند! شاید پرستوهای از هجرت بازآمده، نشان خانه تو را برای اهالی روزگار خبر بیاورند!

سلام بهار را پاسخ خواهم گفت. شاید سلام او، درود مهربان تو باشد که از زبان درخت های سبز شده، به عالم ابراز می شود. شاید تو به فروردین سپرده باشی که برای مان سلام شکفتن و امید دوباره بیاورد. شاید تو در پیراهن گلدار بهار، غنچه های رنگ به رنگ می گذاری تا برایمان عیدانه بیاورد. بهار که آمد، سبزترین لباس چشم به راهی را می پوشم و با کفش های عاشقی ام جست وجوی دوباره تو را آغاز می کنم. بهار که آمد، زیر تمام باران ها می ایستم و صدایت می زنم و از تمام قطره هایش سراغ تو را آن قدر می گیرم که سرانجام، هم زمان با رؤیت رنگین کمان ها، تو از راه برسی. بهار که بیاید، تمام گل های نوشکفته را بوسه می زنم و سجده می کنم؛ چرا که هر گلی تنها با نوازش دستان تو سر از خاک درمی آورد.

بهار در راهست، تو نیز در راهی و انتظار در به روی بهار می گشاید تا ما نسیم نفس های تو را در لابه لای شاخه های بهار به مشام بگیریم.

«تو بهاری؟ نه، بهاران از توست

از تو می گیرد وام

هر بهار این همه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو!

حمید مصدق

غروب

سودابه مهیجی

غروب است. خورشید از جمعه تاریک سر رفته و در خون اندوهناک خویش آسمان و زمین را غرق کرده است. تمام جمعه، در غروب نشسته و پای در دامن انتظار کشیده است. تمام جمعه، با تمام زمین یکی شده است و زندگی را بی وقفه در چنگ حسرت و اندوه چشم به راهی خویش می فشرد. به هیچ کجای جهان نمی توان گریخت از دست انتظار که این ماتم جاوید، تمام خاک را دربرگرفته است. هیچ سرزمینی از قلمرو فرمانروایی انتظار بیرون نیست. هیچ پرت افتاده دوری حتی از سلطه بی شک انتظار در امان نمانده است. همه جا پر از انتظار است. از انتظار تنها می توان به آغوش انتظار گریخت.

 

در لحظه های انتظار من، همیشه باد می آید، باران می بارد، توفان می وزد. در لحظه های انتظار من، همواره جاده ها، خالی و مستدام کش می آیند و چشم های به راه مانده درخت ها و بوته ها یک به یک با هستی وداع می کنند و از اندوه جان می سپارند. در حاکمیت بی چون و چرای انتظار، تنها سکوت هست و دست دعا و خوف و رجای جان بر لب.

انتظار را چون متاعی شکننده تنها به دست های پرتوان خدا می توان سپرد، به آغوش قادری که مرزهای لایتناهی اش در حصاری از امید، انتظار را مصون می دارد.

خدایا! روزگار از همه سو امید را نشانه رفته است. با چشم های نامحرمی که با هیچ جز حسادت محتوم نیست. در این ستمگری بی پروا، مرا از امید و انتظار خویش دورتر می خواهند لحظه های روزگار. غیرت خویش را چون صاعقه ای دلیر، بر خرمن بیدادگران بفرست؛ آنان که آرزومند نسیان نام تو و عشق و انتظارند.

 

از خیابان ها می گذرم و عابران به پیکر انتظار من تنه می زنند؛ همان عابرانی که هر روز از کنار تو رد می شوند و کفش های بی صدایت را نمی بینند و نمی شناسند. عابران از تو رد می شوند و تو عطر پیراهنت را به تبرک در تک تک آنها به جا می گذاری و باز ناشناس می مانی. لبخند مشتاقانه ات را چون دعای خیر، بدرقه راه مردمان شتابان می کنی و باز آنها تو را نادیده، رد می شوند.

تو در هرشهری غریبی. مردمان با تو غریبه اند، با مردی که تمام کوچه ها و خیابان ها گام هایش را می شناسند، مردی که آغوشش گشوده تر از دروازه های تمام سرزمین ها، زندگی خاک را در پناه خویش می گیرد. مگر تو چهره نمایان کنی وگرنه این شهرهای عبوس، هیچ نشان دهنده چشمان دل انگیز تو که به عاشقان وعده داده اند، نیست. چگونه این مردمان مهر ناشناس، شانه به شانه تو روی خاکند و با تو غریبگی می کنند؟ چگونه آغوش محرم تو برای اهل این زمین نامحرم است؟ تو اهل کدام دیار زمینی که مهربانی ات، شبیه به مهربانی روی زمین نیست؟

چشم به راه

سودابه مهیجی

فرقی به حال روزگار نمی کند که تو بی قرار آمدن کسی باشی که بیاید و تو را از دل تنگی برهاند یا هیچ معجزه ای را انتظار نکشی. فرقی به حال روزگار ندارد اینکه تو منتظر آن حضرت معروف هستی که نمی دانی چرا پیدایش نیست. روزگار راه خویش را ادامه می دهد و دل تنگی های تو را هیچ نسیمی، نغمه نمی خواند. و تو به هر حال، با وجود شوق هر بهار و افسون هر پاییز، چشم به راه یک تحقق محتومی که قرار است سوار بر اسب سپیده بیاید و به هر حال، تو انتظار را پیراهن دل خویش کرده ای و به هر حال، از تماشای غروب به گریه می افتی و تنها به یک نام دل خوشی.

آسمان را در پی ردپای عشق عجل الله، ستاره ستاره زیر و رو می کنی و زمین را کوچه کوچه به دنبال عشق گم گشته می گردی و موعود تو، در دنیای پر ازدحام، همیشه غایب و ناپیداست، ولی از فراسوی فاصله ها و فرسنگ ها تمام هستی تو را نظاره می کند و می داند.

و تو ناگهان روزی چشم می گشایی و می بینی که تمام روزگارت را در آرزوی یک نیامده تا کنون به سر برده ای؛ آرزویی که باور آسمانی شبهه ناپذیری است؛ آرزویی که هر گاه خواستی دست از دامانش رها کنی، او رهایت نکرد و به صبری و امیدی بیشتر هشدارت داد.

اگر چشم به راه موعود باشی، از انتظار ناگزیری و سرانجام خواهی دانست روزی که از انتظار خویش دست برداری، مرگ تو را با خود خواهد برد.

چه فرقی می کند که موعود تو کجاست؟ چه فرقی می کند که فرا رسیدنش کدام هنگام است، به هر حال او در تمام مدت ها صاحب لحظه های توست. صاحب زمین و زمانت، صاحب زمانه ات. از دور مراقب توست، از دور نزدیک به توست، از دور دعای تو را آمین می گوید و از دور، هستی ات را هدایت می کند. خود را به او بسپار، به عشق او، به انتظار او!

 

مولا کجایی؟

سودابه مهیجی

تو نیستی و من با هیچ کس، در هیچ کجای روزگار، وعده دیداری ندارم. در غیاب تو من به گونه ای غم انگیز سجاده نشین می شوم. تو نیستی که ببینی تمام ابلیس های روزگار، به دنبال ایمان من مثل گرگ زوزه می کشند. تمام ابلیس ها با وسوس های هر جایی خود، یقین و تقوای مرا طمع می کنند. در پی به یغما بردن صبر و شکیب من، در زل زدن های نامأنوسشان به روی من، آغوش می گشایند و من دل تنگ و هراسان از غیبت دور و دراز تو، خویشتن داری هراسانم را از فریب ها پنهان می کنم و من خسته از این همه نبودن های تو، انتظار خویش را گریه می کنم. جای خالی تو را گریه می کنم و طعنه های ابلیس را گریه....

کجایی؟ که فرمانروایی جهانگیرت، ایمان انسان را از همه تعقیب ها و تهدیدها نجات دهد؟ کجایی؟ که امید و اعتقاد بی یار و یاورمان را چون آیینه ای در معرض شکستن، به تو تسلیم کنیم. و این چشم های منتظر و خسته را که از همه وسوسه های هرزه و دعوت کننده طفره رفت و به هر سویی پا به فرار شد، بی هیچ واهمه ناموزونی به چشم های مقدس تو بدوزیم.

آه ای منجی! با انسان وعده دیدار بگذار در مقابل چشم های ناپاک ابلیس تا ببیند که انسان چگونه در دیدار تو به رستگاری می رسد و تنها تو را برای انتظار و بی قراری خویش می پذیرد.

شب زنده دار

سودابه مهیجی

نیمه شب است.... تو بیداری و به قدر تمام سجاده های جهان، سجده و اشک و تسبیح در خلوت خویش داری. نیمه شب است. تمام جهانیان درخوابند و تو بی صداتر از اندوه های نهان عشق، دعا می خوانی و تمام جهان را از خداوند، آرامش می طلبی. گویا جهان سر بر زانوی مهر تو خفته است که این چنین، در امان و آرام است. گویا دست های مقدس تو چراغ های زمین را یک به یک خاموش کرده و خواب را به سمت مردمان فراخوانده است که این گونه خوش باور و خوش خیال، به رؤیاهای شبانه تسلیم شده اند و هیچ هراسی در دل خواب دیدنشان راه ندارد.

نیمه شب است: نیمه شبی به بلندای سجده های بغضناک تو؛ نیمه شبی به بلندای قرن های صبر تو؛ به بلندای حوصله ممتد تو، ولی در این نیمه شب، شاعری بیدار نشسته و تو را می سراید و لابه لای اشک های خویش، نامت را بر صفحه های دل تنگی خیس دفتر رج می زند.

من بیدارم و روزها و شب ها و حتی قافیه ها را معکوس می شمارم برای لحظه دیدار تو.... تو بیداری و لحظه شماری مرا دعای صبر می فرستی. به سمت این خلوت دلگیر.... من بیدارم و غربت همیشه خسته تو را بغض می کنم. تو بیداری و بغض به خواب نرفته مرا می بینی.... چه می شود کرد، تمام عالم پیش چشمان فرمانروای تو برملاست و فاصله ها تو را از دل واپسی زمین دور نمی کنند.

 

شاعر انتظار

سودابه مهیجی

نیمه شبی که تو را به سجاده و دعا برای آرامش زمین می کشاند، همان نیمه شبی است که مردمان را در خواب غفلت و سکوت فرو می برد. همان نیمه شبی است که شاعر را بر صفحه صفحه های سرودن انتظار می نشاند و بی خواب و بی تاب می کند. همان نیمه شبی که دعای خیر تو را پاورچین، از پنجره تمام خانه ها عبور می دهد تا آسایش روزگارشان برقرار بماند و مرا آهسته آهسته، به خلسه های واژگان پر از تو می برد تا قافیه های تازه ام از جنس نام تو آغاز شوند. همان نیمه شبی که گیسوان بلندش، صبح را از همه سو پس می زند تا خاکیان، بیشتر بیارامند و کمتر فتنه برپا کنند، تا تو بیشتر سجاده بگستری و امن و امان روزگار را با دست های رو به آسمانت فراهم کنی، تا من تو را بیشتر و بیشتر بسرایم و جنون بی پروای خویش را آرام کنم. من، ولی کم کم از نفس می افتم و قلم در دستانم از نفس می افتد و غزل، نیمه کاره بر دفتر به خواب می رود و من به خواب می روم، ولی تو همچنان برفراز قله هستی بیداری و رو به خدا نجوا می کنی.

من ناگاه در خواب تو را می بینم و خوابم بیدارتر از هر چه بیداری، عاشقانه تر از هر چه غزل، پر از چشم های بهشتی تو می شود. آن گاه در خواب به یاد می آورم که سرودن تو را ناتمام رها کردم. ناگاه در خواب به یاد می آورم که پس از خدا تنها تویی که هرگز به خواب نمی روی. حتی انتظار نیز خسته می شود، طاقت از کف می دهد و بر زمین می افتد، تو اما تمام خستگی هایت را قرن های قرن بر دوش می کشی و هرگز چشم فرو نمی بندی.

کاش لحظه ای خستگی را رها می کردی! کاش اندکی می آرمیدی، ای صاحب روزگار! ای خون جاری در رگ های حیات! ای بیدار باش همیشه هستی! ای نگاهبان عالم!

دردت به جان عالم و آدم! خستگی هایت به جان تمام خاکیان! لحظه ای پلک های نگران همواره را برهم بگذار! ادامه گریه ها را به کائنات بسپار و ادامه نگرانی ها را به خلایق؛ هرچند اشک های تمام چشم های جهان به قدر اقیانوس گریه های تو نیست، هر چند دل واپسی های دریای دل تو، در هیچ دل دیگری نمی گنجد.

آه چقدر خسته ای تو ای مرد! آه از تنهایی و غربت تو! آه از خستگی های بی پایان تو ای صاحب زمانه! ای موعود!

 

شاعر انتظار

سودابه مهیجی

نیمه شبی که تو را به سجاده و دعا برای آرامش زمین می کشاند، همان نیمه شبی است که مردمان را در خواب غفلت و سکوت فرو می برد. همان نیمه شبی است که شاعر را بر صفحه صفحه های سرودن انتظار می نشاند و بی خواب و بی تاب می کند. همان نیمه شبی که دعای خیر تو را پاورچین، از پنجره تمام خانه ها عبور می دهد تا آسایش روزگارشان برقرار بماند و مرا آهسته آهسته، به خلسه های واژگان پر از تو می برد تا قافیه های تازه ام از جنس نام تو آغاز شوند. همان نیمه شبی که گیسوان بلندش، صبح را از همه سو پس می زند تا خاکیان، بیشتر بیارامند و کمتر فتنه برپا کنند، تا تو بیشتر سجاده بگستری و امن و امان روزگار را با دست های رو به آسمانت فراهم کنی، تا من تو را بیشتر و بیشتر بسرایم و جنون بی پروای خویش را آرام کنم. من، ولی کم کم از نفس می افتم و قلم در دستانم از نفس می افتد و غزل، نیمه کاره بر دفتر به خواب می رود و من به خواب می روم، ولی تو همچنان برفراز قله هستی بیداری و رو به خدا نجوا می کنی.

من ناگاه در خواب تو را می بینم و خوابم بیدارتر از هر چه بیداری، عاشقانه تر از هر چه غزل، پر از چشم های بهشتی تو می شود. آن گاه در خواب به یاد می آورم که سرودن تو را ناتمام رها کردم. ناگاه در خواب به یاد می آورم که پس از خدا تنها تویی که هرگز به خواب نمی روی. حتی انتظار نیز خسته می شود، طاقت از کف می دهد و بر زمین می افتد، تو اما تمام خستگی هایت را قرن های قرن بر دوش می کشی و هرگز چشم فرو نمی بندی.

کاش لحظه ای خستگی را رها می کردی! کاش اندکی می آرمیدی، ای صاحب روزگار! ای خون جاری در رگ های حیات! ای بیدار باش همیشه هستی! ای نگاهبان عالم!

دردت به جان عالم و آدم! خستگی هایت به جان تمام خاکیان! لحظه ای پلک های نگران همواره را برهم بگذار! ادامه گریه ها را به کائنات بسپار و ادامه نگرانی ها را به خلایق؛ هرچند اشک های تمام چشم های جهان به قدر اقیانوس گریه های تو نیست، هر چند دل واپسی های دریای دل تو، در هیچ دل دیگری نمی گنجد.

آه چقدر خسته ای تو ای مرد! آه از تنهایی و غربت تو! آه از خستگی های بی پایان تو ای صاحب زمانه! ای موعود!

 

فقط به خاطر او

سودابه مهیجی

برای خاطر اوست، تنها برای خاطر او که از تمام مهلکه ها می گریزم و جان به در می برم تا در آستان بلند بالایی او، بی بضاعت نمانم، تا تمام هستی ام را به پای او بریزم؛ تنها به پای او. آه، ای دل چشم انتظار! هر قدر خواستی پریشان شو و به اعجاز آمدنش بیندیش! من می فهمم و با بی تابی تو همراهم. هر قدر خواستی از تمام روزگار کناره بگیر تا در تصور آن ظهور موعود غرق شوی و سرمست بمانی! هر قدر خواستی در حوالی احتمال آمدنش، چشم به راه بمان و با هیچ کس سخن نگو! من تو را خوب می فهمم ای دل!

ای کاش او را در هر کجای خیابان ها ناگهان و بی خبر ببینی! ای کاش در رویارویی با او دست و پا گم کنی! او در تو چشم بدوزد آمرانه و دلبرانه و تو سکوت کنی و از شوق ذره ذره شوی!

حقیقت همین است. همین که «ای کاش ببینمش!» همین که «کجا پیدایش کنم؟» حقیقت همین است. دعا کن حقیقت، بی پرده و پیدا جلوه گر شود و آتیه تحقق آرزوها، نزدیک تر رقم بخورد و اتفاق های شگفت «با او»، همه یک به یک پدیدار شوند؛ اتفاق های به زودی، اتفاق های «یکی از همین روزها».

تو چه می دانی ای دل، یکی از همین روزهاست آن روز موعود. من چه می دانم، یکی از همین فرداهای نزدیک است فردای عاقبت به خیری شکیبایی. تنها بگذار صبر با من و تو بماند ای دل! آن وقت می شنویم که عشق، در راه است، در راه است.

آن وقت می توان نشست و به روشنای روزهای وصل اندیشید، روزهایی که دیگر هرگز غروب نمی کنند، روزهای فراوانی خورشید، روزهای مفصل دیدار، روزهای سرانجام انتظار.

صمیمانه

آقا! خوب یا بد، از آن توییم. چه کنیم اگر ما را به آنچه می دانی، از آستان خویش برانی.

آقا! آنچه می بینیم، نمی خواهیم و آنچه می خواهیم، نمی بینیم.

آقا!

همه را بیازمودم ز تو خوش ترم نیامد

چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد

آقا! در جهان یک چراغ می تابد؛ آن هم از خانه تو. باقی هر چه گفتند و نمودند، دروغ بود.

آقا! جز تو با دیگری نمی توانیم گفت که:

ای مدنی برقع و مکی نقاب

سایه نشین چند بود آفتاب

منتظران را به لب آمد نفس

ای ز تو فریاد، به فریاد رس

دنیا در مشت هرزه گان و جانیان است. تمام پنجره ها در تنگنای دیوارهای کینه و حسد خفه شده اند.

همه مدعیان عدالت، دروغ گو از آب درآمده اند. پر و بال ایمان را برای خوشامد شیطان چیده اند.

مبادا بیایی و ما نباشیم! مبادا بیایی و ما در مقابلت باشیم!

مبادا بیایی و ما آواز گام هایت را نشنویم!

بی تو ابرها بغض می کنند، اما نمی بارند. درخت ها میوه می دهند، اما کال و نارس بر خاک می افتند.

مبادا بیایی و ما را در دامن دیگری ببینی!

روزهای نیامده، بی تو کاش هرگز نیایند و روزهای رفته، با تو کاش برگردند.

بیا و دست های پلید را از دامان اسلام و قرآن کوتاه کن و ما را به اصل انسانی خویش بازگردان!

کاسه صبر انتظار لبریز است

علی خیری

سال های چشم انتظاری، بی حساب شده است و غروب های غمگین، بسیار آمده اند و رفته اند و تو هنوز در پرده، نهانی.

لازم نیست که بگویم نفس ها به شماره افتاده و جهان در آستانه فروپاشی است و روستای فطرت آدمی، یک دو نفس بیشتر با ویرانی فاصله ندارد.

یک گوشه دنیا فراوانی است و دیگر جاها ویرانی.

نسل امروز یا از گرسنگی می میرند یا از فساد و بی خبری، نسل امروز راهبری می خواهند بی چشمداشت به دنیا و هر چه در آن است، تا در رکاب او راه های نرفته را بروند.

گوشی نیست تا صدای بی کسی پا برهنگان جهان را بشنود و دست یاری از آستین جوانمردی به درآرد.

نگاه های ناامید، تنها به تو دل بسته اند و گره های فروبسته، دیده بر دست های گره گشای تو دوخته اند.

ای تکیه گاه واپسین انسان و ای پناهگاه دین و دین مداران! امروز ما را دریاب که فردا دیر است!

هم امروز شولای ظهور بر تن کن و دیوارهای فاصله را بردار! هر چند این ماییم که:

عمری ست که از حضور او جا ماندیم

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

او منتظر است تا که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبرا ماندیم

و امروز دست های ما بر دعاست، چرا که بی تو هر روز، روز مباداست.

ایمان دارم که می آیی

علی خیری

به سرسبزی سروها و آواز هزاردستان و زلالی باران ایمان دارم. ایمان دارم که مردی خواهد آمد؛ مردی که روزی کارهای ناتمام پیامبران و پدران خویش را با سرانگشت تدبیر و لبه شمشیر تمام خواهد کرد.

مردی که به رسم ابراهیم، بت های رنگ رنگ جهان را یکی پس از دیگری در هم خواهد شکست.

مردی که در شاهراه هدایت، زخم ها خواهد خورد و رنج ها خواهد برد.

مردی که عدالت را به همه خانه ها خواهد برد و سفره های تهی را با عطر نان آشنا خواهد کرد.

مردی که هوای تازه را در ریه های زمین می دمد و آسمان را دیگر بار، به پرندگان پیشکش خواهد کرد.

مردی که حاکمیت شب را با طلوع نگاهش به سپیدی نور، پیوند خواهد زد.

مردی که کعبه بر او تکیه خواهد کرد و حج ابراهیمی و محمدی، در سایه طواف او به نمایش درخواهد آمد.

مردی که تاوان خون های مظلوم همه تاریخ را خواهد ستاند.

مردی که با ظهورش، انسانیت را از قحطی و خشک سالی به وادی سرسبزی و فراوانی کوچ خواهد داد.

مردی که غم را از سینه ها خواهد زدود.

پس رواست که بگوییم:

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

آفتاب امید

علی خیری

باران که می آید، آفتاب امید از افق جانمان می درخشد و ایمان می آوریم که تو هستی و مهربانی ات بر ما، جاری تر از ریزش باران بر زمین است و اگر باران مهر تو نبود، تاکنون خشک سالی، تمام مزرعه هستی را خاک و خاکستر کرده بود.

درختان همه ساله به احترام نام توست که سبزتر از پیش قد می کشند و سر به آسمان می سایند.

ای مهربان وعده داده شده! از پس ابرهای سالیان انتظار، به درآی و زمین مرده را با گرمای نگاه خویش زندگی ببخش که اینک، جهان بیش از پیش نیازمند قیام توست.

شاید جهان، بی مهر و ماه بتواند ادامه حیات دهد، ولی بی امام چگونه می تواند؟! امام ستون خیمه هستی است و کار جهان در سایه وجود امام است که سامان می گیرد. امام چراغ راه و نشانه خدا بر زمین است و هر که بی چراغ و نشانه، پای در راه بگذارد، ایمان به سلامت نخواهد برد. پس ما را به دیگری حواله مکن! برخیز تا هستی به پا خیزد! این روزها، هیچ چیز امیدی برنمی انگیزاند. سهم زمین، بی تو، در خود شکستن است. اینجا هر کس آمده و رفته، جز فریب، ارمغانی برای منتظران نداشته است.

فقط تویی که راستی و راست می گویی. تو واپسین حلقه از زنجیره رهایی بخش امامتی. آخرین دلیل راه، آن که همه راه ها به او ختم می شود، آن که همه کوشش ها با او به ثمر می رسد و همه شکوفه ها در زیر باران مهر او به گل می نشیند و همه تاک ها در ترنم سکرآور نام او انگور می شوند.

شعر

بی قراری

سیده طاهره موسوی

و صبحگاه

لبریز از با تو بودن خواهم شد

و استشمام خواهم کرد

تمام با تو ماندن را

می نویسم

روزهای نیامدنت را

دریا می خروشد

آسمان می نالد

و من

باز هم منتظرم

فردا روز توست

روزی آکنده از تمام مهربانی های تو

مولای مهربانی ها!

ارتفاع مهربانی های تو را چه کسی پیموده است؟!

 

خواهم رسید

به درختی لبریز از شکوفه های گیلاس

در بهاری ترین جمعه دل

خواهم خواند تمام خاطرات تنهایی را

و روشن خواهم ساخت

نگاه منتظرم را

بر گوشه گوشه آسمان هایی از با تو بودن

فریاد می زنم

می نالم

تمام بی تو بودن را

در روزگارانی دهشتناک

و تو

آسمانی ترینی

و من

زمینی ترین

چگونه بشکنم

تمام فاصله های مانده ام را؟!

مولای من!

فردا بهاری ترین روز دل من خواهد بود

شعله زار «ندبه ام»

شمعستان «کمیلم»

شوق آباد «عهدم»

منتظرند

ای سپیدترین معنای بودن!

طلوع فردا را با عشقی سرشار از امید با تو بودن آغاز خواهم کرد

تا هیچ غروبی نتواند حرفی از بی تو بودن بزند.

دعای عهد

مهدی رحیمی

خواب، ای خواب سرگران برخیز! دو سه تا پلک تا سحر مانده

تازه یک صبح رفته از «عهد»ت، سی و نه فرصت دگر مانده

با شما دست یا علی دادم، با همان دست های نامرئی

که چهل صبح عاشقت باشم، با همین چشم های درمانده

آه ای «طلعة الرشیده»ی من! زودتر «غرة الحمیده»ی من!

پای بگذار روی دیده من که فقط از من این قدر مانده

که فقط از من بدون شما مانده در امتداد زندگی ام

گام هایی که جاده را بلدند، دست هایی که بر کمر مانده

تو چه خواندی که هر چه باران است، چشم های تو را نمی بارد

تو کجایی که باد هم حتی از تو عمری است بی خبر مانده

صبح، صبح چهلم این عهد، حتم دارم که می رسی از راه

صبح آن چله، آه، یک طرف و سی و نه صبح پشت سر مانده

آخر گریه های این عهد است، می زنم باز روی زانویم

العجل العجل، شتاب کنید! مرد، ای مرد در سفر مانده!

سواری که می رسد

محبوبه بزم آرا

گل می دهم به بوی بهاری که می رسد

چشمم به در به دیدن یاری که می رسد

تکرار می شود غزل انتظار من

هر شب به نام آینه داری که می رسد

بغض هزار پنجره را اشک می شوم

در تاروپود نغمه تاری که می رسد

فردا تبی دوباره به خورشید می دهد

از آسمان تیره شراری که می رسد

روشن ز آیه های خدا می شود زمین

در برق ذوالفقار سواری که می رسد

 

بی قرار

زهرا محدثی

در برگرفته خلوت دل را غبارها

ای علت شکفتن گل، در بهارها!

با چلچراغ آینه و آب سال هاست

صف بسته اند در طلبت بی قرارها

رقصی است ماهیان به غم خوگرفته را

در پا نهادنت به دل چشمه سارها

ای ناگهان درخشش بی ادعا! بتاب!

بر شانه های مویه شب زنده دارها

هرچند تا ظهور تو در بند عزلت است

مضمون بکر بال رها در حصارها!

ما چشم بر نهایت راهت نهاده ایم

تا ممکن است باشد از این انتظارها

بی قرار

زهرا محدثی

در برگرفته خلوت دل را غبارها

ای علت شکفتن گل، در بهارها!

با چلچراغ آینه و آب سال هاست

صف بسته اند در طلبت بی قرارها

رقصی است ماهیان به غم خوگرفته را

در پا نهادنت به دل چشمه سارها

ای ناگهان درخشش بی ادعا! بتاب!

بر شانه های مویه شب زنده دارها

هرچند تا ظهور تو در بند عزلت است

مضمون بکر بال رها در حصارها!

ما چشم بر نهایت راهت نهاده ایم

تا ممکن است باشد از این انتظارها

 

بی قرار

زهرا محدثی

در برگرفته خلوت دل را غبارها

ای علت شکفتن گل، در بهارها!

با چلچراغ آینه و آب سال هاست

صف بسته اند در طلبت بی قرارها

رقصی است ماهیان به غم خوگرفته را

در پا نهادنت به دل چشمه سارها

ای ناگهان درخشش بی ادعا! بتاب!

بر شانه های مویه شب زنده دارها

هرچند تا ظهور تو در بند عزلت است

مضمون بکر بال رها در حصارها!

ما چشم بر نهایت راهت نهاده ایم

تا ممکن است باشد از این انتظارها

 

بوی فریب می دهد اینجا سلاممان

حسین هدایتی

من صخره ام که درد، مرا خرد کرده است

این باد هرزه گرد مرا خرد کرده است

در بر کشیده اند پریشانی مرا

خط می زنند صفحه پیشانی مرا

ساحل چقدر دور؟ کرانه چقدر دور؟

قید زمان چقدر؟ زمانه چقدر دور؟

قید زمان، بزرگ ترین موانع است

دنیا به درک غیبت خورشید قانع است

با من بگو که چشم تو ـ دریای من! ـ کجاست؟

در موج کوب ساحل تو جای من کجاست؟

این انتظار تلخ به جایی نمی رسد

این ناخدا به هیچ خدایی نمی رسد

ما ظاهراً فراق تو را زار می زنیم

اندوه و اشتیاق تو را زار می زنیم

اما مرام گردنه گیران فراق نیست

دیگر برای آمدنت اشتیاق نیست

ما شاعران بی سر و بی دست کیستیم؟

هرگز رفیق راه قیام تو نیستیم

دیگر کسی به رد عبورت نمی رسد

این ظلمت شبانه به نورت نمی رسد

بوی فریب می دهد اینجا سلاممان

خنجر کشید ه ایم برایت تماممان

ای مرد! سال هاست غریبانه می روی

با کوله بار دغدغه بر شانه می روی

ای مرد! ای برادر هابیل! دور باش

از دشنه های این همه قابیل، دور باش!

این حسرت و حماسه به جایی نمی رسد

دستان استغاثه به جایی نمی رسد

این دست ها به قبضه شمشیر شد نیا!

دیگر برای آمدنت دیر شد نیا!

دنیای تنگ پر شده از دشنه ستیز

اصرار می کنم که در این عصر برنخیز!

آفتاب در حجاب

علی خیری

کیست او؟ چون آفتابی در حجاب

با نگاهش می شود آب آفتاب

در قدم هایش بهار آویخته

چشم هایش سوره ام الکتاب

می کشد آشفتگی در جان ما

می برد از چشم ما آرام و خواب

صد مسیحا با دم او زنده است

خضر هم از دست او نوشیده آب

در هیاهوی حق و باطل کجاست؟

آن که باشد بی گمان فصل الخطاب

بیرق عدل علی در دست او

چشم در راهش هزاران انقلاب

کی ببیند آسمان تیره گون؟

آفتاب عشق را پا در رکاب

چون دلم، شد روسپید از گریه، چشم

ما کجا و دیدنت ای آفتاب؟!

سبز در سبز

علی خیری

غم روی غم می ریخت، دریا موج می زد

انگار دریا در دل ما موج می زد

می ریخت غربت از در و دیوار بر ما

اندوه از پایین و بالا موج می زد

خورشید کم کم پشت کوهی لانه می کرد

در من غروبی خسته گویا موج می زد

شب سایه می گسترد کم کم بر سر روز

غم با سپاهش بی محابا موج می زد

سر را به زیر انداختم از شرم اما

در چشم هایم صد تمنا موج می زد

اعجاز را در چشم هایت دیده بودم

در هر نگاهت صد مسیحا موج می زد

چون ساحلی افتاده در آغوش شن ها

دل را به دریا می زدم تا موج می زد

امروز، فردای همان دیروزمان بود

در غربت امروز، فردا موج می زد

شوریدگی، اول بلای عشق بازی است

بی وقفه در من شور دریا موج می زد

یک روز بارانی می آیی، سبز در سبز

رؤیای شیرینی که در ما موج می زد

آورده اند که...

آخرین نامه امام حسن عسکریع)1

یازدهمین امام نور، پانزده روز پیش از شهادت جانسوزش، نامه های بسیاری برای دوستداران و شیعیان خود در مدائن نوشت و به کارگزار خود، ابوالادیان داد و فرمود: «این نامه را بردار و به سوی مدائن حرکت کن! بدان که سفرت پانزده روز به طول می انجامد و پانزدهمین روز که وارد سامرا می شوی، صدای شیون از خانه ام شنیده خواهد شد و پیکرم را برای غسل دادن آماده خواهی دید».

ابوالادیان با اندوهی عمیق گفت: «آقای من! اگر چنین رخداد غم باری در پیش است، امام راستین پس از شما کیست؟

حضرت فرمود: «تو کار خود را انجام بده! هر کس پاسخ نامه ها را از تو خواست، او جانشین حقیقی من است».

ابوالادیان گفت: سرورم! نشانه های بیشتری از دوازدهمین امام نور بیان کنید!

حضرت فرمود: «نشانه دیگر این است که هر کس بر پیکر من نماز خواند، او امام بر حق است و هر کس همیان یا بسته خاصی را که از جایی خواهد رسید، طلبید، او جانشین من است».

ابوالادیان می گوید: من نامه های آن حضرت را برداشتم و به سوی مدائن حرکت کردم. پس از ورود، نامه ها را به شخصیت های مورد نظر رساندم و پاسخ گرفتم و به سرعت به سوی سامرا بازگشتم. درست همان روزی که امام حسن عسکریع) پیش بینی کرده بود، وارد شهر سامرا شدم و دیدم صدای شیون از خانه امامت طنین انداز است و پیکر پاک و ملکوتی حضرت عسکریع) برای غسل آماده است.

 

1. از ولادت تا ظهور، صص 239 ـ 243.

نشانه نخست

جمعیت موج می زد و جعفر در خانه ایستاده بود و گروهی از جمله دوستداران خاندان وحی و رسالت، بهت زده بر گرد او حلقه زده بودند. برخی شهادت یازدهمین امام نو را به جعفر تسلیت می گفتند و برخی خلافت و امامت او را تبریک و تهنیت!

به خود گفتم: اگر به راستی این فرد، با آن گذشته ننگین بخواهد امام شود باید مقام امامت و ولایت را بدرود گفت. من او را به خوبی می شناختم، مشروبات حرام می نوشید، در کاخ خلیفه بیدادگر عباسی قمار می کرد و تنبور می نواخت. به ناچار پیش رفتم و چون بسیاری از مردم، شهادت امام حسن عسکریع) را به وی تسلیت گفتم و بر ادعای امامتش، تبریک، ولی با همه وجود در اندیشه سخنان امام عسکریع) و نشانه هایی بودم که برای امام راستین پس از خودش بیان کرده بود.

جعفر پاسخ تسلیت و تبریک مرا گفت، ولی نه چیزی خواست و نه مطلبی پرسید.

کم کم جعفر آماده شد بر جنازه امام نماز میت بخواند. آن گاه که خواست نماز را آغاز کند، به ناگاه کودکی بسان پاره ماه، با نقاب بر چهره و با موهایی پرپشت و زیبا و با دندان هایی باز و شمرده، از درون خانه بیرون آمد و با شجاعت و شهامتی وصف ناپذیر، ردای جعفر را گفت و به شدت او را عقب راند و فرمود: »عمو، عقب برو! من باید بر پیکر پاک پدرم نماز بگزارم، نه تو؛ چراکه من بر نماز خواندن بر پیکر مطهر پدرم، از همه سزاوارترم.» جعفر درحالی که رنگ از چهره اش پریده بود، عقب نشینی کرد و آن کودک، شکوهمند پیش آمد و بر بدن پاک حضرت عسکریع) نماز خواند و پیکر مطهر او را در کنار مرقد منور پدرش امام هادیع) به خاک سپرد.

نشانه دوم

پس از دفن امام، آن کودک گران مایه به سراغ من آمد و فرمود: «ابوالادیان! پاسخ نامه ها را بیاور!» بی درنگ، همه را به او تقدیم کردم و با خود گفتم: خدای را سپاس که تا این لحظه، دو نشان از نشانه هایی را که حضرت عسکریع) برای امام راستین پس از خود فرموده بود، در این وجود گران مایه دیدم. اینک باید در انتظار سومین نشانه باشم.

 

نشانه سوم

از صحن خانه حضرت عسکریع) بیرون آمدم و به سوی جعفر رفتم که او نیز از خانه امامت خارج می شد. در کنار او بودم که حاجز وشّاء به او گفت: جناب! این کودک چه کسی بود؟ گویا در این اندیشه بود که جعفر را تکان دهد و از خواب غفلت بیدار و حجت را بر وی تمام کند. جعفر پاسخ داد: به خدا سوگند! تاکنون نه او را دیده ام و نه می شناسم.

نشسته بودیم که کاروانی از شهر قم رسید. کاروانیان از حضرت عسکریع) پرسیدند و با سوگ غم بار رحلتش روبه رو شدند. سپس پرسیدند: اینک امام پس از آن حضرت کیست؟

گروهی جعفر را نشان دادند.

کاروانیان پیش آمدند و پس از عرض تسلیت برای شهادت حضرت عسکریع) و تبریک امامت و ولایت جعفر، گفتند: عالی جناب! ما از ایران آمده ایم و به همراه خویش اموال و نامه هایی آورده ایم، تقاضای ما این است که مقدار پول ها و نام ارسال کنندگان نامه ها را بیان فرمایید!

جعفر برآشفت و به پا خاست و دامن لباس خویش را تکان داد و گفت: می خواهید ما از غیب خبر دهیم؟ و به آنان پرخاش کرد.

ناگهان یکی از خدمت گزاران حضرت مهدیعج) از خانه امامت بیرون آمد و خطاب به کاروانیان، هم نام یک یک نویسندگان نامه ها را برشمرد و هم به آنان گفت: «در همیان یک هزار دینار است و ده دینار آن نیز سکه های تقلبی است».

کاروانیان شادمان شدند و گفتند: همان وجود گران مایه ای که تو را به سوی ما فرستاده است، او امام راستین و جانشین حضرت عسکریع) است و نه دیگری.

سپس همه اموال را به همراه نامه ها تقدیم امام کردند. به این ترتیب، من نیز سومین نشانی را که سالارم حضرت عسکریع) داده بود، به چشم خویش دیدم.

داستان

وقتی بیاید

محمدعلی کعبی

چهره اش، لباس هایش آشنایند. مردی تنها وارد مکه می شود. این بار با مأموریتی بزرگ قدم برمی دارد و این سفر، سفری برای عمره یا تمتع نیست. همه چیز مثل همیشه است، با همان وقار، با همان معصومیت راه می رود. از مدینه می آید و بشارتی سفید در دست دارد. مکه صدها سال لباس هایی را که این مرد تن کرده، ندیده و نشانی از آنها نیافته است. اینها لباس های پیامبرند. لباس های محمدص)، لباس های مردی که از همین مکه جنبش خداخواهی و خداپرستی را آغاز کرد و این مرد، این مرد غریب و تنها که می آید، چقدر شبیه محمد است.

حتی عمامه او را بر سر بسته است. حتی نعلین او را در پا دارد و مثل او آرام و با وقار قدم برمی دارد. حتی لباس هایش بوی گل می دهد. چهره ای جوان که انگار قرن هاست که زنده است، به دامن کعبه می رود. خورشید غروب کرده است. کم کم شب با همه تاریکی اش همه جا را فرا می گیرد. آن قدر کنار کعبه می ایستد تا شب به نیمه می رسد و دیگر همه خوابند. در آسمان خبرهایی است. فرشتگان انگار بشارتی شنیده اند که صف کشیده اند و جبرئیل و میکائیل، از نقطه ای از آسمان، در راه فرود آمده اند و صدها فرشته را در پی دارند. صدای بال زدن می آید، همه و همه در اطراف مردی که دیگر تنها نیست، جمع می شوند. جبرئیل، آرام به آن مرد که شبیه محمد است، نزدیک می شود و می گوید: «سرورم! آنچه بگویی، پذیرفته خواهد بود و آنچه بخواهی، همان است.» شوری در درون مرد برپاست. دست هایش، دست های سفیدش را بر صورت می کشد و آیه ای از سوره زمر را می خواند: «ستایش پروردگاری را که وعده خود را درباره ما محقق فرمود و زمین را میراث ما گردانید تا هر جا بخواهیم، منزل گزینیم. چه نیکو است پاداش اهل عمل». زمر: 7)

سال هاست انتظار این لحظه را کشیده است. همه چیز آماده ست. پدرانش به او نگاه می کنند. لبخند رضایت و سرور و شادی همه جا را در برگرفته است. آن مرد، حالا دوباره قدم برداشته است و به سویی می رود؛ به سوی رکن و مقام ابراهیم، به سوی نقطه ای که از همان جا، مردی قرن ها پیش خانه ای را به دستور خدا بنا نهاد و خشت های خانه کعبه را روی هم گذاشت و همه را به سوی خداپرستی فرا خواند. قرن ها می گذرد و حالا مردی موعود، با فریادی در دل آمده است. میان رکن و مقام می ایستد و فریاد برمی آورد: «ای جماعت همراه من! ای نزدیکان من و ای کسانی که خداوند آنها را پیش از ظهور برایم فراهم آورده است، به سوی من بیایید! فرمانبردار به سوی من بیایید!»

صدایش جاری می شود و به سوی 313 نفر می رود. آنها در رختخواب هاشان، در شرق و غرب زمین، در خواب و بیداری، صدایش را می شنوند و به سوی صدا می آیند. طولی نمی کشد که کنار او خواهند بود. به یک چشم به هم زدن و حتی کمتر، در اطراف آشنای مکه جمع می شوند؛ میان رکن و مقام ابراهیم.

 

کم کم صبح می شود. دیشب خبرهایی بوده است که کسی از آنها خبر ندارد. صبح که می شود، مردم سؤال های زیادی دارند. این مرد کیست که بر دیوار کعبه تکیه داده است! کسی هست که او را بشناسد؟ بعضی می گویند: هیچ کدام را نمی شناسیم و بعضی می گویند: چرا چهار نفرشان اهل مکه هستند و چهار نفر دیگر را در مدینه دیده ایم.

هیچ کس آنهایی را که از مصر، ایران، عراق و جاهای دیگر آمده اند، نمی شناسد. خورشید، تازه سر زده است. همهمه شده است، ولی ناگهان، هیچ کس دیگر سؤالی نمی کند، درست از همان موقع که کسی از چشمه خورشید، فریاد برآورد. ای آفریده ها! این مهدی آل محمد است. با او بیعت کنید که هدایت می شوید و به مخالفتش برنخیزید که گمراه خواهید بود.

فرشتگان، به جولان در می آیند و یکی یکی با او بیعت می کنند و سپس بزرگان جن و بعد 313 فرمانده انقلاب مهدوی بیعت می کنند. در همه جای زمین، همه از هم سؤال هایی دارند. صدا را شنیدی؟ می گویند دیشب، مردی به تنهایی وارد مکه شده است؛ آن هم با لباس های پیامبر. می گویند: او همان مهدی است، صدا را که شنیدی، او هم همین را می گفت. این طور که معلوم است مهدی ظهور کرده است.1

1. برگرفته از: روایتی طولانی از امام صادقع) در جواب سؤال هایی که مفضل ابن عمر از ایشان پرسیده، به نقل از: بحارالانوار، ج 53، صص 6 ـ 8.


منبع : پایگاه حوزه
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان