از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کردند که حجت خدا امروز بر مردم چیست؟ ابن السکّیت که از علمای معروف بود از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کرد حجت خدا امروز بر مردم چیست؟ مردم با چه معیاری حق را از باطل، صدق را از کذب، خیر را از شر و حَسن را از قبیح تشخیص بدهند؟ «فَقَالَ ع الْعَقْل» عقل میزان خوبی است حجت خوبی است. وقتی وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) این مطلب را در پاسخ به سؤال ابن السکّیت فرمود، ابن السکّیت گفت: «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ»، جواب حقیقی آن است که حجت خدا بر مردم، عقل است.
این عقل عبارت است از عقل برهانی است. آن قدر قدرتمند است که هم وهم را از خودپردازی و خیال را از خودپروازی و همچنین شهوت و غضب را از پرواز و پرداز بی جا عقال کند. از وجود مبارک پیامبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) رسیده است که عقل را عقل می گویند؛ برای اینکه هم در بخش اندیشه، زانوی سرکش وهم و خیال را عقال کند و هم در بخش انگیزه، زانوی سرکش شهوت و غضب را عقال کند. آنکه بی دلیل حرف می زند یا حرفی را بی دلیل می پذیرد؛ معلوم می شود در محدوده وهم و خیال است، نه عقل. قرآن کریم از گروهی که خیال پرواز و خودپرداز هستند تعبیر به مختال می کند. باب «تفعّل» آن در قرآن کریم استعمال نشده؛ اما باب «افتعال» آن استعمال شده که خدا ﴿لا یحِبُّ کلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾، این «مختال»، همان صیغه اسم فاعل و اسم مفعول فعل «اختیال» است. «مختال»؛ یعنی کسی که در محدوده خیال فکر می کند. برهانی دست او نیست، هم بی برهان حرف می زند هم بی برهان می پذیرد. گروهی که مختال اند عاقل نیستند، آن قدرت اندیشه را ندارند که جلوی وهم را بگیرند، جلوی خیال را بگیرند، با برهان قلم بزنند با برهان قدم بزنند، این را قرآن می گوید مختال. مختال محبوب خدا نیست.
وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: این عقل را عقل می گویند که زانوی سرکش وهم و خیال را در بخش علم و اندیشه، زانوهای سرکش شهوت و غضب را در بخش انگیزه بتواند عقال کند. «عقال»آن وسیله ای است که شتربان ها زانوی شتر چموش و جموح و سرکش را عقال می کنند. اینکه می گویند: «اعْقِلْ وَ تَوَکل؛ بعد گفتند: «با توکل زانوی اشتر ببند»؛ یعنی بتواند جلوی وهم را بگیرد، جلوی خیال را بگیرد. به قول حوزویان، اگر این قدرت را پیدا کرد، دیگر به دام آن سیزده قسم مغالطه نمی افتد. مغاطله این است که انسان، شبیه دلیل را دلیل خیال کند، شبیه حق را حق خیال کند. این کار را می گویند مغالطه و اگر کسی عاقل باشد در بخش علمی، جلوی این خودپردازی و خودپروازی وهم و خیال را عقال می کند، حرفی می زند که اگر بعدها هم محقّقان بیایند می پذیرند. این می شود محقّق، این می شود عالم. و در بخش شهوت و غضب نه بیراهه می رود و نه راه کسی را می بندد. شهوت را تعدیل می کند و نه تعطیل. غضب را تعدیل می کند و نه تعطیل. این دو نیرو از بهترین برکات الهی هستند. این قدرت غضب تعدیل شده جهاد هشت ساله ایران را به خوبی حلّ کرد. این غضب از بهترین قدرت ها و نعمت های الهی است؛ منتها باید بجا مصرف بشود و آن دفاع از شرف و مرز و بوم یک کشور اسلامی است.
بنابراین وقتی ابن السکّیت که از علمای بزرگ آن عصر بود، از امام رضا(سلام الله علیه) سؤال می کند که حجت خدا بر مردم امروز چیست؟ فرمود: «الْعَقْل»؛ بعد ابن السکّیت گفت: «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ». این یک حدیث.
حدیث دیگری که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) رسیده است این است که فرمود: «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه؛ دوست هر فرد و ملّتی عقل آن فرد یا ملّت است، دشمن هر فرد یا ملّتی جهل آن ملّت است. اوّل عقل را معنا کردند. عقل؛ یعنی قدرتی که بتواند دهن آدم را ببندد. چشم آدم را کنترل کند، هر محرم و نامحرمی را نبیند. هر بد و خوبی را نگوید. هر زشت و زیبایی را نگوید. هر حق و باطلی را ننویسد و جامعه را ملتهب نکند. کسی که راست می گوید، حق می گوید، هم خود راحت است هم جامعه را راحت نگه می دارد. فرمود: اگر کسی عاقل شد، دوست او همین عقل است. درست است که زن و بچه خودش را دوست می دارد، اینها وسیله اند نه هدف. این امام است ما در زیارت اینها می گویم: «کَلامُکُم نُورٌ»، در زیارت اینها در مشاهد مشرف عرض می کنیم: «کَلامُکُم نُورٌ». وقتی از امام رضا سؤال می کنند که دوست آدم کیست؟ یا خود حضرت ابتدائاً می گوید: «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»؛ انسان یک دوست بیشتر ندارد و آن فهم اوست، مگر ما چند تا دوست داریم؟ این را آقایان طلبه ها هم می دانند که وقتی خبر مقدم بر مبتدا شد، نکته ای دارد. این «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»، این «صدیق» خبر مقدم و «عقل» مبتدای مؤخر است. تقدیم این خبر بر آن مبتدا برای افاده حصر است؛ یعنی انسان یک رفیق دارد و آن فهم اوست، همین؛ بقیه ابزار هستند. این را ما می گوییم: «کَلامُکُم نُورٌ». ما دو تا رفیق، چهار تا رفیق، ده تا رفیق که نداریم. یک رفیق داریم و آن ادب ماست، و آن فهم ماست. بارها به عرض شما رسید، ما الآن کشور ما گرفتار بدگویی و بدخواهی و دعوا و زد و خورد دائمی است. ما الآن هشتاد میلیون هستیم، بیست میلیون که زن و بچه کودک و پیرمرد و پیرزن هستند که به حساب نمی آیند. می شود شصت میلیون، این شصت میلیون مرتّب داریم با هم دعوا می کنیم، چرا؟ برای اینکه ما همه ما شنیدیم و گفتیم و دیدیم که پانزده میلیون پرونده در دستگاه قضایی هست. این پانزده میلیون، برای پانزده میلیونی که هر کسی با خودش پرونده دارد یا با شخصی پرونده دارد؟ هر پرونده ای لااقل مربوط به دو نفر است. پس سی میلیون پرونده دارند. این سی میلیون که در آسمان زندگی نمی کنند، در فضا زندگی نمی کنند، در جامعه زندگی می کنند هر کسی یک زن و بچه ای دارد، حداقل یا شوهر دارد یا همسر دارد. سی میلیون می شود شصت میلیون. خانه ای که پرونده دارد شکایت دارد یا زندانی دارد یا باید زندان برود، می شود شصت میلیون. ما شصت میلیون باهم داریم مرتّب دعوا می کنیم. آن وقت زیارت امام رضا هم می رویم! آنجا هم می گوییم: «کَلامُکُم نُورٌ».
حضرت فرمود: انسان یک دوست دارد و آن فهم اوست. نفرمود عقل هر کسی دوست اوست. مبتدا را که مقدم ذکر نکرد. خبر را مقدم ذکر کرد. این که خبر را قبل از مبتدا ذکر کرد، برای افاده حصر است؛ یعنی انسان فقط و فقط یک دوست دارد و آن فهم اوست. این است! ما به زیارت چنین ائمه ای می رویم، «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه»؛ انسان یک دشمن دارد و آن بی ادبی اوست. بی عقلی اوست. حرفی می زند خلاف، خودش را به زحمت می اندازد. کاری می کند خلاف، خودش را به زحمت می اندازد. این می شود امام رضا، این می شود مشهد رضوی، این هم «کَلامُکُم نُورٌ». این است که اینها می مانند این حرف ماندنی است، چون با فطرت ما سازگار است با نظام هستی ما سازگار است. «عدو کلّ امرئ جهله»، «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»، در یک فصل عقل را معین کرده است که تنها میزان است، در فصل دوم مشخص کرد تنها دوست آدم ادب اوست. این حرف رضاست. ما شیعه اینها هستیم. اینکه می گوییم: «کَلامُکُم نُورٌ»، برای همین بیانات نورانی است.
بعد همین امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود عبادت، چیز بسیار خوبی است، نماز و روزه واجب که سرجایش محفوظ است؛ اما نمازهای مستحبی، روزه های مستحبی، آنها هم خیلی معیار نیست، «لَیسَتِ الْعِبَادَةُ کثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلَاةِ »؛ آن نمازهای مستحبی، روزه ها مستحبی ثوابش محفوظ است؛ اما اینها عبادت نیست. «وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کثْرَةُ التَّفَکرِ فِی أَمْرِ اللَّه، فکر در تدبیر الهی، موحّدانه زندگی کردن، این عبادت است. بعضی از بزرگان دینی ما و اهل معرفت گفتند، هیچ کسی گناه نمی کند مگر اینکه در آن محدوده مشرک است. شما این بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف» را ملاحظه بکنید! فرمود: ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ﴾؛ فرمود اکثر موحدان و مسلمان ها مشرک هستند! یک شرک ضعیف و مرموزی در درون اینها نهادینه شده است. ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ﴾. از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند که چگونه می شود که اکثر مسلمان ها مشرک باشند؟ فرمود همین که میگویی خدا هست ولی! اوّل خدا دوم فلان شخص! اگر خدا هست دومی که ندارد. چند تا کار را هم ضمیمه می کنیم میگوییم خدا هست ولی! اوّل خدا، دوم فلان شخص! وقتی از امام(سلام الله علیه) سؤال می کنند که چگونه اکثر مؤمنین مشرک هستند؟ فرمود همین است. می گویند اوّل خدا، دوم فلان شخص! خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد. خدا هست ولی! این بیراهه را هم باز می رود. اما آن بزرگان اهل معرفت که تحلیل کردند این آیه را دقیقاً وصف کردند گفتند کسی که معصیت می کند وقتی شما این گناه او را بررسی کنید می بینید که سر از شرک در می آورد، چرا؟ برای اینکه اگر کسی گناهی می کند؛ یک وقت است که به خاطر سهو است، یک وقت است که به خاطر نسیان است، یک وقت الجاء است، اکراه است اضطرار است اجبار است، اینها که گناه نیست. اگر کسی به خاطر سهو، نسیان، اضطرار، الجاء، اجبار خلافی کرده که گناه نیست. این حدیث رفع «رُفِعَ. . . مَا اسْتُکْرِهُوا»همه را می گیرد. تنها آن صورتی گناه است که کسی در کمال آزادی در کمال اختیار معصیتی را دارد می کند. این بزرگوار اهل معرفت می فرماید: شما همین جا را تحلیل کنید که کسی هیچ عذری ندارد؛ حالا یا رومیزی می گیرد یا زیرمیزی می گیرد، نیازی هم ندارد، اضطراری هم ندارد، گدا نیست، یک مال حرامی را می گیرد، رشوه ای را می گیرد، ربایی دارد می گیرد، هیچ اضطراری، سهوی، نسیانی، الجائی و اجباری هیچ چیزی نیست. معنایش چیست؟ معنای آن این است که خدایا! جهل موضوعی هم نیست جهل حکمی هم نیست، علم هم به مسئله هست، چون اگر جاهل به موضوع باشد جاهل به حکم باشد ممکن است زیر مجموعه عذر قرار بگیرد. اگر عذر دارد که گناه نیست، اگر موضوع را می داند حکم را می داند، اضطرار و اجبار و الجاء و اکراه و اینها در آن نیست؛ معنای آن این است که خدایا! من می دانم که این گناه است، تو گفتی نکن؛ ولی من می کنم! شما هر گناهی را که تحلیل می کنید می بینید که سر از شرک در می آورد، سر از شرک در می آورد؛ یعنی شما گفتید، ولی نظر من این است که باید بکنم! مشکل شیطان چه بود؟ مشکل شیطان ترک سجده بود؟ کسی که نمازی را نمی خواند این طور ملعون ابد نمی شود. به تعبیر استاد مرحوم الهی قمشه ای که خدا غریق رحمتش کند، گفت:
جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست
حالا اگر کسی معصیتی کرده نمازی نخوانده، اصلاً نماز نخوانده، این دیگر ملعون ابد نمی شود. بعد راه توبه باز است. مشکل شیطان این نبود که سجده نکرد؛ مشکل شیطان این بود که با وحی الهی، دهن به دهن افتاد، گفت شما نظرتان این است من نظرم این است! این در درون خیلی از ماها هست. اگر کسی خدای ناکرده به اینجا بیفتد که در برابر حکم خدا بگوید خدا این را گفته، ولی من نظرم این است، همان حرف شیطان است.
جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست
حالا اگر کسی نمازی نخوانده، این ملعون ابد می شود؟! راه باری او باز است. حالا یک سجده نکرده است! این استکبار است، نه معصیت عادی. آن بزرگوار می گوید، کسی که عالماً عامداً گناه می کند، وقتی شما این را خوب تحلیل بکنید، می بینید سر از شرک در می آورد؛ چون اگر جهل به موضوع باشد، جهل به حکم باشد، با یکی از آن علل: مجبور باشد، مضطر باشد، ناسی باشد، ساهی باشد که معصیت نیست. در جایی که موضوع را می داند حکم را می داند اجباری هم در کار نیست، معنای آن این است که خدایا شما نظرتان این است؛ ولی من نظرم چیزی دیگر است. ما با این خطر روبهرو هستیم. ﴿وَ مَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکون﴾؛ این بیان خدا در قرآن کریم است. این را عقل تحلیل می کند. اینکه امام رضا فرمود عقل تنها دوست آدم است آدم را نجات می دهد همین است. بر اساس تحلیل علمی، ما باید بدانیم که باسواد شدن معصیت نیست، یک؛ باید بدانیم آنکه در دست و پای خیلی ها ریخته است این را هم نمی گویند سواد، این دو؛ یک جان کَندن می خواهد به ما هم گفتند همه چیز را. آن وقت می شویم عاقل. آن وقت شصت میلیون با هم دعوا نمی کنیم. یک کشور شصت میلیونی، هشتاد میلیونی که بیست میلیونش که بچه و کودک هستند. این پانزده میلیون آن 45 میلیون را هم به همراه دارد. هر کسی در خانه اش یا به این فحش می گوید یا به آن فحش می گوید؛ یا به این بد می گوید یا به آن بد می گوید. ما می توانیم بهتر از این زندگی کنیم، ما می توانیم شهرمان را کشورمان را مدینه فاضله قرار بدهیم.
اینکه خدا فرمود: دوستی اهل بیت مزد رسالت است، فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾،ما اگر مزد رسالت را بدهیم، دوست این خاندان باشیم، راحت هستیم؛ منتها مشکل ما این است که خیال می کنیم صرف دوستی کافی است! این را اگر ادیبی که آشناست، این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ اگر مفعول واسطه برای مودت باشد ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾؛ یعنی این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه است برای مودت، یعنی دوستی این خاندان. دوستی این خاندان مشکل را حلّ نمی کند. کیست که علی را بشناسد و نسبت به او دوست نباشد؟! کیست که حسین بن علی را دوست نداشته باشد؟! اینکه مفعول واسطه برای مودت نیست، این ظرف که ظرف لغو نیست به قول ادیبان. این ظرف، ظرف مستقر است. این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾، مفعول واسطه است متعلّق است به «المستقرة» که بین این دو کلمه واقع است، «قُل لاَ أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ المُستقرةَ فِی الْقُرْبَی»، آن وقت این می شود فهم، می شود فهم قرآن؛ یعنی ما تمام محبتمان باید به این دودمان بسته باشد، به جای دیگر دل نبندیم. او می شود اجر رسالت؛ آن وقت آن کشور می شود کشور امن. وگرنه کسی ممکن نیست که علی و اولاد علی(علیهم السلام) را بشناسد و نسبت به اینها دوستی نداشته باشد، این همان ظرف لغو است. به این طلبه هم بگوییم، معنا کن! همین گونه معنا می کند زندگی هم همین گونه زندگی می کند، این را ظرف لغو میداند.
وقتی به حضرت امیر گفتند، شما یک سلحشور هستید، یل میدان جنگ هستید، این اسب، اسب باری است، با اسب سواری و اسب باری که انسان نمی تواند به میدان جنگ حمله کند! شما یک اسب تندرو بخرید. حضرت فرمود من تعبیر روایت عتیق است آن اسب تندروی قوی و نیرومند را می خواهم چه کنم؟ من که از میدان جنگ فرار نمی کنم، کسی هم که فرار کرد من او را تعقیب نمی کنم. من اسب تندرو می خواهم چه کنم؟ این علی است! کسی ممکن است که او را بشناسد و دوست او نباشد؟! درست است مشرک است بت پرست است آمده برای کشتن من، اما از من گریخت، من کسی نیستم که او را تعقیب بکنم؛ این علی است. کسی ممکن است که او را بشناسد و دوست او نباشد؟! این را چه کسی نقل کرده است؟
پس این ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾؛ این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه برای مودت نیست، وگرنه او را شما می دانید کلیمی ها هم در شب های تاسوعا و عاشورا می آیند صف می بندند، در صف نذری آقا قمر بنی هاشم می ایستند. این کلیمی است. کسی اینها را بشناسد و دوست اینها نباشد، این نیست. ما آنکه وظیفه داریم این است که این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ را متعلّق به آن مستقر بدانیم؛ یعنی مودت همه جانبه و یکدست برای این خاندان است؛ آن وقت راحت هستیم. کسی یک مختصر بوقی زد، ما فوراً شکایت بکنیم! مواظب زبانمان نباشیم، مواظب چشممان نباشیم، کسی یک مختصر حرفی زد، فوراً شکایت؛ آن وقت می شود شصت میلیون به جان هم می افتند. این است که این کشور وقتی کشور اهل بیت است که به دستور آنها عمل بکنیم؛ راه عمل هم باز است، راه عمل هم باز است به دست ماست که این کشور را طیب و طاهر بکنیم. باید هم بکنیم، نه تنها می توانیم باید هم بکنیم. مسئول هم هستیم. در این زیارت وارث و سایر زیارت هایی که درباره شهدای کربلا و غیر کربلا می خوانیم چه می گوییم؟ می گوییم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»،شما طیب و طاهر بودید؛ کشور را شما پاک کردید، این در زیارت هست. «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»، این اصل اوّل. کشوری که شهید بیارمد، آن کشور را طیب و طاهر می کند. حالا کشور طیب و طاهر میوه اش چیست؟ آن را قرآن کریم مشخص کرده است. فرمود: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾؛ کشور پاک مردم بفهم تربیت می کند. ما دیگر غیر از روایت و ائمه و اینها دنبال چه می گردیم؟ این هم قرآن، آن هم کلام ائمه. فرمود کشوری که شهید داد آن کشور طیب است کشور طیب میوه طیب می دهد، مردان پاک و زنان پاک میوه آن مملکت هستند، ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. اما ﴿وَ الَّذِی خَبُثَ لاَیخْرُجُ إِلاّ نَکداً﴾، چه چیزی را باید بگویند که نگفتند؟ و دهه کرامت، مسجد، حسینیه برای این است که ما راحت زندگی کنیم. جامعه ای که می تواند راحت زندگی کند چرا عمداً بیراهه برود؟ در تمام این بخش ها راه بهتر زندگی کردن را به ما یاد دادند. یک وقتیآدم مشهد مشرف می شود یا بارگاه معصوم دیگر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را زیارت می کند؛ غرض او این است که بهشت بگیرد، آن سرجای خود محفوظ است، غرض او بخشایش گناهان قبلی است، آنها هم سرجای خود محفوظ است؛ اما قسمت مهم دستورهایی که به ما دادند برای اینکه کشور را متمدن کنیم، این در زیارت هاست. در زیارت می گوید کشوری که شهید داد میوه پاک باید بدهد. این در زیارت های ماست؛ یعنی تمام دستورهای دینی ما این است که تمدن ما را در تدین ما تأمین کند. ما باید ملّت متمدن باشیم و تمدن ما هم در تدین ماست. در تمام بخش ها هم همین حرف هاست. در زیارت ها همین طور است. در این دعاهایی که انسان برای مُرده ها می کند همین طور است. یک گوشه آن مربوط به آخرت است یک گوشه آن مربوط به دنیاست.