ماهان شبکه ایرانیان

رجعت

رجعت یعنی بازگشت و در اصطلاح یعنی بازگردادن عده ای از مؤمنین بعد از ظهور حضرت مهدی (عج) به دنیا برای دیدن حکومت حقه او و نیز مراجعت عده ای از دشمنان سرسخت برای انتقام گیری از آنان و رویت حقایق در دنیا.

رجعت

رجعت یعنی بازگشت و در اصطلاح یعنی بازگردادن عده ای از مؤمنین بعد از ظهور حضرت مهدی (عج) به دنیا برای دیدن حکومت حقه او و نیز مراجعت عده ای از دشمنان سرسخت برای انتقام گیری از آنان و رویت حقایق در دنیا.

عقیده به رجعت نزد شیعه از مسلّمات بوده و از خصوصیات مذهب تشیع می باشد.

مرحوم مجلسی رضی الله عنه بیش از چهل تن از بزرگان شیعه را بر می شمارد که رجعت را پذیرفته و اخبار و احادیث آن را نقل نموده اند، که از میان آنها می توان به «سلیم بن قیس هلالی» متوفای سال 90 هجری، «محمد بن یعقوب کلینی» متوفای 328، «سید مرتضی» متوفای 426، که همگی از اجلای علماء شیعه هستند، اشاره نمود.

علامه مجلسی در کتاب بحارالأنوار می نویسد:

کسی که حقّانیت ائمه اطهار علیهم السلام را باور کرده است، چگونه می تواند در مسئله متواتری که بیش از دویست روایت صریح دارد و چهل تن از ثقات و عالمان شیعه آن را در کتب خود آورده اند، شک کند و با دیده تردید بنگرد، اگر این مسئله متواتر نباشد، پس درباره کدام موضوع می توان ادعای تواتر کرد.[1]

شیخ حرّ عاملی در کتاب «الایقاظ» باب دوم می فرماید:

فزونی نویسندگانی که روایات مربوط به رجعت را در کتب مستقل و یا غیرمستقل، گردآورده اند و تعداد آنها که بالغ بر هفتاد کتاب است، دلیل بر قطعی بودن آن از دیدگاه تشیع است.

در پی این مقدمه به بیان دلائل رجعت می پردازیم.

دلائل رجعت

برای اثبات عالی رجعت و تحقق آن می توان ادله ذیل را اقامه نمود.

1- عقل

تمام ادله عقلیه ای که بر حیات مجدد انسان در قیامت به شکل جسمانی دلالت دارند، می توانند دلیل بر امکان رجعت نیز باشند، و لذا رجعت انسان ها از دیدگاه عقل، محتاج به دلیل مستقلی نیست و ادله عقلیه معاد جسمانی، در این جا نیز جاری است و البته خداوندی که بشر را از چکیده گل خلق کرد قادر بر زنده نمودن آن بکرّات چه در قیامت و چه قبل از آن می باشد.

2- حیات مجدد انسان ها در اقوام گذشته

قرآن بارها زندگی مجدد انسان ها در میان اقوام گذشته را تشریح فرموده است که به عنوان نمونه به بیان چند مورد بسنده می شود.

الف: وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْناکمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ.[2]

هنگامی که گفتید: ای موسی ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر این که خداوند را آشکارا با چشم ببینیم، در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالی که تماشا می کردید، سپس شما را بعد از مرگتان حیات بخشیدیم، شاید شکر نعمت او را بجا آورید.

بنی اسرائیل در پی لجاجت های خود به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام گفتند تا خداوند را به عیان نبینیم ایمان نمی آوریم، خداوند یکی از مخلوقات خود را که تاب مشاهده آن را نداشتند به آنان نشان داد تا به این مهم واقف شوند که او قابل رویت نیست.

لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.[3]

چشم ها توان دیدن او را ندارند، ولی او همه چشم ها را می بیند و او با خبر از دقائق و آگاه از همه چیز است.

صاعقه ای در پی درخواست آنها فرود آمد و به کوه خورد و برق خیره کننده ای درخشید و صدای ترس آوری به گوش خورد و زمین به لرزه درآمد، و بنی اسرائیل بی هوش بر زمین افتادند و به تصریح قرآن از دنیا رفتند. موسی علی نبینا و آله و علیه السلام ناراحت شد زیرا مرگ هفتاد نفر از بزرگان بنی اسرائیل که نمایندگان آنان بودند، بهانه ای برای ماجراجویان بنی اسرائیل می شد، لذا از خداوند درخواست حیات مجدد آنها نموده و آنان به فرمان الهی و در اجابت دعای حضرت پیامبر، زنده گشتند، و بدین صورت دو نشانه مهم دیگر (ناتوانی از توجه به مظاهر الهی چه برسد به خداوند، و حیات مجدد انسان ها) برای اثبات صداقت حضرت موسی به بنی اسرائیل نشان داده شد.

ب: وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کنْتُمْ تَکتُمُونَ* فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کذلِک یحْی اللَّهُ الْمَوْتی وَ یرِیکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ.[4]

هنگامی که فردی را به قتل رساندید و درباره قاتل او به نزاع پرداختید، خداوند آنچه را که مخفی می نمودید آشکار می سازد، گفتیم قسمتی از گاو را به مقتول بزنید، خداوند این گونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد، شاید درک کنید.

این آیات تقریباً در پایان داستان گاو بنی اسرائیل آمده است. آنها بر سر قاتل کشته ای که جسد او را در محله بنی اسرائیل انداخته بودند به نزاع پرداختند، خطاب الهی رسید که گاوی ذبح کنند و قسمتی از گاو را به بدن میت بزنند تا او زنده شود و خبر از قاتل خود دهد. بنی اسرائیل با لجاجت تمام این گاو را ذبح نمودند و میت زنده شد و از قاتل خود خبر داد.

حیات مجدد مقتول این داستان، دلیل دیگری است بر امکان زنده شدن مردگان در دنیا.

ج: أَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِک وَ شَرابِک لَمْ یتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِک وَ لِنَجْعَلَک آیةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کیفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ.[5]

یا همانند کسی که از کنار یک آبادی عبور کرد در حالی که دیوارهای آن به روی سقف ها فرو ریخته بود. گفت: چگونه خدا این ها را پس از مرگ زنده می کند؟ خدا او را یکصد سال میراند و سپس زنده کرد و به او گفت: چقدر درنگ کرده ای؟ گفت: یک روز یا کمتر از یک روز. فرمود: بلکه یکصد سال درنگ کردی. نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود هیچ گونه تغییر نیافته ولی نگاه به الاغ خود کن، برای این که تو را نشانه ای برای مردم قرار دهیم، نگاه به استخوان ها کن که چگونه آنها را برداشته به هم پیوند می دهیم و گوشت بر آن می پوشانیم. هنگامی که حقّ برای او آشکار شد گفت: می دانم که خدا بر هر کاری قادر است.

این آیه داستان یکی از پیامبران را بیان می دارد، وی ارمیا یا خضر و یا عزیر نام دارد او در یکی از سفرهای خود به یک آبادی رسید، به گفته برخی مفسرین این آبادی بیت المقدس امروزی است و در پی حمله «بخت النصر» ویران شده بود، پیامبر خدا روستا را در هم ریخته می بیند و چون نظر به اجساد مردگان و استخوان های پوسیده آنها می افکند، با خود از روی تعجب و نه انکار، می گوید، خداوند چگونه این مردگان را زنده می کند؟

بعد از بیان این مطلب، خداوند متعال جان او را گرفت و میراند و پس از مدت صد سال او را زنده نمود، ملکی به شکل انسان بر او گذر کرد و از وی پرسید: چقدر درنگ کرده ای؟ او در پاسخ گفت: یک روز یا کمتر. به او خطاب شد بلکه یک صد سال درنگ کرده ای، اکنون به غذا و آب خود بنگر.. . این داستان نیز سند دیگری بر امکان حیات مجدد انسان در دنیا می باشد.

د:... وَ أُحْی الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ....[6]

و مردگان را باذن خداوند زنده می نمایم.

این بخشی از مأموریت حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام و قسمی از معجزات حضرت بوده و اشاره به احیاء اموات به وسیله پیامبر خدا می نماید.

پیامبران الهی به اذن خداوند می توانند در جهان تکوین تصرف کرده و بیافرینند، بمیرانند، بهبود بخشند و.. .، و البته انبیاء این اعمال را خودشان به اذن خداوند انجام دهند نه این که صِرفاً از خداوند متعال بخواهند، دلیل بر این مطلب ضمایر متکلمی است که در آیه بکار رفته است. به هر حال این آیه هم حیات مجدد انسان در دنیا را بیان فرموده و لذا آن را امری ممکن می شمارد.

ه: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا، ثُمَّ أَحْیاهُمْ، إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُونَ.[7]

آیا ندیدی که جمعیت از ترس مرگ از منازل خود گریختند، و آنها هزاران نفر بودند، خداوند به آنان گفت: بمیرید و سپس آنها را زنده نمود، خداوند نسبت به بندگان خود احسان می کند، ولی اکثر مردم شکرگزار نیستند.

در یکی از شهرهای شام به واسطه عناد مردم مجازات الهی فرا رسید و بیماری طاعون شیوع یافت، مردم به سرعت مبتلا می شدند و می مردند، عده ای به امید فرار از مرگ و عذاب الهی گریختند، و مغرورانه به مناطق دیگر رفتند، حکمت الهی بر این قرار گرفت که نادیده گرفتن خواست الهی و غرور آنها را بشکند لذا آنها نیز همگی به همان بیماری از دنیا رفتند.

حزقیل علی نبینا و آله و علیه السلام از پیامبران بنی اسرائیل، از خداوند طلب نمود که آنها را زنده نماید. خداوند درخواست او را اجابت کرد و آنها بار دیگر زنده گشتند. این آیه نیز اشاره مستقیم به امکان حیات مجدد انسان ها در دنیا دارد. در بیان دلیل دوم به ذکر همین نمونه ها بسنده کرده و دلیل سوم را مطرح می سازیم.

3- آیات قرآن کریم

آیات زیادی در قرآن کریم اشاره به رجعت دارند.

الف: هَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یأْتِیهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکةُ وَ قُضِی الْأَمْرُ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ.[8]

آیا اینان باز منتظرند خداوند و ملائک در سایه ابرها به سویشان بیایند، و برهان تازه ای بیاورند در حالی که همه چیز انجام شده و همه کارها به سوی خداوند باز می گردد.

این آیه در روایات به قیامت، ظهور امام (عج) و رجعت تفسیر شده است، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:

رجعت از مراتب قیامت است ولی به واسطه وجود شر و فساد در آن، فی الجمله دون قیامت محسوب می شود و روز ظهور امام عصر نیز دون رجعت می باشد هر چند حق در آن به تمامه ظاهر می گردد و اتحاد حقیقی این سه روز و اختلاف آنها به حسب مراتب، باعث شده است ائمه علیهم السلام برخی آیات را گاهی به قیامت یا رجعت یا ظهور، تفسیر نمایند.

ب: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یوقِنُونَ.[9]

هنگامی که فرمان عذاب رسد و در آستانه قیامت جنبنده ای از زمین برای آنها خارج می کنیم که با آنها سخن گوید و می گوید مردم به آیات ما ایمان نمی آورند.

در این آیه، سخن از جنبنده ای به میان آمده است که در آستانه قیامت با اهل عذاب سخن می گوید. در این که این حادثه مربوط به قیامت نیست شکی وجود ندارد، چون بحث از ایمان نیاوردن این عده است و آن زمانی صحیح است که آوردن ایمان فایده ای داشته باشد.

اما آن جنبنده چه کسی است؟

«حذیفه» از پیامبر روایتی نقل می کند که فرمود: وی بر پیشانی مؤمن و کافر مهر می نهد و آنها را از هم متمایز می سازد.[10]

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه می فرماید: مردی به عمار یاسر گفت: آیه ای در قرآن است که فکر مرا پریشان نموده است، سپس همین آیه را تلاوت نمود و گفت:

منظور از «دابة الارض» چیست؟ عمار گفت: به خدا سوگند من بر زمین نمی نشینم و طعامی نمی خورم و آبی نمی نوشم تا «دابةالارض» را به تو نشان دهم. سپس همراه وی به حضور حضرت امیر علیه السلام آمدند، حضرت مشغول طعام بود و به عمار تعارف کرد، عمار نشست وخورد، مرد حیران شد، وقتی عمار برخاست و با حضرت خداحافظی کرد، مرد به وی گفت: تو سوگند خوردی که دابةالارض را به من نشان دهی، عمار پاسخ داد: اگر درک می کردی من او را به تو نشان دادم.

علامه طباطبایی روایتی را از تفسیر قمی در این باره نقل می فرماید که خلاصه آن چنین است.

روزی حضرت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله نزد حضرت امیر علیه السلام آمد و او در مسجد خوابیده بود، حضرت به وی فرمود:

قُمْ یا دابَّةَ الْارْضِ.

بایست ای جنبنده زمین.

مردی از اصحاب عرضه داشت: آیا ما می توانیم همدیگر را به این اسم صدا بزنیم، حضرت فرمود: خیر این اسم خاص اوست[11] و سپس آیه را تلاوت کردند و آنگاه فرمود:

یا عَلِی اذا کانَ آخِرُالزَّمانِ، اخْرَجَک اللَّهُ فی احْسَنِ صُورَةٍ وَ مَعَک مَیسَمٌ تَسُّمُ بِهِ اعْدائَک.[12]

ای علی در آخرالزمان خداوند تو را به بهترین صورت زنده می کند و به دست تو چیزی قرار می دهد که دشمنان را با آن علامت می نهی

ج: وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یکذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یوزَعُونَ.[13]

روزی که ما از هر امتی گروهی از کسانی که آیات ما را تکذیب کردند محشور می کنیم و آنها را نگه می داریم تا به هم ملحق شوند.

فوج در لغت به معنای گروهی از مردم آمده است و بنا بر این که در قیامت همه انسان ها محشور می شوند، پس آیه فوق که به حشر دسته ای از انسانها اشاره دارد مربوط به رجعت است نه قیامت.

فخر رازی که امام المشککین لقب گرفته است از تفسیر این آیه به سرعت گذشته و می گوید، مراد از حشر در این آیه، حشر بعد از قیامت است که بعد از حشر کلی انسان ها برخی از آنها برای عذاب راهی می گردند.[14]

ولی این بیان تمام نیست زیرا اوّلًا: با سیاق آیات سازگاری ندارد و آیات قبل از آن، پیرامون هدایت نشدن عدّه ای خاص در دنیاست و دو آیه بعد نیز در همین راستا است و آیه قیامت (نفح صور) آیه 86 این سوره است. ثانیاً: حشر در آیه فوق مطلق است و مقید نمودن آن به حشر بعد از حشر یعنی حشر جزیی بعداز حشر کلی، محتاج دلیل است و در اینجا چنین دلیلی برای آن نیست و حتی مؤیدی وجود ندارد.

برخی دیگر از مفسرین اهل سنّت گفته اند که مراد از حشر، حشر اصطلاحی در قیامت است، جواب این عده هم از قبل واضح شد زیرا حشر در قیامت خاص عده ای نیست بلکه همه انسان ها محشور می گردند.

... وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً.[15]

و همه را بر می انگیزیم و احدی را فروگذار نخواهیم بود.

ولی در آیه مورد بحث سخن از حشر دسته ای از انسان ها به میان آمده است، زیرا فوج به معنای جمعی از انسان ها می باشد، علاوه این که «من» به معنای تبعیض است و جزیی از امت ها را بیان می فرماید.

امام صادق علیه السلام از حماد می پرسد که مردم در مورد این آیه چه می گویند؟ حماد که از اصحاب آن حضرت است عرض می کند: مردم می گویند در مورد قیامت است.

امام علیه السلام می فرمایند:

لَیسَ کما یقُولُونَ انَّها فِی الرَّجْعَةِ، ایحْشُرُ اللَّهُ فِی القِیامَةِ مِنْ کلِّ امَّةٍ فَوْجاً وَ یدَعُ الباقینَ؟

انَّما آیةُ الْقِیمَةِ وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ احَداً.[16]

چنان نیست که می گویند، بلکه این آیه در مورد رجعت است، آیا خداوند در قیامت عده ای را برمی انگیزد و بقیه را رها می کند؟ همانا آیه قیامت این آیه است «و همه را بر می انگیزیم و احدی را فروگذار نخواهیم بود»

د: وَ حَرامٌ عَلی قَرْیةٍ أَهْلَکناها أَنَّهُمْ لا یرْجِعُونَ.[17]

حرام است بر شهرهایی که بر اثر گناه نابودشان کردیم این که باز گردند، آنها هرگز باز نمی گردند.

در این آیه مراد از رجوع، رجوع در قیامت نیست زیرا قطعاً همه معاد دارند و همه در قیامت برمی گردند: چه کسانی که در دنیا معذب شده اند و یا کسانی که عذابی ندیده اند و چه همه مؤمنان. رجوع به دنیا برای انجام اعمال هم که برخی از مفسرین آن را بیان کرده اند از سیاق آیه بعید به نظر می رسد. زیرا محال بودن رجوع به دنیا برای انجام و اتمام اعمال شایسته و پرهیز از گناه، خاص این دسته (گروهی که با عذاب هلاک شده اند) نیست و بلکه این استحاله عمومیت دارد و هیچ کسی از اهل گناه و یا اهل ایمان چنین رجوعی را ندارند.

به ناچار مراد از این رجوع، رجعت اصطلاحی است، یعنی این دسته از کفار که به وسیله عذاب هلاک شده اند رجعت ندارند بلکه گروه دیگر که چنین کیفری را ندیده اند بایستی بازگردند تا مجازات اعتقاد و عمل فاسد خود را ببینند، البته چنین مطلبی از مفهوم آیه به دست می آید نه صراحت آن.[18]

از آیات عدیده ای دیگر به نحوی مسئله رجعت قابل استفاده است، به واسطه طولانی نشدن مبحث تنها به بیان نشانی برخی از آنها اکتفاء می کنیم.

سوره آل عمران، آیه 81؛ سوره نساء، آیه 159؛ سوره یونس، آیه 39؛ سوره طه، آیه 124؛ سوره نحل، آیه 93؛ سوره نور، آیه 55؛ سوره صافات، آیه 177؛ سوره مؤمن، آیات 11 و 81؛ سوره دخان، آیات 10 و 11؛ سوره ق، آیه 44، سوره طارق، آیه 10.

4- روایات

روایات وارده در رجعت را می توان به چند گروه تقسیم کرد.

دسته اول) روایاتی هستند که اصل رجعت را بیان می دارند و از آن جمله:

قال الباقر علیه السلام: ایامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلاثَةٌ، یوْمٌ یقُومُ الْقائِمُ، وَ یوْمُ الْکرَّةِ، وَ یوْمُ القِیمَةِ.[19]

ایام الله، سه روزند و عبارتند از روز ظهور حضرت، روز رجعت، روز قیامت.

قال الصادق علیه السلام: وَ اللَّهِ لاتَذهَبُ الْایامُ و اللَّیالی حَتّی یحْیی اللَّهُ الْمَوْتی و یمیتُ الْاحْیاءَ وَ یرُدُّ الحَقَّ الی اهْلِهِ وَ یقیمُ دینَهُ الَّذی ارْتَضاهُ لِنَفْسِهِ.[20]

به خدا سوگند شب و روز به پایان نمی رسد تا این که خداوند اموات را زنده و زندگان را بمیراند و حقّ را به اهل آن برگردانده و دینی که بدان راضی بوده است اقامه بخشد.

روزی حضرت امیر علیه السلام فرمودند:

الْعَجَبُ کلُّ الْعَجَبِ بَینَ الْجَمادی وَ الرَّجَبِ.

شخصی برخاست و عرض کرد: ای امیرمؤمنان این چه چیزی است که دائماً از آن تعجب می نمایی؟ حضرت در پاسخ فرمودند:

ثَکلَتْک امُّک، وَ ای عَجَبٍ اعْجَبُ مِنْ امْواتٍ یضْرِبُونَ کلَّ عَدُوٍّ للَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِاهْلِ بَیتِهِ...[21]

عجب و همه عجب از اموری که بین جمادی الآخر و رجب اتّفاق می افتد- مادر بچه مرده در عزایت بگرید، چه تعجبی بالاتر از این که اموات، دشمنان خدا و رسول و اهل بیت او را می زنند.

دسته دوم) اخباری هستند که به رجعت کنندگان نظر دارند.

قال الصادق علیه السلام: اوَّلُ مَنْ تَنْشَقَّ الْارْضُ عَنْهُ وَ یرْجِعُ الَی الدُّنْیا الْحُسَینُ بْنُ علی (ع).[22]

اول کسی که زمین برای او شکافته و به دنیا بر می گردد، امام حسین علیه السلام است.

و ایضا عنه علیه السلام: کانّی بِحَمْرانِ بنِ اعْینٍ و مُیسَرِ بنِ عَبْدَ العزیرِ، یخْبِطانِ النَّاسَ بِاسْیافِهِمْ بَینَ الصَفاءِ وَ الْمَرْوَةِ.[23]

مثل این است که می بینم «حمران» و «میسّر» که دشمنان را بین صفا و مروه با شمشیر می زنند.

و ایضا عنه علیه السلام: انّی سَأَلْتُ اللَّهَ فی اسْماعیلَ انْ یبْقِیهُ بَعْدی فَابی وَ لکنَّهُ قَدْ اعْطانی فیهِ مَنْزِلَةً اخْری، انَّهُ یکونُ اوَّلُ مَنْشُورٌ فی عَشْرَةٍ مِنْ اصْحابِهِ وَ مِنْهُمْ عَبْدُاللَّهِ بنِ شَریک وَ هُوَ صاحِبُ لِوائِهِ.[24]

از خداوند خواستم، اسماعیل را بعد از من نگه دارد، خداوند نپذیرفت ولی منزلت دیگری برای او مرحمت کرد، او اولین کسی است که در میان ده نفر از اصحابش به دنیا بر می گردد و یکی از آنها« عبدالله بن شریک» است و او پرچمدارش می باشد.

و ایضا عنه علیه السلام: ما بَعَثَ اللَّهُ نبیاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ، فَهَلُمَّ جَرّاً، الّا وَیرْجِعُ الَی الدُّنْیا وَ ینْصُرُ امیرَالْمُؤْمنین علیه السلام.[25]

خداوند از زمان آدم تا به بعد، پیامبری را مبعوث نکرده است مگر این که به دنیا بر می گردد و حضرت امیر 7 را یاری می نماید.

دسته سوم) اخبار و احادیثی که عمومی نبودن رجعت را مطرح فرموده اند. به نمونه ای از این روایات توجه کنید.

قال الصادق علیه السلام: انَّ الرَّجْعَةَ لَیسَتْ بِعامَّةٍ، وَ هِی خاصَّةٌ لا یرْجِعُ الّا مَنْ مَحَضَّ الْایمانَ مَحْضاً او مَحَضَّ الشِّرْک مَحْضاً.[26]

رجعت عمومیت ندارد بلکه اختصاصی بوده و مخصوص دو گروه است، مؤمنین خالص، مشرکین محض.

دسته چهارم) اخباری که به لزوم دو مرگ برای مؤمنین اشاره دارند.

قال الباقر علیه السلام: من قُتِلَ مِنَ الْمُؤْمنینَ رُدَّ حَتّی یمُوتَ وَ مَنْ ماتَ رُدَّ حَتّی یقْتُلَ.[27]

هر کس از مؤمنین کشته شده است بر می گردد تا بمیرد و هر کدام مرده است، برمی گردد تا کشته شود.

قال الصادق علیه السلام: لَیسَ احَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ قُتِلَ الّا سَیرْجِعُ حَتّی یمُوتَ وَ لا احَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ماتَ الّا سَیرْجِعُ حَتّی یقْتُلَ.[28]

هیچ کس از مؤمنین کشته نشده است مگر این که بر می گردد تا بمیرد، و احدی از آنها نمرده است مگر این که بر می گردد تا کشته شود.

امام رضا علیه السلام نیز در همین باره فرموده اند:

مَنْ ماتَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ قُتِلَ وَ مَنْ قُتِلَ مِنْهُمْ مات.[29]

هر کس از مؤمنین مرده است کشته می شود و هرکدام کشته شده است می میرد.

هدف از رجعت

با توجه به اینکه تنها مؤمنین محض و کفار محض رجعت دارند، طبیعی است که رجوع آنها برای تکامل یا تنازل نیست، زیرا آنها در مرحله عالی تکامل و یا در مرحله سافل تنازل واقع شده اند و غیر آنها یعنی کسانی که در حد توسط نسبت به آنان قرار دارند برای حصول این دو صفت محتاج ترند.

بلکه علت رجوع این دو دسته از انسان ها این است که خداوند می خواهد از سویی نعمت دنیوی را بر مؤمنین تمام کند، مؤمنانی که در حد عالی ایمان قرار گرفته اند بر گردند و لذت ایمان خود را بچشند و کفار محض نیز بازگردند و ذلّت حاصله از کفر خود را احساس نمایند.

و از طرف دیگر خداوند می خواهد مظهری دیگر از عظمت خود را قبل از قیامت به انسان بنمایاند، اعتقاد به این مظهر نیز در کنار اعتقاد به مبدأ و معاد موجبی است برای درک عظمت الهی اوّلًا، و امتحان انسان ها به میزان اعتقادشان به این امور ثانیاً.

پاسخ به چند شبهه

این مبحث را با طرح چند پرسش و بیان پاسخ آنها به پایان می بریم.

1- مرگ زمانی پیش می آید که موجود از حالت قوّه به فعلیت رسیده باشد، و آنکه هنوز در مرحله استعداد است هرگز نمی میرد، مرگ انسان در میان تمام موجودات نیز زمانی حاصل می شود که استعدادها همه فعلیت یافته و مثوبت و عقوبت وی معین گشته باشد.

حال اگر این انسان بار دیگر به دنیا برگردد، لازم می آید مرحله فعلیت بار دیگر قوّه شود و این محال ذاتی است.

در پاسخ به این پرسش بایستی گفت: هر چند کبرای شبهه مورد قبول است و فعل قوه نمی شود، اما صغری را نمی پذیریم، زیرا مرگ برای همه انسان ها مرحله فعلیت آنها نیست و چه انسان هایی به واسطه مرگ جبری چون قتل یا بیماری و... به فعلیت نرسیده باشند و هنوز در مرحله قوه بوده باشند و لذا این ها بایستی برگردند تا به فعلیت برسند.

علاوه این که رجعت انسان ها برای تکامل افزون تر آنان نیست، بلکه رجعت نوعی نمایش قدرت حقّ تعالی و اکرام مؤمن و تحقیر کافر است. لذا اگر هم انسان با مرگ خود در تمام جهات فعلیت یافته باشد بازگشت وی موجب تبدیل آن به قوه نمی گردد.

2- آیا در عالم رجعت، کفار می توانند توبه کنند و آیا توبه آنها مقبول می باشد؟

رجعت عالم عمل نیست و جایی برای استغفار و توبه ندارد، آنجا تنها محل عیان شدن قدرت تبارک و تعالی می باشد، علاوه این که توبه دم مرگ نیز مقبول نمی باشد چه رسد به توبه بعد از مرگ و درک لحظات جان دادن و عذاب برزخ و.. .

3- رجعت همان ظهور امام عصر (عج) می باشد و چیزی غیر آن نیست.

اگر مراد، انکار رجعت در مقابل ظهور است، چنین چیزی بدون دلیل و مدرک قابل قبول نیست و برهان بر خلاف آن اقامه شده است، علاوه این که مراد از رجوع، حیات پس از مرگ است، و ظهور به معنای ظاهر شدن امام زنده می باشد و لذا این دو، با وجود این تفاوت و تفاوتهای بسیار دیگر دو مقوله از هم جدا می باشند.

4- رجعت ساخته و پرداخته «عبدالله بن سبا» است، او شخصی یهودی و اهل صفا از یمن است، در زمان عثمان به ظاهر مسلمان شد و در پنهان علیه مسلمین در فکر حیله بود. وی در آیین خود قائل به الوهیت «یوشع بن نون» وصی حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام بوده است. در اسلام نیز قائل به غلو شده و علی علیه السلام را خدا می دانست، او در مجامع عمومی ابراز می کرد علی وصی رسول خدا و امام مسلمین است و عثمان حقّ او را غصب کرده است.

او کسانی را به شهرها می فرستاد تا فرمانداران عثمان را مورد هجمه قرار دهند و بدین وسیله مقدمه برای قتل عثمان فراهم کرد. در جنگ جمل نیز وقتی احتمال صلح را مشاهده کرد، شبانه در میان هر دو لشکر تیراندازی را شروع کرد تا آتش جنگ شعله ور گردید. از جمله عقاید او این بود که پیامبر اسلام مثل عیسی بن مریم، رجعت دارد.

جواب این شبهه بحثی مفصل می طلبد. علامه مرتضی عسکری در کتابی مشتمل بر سه جلد بنام «عبدالله بن سبا» به تفصیل در مورد شخصیت «عبدالله» وارد تحقیق مفصلی شده و خلاصه تحقیقات ارزشمند وی این است که تمام این قصه ساخته و پرداختته «سیف بن عمر» است، وی در علم رجال جاعل موضوعات مختلف و بسیار دروغگو معرفی شده است، او دو کتاب به نام های «الفتوح و الرده»، «الجمل و مسیر علی و عایشه» داشت و در کتاب اول به طرح وقایع تاریخی پیش از وفات پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پرداخته و در کتاب دوم به حادثه جمل می پردازد. سیف اخبار و احادیثی و نیز داستان هایی بسیار ماهرانه و با شخصیت سازی واقع نمایانه ای، جعل نموده و هدف وی ایجاد تفرقه و تشتت در جوامع اسلام بوده است. داستان عبدالله بن سبا نیز از مجهولات اوست. علماء اهل سنت و رجالیون آنها از جمله ابوداود متوفی سال 275، نسائی متوفی سال 303، حاکم متوفی سال 405، ابن حجر متوفی سال 852، سیوطی متوفی سال 911، همگی سیف را ضعیف، غیر قابل اعتماد و متهم به کفر معرفی نموده اند.

به هر حال اساس وجود شخصیتی به نام «عبدالله بن سبا» مورد انکار قرار گرفته چه رسد به اینکه نقطه نظری در مسئله ای خاص از وی پذیرفته شود.

پی نوشت ها

[1] بحارالاانوار، ج 53، ص 122.

[2] سوره بقره، آیات 55 و 56.

[3] سوره انعام، آیه 103.

[4] سوره بقره، آیات 72 و 73.

[5] سوره بقره، آیه 259.

[6] سوره آل‏عمران، آیه 49.

[7] سوره بقره، آیه 243.

[8] سوره بقره، آیه 210.

[9] سوره نمل، آیه 82.

[10] تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 234.

[11] در برخى اخبار و احادیث از نسبت دادن دابة الارض به ائمه علیهم السلام نهى شده است، بدیهى است با توجه به معنا و مفهومى که این واژه مى‏تواند حمل کند، هر دو دسته روایات، قابل توجیه هستند.

[12] تفسیر المیزان، ج 15، ص 405؛ مجلسى این روایت را در بحارالأنوار ج 53، ص 52 آورده است.

[13] سوره نمل، آیه 83.

[14] تفسیر کبیر، ج 24، ص 218.

[15] سوره کهف، آیه 47.

[16] تفسیر المیزان، ج 15، ص 406.

[17] سوره انبیاء، آیه 95.

[18] برخى تصور کرده‏اند که این آیه، رجعت را نفى مى‏کند و لذا «رجوع» را به معناى بازگشت براى اعاده اعمال گرفته‏اند، ولى با بیانى که ما مطرح نمودیم نه تنها آیه شریفه منافاتى با رجعت ندارد بلکه مؤید آن و حتى دلیل بر آن مى‏باشد.

[19] خصال، ج 1، ص 108.

[20] بحارالأنوار، ج 53، ص 102.

[21] همان، ص 51.

[22] همان، ص 39.

[23] همان، ص 40.

[24] همان، ص 90.

[25] همان، ج 11، ص 25.

[26] همان، ج 53، ص 39.

[27] همان، ص 74.

[28] همان، ص 40.

[29] همان، ص 66.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان