جامعه اسلامی الگوی برتر اجتماع اسلامی

شرح نامه های حضرت علیعلیه السلام که ۷۹ نامه بود. آنچه در نهج البلاغه از کلمات حکیمانه آن حضرت آمده است ۴۷۳ کلمه است

شرح نامه های حضرت علیعلیه السلام که 79 نامه بود. آنچه در نهج البلاغه از کلمات حکیمانه آن حضرت آمده است 473 کلمه است. اوّلین بخش آن که در نوبت قبل مطرح شد این بود که فرمود: «کنْ فِی الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیرْکبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیحْلَبَ»؛ آنچه در اصل این کلمه آمده است که این جزء کلمات قصار آن حضرت نیست، نامه ای است برای مالک اشتر مرقوم فرمودند؛ آن نامه تا حدودی مبسوط است، به یک کلمه و دو کلمه خلاصه نمی شود. در آن نامه این جمله هم هست فرمود: «کنْ فِی الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیرْکبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیحْلَبَ وَ لا وَبَرٌ فَیصلَب»؛ فرمود در فتنه مثل آن شتر دو ساله باشد که نه به کسی سواری می دهد و نه پستان او شیر دارد که کسی از شیر او استفاده کند و نه در بدن او کُرکی می روید که از کُرک او استفاده کنند. این جمله سوم در نهج البلاغه نیست. وَبَر همان کرک شتر است؛ پارچه های وَبری، پارچه هایی است که از کرک بدن شتر استفاده می شود.

اما اینکه فرمود: این کارها را نکن در برابر آن کارهایی هم که باید انجام داد آن را هم گفت. به وجود مبارک امام مجتبی و امام حسین(سلام الله علیهما) فرمود: «کونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً اصلاً نماز ما، دستور مبارزه با بیگانه و ظالم را می دهد؛ برای اینکه ما در نماز از خدای سبحان می خواهیم و با او در میان می گذاریم، می گوییم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ راه راست را به ما نشان بده! این یک توضیح دو جانبه می خواهد که قرآن هر دو بخش آن را به عهده گرفته است. این چه کسانی هستند که خدا به آنها راه راست را نشان داد؟ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ را مشخص کرد، فرمود: ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾این ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ ما دو تا بخش کمبود داریم که این را مشخص کنند: یکی اینکه آن منعم علیه چه کسانی هستند؟ یکی اینکه راه شان چیست؟ چون این راه، راه جغرافیایی که نیست. در نماز هر شب و هر روز می خوانیم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾، در سوره مبارکه «نساء» فرمود: «منعم علیهم»، انبیا و اولیا هستند: ﴿فَأُولئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً﴾، پس «منعم علیهم»، انبیا و اولیا و صلحا و شهدا و اینها هستند. راهشان چیست؟ راه شان را یکی از اینها که وجود مبارک موسای کلیم است و جزء مبارزترین اینهاست، در قرآن کریم راه اینها را هم مشخص کرد؛ موسای کلیم عرض کرد خدایا! ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَی فَلَنْ أَکونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾؛ خدایا به پاس آن نعمتی که به من دادی من هرگز از ظالم حمایت نکنم! پس اینکه حضرت فرمود در فتنه، نه به کسی سواری بده و نه شیر بده، این فتنه را تقویت کن و نه مثل شتری باشی که از کُرک بدنت استفاده کنند، تنها سخن از سلب و نفی نیست، آن سخن اثباتی را هم گفته است که ﴿لَنْ أَکونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾، اما آنچه در این نوبت مطرح است، این است که وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: «الْإِسْلَامُ یعْلُو وَ لَا یعْلَی عَلَیه»؛یعنی جامعه اسلامی جامعه برین است، جامعه الگوست، دیگران چه شرق و چه غرب از جامعه اسلامی باید کمک بگیرند. این جمله خبریه به داعی انشا القا شده است؛ یعنی «یا أیها المسلمون» این چنین باشید که مردم از شما فرا بگیرند. دست شما نزد کسی دراز نباشد، اگر دست کسی به طرف شما دراز شد او را دست خالی برنگردانید. این گزارشی نیست که فقط حضرت خواسته باشد تعریف کرده باشد؛ این یک جمله خبریه است به داعی انشا القا شده است؛ یعنی «یا أیها المسلمون» این چنین باشید، «الْإِسْلَامُ یعْلُو وَ لَا یعْلَی عَلَیه».

حالا چگونه اسلام و جامعه مسلمین جامعه برین و برترین باشد؟ فرمود ما جامعه انسان مخصوصاً مسلمان را عزیز و کریم خلق کردیم. ساختار درونی او این چنین نیست که نسبت به ذلّت و عزّت یکسان باشد. او عزیز است، او کریم است، ﴿وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَم﴾، ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾،فرمود این ساختار، ساختار عزیزانه است، ساختار کریمانه است، من انسان را با دو دست قدرت و عزت خلق کردم: ﴿خَلَقْتُ بِیدَی﴾. راه هایی که در قرآن و نهج البلاغه آمده، چند هدف دارد: یکی اینکه ما این ساختار اوّلی را بشناسیم که آیا ما عزیز خلق شدیم یا بی تفاوت؟ آیا کریم خلق شدیم یا بی تفاوت؟ و اگر راهی برای حفظ این هست چیست؟ چند تا راه است که هم بعد از شناخت این عزت و کرامت ساختاری، آنچه باعث رشد این عزّت و کرامت است به ما نشان دادند. آنچه مانع پیشرفت این عزّت و کرامت است به ما نشان دادند. بعد فرمود اگر شما اینها را یکی پس از دیگری شناختید و عمل کردید، کم کم ﴿زادَتْهُمْ إیماناً﴾؛ این یک بخش از قرآن است که ایمان اینها بیشتر می شود. آن گاه دو طایفه از آیات، یکی در سوره «انفال» یکی در سوره «آل عمران» است که درجه بندی را روشن می کند. فرمود: اگر این ایمان یکی پس از دیگری بالا آمد، ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾؛کم کم صاحب درجات برتر می شوید. وقتی صاحب درجات برتر شدید، درجه با صاحب درجه می شود یکی، این «لام» را باید برداشت؛ لذا در سوره «آل عمران» «لام» نیست، فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾،ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا! در رذایل اخلاقی هم همین طور است، این طور نیست که حالا بگوییم آن‎جا «لام» محذوف شده است؛ در رذایل اخلاقی هم همین طور است. اگر عده ای «لهم درکات» است، بعد «هم درکات» می شوند، شما ببینید در این کریمه فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛نفرمود ما از جنگل هیزم می آوریم، فرمود همین ظالم گُر می گیرد. خدا نکند ما برویم و ببینیم و آن‎جا چه خبر است؟ حالا از جاهایی هیزم می آورند، مواد سوخت و سوز می آورند، ما آنها را نمی دانیم؛ اما «این قَدَر هست که بانگ جَرسی می آید»فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛ هیزم جهنم همین ظالم است که گُر می گیرد. برخی از بزرگان گفتند وقتی عده ای از این افراد حرف می زنند، از دهن آنها آتش در می آید ما می بینیم. ما با این آیات که قابل تأویل نیست، قابل توجیه نیست تا بگوییم «لام» محذوف است، حرف جر محذوف است! صریح فرمود خود ظالم گُر می گیرد، پس ما این راه ها را اگر عمل کردیم به جایی می رسیم که «الْإِسْلَامُ یعْلُو وَ لَا یعْلَی عَلَیه». اسلام برترین مکتب است و مسلمان برترین مکتب است و وجود مبارک حضرت امیر راه های برتر بودن را به ما نشان داد که چند جمله قبلاً گذشت، حالا رسیدیم به این جمله.

فرمود: «الْبُخْلُ عَارٌ»؛ اینها در آن نامه ای که برای مالک اشتر مرقوم فرمودند آمده است. مالک اشتر از یاران باوفا و شاگردان صَدیق و صِدّیق آن حضرت بود. چندین نامه حضرت برای مالک نوشته اند که بعضی از نامه ها، نامه های سیاسی بود که همان نامه معروف هنگام اعزام مالک به مصر بود. نامه های دیگری که سفارش اخلاقی است. این نامه ای که برای مالک نوشتند هیچ ارتباطی با آن نامه معروفی که برای مالک نوشتند ندارد.

در این نامه ای که مربوط به سفارش اخلاقی است فرمود: «الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»؛ فرمود بخل که آدم بخشش نداشته باشد، آنچه را که به دست آمده برای اینکه مبادا آینده به آن نیاز داشته باشد در موارد لازم نبخشد. فرمود: آن کسی که بخیل است تحت حمایت و هدایت و رهبری شیطان است، چون ﴿الشَّیطَانُ یعِدُکمُ الْفَقْرَ﴾، یعنی این که در درون ما وسوسه می کند که اگر شما در این راه خیر کمک کردید چه کسی به شما کمک می کند، چه کسی آینده شما را تأمین می کند، این شیطان است. ﴿الشَّیطَانُ یعِدُکمُ الْفَقْرَ﴾.

 خود ذات اقدس الهی در قرآن فرمود: ﴿مَا أَنفَقْتُم مِن شَی ءٍ فَهُوَ یخْلِفُهُ﴾، یک بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) دارد که تفسیر همین است؛ فرمود: «مَنْ أَیقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیة»؛ فرمود: اینکه در قرآن فرمود آنچه را شما در راه خدا انفاق می کنید خدا جانشین آن را فراهم می کند، این جانشینی همزمان است. الآن اگر بارانی بیاید جایی سنگی فرو برود، شما این سنگ را از این باغ بخواهید بردارید، چاله ای می ماند، شاید تا یکسال یا بیشتر طول می کشد تا این چاله پر بشود؛ اما یک سطل آب که از رودخانه می گیرید همان زمان پر می شود. «خَلَف» یعنی این، نه اینکه خالی بماند بعد از یکسال پر بشود. فرمود: آنچه را که شما برداشتید فوراً خدا جایش می گذارد، حالا بعد به شما برسد، بعد شما متوجه بشوید. حالا اگر شما سنگی از داخل باغچه برداشتید به هر حال جایش خالی است. یک سال بعد پر می‎شود اینکه خَلف نیست، خالی است، بعد از یکسال پر می شود؛ اما یک سطل آب که از رودخانه بردارید جای آن خالی است یا همان زمان پر می شود؟ ببینید یک لحظه آدم از خدا غفلت کند؛ یک لحظه یعنی یک لحظه! کمتر از یک ثانیه انسان از خدا غافل باشد زمانش همین است. ببینید چه طور خدا آدم را می گیرد؟! با یک نفس کشیدن؛ آن وقت ما این هستیم. با یک نفس کشیدن آدم بالا را پایین می کند، پایین را بالا می کند، نفی را اثبات می کند، اثبات را نفی می کند. تمام حالات ما باید در دست او باشد، این معلوم شد؟ گاهی هم خدا نشان می دهد می گوید این هستی. پس معلوم می شود این زبان درست است که در اختیار ماست؛ اما ما و زبان ما در اختیار دیگری هستیم. این چشم درست است در اختیار ماست، ما و چشم ما در اختیار دیگری هستیم، این هستیم!

 اگر ما این هستیم این بیان نورانی حضرت امیر  همه این بیان ها بوسیدنی است  فرمود: «جَوَارِحُکمْ جُنُودُه . . . وَ خَلَوَاتُکمْ عِیانُه ؛ فرمود: خدا اگر کسی را خواست بگیرد، از جای دیگر لشکر نمی آورد. فرمود اعضا و جوارح خود انسان سربازان خدا هستند؛ حرفی می زند رسوا می شود، جایی را امضا می کند رسوا می شود، جایی نباید برود رسوا می شود. این طور نیست که حالا اگر خدا خواست کسی را بگیرد از جای دیگر بگیرد! همیشه نظیر طیر ابابیل نیست که برای ابرهه و خاتمه دادن آنها بیاید، گاهی با دست خود آدم، آدم را می گیرد، گاهی با زبان آدم، آدم را می گیرد. فرمود: این طور نیست که خدا از جای دیگر لشکرکشی بکند. «جَوَارِحُکمْ جُنُودُه ؛ یعنی اگر خدا در قرآن فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، سراسر عالم سپاه و ستاد خدا هستند، این چنین نیست که آسمان و زمین و ملائکه و ابرهه و طیر ابابیل و آنها سپاه و ستاد باشند برای اینکه کسی را بگیرند، نخیر! با چشم او، با زبان او، با امضای او، با پای او، جایی می رود رسوا می شود، جایی را امضا می کند رسوا می شود، با یک رومیزی، زیرمیزی و اختلاس رسوا می شود.

این است که فرمود اگر کسی بخل بورزد، راه خودش را بست. این بیان لطیف امام جواد، خیلی ظریف است خیلی زیباست؛ همه بیانات آنها «کَلامُکُم نُورٌ»،فرمود: «مَنْ أَیقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیة»، یعنی گرچه خدا فرمود شما اگر بخشیدید خدا جانشین می فرستد؛ اما جانشین این طور نیست که طول بکشد، این طور نیست که سنگی را که شما از یک باغ برداشتید یکسال بعد جای آن پر بشود؛ نه آبی که از این رودخانه برداشتید همان زمان پر می شود. حالا شما دیر متوجه می شوید مطلبی دیگر است.

فرمود: «الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»؛ ترس؛ ترس از فقر، ترس از دشمن، ترس از حوادث، این یک نقص است. «وَ الْفَقْرُ یخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ»؛ کسی که جیبش خالی است کیفش خالی است  خدای ناکرده  فقیر است، او قدرت حرف زدن بین المللی ندارد؛ چه اینکه اگر کسی فقر علمی داشت او در مباحثات بخواهد درس بگوید گُنگ است؛ بخواهد بحث بکند گُنگ است؛ بخواهد مناظره آزاداندیشی داشته باشد گُنگ است؛ چون فقر علمی دارد. فقر اقتصادی هم جیبش خالی باشد کیفش خالی باشد، در عرصه بین الملل بخواهد حرف بزند گُنگ است؛ لذا فرمود مال قوام شماست و شما این قوام را به خوبی حفظ بکنید. «وَ الْفَقْرُ یخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِهِ ؛ کسی که مال او کم است، این امر طبیعی است؛ حالا وظیفه دیگران این است که احترام بکنند، حرفی دیگر است؛ ولی این در شهر خودش غریب است؛ اما فرمود تمام نعمت ها برای شما هست. بارها به عرض شما رسید فرمود هیچ موجودی نیست مگر اینکه عائله من است، نزد من پرونده و روزی دارد؛ منتها حالا باید تلاش و کوشش بکنند. پیام آیه شش سوره مبارکه «هود» همین است: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾؛ فرمود تمام مار و عقرب نزد من پرونده دارند؛ حالا شما چه کار دارید فلان خرس قطبی «نجس العین» است! حرام گوشت است! شش ماه باید بخوابد! نه، من موظّف هستم خلق کردم روزی او را بدهم، این خداست! منتها تنبل بودن، به دنبال کار نرفتن، به دنبال میز رفتن، میزنشین تربیت کردن، این با جامعه اسلامی سازگار نیست. فرمود: «فاسعوا فی الأرض» تلاش و کوشش کنید از زمین روزی خود را بگیرید، من عهده دار روزی شما هستم.

«وَ الْعَجْزُ آفَةٌ»؛ کسی عاجز باشد؛ چون تحصیل قدرت لازم است. این یک آفت و یک بیماری بدخیمی است، بیگانه می تازد «وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»؛ کسی بتواند در رخدادهای تلخ تحمل بکند، این یک شهامت و شجاعت است. شجاعت تنها در برداشتن بار سنگین نیست. اگر کسی این حوادث سخت را تحمل کند، بعد به مقصد برسد معلوم می شود که شجاع است. «وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»؛ «زهد»؛ یعنی بی رغبتی، نه بی بهرگی. همه انبیا زاهد بودند، حتی داود و سلیمان که آن قدرت و عظمت برای اینها بود. نداشتن زهد نیست، نخواستن زهد است. آنها هم که داشتند ساده زندگی می کردند. همین است! فرمود این یک ثروت است که ذات اقدس الهی به انسان عطا کرده است. «وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ»؛ پرهیز از گناه سپر است؛ چون این گناه هر کدامی که باشد به هرحال انسان را از پا درمی آورد. گناه یعنی بیراهه رفتن؛ بیراهه راه نیست، پایان آن جایی نیست که انسان به آن‎جا برسد آرام بگیرد. اگر کسی از راه مستقیم جدا شد، دیگر راه نیست. اینکه فرمود: ﴿فَأَینَ تَذْهَبُون ﴾ ناظر به همین است. کجا می خواهید فرار بکنید؟ «الْیمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّة» همین است، فرمود: «وَ نِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَا».

«وَ الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکرُ مِرْآةٌ صَافِیةٌ»؛در نوبت قبل هم به عرض شما رسید، گاهی به ما می گویند انسان یک دوست دارد و آن دین اوست. یک دوست دارد و آن عقل اوست، همه اش به عنوان حصر است. آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که فرمود: «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُه »، همین است. این بیان نورانی امام رضا که خبر را مقدم آورده مبتدا را مؤخر، برای افاده حصر است. فرمود انسان یک دوست دارد و آن فهم اوست. نفرمود: «عقل کل امرئ صدیقه»، عقل مبتداست صدیق خبر است؛ فرمود: «صَدِیقُ کلِّ امْرِئٍ عَقْلُه». این طرز حرف زدن را اوّل از وجود مبارک حضرت امیر به یاد دارند. حضرت امیر هم همان طوری که در جلسه قبل به عرض شما رسید، به کمیل فرمود، کمیل! تو یک برادر داری و آن دین توست. نفرمود: «دینُک اخوک» مبتدا را مقدم نیاورد خبر را مؤخر؛ فرمود: «أَخُوک دِینُک»، این «أَخُوک» خبری است مقدم، «دین» مبتدا است و مؤخر. فرمود تو یک برادر داری و آن دین توست. حالا که یک برادر داری دور این برادرت را دیوار بکش که هر کسی نیاید از او بگیرد. اینکه می گویند فلان شخص محتاط است، زاهد است، با ورع است، احتیاط کرده؛ یعنی دور دینش را حائط کشیده است. «حائط»؛ یعنی دیوار. اگر یک کشاورز زحمت بکشد درخت بکارد، بارور بشود، دیوار دورش نکشد، همه میوه اش می رود بیرون. فرمود: «تَأْخُذَ الْحَائِطَةَ لِدِینِک »؛ حالا که دین داری، ایمان داری، دور آن را حائط یعنی دیوار بکش که هر کسی نیاید، هر چه دلش بخواهد از دین تو بگیرد و برود؛ لذا فرمود: «أَخُوک دِینُک»، نه «دینک أخوک». «فَاحْتَطْ»؛ یعنی «خُذ الْحَائِطَةَ»، احتیاط کن احتیاط کن! یعنی دور دین خود حائط بکش، نه اینکه دست خود را پنج شش بار آب بکشی! اینکه احتیاط نیست. احتیاط کرد، این شخص محتاط است؛ یعنی دین خود را در وسط گذاشته، دورش را دیوار کشیده، هیچ کس نمی تواند بیاید از دین او استفاده کند.

 اینجا هم فرمود: «وَ الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کرِیمَةٌ»؛ اوّلاً فرمود ما دو گونه علم داریم: یک علم است که در حوزه و دانشگاه است که این چیز خوبی است؛ ولی در حد اقتضاست، ممکن است به عمل برسد، ممکن است به عمل نرسد. عالم بی عمل هم کم نیست؛ اما فرمود یک علم «علم الوراثة»، نه «علم الدراسة». آن‎که در حوزه و دانشگاه است، در درس و بحث گیر می آید. آن علمی که در درس و بحث نیست؛ ولی پشتوانه درس و بحث است، «علم الوراثة» است. در «علم الوراثة» مستحضرید که ما یک ارث مادی داریم یک ارث معنوی که می گویند علما ورثه انبیا هستند. در ارث مادی تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمی رسد، تا پدر نمیرد چیزی به پسر نمی رسد. در ارث علمی و معنوی تا وارث نمیرد چیزی به او نمی دهند. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! تا وارث نمیرد، «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»،تا هوس را، تا هوی را، تا بدخواهی را، تا کینه را نکُشیم چیزی به ما نمی دهند. در «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاء»؛ گفتند: «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»، این خطبه دویست و چهل و خورده نهج البلاغه آن اواخرش که یک خطبه چهار سطری است؛ البته این خطبه همان چهار سطر نیست، این خطبه بیست صفحه است، سید رضی(رضوان الله تعالی علیه) این خطبه را تقطیع کرده است، شش هفت صفحه آن را اینجا ذکر کرده، بقیه را چهار سطر، پنج سطر ذکر کرده است؛ این همان خطبه ای است که به وجود مبارک حضرت امیر گفتند: «صِفْ لِی الْمُتَّقِین » و حضرت سیل وار آن خطبه را ریخت و آن مستمع «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا»،همان جا جان داد. این خطبه بیست صفحه ای است. چهار سطر از آن خطبه را در خطبه دویست و خورده ای ذکر کرد. حضرت فرمود: «قَدْ أَحْیا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» این غرور را، این خودخواهی را که من باید بالا بنشینم! حرف من باید بالا باشد! این القاب را باید به من بدهند! چرا نام مرا نبردند! همین چرا من و من! این غدّه بدخیم است. این تا آبروی آدم را نبرد رها نمی کند، وقتی آبروی آدم را برد رها می کند. مشکل دشمن داخلی و خارجی این است؛ دشمن خارجی از ما نفت می خواهد و گاز می خواهد و زمین می خواهد و همین! اما شیطان که حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک» آن که از ما نفت و گاز نمی خواهد، او که از ما زمین و مکان نمی خواهد؛ او از ما دو چیز می خواهد به ترتیب: اوّل دین، بعد آبرو. این طور نیست که  معاذالله  اگر دین کسی را گرفته او را کافر کرده، او را رها بکند؛ تا او را مسلوب الحیثیة نکند، آبرویش را نبرد رهایش نمی کند. این را باید بیندازد در سطل زباله، ما با چنین دشمنی روبه‎رو هستیم. این بیانات نورانی حضرت به ما می گوید که این دشمنی که می خواهد شما را در سطل زباله بیندازد اوّل دین را می گیرد بعد آبرو را، راه نجاتش این است. من اینجا باید بنشینم حرف من باید درست باشد چرا نام مرا نبردند؟ این عاقبتش آن درمی آید.

 همه علمایی که ماندند؛ این کم افتخار است که روزی ده هزار نفر بگویند «قال الشهید رحمه الله»؟ خواجه طوسی این طور است، علامه حلّی این طور است، محقق حلّی این طور است شیخ انصاری این طور است، امام این طور است. می بینید روزی هزارها می گویند «قال کذا رحمه الله»، چرا ما این طور نشویم؟ این راه که باز است. این دستورات اخلاقی برای همین است که شما وارث پیغمبر هستید، وارث پیغمبر هستید یعنی چه؟ وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) یک بیان رسمی داشت به همه اعلام کرد فرمود آقایان! شما قبل از بلوغ شناسنامه شما را پدر و مادر می گیرد؛ اما وقتی بالغ شدید باید برای خودتان شناسنامه بگیرید. باید پدرتان را انتخاب بکنید و من و علی(سلام الله علیهما) حاضریم شما را به عنوان فرزندی بپذیریم: «أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»اگر وجود مبارک حضرت امیر پدر ما شد و ما فرزندی او را قبول کردیم، مادر ما چه کسی خواهد بود؟ ما چرا این راه را نرویم؟ فرمود شما بیایید بچه های ما بشوید ما شما را قبول می کنیم.  معاذالله  مگر حیات و ممات دارد؟ این آیه نورانی که درباره آن حضرت آمده است که برای زمان حیات اوست، الآن هم وقتی به حرم مطهر حضرت در مدینه مشرّف می شویم همین را در کنار حرم او می خوانیم، خدا فرمود: اگر اینها گناه بکنند ظلم به نفس بکنند، نزد تو بیایند استغفار بکنند، تو برای اینها استغفار بکنی، ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾این برای زمان حیات است؛ الآن ما همین آیه را در کنار حرم مطهّر او در مدینه می خوانیم. حیات و مماتشان که یکی است. این دیگر صریح است دستور هم به ما دادند که زیارت هم بکنید، این آیه مربوط به زمان حیات حضرت است.  بنابراین حیات و ممات اینها یکی است، اینها صریحاً اعلام کردند بیایید بچه های ما بشوید ما می توانیم بچه های اینها بشویم. بچه های اینها که شدیم، می شویم وارث اینها. «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاء»، می توانیم بشویم؛ منتها تا وارث نمیرد چیزی از مورّث به او نمی رسد.

«وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکرُ مِرْآةٌ صَافِیةٌ»؛ ادب! در روایات ما هست که «وَ إِنْ جَالَسَک یهُودِی فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ»؛یهودی ها همیشه بدرفتار بودند، فرمود در سفر و در حضر یک یهودی با تو همنشین شده یک جا نشسته، ادب را رعایت بکن! ادب! این ظرافت است این زینت است. مگر شما نمی خواهید در سه بخش با جهان رابطه داشته باشید؟ بخش اوّل بخش ملّی و محلّی است که با خود مسلمان ها رابطه داریم. بخش دوم بخش منطقه ای است که با غیر مسلمان، ولی موحّد؛ مثل مسیحی کلیمی و اینها رابطه داریم. بخش سوم بخش بین المللی است با انسان ها رابطه داریم چه مسلمان چه کافر. فرمود در هر بخشی ادب را رعایت کنید. این کتاب ﴿ذِکری لِلْبَشَرِ﴾ است، حقوق بشر را دارد مشخص می کند؛ تنها مسلمان ها که نیستند. در سوره مبارکه «فرقان» دارد: ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾. خود حضرت هم درباره او آمد که ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاک إِلاّ کافَّةً لِّلنَّاسِ﴾، [40] اگر ناس است ناس سه قسم است سه بخش است ملّی است، منطقه ای است و بین المللی؛ فرمود: ادب را برای جامعه انسانیت شما باید رعایت بکنید تا آنها به شما رغبت بکنند، بشود «الْإِسْلَامُ یعْلُو وَ لَا یعْلَی عَلَیه» که زیباست و فکر یک آینه خوبی است انسان اگر فکر کند در آینه فکر اسرار عالم می تابد. آدم که مقلّدانه درس بخواند، وقتی وارد مجلس درس می شود اینها را به خاطر بسپارد؛ مثل جعبه ضبط صوت، بعد هم تحویل دیگری بدهد، این دیگر تولید ندارد! اما وقتی که اینها را به صورت آینه قرار داد، این آینه حقایق بیرون را نشان می دهد، می تواند فکر بکند. وقتی تفکر کرد موضوع و محمول و رابط و حد وسط و اینها را به هم نزدیک کرد، خیلی از حقایق برای او

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر