مقدمه
مطالعات امامت پژوهی به مطالعه و تحقیق در مبانی و مسائل امامت می پردازد و شامل مباحثی همچون تعریف امام و امامت، فلسفه و ضرورت وجود امام، جایگاه و ویژگی های امام می شود. این رشته، قابلیت مطالعه با رویکرد فقهی، کلامی، روایی، تفسیری و عرفانی دارد. ازاین رو، به شیوه های متعدد قابل پژوهش است. در این مقاله، مسائل اساسی امامت، تعریف، ضرورت وجود، ویژگی ها، از دیدگاه شیخ مفید بررسی می شود؛ اینکه مطابق رویکرد عقل گرایانه شیخ مفید، امام کیست و از چه شئونی برخوردار است؟ آیا لطف خداوند است که به وجود امام ضرورت می دهد یا عدالت؟ تعیین امام، به چه شیوه انجام می شود؟ عصمت امام مربوط به چه دورانی است و علم امام را تا کجا دربر می گیرد؟ عقل و نقل در این باره، چه محدوده ای را تأیید می کند؟
پیشینة مباحث امام شناختی، به زمان ائمة اطهار(ع) برمی گردد. از همان زمان اصحاب ائمة هدی(ع)،رساله هایی در زمینه امامت و ردیه هایی در پاسخ به مخالفان نوشتند و در گذر زمان، متکلمان و اندیشمندان مسلمان دراین باره فراوان قلم زده اند و آثاری گرانبها آفریدند (ر.ک: جمعی از نویسندگان، 1389، ص22-24).
شیخ مفید، به اعتراف رجالیون پیشگام ترین متکلم مسلمان[1] است که نبوغ فکری، وسعت فعالیت علمی، تأکید بر سبک روش عقلی در مباحث کلامی و تربیت شاگردانی همچون سیدمرتضی، طوسی، کراچکی و... در مکتب بغداد، از شاخصه های حیات علمی اوست. وی، همچنین در دورة غیبت کبری آغازگر رویکرد عقلی به مسائل کلامی است. ازاین رو، شایسته است دیدگاه های او دربارۀ مسئلۀ امامت، که از اساسی ترین مسائل اعتقادی و نخستین مسئله مورد اختلاف پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) است، از آثار متعدد ایشان به دست آید و مورد تحلیل قرار گیرد.
مقالات منتشره با محوریت آراء شیخ مفید، عمدتاً به بررسی و تحلیل بخشی از مباحث امامت شناسی پرداخته اند. برخی مقالات در این باره عبارتند از: «بررسی عصمت امام از دیدگاه شیخ مفید» (1387و1388)؛ «بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید» (1389)؛ «علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبایی» (1394)؛ «بررسی تطبیقی فلسفه امامت از دیدگاه شیخ مفید و شاگردان او، سید مرتضی و شیخ طوسی» (1390). اما این نوشتار در پی توصیف و تحلیل دیدگاه های شیخ مفید در رابطه با مسائل اساسی امامت است. با این هدف، روشن می گردد متکلم امامیه و متقدم نامداری مانند شیخ مفید، با روش عقل گرایانه خود، شاخصه های امامت را چگونه تبیین می کند؟ بدین ترتیب، چه تصویری از امام ارائه می دهد. آیا در مسئله ای مانند علم و عصمت، نگاه حداکثری دارد یا حداقلی؟ در نهایت، می تواند در تعیین محدوده حجیت کلام و فعل امام از نگاه ایشان کارایی داشته باشد.
بدین ترتیب، مسئلة اصلی مقاله حول محور بررسی دیدگاه شیخ مفید دربارة مسائل اساسی امامت است. ساختار اصلی مقاله بر پایه معرفی امام، بیان ضرورت شناخت و وجود امام، طریقه تعیین امام و نیز تعریف و اثبات مهم ترین ویژگی امام؛ یعنی عصمت و علم است. در این باره، مسئله گستره عصمت و علم امام، اهمیت عمده ای را به خود اختصاص داده است.
تعریف امام و امامت
شیخ مفید، امام را به عنوان جانشین و قائم مقام پیامبر معرفی می کند. وی، محدوده جانشینی پیامبر را هم اجرای احکام بر پاداشتن حدود الهی، حفظ شرایع و تربیت افراد انسان بیان می دارد (مفید، 1413ق - و، ص 65). طبق این تعریف، امام علاوه بر دارا بودن منصب اجرایی، قضایی و نظامی وظیفه تعلیم و تربیت امت را هم به عهده دارد. این امر دلالت دارد که امام کسی است که دارای مرجعیت دینی، حکومتی و معنوی و ولایی است.
شیخ در اثر دیگر خود، در تعریف امامت چنین می گوید:
امامت عبارت است از تقدم در آنچه که اطاعت صاحبش را اقتضا می کند و اقتدا به او در آنچه که او در آن بر بیان تقدم دارد. این تقدم چگونه و به چه چیز حاصل می شود؟ خداوند با توجه به سابقه ظهور احوال امام تقدم را برای او واجب گردانید تا بدین سبب رفتارش پاک گردد. سپس با توجه به استحقاقش نص را بر او واجب کرد (مفید، 1413ق ب، ص27).
از این عبارت، چنین برمی آید که با وجود امام، اگر به ظاهر تعارضی میان فعل او و بیان یا گفتاری پیش آمد، تقدم با فعل امام است و باید از آن پیروی کرد. در این تعریف، شیخ وجه تقدم را که مقتضی اطاعت از امام می شود و او را حتی بر بیان مقدم می دارد (= سابقه ظهور احوال امام)، فاعل تقدم (= خداوند) و شیوة تعیین تقدم (= نص) را بیان کرده است. به نظر می رسد، ویژگی های امام، همچون علم، عصمت، تسلیم محض بودن خداوند و... است که او را بر غیر مقدم می دارد. تقدم در این تعریف، به گونه ای همان ریاست عامه را می رساند. اما قیود دیگر همچون دامنه تقدم و نیابت از پیامبر، در این تعریف لحاظ نشده است. آنچه در این تعریف مورد تأکید است، وجوب اطاعت از امام است.
غیر از شیخ مفید، میان سایر متکلمان امامیه سده سوم و چهارم، علی رغم همت و دغدغه ایشان در طرح و اثبات مسئله امامت و رفع شبهات، تعریفی صریح از امام مشاهده نمی کنیم، بلکه مستقیماً به بیان شرایط و ویژگی های امام پرداخته اند. با این حال، می توان از کلام برخی از آنها عناصری را برای تعریف امام استخراج کرد. برای نمونه، عنصر قابل توجه در بیان شیخ صدوق راجع به امامت، عنصر «خلافت از خدا» است. صدوق امام را خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین می داند که خداوند او را برای اقامه حدود و اصلاح فساد و هدایت مردم نصب کرده است. ازاین رو، واجب الاطاعه است. از نظر شیخ صدوق، خلافت اعم از نبوت است، خلیفه می تواند نبی یا غیر نبی باشد. این خلافت تا روز قیامت ادامه دارد و هیچ زمانی خالی از خلیفه الهی نیست. خلیفه ای از دنیا نمی رود مگر اینکه جانشین بعدی خدا مشخص و معرفی می شود (صدوق، 1395ق، ج1، ص4-9).
از دیدگاه امامیه، مفهوم خلافت الهی نقش کلیدی در منصب امامت دارد. هر امام خلیفه و جانشین مستقیم خدا می شود، نه جانشین امام قبلی یا پیامبر. البته جانشینی خدا قابل جمع با وصایت است. هر امام، ضمن آنکه وصی امام قبلی خود است، خلیفۀ مستقیم خداست. باید تأمل کرد که آیا مراد از «نیابت از پیامبر» در تعریف شیخ مفید خلافت است یا وصایت. اگر مراد خلافت باشد که در این صورت، خلافت مستقیم الهی در این تعریف نادیده گرفته شده است و به جای آن، خلافت از پیامبر مطرح شده است که جای تأمل دارد. اگر مراد از نیابت وصایت باشد در این صورت، به مفهوم کلیدی خلافت الهی در این تعریف توجهی نشده است و از این نظر، دچار نقص است.
ضرورت شناخت امام و طریق آن
شیخ مفید بر این باور است که شناخت امام از مؤکدترین واجبات است. وی بر وجوب این شناخت، به چهار نوع دلیل تمسک می کند. یک دلیل او دلیل قرآنی است. وی به استناد آیة 59 سورة نساء، «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ»، استدلال می کند که اطاعت خدا و پیامبر و اولی الامر (امامان) واجب است. ازآنجاکه اطاعت فرع معرفت است، معرفت آنها نیز واجب می شود. همچنین، به استناد آیة 71 اسراء، که هر فردی در قیامت به امام خودش فراخوانده می شود، می گوید: این فراخوان بدون اینکه علم و معرفت امام بر او واجب باشد، صحیح نیست (مفید، 1413 ق ب، ص28).
دلیل دیگر شیخ مفید، دلیل روایی است که با توجه به حدیث «من مات و هو لایعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» (عاملی، 1409ق، ج16، ص46)، جهل به امام را خروج از اسلام می داند. ازاین رو، آن را جایز ندانسته و در مقابل، معرفت به امام را واجب می داند. دلیل دیگر شیخ مفید اجماع است و معتقد است:
بین مسلمانان اختلافی در این باره نیست که معرفت امام مسلمین، مانند بیشتر فرائض دینی واجب است. در نهایت، استدلالی قیاسی مطرح می کند که بر اساس آن، می یابیم انجام برخی تکالیف، وابسته به شناخت امامان است. ازاین رو، شناخت شان بر انسان واجب است. مثلاً تسلیم ایشان بودن در پرداخت اموال و رجوع به آنها، برای حل و رفع اختلاف و نیاز به حضورشان برای اقامه واجبات مانند: نماز، زکوه، حج و جهاد، که از احکام شریعت است، تکالیفی است که وجوب آنها بدون شناخت امام تکلیف مالایطاق است و این بر خدا محال است. پس، ثابت می شود که خدا معرفت ائمه را واجب کرده و بی شک بر شخص آنها دلالت کرده است (مفید، 1413ق ب، ص29).
نکته قابل توجه در دیدگاه شیخ در این است که عقل تنها وجوب معرفت را تشخیص می دهد، اما راه شناخت، به معنای تشخیص فرد امام و شناخت ویژگی های او، تنها تعلیم و نص الهی است. ایشان راه شناخت امام از سوی مردم را به دو صورت می داند: یا معجزه ای از امام صادر شود و یا توسط پیامبر یا امام قبلی به امامتش تصریح شود. به گفتۀ شیخ مفید، امامیه اتفاق دارند که اگر امام معجزه اقامه نکند، اثبات امامتش توقیفی و تنها از طریق نص بر عین اوست (مفید، 1413ق و، ص39).
ضرورت وجود امام
شیخ مفید یکی از دلایل خود بر ضرورت وجود امام را به مسئله لطف مرتبط می کند. برهان لطف، در میان متکلمان اسلامی نقش عمده در اثبات مسائل اصولی دین ایفا می کند. متکلمان امامیه، لطف را چنین تعریف کرده اند: آنچه که مکلف با آن به اطاعت نزدیک و از معصیت دور می شود، بدون آنکه او را به حد اجبار و اضطرار برساند (حلی، 1413 ق، ص37؛ مقداد، 1422ق، ص227). به اعتقاد ایشان، لطف بر خدا واجب است و علت آن از باب حکمت است (حلی، 1413 ق، ص35و39). شیخ مفید نیز وجوب لطف را از باب کرم و جود می داند؛ نه از باب عدل که اگر خدا لطف نکند، ظالم باشد (مفید، 1413ق و، ص59). از نظر وی، این لطف که برخاسته از جود و کرم اوست، دائر مدار مصلحت است. خداوند همواره امور بندگان مکلفش همچون رزق، فقر، غنا، سلامتی، بیماری و... را بر اساس بهترین مصلحت و بهره تدبیر می کند و از این باب، از هیچ منفعتی برای بنده اش دریغ نمی کند. در غیر این صورت، بیهوده گی، بخل و نیاز را نتیجه می دهد که این برخدا محال است (همان). تداوم این لطف، کاملاً در گرو اعمال بنده است. بنابراین، این مصلحت ها با تغییر احوال و شرایط تغییر می یابند. نکته مهم اینکه تدبیر همین تداوم و تغییر بر اساس حکمت انجام می گیرد و کاری حکیمانه و عقلایی است (ر.ک: مفید، 1413ق ج، ص114-116).
دلیل دیگر شیخ مفید بر ضرورت وجود امام این است که خداوند به سبب امام، بر بندگان مکلفش احتجاج می کند و با وجود او مصلحت دین کامل می شود. پس هیچ زمانی نمی تواند خالی از امام باشد (مفید، 1413 ق و، ص39).
مقایسه میان این دو دلیل نشان می دهد که در دلیل اول، ضرورت وجود امام، با توجه به وظیفه ای که خداوند بر دوش بندگان گذاشته است. در دلیل دوم، همین موضوع با توجه به وظیفه ای که امام دارد و آن تکمیل مصلحت دین است، اثبات می شود.
پاسخ به یک شبهه
شیخ مفید به شبهه ای از زبان مخالفان امامیه اشاره می کند که بر اساس آن، قول به ضرورت وجود امام، با قول به غیبت امام ناسازگار است. بر اساس این شبهه، امامیه ازیک سو، وجود و ظهور، امر و نهی، تدبیر امام و شاهد و ناظر بودن مردم نسبت به آن را مقتضای لطف خدا و واجب می داند و از سوی دیگر، غیبت و استتار امام از مردم را روا می داند. این دو، چگونه قابل جمع است؟ آیا استتار امام اخلال در لطف خدا نیست؟
شیخ در پاسخ می گوید: این شبهه ناشی از عدم شناخت انواع صلاح و فساد است. خداوند همه مخلوقاتش را از روی مصلحت تدبیر می کند و مصلحت مخلوقات تابع احوال آنهاست و آن با تغییر احوالشان، تغییر می کند. این تغییر مصلحت، امری عقلایی و عاری از تناقض است. اگر امام یاری و اطاعت شود، مصلحت انسان ها در ظهور و حضور و تدبیر امام در مرآی و منظر ایشان است و گرنه مصلحت مردم در استتار امام است. در این باره ملامت متوجه کسانی است که با سوء رفتار و اعتقاد خود، سبب غیبت امام شدند. این مصلحت مانع از ضرورت وجود امام نیست، بلکه تدبیری برتر و شایسته تر است (مفید، 1413 ق ج، ص113-117). به عبارت دیگر، به گفته خواجه طوسی، وجود و تصرف امام هر یک لطف جداگانه ای است که خدا و امام در این باره دریغ نکرده اند. اما ظاهر نبودنش، ناشی از بدرفتاری ما مردم است (طوسی، 1407ق، ص221).
تفضلی یا استحقاقی بودن امامت
یکی از مسائلی که شیخ مفید، ذیل مبحث امامت مطرح می کند، این است که آیا امامت برای امام، از باب تفضل است یا استحقاق. شیخ الاسلام زنجانی در حاشیه خود بر این مطلب می نویسد: «درباره تفضلی یا استحقاقی بودن نبوت یا امامت میان فلاسفه و متکلمین اختلاف است. فلاسفه قائل به استحقاقی بودن این مسئله هستند؛ زیرا نبوت را امر ضروری و لازم در نظام وجود می دانند (زنجانی، 1413ق، ص168). برای روشن شدن تفاوت میان «تفضل» و «استحقاق» باید توجه داشت که در استحقاق، نوعی حق مطرح است که باید آن را پاس داشت، ولی تفضل، مرحمتی از جانب خدا به شمار می رود.
با این حال، باید گفت: که این دو قابل جمع هستند. می توان از یک حیث، نگاه استحقاقی داشت و از حیث دیگر، نگاه تفضلی. شیخ ابراهیم انصاری در حاشیه خود بر اوائل المقالات می گوید:
هر حقی از حقوق اجتماعی مثل حق نبوت و امامت و ابوت و غیر آن دو جهت دارد: 1. جهت تکلیف و وظیفه که در آن رابطۀ میان خدا و عبد لحاظ شود؛ به این صورت که خداوند وظیفه ای را بر دوش امام می گذارد و او را به منصبی خاص مأمور می کند که از این جهت تفضل محسوب می شود؛ زیرا این از ناحیه پروردگار است و عبد استحقاقی از جانب خدا ندارد. 2. جهت تعظیم و اکرام و وجوب اطاعت از او بر خلق؛ این نسبت و رابطه میان نبی یا امام و مردم برقرار است و از اینکه خداوند اطاعت از نبی یا امام را بر مردم واجب کرده است و او را از این جهت برتری داده است، می توان نتیجه گرفت که او نسبت به دیگران استحقاق چنین چیزی را داشته است؛ وگرنه تفضیل کسی بر تمام مردم و ایجاب اطاعت او بر مردم بدون مزیت گزاف و بر خدا محال است (انصاری زنجانی، 1413ق، ص307308).
شیخ مفید نیز به گونه ای میان تفضل و استحقاق جمع می کند، اینکه خداوند به جهت آنکه می داند عاقبت نبی یا امام نیکو است، او را بر دیگران برتری می دهد و به امامت یا نبوت می رساند. این تفضل از جانب خدا محسوب می شود. اما از این جهت که نبی یا امام عزم بر اجرای دستورات الهی در میان خلق و انجام تکالیف الهی دارد، مستحق اطاعت و احترام از سوی مردم است که این از باب استحقاق است (مفید، 1413ق - و، ص64-63).
این سؤال طرح می شود که اگر گزینش نبی یا امام از سوی خدا، به جهت علم خدا به خوش عاقبتی او است، پس این دیگر تفضل نیست؛ بلکه استحقاق است؛ چراکه تفضل جایی است که علتی برای تفضیلش در کار نباشد. پاسخ این است که در اینجا باید میان عدل و حکمت خدا تمایز گذاشت. حکمت خدا اقتضا می کند که به جهت وجود مزایا در نبی یا امام، او را برای منصب نبوت یا امامت برگزیند. اگر غیر او را برگزیند، خلاف حکمت عمل کرده است. با این حال، این گزینش را می توان از باب تفضل دانست، نه استحقاق؛ چراکه این مزایا حقی را ایجاد نمی کند که خداوند مکلف به رعایت آن باشد. به عبارت دیگر، اگر با وجود این مزایا، به نبوت یا امامت برگزیده نشود، ظلمی در حق او نشده است و عدالت خدا زیرسؤال نمی رود؛ یعنی استحقاق دو معنا دارد و شیخ مفید استحقاقی را رد می کند که مقتضای عدل است و اگر ترک شود ظلم پیش می آید، نه استحقاقی که مقتضای حکمت است و اگر ترک شود گزاف پیش می آید. این استحقاق، همان تفضل است (انصاری زنجانی، 1413ق، ص308).
طریقه تعیین امام
شیخ مفید، تنها طریق تعیین امام از سوی خداوند را در صورت نبود معجزه، نص می داند (مفید، 1413ق و، ص40). ایشان در مورد تعیین امامان دوازده گانه، یکی پس از دیگری، به شیوه نص و تصریح، به نام و تعداد آنها در کلام پیامبر، روایات فراوانی آورده است که به تواتر و اجماع بر آن اعتقاد دارد (مفید، 1413ق ه.، ص43-49؛ همو، 143ق الف، ص208). بر اساس برخی روایات، کم یا زیاد کردن آنها، موجب خروج از دین یا ولایت اهل بیت است (مفید، 1413ق الف، ص233).
وی اتفاق امامیه را بر این می داند که امامت پس از پیامبر تا آخر عالم، منحصر در بنی هاشم است که عبارتند از: دوازه امام معصوم(ع)؛ چراکه هم پیامبر هم امیرمؤمنان علی(ع)،هم امامان بعدی، هریک بر جانشینی امام بعد خود نص و تصریح کرده اند.
از نظر شیخ، این مطلب هم موافق قیاس عقلی است هم نقل قابل قبول در این باره داریم و هم برهان آشکاری وجود دارد که فرد را به سمت یقین می کشاند (مفید، 1413ق و، ص40-41).
عصمت امام
از دیدگاه شیخ مفید، عصمت از جانب خدا از سنخ توفیق و یا تفضل است. وی، در جایی عصمت را توفیقی می داند که اگر انسان از خدا اطاعت کند، بدان سبب از مکروه در امان می ماند (مفید، 1413 ق و، ص134). اما در جایی دیگر می گوید:
عصمت تفضلی از سوی خدا است بر کسی که می داند به آن متمسک می شود و با وجود آن اقدام بر معصیت نمی کند. اما عصمت از جانب حجج عبارت است از حفظ و نگهداری خود از گناه و خطا در دین در عین قدرت بی آنکه در این باره مجبور به فعل حسن و ترک قبیح باشند. این حالت در همه افراد وجود ندارد، بلکه برگزیدگان و اخیار چنین هستند (مفید، 1413ق ز، ص128).
بر اساس این تعاریف، عصمت پدیده ای دو سویه است: موهبتی الهی است که به فردی اعطا می شود که شایستگی دریافت آن را داشته باشد و خدا از ازل به این شایستگی علم دارد. این موهبت عبارت از: نیرویی است که بدون اضطرار فرد را نسبت به گناه بی انگیزه می کند. به بیان دیگر، اولاً، عصمت یک عطیه الهی است. ثانیاً، بر اثر تلاش خود فرد به او اعطا می شود و حالت بازدارندگی در فرد ایجاد می کند.
دلیل بر عصمت امام
شیخ مفید عصمت امام را به مسئله جانشینی امام پس از پیامبر مرتبط ساخته، می گوید: از آنجا که امامان در تنفیذ احکام و برپا داشتن حدود و حفظ دین و تربیت مردم جانشین پیامبران هستند، مانند ایشان معصوم هستند (مفید، 1413ق و، ص65). این دلیل بیان می کند ازآنجاکه امامت ادامه دهنده نبوت و رسالت است و امام جانشین نبی در وظایفش است، مسئله سهو، نسیان و خطا هم در امام منتفی است؛ زیرا فرض عدم عصمت مسئله حفظ و ابلاغ دین ازیک سو، و حجیت امام و اعتماد مردم از سوی دیگر را خدشه دار می سازد.
ازآنجاکه شیخ صدوق، امام را بر محور خلافت الهی تعریف می کند، نه نیابت از پیامبر؛ در دلیل عصمت هم بیان متفاوتی بر مبنای خلافت الهی ارائه می دهد. ایشان، به استناد آیه 30 سورة «بقره» می گوید: ازآنجاکه نبی یا امام خلیفه خداوند است و بنا به قاعده عرف نزد عام و خاص، رفتار و صفات خلیفه، دلالت بر رفتار و صفات خلیفه گذار دارد؛ پس خلیفه خداوند باید معصوم باشد (صدوق، 1395ق، ج1، ص5). و بر خداوند، که از خیانت نهی می کند (نساء: 105)، هیچ گاه روا نیست که خلیفه خائن بر مردم بگمارد، بلکه خلیفه خداوند باید پاک سیرت باشد (همان، ص10). ایشان در این استدلال، دلیل عصمت امام را به خداوند - به عنوان فاعل و جاعل خلیفه- مرتبط می سازد. بدین ترتیب، شیخ صدوق به استناد خلیفة الله بودن امام و شأن هدایت گری و تبیین گری، عصمت او را ثابت می کند.
محدوده و گستره عصمت
مراد از «گسترة عصمت» این است که معصوم در چه قلمرو و در چه زمانی، خود را از گناه نگه می دارد؟ آیا در همة عمر، یا برهه خاصی از آن؟ آیا نسبت به برخی امور، یا همه موارد؟ شیخ مفید هم عقیده با جمهور امامیه، نبی را از همة کبائر و از همة صغائری که موجب ذم و سرزنش می شود، پیش و پس از نبوت معصوم می داند. اما پیش از نبوت، وقوع سهوی صغیره ای که موجب بی اعتباری، تحقیر و سرزنش فاعلش نمی شود (صغیرۀ غیرمنفره) را جائز می داند. با این حال، در مورد پیامبر اسلام (ص)، با توجه به شهادت قرآن و اخبار، همگام با جمهور امامیه معتقد است: از ابتداء خلقت تا آخر عمر، هیچ گناه عمدی و سهوی مرتکب نشده است. دلیل قرآنی آن، این است: «ما ضل صاحبکم و ما غوی» (نجم: 2)، که هم ضلالت و هم غوایت از پیامبر نفی شده است؛ با این بیان که در قرآن از معصیت به غوایت (طه: 121) و از نسیان به ضلال (بقره: 282) تعبیر شده است. «غوایت» نوعی محرومیت است و فاعل معصیت با انجام گناه از ثواب ترک آن محروم می شود. «نسیان» هم در لغت به معنای ضلالت معروف است (مفید، 1413 ق و، ص62). در مورد عصمت ائمه نیز شیخ مفید معتقد است: به جهت اینکه امامان جانشین انبیا هستند، معصوم به عصمت ایشان هستند و هیچ گونه سهوی در دین و نسیانی از احکام بر ایشان جائز نیست. همچنین، هیچ صغیره ای از ایشان جائز نیست، مگر همان موردی که درباره انبیا بیان شد؛ یعنی جواز صغیرۀ غیرمنفره پیش از امامت (همان، ص65).
مارتین مکدرموت می گوید: تنها اعتراف شیخ مفید به ضعف بشری امامان، همان است که دربارة سایر پیامبران غیر از پیامبر اسلام نظر داد: «ارتکاب سهوی صغیره غیرمنفره» (مکدرموت، 1372،ص144). محققان امامیه، به استناد ادلة قطعی عقلی و نقلی دال بر عصمت قائلند که ایشان در امور دین سهو نمی کنند و الا فایدة بعثت و لطف موجود در امام منتفی می شود (مجلسی، 1404ق، ج6، ص297). با این حال، شیخ مفید در تصحیح اعتقادات امامیه، میان آنچه مقتضای عقل و خبر است تفاوت میگذارد. به عقیدۀ شیخ مفید، عقل جائز می داند که انبیاء و ائمه، امر مندوب را سهواً ترک کنند، ولی طبق نقل و خبر، آنها از زمان کمال عقلشان تا قبض روحشان، حجت خدا بر مردم بوده اند و در همة این احوال، متصف به کمال بوده اند و پیش و پس از نبوت و امامتشان، از ترک مستحب و واجب در امان بوده اند و پیش از تکلیفشان هم هیچ نقص و جهلی نداشتند. به عقیدۀ شیخ، اخبار دراین باره قابل انکار نیست و از نظر عقلی هم منعی وجود ندارد (مفید، 1413 ق ز، ص128). بنابراین، میتوان گفت: از نظر شیخ، گرچه به لحاظ عقلی ارتکاب سهوی صغیره غیرمنفره، پیش از نبوت و امامت جائز است، اما اخبار، چنین چیزی را از پیامبر ما و ائمه نفی می کند.
علم امام
دو سؤالی که دربارۀ علم امام مطرح است، اینکه اولاً، منشأ علم امام چیست و امام علم خود را از چه راه به دست می آورد؟ ثانیاً، دامنه و گستره علم امام چقدر است و به چه مواردی تعلق می گیرد؟
منشأ علم امام
دراین باره شیخ مفید به استناد روایات و به تأیید عقلی، چند منبع و روش را معرفی می کند:
1. تعلیم پیامبر: یکی از راههای فراگیری علم امام، تعلیم پیامبر به ایشان است. روایات متعددی بیان می کند که پیامبر باب علمی را به حضرت یاد داد که از آن، هزاران باب و از هر بابی هزار باب دیگر گشوده شد (مفید، 1413ق الف، ص282). امام باقر(ع) می فرماید: پیامبر خطاب به امیرمؤمنان فرمود: من و تو شریک در علم هستیم. قسم به خدا، پیامبر حرفی را یاد نگرفت از آنچه خدا به او تعلیم فرمود، مگر اینکه آن را به علی یاد داد. سپس، علم به ما منتهی شد (همان، ص279).
2. وراثت: یکی دیگر از راه های علم امام، از طریق وراثت است. در روایات، به این مطلب پرداخته شده است که امام وارث علم اوصیا و انبیاء پیش از خود است (همان). امام رضا(ع) می فرماید: ما اهل بیت کوچک ما از بزرگ ما به طور کامل ارث می برد (همان، ص282). باید توجه داشت: وراثت دو گونه است: وراثت در امور جسمانی که گاه از آن به «شباهت» تعبیر می شود، و در امور غیرجسمانی مثل هوش و ذکاوت. وراثت در علم نیز از همین قبیل است. معنایی که از این وراثت به ذهن متبادر می شود این است که علم امام قبلی به گونه غیراختیاری و یک جا به امام بعد که تداوم بخش منصب امامت است، منتقل می شود.
3. وحی و تحدیث ملائکه: یکی دیگر از راه های علم امام، وحی است. شیخ مفید، یکی از راه های رسیدن اوامر و نواهی خداوند به ائمه را گاه مخاطبه خدا، بدون واسطه و گاه توسط ملک، همراه آیات و نشانه ها می داند (مفید، 1413 ق ز، ص38). برخی اخبار مؤید و گویای این شیوه دریافت است. راوی از امام می پرسد: علم عالم شما چگونه است؟ آیا یک باره و به کلی، در قلب او افکنده می شود، یا درگوش او القا می شود؟ امام می فرماید: از راه وحی؛ وحیی مانند وحی به مادر حضرت موسی است. همچنین از راه تحدیث. در این روایات، امام به عنوان محدث معرفی شده است؛ به این معنا که ملائکه با او حدیث می کنند و مراد از تحدیث ملائکه، همان افکندن در گوش و القا در قلب است؛ از نوع تحدیث ملائکه با همراه سلیمان یا همراه موسی یا ذی القرنین (مفید، 1413ق الف، ص286-287). امام صادق(ع) در پاسخ به راوی، نجوای خداوند با علی(ع) توسط جبرئیل را تأیید می کند (همان، ص278). ایشان، در این باره اخباری را نقل می کند که حاکی از اینکه ائمه همگی محدث و مفهم هستند (همان، ص329-334).
از دیدگاه شیخ مفید، عقل هیچ منعی از نزول وحی بر ائمه هرچند نبی نیستند شنیدن کلام ملائکه توسط ایشان و ظهور معجزه به دست ایشان ندارد. به نظر ایشان، بعثت پیامبری پس از پیامبر ما، یا به عبارتی «نبی» نامیدن امام، منع عقلی ندارد؛ زیرا هر آنچه برای نبی حاصل است (وحی یا رؤیت ملک)، برای امام هم حاصل است؛ بلکه امتناعش به جهت شرع و اجماع مبتنی بر آن است. اجماع و اتفاق بر اینکه چنین قولی خلاف دین و گویندة آن بر خطا و کفر است.
اما ازآنجاکه ائمه شرعاً نبی نیستند، وحیی که به ایشان نازل می شود، از نوع وحی نبوی و دربارة تبلیغ رسالت و دستورات شریعت نیست؛ زیرا آن خاتمه یافته است، بلکه از نوع وحیی است که به مادر حضرت موسی و حضرت مریم و ذی القرنین نازل شد. این قسم وحی، در ائمه و اولیا یافت می شود. این نوع وحی، یا برای اظهار محبت خداوند با بنده اش و نجوا با او و تأیید و تسدید او و مانند آن است. (هود: 72؛ قصص: 42،19،7؛ مریم:45)، یا غیر این است. مثل آنجا که افراد عادی یا قوم لوط، یا سامری ملکی را دیدند یا صدایش را شنیدند (اعراف:18؛ قمر:38) اعتراف به نزول و وجود این نوع وحی، نه تنها باطل و حرام نیست، بلکه انکار آن، انکار صریح قرآن و روایات متواتر و تاریخ قطعی است.
شیخ، همچنین شنیدن کلام ملائکه، بدون رؤیت آنها توسط ائمه را عقلاً جائز می داند و این را در صدیقین از شیعه، که معصوم از گمراهی باشند، ممتنع نمی داند. به نظر شیخ، بر صحت این مطلب برای ائمه و نیکوکاران از شیعه حجت و برهان وجود دارد (مفید، 1413 ق و، ص69).
4. احداث کلام در جسم: شیخ در این باره که اوامر و نواهی خدا، چگونه به ائمه می رسد؟ می گوید: به جهت تغایر خداوند با آفریده هایش و تنزیهش از ویژگی های جسمانی، نحوه خطاب و کلامش تفاوت می کند. او گاه، کلامش را در جسمی ایجاد می کند، به گونه ای که مخاطب می فهمد، این کلام اوست؛ زیرا حکمت خداوند به گونه ای در عقل ها ثبت و حک شده است که بر بندگان التباس پیش نمی آید و دروغ بر خدا را تصدیق و باطلی را تقویت نمی کند (مفید، 1413ق ز، ص38).
جهات علم امام
در مورد جهات علم شقوق مختلفی مطرح است. آیا علم امام به ظواهر امور است، یا به بواطن و ضمائر و غیب هم تعلق می گیرد؟ اگر امام، علم به بواطن هم داشته باشد، آیا بر اساس آن، حکم و قضاوت می کند، یا بر همان مبنای ظاهر حکم می کند؟ آیا امام فقط امور مربوط به دین را می داند، یا غیر آن از قبیل حرفه ها، صنائع و سایر لغات را هم می داند. در این قسمت، این جهات مورد بررسی قرار می گیرد.
علم ائمه به زبان و لغات
در وجوب عقلی این علم برای امام، میان امامیه اختلاف نظر وجود دارد: شیخ مفید و شاگردانش، بر این باورند که این نوع علم برای امام، به لحاظ عقلی و از جهت قیاس؛ نه ممتنع است، نه واجب. به گفته شیخ، جماعتی از امامیه (بجز بنی نوبخت) با او هم رأی هستند (مفید، 1413ق و، ص67).
اما روایات در این باره، حکم دیگری دارد. بنا بر روایات، امام همه لغات و زبان را می داند. ازاین رو، می تواند به وجوه مختلف صحبت و یا مسئله ای را بررسی کند. امام، حتی منطق الطیر را هم می داند (مفید،1413ق الف، ص289-302). شیخ مفید ورود و وجود این اخبار را اخبار از جانب کسانی که تصدیق آنها واجب است، در این باره که ائمه این علم را دارند می پذیرد. اما این اخبار، برای او قطع آور نیست (مفید، 1413ق و، ص67).
علم ائمه به ضمائر و بواطن و امور غیب
شیخ مفید بر این باور است که این نوع علم، برای امام ضرورت عقلی ندارد و شرط امامت نیست. اما خداوند از باب لطف و اکرام، به جهت تمسک مردم به امامتشان و اطاعت از آنها، ایشان را از این علم بهره مند می سازد. اما از نظر شیخ، اطلاق علم غیب بر ایشان سخنی فاسد و نادرست است؛ زیرا علم غیب، وصف کسی است که به نفسه علم به اشیا دارد، نه به علم مستفاد و این مختص خداوند است. به گفته شیخ، تنها اندکی از مفوضه و غلات با او در این باره هم عقیده نیستند (همان).
به اعتقاد شیخ مفید، به اجماع شیعه چنین نیست که امام همه اعیان و جزئیات حوادث و اتفاقات را به تفصیل و تمییز بداند، بلکه جائز است امام اعیان وقائع و اتفاقات را با اعلام از جانب خدا بداند؛ نه اینکه به طور مطلق بگوییم امام همه اتفاقات را می داند؛ زیرا این ادعایی بی دلیل است (مفید، 1413ق ز، ص69). امام نیز در پاسخ به اینکه آیا علم غیب دارد، این را نفی می کند، بلکه تعلیم آن را به خدا استناد می دهد (مفید، 1413ق الف، ص286). می توان از این روایت استفاده کرد که اصطلاح «علم غیب» گویا، دربردارنده علم غیب مطلق، بی نهایت و به نفسه است و ظهور در علم استقلالی دارد و این تنها مختص خداوند است. بنابراین، روا نیست به غیر خدا اطلاق شود. اما این بدین معنا نیست که امام امور غیب و مخفی را به کلی نمی داند، بلکه اگر اراده کند و بخواهد، خداوند او را آگاه می کند. بنابراین، آگاهی امام به موارد غیب به طور محدود و به اذن و رضایت خدا و از روی مصلحت و به تعلیم اوست. این نوع علم را علم مستفاد گویند.
مضمون روایات در این باره، حاکی از وسعت دایره علم امام است. شیخ مفید، روایات بسیاری دراین باره در الاختصاص آورده است که بیانگر اطلاع و انباء امام بر غیب است. امام صادق(ع) می فرماید: خزائن و مفاتیح زمین در دست ماست (همان،ص269). در یک دسته از روایات، امام خود را این گونه معرفی کرده است که ما با دیدن فرد می یابیم که او از حقیقت ایمان برخوردار است، یا از حقیقت نفاق (همان، ص278).
امام علی(ع) می فرمود: پیش از آنکه مرا از دست دهید، از من بپرسید. قسم به خدا، هیچ زمین حاصل خیز و خشکی نیست و نه گروهی که هدایت یا گمراه کند، الا اینکه رهبر و فرماندار آن را می شناسم. روایت دیگر دربارة خبر مرگ خالدبن عرفطه و تکذیب خبر توسط حضرت و خبر به اینکه او رهبری قوم گمراهی (لشکر عمر سعد) را خواهد داشت و پرچمدار او حبیب بن جماز است، وجود دارد (همان، ص280). این همه، به این جهت است که به فرموده امام، همه چیز در قرآن و سنت است و علم تمام اینها نزد ائمه است (همان، ص281). بر مبنای روایات زیادی، پیامبر هزار باب علم از حلال و حرام و علم گذشته و آینده تا روز قیامت و حتی علم بلایا، منایا و فصل الخطاب به امیرالمؤمنین یاد داد (همان، ص283).
بنابراین، شاخصه های نظریه نفی علم غیب از امام، عبارتند از: 1. ضرورت و شرط عقلی آن برای امامت؛ 2. مطلق و غیرمستفاد بودن آن؛ 3. اطلاق همین عنوان بر امام. نفی علم غیب از امام، تنها به این معناست وگرنه با نظر به روایات و با نفی ویژگی های فوق اطلاع بر غیب به امام، اسناد داده می شود.
پرسش مطرح در این باره، این است که: طبق این مبنا، آیا قضاوت امام بر اساس ظواهر است؛ گرچه باطن و حقیقت چیز دیگر باشد، یا امام بر مبنای علمش به باطن و حقیقت امر حکم می کند؟
شیخ مفید چند حالت را متصور و همه را ممکن و محتمل می داند:
جائز است عقلاً به جهت مصالحی برخی بواطن امور از امام پوشیده باشد و به ظواهر حکم کند گرچه حقیقت امر نزد خدا چیز دیگر باشد. عقلاً جائز است خدا امام را در برخی موارد به بواطن امور و وقائع پنهان ارشاد و از شاهدان صادق و کاذب آگاه گرداند و حقیقت حال را از او مخفی ندارد و او به مقتضای قطع و یقینش عمل کند. جائز است که با وجود علم و اطلاعشان بر برخی بواطن مکلف به عمل بر طبق ظاهر باشند و آنچه را می دانند به جهت تقیه یا غیر آن اظهار نکنند. پس امر در این باره موکول به مصالح موجود در احکام یا الطافی است که مقتضی اظهار یا اخفاء حکم است (مفید، 1413ق ز، ص66). مثلاً در مورد علم امام به زمان شهادتش، چه بسا خبری در این باره باشد، اما لازمه اش این نیست که به علمش ترتیب اثر بدهد؛ زیرا چه بسا خداوند او را متعبد به صبر بر شهادت کرده باشد؛ چراکه راه قرب و طاعت همین است. تا به این ترتیب علوّ درجه یابد (همان، ص 69).
به نظر می رسد، احتمال سوم با دو احتمال فوق فرق می کند. در دو احتمال اول، ایشان ابتدا علم به بواطن ندارند و خدا آنها را طبق مصلحت خود، یا ارشاد به خفیات می کند، یا نمی کند. ولی در احتمال سوم، امکان دارد که امام از ابتدا و همیشه از علم لدنی برخوردار باشد. اما گاهی به جهت تقیه یا مصلحت از آن استفاده می کند و گاهی نمی کند. به عبارت دیگر، در حالت اول و دوم، امام شأنیت علم به خفیات را دارد و این علم در او بالقوه است. اما در حالت سوم، این علم در امام بالفعل است، ولی استفاده از آن به اذن خدا و شرایط موجود بستگی دارد.
شیخ مفید در این باره، اختلاف اقوال امامیه را مطرح می کند: برخی گمان می کنند که ائمه در هر حال، بر مبنای ظواهر حکم می کنند؛ نه بر مبنای آنچه می دانند. برخی گمان می کنند که ائمه بر مبنای بواطن حکم می کنند، نه ظواهر؛ زیرا در ظواهر احتمال خلاف است. برخی هم عقیده با او هستند (مفید، 1413ق و، ص66).
منشأ این اقوال سه گانه، اختلاف اخبار در این باب است. گاه امام بر مبنای دلائل شرعی و احکام ظاهری معروف، مثل عمل به گفتار شاهدان و دلیل و رجوع به قسم و سایر اصول قضاوت حکم می کند. گاه طبق برخی آثار دیگر، امام به مقتضای علم به حقائق و واقعیات و نه بر اساس ظواهر عمل می کند (زنجانی، 1413ق، ص172).
نتیجه گیری
از آنچه گذشت نتایج زیر به دست می آید:
1. شیخ مفید متکلم شیعی سدة پنجم با رویکردی عقل گرایانه، به ساختارمند کردن کلام امامی می پردازد. البته گاه نیز در پردازش و تأیید، به آن صبغه ای نقلی می دهد.
2. روش شیخ مفید، در برخی آثار خود، چنین است که در مسائل اساسی امامت عامه با رویکردی عقلی پیش می رود و در ضمن آن، گاه به قرآن و روایت هم استشهاد می کند. اما در دیگر کتب خود، به طریق نقلی به استناد تاریخ یا روایت، مسائل خاصه امامت مثل افضلیت ائمه، مواردی از علم امام، علت نبرد یا کناره گیری امام و... را بیان کرده است.
3. شیخ مفید در بیشتر مسائل امامت، هماهنگ با سایر متکلمان امامیه سخن می گوید. اما در دو مسئله چالش برانگیز عصمت و علم میان بسیاری از متکلمان امامیه، از جمله ایشان هم سویی و اتفاق رأی مشاهده نمی شود.
4. شیخ مفید در سایر مسائل امامت، از نقل مؤیدی بر کلام خود می آورد. اما به گونه ای جالب و شگفت استناد نقلی او، در دو مسئله علم و عصمت خلاف نظرگاه عقلی اوست. خود هم به این تنافی اذعان و اعتراف دارد، اما به گونه ای درصدد جمع و رفع یا بقاء آن برمی آید.
5. در تعریف و ضرورت وجود امام، چالشی میان رویکرد عقلی شیخ مفید و ادله نقلی مشاهده نمی شود.
6. در مسئلة منصوصیت، که آن را تنها راه تشخیص امام و برخوردار از برهانی آشکار می داند که یقین را به بار می نشاند. از نظر او همراهی عقل و نقل وجود دارد.
7. در خصوص گستره عصمت و علم امام، ادله نقلی شیخ، او را در دیدگاه عقلی اش یاری نمی کند. موضع او در این موارد، در صورت اعتبار نقل، به شیوه تفصیل سعی در جمع آن دو است. در غیر این صورت، با احتیاط از کنار آن می گذرد؛ زیرا قطع و یقینی برایش نمی آورد.
منابع
ابن ندیم، 1988، الفهرست، چ سوم، بیروت، دارالمسیره.
انصاری زنجانی، ابراهیم، 1413ق، تعلیقات بر اوائل المقالات، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
جمعی از نویسندگان، 1389، امامت پژوهی، چ سوم، مشهد، دانشگاه علوم رضوی.
حرعاملی، محمدبن حسن، 1409ق، وسائل الشیعه، قم: مؤسسة آل البیت.
حلی، حسن بن یوسف، 1413ق، النکت الاعتقادیه، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
خطیب بغدادی، احمدبن علی، بی تا، تاریخ بغداد، بیروت، دارالفکر.
زنجانی، شیخ فضل الله، 1413ق، تعلیقات و حواشی بر اوائل المقالات، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
صدوق، محمدبن علی، 1395ق، کمال الدین و تمام النعمه، چ دوم، تهران، اسلامیه.
طوسی، نصیرالدین، 1407ق، تجرید الاعتقاد، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
علیپور، ابراهیم و دیگران، 1394، «علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبایی»، نامه جامعه، ش 116، ص 7190.
فاریاب، محمدحسین، 1387، «بررسی عصمت امام از دیدگاه شیخ مفید»، کلام اسلامی، ش 66، ص 101124.
-------، 1387، «بررسی عصمت امام از دیدگاه شیخ مفید»، کلام اسلامی، ش 67، ص 4556.
-------، 1388، «بررسی عصمت امام از دیدگاه شیخ مفید»، کلام اسلامی، ش 71، ص 7689.
-------، 1388، «بررسی عصمت امام از دیدگاه شیخ مفید»، کلام اسلامی، ش 72، ص 7583.
مجلسی، محمدباقر، 1404ق، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
مشکی، محمد، 1389، «بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید»، پژوهش های فلسفی کلامی، ش 45، ص 301321.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق – الف، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید.
-------، 1413ق ب، الافصاح، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
-------، 1413ق ج، الفصول العشره فی الغیبه، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
-------، 1413ق ز، تصحیح اعتقادات الامامیه، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
-------، 1413ق و، اوائل المقالات، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
-------، 1413 ق ه.، النکت فی مقدمات الاصول، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید.
مقداد، فاضل، 1422ق، اللوامع الهیه، چ دوم، قم، دفترتبلیغات اسلامی.
مکدرموت، مارتین، 1372، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ترجمة احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران.
نجاشی، احمدبن علی، 1407ق، رجال، قم، جامعه مدرسین.
یوسفیان، حسن، 1390، «بررسی تطبیقی فلسفه امامت از دیدگاه شیخ مفید و شاگردان او، سید مرتضی و شیخ طوسی»، اندیشه نوین دینی، ش 24، ص 37-64.
پی نوشت
[1] ابن ندیم او را جلودار علم کلام و رئیس متکلمان در عصر خود می داند (ابن ندیم، 1988، ص226). نجاشی کمال شیخ مفید را در علم کلام فقه حدیث، بالاتر از این می داند که قابل وصف باشد (نجاشی، 1407ق، ص399). خطیب بغدادی، که کینه شیعه را دارد شیخ مفید را کسی می داند که جمع زیادی از مردم توسط او گمراه شدند (خطیب بغدادی، بی تا، ج3، ص231)، و این حکایت از عظمت و میزان تأثیرگذاری شیخ مفید دارد.