این بار هرمیون به جای این که در دستانش چوب جادوگری باشد و در دنیای هریپاتر زندگی کند، توسط یک شرکت فنآوری بزرگ در «سیلیکونولی» استخدام شده و پشت کامپیوترش نشسته تا با قدرت هوش و ذکاوتش در دنیای تکنولوژی و امنیت سایبری جادو کند. این داستان جدیدترین فیلم اما واتسون است که The Circle نام دارد. The Circle نام یک شرکت و در واقع یکی از غولهای تکنولوژی در دره سیلیکون است. بیلی با بازی تام هنکس ریاست این شرکت را بر عهده دارد. شرکتی که شعار تبلیغاتیاش «اسرار و رازها دروغ هستند» است. بیلی میخواهد تمام کشور را به دوربینهای مداربسته مجهز کند. او معتقد است که این کار برای کشور امنیت را به ارمغان خواهد آورد اما به عواقب منفی آن فکر نکرده است. واتسون و همکارانش کمکم به ابعاد تاریک و سیاه این موضوع پیمیبرند.
کارگردانی فیلم بر عهده جیمز پونسالت است که فیلمهای بسیار خوبی چون The Spectacular Now را در کارنامه کاریاش دارد. فیلمنامه این اثر را که اقتباسی از رمان «دیوید اگرز» است، پونسالت به کمک اگرز نوشتهاند. اگرز یکی از نویسندههای موفق هم در عرصه رماننویسی و هم در عرصه فیلمنامهنویسی بهشمار میآید. کارن گیلیان، جان بویهگا، الار کولتران و پتون اسوالت دیگر بازیگران این فیلم هستند. دنی الفمن بزرگ موسیقی The Circle را ساخته و متیو لباتیک (فیلمبردار نامزد اسکار) وظیفه فیلمبرداری آن را بر عهده داشته است.
فیلم چندی پیش اکران شده و بر خلاف ایده جذاب و گروه کاربلد، نتیجه پایینتر از حد انتظار از کار در آمده است. تا به این لحظه امتیازهای سایت متاکریتیک و روتن تومیتوز به این فیلم به ترتیب 43 و 16 از 100 بوده است و متاسفانه امتیاز مردمی سایت IMDb نیز نزدیک به 5 است. The Circle که با بودجه 18 میلیوندلاری ساخته شده بعد از حدود 10 روز اکران توانسته 15 میلیوندلار فروش کند و به نظر میرسد اگر همین روند را ادامه بدهد بتواند از شکست در گیشه فرار کند. بدون شک حضور اما واتسون و تام هنکس در این میزان فروش بیتاثیر نبوده است. مهمترین نکتههایی که در اکثر نقدها اشاره شده سطحی و تکراریبودن اثر است. در واقع خیلیها معتقدند که این فیلم حرف جدیدی برای گفتن ندارد. در ادامه به بررسی نظرات مختلف منتقدان درباره فیلم جدید جیمز پونسالت میپردازیم:
مایک لاسال از سانفرانسیسکو کرونیکل (San Francisco Chronicle)
75 از 100
احتمال دارد که آینده به همان سمت ترسناکی برود که بدبینها پیشبینی کرده بودند، البته با کمی تغییرات. بله انسانها برده خواهند شد ولی نه برده دولتهایشان بلکه برده رسانههای اجتماعی و موتورهای جستجوگر. بله مردم به صورت دائمی نظارت خواهند شد ولی نه بر خلاف خواسته خود بلکه با میل و علاقه باطنی. The Circle که بر اساس رمان دیوید اگرز ساخته شده است به اندازه بهترین فیلمهای ترسناک، وحشتناک است. دنیایی که به تصویر میکشد همین دنیای خودمان است با این تفاوت که چند دهه جلوتر رفته است. به این فکر میکنم که اگر 50 سال دیگر مردم این فیلم را ببینند با خود چه میگویند. حدس من این است که فیلم را یک بازگشت به زمانی که مردم هنوز برای این موارد میجنگیدند قلمداد خواهند کرد.
The Circle داستان دختر جوانی به نام «مِی» را روایت میکند که به استخدام شرکت The Circle در میآید. شرکتی که همه در آن باحال و صمیمی هستند اما عجیب و غریب. مدیران آنجا نیز دو مرد دوستداشتنی با بازی تام هنکس و پتون اسوالت هستند. اما داستان اصلی از آنجایی شروع میشود که «می» قبول می کند تا اولین نفری باشد که حریم خصوصیاش را کنار بگذارد و «شفاف» باشد. موردی که فیلم The Circle را ارزشمند میکند فقط نشاندادن این مسیر ترسناکی که احتمالا در حال طیکردنش هستیم نیست بلکه طرز تفکری را که این قضیه میتواند ایجاد کند نیز به زیبایی شرح میدهد. بر اساس صحبتهای رئیس شرکت The Circle، شفافیت کامل میتواند به دموکراسی قدرت ببخشد و هیچ تصمیمی دیگر پشت درهای بسته گرفته نمیشود. مردم وقتی در بدترین حالت خود قرار میگیرند که مطمئن هستند کسی آنها را نمیبیند. پس میتوان گفت که حریم خصوصی میتواند باعث ایجاد جرم و جنایت شود. و از این گذشته اگر در حریم خصوصی خود یک اتفاق فوقالعاده را به صورت آفلاین تجربه کنید در واقع این حق لذتبردن را از بقیه مردم دزدیدهاید. در نهایت میتوان گفت که The Circle فیلمی است که از شما تقاضا دارد برای حریم خصوصی ارزش قائل شوید و برای حفظ آن بکوشید. البته نکته خوب فیلم این است که در هیچجایی از آن، شخصیتها این پیام را به صورت واضح و مستقیم به بیننده نمیدهند.
جان دفور از هالیوود ریپورتر (The Hollywood Reporter)
70 از 100
The Circle اثری از جیمز پونسالت به ما نشان میدهد که این روند کنونی، چطور میتواند طی مرور زمان به حریم خصوصی ما پایان دهد. این فیلم اولین اکرانش را در جشنواره تریبکا تجربه کرد دقیقا در روزی که یک مرد در تایلند، کشتن دختر نوزادش را به صورت زنده پخش کرد. در هفتههای اخیر دیده شده که نگهبانان مرزی درخواست دسترسی کامل به پروفایل مسافران در صفحههای مجازی را داشتهاند و مجلس سنا به سرویسهای تهیه اینترنت گفته است که فروش اطلاعات شخصی مشتریهایشان غیرقانونی نیست. در واقع باید قبول کرد که احتمالا ما در حال حاضر در دنیایی ترسناکتر از آنچه این فیلم نشان میدهد زندگی میکنیم. با احتساب سرعت و غیر قابل پیشبینی بودن تغییرات در این زمینه، منطقی به نظر میرسد اگر از خودمان بپرسیم آیا یک فیلم عظیم با بودجه زیاد (خیلی بزرگتر از این فیلم) میتواند درباره نیازهای حال حاضر صحبت کند؟ البته به نظر میرسد سریال آینه سیاه (Black Mirror) ساخته چارلی بروکر برای این کار مناسبتر باشد.
این فیلم اولین اکرانش را در جشنواره تریبکا تجربه کرد دقیقا در روزی که یک مرد در تایلند، کشتن دختر نوزادش را به صورت زنده پخش کرد
این فیلم با ستارههای بزرگ و دوراهیهای اخلاقیاش نوعی از سرگرمی حساب میشود که یک مشکل را به ما نشان میدهد و میتواند باعث این شود که درباره آن فکر کنیم. این که چه سرویسهایی استفاده می کنیم و وقتی آنلاین هستیم کدامشان از ما استفاده میکنند. همه ما میدانیم که مارک زاکربرگ نمیخواهد انقدر که او درباره زندگی شخصی ما میداند، ما درباره زندگی او بدانیم. یا این که اریک اشمیت علاقهای ندارد تاریخچه سرچهایش در گوگل را به ما نشان دهد. اما کارگردان و نویسنده فیلم The Circle طوری با ریاکاریِ مدیران شرکت The Circle برخورد میکنند که انگار از یک راز بزرگ پردهبرداری کردند در صورتی که همه ما میدانیم آنها هم مثل بقیه مدیران شرکتهای بزرگ هستند.
دیوید ادلستین از وُلچر (Vulture)
60 از 100
اگر 10 سال دیگر به عقب نگاه کنیم و با خود بگوییم که حق با این فیلم بوده است، در واقع خیلی وضعمان خراب خواهد بود. اما احتمالا در 10 سال آینده هم قبول داشته باشیم که The Circle فیلم خوبی نیست! The Circle نام یک شرکت مربوط به تکنولوژی است. شرکتی که به نوعی ترکیبی از فیسبوک، اپل و گوگل است. اما واتسون نقش «مِی» را بازی میکند که دختری جوان و صاف و ساده است و در این شرکت به کار مشغول است.
جیمز پونسالت به همراه دیوید اگرز کار اقتباس فیلمنامه را بر عهده داشتهاند، کسی که فیلم خوب The Spectacular Now را کارگردانی کرده است. لحن روایی آن فیلم یکدست بود اما The Circle معلوم نیست که چه لحنی دارد. بعضی مواقع طنز کنایهآمیز و بعضی مواقع ملودرام اخلاقی است. بعضی جاهایش به ظرافت بازی شده و بعضی جاها خبری از این ظرافت نیست. البته فیلم لحظات فوقالعاده ای نیز دارد، مثل صحنهای در اوایل فیلم که تام هنکس در نقش «ایمون بیلی» مانند استیو جابز روی سن میآید و برای تماشاگران صحبت میکند. «می» نیز بین تماشاگران نشسته و با علاقه وافر به صحبت های «بیلی» گوش میدهد.
تم و موضوع The Circle تقابل حریم خصوصی و شفافیت است. «بیلی» روی سن توضیح میدهد که حریم خصوصی دشمن ما است، نظارت بر همه مردم به این معنی است که دیکتاتورها نمیتوانند حقوق مردم را نقض کنند و کودکان نیز مورد آزار قرار نخواهند گرفت. او به کارکنان خود میگوید که نگهداشتن راز نوعی از دروغگویی است، این که دانستن خوب است ولی دانستن همه چیز بهتر است. اینجا دو سوال پیش میآید. اول این که آیا فدا کردن حریم خصوصی برای امنیت بیشتر کار درستی است یا نه؟ اکثر مردم میگویند نه در حالی که روز به روز اطلاعات بیشتری از خود را برای کسب رفاه و راحتی تبادل میکنند. سوال دوم این است که آیا «بیلی» این حرفها را از سر صمیمیت و دلسوزی میزند یا این که او هم یکی از همان کسانی است که جنون قدرت دارند و در لباس بهبود دهنده وضعیت جامعه میخواهند به هدف خود برسند؟ بهترین نکته درباره اجرای تام هنکس این است که او تصمیم میگیرد گزینه اول را بازی کند یعنی یک مدیر دلسوز. این گونه همه ما به او اعتماد میکنیم و میگوییم اگر بیلی نقش بازی میکند پس او بهترین بازیگر جهان است.
اولین اکران فیلم در جشنواره تریبکا (Tribeca) بود اما به نظر من فیلم The Circle انقدرها که نقدهای اولیه میگفتند بد نیست. مشکل اینجاست که این فیلم در مقابل سریال انگلیسی شدیدا ترسناک و افسردهکننده «آینه سیاه» حرفی برای گفتن ندارد. در واقع سازندگان این سریال، راههای خلاقانهتری را برای به تصویر کشیدن تسلیمشدن خودخواسته ما به تکنولوژی پیدا کردند و به کار بستهاند. یکی از مواردی که این فیلم در چند جا به آن اشاره درستی میکند نوع برخورد با تکنولوژی است. The Circle میگوید اگر یک نفر وارد بطن تکنولوژیهای اینچنینی شود برای حل مشکلات هیچوقت شما را به ترککردن آن توصیه نمیکند بلکه کلید حل مشکل را باز در تکنولوژیهای پیشرفتهتر جستجو میکند.
جیمز براردینلی از ریلویوز (ReelViews)
50 از 100
از لحاظ تم و موضوع میتوان گفت که فیلم The Circle ساخته جیمز پونسالت شباهتهایی به کتابهای «1984» از جورج اورول و «دنیای قشنگ نو» از آلدوس هاکسلی دارد. قطعا منابع الهامبخش بزرگی برای این فیلم هستند اما متاسفانه تاثیر آنها به هیچوجه در فیلم دیده نمیشود. از همان اول، فیلم نمیتواند ایدههای متفاوت و مختلفش را با یک روایت جذاب به مخاطب ارائه دهد. نتیجه نهایی یک داستان پر پیچوخم اما توخالی با شخصیتهای غیرقابلباور میشود که تلاش میکنند بُعد شرور تکنولوژی را که باعث از بین رفتن حریم شخصی شده است، به همگان نشان دهند.
اکثر زمان فیلم روی این موضوع تمرکز دارد که تکنولوژی چگونه میتواند به بهتر شدن زندگی کمک کند. موردی که بعضیها آن را مفید میدانند و بعضی آن را مُخل زندگی. The Circle تلاش میکند که به هر دو سوی قضیه نگاه کند اما تلاشش بیهوده است. متاسفانه این فیلم هیچوقت به کنکاش عمقی بحثها و موضوعات نمیپردازد در نتیجه هر چیزی که در فیلم مطرح میشود قبلا شنیدهایم و حرف جدیدی ندارد. بله، دوربینهایی که همه جا باشند بیشک به پلیس کمک خواهند کرد. بله، نظارت دائمی میتواند جرم و جنایت را کمتر کند. بله، اطلاعات پزشکی دقیقتر میتواند روند درمان شما را بهتر کند اما برای همه اینها بهایی وجود دارد. وقتی کسی شما را مدام نگاه میکند چه اتفاقی برای حریم خصوصی شما میافتد؟ آیا دیوانه نخواهید شد اگر همه رفتارهای شما به دقت تحت نظر باشد؟ متاسفانه The Circle تمام این مسائل را مطرح میکند اما همیشه در سطح باقی میماند.
در نهایت نمیتوان فهمید که پیام اصلی فیلم چیست، البته پیامی فراتر از جمله کلیشهای «از دست دادن آزادی بهایی است که برای ارتباطهای بزرگتر میپردازیم». آیا این فیلم درباره تکنولوژیهای پیشرفته است یا این که ضد تکنولوژی است؟ باور کنید نمیدانم! احتمال میدهم که فیلمساز هم در اینباره خیلی مطمئن نیست. بزرگترین نقص فیلم که خودنمایی میکند شخصیت «می» با بازی اما واتسون است. او واکنشگرا و متناقض است و اصلا شخصیت جذابی ندارد. یکی از دلایل این قضیه میتواند بازی یکنواخت اما واتسون باشد اما فیلمنامه نیز برای او نه دیالوگ هوشمندانهای در نظر گرفته نه یک خط داستانی خوب.
تام هنکس به شخصیت خود چنان گرما و صمیمیتی اضافه کرده است که همه آرزو داشتند تا فیلم درباره او باشد نه اما واتسون. البته هنکس اینجا نقش مکمل را بر عهده دارد و اگرچه بعضیها شاید او را نقش شرور فیلم بدانند اما هنکس موفق شده نقش «بیلی» را طوری بازی کند که او را دوست داشته باشیم. در واقع او رئیسی است که همه ما دوست داریم داشته باشیم. از استعدادهایی که در این فیلم هدر شدهاند باید به جان بویهگا و بیل پکستون فقید اشاره کنم.
کریس ناشاواتی از اینترتینمنت ویکلی (Entertainment Weekly)
42 از 100
آیا میدانید که تکنولوژی میتواند یک شمشیر دولبه باشد؟ آیا میدانید دنیای دیجیتال که قرار است ما را به سمت آزادی ببرد توانایی این را دارد که ما را برده خود کند؟ اینها مهمترین پیامهایی هستند که در بطن فیلم The Circle نهفتهاند. فیلمی دلهرهآور با بازی تام هنکس و اما واتسون که موضوع دسیسهچینی و توطئه شرکتهای بزرگ را مطرح می کند. The Circle فیلمی ناامیدکننده است که به شدت میخواهد بهروز و مطابق با زمان حال باشد. قصد دارد تا به ما درباره تهدیدهای جدید هشدار دهد، مواردی که مربوط به حریم خصوصی، نظارت و آزادی خواهد بود.اما انقدر خامدستانه و سطحی این کار را انجام میدهد که بحث و موضوع مطرح کرده خودش را نیز نابود میکند.
پونسالت و اگرز یک فیلم کنایهآمیز و انتقادی درست کردهاند اما به نظر میرسد که نفهمیدهاند برای انجام این کار باید خیلی ظریف و فکر شده جلو رفت نه بدون فکر و سطحی. هر چقدر که می (با بازی واتسون) بیشتر و بیشتر وارد کارهای شرکت The Circle میشود، دلسوزی بیننده برای او کم و کمتر میشود. اگر ما میتوانیم درک کنیم که شرکت The Circle چقدر شرور است و مقاصد سوء دارد چطور او نمیتواند؟ و اگر او نمیتواند این موضوع را درک کند ما چرا باید برای او دلسوزی کنیم؟ در فیلم صحنهای وجود دارد که «می» در نهایت به تمام دروغهایی که رئیس شرکت در قالب صحبتهای دلسوزانه به او گفته است پیمیبرد، اما دیگر خیلی دیر شده است که برای مخاطب اهمیتی داشته باشد. The Circle موضوعهای مهمی را که ما باید به آنها اهمیت بدهیم، مطرح میکند و با آنها درگیر میشود اما متاسفانه این کار را ناقص انجام میدهد، مانند کشتیگیری که فقط با یک دست کشتی میگیرد.
پیتر تراورس از رولینگاستون (Rolling Stone)
25 از 100
موردی که این فیلم به آن نیاز دارد، نوع طنز کنایهآمیز و عمیق استنلی کوبریک در فیلم دکتر استرنجلاو (Dr. Strangelove) است، یک چیزی مثل «چگونه یاد گرفتم که دست از نگرانی بردارم و بمبی را دوست داشته باشم که حریم خصوصی من را نابود میکند». اما کوبریک کارگردان فیلم The Circle نیست بلکه جیمز پونسالت این وظیفه را بر عهده دارد، کسی که در ساختن فیلمهایی شخصیتمحور مانند خُرد شده (Smashed) و پایان تور متبحر است ولی برای ساختن فیلمی با محوریت دنیای دیجیتال و عواقب آن، یک تازهکار به حساب میآید.
فیلم The Circle موضوع این که چگونه ما انسانها در استثمار خود سهیم میشویم را مطرح میکند ولی آن را جدی نمیگیرد
درباره داستان میپرسید؟ خب اساسا داستان دیو (تام هنکس) علیه دلبر (اما واتسون) است اما با این تفاوت که اینجا احتمال تاثیرگذاری دلبر روی دیو صفر است. واتسون که همیشه حالت ابروهایش مانند آدمهای متعجب است نقش می هالند را ایفا میکند، دختری که وقتی به استخدام شرکت The Circle در میآید از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد. شرکت The Circle توسط یک خبرهی تکنولوژیِ خوشصحبت و مهربان به نام ایمون بیلی پایهگذاری شده است. هنکس و اگرز (نویسنده کتاب) سال پیش نیز در فیلم بیفروغ و خستهکننده «هولوگرامی برای پادشاه» همکاری داشتند. ما شکی نداریم که این دو، قصد و نیت خوبی برای این همکاریها دارند اما نتایج به دست آمده چیزی جز شکست نبوده است.
فیلم The Circle موضوع این را که چگونه ما انسانها در استثمار خود سهیم میشویم، مطرح میکند ولی آن را جدی نمیگیرد. نکتهای را هم که به زعم خودش برای بیننده فاش میکند به اندازه اولین گوشی هوشمند، قدیمی است. در نهایت باید بگویم که این فیلم خستهکننده و از مُد افتاده است و انگار که از روی سرتیتر اخبار دیروز ساخته شده است.