حجت الاسلام سیدعلی بنیصدر؛ محقق و پژوهشگر
همه ما اگرچه ممکن است به این امر توجه ویژه نداشته باشیم ولی در یک قالب خاص از زندگی قرار گرفتهایم که حاصل تفکرات، علایق، سلایق، اعتقادات، باورها، توانمندیها و صدها عامل دیگر است که وابسته به خود ما است. نتیجه و ثمره این سبک زندگی که قالب حیات ما را شکل میدهد، وضعیتی است که امروز در آن به سر میبریم و به همین دلیل است که هر شخصی خواسته یا ناخواسته برای خویش یک سبک زندگی منحصر به فرد تعریف کرده است.
هر انسانی اگر اندکی با خویش خلوت کند و وضعیت کنونی خود را از حیث اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، دینی و مذهبی رصد کند، به نتایج تأمل برانگیزی در این خصوص دست خواهد یافت. شاید نسبت به موقعیت فعلی خویش در مواردی راضی و خشنود باشد ولی در مواردی چنین نباشد. در هر حال میل هر فرد به آن است که در هر جایگاه و موقعیتی که قرار دارد، خویش را رشد و تعالی دهد و هر روز بهتر از گذشته باشد. جایگاهی که هر انسان در آن قرار دارد، حاصل سبک زندگی خاص اوست. سبک زندگی هر فرد، منحصر به خود اوست چون هر سبک زندگی به حدی دارای جزییات و فروعات است که هیچ دو انسانی را نمییابید که سبک زندگی کاملاً یکسان با یکدیگر داشته باشند. هرچه زمان بگذرد و عمر فرد طولانیتر شود، بیشتر به روال زندگی که در آن به سر میبرد، عادت میکند. در نتیجه به مرور زمان انسان چنان به سبک زندگی جاری خویش خو میگیرد که تغییر این سبک و اصلاح آن در دراز مدت نه فقط دشوار بلکه ناممکن میشود.
اما راه موفقیت در شکستن حصار سبک نادرست زندگی است. هیچ فرد موفقی را نمییابد مگر آنکه روزی تصمیم گرفته تا از مرزهای ذهنی خود فراتر رود و زندگی جدیدی را تجربه کند.
این اراده و تصمیم اگرچه ممکن است در لفظ و سخن، به آسانی بیان شود ولی در اجرای آن در مقام عمل چندان آسان نیست و شاید به همین دلیل که بسیاری از انسانهایی که چنین قصد و ارادهای دارند، هیچگاه موفق نمیشوند که اراده خویش را به اجرا بگذارند. در این نوشتار برآنیم تا پنج مانع مهم در خصوص این مسأله بسیار مهم را مورد بررسی قرار دهیم.
اولین نکته قابل توجه آن است که یکی از موانع تغییر رویکرد در سبک زندگی این پندار است که شخص تصور میکند، اگر فضای فعلی را تغییر دهد، ممکن است در روند عادی زندگی دچار مشکل شود. این پندار الزاماً صحیح و قابل قبول نیست. تغییر سبک زندگی نه تنها مانع نیست بلکه اگر با تدبیر لازم و برنامهریزی منطقی باشد، از عوامل تحول مثبت در زندگی خواهد بود. اگر هر انسان با هراس از پیامدهای ناخواسته تغییر، تا پایان عمر به همان روال یکسان ادامه دهد، تحول و تعالی جایگاه خود را از دست خواهد داد.
دومین مانع برای تحول خواهی، مشاهده شکست افرادی است که اقدام به تغییرهای چالشی در زندگی کردهاند.
مرور وضعیت تأسف بار این اشخاص، فرد را دچار این ذهنیت میکند که در صورت تغییر وضعیت فعلی، من نیز عاقبتی مشابه با عاقبت آنها پیدا خواهم کرد و همین ذهنیت همچون سدی در برابر اراده تحول خواه، ظاهر خواهد شد؛ غافل از آنکه شکستِ شکست خوردگان نه به واسطه تحولخواهی آنها بوده بلکه ممکن است معلول عوامل مختلفی از جمله بیبرنامگی، بیتدبیری، عدم مشورتپذیری، سوءتصمیمگیری بوده است.
مانع دیگری که انسان را در تحقق این اراده دچار تردید میکند، مشورتگیری از اشخاص فاقد صلاحیت است. اخذ راهنمایی و مشاوره از کسانی که سابقه هیچ موفقیتی در زندگی نداشتهاند، یک خطای آشکار است. مشورتخواهی از افراد ترسو، کوتاه فکر، کم دانش و سطحینگر نمیتواند موجب تصمیمسازیهای بزرگ در زندگی گردد، اصل مهم مشورتخواهی، اصلی انکارناشدنی است ولی نه مشورتخواهی از هر شخص. چه بسیار ارادههای بزرگی که به واسطه ارائه مشاورههای نادرست، عقیم ماندهاند و در نطفه خفه شدهاند. مشورتگیری از افراد متملق و چاپلوس نیز مضر است. این افراد نیز به دنبال کمک فکری به مخاطب خود نیستند بلکه هرچه او بگوید، تأیید میکنند و عملاً نمیتوانند راهنمایی مفیدی به طرف مقابل ارائه کنند.
یکی دیگر از موانع تحولخواهی در زندگی، باور نداشتن به استعدادهای فردی و شخصی است. شخص تصور میکند که در افراد موفق نیرو و استعدادی هست که در خود او نیست. او میپندارد که افراد موفق، تواناییهایی مافوق سایرین و از جمله خود او دارند، لذا هیچگاه به تغییر مسیر حرکت در زندگی فکر نمیکند چون باور ندارد که بتواند روزی چنین کند و از این تغییر، سربلند بیرون آید. این توهم نادرست باید از ذهن زدوده شود که عامل موفقیت هر شخص، فقط در استعداد و نبوغ او خلاصه میشود بلکه مهمترین عامل موفقیت تلاش و پشتکار بیوقفه در کنار خودباوری و خویشتن شناسی است. چه بسیار نابغههایی که از فرط بیانگیزگی و بیتحرکی، دچار سقوط و انحطاط شدهاند و چه بسیار افراد غیرنابغهای که با تلاش و پشتکار و مجاهدت، قلههای رفیع موفقیت را با سربلندی فتح کردهاند.
پنجمین مانع در تحولخواهی عنصر مذموم «تسویف» است. مقصود از تسویف آن است که هر روز کار خویش را به فردا واگذارد. هر هفته از شنبه آینده سخن میگوید و اینکه قصد دارد تصمیم خود را نه در امروز بلکه در آیندهای نزدیک که شاید هرگز فرا نرسد، عملی کند. این مسأله برخلاف موارد قبلی، شخص را دچار یک مرگ اراده تدریجی میکند.
او اراده بر تغییر و تحول دارد ولی عملی کردن آن را در آیندهای میبیند که مشخص نیست آن آینده، چه زمانی فرامی رسد! او در نزد خویش چنین توجیه میکند که هر اقدام، نیازمند اجرای مقدمات و پیش نیازهایی است و ابتدا باید برای این مقدمات وقت کافی را صرف کرد، غافل از آنکه این نه یک واقعیت خارجی بلکه یک فریب ذهنی است چون او حتی به انجام مقدمات تصمیم خویش نیز اقدام نمیکند. شاید برای شما نیز اتفاق افتاده باشد، که مدتها قصد انجام کاری را داشتهاید و تعویق اجرای آن کار به چند روز بعد و چند روز بعد دیگر، به ناگاه، چند سال دچار عقب افتادگی شدهاید.
حاصل سخن آنکه اگر به دنبال چشیدن طعم شیرین زندگی و تجربه روزهای دلنشینتر و جذابتر هستید باید یک تصمیم قاطع بر تغییر و تحول در درون خویش اتخاذ کنید و با ارادهای پولادین به مصاف حصار کهنه وضعیت و موقعیت کنونی بروید.