مقدمه
حضور معنادار مسیح(ع) در ادبیات مهدویت و ظهور دولت عدل و نجات، آن چنان پررنگ و جدی است که گاه تصور شده است مهدی(عج) به جز مسیح(ع) نیست. البته در مفهوم مسیح، پیام نجات و بشارت به خوبی فهمیده می شود؛ اما تواتر معنوی یا استفاضه روایات مهدوی، پیامی دیگر دارد و آن، حضور مسیح(ع) در دولت امام مهدی(عج) است. در این روایات، مسیح(ع) عضوی از دولت فراگیر و جهانی مهدی امم است، نه رهبر این دولت. حال باید معنای این حضور را درک کرد. اگرچه شاید در حجاب الفاظ و اسناد، درک درست حقیقت حضور فرزند مریم(ع) در کنار مهدی(عج) دست نایافتنی باشد، اما این گفتار می تواند گامی در مسیر فهم واقعی تر از ماجرای مسیح(ع) و مهدی(عج) به شمار آید.
این پژوهش - که به باور نگارندگان، فاقد پیشینه است - در پی پاسخ به این پرسش برآمده که جایگاه و نقش مسیح(ع) در دولت امام مهدی(عج) از منظر روایات چیست؟ بر اساس یافته ها، مؤلفه های نه گانۀ ذیل، پاسخی عاجل برای این پرسش به شمار می روند.
1. اقتدا به نماز امام مهدی(عج)
بر اساس روایات، مهدی موعود(عج) در آغاز قیام خود نماز جماعتی باشکوه در بیت المقدس - قبله اول مسلمانان - برگزار می کند. او با این که سختی های اوایل قیام را پیش رو دارد، از این کار مهم - که عظمت اسلام را به امت های دیگر نشان می دهد - غافل نخواهد بود (مجلسی،1404: ج85، 14 -15). آن گاه حضرت عیسی(ع) از آسمان نزول می کند و در نماز جماعت مسلمین حاضر می شود. امام مهدی(عج) به او پیشنهاد می کند امامت نماز را بر عهده گیرد، ولی حضرت مسیح(ع) نمی پذیرد و آن را دلیل احترام مهدی(عج) نزد امت می داند. سپس با اشارۀ صریح به منصب امارت و امامت آن حضرت می گوید: «تو امامت کن و من به تو اقتدا می کنم» (حلی، 1409: 844؛ مجلسی،1404: ج51، 85 و 93).
درباره اقتدای مسیح(ع) به نماز امام مهدی(عج) بیش از بیست روایت در منابع عامه و خاصه نقل شده است که در این جا به چند نمونه از آن ها اشاره می شود:
1. حجاج بن یوسف ثقفی به شخصی به نام شهر بن حوشب گفت: آیه ای در کتاب خدا هست که مرا خسته کرده است. شهر بن حوشب گفت: ای امیر! کدام آیه؟ گفت: آیۀ 159 سوره نساء که می فرماید: «و از اهل کتاب، کسی نیست، مگر آن که پیش از مرگ خود حتماً به او (عیسی() ایمان می آورد و روز قیامت [عیسی نیز] بر آنان شاهد خواهد بود». آری، عیسی(ع) در روز قیامت، علیه همه اهل کتاب شاهد خواهد بود؛ چه آنان که به وی ایمانی سودمند آورده باشند و چه ایمانی بی فایده. به عبارت دیگر، در طول زندگی به وی ایمان داشته باشند یا به هنگام مرگ، قبل از جان دادن ایمان آورند. از آن جا که در آیات قرآن آمده است پیامبران از گواهان قیامت هستند، حضرت عیسی(ع) نیز گواه امت خویش - یعنی مسیحیان - است و درباره اعمال و رفتار آن ها شهادت می دهد.[1] حجاج گفت: سوگند به خدا من دستور می دهم گردن یهودی و نصرانی را می زنند[2] و او را به دقت می نگرم تا وقتی که خاموش می شود و دهانش را حرکت نمی دهد. شهر بن حوشب گفت: خدا امیر را به سلامت دارد! آیه چنین نیست که تأویل کردی. گفت: پس چگونه است؟ شهر گفت: عیسی پیش از قیامت به دنیا فرود می آید و هیچ اهل ملتی اعم از یهودی و... نمی ماند، مگر آن که پیش از مرگ به وی ایمان می آورد و پشت سر مهدی(عج) نماز می خواند. حجاج گفت: شگفتا! این مطلب از کجا به تو رسیده است؟
[راوی می گوید:] گفتم: از محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب(ع). حجاج گفت: به خدا از سرچشمۀ زلالی گرفته ای (قمی،1404: ج1، 158؛ طباطبایی، 1374: ج5، 233).
علامه طباطبایی می گوید:
مراد آیه آن است که اهل کتاب در زمان نزول مسیح(ع) و پیش از مرگ آن حضرت به وی ایمان می آورند و این ایمان موجبات پیروی از رهبر اسلام - حضرت مهدی(عج) - را فراهم می کند. (طباطبایی، 1374: ج5، 219)
2. امام محمد باقر(ع) خطاب به خیثمه فرمود:
ای خیثمه! زمانی خواهد آمد که مردم خدا را نشناسند و توحید را ندانند، تا این که دجال خروج کند و عیسی بن مریم(ع) از آسمان فرود آید و خداوند دجال را به دست او به قتل می رساند و با مردی از اهل بیت من نماز می خواند. آیا نمی بینی که عیسی(ع) پشت سر ما اهل بیت نماز می خواند، در حالی که او پیامبر است؟ آگاه باش که ما اهل بیت از او برتریم. (صدوق، 1417: 287؛ مجلسی، 1404: ج14، 348)
3. سلیم بن قیس ماجرای دیدار یک راهب با علی(ع) را نقل می کند که کتب شمعون - وصی عیسی بن مریم(ع) - را در دست داشته و با امیرالمؤمنین(ع) صحبت می کند تا آن جا که می گوید:
عیسی(ع) پشت سر آخرین امام (مهدی () نماز می گذارد و. .. شما امامانی هستید که برای کسی سزاوار نیست بر شما تقدم جوید. (هلالی، 1386: 373؛ اردبیلی، 1383: ج2، 959 - 960)
4. در روایتی آمده است: عیسی بن مریم(ع) از امامت جماعت مسلمانان خودداری می ورزد و آن مقام را شایسته حضرت مهدی(عج) می داند؛ زیرا در حکمت الهی پسندیده نیست پیامبر آیین پیشین، حاکم مسلمانان شود؛ در غیر این صورت، امت اسلامی از داشتن رهبری بزرگ محروم خواهد بود. از این رو ابوسعیدخدری از رسول خدا(ص) نقل می کند که فرمود:
کسی که عیسی بن مریم(ع) پشت سرش نماز می خواند از ماست. (سیوطی، 1421: ج2، 61)
5. عبدالله بن عمر گفت:
مهدی کسی است که عیسی بن مریم(ع) پشت سرش نماز می خواند. (مروزی، 1424: 230)
6. در یکی از روایات، اقتدای حضرت مسیح(ع) به امام مهدی(عج) در نماز صبح بیان شده است و در پایان حدیث، به نقل از حضرت مسیح(ع) آمده است:
من وزیر حضرت مهدی هستم نه امیر. کعب می گوید:. .. خلیفه مسلمین به عیسی(ع) می گوید: ای مسیح! بیا و نماز را بخوان (امام جماعت باش)، ولی عیسی(ع) می گوید: شما نماز را برای اصحابت بخوان؛ زیرا خداوند از تو راضی است و من مبعوث شده ام که وزیر و یاور تو باشم، نه آن که امیر وامام باشم. سپس پشت سر وی دو رکعت نماز می خواند. (ابن طاووس، بی تا: 68 - 69)
اقتدای مسیح(ع) به مهدی آل محمد(ص) باعث تعجب مسیحیان می شود و تعداد زیادی از آنان با دیدن این صحنه به نیروهای انقلاب می پیوندند و جزو یاران امام زمان(عج) می شوند؛ زیرا اقتدای پیامبر مسیحیان به امام مسلمین، تأیید انقلاب و حرکت جهانی حضرت مهدی(عج) است. در حدیث آمده است که عیسی بن مریم(ع) چون تصدیق کنندۀ پیامبر اسلام و آیین اوست، به درستیِ جانشین او نیز شهادت خواهد داد (سیوطی، 1421: ج2، 147).
از این روایات معلوم می شود که عیسی بن مریم(ع) پیامبری است که در عصر ظهور کبرای امام مهدی(عج) تنها به وظایف وزارتی خود - یعنی تأیید ظهور و یاری همه جانبۀ آن حضرت - خواهد پرداخت و رسالت دیگری ندارد. معلوم است که دیدن اقتدای مسیح(ع) به مهدی(عج)، جامعه مسیحیان و یهودیان را به فکر فرو می برد و در برانگیختن همراهی آنان با حضرت مهدی(عج) تأثیری بسزا می گذارد تا جایی که تعداد زیادی از مسیحیان و یهودیان به پیروی از مسیح(ع) در نماز به امام مهدی(عج) اقتدا می کنند. همچنین معلوم است وقتی آنان در نماز به امام مسلمین اقتدا کنند، به این معنا خواهد بود که به طور کامل تسلیم دین اسلام شده اند. بنابراین می توان این تبعیت حضرت مسیح(ع) و پیروانش را تبعیتی سیاسی به شمار آورد.
آری، چون عیسی بن مریم(ع) در نماز امام مهدی(عج) و انجام رسالتش، به شریعت آخرین پیامبر عمل می کند، در آن دوره، ایمان یهود و نصارا به حضرت عیسی(ع) ایمان و التزام به دین مبین اسلام و پذیرفتن رهبری امام مهدی(عج) به عنوان جانشین پیامبر اسلام(ص) خواهد بود و این، مقدمات همراهی آنان با مسلمین است. در پی این همراهی و پیروی، جهان با جنگ و خون ریزی کمتری فتح خواهد شد و کسانی که امام مهدی(عج) را نمی شناختند، با اقتدای مسیح به او دست از جنگ برمی دارند و جزو پیروانش می شوند.
بنابر این می توان تأثیر اقتدای مسیح(ع) به نماز امام مهدی(عج) را در اموری چند برشمرد:
1. حقانیت جهانی امام مهدی(عج) به اثبات می رسد؛ 2. طاغیان یهودی و مسیحی با این اقتدا، ساکت و تسلیم می شوند؛ 3. اهل کتاب پیرو امام مهدی(عج) می شوند؛ 4. فتح جهان با کمترین جنگ و خون ریزی انجام می شود.
2. وزارت در دولت امام مهدی(عج)
در حکومت جهانی مهدی(عج)، کارگزاران دولت از بزرگان و نیکان امت اند. از روایات می توان دریافت وزیران این دولت را ترکیبی از پیامبران، جانشینان آنان، تقواپیشگان، صالحان زمان ظهور و امت های پیشین و از سران و بزرگان اصحاب پیامبر(ص) تشکیل می دهند که عبارت اند از حضرت عیسی(ع)، هفت تن از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی(ع)، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابودجانه انصاری، مالک اشتر نخعی و قبیله همدان (طبسی، 1380: 17).
افزون بر روایات یادشده، در روایات دیگری نیز آمده است که حضرت عیسی(ع) به وزارت امام زمان(عج) انتخاب می شود. در این روایات از مسیح(ع) به عنوان وزیر، حاجب (پرده دار)، مشاور، فرمانده سپاه و مسئول اموال در حکومت یاد شده است؛ چنان که از افراد دیگری نیز به عنوان وزیر نام برده می شود.
در حدیثی دیگر از رسول خدا آمده است:
عیسی(ع) هنگام سپیده صبح در میان دو جامه زرد و زعفرانی فرود می آید. بدنش سفید، مویش بور و میان زلفش از هم باز است [از فرط درخشندگی] گویی از سرش روغن می چکد و سلاحی در دست دارد؛ صلیب را می شکند، خوک را می کشد و دجال را به هلاکت می رساند. او مسئول اموال قائم(عج) می شود و اصحاب کهف، معاونان او خواهند بود. او وزیر دست راست و پرده دار و نایب قائم است و همو به کرامت حجة بن الحسن امنیت را در مغرب و مشرق می گستراند. (مقدسی، 1416: 344؛ بحرانی، بی تا: 307)
ثعلبی از رسول خدا(ص) روایت می کند که فرمود:
عیسی(ع) در طلوع صبح فرود می آید و در دست او حربه ای است که به وسیلۀ آن، صلیب ها را می شکند و خوک ها را می کشد و اموال قائم(عج) را ضبط و جمع آوری می کند؛ او وزیر، امین قائم(عج)، حاجب و نایب اوست. (بحرانی، بی تا: 307)
می توان حدس زد که این وزیران در رده های بعدی حکومت و سیاست قرار دارند و عیسی(ع) به عنوان رئیس الوزراء، قاضی القضات و فرمانده کل قوای امام مهدی(عج) در رأس امور مهم دولت فراگیر او خواهد بود. معاونان او اصحاب کهف اند؛ اصحابی که در روایات، از یاران حضرت مهدی(عج) به شمار آمده اند. در واقع معاونان عیسی(ع) معاونان مهدی موعودند. از این رو بین روایاتی که اصحاب کهف را از یاران مهدی(عج) دانسته اند با روایاتی که آنان را از یاران عیسی بن مریم(ع) معرفی کرده اند هیچ تعارضی دیده نمی شود. او در این پست وظایفی دارد که در روایات به بخشی از آن ها (شکستن صلیب، کشتن خوک و قتل دجال) اشاره شده است.
3. شکستن صلیب
بر اساس برخی گزارش ها صلیب، نمادی چلیپایی است که مهرپرستان ایرانی نخستین بار آن را به عنوان نماد دین تازه شان به کار بردند. چهار شاخه این نشان چلیپایی، نمایان گر چهار عنصر اصلی (آب، باد، خاک و آتش) بود که آریاییان نخستین، بدان باور داشتند. نشان چلیپا از ایران برخاست و در سیر زمانی و مکانی خود، در روم، به صلیب و در ایران، نخست به ستاره و سپس به نماد شیر و خورشید تبدیل شد. این نماد از شش هزار سال پیش (چهار هزار سال پیش از مسیح() توسط مهرپرستان ایرانی به کار برده شد و به همراه قدرت یافتن مهرپرستان و به سبب جنگ های طولانی بین ایران و یونان - و سپس روم - به غرب رفت (ربیع زاده، 1387: 4-5).
درباره تاریخ صلیب باید گفت از آلات قدیمی است که در حال حاضر در میان هندوها و اهالی چین استفاده می شود. رومیان به وسیله صلیب، بدترین و زشت ترین قتل ها را انجام می دادند و از آن برای خیانت کاران استفاده می کردند. از این رو مصلوب را ملعون می دانستند. صلیب به شکل های گوناگون بود؛ در یکی از آن اشکال، چوب بلندی در طول و چوب دیگری به صورت عرضی در بالای آن چوب بلند قرار می دادند که دست های مجرم را به این چوب عرضی می بستند. شکل دیگر آن شبیه حرف ایکس لاتین بود (هاکس، 1383: 557).
در باور مسیحیان، حضرت عیسی(ع) توسط یهودیان به صلیب کشیده شد و در راه گناهان مسیحیان جان داده است (انجیل متی، 27: 32 - 44؛ رساله اول قرنتیان، 15: 3 - 8)، اما بنابر آیۀ 157 سوره نساء، حضرت عیسی(ع) را دار نزدند و به صلیب نکشیدند.
صلیب - که به عنوان نماد شرک و خرافه پرستی در بین مسیحیان رواج داده شده است - به گواهی روایات، در عصر ظهور به دست حضرت عیسی بن مریم(ع) شکسته می شود. رسول خدا(ص) در این باره فرمود:
قسم به آن که جانم در دست اوست، به زودی فرزند مریم در میان شما نازل می شود. او حاکم و امامی عادل است و صلیب را می شکند.... (مقدسی، 1416: 344)
در جایی دیگر فرمود:
سوگند به آن که جانم در دست اوست، زود است که فرزند مریم به عنوان داوری عادل در میانشان فرود آید و صلیب را بشکند، خوک را بکشد، جزیه را برقرار کند و آن قدر از اموال [به مردم] بدهد که دیگر کسی آن را نپذیرد و وضع آن گونه شود که یک سجده برای خدا بهتر از دنیا و هرچه در آن هست خواهد شد. (ابن حنبل، 1414: ج3، 642؛ ابن ماجه، 1424: 1363)
رسول خدا(ص) ویژگی های ظاهری و فعالیت های حضرت عیسی(ع) در عصر ظهور را بیان می کند و می فرماید:
میان من و عیسی پیامبر دیگری نیست و او نزول خواهد کرد. هنگامی که او را دیدید، او را بشناسید. او مردی چهارشانه، درشت اندام و سرخ و سفیدگونه است، گویی از سرش قطرات آب می چکد، با این که آبی بر سرش نریخته است. او صلیب را می شکند.... (سجستانی، 1420: ج4، 101)
بنابراین شکستن صلیب در بدو حکومت امام مهدی(عج) به دست عیسی(ع) مقابله با رسوم بی پایه مسیحیان است که آنان و پیروان دیگر ادیان، دنباله رو نمادهای غلط به جا مانده از اجدادشان نباشند. شکستن صلیب یعنی نابود کردن نمادهای کفر و الحاد؛ نمادهایی که باعث گمراه شدن اذهان مردم شده است؛ مردمی که سال هاست گمان می کنند پیامبرشان توسط یهودیان به صلیب کشیده شده است، در حالی که چنین نیست. هنگامی که عیسی(ع) این نماد کفرآلود را می شکند، به امتش می فهماند اشتباه کرده اند؛ زیرا او را نه به صلیب کشیده اند و نه کشته اند (صدر، 1384: 517)
4. کشتن خوک
خوکی که در خشکی زندگی می کند، حیوانی نجس العین و حرام گوشت است. خداوند در قرآن، خوردن گوشت آن حرام شمرده است:
مردار و خون و گوشت خوک و آن چه به نام غیر خدا کشته شده باشد، بر شما حرام شده است. (مائده: 3)
نجاست خوک ذاتی است و در فقه اسلامی یکی از نجاسات یازده گانه به شمار رفته است و هرگز تطهیر نمی شود. حضرت عیسی(ع) در عصر ظهور، با کشتن این حیوان نجس العین، به تمام کسانی که گوشت خوک را حلال می دانند، می فهماند این حیوان نجس و خوردن گوشتش حرام است.
معمر از ابن طاووس چنین نقل می کند:
فرزند مریم نازل می شود، در حالی که او حاکم و امامی عادل است. پس زمانی که نازل شود خوک را می کشد. ... (مروزی، 1424: 351)
در روایتی دیگر رسول اکرم(ص) پس از توصیف حضرت عیسی(ع) به این مطلب می پردازد که او صلیب را می شکند و خوک را می کشد (سجستانی، 1420: ج4، 101؛ بیهقی، بی تا، ج1، 244؛ بحرانی، بی تا: 307).
پیداست که خورندگان گوشت خوک، خوک کشته شده را می خورند و با کشتن آن مشکلی ندارند. افزون بر این، خوک در این جا به معنای جنس خوک است، نه یک رأس خوک؛ زیرا کشتن یک خوک، پیامی خاص ندارد. از سوی دیگر، منقرض کردن و کشتن همه خوک ها نیز عملاً ناممکن است. همچنین کشتار فراگیر حیوانات توسط یک وزیر الهی برای براندازی و تغییر یک رفتار نادرست، قابل درک نیست. با این حال، کشتن خوک در روایات، چه معنا و مفهومی دارد؟ به نظر می رسد منظور این باشد که عیسی بن مریم(ع) خوردن خوک را تحریم می کند و رسم خوردن آن را برای همیشه برمی اندازد (صدر، 1384: 517).
5. کشتن دجال
در روایات بسیاری به دجال - به عنوان جریانی انحرافی در عصر ظهور که در مقابل حضرت قرار می گیرد - اشاره شده است. اذهان بسیاری از افراد، با این چالش درگیر است که دجال چیست؟ آیا منظور، یک شخص یا اشخاصی خاص است یا این که به یک دستگاه انحرافی اشاره دارد؟ پرسش دیگر این است که وی به دست چه کسی و چرا به هلاکت می رسد؟
دجال در لغت عرب، صفت مبالغه برگرفته از دَجَل به معنای فریب، نیرنگ و دروغ است. بنابراین دجال، موعود کذاب منافق است. از این رو گفته می شود او حق را با باطل می آمیزد و به هنگام ظهور امام مهدی(عج) یا پس از آن خروج می کند (فراهیدی، بی تا: ج6، 80؛ ابن منظور، 1414: ج11، 236؛ طریحی، 1416: ج5، 369). در انجیل این واژه نخستین بار به معنایAnti-Christ (ضد مسیح) به کار رفته است (عهد جدید، نامه اول یوحنا: 3 - 4).
دغدغه وجود دجال و انحرافاتش - که امت ها را به بیراهه می کشاند - در میان مسیحیان سابقه ای دیرینه دارد. در قسمت هایی از کتاب مقدس درباره دجال، مطالبی آمده است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
در آن روزها اگر کسی به شما بگوید مسیح به فلان جا آمده است یا او این جا یا آن جاست، باور نکنید؛ چون از این مسیح ها و پیغمبران دروغین زیاد خواهند آمد و حتی معجزه نیز خواهند کرد، به طوری که اگر ممکن بود، حتی برگزیدگان خدا را نیز گمراه می کردند. (انجیل متی، 24: 23 - 24)
این عبارت نشان می دهد دجال چگونه برای فریب دادن مردم حتی به ابزار معجزه آسا نیز متوسل می شود و از همین روست که مبارزه با وی دشوار خواهد بود و ضرورت ظهور پیامبری انسان شناس و انسانی الهی برای مبارزه با او اثبات می شود.
در نامه یوحنا آمده است:
فرزندان عزیزم! پایان دنیا نزدیک شده است. شما حتماً درباره ظهور دجال - که دشمن مسیح است - چیزهایی شنیده اید. حتی اکنون نیز مخالفان مسیح همه جادیده می شوند و از همین متوجه می شویم که پایان دنیا نزدیک شده است. دروغ گوی واقعی کیست؟ هرکس بگوید عیسی همان مسیح نیست، دروغ گوست. این همان دجال است؛ زیرا نه به خدای پدر ایمان دارد و نه به فرزند خدا. (عهد جدید، نامه اول یوحنا، 2: 18، 22)
در بخشی از انجیل نوشته شده است:
مگذارید هیچ کس به هیچ طریقی شما را بفریبد؛ زیرا تا آن عصیان واقع نشود و آن مرد بی دین - که فرزند هلاکت است - ظهور نکند، آن روز فرا نخواهد رسید. او با هر آن چه خدا خوانده می شود و مورد پرستش قرار می گیرد، مخالفت می ورزد و خود را بالاتر قرار می دهد، تا آن جا که در معبد خدا جلوس می کند و خود را خدا معرفی می نماید. (همان، دوم تسالونیکیان، 2: 3 - 4)
با توجه به مطالب انجیل می توان گفت دجال در ادبیات مسیحیت، جریانی بدیل در برابر پیامبر و پیامبران راستین است. او بدل واقعیت است که با حیله ها و ترفندهایی فریب کارانه حتی برخی دین داران نا آگاه را می فریبد. این جریان همیشه و در زمان هر مصلح و پیامبری بوده و حتی در پایان تاریخ - که قرار است به اراده لایزال خداوندی همه زمین از آن صالحان باشد - نیز خواهد بود.
دجال از واژه های پرپسامد روایات شیعه و سنی است و ده ها روایت در این باره نقل شده است (نک: غفاری، 1391). دجال در روایات اسلامی، دو مفهوم عام و خاص دارد. منظور از مفهوم عام، مفهوم وصفی است و به معنای شخصیتی بدلی در تاریخ حیات سیاسی و اجتماعی مصلحان و پیامبران خدا و نماد دروغ، شیطنت و فریب کاری است. در برخی روایات، از دجال به عنوان مسیح دجال یادشده است. این تعبیر ناظر به شخصیت بدلی این پدیده تاریخی است. از آن جا که قاتل او باید مسیح(ع) - وزیر مهدی(عج) - باشد، او بدیل قاتل خودش است و بدیل را جز اصیل نمی شناسد (ابن ماجه، 1424: ج2، 1406؛ سجستانی، 1420: ج1، 202، 222، 344، 557، ج2، 313). این مفهوم در دانش رجال نیز فراوان به کار رفته است. دجال در ادبیات ایرانی و اسلامی نیز غالباً ناظر به مفهوم عام و معنای وصفی است و به دغل بازان تاریخ گفته می شود.
اما به مفهوم خاص، همان شخصیت مهدی نماست که به دروغ نقش او را دارد و از نمادها و نشانه های او نیز بهره می برد. او مهدی دروغین است که در آستانه ظهور منجی رخ می نماید و جهان را در نقاب نفاقش پر از ظلم و جور و کفر می کند و سر انجام، جهان با هلاکتش از فساد و انحرافات پاک می شود. ظهور او مانند ظهور سفیانی و دابة من الأرض، یکی از علائم آخرالزمان شمرده شده است.
در سخن از دجال، عموماً ذهن ها متوجّه انسانی یک چشم می شود که با سیما و مَرکَبی افسانه ای و برنامه ای مخصوص، پیش از انقلاب بزرگ امام مهدی(عج) ظهور خواهد کرد، ولی همان گونه که از مفهوم دجّال و از منابع حدیثی استفاده می شود، این نام منحصر به یک فرد نیست؛ بلکه دجال عنوانی کلی برای افراد پرتزویر و حیله گر است که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند و بر سر راه هر انقلاب و حرکت سازنده - که در ابعاد مختلف صورت می گیرد - ظاهر می شوند (بخاری، 1401: ج8، 102؛ ابن ماجه، 1424: ج2، 1359).
در روایت نبوی آمده است:
او شرّ منتَظَر است و همیشه باید از شر منتظر به خداوند پناه برد. (ترمذی، 1403: ج3، 378؛ حاکم نیشابوری، بی تا: ج4، 321)
در ادبیات عرب و فارسی نیز مفهوم عام دجال فراوان به چشم می خورد. از آثار نویسندگانی چون جاحظ (م255ق) و ابن قتیبه (م276ق) درمی یابیم که مفهوم دجال در قرن اول و دوم در میان اصحاب ادب و شعر نیز شناخته شده بوده است (نک: جاحظ، 2002: ج3، 232؛ ابن قتیبه، 1423: ج1، 282، ج2، 571). در اشعار برخی شاعران نیز نمونه هایی از آن را می توان یافت. در اشعار فرغانی، دجال، نماد مبارزه با دین حق و خر او نماد جهل معرفی شده است:
ز بی دینی، تو چون گبری و زند تو سجل تو
ز بی علمی، تو چون گاوی و نطق تو خوار تو
چو باطل را دهی قوت ز بهر ضعف دین حق
تو دجالی در این ایام و جهل تو حمار تو
(دیوان اشعار سیف فرغانی، ش105)
شبستری، دجال را نماد نادانی و تک چشمی او را سمبل دنیاپرستی و ظاهرگرایی می داند:
کسی کز چشم معنی هست اعور
نبیند آخرت را ای برادر
که چشم چپ جز از دنیا نبیند
چو دنیا دید هم دنیا گزیند
کسی کش میل جمله سوی دنیاست
به چشم راست چون دجال اعماست
مثال تن خر و عیساست جانت
اگر عیسیٰ صفت باشد روانت
چو جان نادان بود دجال باشد
چو دانا گشت عیسی حال باشد
(کنزالحقایق شبستری)
سنایی نیز از این که جهان معاصرش جهان دجالان دغل کار است سخت شکوه می کند و در انتظار منجی بشر، از چنگ خران و گاوان است:
ای دریغا مهدی ای کامروز از هر گوشه ای
یک جهان دجال عالم سوز سر بر کرده اند
مصحف یزدان در این ایام کس می ننگرد
چنگ و بربط را بها اکنون فزون تر کرده اند
ای مسلمانان دگر گشته ست حال روزگار
زان که اهل روزگار احوال دیگر کرده اند
ای سنایی پند کم دِه کاندرین آخر زمان
در زمین مشتی خر و گاو سر و بر کرده اند
(دیوان اشعار سنائی، قصیده 49)
در کتاب های رجال، به صفت دجال فراوان برمی خوریم. در این متون دجال به مفهوم عامِ دغل باز دروغ گو به کار رفته است. این مفهوم عام نشان می دهد عالمان دینی در کنار مصداق خاص، از دجال مفهومی عام تر در ذهن داشته اند. با جست وجویی سریع، نمونه های بسیاری می توان یافت که رجال شناسان و نقادان، برخی راویان حدیث را دجال معرفی کرده اند (نک: ابن معین، بی تا: ج1، 394؛ سمعانی،1382: ج1، 174، ج3، 424، ج4، 104).
روشن است که پیامبران پیشین نسبت به فتنۀ دجّالی که در آخر الزمان آشکار می شود، هشدار نمی دادند، بلکه از دجال های پیش روی امت های خویش و کسانی که در فاصله زمانی بین آن پیامبر و پیامبر بعدی خواهند بود، هشدار می دادند. بر همین اساس، رسول خدا(ص) نیز این چنین مخاطبانش را بیم می دهد:
شاید برخی از آن هایی که مرا دیده اند یا سخنم را شنیده اند او را به زودی درک کنند! (صافی گلپایگانی، 1419: 570)
به احتمال فراوان در ذیل حدیث، به طاغیان و فریب کارانی چون بنی امیّه و افرادی مانند معاویه اشاره شده است که به عنوان «خال المؤمنین»، «کاتب وحی» و «خلیفه رسول الله(ص)» به مکر، تزویر، گمراه ساختن مردم و سوق دادن مردم به سوی سنن جاهلی پرداختند و ناصالحانی چاپلوس و جنایتکارانی بی باک را به کار گماردند و صالحان و فرهیختگان را کنار زدند (صانعی، 1385: 165 - 166).
در تأیید تنوع و تعدد دجال ها و این که دجال، یک جریان تاریخی است و نه یک پدیده تاریخی خاص، می توان به روایاتی از پیامبر(ص) اشاره کرد. در برخی از این روایات آمده است:
در آخرالزمان دجالان دروغ گویی هستند که سخنان و احادیثشان را نه شما و نه پدرانتان نشنیده باشید. پس از آنان بپرهیزید و دوری کنید؛ مبادا گمراهتان سازند و با نیرنگشان شما را بفریبند. (متقی هندی، 1405: ح29024)
پیش از قیامت، 72 دجال می آیند که برخی از آن ها جز یک نفر پیرو ندارند. (همو: ج11، 163 - 164)
رستاخیز برپا نمی شود، مگر آن که شصت دروغ گو ظهور خواهند کرد که همگان خود را پیامبر می خوانند. (مجلسی، 1403: ج52، 209)
هر پیامبری پس از نوح(ع) قوم خود را از فتنۀ دجال بیم داد و من نیز شما را از آن بیم می دهم. (صافی گلپایگانی، 1419: 570)
می توان گفت اعداد یادشده درباره شمار دجال به کثرت اشاره دارد و الزاماّ منحصر به اعداد نیست.
اما در توضیح نشانه های دجال آخرالزمان، مانند یک چشم بودن او گفته شده است که این علامات، بی شباهت به تعبیرات سمبولیک و اشاره و کنایه نیست. بنابر این، دجال با صفاتش به فریب کاران و رهبران مادی ستمگر در دنیای ماشینی اشاره دارد. مادی گرایان ظاهربین یک چشم دارند و آن، چشم ظاهر و اقتصاد و زندگی مادی است. آنان تنها به یک بعد می نگرند که منافع مادی ملت خویش است و به هزار گونه نیرنگ و تزویر برای رسیدن به این هدف متوسل می شوند. آن ها دجالانی فریب کارند که چشم معنوی و انسانی را از دست داده اند؛ اما همین یک چشم مادی آن ها بسیار خیره کننده و پرفروغ است. در صنایع به پیروزی هایی درخشان نایل شده اند و از اقطار زمین نیز گذشته اند. آن ها مقدرات مردم جهان را در دست می گیرند و با تمام ضعف و ناتوانی خود، پیاده شدن در کره ماه را دلیل تسخیر فضا و مهار کردن پاره ای از نیروهای طبیعت را نشانه تسخیر طبیعت می دانند، در حالی که یک زمین لرزه مختصر، یک توفان کم قدرت یا یک سلول سرطانی، همه ساز و کار آن ها را در هم می شکند. آنان در عین ضعف همچون فرعون دعوی خدایی دارند؛ با زیردریایی های مجهز به زیر دریاها می روند؛ در پیش روی کارخانه های عظیمشان، کوهی از دود و به دنبال سرشان کوهی از فراورده های صنعتی و مواد غذایی - که مردم آن ها را مواد غذایی سالم می پندارند و غالباً خوراکی هایی ناسالم هستند - مشاهده می شود. مردم به عللی از قبیل خشکسالی یا استثمار، استعمار، تبعیضات مختلف و سرمایه گذاری های کمرشکن درباره تسلیحات و هزینه طاقت فرسای جنگ ها و ویرانی های حاصل از آن - که همگی معلول زندگی یک بعدی مادی است - گرفتار کمبود مواد غذایی می شوند؛ گروهی از گرسنگی می میرند و از میان می روند و دجال - که عامل اصلی این نابسامانی هاست - از این وضع بهره برداری می کند و به عنوان کمک به گرسنگان و محرومان جامعه، برای تحکیم پایه های استعمار خود تلاش می کند (نک: مکارم شیرازی، 1386: 171 - 180).
روایات فراوانی نیز حاکی از آن است که پیش از ظهور حضرت مهدی(عج) دجّالی پیدا خواهد شد که منشأ فتنه انگیزی و فساد و خرابی می شود و در دروغ گویی و حقّه بازی سرآمد تمام دجّال های تاریخ خواهد بود و چنین جلوه می دهد که آب و نان مردم به دست اوست. مردم نیز به طوری اغفال می شوند که گمان می کنند او اختیار آسمان و زمین را دارد؛ امّا دربارۀ این که آن دجال، همان دجّال زمان پیامبر(ص) - یعنی صائد بن صید یا صائد بن صائد - باشد، تردید وجود دارد. اگر هم پیامبر صائد را دیده و از او تعبیر به دجال کرده باشد، باز هم مراد همان دجال لغوی - یعنی دروغ گوی فتنه انگیز - است. در واقع رسول خدا(ص) صائد را به عنوان یکی از مصادیق دجّال به اصحاب خود معرفی کرده و چون بعدها از خروج دجال آخرالزمان خبر داده، این دو مطلب سبب اشتباه مردم شده و گمان کرده اند دجّال آخر الزمان همان صائد خواهد بود و او زنده و دارای عمری طولانی است (اوسطی، 1386: 261؛ مجلسی، 1404: ج52، 197 - 200).
به نظر می رسد هرچند برخی از روایات به معرفی فردی با ذکر نام خود و پدرش پرداخته اند، اما مدلول عام بسیاری از روایات، تنها در مقام تطبیق به مصداقی از مفهوم عام دجال اشاره دارد. بنابراین می توان گفت دجّال عنوانی عام است که در هر دوره بر کسانی اطلاق می گردد که درصدد فریب مردم و دور کردن آنان از حقیقت بوده اند و رهبری جریان های انحرافی را بر عهده دارند.
آری، دجال، شخصیت بدلی تاریخ اولیا و انبیاء(ع) و مزاحم همیشگی مصلحان تاریخ بشر است. این شخصیت بدلی، از حقیقت جز ساحت مادی آن را نمی بینید، اما به ابزار تزویر دینی و حتی به کرامت خرق عادت نیز مسلح است (درباره مفهوم عام دجال، نک: غفاری 1391: 51 و 80).
پیامبر(ص) درباره علائم آخرالزمان فرمود:
قیامت بر پا نمی شود، مگر این که ده نشانه ظاهر شود: طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی بن مریم(ع)، خروج دجال، دود، دابّه، یأجوج و مأجوج، سه فرورفتن در مشرق و مغرب و جزیرة العرب و آتشی که از قعر سرزمین عدن در یمن خارج می شود و مردم را به سوی محشر می کشاند. (نک: متقی هندی، 1405: ح29024؛ اوسطی، 1386: 260)
از این روایت و روایات مشابه آن مفهومی خاص از دجال در سنت دینی اراده شده است.
از برخی روایات نیز چنین استنباط می شود که دجال آخر الزمان حتی در عصر پیامبر اسلام(ص) زنده بوده است. بر اساس این روایات، دجال صافی بن صیاد بوده است و زمانی که پیامبر(ص) دجال را می بیند، به او می گوید: «بگو اشهدان لا إله إلا الله و گواهی بده که من رسول خدایم». او پاسخ می دهد: «من از تو به نبوت و رسالت سزاوارترم» (صدوق، 1374: ج2، 209 - 210).
گفته می شود ابن صیاد زنده است و زنده بودن دجال از زمان پیامبر اکرم(ص) تا حال حاضر امری غیرممکن نیست؛ چرا که خداوند می تواند عمر بعضی انسان ها را طولانی کند؛ از خوبان و اولیای خدا، حضرت نوح، خضر، عیسی بن مریم(ع) و عده ای دیگر صدها سال عمر کرده اند. از میان بدان نیز ابلیس و دجال، زندگانی ای طولانی دارند. حیات و بقای دجال مانند ابلیس و شیاطین، دست مایه امتحان و آزمایش الهی است تا مطیع از عاصی و نیکوکار از بدکار، و صالح از فاسد تمییز داده شود (اربلی، 1382: ج3، 332 - 395؛ صدوق، 1374: ج2، 210 - 218).
در روایتی دیگر از نزال بن سبره نقل شده است که اصبغ بن نباته از امیر مؤمنان(ع) پرسید: دجّال کیست؟حضرت فرمود:
دجال صائد بن صائد است. بدبخت کسی است که او را تصدیق کند و خوشبخت آن است که او را تکذیب نماید. (صدوق، 1374: ج2، 206 - 207؛ مجلسی، 1378: 964- 965)
در روایاتی پرشمار، خروج دجال از علائم حتمی و قطعی ظهور به شمار آمده است و حتی گفته شده است منکر آن، کافر است. از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود:
کسی که [وجود] دجال را تکذیب کند کافر است و کسی که مهدی(عج) را [نیز] تکذیب کند کافر است. (صدوق، 1374: ج1، 28)
آن حضرت در حدیثی دیگر فرمود:
کسی که خروج مهدی(عج) را انکار کند، به رسالت محمد(ص) کافر شده است. کسی که نزول عیسی(ع) را انکار کند، کافر شده است. کسی که خروج دجال را انکار کند، کافر شده است. (صافی گلپایگانی، 1419: 199؛ قندوزی، 1417: 584 -536)
همچنین فرمود:
هرکس در آخر الزمان با ما به ستیز برخیزد و بجنگد، مانند آن است که در لشکر دجّال با ما به جنگ برخاسته باشد. (صدوق، 1372: ج2، 66-67)
بر این اساس، ایمان به وجود و ظهور دجّال مانند ایمان به وجود و ظهور مهدی موعود(عج) است، تا جایی که انکار وجود او از دلایل کافر بودن شخص منکر به شمار می رود. اهتمام و عطف توجه به دجال، مصداق روشن دشمن شناسی و برائت از آن هاست. اقتضای چنین برائتی آن است که:
1. به وجود دشمن مکار و فریب کار باور داشته باشیم و آن را موهوم ندانیم؛
2. از این موجود، شناخت کافی به دست آوریم؛
3. نفرت قلبی اش را در دل داشته باشیم؛
4. در عمل از گفتار و رفتار او کناره گیریم.
این ها مراتب برائت اند که همیشه می توانند راهنمای عمل ما باشند. اکنون باید دید سرنوشت دجال در روایات چگونه خواهد بود؟
اگر دجال خاص را بپذیریم، روایاتی که درباره سرنوشتش می آوریم بیانگر آن اند که توسط حضرت مهدی(عج) یا حضرت عیسی(ع) به هلاکت می رسد. اگر هم آن عام را بدانیم، حضرت مهدی(عج) با یاری حضرت عیسی(ع) استعمار فریبنده و مظاهر فساد و گمراهی اش را برمی چیند و این پایانی برای جریان عمومی دجالان است.
در کتاب مقدس، جملاتی نوشته شده که از کشته شدن دجال توسط حضرت عیسی(ع) خبر می دهد. در انجیل می خوانیم:
آن گاه آن بی دین ظاهر خواهد شد که خداوندِ عیسی با نفس دهان خود او را هلاک خواهد کرد و با درخشندگی ظهور خویش، او را نابود خواهد ساخت. (عهد جدید، دوم تسالونیکیان، 2: 8)
در روایات شیعه، درباره سرنوشت دجال دو نوع گزارش به چشم می خورد؛ در گزارش نخست آمده است که حضرت مهدی(عج) دجال را به سزای عملش می رساند و در گزارش دوم، توسط حضرت عیسی(ع) به هلاکت می رسد. امام صادق(ع) فرمود:
... قائم همان است که پس از غیبت خود قیام می کند و دجال را می کشد و زمین را ازهر جور و ستمی پاک می کند. (صدوق، 1374: ج2، 5)
امام سجاد(ع) می فرماید:
مهدی همان است که دجال را می کشد. (صافی گلپایگانی، 1419: 226)
جعفر بن محمد الفزاری می گوید: امام محمد باقر(ع) در تفسیر آیه 158 سوره انعام[3] فرمود:
... زمانی می آید که مردم نمی دانند توحید چیست! تا آن گاه که دجال خروج می کند و عیسی بن مریم(ع) از آسمان فرود می آید و خداوند دجال را به دست او می کشد. (کوفی، 1410: 138-139)
پیامبر اسلام(ص) می فرماید:
آن روز با دجال هفتاد هزار یهودی خواهد بود که همۀ آن ها دارای اسلحه و شمشیر زینت شده هستند. وقتی دجال به عیسی(ع) می نگرد، [از ترس یا خجالت] آب می شود، آن چنان که قلع و سرب [درآتش] ذوب گردد یا آن چنان که نمک در آب [حل شود]. آن گاه فرار می کند و عیسی(ع) می گوید: «من باید ضربه ای به تو بزنم که از آن جان سالم به در نبری!» و او را می گیرد و به قتل می رساند. (ابن طاووس، بی تا: 67)
در کتب روایی اهل سنت آمده است:
حضرت عیسی(ع) در کنار دروازه ای به نام لُد شرقی دجال را به سزای عملش می رساند. (سیوطی، 1421: ج2، 84 و 155؛ ابن حبان، 1425: 1814)
رسول خدا(ص) در روایتی دیگر فرمود:
عیسی بن مریم(ع) نزول می کند. زمانی که دجال او را می بیند ذوب می شود، همان طور که دنبه ذوب می شود. سپس دجال را می کشد. و یهود از مسیح(ع) جدا می شوند و کشته می شوند تا جایی که سنگ می گوید: «ای بندۀ مسلمان خدا! این یهودی است؛ بیا و او را بکش!» (مروزی، 1424: 352)
همچنین از آن حضرت چنین نقل شده است:
دجال در امتم خارج خواهد شد و خداوند عیسی بن مریم را - که شبیه عروة بن مسعود است - می فرستد و او را می کشد. (ابن کثیر، 1384: 93 - 94)
بنابراین، دجّال توسط حضرت مسیح(ع) - که کارگزار امام مهدی(عج) است - به هلاکت می رسد و از این رو روایات به کشته شدن دجّال به دست امام مهدی(عج) اشاره دارند. در واقع، هلاکت دجّال توسط مسیح(ع) به مثابه هلاکت دجّال توسط امام مهدی(عج) خواهد بود.
6. نابود کردن یأجوج و مأجوج
بر اساس روایات موجود، یأجوج و مأجوج جریانی انحرافی در عصر ظهور است که در مقابل موعود امم قرار می گیرد. حال باید دانست یأجوج و مأجوج چه کسانی هستند؟ آیا آنان یک قوم خاص یا دو قوم متحد و منحرف اند؟ اگر آنان جریانی در تاریخ بوده اند، با یأجوج و مأجوج عصر ظهور چه پیوندی دارند؟ نقش و سرنوشت آنان در عصر ظهور چگونه خواهد بود؟
مفهوم یأجوج و مأجوج در فرهنگ لغت های مختلف آمده است. راغب اصفهانی می گوید:
یأجوج و مأجوج از «أج» به تشدید جیم اخذ شده و این دو به آتشی که شعله ور و افروخته است و همه جا را دربر گرفته و می سوزاند، و نیز به آبی که مثل موج دریا در اضطراب است، تشبیه شده اند؛ چون این قوم در همه جا ظلم و ستم می کنند و به هر جا می رسند آن را به خرابه ای تبدیل می کنند. (راغب اصفهانی، 1412: 64)
برخی معتقدند یأجوج و مأجوج دو اسم اعجمی هستند که با همزه (یأجوج و مأجوج) و بدون همزه (یجوج و مجوج)قرائت شده اند (حسینی واسطی زبیدی، 1414: ج3، 285؛ طریحی، 1416: ج2، 273). ابن منظور نیز معتقد است آن ها دو طایفه از آفریده های خداوند هستند (ابن منظور، 1414: ج2، 207).
قرآن کریم درباره برخی اقوام، وقایعی ذکر کرده که برای آیندگان مایۀ پند و عبرت است؛ از جمله درباره قوم یأجوج و مأجوج در سوره های انبیاء و کهف آیاتی آمده است که تفاسیر مختلف به بررسی آن ها پرداخته اند. برخی بر این باورند که یأجوج و مأجوج دو قبیله از نسل حضرت آدم(ع) و از فرزندان یافث بن نوح اند (طوسی، بی تا: ج7، 91). در شرح قول خداوند که می فرماید «یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد می کنند» (کهف: 94) گفته شده است:
آنان به مردم یورش می بردند و آن ها را می کشتند و گوشتشان و گوشت حیواناتشان را می خوردند. زمان خروجشان بهار بود، همه سبزه ها را می خوردند و هرچه خشک بود می بردند. در آینده نیز فساد خواهند کرد. (طبرسی، 1415: ج6، 387)
قرآن نیز به این که این دو قوم از بین نرفته اند اشاره دارد و می فرماید:
تا وقتی که [راه] یأجوج و مأجوج گشوده شود و آن ها از هر پشته ای بتازند. (انبیاء: 96)
علامه طباطبایی می گوید:
ذوالقرنین پس از آن که سد را ساخت، گفت: این سد رحمتی از جانب پروردگار است؛ یعنی نعمت و سپری بود که خداوند با آن اقوامی از مردم را از شر یأجوج و مأجوج حفظ فرمود. در آیۀ 98 سوره کهف (وَکانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً) وعده ای است که خداوند درباره آن سد داده بوده که به زودی در نزدیکی های قیامت آن را از میان برمی دارد. (طباطبایی، 1374: ج13، 505 - 506)
با توجه به آیه 98 کهف، یأجوج و مأجوج به دست ذوالقرنین به هلاکت نرسیدند؛ بلکه او با ساختن سد، از فساد و ورود آن ها به میان مردم جلوگیری کرد. اما بر اساس آیۀ مذکور، باز شدن سد، از نشانه های قیامت است. آن سد در عصر ظهور شکسته می شود و آنان از پشت سد بیرون می آیند (طباطبایی، 1374:ج14، 460).
بر اساس روایات، این قوم سه گروه اند؛ عده ای طول قامتشان بیست وجب، عده ای قدشان صد وجب و عرض هفتاد وجب و عده ای دیگر یک گوش را تشک و گوش دیگرشان را لحاف قرار می دهند. آن ها به هر حیوانی - وحشی و اهلی - برخورد کنند، آن را می خورند و به هر آبی برسند آن را می آشامند؛ عمرشان طولانی است، به حدی که هیچ مردی از آنان نمی میرد، مگر آن که هزار فرزند از نسل خودش را ببیند (مجلسی، 1404: ج57، 118؛ طبرسی، 1415: ج6، 387؛ طالقانی، 1373: ج 1، 331 - 332؛ اردبیلی، 1383: ج2، 521 - 524).
امام صادق(ع) فرمود:
دنیا هفت اقلیم است؛ یأجوج و مأجوج، روم، چین، زنج، قوم موسی و اقالیم بابل. (صدوق، 1403: ج2، 357)
علامه مجلسی در توضیح این حدیث می نویسد:
شاید مقصود، بیان اقالیم جهان از نظر ساکنان آن ها و بیان اختلاف صورت و رنگ و طبع آن هاست و اگر منظور، حصر بشر در آن ها باشد، اقلیم بابل شامل عرب و عجم است و اقلیم چین شامل همه ترک ها و اقلیم زنج شامل هندیان است. بسا مقصود بیان اصناف عجیب آدمی است و این روشن تر است و مقصود از قوم موسی، اهل جابلقا و جابرساست. (مجلسی، 1404: ج57، 118)
برخی بر این باورند که ممکن است یاجوج و مأجوج از اقوام وحشی سیت ها و سکاها باشند که در اراضی شمالی و شمال شرقی دریای سیاه می زیستند و در زبان های اروپایی به گوگ و ماگوک خوانده شده اند. به گمان برخی دیگر، آنان اقوام وحشی تاتاری که به نام های مختلف خزر و تتر و ترک شناخته می شوند هستند (نک: صدوق، 1374:ج2، 71 - 75؛ مجلسی، 1351: ج4، 100؛ طبرسی، 1415: ج6، 387؛ طباطبایی، 1374: ج13، 514 - 515؛ طیب، 1362: 676).
شیخ صدوق در اوصاف این دو قوم می نویسد:
یأجوج و مأجوج زمان قحطی و گرسنگی به شهرها یورش می بردند و به هر چه می رسیدند می خوردند و فساد این ها به هرجا می رسید، از ملخ و سرما و همه آفات بدتر بود. به هرمکانی که می رفتند، اهل آن مکان فرار می کردند؛ چون کسی توان مقابله با آن ها را نداشت و به حدی تعدادشان زیاد بود که دیگر جای پا و نشستن برای کسی نمی ماند. از بس نجس و پلید و بدشکل بودند، کسی نمی توانست به آن ها نگاه کند و نزدیکشان برود و این وسیله پیروزی آن ها بود. چون به سرزمینی حمله می کردند، از بس زیاد بودند، سر و صدایشان مانند آواز باد و بارانی که از دور به گوش رسد، از صد فرسخ راه شنیده می شد. و چون به سرزمینی وارد می شدند، چون زنبور عسل همهمه داشتند، ولی سخت تر و پرجنجال تر که احدی نمی توانست از غوغای این همهمه چیزی بشنود. و وحوش و درندگان از آن ها گریزان بودند؛ زیرا همه را با خود می بردند. هر کدام از آن ها می داند که چه وقت می میرد؛ زیرا هر مَرد و زنشان نمی میرد تا این که صاحب هزار فرزند شود و با این نشانه، زمان مرگ خود را می دانند و چون هزار فرزند آوردند، آماده مرگ می شوند و زندگانی را ترک می کنند. یأجوج و مأجوج سالی یک بار با آن سد[ی که ذوالقرنین برایشان ساخت] مصادف می شوند؛ زیرا در بلاد خود می گردند تا به سد ساخته شدۀ ذوالقرنین برسند. سرانجام چون نشانه های برپایی قیامت - که قیام قائم است - پدید می آید، سد و راه بر یأجوج و مأجوج گشوده می شود و از هر تپه و بلندی سرازیر می گردند: (حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن کلِّ حَدَبٍ ینسِلُونَ) (انبیاء: 96). (نک: صدوق، 1374: ج2، 71 - 75)
به نظر می رسد یأجوج و مأجوج، انسان هایی وحشی، جنگجو و خون ریزند، اما برخی صفات و ویژگی های موجود در روایات از جمله قد بلند و گوش هایی پهن و عریض، با واقعیت فاصله ای زیاد دارند. می توان این دسته روایات را - که توصیفاتی عجیب و غریب از یأجوج و مأجوج ارائه می دهند - به شدت وحشی گری و کشتار این قوم ظالم و ترسناک تفسیر و تأویل کنیم. همۀ گروه هایی که بر ضد یک انقلاب نوظهور یا یک ملت گام برمی دارند، کارهایشان را با برنامه و زمان بندی ای مشخص پیش می برند و درباره زمان و مکان حرکت و محل فرود خود برنامه ای منظم دارند که به مشکل برنخورند. یأجوج و مأجوج نیز زمان حرکت و خروجشان را طبق برنامه پیش می برند (نک: مقدسی، 1416: 376 ؛ صدر، 1384: 132).
در هر حال در باره فرجام آن قوم، در برخی روایات آمده است که با گذشتن از کوه ها و سرزمین های هموار، به دریاچه طبریه می رسند. در این هنگام، خداوند به حضرت عیسی(ع) وحی می کند: «بندگانی از بنده هایم را فرستادم که هیچ کس نمی تواند دست به کشتن آن ها دراز کند؛ پس بندگانم را در کوه طور نگه داری فرما!» سپس خداوند یأجوج و مأجوج را برمی انگیزاند و آن ها از هر فراز و نشیبی برمی جهند و پیش می تازند. گروه پیشتاز به دریاچۀ طبریه می رسند و از آن می آشامند، آن گاه گروه دیگر می رسند و به سبب تلخی اش از آن نمی آشامند. در آن هنگام حضرت عیسی(ع) و یارانش در محاصره آن ها قرار می گیرند (نک: ابن ماجه، 1424: 910؛ نیشابوری، 1421: 1436).
ابوسعید خدری از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است که فرمود:
راه یأجوج و مأجوج گشوده می شود و همان طور که خداوند فرموده است: از هر پشته ای می تازند، در همه جای زمین حاضر می شوند و مسلمانان از آن ها کناره می گیرند و به شهرها و دژهای خود می روند. یأجوج و مأجوج از نهری می گذرند و همه آن را می نوشند تا آن که خشک شود. گروهی دیگر که از آن جا می گذرند، می گویند: قبلاً در این جا آب بوده است. [پس] بر اهل زمین پیروز می شوند و می گویند: کار مردم زمین را تمام کردیم. حال باید با اهل آسمان بجنگیم. یکی از آن ها تیری به آسمان می افکند، اما خون آلود به سوی آن ها برمی گردد. پس می گویند: اهل آسمان را کشتیم. (ابن ماجه، 1424: 916)
با مطالعه کتب روایی شیعه و اهل سنت، می توان گفت یأجوج و مأجوج در عصر ظهور برنامه هایی به این ترتیب دارند: 1. عبور از سرزمین های مختلف از جمله کوه خمر، دریاچه طبریه و... برای تسخیر سراسر جهان؛ 2. جنگیدن با اهل آسمان؛ 3. از بین بردن دریاچه ها و کشتن انسان ها و به طور کلی نابود کردن کل جانداران تا تسلط کامل بر جهان.
مرگ پایانی برای همه انسان ها و جانداران است؛ البته پایانی که آغاز حیاتی دیگر به شمار می آید که با ورود به سرای باقی و آخرت شروع می شود. یأجوج و مأجوج نیز همانند دیگر جانداران، پایانی دارند، اما این پایان آن چنان که خود رقم می زنند، شوم و بدفرجام است.
در کتاب مقدس درباره قوم یأجوج و مأجوج نوشته شده است که آن ها با نیرنگ شیطان، برای جنگ و حمله به اورشلیم، سپاهی عظیم تشکیل می دهند و سرانجام با اراده الهی به هلاکت می رسند:
پس از پایان آن هزار سال، شیطان از زندان آزاد خواهد شد. او بیرون خواهد رفت که قوم های گوناگون - یعنی جوج و ماجوج - را بفریبد و برای جنگ متحد سازد. آنان سپاهی عظیم تشکیل خواهند داد که تعدادشان همچون ماسه های دریا بی شمار خواهد بود. آنان در دشتی وسیع، خلق خدا و شهر محبوب اورشلیم را از هر سو محاصره خواهند کرد؛ اما آتش از آسمان، از سوی خدا خواهد بارید و همه را خواهد سوزاند. (عهد جدید، مکاشفه بیستم، بند 7 - 9)
بنابر برخی روایات، هلاکت قوم یأجوج و مأجوج به دست حضرت عیسی(ع) و با همراهی سپاهیان اسلام صورت می گیرد. در برخی دیگر از روایات آمده است که این دو قوم، به دعای حضرت عیسی(ع) هلاک می شوند نه با جنگ و خون ریزی. در برخی نقل های دیگر، این هلاکت به فرمان الهی و توسط جنیان انجام می پذیرد و در بعضی روایات، این دو قوم به خواست خدا و بدون دخالت دیگران هلاک می شوند. پیامبر اسلام(ص) جریان هلاکت یأجوج و مأجوج توسط حضرت عیسی(ع) و سپاهیان اسلام را این گونه بیان می فرماید:
حضرت عیسی(ع) پس از غلبه بر یأجوج و مأجوج، با مسلمین به سوی بیت المقدس بازمی گردد و می گوید: «سختی جنگ تمام شد و فروکش کرد». سپس زمین به اذن خداوند، تمام گنج هایی که از اول دنیا در خود جای داده بود را خارج می کند. سپس عیسی بن مریم(ع) و مؤمنان سال ها در بیت المقدس زندگی می کنند. آن گاه خدای عزیز، بادی می فرستد که ارواح مؤمنان را قبض کند. (کورانی، 1428: ج3، 313)
در جایی دیگر فرمود:
یأجوج ومأجوج خروج می کنند و خداوند متعال آنان را به دست حضرت عیسی(ع) به هلاکت می رساند و اثری از آن ها در زمین باقی نمی ماند. (مقدسی، 1416: 387؛ کورانی، 1428: ج3، 311)
در این دو قول، به صراحت بیان شده است که حضرت عیسی(ع) با یأجوج و مأجوج می جنگد و سرانجام آن ها را به هلاکت می رساند.
اما در برخی روایات، گفته شده است که یأجوج و مأجوج با دعای حضرت عیسی(ع) نابود می شوند، نه با جنگ و خون ریزی. رسول خدا(ص) در این باره فرمود:
خدای متعال دعای عیسی(ع) و اصحابش را بر هلاکت یأجوج و مأجوج مستجاب می کند، سپس مردم در کنار هم زندگی می کنند. (کورانی، 1428: ج3، 313)
همچنین آن حضرت می فرماید:
... سپس همانا عیسی دو دستش را به طرف آسمان بالا می برد و مؤمنان نیز این کار را می کنند. آنان از خدا می خواهند یأجوج و مأجوج را هلاکت کند. پس خداوند دودی خلق می کند و این دود در دماغ آن ها داخل می شود؛ صبح می کنند در حالی که مرده اند. (مقدسی، 1416: 381-382)
بر اساس برخی از روایات، هلاکت این دو قوم توسط جنیان صورت می پذیرد. ابوجریح می گوید: پیامبر(ص) پس از بیان ماجرای نزول حضرت عیسی(ع) فرمود:
... این در حالی است که یأجوج و مأجوج خروج کردند. سپس عیسی مؤمنان را به کوه طور می برد و در آن جا متحصن می شوند. (حلی، 1409: 844)
بنابر نقلی دیگر، خداوند عفریت های جن را برای مقابله با یأجوج و مأجوج می فرستد. آن ها این دو قوم ظالم را به هلاکت می رسانند و هنگامی که خبر به مسلمین می رسد، شروع به شادمانی می کنند (مقدسی، 1416: 387).
ابوسعید خدری از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است که فرمود:
... در این حال خداوند جانورانی همچون کرم را پدید می آورد که گردنشان را می گیرند و مانند انبوهی از ملخ های مرده بر روی یکدیگر می افتند. صبحگاهان مسلمانان صدایی از آن ها نمی شنوند [و] می گویند: چه کسی فداکاری می کند و از آن ها خبری می آورد؟ مردی اظهار آمادگی می کند و [وقتی می رود] می بیند همه آن ها مرده اند. پس مسلمانان را صدا می زند [و می گوید]: بشارت باد بر شما! دشمنانتان هلاک شدند. مردم از خانه هایشان خارج می شوند و راه را برای چارپایانشان باز می کنند. آن ها نیز از گوشت بدن کشته ها تغذیه می کنند، چنان که گویی از گیاهان تناول می کنند. (ابن ماجه، 1424: ج2، 1364)
7. قضاوت و داوری حضرت عیسی(ع) در دولت مهدوی
از جمله مهم ترین مناصب و پست ها در هر حکومت، منصب قضاوت و داوری است که سختی ها و پیچیدگی هایی خاص دارد؛ به طوری که در منابع اسلامی برای شخص قاضی، شرایط و ویژگی هایی آمده است؛ از جمله این که قاضی باید مجتهد، امین، باتقوا، صادق، زیرک، باهوش و دارای پشتکار و همتی بالا باشد که پیش از حکم دادن و داوری کردن، به خوبی و با دقت به بررسی مسائل پرونده بپردازد. این داوری دقیق، سنت حسنۀ همۀ پیامبران الهی - به ویژه پیامبرانی که در مدتی از عمر خود عهده دار حکومت بودند - است؛ از جمله حضرت داوود(ع)، حضرت سلیمان(ع) و پیامبر اسلام(ص) که هر یک به روشی خاص - که اقتضای شرایط و عصر حضورشان بود - قضاوت می کردند.
اما روش قضاوت حضرت مهدی(عج) نوین و تازه است. آن حضرت در جامعه، همانند نیاکان پاک و صدیق خود، عادلانه، انسانی و بر اساس حق و عدالت قضاوت می کند، اما با یک ویژگی از آنان متمایز می شود که قضاوت بر اساس آگاهی خویش درباره رخدادها و حوادث است، نه بر پایۀ گواهی گواهان و مدارک و شواهدی که ادعا را ثابت کند (نک: مجلسی،1404: ج52، 320، 339، 345).
در روایتی از امام حسین(ع) آمده است که فرمود:
لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلَّا یوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِک الْیوْمَ حَتَّی یخْرُجَ رَجُلٌ منْ وُلْدِی فیمْلَأَهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً، کذَلِک سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یقُول؛[4] (صدوق، 1374: ج1، 434 - 435؛ مقدسی، 1416: 207)
اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدری طولانی می فرماید که مردی از فرزندان من خروج کند و زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. از رسول خدا(ص) این چنین شنیدم.
امام صادق(ع) روش قضاوت امام مهدی(عج) را قضاوت با علم و آگاهی درونی خود، در حالی که از باطن و درون همه آگاه است بیان می کند و می فرماید:
او در بین مردم همچون داوود(ع) قضاوت می کند و به دلیل نیاز ندارد. خدا به او الهام می کند که در نتیجه، مطابق علم خود قضاوت نماید و از باطن همه آگاه شود و از روی چهره، دوست را از دشمن تشخیص دهد. (مفید، بی تا: ج2، 361)
بر اساس روایات، حضرت عیسی(ع) قاضی القضات امام مهدی(عج) است. بنابر برخی روایات، امام زمان(عج) برای تسریع در اداره حکومت، قضاوت را به حضرت عیسی(ع) واگذار می کند و او به عنوان قاضی القضات، این امر را همانند اموردیگر به خوبی انجام می دهد. روش قضاوت حضرت عیسی(ع) همانند حضرت مهدی(عج) بدون نیاز به شاهد است. از مهم ترین کارهای عیسی(ع) پس از بازگشت، قضاوت عادلانه و ستاندن حقوق انسان هاست و او هر کس را برابر اعمالش جزا خواهد داد.
حضرت رسول(ص) در باره روش داوری عیسی(ع) می فرماید:
قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، به یقین به همین زودی پسر مریم به عنوان داوری دادگر در میان شما نازل می شود. (کورانی، 1428: ج2، 429)
در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است:
عیسی بن مریم(ع) در میان امت من داوری دادگر خواهد بود؛ کینه ودشمنی را از میان مردم برطرف می سازد و به اندازه ای ثروت و مال می ریزد که دیگر کسی آن را نمی پذیرد؛ خشم و آزار از هر جنبنده ای برداشته می شود و سرتاسر زمین مانند نقره نرم می شود. (مقدسی، 1416: 344؛ کورانی، 1428: ج2، 453؛ ابن طاووس، بی تا: 67)
در انجیل نیز درباره روش قضاوت حضرت عیسی(ع) آمده است:
اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خویش آید، آن گاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست و جمیع امت ها در حضور اوجمع شوند و آن ها را از همدیگر جدا می کند، به قسمی که میش ها را از بز ها جدا می سازد. (انجیل متی، باب 25، بندهای31 - 33)
جالب آن که بر حسب روایات موجود، عیسی مسیح(ع) در میان ادیان مختلف با کتاب آن دین قضاوت می کند. از حضرت رسول(ص) نقل شده است که فرمود:
او بین اهل تورات به تورات، بین اهل انجیل به انجیل، بین اهل زبور به زبور و بین اهل فرقان به فرقانشان قضاوت می کند. (کورانی، 1428: ج2، 428؛ بحرانی، بی تا: 307)
رسول اکرم(ص) در جایی دیگر می فرماید:
او کتاب ها را از انطاکیه جمع می کند تا این که بین اهل مشرق و مغرب قضاوت می نماید و بین اهل تورات با توراتشان و اهل انجیل با انجیلشان و اهل زبور با زبورشان و اهل فرقان با فرقانشان حکم می کند. (کورانی، 1428: ج2، 428؛ بحرانی، بی تا: 307)
8. خزانه داری
مسئول خزانه داری کسی است که بودجه حکومتی را در دست دارد و بر این که چه مقدار، در کجا و چگونه مصرف شود نظارت می کند. بر اساس روایات اسلامی، این مسئولیت مهم و خطیر توسط مهدی موعود(عج) به عیسی مسیح(ع) واگذار شده است؛ اما ایشان برای مصرف اموال، محدودیتی ندارد؛ زیرا در زمان ظهور، زمین تمام اموال خود را به امام مسلمین عرضه می کند. با این وصف، دولت مهدوی مشکل کمبود بودجه نخواهد داشت. دستورداده می شود به هرکس که می خواهند، از اموال حکومتی ببخشند و به حدی از این ثروت ها بین مردم تقسیم می شود که هیچ نیازمندی را نمی یابند که به او مال ببخشند (مفید، بی تا: ج2، 355 - 356؛ حر عاملی، 1422: ج5، 115).
رسول اکرم(ص) فرمود:
عیسی بن مریم(ع). .. مسئول اموال قائم(عج) می شود (کورانی، 1428: ج2، 428؛ بحرانی، بی تا: 307)
قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، به یقین به همین زودی پسر مریم به عنوان داوری دادگر در میان شما نازل می شود. .. و آن قدر [به مردم] مال می دهد که دیگر کسی آن را نمی پذیرد. (کورانی، 1428: 429)
9. پیک صلح
امپراتوری روم - که از آسیا تا اروپا و آفریقا ادامه داشت و بسیاری از کشورهای مجاور عربستان، مانند مصر، شام، فلسطین، مراکش، حبشه و اسپانیا جزو اقمار آن به شمار می رفتند - تا زمان امپراتوری کنستانتین - که شهر قسطنطنیه[5] (استانبول فعلی) را در نزدیکی شهر باستانی بیزانسیوم بنیان نهاد و پایتخت امپراتوری خود را از شهر قدیمی رم به رم نو در کنار تنگۀ بسفور منتقل ساخت - یکپارچه و متحد بود؛ ولی از آن پس، امپراتوری به روم شرقی و غربی تقسیم شد. روم غربی بر کشورهایی چون ایتالیا، بریتانیا (انگلستان)، فرانسه، بلغارستان، و اسپانیا نفوذ داشت و پایتخت آن شهر رم بود. شهر تاریخی «کنستانتیوپل» (استانبول / اسلامبول) نیز پایتخت روم شرقی شد که یونان، ترکیه کنونی، شام (سوریه - اردن)، فلسطین، مصر و قسمت هایی از آفریقا را در تصرف خود داشت. روم و اقمارش مرکز و پایتخت دنیای مسیحیت بودند و همه افکار، عقاید و آرایی که دربارۀ مسیح و آیین مسیحیت به کشورهای مختلف روم شرقی و غربی می رسید، دستاورد کلیساهای قسطنطنیه و پدران روحانی آن بود. در اوایل اسلام، بین امپراتوری روم شرقی و امپراتوری ایران در سرزمینی میان شام و حجاز جنگی درگرفت و روم از ایران شکست خورد. پس از مدتی دوباره با هم جنگیدند و در این جنگ، ایرانیان شکست خوردند. در آیات نخسنتین سوره روم، به این دو جنگ اشاره شده است (طباطبایی، 1374: ج16، 233، 245):
(غلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیغْلِبُونَ * فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بعْدُ وَیوْمئِذٍ یفرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ ینصُرُ مَن یشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ)؛ (روم: 2 - 5)
رومیان شکست خوردند، در نزدیک ترین سرزمین، و[لی] بعد از شکستشان، در ظرف چند سال، به زودی پیروز خواهند گردید. [فرجام] کار در گذشته و آینده از آن خداست، و در آن روز است که مؤمنان از یاری خدا شاد می شوند؛ هر کس را بخواهد یاری می کند و اوست شکست ناپذیر مهربان.
امام باقر(عج) یاری خداوند نسبت به مؤمنان را در این آیات شریفه به ظهور حضرت مهدی(عج) تفسیر فرموده است که گویا خداوند آن حضرت را بر رومیان پیروز می گرداند (کورانی، بی تا: 57).
در کتاب های روایی آمده است که حضرت مهدی(عج) عیسی بن مریم(ع) را برای تبلیغ اسلام و احتجاج با نصارای روم، به نزد آنان می فرستد. کعب الأحبار در این باره می گوید:
من تعجب می کنم چرا دیگران را بر علی بن ابی طالب(ع) مقدم می دارند و نیز تعجب می کنم از کسی که دربارۀ مهدی موعود(عج) - که اوضاع زمین را دگرگون می سازد و به وسیلۀ او عیسی بن مریم با نصارای روم و چین احتجاج می کند - تردید دارید! قائم از دودمان علی(ع) است. (نعمانی، 1362: 164 - 165؛ مجلسی، 1378: 1005)
همچنین از او چنین نقل شده است:
مهدی(عج) به بلاد روم حمله می کند و صدهزار سرباز همراه اویند. او پادشاه روم را به دین اسلام دعوت می کند. پادشاه دعوت حضرت را نمی پذیرد. آن گاه خدای متعال به حضرت مهدی(عج) نصرت می بخشد و او تعداد زیادی از سپاهیان روم را می کشد و سرانجام پیروز می شود. (مقدسی، 1416: 237 و 249)
این جاست که حضور مسیح(ع) در بین اطرافیان امام زمان(عج) ضرورت می یابد؛ چون فرود آمدن عیسی(ع) در بین آنان - که به رسالت و حتی الوهیت یا فرزند خدا بودن او معتقدند - برای جلوگیری از بروز جنگ یا دست کم، جلوگیری از تشدید آن، اهمیتی فراوان دارد.
در جلوگیری از تشدید جنگ، عواملی دیگر همچون دیدن معجزات حضرت مهدی(عج) نیز وجود دارد. امام صادق(ع) می فرماید:
هنگامی که سپاهیان مهدی(عج) به خلیج می رسند، چیزی روی پاهایشان می نویسند و روی آب راه می روند. وقتی رومیان آن ها را در آن حال می بینند، می گویند: این ها اصحاب اویند که روی آب راه می روند، خودش چگونه است؟! درهای شهر را برایشان می گشایند و آن ها داخل می شوند و تا هر وقت بخواهند در آن جا حکومت می کنند. (نعمانی،1362: 376 -377)
حضرت مسیح(ع) به عنوان کسی که مورد پذیرش عالم مسیحیت در عصر ظهور است، بیشترین تأثیر را در جلوگیری از تشدید جنگ خواهد داشت. آن حضرت پس از معجزۀ فرود آمدنش از آسمان، در دگرگونی اوضاع سیاسی نقشی مهم و اساسی دارد (ابن حنبل، 1414:ج3، 642؛ نیشابوری، 1421: 93؛ مروزی، 1424: 351).
نتیجه گیری
نقش مسیح(ع) در دولت امام مهدی(عج) پرده ای دیگر از گفتمان مهدویت است. در این پرده، با نه ویژگی اساسی درباره نقش مسیح آشنا شدیم. اقامه نماز به امامت آن حضرت با اقتدای مسیح(ع) نماد پیوستگی عنصر دیانت و امامت در نظام سیاسی موعود امت هاست. جایگاه مسیح در این دولت، جایگاه علی بن ابی طالب در دولت محمد(ص) است. او وزیر مهدی(عج) است و نخستین گام های این وزارت، شکستن بت های اعتقادی برساختۀ تاریخ ادیان است؛ شکستن صلیب، کشتن خوک، هلاک کردن دجال و نابود ساختن یأجوج و مأجوج به دست ایشان، گام های نخستین و مهم آن حضرت در جایگاه وزارت است. با برداشته شدن این آفت ها، نوبت به مهم ترین ارکان دولت جهانی مهدوی، یعنی قضاوت و اقتصاد می رسد. بر اساس روایات موجود، او قاضی القضات و وزیر الوزرای دولت امام عصر(عج) خواهد بود. 313 یار مهدی(عج) - که کارگزاران منویات دولت جهانی اویند - در فرمان مسیح(ع) خواهند بود. شاید تأکید روایات بر نقش آن حضرت در قضاوت و خزانه داری، عطف توجه به مهم ترین رکن دولت مهدوی - یعنی نظام دادرسی و مالی - است. صرف نظر از اعتبار سندی روایات - که پژوهشی دیگر می طلبد - می توان گفت این دسته از احادیث مهدویت، هم ناظر به پیش گویی های عهد جدید هستند و هم تا حدی با آن ها هم سخن اند و البته گاه نسبت به آن ها نقش پایش و پیرایش دارند.
منابع
- ابن حنبل، احمد بن محمد (1414ق)، المسند، بیروت، دارالفکر، دوم.
- ابن طاووس، علی بن موسی (بی تا)، فتنه و آشوب های آخرالزمان، ترجمه: محمدجواد نجفی، تهران، انتشارات اسلامیه.
- ابن ماجه قزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید (1424ق)، السنن، تحقیق: یوسف الحاج احمد، بی جا، مکتبة ابن حجر، اول.
- ابن معین، ابوزکریا یحیی (بی تا)، التاریخ، تحقیق: عبدالله احمد حسن، بیروت، دارالقلم للطباعة و النشر.
- ابن مغازلی شافعی، علی بن محمد (1356ش)، مناقب امیرالمؤمنین(ع)، ترجمه: سید جواد مرعشی نجفی، قم، کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، اول.
- ابن منظور، محمد بن مکرم (1414ق)، لسان العرب، به اهتمام: سید جمال الدین میردامادی، بیروت، دارالفکر - دار صادر، سوم.
- اربلی، علی بن عیسی (1382ش)، کشف الغمة عن معرفة احوال الأئمة و اهل البیت العصمة(ع)، ترجمه و شرح: علی بن حسین زواره ای، تهران، انتشارات اسلامیه، سوم.
- اردبیلی، احمد (1383ش)، حدیقة الشیعة، تصحیح: صادق حسن زاده، قم، انصاریان، سوم.
- اوسطی، حسین (1386ش)، دوازده گفتار درباره حضرت مهدی(عج)، تهران، مشعر، اول.
- آزاد، ابوالکلام (1330ش)، ذوالقرنین کوروش کبیر، ترجمه: باستانی باریزی، بی جا، بی نا.
- بحرانی، سیدهاشم بن سلیمان (1411 ق)، حلیة الأبرار فی احوال محمد و آله الأطهار، تحقیق: غلامرضا بروجردی، قم مؤسسة المعارف الاسلامیة.
- بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم (1401 ق)، الصحیح، بیروت، دارالفکر.
- بیهقی، احمدبن الحسن (بی تا)، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر.
- ترمذی، محمد بن عیسی (1403ق)، السنن (الجامع الصحیح)، تصحیح: عبدالرحمن محمد عثمان، بیروت، بی نا.
- جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر (2002م)، البیان والتبیین، تحقیق: علی ابوملحم، بیروت، دار و مکتبة الهلال.
- حاکم نیشابوری، أبوعبدالله محمد بن عبدالله (بی تا)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة.
- حر عاملی، محمد بن حسن (1362 ش)، الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ترجمه: احمد جنتی، تهران، انتشارات نوید.
- -------------------------- (1422ق)، إثبات الهداة، بیروت، مؤسسه الأعلمی، اول.
- حسن زاده آملی، حسن (1376ش)، مجموعه مقالات، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم.
- حسینی تهرانی، سید محمدحسین (1423 ق)، معادشناسی، مشهد، نور ملکوت قرآن، اول.
- حسینی واسطی زبیدی، سید مرتضی (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالفکر، اول.
- حلی، حسن بن یوسف بن علی (1409 ق)، الألفین، ترجمه: وجدانی، قم، هجرت، دوم.
- حمود، محمد جمیل (1421ق)، الفوائد البهیة، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، دوم.
- حموی، یاقوت بن عبدالله (1383ش)، معجم البلدان، تهران، سازمان میراث فرهنگی، اول.
- دمشقی (ابن کثیر)، ابی الفداء اسماعیل (1384 ش)، سیمای رستاخیز؛ نشانه ها، وقایع و نتایج (خلاصه ای از آخرین قسمت تاریخ ابن کثیر)، ترجمه: یعقوب خوش خبر، بی جا، انتشارات صدیقی، اول.
- ------------------------------------- (1422ق)، مختصر تفسیر ابن کثیر، بیروت، المکتبة العصریه.
- دهخدا، علی اکبر (1373ش)، لغت نامۀ دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق)، مفردات الفاظ القرآن، انتشارات دارالقلم، اول.
- ربیع زاده، علی (1387ش)، «از چلیپای ایرانی تا صلیب رومی»، مجله چیستا، شماره 252.
- سجستانی، أبی داود سلیمان بن اشعث (1420ق)، السنن، بیروت، دارالفکر، سوم.
- سلیمان، کامل (1371ش)، روزگار رهایی، ترجمه: علی اکبر مهدی پور، تهران، آفاق.
- سمعانی، ابوسعد عبدالکریم بن محمد بن منصور (1382ق)، الانساب، تحقیق: عبدالرحمن المعلمی، حیدرآباد، دارالمعارف العثمانیة.
- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر (1420ق)، الدرالمنثور فی تفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر.
- ----------------------------------------- (1421ق)، الحاوی للفتاوی، بیروت، دارالکتب العلمیة - منشورات محمد علی بیضوی، اول.
- شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (1364ش)، الملل والنحل، تحقیق: محمد بدران، قم، الشریف الرضی، سوم.
- صافی گلپایگانی، لطف الله (1419ق)، منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر(ع)، قم، مؤسسة السیدة المعصومة(ع)، پانزدهم.
- ------------------------ (1422ق)، منتخب الاثر فی احوال الامام الثانی عشر، قم، مؤلف.
- صانعی، سید حسن؛ نیره سادات صانعی (1385ش)، پاسخ به شبهات شب های پیشاور، تهران، مشعر، اول.
- صدر، سیدمحمد (1384ش)، تاریخ پس از ظهور، ترجمه: حسن سجادی پور، تهران، موعود عصر(عج).
- صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1361ش)، معانی الأخبار، قم، جامعه مدرسین.
- --------------------------------------- (1367ش)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه: محمدجواد غفاری، تهران، صدوق، اول.
- --------------------------------------- (1371ش)، الإعتقادات، ترجمه: حسنی، تهران، انتشارات اسلامیه، چهارم.
- ---------------------------------------- (1372ش)، عیون اخبارالرضا(ع)، ترجمه: حمیدرضا مستفید و علی اکبر غفاری، تهران، صدوق، اول.
- -------------------------------------- (1374ش)، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: کمره ای، تهران، انتشارات اسلامیه، اول.
- -------------------------------------- (1403ق)، الخصال، قم، جامعه مدرسین.
- -------------------------------------- (1417 ق)، ألامالی، قم، مؤسسة البعثة، اول.
- -------------------------------------- (بی تا)، علل الشرائع، قم، مکتبة الداوری.
- طالقانی، نظرعلی (1373ش)، کاشف الأسرار، به : کوشش مهدی طیّب، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، اول.
- طباطبایی، سید محمدحسین (1374ش)، تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم.
- طبرسی، فضل بن حسن (1390ش)، إعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، سوم.
- ----------------------- (1415ق)، مجمع البیان، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، اول.
- ----------------------- (بی تا)، الإحتجاج، ترجمه: مازندرانی، تهران، مرتضوی، اول.
- طبسی، نجم الدین (1380ش - الف)، چشم اندازی به حکومت مهدی(عج)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، سوم.
- ------------------ (1380ش - ب)، «نگاهی به کتاب غیبت نعمانی»، مجله انتظار، شماره1.
- طریحی، فخرالدین (1416ق)، مجمع البحرین، تهران، مرتضوی، سوم.
- طوسی، محمد بن حسن (1414ق)، ألامالی، قم، دارالثقافة.
- ---------------------- (1425ق)، الغیبة، تحقیق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیه، سوم.
- ----------------------- (بی تا - الف)، التبیان فی تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
- ----------------------- (بی تا - ب)، الفهرست، نجف، المکتبة المرتضویة.
- طیب، سید عبدالحسین (1362ش)، کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، بی جا، کتابخانه اسلام، چهارم.
- غفاری، یونس (1391ش)، بررسی تحلیلی دجال در روایات شیعی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
- فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق)، العین، تحقیق: المهدی المحزومی و ابراهیم السامرائی، قم، دارالهجره، افست.
- قمی، ابوالحسن علی بن ابراهیم قمی (1404ق)، تفسیر القمی، تصحیح: سید طیب جزایری، قم، مؤسسه دارالکتاب، سوم.
- کورانی، علی (1386ش)، معجم أحادیث المهدی(عج)، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، اول.
- ----------- (بی تا)، عصر ظهور، ترجمه: عباس جلالی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی.
- کوفی، فرات بن ابراهیم (1410 ق)، تفسیر فرات کوفی، تحقیق محمدالکاظم، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، مؤسسة الطباعة و النشر.
- متقی هندی، علی بن حسام الدین (1405ق)، کنزالعمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، پنجم.
- مجلسی، محمدباقر (1378ش)، مهدی موعود(عج) (ترجمه ج51 - 53 بحار الأنوار)، ترجمه: علی دوانی، تهران، اسلامیه، بیست و هشتم.
- ------------------- (1382ش)، حیاة القلوب؛ تاریخ پیامبران(ع)، تحقیق: سید علی امامیان، انتشارات سرور، پنجم.
- ------------------- (1384 ش)، امام شناسی (جلد پنجم حیاة القلوب)، قم، سرور، ششم.
- ------------------- (1404ق)، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.
- ------------------- (بی تا)، حق الیقین، تهران، انتشارات اسلامیه.
- محمدی ری شهری، محمد (1393ش)، دانش نامه امام مهدی(عج) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، قم، دارالحدیث، دوم.
- مروزی، ابوعبدالله نعیم بن حماد (1424ق)، الفتن، بیروت، دارالفکر.
- مسعودی، ابوالحسن (1362ش)، إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب(ع)، ترجمه: محمدجواد نجفی، تهران، اسلامیه، دوم.
- معین، محمد (1364ش)، فرهنگ معین، تهران، امیرکبیر، هفتم.
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق - الف)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، قم، المؤتمر العالمی للشیخ مفید، اول.
- --------------------------------- (1413ق - ب)، مصنفات شیخ مفید (تصحیح الإعتقاد)، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید.
- -------------------------------- (بی تا)، الإرشاد، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، اسلامیه، دوم.
- مقدسی، یوسف بن یحیی (1416ق)، عقد الدرر فی أخبار المنتظر، تحقیق: دکتر عبدالفتاح محمد الحلو، بی جا، نصایح.
- مکارم شیرازی، ناصر (1386)، حکومت جهانی مهدی(عج)، قم، نسل جوان، پنجم.
- نعمانی، محمد بن ابراهیم (1362ش)، الغیبة، ترجمه: سید احمد فهری زنجانی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چهارم.
- نیشابوری، مسلم بن حجاج (1421ق)، الجامع الصحیح، بیروت، دارالفکر.
- هاکس، مستر (1383ش)، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر.
- هلالی، سلیم بن قیس (1405ق)، کتاب سلیم، ترجمه: اسماعیل انصاری، قم، الهادی.
پی نوشت ها
[1] «پس حالشان چگونه است، آن گاه که از هر امتی گواهی گیریم و تو را بر آنان گواه آوریم؟» (نساء: 41).
[2] منظور حجاج، یهودی و نصرانی زمان خودش است، در حالی که روایت، یهودی و نصرانی عصر ظهور را بیان می کند؛ همچنان که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل تفسیر همین آیه می نویسد: «عیسی(ع) زنده است و در آخرالزمان از آسمان می آید و همه یهود و نصارای موجود در آن روز، پیش از مرگ حضرت به وی ایمان می آورند» (طباطبایی، 1374:ج5، 221).
[3] «روزی که پاره ای از نشانه های پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سودی نمی بخشد».
[4] شیخ حر عاملی در کتاب إثبات الهداة (ج5، ص220 - 277) از کتاب های اهل سنت و منابع شیعه، ده ها روایت مانند این نقل کرده است.
[5] قسطنطنیه: منسوب به قسطنطین.قسطنطین نام عده ای از امپراتوران روم است که اول آنان کایوس فلاویوس اورلیوس است. وی در سال 312 میلادی بر رم چیره شد و این پیروزی سبب شد مسیحیت به عنوان دین رسمی امپراتوری شناخته شود تا این که در سال 323 یا 330 میلادی خود به دین عیسوی گروید و پایتخت امپراتوری را به بیزانس - که به نام او، قسطنطنیه نامیده شد - منتقل کرد (معین، 1364: ج6، مدخل قسطنطنیه؛ دهخدا، 1373: ج11، مدخل قسطنطنیه).