ماهان شبکه ایرانیان

به‌یاد احمد محمود و همسایه‌های مشهورش

همسایه‌ها را نمی‌توان قاطعانه رمانی سیاسی نام گذاشت گو اینکه دو فصل عمده داستان در بند و انفرادی می‌گذرد، اما با دقت در ساختار داستان وجه اجتماعی آن برای مخاطب پر رنگ‌تر می‌شود.

برترین‌ها: دوازدهم مهرماه سالگرد درگذشت احمد محمود است؛ نویسنده‌ای که اگرچه راوی قصه‌های بی‌شماری از خالد، باران، فرامرز و... بود، اما به گاهِ نوشتن از خود با فروتنی نوشت که درمانده است.

احمد اعطا - با نام ادبی احمد محمود - دی‌ماه 1310 به دنیا آمد. او پس از سپری کردن دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش وارد سیاست شد. احمد محمود پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 بازداشت شد و به علت این‌که با حکومت پهلوی همکاری نکرد و توبه‌نامه هم امضا نکرد، مدت زیادی را در زندان به سر برد.

بسیاری احمد محمود را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی می‌دانند. معروف‌ترین رمانش «همسایه‌ها» نام دارد که در زمره مهم‌ترین آثار ادبیات معاصر ایران شمرده می‌شود. رمان «داستان یک شهر» نیز به نوعی دنباله رمان «همسایه‌ها» ست. محمود در رمان «زمین سوخته» گزارشی از روز و سال‌های شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را روایت کرده است.

به یاد همسایه های مشهور «احمد محمود»

احمد محمود تا پایان عمر به نوشتن مشغول بود. او در اواخر عمر با بیماری تنگی نفس مواجه شد. اول مهرماه 1381 با وخامت حالش در بیمارستان بستری شد و 12 مهرماه همان سال از دنیا رفت. پیکر این نویسنده در امام‌زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

مجموعه داستان‌های «مول»، «دریا هنوز آرام است»، «بیهودگی»، «زائری زیر باران»، «غریبه‌ها»، «پسرک بومی»، «دیدار»، «قصه آشنا»، و رمان‌های «همسایه‌ها»، «داستان یک شهر»، «زمین سوخته»، «مدار صفردرجه» و «درخت انجیر معابد» از جمله آثار احمد محمود هستند.

در مطلبی کوتاه به بررسی مشهورترین اثر وی به نام «همسایه ها» پرداخته ایم:

همسایه‌ها را نمی‌توان قاطعانه رمانی سیاسی نام گذاشت گواینکه دو فصل عمده داستان در بند و انفرادی می‌گذرد، اما با دقت در ساختار داستان وجه اجتماعی آن برای مخاطب پر رنگ‌تر می‌شود.

داستان از از زبان نوجوانی به نام خالد روایت می‌شود حدودن 15 ساله و ساکن اهواز از خانه‌ای شروع میشود که ساکنانش همه درگیر فقرند هم فرهنگی هم اقتصادی، نویسنده در همان بخش اول چند قشر آشنای جامعه‌ی ایرانی را پیش روی مخاطب می‌گذارد با توصیفات واقعی (خواج توفیق تریاکی با زن قاچاقچی اش، بلور خانم ارضا نشده در روابط جنسی و همسر قهوه خانه دارش، ناصر دوانی بیکار که به کویت می‌رود و البته پدر راوی که آهنگریست خرافاتی و...) احمد محمود تا نیمه‌های بخش سوم داستان تیپ‌های مختلف همسایه‌ها را تصویر می‌کند ونسبت خالد (راوی داستان را با آن‌ها مشخص می‌کند قاچاق را، اعتیاد را، خیانت را، خرافات را... در جامعه‌ی مشوش نشان می‌دهد.

از جایی به بعد راوی که حالا جوانی بالغ است برای کمک به خانواده وارد فضای کسب و کار در قهوه خانه می‌شود دنیای آدم‌های قهوه خانه درگیرش می‌کند و دست به توصیف نارضایتی‌های فضای عمومی میزند کارگران و راننده‌هایی که تب ملی شدن صنعت نفت به شدت آن‌ها را درگیر کرده: در اینجا هم احمد محمود سیاسی شدن طبقات پایین را که غالبن بنا به احساسات هدف خوبی را از راه نه چندان هموار انتخاب می‌کنند تصویر می‌کند در همین خلال نقطه‌ی عطف رمان شکل می‌گیرد جایی که شخصیت اصلی رمان بنا به یک شیطنت پایش به کلانتری باز میشودو ناخوداگاه وارد اعتراضات سیاسی می‌شود تا جایی که حتی مجبور می‌شود قید دیدن معشوقه‌ی سیه چشمش را هم بزند و آنقدر آلوده میشود که در زیر شکنجه ها‌ی انفرادی با فلاش بک‌های متعدد و سینمایی که باظرافت نوشته شده یادش می‌افتد که چه کرده؟!

به یاد همسایه های مشهور «احمد محمود»

دیالوگ نویسی‌ها در سرتا سر داستان غالبن واقعی بوده واز جملات نمایشی میان شخصیت‌ها خبری نیست فضای انفرادی آنقدر خوب تصویر شده که بدون مراجعه به زندگینامه‌ی نویسنده متوجه می‌شویم که او این فضا را تجربه کرده به عنوان مثال:بازی با نوری که از منفذ بالای سقف وارد انفرادی می‌شود گذر روز و شب نشان داده میشود یا تشنگی زندانی برای شنیدن صدا و دیدن آدم‌ها وتوصیف فضای مالیخولیای انفرادی همه و همه از درخشانترین بخش‌های کتاب است و البته توصیفات مربوط به شکنجه که درگیر رمانتیسم نمی‌شود.

احمد محمود با استفاده از تعبیر‌های تکراری در توصیف شخصیت‌ها پیام‌های ظریفی به مخاطب می‌دهد (دندان‌های زرد، صورت‌های پر آبله، گونه‌های استخوانی ..) بدین وسیله ضعف و درماندگی افراد جامعه را در صورت هایشان توصیف می‌کند یا با تکرار المان منقلی بودن نظامیان، افراد نظام را فاسد نشان می‌دهد.

از جایی که راوی ازانفرادی خارج و وارد بند عمومی می‌شود، روایت از لحاظ ساختاری دوباره به بخش‌های آغازین کتاب پیوند می‌خورد فضای زندان شبیه سازی شده به فضای خانه وزندانیان نیز به همسایه‌ها منطبق میشوند دوباره بستر برای طرح معضلات اجتماعی فراهم میشود از قاتلی که خود برای مقابله با بی ناموسی خواهرش را به قتل می‌رساند و به نوعی همان قانون گریزی قیصر کیمیایی را دارد یا بلم رانی که بر سر اختلافی جزیی همکارش را می‌کشد و... اینجا هم طبقه‌ی هدف فرو دستان می‌باشند و به بهانه‌ی آن‌ها معضلات جامعه روایت می‌شود.

در تمامی طول روایت به شکلی ظریف و خارج از اراده همراه خالد شیطنت می‌کنیم عاشق می‌شویم و شکنجه می‌بینیم و سر می‌خوریم به دنیای سیاست.. بزرگترین نقطه‌ی قوت رمان همذات پنداری مخاطب با خالد است و شاید اگر شخصیت‌های فرعی کمتر تیپیکال بودند حتی فضای همذات پنداری با آن‌ها نیز فراهم میشد ضمن اینکه احمد محمود در زمره‌ی نویسندگان شرجی نویس است که با واژه‌ها وتوصیفاتی چون: (عرق دیوار، سرما‌ی نموک، غرشکارون ...) فضای جنوب را به خوبی توصیف می‌کند.

به یاد همسایه های مشهور «احمد محمود»

همسایه هاالگوی مناسب ریالیسم اجتماعی است نوجوانی از بستر فساد درگیر با زن همسایه به بستر اعتراضات تحت سازماندهی حزب توده می‌افتد و در نهایت عمرش را از دست رفته می‌بیند، برای همسایه‌ها با این قابلیت نمایشی حسرت به تصویر کشیدنش می‌ماند کما اینکه با دقت در متن رمان و مقایسه آن با فیلم‌ها و سریال‌های ساخته شده بعد انتشار کتاب متوجه می‌شویم که خود آگاه و ناخودآگاه نثر احمد محمود یاری رسان بسیاری از اهالی سینما بوده است وافسوس دیگر اینکه بسیاری از معضلات طرح شده در داستان همچنان در روح و ذهن مردم و حکمرانان ما مانده است مثل دعانویسی و خرافه گری و.

در پایان چند جمله‌ی منتخب از متن کتاب:

* (خالد در انفرادی بعد از گرفتن رختخواب ارسالی مادر از پاسبان):متکای مادرم است. گونه هام را تو متکا فرو می‌کنم وبو می‌کشم. بغض دارد خفه ام می‌کند. کافی است کسی صدام کند وبام حرف بزند که گریه را سر بدهم. هیچوقت انقدر دلم نازک نبوده است. انگار گیس مادرم پخش شده است روی متکا.

* (از خلال دیالوگ‌های زندانیان در بند در نکوهش اعدام):هیچ رسم خوبی نیس که آدمو جلو چشم غریبه و آشنا به صلابه بکشن.

* (از لحظه‌های شکنجه):انگار لاشه گوسفندی را که به نشپیل قصابی آویزان کرده باشی دست هایم آویزان می‌شوند. گردنم زود خسته میشود. حس می‌کنم که خون دارد تو کاسه‌ی سرم جمع میشود باز سرم را بالا می‌گیرم باز گردنم خسته می‌شود. خون مثل دریا تو کاسه‌ی سرم موج می‌زند دارم خفه می‌شوم ناگهان مثل لوله‌ی آفتابه یکهو از سوراخ‌های دماغم خون بیرون می‌زند.

* (در توصیف خرافه گری):همینطور که قرض بالا می‌آید ورد خوانی پدر هم بیشتر می‌شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان