سرویس فرهنگ و هنر مشرق - ویژهنامه جشنواره فجر 38 - / سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر از 12 بهمن ماه بدون برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سالهای گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحبنظران این حوزه را بر فیلمهای در حال اکران منتشر خواهد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلمهای اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود.
لازم به تذکر و تأکید است، انتشار این نقدها لزوماً در تمام جزئیات آن، بازتابدهنده نظر مشرق نیست.
*****
روزنامچه فجر - شماره پنج
نویسنده: امیر اهوارکی
در میان فیلمهای روز سوم، فیلم مغز استخوان به لحاظ دشمنی با شرع و طرح شبهات تازه، چشمگیرتر از بقیه بود. راقم در کنفرانس مطبوعاتی بحثی را با عوامل فیلم پیش کشید که شرحش در ادامه خواهد آمد.
فیلمهای نمایشیافته در روز پنجم در سالن اصحاب رسانه (سینما ملت) به این ترتیب بودند:
مغز استخوان/ حمیدرضا قربانی
روز بلوا/ بهروز شعیبی
خوب، بد، جلف: ارتش سری/ پیمان قاسمخانی
عالیجناب (مستند)/ سجاد ایمانی
عزیز (کوتاه)/ سید مهدی موسوی برزکی
*****
« دور زدنِ قانون قصاص»
نام فیلم: مغز استخوان
کارگردان: حمیدرضا قربانی
ارزیابی : (بیارزش)
خلاصه داستان: بهار (پریناز ایزدیار) برای نجات بچۀ سرطانیاش پیام، نیاز دارد تا با شوهر اولش مجید (جواد عزتی) وصلت کند. اطبا میخواهند از خون بند ناف جنین، پیام هشت ساله را معالجه کنند. (پیام، بچۀ مشترک بهار و مجید است که حضانت او به بهار واگذار شده). حسین شوهر دوم (بابک حمیدیان) موافقت میکند...
حمیدرضا قربانی را عمدتاً به خاطر دستیاریِ اصغر فرهادی در فیلمهای دربارۀ الی (1387) و جدایی نادر (1389) میشناسند. هرچند که عمده فعالیت جناب قربانی در تدوین فیلمهای سینمایی است. آثاری همچون: دهلیز (1391)، دلبری (1394) و ایستگاه اتمسفر (1395). «مغز استخوان» دومین ساختۀ جناب قربانی محسوب میشود و فیلم قبلی او «خانهای در خیابان چهل و یکم» (1395) علیرغم حمایت و سفارش جناب فرهادی برای تماشا، مورد استقبال منتقدان و مخاطبان قرار نگرفت؛ فیلمی به تهیه کنندگی سید محمود رضوی که به لحاظ موضوع برادرکشی بهتر بود ساخته نشود.
فیلم مغز استخوان نیز مانند اثر قبلی، نه واجد کیفیت هنری است و نه محتوا. بلکه میتوان آن را در مقولۀ عداوة الشرع دستهبندی کرد. فیلمنامۀ را علی زرنگار نوشته که دو فیلمنامۀ شریف و شرافتمند از او دیدهایم: چهارشنبه 19 اردیبهشت (1393) و بدون تاریخ، بدون امضاء (1395). هر دو را وحید جلیلوند ساخته و در نگارش فیلمنامه نیز با زرنگار مشارکت نموده. در فیلم بدون تاریخ... یک پزشک (امیر آقایی) خطای پدر (نوید محمدزاده) را بر گردن میگیرد تا او را از عذاب وجدان برهاند. پدر با آوردنِ غذای ناسالم موجب مرگ فرزندش شده بود. بنده به این جوانمردی، احترام میگزارم اما به عهده گرفتن جرم فرد دیگر در فیلم مغز استخوان را نمیتوانم بفهمم. مگر اینکه به نویسنده مظنون شویم که او قصد داشته فیلمنامهای علیه شرع مقدس و قانون قصاص بنویسد. متأسفانه جلسۀ مطبوعاتی نشان داد که این ظن، واقعیت دارد.
این فیلمنامه متشکل از دو قصۀ در هم تنیده است. در قصۀ اول، مجید (جواد عزتی) خودش را به عنوان قاتل معرفی میکند تا با پولی که از قاتل اصلی میگیرد مشکلات اقتصادی برادران و خواهران خود را رفع نماید. آنچه بنده در کنفرانس مطبوعاتی گفتم و جناب نویسنده و همچنین جناب کارگردان جوابی برای آن نداشتند این بود:
چرا میخواهید قانون قصاص را دور بزنید؟ آیا نمیدانید وقتی که یک فرد قصاص میشود، در روز قیامت ــ که ان شاء الله همۀ ما به آن اعتقاد داریم ــ به خاطر آن گناه، مجازات نخواهد شد؟ اما قاتل فراری در فیلمنامۀ شما، در قیامت به جرم قتل، عذاب میشود و مجید نیز به خاطر خودکشی (به عهده گرفتن قتلی که مرتکب نشده)!
این سخن، مستند به دو حدیث از حضرات معصومین است. از امام علی(ع) نقل شده است که فرمود: خداوند بزرگوارتر از آن است تا فردی را که در دنیا مجازات نموده در آخرت نیز دوباره عذاب نماید. «مَا عَاقَبَ اللهُ عَبْداً مُؤْمِناً فِی هَذِهِ الدُّنْیَا إلاّ کَانَ أَجْوَدَ وَ أَمْجَدَ مِنْ أَنْ یَعُودَ فِی عِقَابِهِ یَوْمَ الْقِیَامَة» (تحف العقول، میرزا علیاکبر غفاری، انتشاات اسلامی، ص 214).
حدیث دوم، در زمان امام پنجم صادر شده است. زمانی که مجرمی را سنگسار میکردند از امام باقر(ع) پرسیدند: آیا او در آخرت نیز عِقاب میشود؟ امام فرمود: «خداوند بزرگوارتر از آن است که در قیامت او را دوباره عِقاب نماید» (الکافی، 8 ج، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 443). «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ أُقِیمَ عَلَیْهِ الْحَدُّ فِی الرَّجْمِ أَ یُعَاقَبُ عَلَیْهِ فِی الآخِرَةِ قَالَ: إنَّ اللهَ أَکْرَمُ مِنْ ذَلِکَ.»
اما ماجرای قصۀ دوم، تازگی دارد. بهار (پریناز ایزدیار) برای معالجۀ پسر هشت سالۀ سرطانیاش، نیاز دارد تا بعد از چهار سال با شوهر قبلیاش وصلت نماید تا بتوان از بند ناف جنین، عمل لقاح آزمایشگاهی (IVF) را انجام داد. شوهر قبلی او، همان مجید است که در زندان منتظر اعدام است و حضانت فرزند مشترکشان را به بهار سپرده. مشکل اصلی این است که بهار اکنون در عقد حسین (بابک حمیدیان) است. حسین، بهار را طلاق میدهد تا او به طور موقت به عقد مجید درآید. در زندان برای آنها یک اتاق مهیا میکنند اما مجید میفهمد که هنوز زمان عده، هنوز منقضی نشده و لذا بهار همچنان در عقد مجید است. لذا استنکاف میکند.
جناب زرنگار ناراحت بود که پایان فیلمنامۀ او تغییر کرده! یعنی میشد حدس زد که ایشان به زنای محصنه حکم کرده تا به خیال خودش بچه را شفا بدهد. او در کنفرانس مطبوعاتی فاش کرد که قهرمان قصۀ او حسین (بابک حمیدیان) است زیرا که بر طبق عقل و وجدان عمل کرد! بنده بعد از سؤال کتبی، اجازه خواستم و اینطور پرسیدم:
چطور است که این عقل و وجدان شما که خدادادی است با آن شرع که آن را هم خدا فرموده، سازگاری ندارد؟! آیا خدای شما دارای تناقض است؟ شما میخواهید خدا را هم دور بزنید. برای دور زدنِ خدا، تا کجا باید بروید، تا گِرد کنید و برگردید؟
سکوتی حکمفرما شد؛ نه نویسنده جواب داد، نه کارگردان و نه تهیه کننده (حسین پورمحمدی). آیا این دوستان متشرع نمیدانند و نشنیدهاند که خداوند تعالی که طبیب علی الاطلاق است (جوشن کبیر، بند 44)، اصلاً شفا را در حرام قرار نداده است؟ احادیث متعددی در این خصوص وجود دارد. از جمله اینکه از رسول خدا نقل شده است که فرمود: «مَنْ تَداوی بِحَرامٍ، لم یَجْعَلِ اللهُ فیهِ شِفاءً». یعنی کسی که به حرام مداوا بکند، خداوند در آن شفا قرار نداده است (کنز العمال، ح 28318). این اندیشه متأسفانه از قوم یهود به جهان تسری یافته است. آنها گمان دارند که نعوذاً بالله، خداوند جهان را افریده و به حال خود واگزارده و اکنون دستهایش بسته است: وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَ کُفْرًا (مائده/ 64).
روابط پشت پردۀ سینمای ایران چگونه است که میتواند انسان سلیم النفسی مانند علی زرنگار را که فیلمنامههایی مانند چهارشنبه 19 اردیبهشت و بدون تاریخ بدون امضاء از او صادر شده، در عرض سه سال به نویسندۀ چنین فیلمی در عداوت با شرع، تبدیل کند؟ یا تهیه کنندهای مانند حسین پورمحمدی که نوۀ آیت الله پورمحمدی بزرگ است، به تهیۀ چنین فیلمی وادارد؟ و همچنین حمیدرضا قربانی را (که در فیلمهای خوب و موجهی با اصغر فرهادی همراهی داشته) به کارگردانیِ چنین فیلمی برانگیزد؟ البته هیچ چیزی در این دنیای فانی وجود ندارد که به این قیمت بیارزد.
******
«توبۀ نصوح»
نام فیلم: روز بلوا
کارگردان: بهروز شعیبی
ارزیابی: (متوسط)
خلاصه داستان: یک طلبه به نام عماد بدیعی (بابک حمیدیان) با اتهامات مالی مواجه میشود.
روز بلوا، چهارمین فیلم بهروز شعیبی است؛ بعد از دهلیز (1392)، سیانور (1394)، دارکوب (1396). او برای نگارش ایدهها و طرحهای خود از فیلمنامهنویسان کمک میگیرد. این بار، مهران کاشانی مسئولیت نگارش فیلمنامه را بر عهده داشته که قبل از این حداقل هفت فیلمنامه نوشته است از جمله آواز گنجشکها (1386) و دختر (1394). روز بلوا، در سازمان اوج ساخته شده است و تهیه کنندۀ آن، محمدرضا تختکشیان است.
فیلم در کلیت خود مانند سریال پردهنشین از خود شعیبی است. بابک حمیدیان در نقش یک روحانی و استاد دانشگاه و صاحب مؤسسه خیریه، ظاهر شده که از یک زنگی لوکس برخوردار است. همسر چادری او راحله (با بازی متفاوت لیلا زارع) با او همراهی دارد. کمکم متوجه میشویم که عمدۀ این دارایی آنها متعلق به پدرزن عماد، یعنی آقای امیری (داریوش ارجمند) است. عماد نهایتاً از آن زندگی لوکس، دل میکند و به خانۀ زمان کودکیاش برمیگردد و نجات مییابد.
پیام فیلم همین است و البته سخن بزرگی هم هست. اغلب مدیران و مسئولان کشور، آنقدر از چرب و شیرین و دنیا خورده و فربه شدهاند که اصلاً ماهیتشان تغییر کرده و آرمانها را فراموش کردهاند. راه نجات ما، ریاضت، روزه و توبۀ نصوح است. یعنی گوشتهایی که از حرام روییده است، باید آب شود. این ریاضتها فقط از کسانی سر میزند که ناخواسته به این ورطه افتاده باشند. اما از کسانی که عامدانه روی حق پا گذاشتهاند چه انتظاری میتوان داشت؟
فیلم واجد بیان یا سبک هنری نیست. و شاید مهمترین چیزی که جناب شعیبی باید لحاظ کند همین است.
*****
«بازرس کلوزو»
نام فیلم: خوب، بد، جلف 2: ارتش سری
کارگردان: پیمان قاسمخانی
ارزیابی: (متوسط)
خلاصه داستان: سام (سام درخشانی) و پژمان (پژمان جمشیدی) طرح آرگو2 را در ایران به طور ناخواسته نقش بر آب میکنند.
این فیلم در ادامۀ خوب، بد، جلف (1394) ساخته شده، اما بدون حضور حمید فرخنژاد. به جای او، یک مأمور امریکایی به نام فربد (حامد کیلی) به فیلم آمده که با گروهش قرار است در پوشش ساخت فیلم، کیک زرد رادیو اکتیو را از ایران بربایند.
الگوی فیلمنامه، همان قصۀ بازرس کلوزو در مجموعۀ پلنگ صورتی است که از فرط حماقت، مجرمان را به طور ناخواسته به دست عدالت میسپارد. اما این فیلم در برخی موارد، از آن مجموعه (با بازی پیتر سلرز و سپس استیو مارتین) سبقت میگیرد. زیرا که بازرس کلوزو میدانست که باید به دنبال مجرم باشد اما در اینجا سامی و پژمان گمان دارند که در حال بازی در یک فیلم سینمایی هستند. سکانسهای مربوط به ستاره پسیانی (مژده) که با سامی نامزد کرده، بسیار خوب هستند. سلیطگی و زن سالاریِ ناشی از ثروت، به زیبایی تصویر شده.
تهیه کنندۀ این فیلم محسن چگینی است که تهیه کنندگی قسمت قبل را نیز بر عهده داشته است. پیمان قاسمخانی در کنفرانس خبری علن کرد که کارگردانی فیلم توسط هر دو نفر انجام شده اما در تیتراژ فقط نام خودش درج شده. و حتی خاضعانه اعتراف کرد که برتری کارگردانی این قسمت، به سبب محسن چگینی بوده است.
فیلم بعد از 115 دقیقه در جایی تمام میشود که انتظارش را نداریم. دنبالۀ فیلم به قسمت سوم آن حوالت داده شده که مربوط به چچن است. استفادۀ فیلمساز از موسیقی خاطرهانگیز سریال ارتش سری بسیار برای مخاطب خوب و دلچسب است.
حضور فیلمهای کمدی در جشنواره فجر بسیار واجب است، حتی واجبتر از نان شب. این فیلمها باعث میشوند که فشار روحی ناشی از تماشای فیلمهای هنر و تجربه، جنایی یا فلاکت بار که سینمای ما را آکندهاند، از منتقدان و اصحاب رسانه پاک شود. باید به همۀ کمدیسازان شریف، دست مریزاد گفت.