ماهان شبکه ایرانیان

وقت بخرید، تجربه کنید و ببخشید

پول خوشبختی می‌آورد، اگر درست خرجش کنید

در واقع، تحقیقات متعددی نشان داده است که داشتنِ پول خیلی زیاد، احتمالاً منجر به احساس نارضایتی و بدبختی بیشتر می‌شود، مگر آنکه بلد باشید چطور پولتان را خرج کنید.

پول خوشبختی هم می‌آورد، اگر درست خرجش کنید
 
«پول خوشبختی نمی‌آورد». این جمله را همۀ ما شنیده‌ایم و احتمالاً پیش خودمان فکر کرده‌ایم که این حرف‌ها را می‌زنند تا فقرا را دلداری بدهند و آرامشان کنند که اگر در زندگی‌تان هیچ‌چیزی ندارید، به‌جایش خوشبختید. اما این گزاره، بیش از آنکه موعظه‌ای اخلاقی باشد، حقیقتی برآمده از زندگی پولداران است.
 
در واقع، تحقیقات متعددی نشان داده است که داشتنِ پول خیلی زیاد، احتمالاً منجر به احساس نارضایتی و بدبختی بیشتر می‌شود، مگر آنکه بلد باشید چطور پولتان را خرج کنید.

اوایل فوریه بود، در لس‌آنجلس، و آندرا ایزگاریانِ 29 ساله به نقطۀ اوج کارش رسیده بود: از او به‌عنوان مدیر عملیات‌های رسانه‌ای در شرکت کوندنست دعوت کرده بودند در مراسم اهدای جوایز گرمی شرکت کند.

در همان حال که هنرمندانی مثل لیدی گاگا و آلیشا کیز مشغول اجرا بودند، در غرفۀ اختصاصی شرکت، مدیران آقا با کت‌وشلوار رسمی و مدیران خانم با لباس‌های مجلسی‌ای که دامن‌شان روی زمین می‌کشید، شامپاین‌های تعارفی را مزمزه می‌کردند. ایزگاریان می‌گوید: «فرصتی عالی برای شبکه‌سازی داشتم.
 
آن‌ها در زمرۀ باهوش‌ترین آدم‌هایی بودند که تا آن روز دیده بودم، آدم‌هایی واقعاً شگفت‌انگیز که برایشان احترام قائل بودم». ولی در همان حال که صحنه را زیر نظر داشت، فقط یک چیز از ذهنش می‌گذشت: «نمی‌توانم تا سی یا چهل سال آینده مشغول این کار باشم».

ایزگاریان حس می‌کرد پیچ یا مُهره‌ای در یک ماشین بزرگ است. در کمال بی‌قراری، برای استخدام با آوت‌پُست مصاحبه کرده بود که شبکه‌ای از مکان‌های مناسب برای زندگی و کار کنار همدیگر را در جنوب‌شرقی آسیا اداره می‌کند. او قرار بود روابط رسانه‌ای این مجموعه را در دفتر جدیدش در بالیِ هند اداره کند. در شب اهدای جوایز گرمی، ایزگاریان تصمیمش را گرفت: اگر آوت‌پُست به او شغلی پیشنهاد می‌داد، می‌پذیرفت.

کمتر از دو ماه بعد، او اکثر وسایلش را فروخت و به بالی رفت: شهری مرطوب، پرآشوب، با زیبایی خیره‌کننده. با این تصمیم سیزده هزار کیلومتر میان او و خانواده‌اش فاصله افتاد، دستمزدش کم شد، و به‌جای آنکه دنبال موفقیت حرفه‌ای به معنای سنتی‌اش برود بر سبک‌زندگی‌اش تمرکز کرد.

ایزگاریان می‌گوید که سرجمع خوشحال‌تر است: الآن که بار رفت‌وآمد یک‌ساعته و برنامۀ سنگینِ کاری روی دوشش نیست، ساده‌تر می‌تواند روزمره زندگی را پیش ببرد. شروع می‌کند به گفتن: «اگر ریسک نمی‌کردم که آمریکای تحتِ سیطرۀ شرکت‌ها را ترک کنم تا ببینم چه چیز‌های دیگری هست و واقعاً پا به دنیای بیرون بگذارم»، و بعد با صدایی آرام‌تر ادامه می‌دهد: «اگر این کار را نمی‌کردم، واقعاً مایۀ حسرتم می‌شد».

بسیاری از ما حس نارضایتی و رکود ایزگاریان را می‌فهمیم، این حس لجوج و سرسخت که مسیر پیش روی ما نه لذت‌بخش است و نه سعادت بادوامی می‌آورد. (صدالبته همین‌که بتوانی نگران چنین چیز‌هایی باشی، امتیاز بزرگی در زندگی است.)

گویا رفتن به بالی برای ایزگاریان جواب داده است، اما پادزهر‌های دیگری هم می‌توان یافت. حجم روزافزونی از تحقیقات نشان داده‌اند که اگر طرز فکرمان دربارۀ پول را عوض کنیم و تصمیم‌هایی مالی بگیریم که به دستاورد‌های درازمدت از جهت رضایت از زندگی می‌انجامند، مطمئناً می‌توانیم خوشبخت‌تر شویم.

محققان شادی را به دو دستۀ کلی تقسیم می‌کنند: سطح هیجانات مثبت از قبیل: افتخار و لذت و رضایت و کنجکاوی که هر روز تجربه می‌کنیم، و در سوی دیگر، احساس رضایت و کامیابی کلی و فراگیر و غالب. سونیا لیوبمرسکی، استاد روان‌شناسی در دانشگاه کالیفرنیا-ریورساید و مؤلف کتاب چطور شاد باشیم: یک رویکرد علمی برای رسیدن به زندگی دلخواه1، می‌گوید: «دو وجه ماجرا از این قرار است: شاد بودن در زندگی و شاد بودن از زندگی».

هر دو جزء ماجرا نوعاً با پرسش‌نامه‌هایی اندازه‌گیری می‌شود که در آن‌ها خود فرد پاسخ سؤالات را می‌دهد. مایکل نورتون، استاد مدیریت کسب‌وکار در دانشکدۀ کسب‌وکار هاروارد و یکی از مؤلفان پول شاد: مبانی علمی خرج کردن شادمانه‌تر2، می‌گوید رضایت درازمدت از زندگی «معمولاً پایدارتر است».
 
یعنی: اگر از شما بخواهند به شادی‌تان از 1 تا 10 نمرده بدهید، به قول او، «اگر آدمی باشید که نمره‌تان 7 است، اغلب حوالی 7 می‌مانید». ولی اینکه در لحظه چقدر شاد باشید نوسانات بسیار زیادتری دارد که می‌تواند بسته به روز یا حتی ساعت تغییر کند.

به طور کلی، رابطه‌ای خطی میان پول و رضایت از زندگی وجود دارد. اشلی ویلانز، استادیار دانشکدۀ کسب‌وکار هاروارد که تحقیقاتش بر بده‌بستان میان زمان و پول متمرکز است، می‌گوید: «هرچه بیشتر پول داشته باشید، فکر می‌کنید زندگی‌تان بهتر است». البته این رابطۀ خطی تا حد مشخصی برقرار است، که بعد از آن نمودار همبستگی صاف می‌شود و سپس کمی کاهش می‌یابد.
 
شاید علتش این باشد که وقتی جزء یک‌درصد پولدار بشوید، مقایسه‌هایی به ذهنتان می‌رسند که قبلاً به مخیله‌تان هم خطور نمی‌کردند. (البته این آستانه اصلاً ثابت نیست و به مجموعه‌ای از متغیر‌ها بستگی دارد، مثلاً هزینۀ زندگی در منطقۀ شما، اینکه جامعه‌تان دموکراتیک است یا نه، و اینکه همسایگانتان چقدر ثروتمندند.)

پول می‌تواند سعادتمندی را با دقت بالایی پیش‌بینی کند. چرا؟ عمدتاً به این دلیل که پول از شما در برابر تجربه‌های منفی و تنش‌زا محافظت می‌کند، از تجربه‌های بنیادین (عدم امنیت مالی، نداشتن نیاز‌های اساسی از قبیل: غذا و سرپناه) گرفته تا تجربه‌های ثانویه (توقف بین دو پرواز، یا اینکه مجبور باشی در آب‌وهوای بد تا خواروبارفروشی بروی).
 
پول وقتی که به صورت استراتژیک و هدفمند استفاده شود، می‌تواند تجربه‌های کامبخش، رابطه‌ها و حس تعلق به اجتماع را به‌خوبی پرورش دهد و این‌ها در کنار هم مطمئناً به افزایش سعادتمندی می‌انجامد.

با در نظر داشتن این موارد، در ادامه، می‌گوییم که طبق توصیۀ کارشناسان، کدام تصمیم‌ها در خرج‌کردن می‌تواند شادی را افزایش دهند، و کدام‌یک نه. برخی از این استراتژی‌ها برای افراد در همۀ اقشار درآمدی جواب می‌دهند، و چنان که می‌دانید، اگر پول کمتری داشته باشید، به‌کاربستن برخی از این لِم‌ها یا اجرای مرتب و دائمی‌شان دشوارتر می‌شود.

در عین حال، ویلانز می‌گوید: «فقط پول داشتن لزوماً به شادی بیشتر نمی‌انجامد. اما استفادۀ درست از آن می‌تواند چنین ثمری داشته باشد».

وقت خریدن
عمدۀ پژوهش‌های ویلانز در این باره بوده است که برون‌سپاری وظایف ناخوشایند یا منفور چه تأثیر مثبتی بر سعادتمندی دارد. او و همکارانش چندین مطالعه در این باره انجام داده‌اند. در یکی از این مطالعات که بیش از همه پوشش داده شده، شرکت‌کنندگانی که 40 دلار خرج کردند تا برای خود وقت بخرند، سرحال‌تر و کم‌استرس‌تر از زمانی بودند که محصولی می‌خریدند. در یک مطالعۀ دیگر، زوج‌هایی که می‌گفتند خرید‌های مشترک می‌کنند رابطه‌ای شادتر داشتند.

تأثیر برون‌سپاری بر شادی، بدیهی به نظر می‌رسد. اگر کار‌های ناخوشایند یا خسته‌کننده و زمان‌بَر زندگی (تمیزکاری، شستشو، حمل‌ونقل عمومی) را برایمان انجام بدهند، و ناگهان چندین ساعت هدیه بگیریم که بتوانیم صرف فعالیت‌های معنادارتر و لذت‌بخش‌تر (از قبیل: دیدار دوستان یا رفتن به سینما) بکنیم، شادتر می‌شویم؛ مگر نه؟

ویلانز می‌گوید که متأسفانه ما بلد نیستیم به وقت بیش از پول ارزش بدهیم. برخی نیرو‌های اجتماعی قدرتمند در کارند که ما را به سمت این سبک‌سنگین کردنِ ذهنی سوق می‌دهند، از جمله میل به اینکه سرشلوغ بودن را معادل شأن اجتماعی بدانیم، و تصور اینکه موفقیت یعنی مدیریت تمام حوزه‌های زندگی بدون کمک گرفتن از دیگران.
 
در یک مقیاس کوچک، همین مقایسه موجب می‌شود که تاکسی گرفتن برای رفتن به فرودگاه یا سفارش غذای بیرون‌بَر (خدماتی که در وقت صرفه‌جویی می‌کنند)، در برابر خرید‌هایی که به چیزی ملموس (مثلاً یک کُت یا نیمکت) می‌رسند، ولخرجی به حساب بیاید. در یک مقیاس بزرگ‌تر، این رویکرد می‌تواند به سلسله‌ای از تصمیم‌های روزبه‌روز شدیدتر منجر شود که پول‌مان را حفظ می‌کنند، اما وقت‌مان را به باد می‌دهند.

این نیرو‌ها و جریان‌های اجتماعی ممکن است برای زنان قوی‌تر و شدیدتر باشند. ویلانز در طول تحقیقاتش با زنان شاغل حرفه‌ای صحبت کرده است که هنوز هم برون‌سپاریِ مراقبت از کودک، شستشوی لباس یا پخت‌وپز را یک ناکامی شخصی می‌شمرند. لیوبومیرسکی، زن 52 ساله‌ای در دانشگاه کالیفرنیا بود که علاوه بر شغلی پرزحمت و تمام‌وقت، چهار بچه داشت. وقتی لیوبومیرسکی دو بچۀ آخرش خردسال بودند، یک پرستار شب استخدام کرد.

او می‌گوید این کار «می‌ارزید»، چون وقت و (شاید مهم‌تر از آن) خواب برایش می‌خرید. بااین‌حال، مجبور بود این تصمیم را برای خودش توجیه کند، جوری که حتی برای خرید‌های گران‌قیمت هم به ندرت پیش می‌آمد. همچنین دیگران سؤالاتی از او می‌پرسیدند که، به نظرش، تلویحاً قضاوتی منفی دربارۀ او داشتند که جنبه‌ای از کار مادری را برون‌سپاری کرده بود.

به گفتۀ ویلانز، برای تغییر‌دادن عادت‌هایمان در خرج‌کردن، مفید است که به وقت بیش از پول بیاندیشم و ارزش بیشتری برایش قائل شویم. این نکته دربارۀ خرید‌های کوچک هم می‌تواند صادق باشد، مثلاً به‌جای پختن غذا، برای صرف شام بیرون برویم تا مدت زمانِ باکیفیتی را کنار شریک زندگی‌مان بگذرانیم.
 
این کار همچنین می‌تواند بر تصمیم‌های مهم نیز اثر بگذارد، مثلاً به‌جای دستمزد و اعتبار دنبال شغلی بگردیم که انعطاف‌پذیری داشته باشد، مثل کاری که ایزگاریان کرد، یا مثلاً دنبال خانه‌ای برویم که به محل کارمان نزدیک‌تر باشد، نه اینکه بزرگ‌تر باشد.

پول‌دادن برای تجربه‌
اگر قرار باشد بین بیرون رفتن و صرف شام با یک دوست یا خرید یک تلویزیون جدید، گزینه‌ای را انتخاب کنید، دومی شاید سرمایه‌گذاری خردمندانه‌تری به نظر برسد. یک وعده غذا تمام می‌شود، اما تلویزیون ماندنی است.

از منظر فیزیکی، این حرف درست است. ولی به گفتۀ تام گیلویچ، استاد روان‌شناسی دانشگاه کرنل، از منظر روان‌شناسی خریدنِ یک چیز عمق و دامنۀ تأثیرگذاری کمتری دارد. انسان‌ها مهارتی فاجعه‌بار در انطباق یافتن با عیش و عشرت دارند.
 
طی این فرآیند انطباق، ما خودمان را چنان تمام و کمال با چیز‌های جدیدتر و بهتر وفق می‌دهیم که این چیز‌ها از ضمیر آگاهمان حذف می‌شوند. در نتیجه، هیچ شادی ماندگاری باقی نمی‌ماند.

تجربه‌ها غالباً سرمایه‌گذاری بهتری هستند. گیلویچ می‌گوید: «از لحاظ مادی، تجربه‌ها می‌آیند و می‌روند؛ ولی داستان‌هایی که تعریف می‌کنیم، رابطه‌هایی که محکم می‌کنیم، و نهایتاً فهم‌مان از کیستی و هویت‌مان، توشۀ زندگی‌مان می‌شود». همچنین تجربه‌ها خیلی به درد برآورده‌کردن یکی از نیاز پایه‌ای و اساسی ما می‌خورد: رابطۀ معنادار با دیگر انسان‌ها.
 
حتی فعالیت‌های ساده و معمول هم قابلیت آن را دارند که از طریق خاطره‌ها و پیوندها، فهم ما از هویت خودمان را شکل بدهند. گیلویچ می‌گوید: «از یک جهت مهم، ما مجموع کل تجربه‌هایمان هستیم»؛ و برخلاف خرید‌های ناامیدکننده، تجربه‌ها را می‌توان در قاب‌های جدیدی نشاند که میلی به تغییرشان نداشته باشیم.
 
گیلویچ می‌گوید: «یک چیزِ بد و نچسب را سخت می‌توان رمانتیزه کرد، ولی انجام این کار در مورد تجربه‌های بد نسبتاً آسان است».

ایزگاریان که از این سو به آن سوی جهان رفت، فهمید تردیدِ قدیمی‌اش به‌جا بوده است: او گرفتار دامِ «بیش از حد داشتن» شده بود که مخصوص طبقۀ ممتازان است. پیش از ترک لس‌آنجلس، او بیش از نود درصد دارایی‌هایش را فروخت یا بخشید.
 
امروز همۀ داشته‌هایش در دو چمدان جا می‌شوند. صدالبته که بده‌بستان میان سهولت، راحتی و ریشه‌ها بوده است. ولی درعین‌حال می‌گوید اینکه بتوانی فوراً بند و بساطت را جمع کنی و جای دیگری بروی، «احساسی است که وصفش در کلام نمی‌آید. هیچ باری روی دوشم سنگینی نمی‌کند که مرا به زمین بچسباند».

وقتی اشیا از محوریت زندگی‌اش خارج شدند، زندگی او حول تجربه‌ها سامان یافت. رفتن از نقطۀ الف. به نقطۀ ب، چیزی به همین سادگی، تعدادی از بهترین خاطره‌های او در بالی را ساخته‌اند. او می‌گوید: «با دوستانت یک گروه اسکوترسواری داری که از میان این همه زمین‌های سبز و پرطراوت می‌گذری. اینطوری مسیر به اندازۀ مقصدش لذت‌بخش می‌شود».

بخشیدن
ویلیام مک‌اسکیل، استادیار فلسفه در دانشگاه آکسفورد، از مؤسسانِ جنبش نوع‌دوستی مؤثر بوده است. عمدۀ وقت و درآمد سالانه‌اش (مازاد بر 34 هزار دلار) صرف آن می‌شود که با منابع محدودش، بیشترین نیکی را انجام دهد و دیگران را هم به این کار ترغیب کند.

مک‌اسکیل می‌گوید نوع‌دوستی مؤثر به او کمک کرد از دام افسردگی مزمن درآید. او ابتدا دنبال درمان رفت، چون بهره‌وری‌اش صفر شده بود، و احساس کرد مسئولیت اخلاقی دارد که در جهت مقصود و منظوری فراتر و عظیم‌تر از خودش تلاش کند. او می‌گوید: «نمی‌دانم اگر وضعم آن‌طور نبود، باز هم این انگیزه را داشتم یا نه».

پول خرج‌کردن برای دیگران می‌تواند فی‌نفسه سودمند باشد. نورتون، از دانشگاه هاروارد، در سلسله‌ای از آزمایش‌ها همکاری داشت که نشان داد افراد پس از پول خرج کردن برای دیگران، در مقایسه با خرج پول برای خودشان، شادترند.
 
او همچنین یکی از مؤلفان پیمایشی بوده است که نشان داد بین رضایت از زندگی و خرجِ درصدی از درآمد سالیانه برای دیگران، همبستگی وجود دارد. وقتی افراد برای خودشان خرج می‌کردند، این همبستگی دیده نمی‌شد.

ولی هنوز مانده تا این یافته، ما را به ملتی از بخشندگان تبدیل کند. نورتون می‌گوید در ایالات متحده، مردم به طور متوسط بین 2 تا 5 درصد از درآمدشان را سالانه به خیریه‌ها می‌دهند، که آمارش در تمام اقشار درآمدی هم نسبتاً یکنواخت است.

به گفتۀ او، هرکس که یک سفر را رزرو کرده باشد یا هجوم سرمستی‌آور دوپامین در زمان بازکردن جعبۀ یک خرید جدید را تجربه کرده است می‌تواند شهادت بدهد: «این‌جور نیست که پول خرج کردن برای خودتان، حس خوبی نداشته باشد. مشکل اینجاست که خیلی دوام ندارد».

گیلویچ، همان استاد روان‌شناسی کرنل، از زمانی که پژوهش نورتون را پیدا کرد، عامدانه تلاش کرده است تا بیشتر به خیریه‌ها پول بدهد و در زندگی‌اش با دیگران سخاوتمند باشد. اخیراً او و همسرش غذایی سفارش دادند تا به آدرس دوستی ارسال شود که دوران سختی را می‌گذراند. او می‌گوید به محض اینکه دکمه را فشار داد تا سفارشش را ثبت کند، چنان لذتی بُرد که هرگز در سفارش دادن غذا برای خودش تجربه نکرده بود.

«بعید است یافته‌ای دلرباتر از این بتوان پیدا کرد که: با بخشش پول، نه‌تن‌ها کس دیگری را شادتر می‌کنید، که خودتان را هم شادتر می‌کنید».

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را لارا انتیس نوشته است و در تاریخ 20 نوامبر 2019 با عنوان «How to spend money to squeeze more joy out of life» در وب‌سایت ووکس منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ 8 دی 1398 با عنوان «پول خوشبختی هم می‌آورد، اگر درست خرجش کنید» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.

•• لارا انتیس (Laura Entis) نویسنده و روزنامه‌نگاری است که دربارۀ سلامت، علم و کسب‌و‌کار می‌نویسد. نوشته‌های او علاوه‌بر ووکس، در فورچون، فست کمپانی، جی‌کیو و دیگر مطبوعات نیز به انتشار رسیده است.

[1]The How of Happiness: A. Scientific Approach to Getting the Life You Want
[2]Happy Money: The Science of Happier Spending
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان