جواد نوائیان رودسری؛ برای همه ما، مارکوپولو نامی آشناست. دهه شصتیها او را با یک سریال پویانمایی به خاطر میآورند که در بین سکانسهای مختلف و متنوعش، فیلمهای واقعی درباره مستند بودن روایت سریال پخش میشد.
اما قدمت چهرهسازی از مارکوپولو در سینمای غرب، به خیلی وقت پیش و دهه 1930 میلادی باز میگردد؛ زمانی که «گری کوپر»، بازیگر نامآشنای هالیوود، در سال 1938، نقش جهانگرد ونیزی را در فیلمی با کارگردانی «جان فورد» ایفا کرد.
در سالهای بعد، نسخههای سینمایی متعددی از روی سفرنامه مارکوپولو ساخته شد که بسیاری از آن ها، آمیخته با خیالات و افسانهسازیهای کارگردان است؛ مثلا در سال 1962، «پیرو پیروتی»، کارگردان ایتالیاییالاصل، فیلم مارکوپولو را با ایفای نقش «روری کلهون» بازیگر مشهور فیلمهای وسترن ساخت یا در سال 2007، «کوین کانر»، فیلمساز نامآشنای بریتانیایی، با استناد به مشهورترین سفرنامه دنیا، فیلم مارکوپولو را با بازی «یان سامرهالدر»، بازیگر مشهور سریال «لاست»، در نقش تاجر ونیزی، کارگردانی کرد.
به هر حال، این اقدامات، در کنار استنادات گستردهای که در متون تاریخی قدیم و جدید اروپا، به گزارشهای مارکوپولو میشود، باعث شده است که این سفرنامه، به عنوان سندی خدشهناپذیر و قابل استناد، همواره مورد توجه قرار گیرد. با این حال، نکاتی درباره این سفرنامه معروف وجود دارد که باعث میشود سایه تردید بر سر واقعی بودن آن سنگینی کند. در ادامه این نوشتار، به بررسی این نکات میپردازیم.
سفرنامه، راهکاری برای تقویت تجارت
ظاهراً مارکوپولو در سال 1324 میلادی بدرود حیات گفت و انتشار سفرنامه وی، البته با نگارش فردی که در زندان همبند او بود، در سال 1298 میلادی صورت پذیرفته است. امروزه در کلیسای قدیمی «سن لورنزو»، واقع در ونیز ایتالیا، آرامگاهی وجود دارد که به مارکوپولو منسوب است.
اگر تاریخ درگذشت مارکو را درست بدانیم و البته وجود شخصیتی را به این نام باور داشته باشیم، باید بگوییم او در دورانی متولد شد که عصر رونق تجارت در ونیز بوده است؛ بازرگانان ونیزی که پس از جنگهای صلیبی به اوج قدرت و ثروت رسیده بودند، حکومت ونیز را به عنوان یکی از کشور- شهرهای ایتالیا، برعهده داشتند.
شغل اصلی آن ها، ایجاب میکرد که تشویق به بازرگانی، به عنوان یک حرفه پرمخاطره، همواره انجام شود تا مشکلات ناشی از اقدامات کشورهای دیگر، به ویژه در خاور نزدیک، مانع از تداوم جریان بازرگانی نشود؛ ویل دورانت در کتاب مشهور «تاریخ تمدن»، به تفصیل اطلاعاتی را در این باره ارائه میکند.
یکی از راههای تقویت این مسئله در ونیز و ایتالیای آن روز، نوشتن سفرنامههایی بود که ظاهراً گزارش واقعی جهانگردانی قلمداد میشد که توانستهبودند به خاور دور بروند. این گزارشها عموماً شرق آسیا را به عنوان منبع ثروت جهان معرفی میکرد و از رونق اقتصادی آن سخن میگفت. بازرگانان ونیزی، اغلب سفرنامههایی را که سیاحان مسلمان به رشته تحریر درآورده بودند، ترجمه میکردند و بازار کتاب آن دوران ونیز، شاهد انتشار گسترده این قبیل کتابها بود.
بنابراین، نباید از یاد ببریم که سفرنامهنویسی، ولو سفرنامههای جعلی و نوشته شده از روی دست دیگران، در آن زمان شغلی نسبتاً پردرآمد محسوب میشد و میتوانست به کار کسانی بیاید که دست به قلم هستند.
قدیمیترین نسخهها
معمولاً کارگردانان فیلمهای سینمایی، اینطور به خورد مخاطبانشان میدهند که مارکوپولو، خاطرات خود را به صورت شفاهی برای همبندش «روستیکلو دا پیزا» در زندان «جنوا» نقل کرد و او پس از خروج از زندان و زمانی که دیگر مارکو در قید حیات نبود، اقدام به انتشار سفرنامه کرد. این ادعا را میتوان از پایه و اساس، کذب دانست.
قدیمیترین نسخه سفرنامه مارکوپولو، مربوط به سال 1298 یا 1299 میلادی، یعنی 25 یا 26 سال پیش از درگذشت مارکوپولو بر اساس عددی است که روی سنگ قبر منسوب به وی حک شده است. «روستیکلو دا پیزا» نویسنده داستانهای عشقی بود که ظاهراً به دلیل نگارش سفرنامه مارکوپولو معروف شد؛ شاید داستانسراییهایی که در کتاب شاهد آن هستیم، حاصل طبع شاعرانه و خلاق «روستیکلو دا پیزا» باشد.
آیا مارکو، با وجود آن همه ادعا مبنی بر همراهی با قوبیلای قا آن، نواده چنگیز و امپراتور بزرگ مغول، توانایی نگارش یک سفرنامه مختصر را نداشت؟ آیا او که طبق گزارشها، وابسته به خانوادهای بازرگان بوده است، مایل نبود در ترقی و رشد تجارت ونیز و ایتالیا نقشی ایفا کند؟ هرچند جوابی برای این پرسشها نداریم، اما قبول کنید که اینها مسائلی جدی در مسیر پذیرش اصالت سفر مارکوپولو به چین و روایتهای او در این زمینه است.
نبود اسناد متقابل و روایتهای واقعی
اگر سفر مارکوپولو به چین را انجام یافته بدانیم و بپذیریم که او در دربار امپراتور مغول به آلاف و الوف رسیده باشد، باید بتوانیم ردپایی از او در اسناد و متون چینی این دوره پیدا کنیم. میدانیم که چینیها در ثبت رویدادها و نیز نام اشخاص، بسیار دقیقتر از دیگر ملل آسیا عمل میکردند. با این حال، اثری از آثار مارکو در منابع چینی نیست.
افزون بر این، او در سفرنامهاش بسیاری از اجزای مهم چین دوران خود را مورد توجه قرار نمیدهد؛ مثلاً مارکو در سفرنامه خود هیچ صحبتی درباره «چای» به عنوان یکی از محصولاتی که میشود نگاه بازرگانی به آن داشت، ندارد. یا از آداب و رسوم چینیها حرفی نمیزند و از همه مهم تر، اطلاعاتی درباره دیوار بزرگ چین، ارائه نمیکند؛ در حالی که طبق مدعای غربیها، او در همه مناطق امپراتوری آمد و شد داشت و برای خودش کسی بود!
علاوه بر این، توصیف وی از کشتیهای مغولی با پنج دکل، اصولاً مقرون به صحت نیست یا گزارش او از حمله قوبیلای قاآن به ژاپن در سال 1274 میلادی، واقعیت ندارد.
خیالات تأثیرگذار
به باور برخی از پژوهشگران تاریخ، مارکوپولو، اگر واقعیت تاریخی وجود وی را بپذیریم، ممکن است به شرق سفری کرده باشد، اما بیتردید پایش به چین نرسیده است، چه برسد به اینکه در این کشور به مقام و منصب هم دست یافته باشد! به اعتقاد این گروه از محققان، مارکو داستانها یا مطالبی را که درباره چین یا دیگر نقاط آسیا در کتابها مطالعه کرده یا از افراد دیگر شنیده بود، بر سفرهای خود افزود و دامنه جهانگردی خیالی خود را تا چین گسترش داد.
بنابراین، اگر بگوییم که کارگردانهای غربی با ساخت سریالها و فیلمهایشان درباره مارکوپولو و سفرنامهاش، ما را سرِ کار گذاشتهاند، چندان نامربوط نگفتهایم. اما نکتهای که نباید از آن چشم پوشید، تأثیر این سفرنامه هرچند غیرواقعی، بر رغبت بازرگانان ونیزی برای سفر به شرق دور، آن هم در عصر مغول است؛ رغبت و اشتیاقی که در کنار مطالعه دیگر سفرنامهها به وجود آمد و کمتر از دو قرن بعد، کریستف کلمب را واداشت که مسیری از سمت غرب به آسیا باز کند؛ اقدامی که به شناخته شدن قاره آمریکا از سوی اروپاییها انجامید و مصیبت بزرگی را برای بومیان این قاره به دنبال داشت.
منبع: روزنامه خراسان