ماهان شبکه ایرانیان

بررسی نسبت ماهیّت و منابع روحانیّت تشیّع با خرافات

شبهه افکنان به دین از همان روز اول دینداری ساکت ننشسته و هر روز و هر زمان به تردید و شبهه در موضوعات دینی پرداخته اند

شبهه افکنان به دین از همان روز اول دینداری ساکت ننشسته و هر روز و هر زمان به تردید و شبهه در موضوعات دینی پرداخته اند. در فضای مجازی نیز شبهاتی پیرامون دعا و حدیث و آموزه های دینی طرح و القاء شبهه می کنند. برخی می گویند دینداری معرفت اندیش آن سبک از دینداری است که مرجعیّت و روحانیّت در آن نباشد، و عقل هر متدیّن در آن- به جای روحانیّت می نشیند و بدون هرگونه استفاده یا تقلید از روحانیّت- معارفِ پیرایه از هر خرافه را به او نشان می دهد. و روحانیّت در این مسیر نه تنها وجودش لازم نیست که عدمش لازم است؛ چون به عنوان صنفی که بدون مبالغه «اکثر معلومات» آنها خرافی است و ارتزاق و اعتبار اجتماعی اش بسته به خرافات است نه تنها حاضر به پیراستن خرافات از ساحت دین نبوده که به مصلحان اجازۀ خرافه پیرایی را نیز نمی دهد.

روحانیت در همۀ ادیان از جمله روحانیّت تشیّع را متهم به خرافه زایی کرده؛ و از منابع مرجع ایشان از جمله کتاب بحار الانوار – علیرغم تجلیل از شخصیّت عالم و محقق علامه مجلسی ره- به عنوان منبع خرافات یاد نموده است. لذا از کار یکی از مجتهدین که به زعم او با گزینش اجتهادی اخبار بحار، مجلدات آن را از 110 جلد به 3 جلد تقلیل داده تجلیل و احتمال می‌‌ دهد چه بسا اخبار صحیح بحارالانوار از همین هم کمتر باشد.

نقد و بررسی

این اظهارات و اتهامات به روحانیّت شیعه و منابع معرفتی ایشان از جهات عدیده معلول عدم اطلاع و ضعف تحلیل منطقی و قابل مناقشه است. مناقشاتی که بعضاً و به طور اجمال در نقد شفاهی حضرت استاد علیدوست بر ایشان هم منعکس شد و بنده در این یادداشت به بعض دیگر و با تفصیل بیشتر اشاره می کنم:

بخش اول: بررسی ماهیّت روحانیّت

اگر دکتر سروش یا هر شخص دیگری بخواهد دربارۀ نهاد روحانیّت قضاوت کند بدیهی است ابتدا باید با ماهیّت این نهاد آشنا باشد. ماهیّتی که شناخت آن بعنوان یک نهادِ – اولاً و بالذات- علمی و آموزشی، در گرو شناخت علوم مرسوم و غیر مرسوم آن است. علوم جلیّه یا خفیّه ای که به دلیل ذات خرافه زدا و معرفت افزای آنها لازم است مقدمتاً اشاره ای به آنها داشته باشم تا بتوانم بهتر از عهده بیان وارونه نمایی دکتر سروش برآیم.

1- علم منطق: موضوع این علم «معرّف و حجت» است. جلوگیری از هرگونه خطای فکری در تصوّرات و تصدیقات غایت این علم است. روش آن مطلقاً عقلی است. از مهمترین آموزه های این علم بیان اقسام یقینیّات است. آموزه ای که سبب می شود خروجیهای علمی دانش آموخته، هیچ گاه سر از خرافه و حتّی شبه علم در نیاورد و اگر هم مستقیماً در زمرۀ یقینیّات نیست لا اقل بازگشت به یقینیّات کند. تقسیم علوم به بدیهی و نظری و لزوم ارجاع نظریات به بدیهیات؛ تفکیک اقسام تعاریف جامع و مانع از دیگر تعاریف؛ تفکیک صور قیاس منتج از صور عقیم؛ و تفکیک موادّ برهان از موادّ مغالطات از دیگر مباحث این علم جهت جلوگیری از هر گونه خطای تصوّری و تصدیقی -اعم از مادّی و صوری- در تجزیه و تحلیلات عقلی هستند.

2- علم فلسفه: موضوع فلسفه «مطلق هستی» و روش آن مطلقاً عقلی است. شناخت «واقعیّت» از طریق مفاهیم عامّ وجودی- مثل علّت و معلول، بالفعل و بالقوّه، مادّی و مجرّد، واحد و کثیر، متغیّر و ثابت، شدید و ضعیف، ممکن و واجب و … – و ماهوی- مثل نفس، عقل، جسم، مادّه، صورت، کمّ، کیف، وضع، أین، متی و …- از جمله فوائد این علم است. دانش آموختگان این علم به دلیل احاطه به همّۀ جزئیّات از طریق مفاهیم کلّی وجودی و ماهوی از جمله توانمندترین نفوس بشری در مقام شناخت و نیز دفع و رفع باورهای خرافی هستند.

3- علم کلام: علمی است که با اتکا به مبانی عقلی و یا نقلیِ راجع به عقل نگهبان حوزه اعتقادات دین است. موضوع این علم «ذات، صفات، رسل و حجج خداوند» است. عدم ابتلای مردمان به خدایان، پیامبران و امامان دروغین و بالتبع جهان بینی خرافی و عدم حرمان آنها از خدا، پیامبران و امامان راستین و بالتبع جهان بینی خدایی به طور مستقیم مرهون این علم است.

4- علم اصول: موضوع علم اصول «حجّت» به معنای ما یصح الاحتجاج به است. عالم اصولی با اتکا به قواعد عقلی و عرفی می کوشد تا با جلوگیری از هرگونه استناد به ادلّه مجهول الصدور یا مجهول الدلاله در استنباط؛ از ورود هرگونه خرافه در اعتقادات و عملیّات دینی دفعاً یا رفعاً جلوگیری کند. عدم حجیّت قطع قطاع در دین پژوهی، عدم حجیّت علم اجمالی قابل انحلال به تفصیلی، عدم حجیّت ظنون غیر راجع به دلیل قطعی، عدم حجیّت خبر فاسق و مجهول، عدم حجیّت اقوال و افعال مجمل و غیر ظاهر، عدم حجیّت ظواهر معارضِ با نصّ، عدم حجیّت ظواهرِ معارض با عقل، عدم حجیّت عمومیّت عمومات مخصَّص و اطلاقِ مطلقات مقیَّد و عدم جواز إسناد اقوال، افعال و صفات مجهول الإسناد به خداوند از جمله قواعد علم اصول است. انقسام گزاره های دینی به دو قسم حقیقی و حکمی یکی از مهمترین ثمرات مباحث کبروی و صغروی حجیّت است.

5- علم درایه: موضوع علم درایه «احادیث نبوی و ولوی» است. قواعد کلی ارزیابی احادیث از جهت سندی، متنی و دلالی در این علم به دین پژوهان آموزش داده می شود. تقسیم احادیث به صحیح، حسن و ضعیف -بسته به قوّت سند- و تقسیم آنها به نصّ، ظاهر و مجمل -بسته به قوّت دلالت- از جمله مسائل این علم است.

6- علم رجال: موضوع این علم «روات احادیث» هستند. پس از اینکه در علم کلام نبوّت و امامت عامّه و خاصّه ثابت شد، صدور معارف وحیانی و الهامی هم ثابت شده است؛ امّا وصول آن معارف به ما که اصطلاحاً به آن سنّت گفته می شود نیازمند به اِخبار عدول و ثقات است و علم رجال متکفّل احراز این مهمّ است؛ یعنی احراز عدالت و یا وثاقت سلسله ی روات. بنابر این پیش فرض این علم و تا حدودی علم درایه، تفکیک بین سنّت روایی و سنت واقعی و غایت آن دو تشخیص و تمییز روایات حامل سنّت واقعی از غیر آنها است.

7- علم فقه: به علم استنباط احکام الهی-اعم از واجب، حرام، جائز، مستحب و مکروه- علم فقه گفته می شود. موضوع این علم «فعل مکلّف»؛ منابع استنباط در آن قرآن، سنت، اجماع و عقل؛ و غایت آن کشف همۀ مقرّبها و مبعدّهای بشر -نسبت به ساحت ربوبی- است. بنا بر این علم کلام از مبادی تصدیقی آن و قرب به پرودگار از نتایج تصدیق عملی آن است. در این دانش عملی که به نوعی دانش حقوق، اخلاق، حکمت و عرفان عملی را نیز در زیر مجموعۀ خود دارد ادلّه به دو قسم اجتهادی و فقاهتی تقسیم می شوند؛ ادلّه ای که قسم اول آن وظایف مؤمنین در روز روشن -حوزه بیان- را بیان می کند؛ و قسم دوّم آن وظایف ایشان را در شب تاریک -حوزۀ لابیان-. انکار نقش –سلبی و ایجابی- ضدّ خرافی این علم در حوزۀ عمل متدیّنین اعم از وضعی و تکلیفی از دیگر لوازم حرف دکتر سروش است.

8- علم عرفان: علم عرفان علمی اساساً شهودی است که موضوع آن «هستی مطلق» است. بعضی موضوع آن را «ذات، أسماء و صفات الهی» و «توحید و موحّد» نیز گفته اند. غایت آن ادراک وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است. تعریف سلوک بر اساس قابلیت فناء سالک در افعال، أسماء، صفات و ذات الهی- و بالتبع محو نسبی و مطلق آثار نفسانی-؛ تبیین حقائق نوری عالم بر اساس تجلّیات أفعالی، اسمائی و صفاتی الهی؛ مظهریّت موجودات برای أسماء الهی؛ قابلیّت انسان برای تجلّی همۀ أسماء حسنی؛ فعلیّت همه اسماء الهی در کمّلین و در رأس آنها حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و آله؛ و تحلیل تعیّنات اجمالی و تفصیلی الهی در دو ساحت حقّی و خلقی؛ از جمله مسائل این علم است. نقش این علم – علیرغم بعضی اشکالات- در دفع و رفع خرافات بالقوه و بالفعل در حوزۀ خدا و ولیّ شناسی انکار ناپذیر است.

9- علم تعبیر خواب: این علم از علوم خفیّه است نه جلیّه و لذا در حوزه ها رسمیّت ندارد، امّا مرجعی غیر از روحانیّت هم ندارد. موضوع علم تعبیر خواب «مرئیّات عالم مثال منفصل» است. فهم و تأویل حقایق مثالی از جمله بعضی رؤیاها بعنوان حقایقی که صورت دارند امّا مادّه ندارند غایت این علم است. طبق قواعد علم اصول غالب رؤیاها به دلیل عدم انفصال، یا عدم رحمانیّت، یا عدم ظهور و یا عدم قطعیّت فاقد حجیّت است، امّا استثنائاتی هم اگر داشته باشد مطمئناً با اتکا به علم تعبیر خواب است نه بدون آن -چنانکه متأسفانه حتّی از بعضی بزرگان هم مشاهده شده-. قابلیت رؤیاها برای تولید خرافات و نقش بازدارندۀ اصولیّین، منطقیّین، فلاسفه و معبّرین راستین در عدم فعلیّت این محذور از دیگر آثار وجودی روحانیّت است. کتاب تعطیر الأنام فی تعبیر المنام جامعترین منبع مدوّن در این علم است؛ امّا واقعیّت این است که این علم به دلیل ارتباط زیاد با جزئیّات نظیر زمان خواب؛ مکان خواب؛ شخصیت، اسم، شغل و حالات خواب بیننده و … کمتر دارای قواعد کلّی است و لذا موارد مجرّب آن مانند نمونه قرآنی اش بیشتر «اعطایی» است تا «اکتسابی». بنا بر این نقش ضدّ خرافی روحانیّت در حوزۀ رویاها بیشتر سلبی بوده نه ایجابی؛ موارد ایجابی آن هم – ما دامی که به تجربه ثابت نشده باشند- در زمرۀ «مظنونات خاصّ منطقی» طبقه بندی می شوند نه «یقینیّات».

10- علم حروف: علم حروف هم از علوم رسمی و مدرسی حوزه های علمیّه نبوده و از علوم خفیّه است امّا مانند علم تعبیر خواب مرجعی غیر از روحانیّت هم ندارد. بٌعد عددی آن که از علوم دقیقه است تا حدودی شناخته شده تر است. کمیّت این بُعد مبتنی بر حساب اعجاب انگیز جمّل- ابجد کبیر- است؛ حسابی که ریشه در تعلیمات وحیانی و شواهدی روایی و تجربی دارد. – لذا چنانکه بسیاری از برجستگان تاریخ علم از جمله علامه طباطبایی معتقد بوده اند و بر خلاف نظر شهید مطهّری ره، حسابی حقیقی است نه اعتباری.-

صغریات این علم از جهت کاشفیّت مبتنی بر «حساب احتمالات»؛ از جهت حجیّت مبتنی بر «اطمینان»؛ و از جهت معرفتی مبتنی بر «توحید أسمائی و أفعالی» است. موضوع آن «زبان علوم» و لذا در طول علوم دیگر است نه در عرض آنها. از جمله فواید آن تشخیص «واردات رحمانی» از غیر آنها است؛ لاجرم در حوزۀ علوم کشفی دفعاً و رفعاً معرفت افزا و خرافه زدا است. متن آموزشی قابل ارجاعی ندارد، امّا صغریات قال استفاده ای از آن را در آثار میرداماد، شیخ بهایی، محیی الدین عربی، قیصیری، خواجه نصیر، ابوالحسن حافظیان، و علامه حسن زاده می توان یافت؛ صغریات ارزشمندی که می توان کبریات باب را از آنها استنباط کرد.

آنچه گذشت بخشی از علومی است که روحانیّت به عنوان یک نهاد علمی ریشه دار قرن ها است به آنها پرداخته و با آنها شناخته می شود. علومی که هر یک از آن جهت که ذاتاً دافع و رافع خرافات و اغلاط است به آنها پرداخته می شود؛ منتهی بعضی در حوزۀ علوم نقلی-مانند رجال، درایه و فقه-؛ بعضی در حوزۀ علوم عقلی-مانند فلسفه-؛ بعضی در حوزۀ علوم کشفی مثالی-مانند علم تعبیر خواب-؛ بعضی در حوزۀ علوم کشفی مطلق-مانند علم حروف-؛ و بعضی در همۀ حوزه ها-مانند علم منطق، اصول و کلام-.

البته ذات ضدّ خرافی این علوم لزوماً به معنای انکار نقش بعضی افراد و طوایف منسوب به روحانیّت در تولید و ترویج بعضی خرافات و امور ممتنع الثبوت نیست، چون: اولاً نه هر عمامه به سری عالم است و نه هر عالمی عامل؛ ثانیاً علم و عمل مقولاتی تشکیکی اند نه متواطی، و بالتبع عیار و مرتبت روحانیّتِ روحانیون مختلف نه واحد؛ لذا چه بسا افراد متوسط یا کم بهره ای که به هر دلیل آنچنان که باید به مدارج علمی و عملی و فوائد «ایجابی» و «سلبی» آن نائل نیامده و لاجرم در دام بعضی خرافه سازان و پردازان گرفتار آیند و حتّی یکی از آنان شوند؟ امّا آیا این معلول همان عیارِ کم روحانی بودن آنها است- و وجودی- یا معلول کم عیاری روحانیت آنها-و عدمی-؟

ثالثاً به توضیحی که خواهد آمد روحانیّت در خطّ مقدّم مبارزه با انحرافات فکری و عقیدتی است. انحرافاتی که قرن ها است دامن دین بلکه ادیان را آلوده و می آلاید؛ لذا همچنان که به عنوان مثال حمل ابتلاء بیشتر این روزهای جامعه پزشکی-نسبت به دیگر اصناف- به ویروس کرونا بر عفونت زایی جامعه پزشکی احمقانه است؛ حمل ابتلای بعضی روحانیون به فلان باور خرافی بر خرافه زایی جامعه روحانیّت نیز احمقانه است.

بخش دوّم: بررسی حکمی و موضوعی منابع روحانیّت

* از آنچه در بخش اول گذشت معلوم می شود که متون علمی حوزوی غیر از تراث دینی است و بر خلاف تلّقی یا القاء دکتر سروش این دو با هم فرق می کنند.

* همچنین معلوم شد کسی در جامعه روحانیّت معتقد به نسبت تساوی دین و متون دینی نیست و نظر صائب در این زمینه وجود نسبت عموم و خصوص من وجه بین دین و متون دینی است؛ چون قطعاً بخشی از دین صادر یا به ما واصل نشده است؛ و بخشی از آنچه بنام دین به ما واصل شده است دین نیست.

* بررسی متون دینی از دو جهت حکمی و موضوعی قابل رهگیری است. از جهت موضوعی شکی نیست که منابع و مجامع حدیثی شیعه بویژه بحار الانوار به دلیل آلایش به مجعولات جاعلانی نظیر غلات، یهود، صوفیّه، بنی امیّه، صاحبان مطامع سیاسی و اقتصادی و...مشتمل بر بعضی مطالب غیر واقعی و خرافی است. لذا علم اجمالی به وجود احادیث جعلی در میان آنها داریم.

امّا از جهت حکمی قضیّه به آن آسانی نیست. چون حذف مجعولات و خرافات از تراث روایی در صورتی ممکن است که معلوم بالتفصیل باشند نه معلوم بالإجمال. حذف هر غیر معلوم الصدور هم که معقول نیست؛ لذا هیچ نظام علمی را نمی توان یافت که نظریّات و فرضیّات اثبات نشده را ملحق به نظریّات ابطال شده کرده و با محتمل الصدق معاملۀ ممتنع الصدق نموده باشد.

* تفکیک روایات مقطوع الصدور از روایات محتمل الصدور ثبوتاً منطقی است؛ امّا سؤال این است که آیا تفکیک مثلاً مجتهدی مانند آیت الله محسنی -یا هر مجتهد دیگر- بر چه اساس می تواند در این زمینه فصل الخطاب بوده و سبب ترجیح ثبوتی یا اثباتی روایات آن 3 جلد بر روایات آن 107 جلد باشد؟

* اگر تفکیک روایات مقطوع الصدور از محتمل الصدور – و یا ممتنع الصدور از محتمل الصدور- توسّط جمعی که از جهت کمّی یا کیفی در حکم اجماع خبرگان باشند انجام شود می تواند خروجی کار آنها فصل الخطاب باشد؛ امّا آیا چند در صد از نظریّات و مسائل یک علم اجماع پذیرند که انتظار داریم روایات با آن همه زوایای پیدا و پنهان دلالی و سندی چنین باشند؟ بنابر این آنچه شدنی است -یعنی ترجیح اجتهادی- فایده ندارد و آنچه فایده دارد -یعنی ترجیح اجماعی- شدنی نیست.

* فرض کنیم چه در ناحیّه مطالب «مقطوع الصدور» و چه در ناحیّه مطالب «ممتنع الصدور» مقدار قابل توجّهی مطالب اجماع پذیر در تراث روایی ما موجود باشد، امّا سؤال این است که اجماع چه کسانی می تواند در این زمینه ثبوتاً و اثباتاً مفید فایده باشد؟ روحانیّتی که علیرغم تسلط به علوم لازمۀ ترجیح از نظر دکتر سروش خرافه گزینند؛ یا دیگرانی که علیرغم عدم تسلط به علوم لازمۀ ترجیح خدایی گزینند!؟

* دکتر سروش از طرفی معتقد است دین معرفت اندیش دین تقلیدی نیست و عدم روحانیّت در آن شرط است؛ از طرفی معتقد است متون دینی ما مشوب به مجعولات و خرافات است و لذا وجود جمعی مصلح و خرافه پیرا – امّا نه روحانیّت- در آن شرط است؛ اظهاراتی که هم مستلزم تناقض است و هم مستلزم ترجیح مرجوح؛

مستلزم تناقض است، زیرا دین معرفت اندیش را غیر تقلیدی می داند، در عین حال معتقد است تراث دینی نیازمند مصلحانی خرافه پیرا است؛ و علی القاعده همه نمی توانند آن مصلحان باشند و لاجرم اکثریّت را چاره ای جز تقلید نیست. و مستلزم ترجیح مرجوح است؛ زیرا تیغ جراحی تراث شیعه را برازندۀ کسانی غیر از روحانیّت می داند؛ یعنی کسانی که علی القاعده با «مقدّمات وجودی» معرفت دینی یعنی علومی مثل کلام، فلسفه، منطق، اصول، درایه، رجال و… بیگانه اند!

* احکام و معارف دینی به دو قسم «نظری» و «بدیهی» تقسیم می شود. نظریّات هم به دو قسم «اصول» و «غیر اصول» تقسیم می شود. بر خلاف آنچه دکتر سروش در صدد القاء آن است تنها تقلید واجب از نظر دین شناسان فقط قسم اخیر، -آن هم برای غیر متخصص و غیر محتاط- است؛ و الا تقلید در دو قسم اول مطلقاً بر همۀ بشریّت حرام است و هیچگونه معذریّت و منجزیّتی ندارد.

سخن پایانی

معلوم شد که اظهارات دکتر سروش پیرامون ماهیّت و متونِ نهاد ریشه دار و تاریخی روحانیت تشیّع از جهات عدیده مشتمل بر عدم اطلاع، خلط و ضعف تحلیل است، از جمله:

* اسناد گناه جاعلانی نظیر غلات، بنی امیّه، یهود و…به نهادی که نه تنها در آلایش تراث به خرافات نقشی نداشته که کاملاً بر عکس در خطّ مقدّم خرافه زدایی و ذاتاً نهادی معرفت زا و معرفت افزا است.

* خلط بین آثار وجودی و عدمی روحانیون و اسناد خطاهای ایشان به جهات وجودی به جای عدمی.

* خلطِ حکمِ معلومِ بالتفصیل با معلوم بالاجمال، نسبت به صحیح و سقیم در منابعی مانند بحار الأنوار.

* خلط بین حکم متون و روایات ممتنع الصدور با محتمل الصدور.

* خلط بین منابع و معارف اجماع پذیر با اجتهاد پذیر.

* تناقض گویی در تقلید پذیری یا ناپذیری دینداری و ترجیح مراجع مرجوح بر راجح در امور تخصصی.

* خلط و عدم تفکیک بین حوزۀ تقلید پذیر مباحث دینی و حوزۀ تقلید ناپذیر آن.

* خلط بین متون علمی و متون دینی و تسرّی ویژگی متون دینی- آمیختگی به خرافات- به متون علمی.

* عدم شناخت مقدّمات وجودی معرفت دینی؛ یعنی علومی که معرفت دینی بر آنها توقف ذاتی دارد.

* عدم درکِ نسبتِ «دین و روحانیت» بعنوان نهادی که معرفت دینی – بواسطه ی علوم مذکور _ بر آنها توقف عرضی دارد.

* و عدم توان تفکیک بین گزاره های حقیقی، حکمی، احتمالی و امتناعی دینی و اصرار بر معاملۀ قیچی گونه و بی قاعده با تراث شیعه.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان