راه کارهای محبّت به فرزند
شکی نیست که همۀانسان ها به فرزندان خود عشق می ورزند و آن ها را مثل پارۀتن خود دوست می دارند، امیرمؤمنان علی علیه السّلام در وصیت نامۀخود خطاب به فرزندش امام مجتبی علیه السّلام می نویسد: «وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتّی کَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصابَکَ أَصابَنِی وَ کَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتاکَ أَتانِی فَعَنانِی مِنْ أَمْرِکَ ما یَعْنِینِی مِنْ أَمْرِ نَفْسِی. » [1] تو را جزیی از خود، بلکه همۀوجود خود دیدم تا به آن جایی که اگر چیزی به تو ضرر برساند، مثل آن است که به من زیان رسانده و گویی اگر مرگ به سراغ تو بیاید، به سراغ من آمده بنابراین همان اهتمامی را که در اصلاح امور خود می نمایم دربارۀتو دارم.
بنابراین، سخن در اثبات و چند و چون محبّت به فرزند نیست و حتی سخن در حدّ و اندازه آن نیز نیست، زیرا چیزی که ریشه در فطرت انسانی دارد نه نیاز به دلیلی برای اثبات آن است و نه تعیین حدّ و اندازۀآن، که فطریات انسانی به گسترۀظرفیت هر کس قبض و بسط می یابد، بلکه سخن در نحوۀابراز محبّت است که اگر به صورت افراطی و ناصحیح عمل شود، موجب ضعف در اعتماد به نفس کودک می شود و آثار عمیق و ریشه دار آن تا پایان عمر باقی می ماند و اگر به صورت صحیح و اصولی اعمال شود، موجب رشد و بالندگی کرامت انسانی کودک و تعامل روحی او می شود. حبّ به فرزند مانند دیگر امور فطری، دلیلی جز انسانیت انسان ندارد و تا انسان و انسانیّت او باقی است، امور فطری و ذاتی او نیز باقی می باشد؛ بنابراین احکام سایر امور فطری نیز بر این مسأله هم جاری است.
1- اظهار محبّت و دوستی در رفتار و گفتار
اظهار محبّت در رفتار، بازی، تفریح و شوخی در حدّ شأن کودک، به شرطی که حریم ها شکسته نشود، یکی از ابزار محبّت است، پیامبر رحمت می فرماید: «مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَکَأَنَّما أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْماعِیلَ وَ مَنْ أَقَرَّ بِعَیْنِ ابْن فَکَأَنَّما بَکی مِنْ خَشْیَةِ الله. » [2]کسی که دخترش را خوشحال کند، مثل آن است که بنده ای از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده باشد و کسی که پسری را خوشحال کند، مثل آن است که از ترس خدا گریسته باشد.
همچنین یعلی عامری می گوید: «همراه رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم برای شرکت در یک مهمانی که دعوت شده بودیم، راه می رفتم، در مسیر حرکت، ناگهان حضرت با حسین علیه السّلام که با کودکان بازی می کرد، برخورد نمود. پیامبر در برابر دیدگان دیگران، به استقبال حسین علیه السّلام رفت، سپس دست هایش را گشود تا او را بگیرد، امّا حسین علیه السّلام به این جا و آن جا می گریخت! حضرت هم او را می خنداند تا این که پس از مدتی او را گرفت. سپس یک دست را زیر چانه اش و دست دیگرش را پشت گردن او قرار داد و دهانش را بر دهان او گذاشت و او را بوسید. [3]
2- بوسیدن فرزند
کودک به ویژه در سنین خردسالی، اظهار محبّت دیگران را از طریق بوسیدن درک می کند. این گونه اظهار محبّت طبیعی و فطری است، علاوه بر آن که برای والدین لذت بخش می باشد که در روایات هم به آن سفارش شده است. البته باید در این امر مسایل بهداشتی به ویژه در ارتباط با نوزادان مورد توجه قرار گیرد. پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم دربارۀفضیلت بوسیدن فرزند می فرماید: «مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ کَتَبَ اللهُ عزّوجلّ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیامَة. » [4]کسی که فرزندش را ببوسد، خداوند حسنه ای برای او می نویسد و کسی که او را خوشحال کند، خداوند او را در روز قیامت خوشحال می کند.
هم چنین امام صادق علیه السّلام در این باره می فرماید: «أَکْثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ أَوْلادِکُمْ، فَإِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَة دَرَجَةً فِی الْجَنَّةِ مَسِیرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَام. » [5] فرزندان خود را زیاد ببوسید، به درستی که برای هر بوسه ای، درجه ای برای شما در بهشت، به اندازۀمسیر پانصد سال خواهد بود. روزی رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم حسن و حسین علیهماالسّلام را می بوسید. اقرع بن حابس که این صحنه را می دید به حضرت عرض کرد: من ده فرزند دارم ولی هرگز حتی یکی از آن ها را نبوسیده ام. حضرت صلّی الله علیه وآله وسلّم به او فرمود: «ما عَلَی إِنْ نَزَعَ اللهُ الرَّحْمَةَ مِنْکَ. » [6]من چه کنم که خداوند رحمت را از قلب تو برداشته است. همچنین امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀبوسیدن فرزندان می فرماید: «قُبْلَةُ الْوَلَدِ رَحْمَة. »[7] بوسه بر فرزندان رحمت است.
3- در آغوش گرفتن فرزند
در آغوش گرفتن و احساس گرمی بدن والدین برای فرزند آرامش بخش است، به ویژه هنگامی که با نوازش و لبخند همراه باشد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در مجلسی نشسته بود. امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام به سوی حضرت آمدند. پیامبر به خاطر آنان برخاست، ولی چون آنان کوچک بودند، رسیدنشان به حضرت طول کشید، پس حضرت به استقبال آنان رفت و آن ها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: «نِعْمَ الْمَطِی مَطِیُّکُما وَ نِعْمَ الرَّاکِبانِ أَنْتُما. » [8]چه خوب مرکبی است مرکب شما و چه خوب سوارانی هستید شما دو نفر.
حضرت امیر مؤمنان علی علیه السّلام بهترین خاطرات دوران کودکی را هنگامی می داند که در آغوش پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم قرار گرفته و یا در بستر ایشان آرمیده است و این گونه می فرماید: «شما خوب منزلت، قرابت، نزدیکی و مقام خاص من را نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم می دانید تا به آن جا که من را در دامن خود می نهاد، در حالی که کودک بودم، من را به سینه اش می چسباند و من را در رختخواب خود قرار می داد، من را با بدن خود تماس می داد، بوی خوش بدنش را به من می فهماند و غذا را می جوید و در دهانم قرار می داد. »[9]در آغوش گرفتن کودک هنگام شیر دادن و یا غذا خوردن، تأثیر بسزایی در رشد جسمی و روحی کودک دارد.
4- داستان سرایی برای کودک
والدین می توانند در هنگام استراحت داستان مناسبی را با شرایط سنی کودک برای او تعریف کنند و یا از کتاب داستان های کودکان بخوانند و در این خواندن ها با حاشیه های شیرینی که می روند می توانند داستان را جذاب تر و در جهت اهدافی که دارند سوق دهند، هر چند مقولۀداستان سرایی کودکانه مهارت و تخصص خاص خود را می طلبد ولی آن چه مهم است آن که کودک در فراز و نشیب داستان، خود را به جای قهرمان قرار می دهد و همگام با او در تعامل با دیگران قرار می گیرد و درباره دیگران قضاوت می کند و معمولا حق را با قهرمان داستان که همگام با او است می دهد. بنابراین نباید کار خوب قهرمان، نتیجه عکس را بدهد و یا داستان به گونه ای ختم شود که ظالم و خطاکار پیروز نهایی ماجرا باشد و در نظر داشته باشیم که ذهن کودک توان تجزیه و تحلیل و سعۀصدر بزرگ ترها را ندارد تا بتواند موفقیت های حقیقی را از کاذب و یا چرخه های نفاق و دسیسه ها را از دوستان صمیمی تفکیک کند.
5- بازی و شوخی
بازی و شوخی با کودک به ویژه بازی و شوخی کودکانه، موجب نزدیکی والدین به فرزند می شود. پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «مَنْ کانَ عِنْدَهُ صَبِی فَلْیَتَصابَ لَهُ. » [10]هنگام بازی و شوخی با کودکان به این نکته باید توجه نمود که بازی از حدّ کودکانه تجاوز ننماید، به ویژه حریم و احترام پدر و مادر از بین نرود. امام حسن عسکری علیه السّلام در این باره می فرماید«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ فِی صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَی الْعُقُوقِ فِی کِبَرِه. » [11]جرأت فرزند بر والدینش در کوچکی، او را به عاق شدن در بزرگی دعوت می کند. جزییات این مسأله در مباحث قبل گذشت.
6- تحسین و جایزه
دربارۀتحسین فرزند و جایزه دادن به او باید مسایلی مورد توجه قرار گیرد:
1- بلافاصله بعد از عمل انجام گیرد و ناگهانی و بدون پیش بینی قبلی باشد تا اثر عمل در ذهن کودک باقی بماند.
2- جایزه دادن همراه با تفهیم دلیل آن باشد.
3- جایزه دادن به کودک گاه گاهی باشد تا در کودک توقّع ایجاد نکند.
4- تحسین و جایزه در حد عمل کودک باشد؛ زیرا زیاده از حدّ اثر معکوس دارد.«أَلثَّناءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الاْسْتِحْقاقِ مَلَق. » [12] ستایش بیش از استحقاق، چاپلوسی است.
5- ارزش مادی و قیمت ریالی جایزه هرگز نباید برای کودک مطرح شود و آن چه به جایزه ارزش می دهد انتساب آن به عزیزی است که از دست او جایزه می گیرد و در نظر داشته باشیم خرید جایزه های لوکس و گران قیمت علاوه بر آن که بدآموزی دارد و به کودک روح تفاخر و تکاثر و تجمل پرستی را القا می کند مشکلات جدّی برای والدین در سال های بعد و جایزه های بزرگ تر ایجاد می کند و از سوی دیگر ارزش و زیبایی جایزه های مدرسه را که به مراتب ارزش ریالی کمتری دارد در دوران هفت سال میانی از بین می برد، پدری که در دورۀدبستان از معدل 20 فرزندش ذوق زده شده و دائماً با خرید عروسک های گران قیمت و دوچرخه، به استقبال کارنامه درخشان فرزندانش رفته است، در دوره راهنمایی و دبیرستان با مشکلات جدّی در تشویق فرزندش روبرو خواهد شد.
اثر سوء محبت افراطی
تردیدی نیست که همه کس فرزند خود را چون پارۀتن خود دوست می دارد و اگر سخن از ابراز محبّت غیر متعادل است نه به معنای محبّت زیادی است، زیرا دوستی یا دشمنی فعل قلب است و در اختیار کسی نیست. بنابراین علاقه به فرزند علاوه بر آن که فطری و کاملا طبیعی است امر اختیاری نیست تا نوبت به سخن از افراط یا تفریط در آن برسد، بلکه محور بحث در این مرحله نحوۀابراز محبّت افراطی است. به این ترتیب که اگر والدین به دلیل علاقۀوافری که به فرزند خود دارند، همۀامکانات رفاهی را در اختیار او بگذارند و هر آن چه که احساس کردند کودک نیاز دارد قبل از درخواست و به مقدار بیش از نیاز در اختیار او بگذارند و دائماً با کلمات محبّت آمیز و عاشقانه از حرکات و گفتار او تعریف کنند و اجازۀکوچک ترین زحمت و تلاشی را به او ندهند و از همه خطرناک تر کارهای خطای او را توجیه کنند و به جای او عذرتراشی نمایند، بدانند ناخودآگاه کودک خود را در مسیری قرار داده اند که آثار آن نه تنها دنیا، بلکه آخرت او را تباه خواهد کرد.
زیاده روی در محبت در دوران کودکی به صورت خودخواهی، کم طاقتی اتکای به غیر، بی ادبی و جسارت به دیگران و از همه مهم تر ضعف نفس و شکوفا نشدن استعدادهای پنهان کودک نمایان می گردد.
و چنان که بارها در سیر مباحث کتاب اشاره شد، کرامت نفس یعنی توجه به سجایا و ارزش ها و توانمندی های انسانی و متقابلا مهانت نفس یعنی غفلت از ارزش های نفس انسانی و معطل گذاردن آن ها. بنابراین ضعیف النفس در این فرهنگ نه آن است که ذاتاً توانمندی ندارد، بلکه از آن ها غافل است و به کار نمی بندد و ریشۀاین نقص از زمان کودکی شکل می گیرد، به این ترتیب که اگر کودک در فضای تربیتی رشد کند که به دلیل ابراز محبّت های افراطی هر آن چه بخواهد بلافاصله فراهم شود و کودک در ناز و نعمتی بیش از حدّ نیاز خود رشد کند طبعاً زمینه ای برای به کار افتادن استعدادهای او به وجود نمی آید و دائماً در زیر چتر حمایتی والدین و یا بزرگ ترها (خاله و عمه، مادربزرگ و پدربزرگ) قبل از واقع شدن در سختی ها و احساس نیاز به برطرف کردن آن، سختی از او برداشته می شود، استمرار چنین روندی در زندگی کودک نتیجه ای جز دفن استعدادها و خلاقیت ها و قوۀابتکاری است که می توانست هنگام برخورد با مشکلات و دست و پنجه نرم کردن با آن ها در او شکوفا شود.(قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّلهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّلهَا) [13]هر کس که نفس خود را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر که آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.
زندگی سراسر مسائلی است که هر یک راه حل خاص خود را می طلبد و اگر بنا باشد کودک از همان آغاز یاد نگیرد چگونه با مسائل روبرو شود و راه حل آن ها چیست، چگونه می تواند با مسائل بزرگ تر زندگی خود با جرأت و قدرت برخورد کند و از میدان بیرون نرود و یکایک آن ها را با موفقیت حل کند محبت ها و دل سوزی های نابجای والدین ناخودآگاه شخصیت کودک را زبون و محتاج و متّکی به غیر بار می آورد و از سوی دیگر چون احساس غرور کاذب دارد حاضر نیست ضعف خود را بپذیرد تا زمینۀاصلاح آن را فراهم آورد و لذا شروع به فرافکنی می کند و دیگران را مسؤول شکست ها و عقب افتادگی های خود در زندگی می داند، نتیجه این تفکر در سال های بعد به بدبینی و تنگ نظری نسبت به والدین و خانواده و بستگان و حتّی زندگی آینده ای که تشکیل
می دهد می شود و بدون آن که هزاران هزار نعمت های گوناگون پروردگار را در اطراف خود ببیند از همه کس و همه چیز دائماً گله دارد و منفی نگری او تا کجا پیش رود خدا می داند.در فرهنگ دینی، قرار گرفتن در سختی ها برای مؤمن ارزش شناخته شده است و اصولا شریعت الهی مجموعه دستورات و تمرین ها برای کنترل و دریافت نفس است. پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در این باره فرمود: «الشریعة ریاضة النفس. »[14]دین سراسر تمرین سختی برای نفس است. و کرامت انسانی و استعدادهای بی نهایت گوهر انسانی در بوتۀسختی ها شکوفا می شود. امیرمؤمنان علی علیه السّلام فرمود:«فِی تَقَلُّبِ الاْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ وَ الاْیّامُ تُوضِحُ لَکَ السَّرائِرَ الْکامِنَة. » [15]در فراز و نشیب زمانه گوهر باطنی افراد شناخته می شود و گذشت ایام پنهانی های پوشیده را برای تو آشکار می کند.
امیرمؤمنان علی علیه السّلام نفوس انسان ها را به اسبانی تشبیه می کند که برخی مرفهانه دنیا را با عینک خور و خواب و شهوت می بینند و اینان همان اسبان سرطویله ای هستند که هنری در زیستن جز چریدن و گردیدن ندارند و نهایت کمال چنین اسبانی همان گاری کشی و باربری است. اما این اسبان میدان های سخت مسابقه هستند که باید تیزتک از موانع کوچک و بزرگ عبور کنند و با سرعتی هر چه بیشتر به خط پایان مسابقه برسند و یا در میدان های سخت نبرد با حرکاتی هنرمندانه صاحب خود را از تیغ شمشیرها نجات دهند، کرّ و فرّی مناسب داشته باشند. و البته چنین اسبان باارزشی باید اندامی ورزیده و کشیده و لاغر داشته باشند و ریاضت داده شوند و آب و علف به اندازه بخورند و گرسنگی و تشنگی را تحمل کنند.
امیر مؤمنان علی علیه السّلام می فرماید: «إِنَّما هِی نَفْسِی أَرُوضُها بِالتَّقْوی لِتَأْتِی آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الاْکْبَرِ. »[16]و این نفس من است که او را باتقوا ریاضت می دهم تا در روز خوف اکبر و قیامت کبری آسوده از خطرات حاضر شود.امام سجاد علیه السّلام می فرماید: «إِنَّ الْعاقِلَ عَنِ اللهِ الْخائِفَ مِنْهُ الْعامِلَ لَهُ لَیُمَرِّنُ نَفْسَهُ وَ یُعَوِّدُهَا الْجُوعَ حَتّی ما تَشْتاقُ إِلَی الشِّبَعِ وَ کَذَلِکَ تُضَمَّرُ الْخَیْلُ لِسَبْقِ الرِّهان. »[17]عاقل دربارۀحق و عامل به دستورات الهی نفس خود را تمرین می دهد و با گرسنگی عادت می دهد تا آرزوی سیری و شکم بارگی را نکند و این چنین اسبان مسابقه را برای مسابقه تمرین می دهند.
ناز پرورده تنعّم، نَبَردَ راه به دوست *** عاشقی، شیوۀرندانِ بلا کش باشد[18]بنابراین هر مقدار نفس پرخور و خواب تر و مرفه تر در میدان مسابقۀزندگی تنبل تر و بی عرضه تر است. خواب و خورت، ز مرتبۀعشق دور کرد *** آن دم رسی به دوست، که بی خواب و خور شوی[19] پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْم خَیْراً ابتلاهُم. » [20]هنگامی که خداوند خیر امتی را بخواهد آنان را گرفتار می کند.
نیز امام عسکری علیه السّلام فرمود: «ما مِنْ بَلِیَّة إِلاّ وَ لِلَّهِ فِیها نِعْمَةٌ تُحِیطُ بِها. » [21]گرفتاری نیست مگر آن که در آن نعمتی است که آن را احاطه کرده است. در تاریخ یونان باستان و در علت اقتدار علمی و جنگی یونانیان می نویسند که مادران برای آن که قدرت خلاقیت و ابتکار عمل فرزندان خود را بالا ببرند، به آنان گرسنگی می دادند و هنگامی که فرزند با بی تابی غذا می خواست غذای او را در محل بلندی دورتر از دسترس کودک قرار می دادند تا با تحمل سختی ها نهایت سعی و قوه ابتکار خود را به کار بندند و غذای خود را به دست آورند.
بنابراین محبّت وافر به فرزند به معنای همه چیز و همه کس در خدمت او بودن نیست، و ابراز محبّت والدین به معنای تلاش در جهت هر چه رفاه بیشتر فرزند نیست، چنان که در نظام آفرینش محبوب ترین بندگان پروردگار یعنی پیامبران الهی بلاکش ترین انسان ها بودند. «إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ بَلاءً الاْنْبِیاءُ ثُمَّ الَّذِینَ یَلونَهُمْ ثُمَّ الاْمْثَلُ فَالاْمْثَلُ. » [22]بلاکش ترین مردم انبیا بودند و سپس آنان که به پیامبران نزدیک تر و شبیه تر بودند. چون در کورۀسختی ها است که جوهرۀکرامت انسانی شکوفا می شود، و سره از ناسره و مؤمن از منافق جدا می شود. (أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم. . . . وَزُلْزِلُوا) [23]آیا پنداشتید که داخل بهشت می شوید و حال آن که هنوز مانند آن چه بر ]سرِ [پیشینیان شما آمد، بر ]سرِ [شما نیامده است؟ به آنان سختی ها و گرفتاری های بزرگی رسید. . .
اثر دوم رفاه بیش از حدِّ فرزند در محیط خانواده، از دست رفتن ذائقۀادراک لذت از نعمت های الهی است، در حکمت عملی هنگامی که از لذت و الم بحث می شود، آن را کیف نفسانی می دانند که قائم به نفس است. بنابراین احساس لذت بردن از یک چیز فقط متوقف بر مبدأ فاعلی لذت نیست، بلکه نفس انسانی یعنی علت قابلی نیز می باید پذیرای لذت و مُدرِک این کیف نفسانی باشد، اگر قوه ادراک لذت توان احساس شیرینی لذت را نداشته باشد، لذت بیرونی هر مقدار هم لذیذ باشد، برای شخص قابل ادراک نیست، چنان که عسل با همه شیرینی و صفایی که دارد بر زبان شخص با مزاج صفرایی تلخ می آید. بنابراین برای بالا بردن احساس لذت در زندگی، لازم نیست مبدأ فاعلی لذت را بالا ببریم، کافی است قدرت ادراک لذت درونی را قوی کنیم تا از لذت های کوچک زندگی هم به مقدار زیاد احساس نشاط و لذّت کنیم. چنان که برای انسانی که در اوج گرسنگی است نان خالی به اندازه غذای چرب و شیرین لذت بخش است.
معروف است لقمان حکیم به پسرش گفت فرزندم آن چنان زندگی کن که همیشه لذیذترین غذاها را بخوری و در بهترین بسترها بخوابی، فرزند با تعجب پرسید، این کلام با زهد شما سازگار نیست، پس چگونه؟ و پدر پاسخ داد، آن قدر شکم خود را گرسنه نگه دار که نان خشکیده برایت لذت بخش ترین غذا باشد و آن قدر کم بخواب که هنگامی که سر بر بالش سنگی هم گذاشتی مثل بستر نرم به خواب عمیق فرو روی.
وقتی ما کودکان مان را از سر محبت عادت به رفاه فراوان دادیم و هر آن چه خواست بلافاصله و به هر قیمت در اختیار او قرار دادیم، عملا ذائقه احساس لذت را به واسطۀانبوه لذت هایی که دائماً درک می کند از بین برده ایم، کودکی که تا اراده کرد و پشت ویترین هر مغازه هر اسباب بازی و خوراکی و پوشاکی را دید در اختیارش گذاشته شد، و هر روز با رنگی جدید و اسباب بازی جدیدتر در میان کودکان ظاهر شد، دیگر احساس کمبودی نمی کند تا با داشتن آن لذت ببرد و لذا رو به بهانه جویی می برد و از داشته های خود شکایت می کند و ناشکرانه انبوه نعمت های اطراف خود را نمی بیند تا نوبت به تشکر از والدین و لذت بردن از زندگی برسد.
خوی کم احساسی و بی تفاوتی نسبت به زندگی از آثار رفاه زیادی است و متأسفانه در روزگار ما به دلیل رفاه نسبی که در جامعه وجود دارد و کم شدن تعداد فرزندان در خانواده معمولا والدین همۀهمّ و غمّ خود را در فراهم آوردن رفاه فرزندان خود به کار می برند، غافل از آن که این گونه ابراز محبت آنان را به سوی ناشکری و بی احساسی از لذت می برد و با تحلیل عمیق تر این مسأله در فرهنگ دینی می بینیم که ریشۀبسیاری از کفرها و عصیان ها از ناشکری نعمت های الهی بر می خیزد و معمولا انسان های مُتْرَف و نعمت زده در اثر غوطهوری در انواع نعمت ها سر به طغیان بر می دارند و فساد جوامع از فساد مُتْرَفین آغاز می شود. (وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا) [24]و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا می داریم تا در آن به انحراف ]و فساد [بپردازند.
در چنین خانواده های رفاه طلب فرزندان در اوج لذت های گوناگون اند ولی از این همه نعمت کمتر لذت می برند و با کمترین کاستی لب به گلایه و ناسپاسی از همه کس و همه چیز حتّی والدین و خانواده خود باز می کنند و در محیط های بزرگ تر بعدی مثل مدرسه و دانشگاه خوی پرتوقعی و ناسپاسی آنان نسبت به دوستان و مربیان همیشه وجود دارد، اگر معلم یا هم کلاسی ها خدمتی در حق او بکنند نه تنها تشکر نمی کند، بلکه آن را وظیفه می داند و چشم به کاستی های آن دارد و در نتیجه معمولا تنها و بدون یار صمیمی زندگی می کنند و حتی این روحیه در زندگی زناشویی نیز بلای خانمان سوزی است که شریک زندگی آنان هر آن چه در محیط خانه زحمت بکشد و ایثار کند، آن را وظیفه می داند و نه تنها تشکر نمی کند بلکه از کاستی های آن شکایت می کند.
این که آمار طلاق در میان زوج های شهری بیش از روستایی است، در حالی که رفاه شهری ها بیش از روستایی ها است، ریشه در همین نکته دارد. زیرا خانواده های شهری هر چند در رفاه بیشتری هستند، اما احساس لذت کمتری از داشته های خود دارند و لذا با کمترین مشکلی زندگی دچار تزلزل می شود و ریشۀهمۀاین تعالیم باید از کودکی و دوران زیر هفت سال آغاز شود.
اثر سوم، ابراز محبت های افراطی والدین به کودک رشد خوی طلبکاری و بهره کشی از دیگران در همه امور زندگی است. این روحیه هر چند به طور غریزی در همۀانسان ها وجود دارد و در تعامل های اجتماعی هر کس مایل است از مهارت های دیگران استفاده کند و مهارت خود را نیز در اختیار آنان قرار دهد و در مجموعۀاین تعاملات از یک سو جامعه قوام می گیرد و از سوی دیگر در صورتی که روابط عادلانه ای در نظامات اجتماعی برقرار باشد در جامعه عدالت برقرار می شود.
(نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَت لِّیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا) [25]ما وسایل معاشِ آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی از آنان را از ]نظر درجات، بالاتر از بعضی ]دیگر[ قرار داده ایم تا از یکدیگر و مهارت های متقابل یکدیگر بهره مند شوند.
محیط منزل نیز کوچک ترین واحد اجتماعی است که همان احکام را در هاله ای از محبّت و صمیمیت دارا می باشد و لذا اگر در جامعۀبزرگ برخی با قدرت و قلدری از دیگران بهره کشی کنند و از نیرو و مهارت آنان بدون آن که پاسخ مناسبی بدهند ظالمانه بهره ببرند بعد از مدتی در جامعه قشر مرفه و خوش گذرانی به وجود می آیند که راحت طلبی و اتراف ذاتی آنان می شود و استثمار و بهره کشی از دیگران حقّ مسلم آنان می شود، به گونه ای که اگر ضعفا بار زندگی آنان را بر دوش نکشند کوتاهی کرده اند و در انجام وظیفه خود مقصرند. در محیط خانه نیز اگر والدین به دلیل محبت وافری که به فرزندان دارند، آگاهانه نقش ضعفا را در جامعه بازی کنند و بار امور شخصی و مسؤولیت هایی را که برعهدۀآنان است بردوش گیرند، آرام آرام فرزندان به قشر مرفه و بی درد و بدون مسؤولیتی در خانه تبدیل می شوند که همۀبار زحمات و اداره منزل برعهدۀوالدین است و ادامۀاین روند او را به فردی تنبل و طلبکار و بی مسؤولیت تبدیل می کند که خوی بهره کشی و استثمار دیگران حق او می شود و کار برای او وظیفۀدیگران می گردد و در نتیجه شخصیت کاذبِ «همه کس و همه چیز برای من و در خدمت من» در او شکل می گیرد و طبیعی است که ورود چنین کودکان ناز پرورده و رفاه طلب در جوامع بزرگ تری مثل مدرسه و دانشگاه، چه مصیبت هایی را برای آنان در پی خواهد داشت.
امام باقر علیه السّلام فرمود: «چشم پدرم بر مردی افتاد که فرزندش در حالی که بر دستان پدر خود را انداخته بود راه می رفت. پدرم تا پایان عمر هرگز با او به واسطه خشمی که از این عمل داشت، سخن نگفت. »[26]خودخواهی، کم طاقتی، اتّکای به غیر، ضعف نفس، طلبکار از همه، جسارت و بی ادب نسبت به والدین، از آثار زیاده روی در محبّت و لوسی کودکان می باشد.
آثار لوسی در بزرگسالی
همه می دانیم زندگی انسان پر از فراز و نشیب است و این گونه نیست که انسان همیشه در رفاه و آسایش باشد، بلکه مصائب و مشکلات فراوان گریبانگیر نوع بشر است. انسانی که در اثر زیاده روی در محبّت به وی در دوران کودکی عادت کرده همواره به دیگران، به خصوص والدین خودش متکی باشد و از طرف دیگر حسّ خودخواهی و طلبکاری از دیگران (شخصیت کاذب) در او به وجود آمده، هنگام حضور در جامعه توقع دارد همواره به او احترام گذاشته شود و همه در خدمت او باشند. اما چون واقعیت جامعه و اجتماع به دور از این خواسته ها است، انسانی سرخورده، افسرده و گوشه گیر خواهد شد.
علاوه بر این نتایج شوم، این گونه انسان ها پس از ازدواج نیز با همسرشان ناسازگار و برخوردی خشن دارند و در نهایت چه بسا سرخوردگی اجتماعی، به خودکشی منجر شود. «طلب الثَّناءِ بِغَیرِ استحقاق خرق. »[27]توقّع تعریف از دیگران، در حالی که مستحق آن نباشد، از کم عقلی است. همچنین خداوند متعال در قرآن کریم از این صفت مذمّت نموده و در توصیف کافران و منافقان می فرماید:(یُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ)[28]دوست دارند به آن چه نکرده اند، مورد ستایش قرار گیرند.
راه درمان
برای پیشگیری از لوس شدن کودک و درمان آن، نکاتی باید مورد توجه قرار گیرد.
1- محبّت به کودک به اندازه و در حدّ اعتدال باشد. در روایتی آمده است: «شُرّ الاباءِ مَن دعاه البرّ اِلی الاِفراط. »[29]بدترین پدران کسانی هستند که زیادی روی در محبّت آنان به افراط وادارد.
2- کارهایی که به کودک مربوط است در حدّ توانش به او واگذار شود، مانند راه رفتن، لباس پوشیدن، و. . .
3- والدین هنگام ناراحتی کودک، ابراز ناراحتی ننموده، بلکه عکس العمل منطقی از خود نشان دهند. مثلا هنگام زخم برداشتن و یا بیماری کودک، به گونه ای بی تابی نکنند که انگار اتفاق بزرگی افتاده است.
4- اگر کودک از کسی شکایت کرد، بلافاصله و بدون تحقیق حق به جانب او داده نشود.
5- کودک را نباید زیاد از حدّ، تحسین و تشویق کرد و او را از دیگران برتر دانست. لذا در جایزه دادن ها، جشن تولد و یا عبادت گرفتن ها حد و حدود و شؤون خانواده رعایت شود.
تنبیه کودک
تنبیه در لغت، به معنای بیدار و هوشیار کردن است.[30]هدف از تنبیه در بزرگسالان اموری است از جمله:
1- اصلاح فرد
(الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُواْ کُلَّ وَ حِد مِّنْهُمَا مِاْئَةَ جَلْدَة وَ لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ)[31]به هر زن زناکار و مرد زناکاری صد تازیانه بزنید، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در ]کار [دین خدا، نسبت به آن دو دلسوزی نکنید.
2- اصلاح و عبرت گرفتن جامعه.
(وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَوةٌ یَأُوْلِی الاْلْبَبِ)[32]و ای خردمندان، شما را در قصاص زندگانی است.
3- تشفّی خاطر و آرامش مظلوم، در نتیجه جلوگیری از شعله ور شدن آتش انتقام و هرج و مرج در جامعه.
امّا باید توجه داشت تنبیه در کودک با بزرگسال تفاوت دارد؛ زیرا:
الف. روح لطیف کودک، تاب تحمل تنبیه های سخت را ندارد و تنها باید به نحو خاص و با دقت و در صورت ضرورت انجام گیرد.
ب. کودک به دلیل ضعف قوای ادراکی، نمی تواند به خوبی خطا را از صحیح تشخیص دهد و در صورت نیاز و ضرورت، قبلا باید کاملا متوجه خطایش شود. بنابراین تنبیه کودک به دلیل ادرار کردن، رعایت نکردن نجاست و پاکی، وارد کردن ضرر مادی و. . . آثار منفی و در موارد عکس را می دهد.
ج. در تنبیه کودک، نباید به دلیل تشفّی خاطر والدین یا دیگران باشد، در حالی که بسیاری از تنبیه ها به همین دلیل صورت می گیرد.
بنابراین هدف اصلی در تنبیه کودک، اصلاح و تربیت روح او است و بنابر اصل «کُلُّ مَوْلُود یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ»[33] باید حسّ انصاف و نفس لوّامۀاو متأثر شود و او را از خطا حفظ کند، برخلاف تنبیه بزرگسالان که ممکن است انحراف برای وی ملکه شده باشد و نفس لوامه ای باقی نمانده باشد تا متأثر شود و فقط نفس اماره بر او حاکم باشد. تنبیه کودک باید از ضعیف به شدید باشد و مناسب کاری باشد که انجام داده است، این مراحل به ترتیب، برای تنبیه کودک توصیه می شود:
1- کنایه، با ذکر داستان های مفید و گنجاندن نکات مورد نظر تربیتی که کودک به آن ها مبتلا می باشد. «الکنایةُ اَبلغُ مِن التَّصریح. »[34] کنایه از صراحت گویی بلیغ تر است.
2- تذکر صریح ولی با خطاب جمعی نه به صورت فردی، به طوری که کودک در جمع مخاطب نباشد و شخصیت او خدشه دار نشود.حضرت علی علیه السّلام فرمود: «نُضْحُکَ بَیْنَ الْمَلاَ تَقْرِیعٌ. »[35] نصیحت برادرت در جمع تحقیر او است.
3- صریح و فردی باشد و در حضور دیگران نباشد.
4- قهر موقت نه طولانی که هدف آن متأثّر کردن روح طفل است. کودک، در صورت طولانی شدن قهر، از جانب پدر و مادر احساس بی میلی کرده و ناخودآگاه قهر کردن را می آموزد و آن را علیه والدین به کار می برد! راوی می گوید: به امام علیه السّلام در مورد فرزندم شکایت کردم. فرمود: «او را نزن و تنها با او قهر کن و قهر تو هم زیاد طول نکشد. »[36]
5- محرومیت کودک از اموری که مورد علاقۀاو است، همچون مسافرت، اسباب بازی و. . .
6- تنبیه بدنی را هرگز توصیه نمی کنیم و هر چند از برخی روایات و نصوص دینی در موارد خاصی اشاره به تنبیه بدنی شده، ولی در روزگار امروز و شرایط اجتماعی و روانی که بر فرزندان ما حاکم است هرگونه تنبیه بدنی فاصله آنان را از خانواده و مربیان تربیتی بیشتر می کند و خاطرۀیک برخورد فیزیکی برای همیشه در ذهن آنان به صورت نقطۀسیاه باقی می ماند. تنبیه بدنی همچون چاقوی جراحی است که هر چند بخشی را درمان می کند، ولی بخش های دیگری را آسیب می رساند و پزشک حاذق جز در موارد نادر از آن استفاده نمی کند.«آخر الدواء الکَی. »آخرین مرحلۀدرمان سوزاندن ،جراحی است.
نکات لازم در تنبیه
1- تنبیه باید بلافاصله بعد از خطا باشد تا تأثیر نیکویی بخشد.
2- دلیل تنبیه، کاملا روشن باشد؛ در غیر این صورت کودک دروغگو، منافق، فراری از والدین، ترسو، مطیع محض و زورگو بار می آید و روحیۀکنجکاوی و استقلال رأی را از دست می دهد. چنین کودکانی به سرعت روحیۀنشاط و شادابی خود را از دست می دهند و هر چند به حسب ظاهر مؤدبند، ولی در باطن منتظر فرصتی هستند تا از بزرگ ترها انتقام بگیرند و در عالم خیال، روزی چند بار والدین خود را کتک می زنند و از آنان انتقام می گیرند! خیال پردازی در این گونه بچه ها زیاد است و معمولا عقده های خود را هنگام برخورد با برادر و خواهر کوچک تر از خود خالی می کنند و عمدۀاین روحیات تا بزرگی در کودک باقی می ماند.
3- توجه به خدشه دار شدن شخصیت کودک، مسألۀعمده در تنبیه است. بنابراین باید از تنبیه کودک در جمع به ویژه نزد کسانی که وی از آن ها خجالت می کشد و یا از به کار بردن کلمات زشت هنگام تنبیه و یا مقایسۀاو با دیگران به عنوان سرزنش، جداً خودداری کرد.
4- تنبیه باید گاه گاه و به ندرت باشد. و در غیر این صورت، اولا تنبیه جنبۀآموزشی خود را از دست می دهد و پس از مدتی عادی می شود. همچنین روحیۀسرکشی و لجاجت را در کودک زنده می کند.
5- والدین باید پس از تنبیه، اشتباه کودک را فراموش کنند و مدام به یاد او نیاورند. یادآوری خطا مثل ارتکاب آن مضرّ است. علاوه بر آن که کودک حوادث را زود فراموش می کند، والدین نیز باید مثل او باشند. و خطاهای او را سریع فراموش نمایند.
6- در صورت عذرخواهی کودک، والدین عذر او را بپذیرند.حضرت علی علیه السّلام به مالک اشتر می فرماید: «وَ اقْبَلْ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْک. »[37] و عذر کسی که به سوی تو عذر می آورد، بپذیر.
7- در مواردی که خطری کودک را تهدید نمی کند، باید اجازه داد کودک عملا نتیجۀانجام کارهای خطرناک خود را ببیند و به اصطلاح تنبیه طبیعی شود، مثلا هنگامی که به بخاری نزدیک می شود به او هشدار دهند که می سوزی و سپس دستش را به بخاری نزدیک کنند تا خطر را عملا نیز احساس کند.
8- هرگز ولو در اوج عصبانیت زبان به نفرین و دعا بر علیه فرزند خود نگشایید که دعای والدین در حق فرزند اثر وضعی خود را خواهد داشت. امام صادق علیه السّلام فرمود: «اَیّما رَجل دُعا علی وَلدِه اورثَهُ اللهُ الفقر. »[38]هر کس فرزندش را نفرین کند، خداوند او را فقیر می گرداند.
خشونت با کودک
بسیاری از والدین گمان می کنند برای حفظ حرمت خویش و تربیت کودک، از ابتدا باید با خشونت و کتک، ناآرامی ها و شیطنت های فرزندان را کنترل نمایند، در حالی که نه تنها نتیجۀمطلوب را نمی گیرند، بلکه این گونه فرزندان، به ویژه پسران بعد از بلوغ، در مقابل خشونت های آنان موضع گرفته، از خود دفاع می کنند و حرمتی برای پدر و مادر قایل نیستند، رفتار خشن با فرزندان، آثار سویی را در پی دارد که علاوه بر آثاری که قبلا ذکر شد به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1- بدآموزی.
2- پرورش روحیۀجسارت و دریدگی و یا برعکس ترسویی و بُزدلی دائم.
3- کم کردن محبّت والدین در فرزند و گریز از خانه. در روایات اسلامی کسانی که به دلیل خشن بودن مورد احترام دیگران قرار می گیرند، از بدترین افراد امت معرفی شده اند و پدران و مادران خشن از این اصل جدا نیستند. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرماید: «شَرُّ النّاسِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الَّذِینَ یُکْرَمُونَ اتِّقاءَ شَرِّهِم. »[39]بدترین مردم در روز قیامت کسانی هستند که از ترس شرّ آن ها مورد احترام هستند.
و نیز فرمودند:«آگاه باشید که بدترین افراد امّت من کسانی هستند که از ترس ستم آنان مورد احترام قرار گیرند، ای مردم بدانید کسی که مردم از ترس شرّش به او احترام گذارند، از من نیست. »[40]خوشا به حال فرزندانی که تحت تربیت پدران و مادران فهمیده و آشنا به مبانی تربیتی اسلام قرار دارند، زیرا اگر در خانه ای حکمت و عقل حاکم بود، خیر کثیر حاکم است و اگر نبود خراب و ویران است، گرچه به ظاهر آباد و پر زرق و برق باشد. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:«مَا مِن بَیت لَیس فیه شیء من الحکمة الا کان خراباً. »[41]خانه ای نیست، اگر چیزی از حکمت در آن نباشد، جز آن که خراب است.
پدران و مادران بدانند که هر مقدار اهتمام مادی و معنوی در تربیت فرزندان خود بنمایند بر خود اهتمام نموده اند که فرزندان ما پاره های تن ما هستند که پیری و فرسودگی والدین با مشاهده تربیت صحیح و بالندگی معنوی آنان به نشاط و طراوت تبدیل می شود و والدین حیات خود را در حیات آنان مشاهده می کنند که فرزند صالح مایه حیات و نور چشم والدین است. (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَ جِنَا وَذُرِّیَّتِنَا قُرَّةَ أَعْیُن وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا)[42]ولی همه سخن در آن است که مربی و معلم حقیقی پروردگار است و والدین و مربیان تربیتی اگر لایق باشند مجاری سالمی در تربیت کودکان اند. بنابراین همه آن چه در تربیت گفته شد تنها لایۀسطحی از تربیت کودک است و والدین می باید با تأسی به سیرۀانبیا و اولیا دائماً در درگاه الهی برای خود و فرزندان خود دعای خیر نمایند و صلاح و هدایت توحیدی کودکان خود را از مربی حقیقی بخواهند.
سیرۀتربیتی انبیای الهی در قرآن نه تنها ارائه کرامت انسانی در عمل و نظر با فرزندانشان بود، بلکه دعای پنهان و آشکار برای عاقبت به خیری آنان در همه حال بود. خداوند دعاهای برجسته برخی از انبیای خود را در قرآن دربارۀفرزندانشان نقل فرمود که خود میزان اهتمام آنان در دعا و خیرخواهی برای آنان را نشان می دهد.دعاهای حضرات ابراهیم، یعقوب، زکریا، همسر عمران، حضرت مریم علیهم السّلام بیانگر بلندی فکری آنان دربارۀفرزندانشان است تا به آن جا که حضرت نوح علیه السّلام دست از دعا برای فرزند گناه کارش برنمی دارد و درخواست نجات او را از پروردگار می نماید. [43] در پایان مناسب می دانم به قسمت هایی از دعاهای امام سجاد علیه السّلام در نیایش بیست و پنجم صحیفه سجادیه پیرامون فرزندانشان اشاره ای کوتاه بنمایم.
بارالها! با بقای فرزندانم و با صالح گردانیدن آنان برای من و با بهره مندی من از آنان بر من منت گذار.
بارالها! مرا در تربیت کردن، ادب آموختن و نیکی کردن به آنان یاری ام فرما. . .
بارالها! من و فرزندانم و خانواده ام را از شرّ شیطان رجیم در امان بدار. . .
بارالها! با قدرت و غلبه ات تسلّط شیطان را از ما بگردان تا به آن جا که شرّ او را به واسطه کثرت دعاهایمان از ما برگردانی و ما از جمله کسانی باشیم که از نیرنگش در امان قرار می دهی.
بارالها! آنان را نیکوکار، پارسا، بینا، شنوا، فرمان بردار فرامین خودت و دوست و خیرخواه دوستان خودت و دشمن خشمگین همه دشمنانت قرار ده.
بارالها! با توفیق خودت و رحمت خودت همۀآن چه را که خواستیم به ما عنایت کن و از عذاب دوزخ پناهمان ده و به همۀمردان و زنان مسلمان و مؤمن همانند آن چه را برای خودم و فرزندانم در دنیا و آخرت از تو خواستم به من عطا کن. آمین یا ربّ العالمین[44]
پی نوشت:
[1]. نهج البلاغه، نامۀ31-
[2]. وسائل الشیعه، ج 21، ص 514-
[3]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 626-
[4]. کافی، ج 6، ص 49-
[5]. وسائل الشیعه، ج 21، ص 485-
[6]. بحارالانوار، ج 101، ص 92-
[7]. بحارالانوار، ج 101، ص 93-
[8]. بحارالانوار، ج 43، ص 285-
[9]. «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیهوآلهوسلّم بِالْقَرابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنا وَلِیدٌ ]وَلَدٌ [یَضُمُّنِی إِلی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِراشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ. » بحارالانوار، ج 14، ص 475-
[10]. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 483-
[11]. بحارالانوار، ج 75، ص 374-
[12]. بحارالانوار، ج 70، ص 295-
[13]. سورۀشمس، آیات 9 و 10-
[14]. غررالحکم، ص 238-
[15]. کافی، ج 8، ص 22-
[16]. نهج البلاغه، نامه 45-
[17]. بحارالانوار، ج 75، ص 128-
[18]. دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 260، بیت 4-
[19]. دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 524، بیت 4-
[20]. بحارالانوار، ج 64، ص 236-
[21]. بحارالانوار، ج 75، ص 374-
[22]. کافی، ج 2، ص 252-
[23]. سورۀبقره، آیۀ214-
[24]. سورۀاسراء، آیۀ16-
[25]. سورۀزخرف، آیۀ32-
[26]. «نظر ابی الی رجل و معه ابنُه یمشی و الابنُ متکیءٌ علی زارع الاب، فما قال ابی مَقْتاً له حتّی فارق الدنیا. » مجموعۀورّام، ج 2، ص 208-
[27]. غررالحکم، ص 467-
[28]. سورۀآل عمران، آیۀ188-
[29]. تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 53-
[30]. المنجد، مادۀتنبیه.
[31]. سورۀنور، آیۀ2-
[32]. سورۀبقره، آیۀ179-
[33]. بحارالانوار، ج 3، ص 281-
[34]. راه و روش تربیت از دیدگاه امام علی علیه السّلام ، ص 36-
[35]. غررالحکم، ص 225-
[36]. بحارالانوار، ج 23، ص 114-
[37]. بحارالانوار، ج 74، ص 215-
[38]. بحارالانوار، ج 104، ص 99، ح 77-
[39]. کافی، ج 2، ص 327-
[40]. «أَلا إِنَّ شِرارَ أُمَّتِی الَّذِینَ یُکْرَمُونَ مَخافَةَ شَرِّهِمْ أَلا وَ مَنْ أَکْرَمَهُ النّاسُ اتِّقاءَ شَرِّهِ فَلَیْسَ مِنِّی. » بحارالانوار، ج 72، ص 279-
[41]. مجمع البیان، ج 1، ص 382-
[42]. سورۀفرقان، آیۀ74-
[43]. سوره های فرقان، آیۀ74؛ سورۀابراهیم، آیۀ40؛ سورۀاحقاف، آیۀ15؛ سورۀآل عمران، آیۀ38؛ سورۀبقره، آیۀ128-
[44]. دعای 25 صحیفه سجادیه.