طرح سؤال
در روایات متعددی از اهل بیت (ع) آمده است که در شب قدر، مقدرات بندگان، اعم از خیر و شر و ولادت و مرگ و... که تا شب قدر سال آینده با آن مواجه می شوند، تقدیر و معین می گردد (کلینی،1407ق، ج 4: 157). اگر چنین باشد، هرکس سرنوشتش تا سال آینده مشخص است و در دایرۀ همین سرنوشت معین حرکت می کند و اختیاری از خود ندارد؛ زیرا باتوجه به سرنوشتی که در شب قدر برایش رقم خورده، حرکت کرده است. بنابراین، زندگی جبر مطلق است؛ مخصوصاً با عنایت به اینکه شب قدر هر سال تکرار می شود، انسان از ولادت تا مرگ در سرنوشتی ازپیش تعیین شده حرکت می کند و اختیاری از خود ندارد! آیا مسئله بدین صورت است یا طور دیگری است؟
برای پاسخ به این پرسش، توضیح چند مطلب ضروری است:
1. منظور از «شب قدر» چیست؟
شب قدر یکی از شب های دهۀ آخر ماه رمضان است. طبق روایات، یکی از شب های نوزدهم یا بیست ویکم و به احتمال زیاد شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان، شب قدر است (ابن طاووس، 1376، ج 1: 312، 313، 374 و 375). در این شب که شب نزول قرآن به شمار می آید، امور خیر و شر مردم و ولادت و مرگ و روزی و حج و طاعت و گناه، و خلاصه هر حادثه ای که در طول سال واقع می شود، تقدیر می گردد (کلینی، 1407ق، ج 4: 157). شب قدر، همیشه و هر سال تکرار می شود. عبادت در آن شب فضیلت فراوان دارد و در نیکویی سرنوشت یک ساله بسیار مؤثر است (ملکی تبریزی، بی تا، 237 -252). در این شب، تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه می شود و وی از سرنوشت خود و دیگران باخبر می گردد. امام باقر(ع) می فرماید: «انه ینزل فی لیلة القدر الی ولی الامر تفسیر الامور سنة سنة، یؤمر فی امر نفسه بکذا و کذا و فی امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر، به ولی امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل می شود و وی دربارۀ خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایی می شود» (کلینی، 1407ق، ج 1: 248).
2. «قدر» و «تقدیر» به چه معناست؟
قدر و تقدیر در لغت به معنای اندازه و اندازه گیری و تعیین است (قرشی،1371، ج 5: 246)؛ اما معنای اصطلاحی «قدر» عبارت است از ویژگی هستی و وجود هرچیز و چگونگی آفرینش آن (طباطبایی،1417ق، ج 12: 150-151)؛ به عبارت دیگر، اندازه و محدودۀ وجودی هرچیز، «قدر» نام دارد (همان، ج 19: 101). توضیح اینکه، هر مخلوقی به حکم اینکه ممکن الوجود است، حد و اندازۀ وجودی خاصی دارد؛ مثلاً جماد به گونه ای اندازه گیری شده است و نبات به گونه ای دیگر. ازسوی دیگر، چون هستیِ اندازه گیری شدۀ هرچیز، مخلوق خداوند است، طبعاً تقدیر هم تقدیر الهی خواهد بود.
3. «قضا» به چه معناست؟
قضا در لغت به معنای قطعیت و تحقق بخشیدن به شی ء آمده است. در مفردات راغب آمده:
قضا: فیصله دادن کاری است، چه قولی چه فعلی. از قول الهی، این سخن باری تعالی که «وَ قَضی رَبُّک أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاه؛ و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچ کس را نپرستید» (اسراء: 23)؛ یعنی به آن امر کرده است و این قضا به معنای اعلام کردن و فیصله دادن در حکم است؛ و از فعل الهی، این سخن اوست: «وَ اللَّهُ یَقْضی بِالْحَقِّ وَ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقْضُونَ بِشَیءٍ؛ خداوند به حق داوری می کند و معبودهایی که غیر از او را می خوانند، هیچ گونه داوری ندارند» (غافر: 20).[1] اینک پس از روشن شدن معنای لغوی، در توضیح معنای اصطلاحی «قضا» به معنای قطعیت و حتمیت، بیان می داریم که چنانچه این امر را به صورت ایجاب حقیقی درنظر بگیریم، بر وجوبی که موجود امکانی از جهت علت تامه اش بدان متصف است، منطبق می شود؛ چراکه شی ء تا واجب نگردد، موجود نمی شود. به عبارت دیگر، قطعیت یافتن وجود هر شیء براساس نظام علت و معلول، در گرو تحقق علت تامۀ آن است. حال می گوییم: ازآنجاکه نظام علت و معلول به خدا منتهی می شود، درحقیقت قطعیت هر چیز مستند به قدرت و مشیّت اوست؛ یعنی واجب بالذات، علت وجوب دهندۀ سلسلۀ موجودات است (طباطبایی، 1373: 257-258).
4. رابطۀ قضا و قدر با اختیار
قضا و قدر در افعال انسان، با اختیار و آزادی او کمترین منافاتی ندارد؛ زیرا خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کاری را انجام دهد. براین اساس، اختیار انسان، در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است؛ یعنی خداوند خواسته است که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. ازهمین رو، اگر شما علت ها و عوامل کاری را کاملاً فراهم سازند و بر آن اقدام کنید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد؛ مثلاً اگر آتش و بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید، قطعاً انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است.
حال زمانی که اسباب و علل کاری را فراهم می سازید و آن کار صورت می پذیرد، آیا بدون مشیت الهی صورت گرفته است؟ مسلماً چنین نیست؛ ولی مشیت خداوند چیزی زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیربخشی به آن نیست. دربارۀ انسان هم مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین، فعالیت های ارادی انسان جبراً از او صادر نمی شود و مستند به خواستِ آزادِ خودِ اوست؛ درعین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد؛ به این معنا که اگر خداوند تکویناً نمی خواست چنین بشود، به او آزادی و اختیار نمی داد و مانند دیگر اجزای طبیعی، در مسیر واحدی انسان را به حرکت درمی آورد. از اینجاست که به حق می بینیم، اسلام قائل به مشیت و تقدیر الهی است؛ اما تقدیر به معنایی که گفته شد، هرگز مستلزم جبر نیست. برای توضیح این مطلب، دقت در نکات ذیل لازم است:
یک خدای سبحان، هستی بخش کائنات است و هر چیزی در اصلِ وجود و گرفتن فیض، به ذات اقدس او وابسته است (حتی می توان نظیر جریان الکتریسیته برای یک دستگاه «رایانه» را فیض الهی دانست که اگر جریان الکتریسیته نباشد، همه چیز متوقف است...).
دو همان گونه که خداوند کائنات را آفریده است، به آنها نیز آگاهی و احاطۀ علمی دارد: «الَا یَعلَمُ مَن خَلَقَ؛ (ملک: 14) آیا کسی که آفریده است، نمی داند؟»؛ یعنی خدا به دو صورت بر اشیا احاطه دارد: یکی اشراف وجودی؛ دوم احاطۀ علمی؛ ولی هیچ یک با اختیار انسان تنافی ندارد. انسان با وصف اختیاری که خداوند به او بخشیده است، در قبضۀ قدرت حق قرار دارد.
در اینجا اگر انسان از خود اختیاری نداشته باشد، با وصف اینکه مشیت پروردگار بر انسانِ مختار قرار گرفته، در آن صورت مشیت حق دربارۀ انسان نافذ نبوده است. به عبارت دیگر، اختیار و آزادی انسان، در طول قدرت پروردگار خواهد بود. بنابراین، ازجمله اشیایی که در قبضۀ قدرت حق قرار دارد، «ارادۀ انسان» است؛ ولی نه بدین معنا که اراده از انسان سلب گشته و او مجبور است؛ چون «اراده» ذاتاً با اختیار همراه است و معنا ندارد که گفته شود: «به کسی اراده داده شده است؛ ولی درعین حال آن کس، اختیاری از خود ندارد». دراین صورت، انسان به جبر، مختار و بااراده است.
نکتۀ 1: خدای سبحان، هر کاری را از طریق علل و اسباب خودش انجام می دهد. امام صادق(ع) می فرماید: «أَبَی اللَّهُ أَن یجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب ؛ خدای سبحان هر کاری را به وسیلۀ اسباب ویژۀ خودش انجام می دهد» (کلینی، 1407ق، ج 1: 183). در مثال یاد شده، خداوند از طریق ارادۀ انسان، این نقش را می آفریند. این عمل تحت پوشش و در طول قدرت الهی است و درعین حال از روی اختیار انسان انجام گرفته است؛ چون ملاک در اختیار بودن فعل، وجود «اراده» است.
نکتۀ 2: خدای سبحان به همۀ انسان ها و آنچه انجام داده اند یا در حال انجام دادن آن هستند یا در آینده انجام خواهند داد، احاطۀ علمی دارد؛ ولی نه بدین معنا که چون خدا می داند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، انجام خواهد شد. خدای سبحان چه چیزی را می داند؟ خداوند می داند که افراد بشر با ارادۀ خود، چه چیزی را انتخاب کرده اند و چه چیزی را انجام می دهند. در اینجا علم الهی نظیر علم استادی است که دانشجوی خود را می شناسد و می داند با وصفی که دارد، در امتحان با نمرۀ عالی موفق خواهد شد،. حال آیا این دانستن، اختیار و اراده را از دانشجو سلب می کند؟ دانستن خداوند نیز چنین است.
علم الهی به گذشته و آینده یکسان است؛ یعنی همان گونه که خداوند به رفتار اختیاری انسان در گذشته آگاه است، به رفتار اختیاری انسان در آینده نیز عالم و آگاه است؛ و همان طورکه آگاهی به گذشته با اختیار انسان منافات ندارد، آگاهی به آینده نیز با اختیار انسان منافات ندارد.[2]
5. رابطۀ اختیار با شب قدر
باتوجه به مطالب فوق، رابطۀ شب قدر و تعیین سرنوشت بندگان و کردار اختیاری آنها روشن می شود. قدر یعنی پیوند و شکل گرفتن هر پدیده و هر حادثه با سلسله علل خود؛ و در شب قدر این پیوند دقیقاً اندازه گیری می شود. خداوند متعال چنان مقدر کرده است که بین اشیا رابطه ای خاص برقرار باشد؛ مثلاً بین عزت و دفاع از کیان؛ و ذلت و پذیرش ستم. هرکس از کیان خود دفاع کند، عزیز می شود و هرکس تسلیم زور و ستم شود، ذلیل می گردد. این تقدیر الهی است. همچنین بین طول عمر و رعایت بهداشت و ترک برخی گناهان، مثل قطع رحم و دادن صدقه، رابطه برقرار کرده و فرموده است: هرکس طول عمر می خواهد، باید در این قالب قرار گیرد. کسی که این شرایط را مهیا کرد، طول عمر می یابد و آن که در این امور کوتاهی کرد، عمرش کوتاه می گردد. پس در افعال و کردار اختیاری، بین عمل و نتیجه که همان تقدیر الهی است رابطۀ مستقیم وجود دارد.
انسان تا زنده است، جاده ای دوطرفه در برابرش قرار دارد: یا با حُسنِ اختیار، کمیل بن زیاد نخعی، صاحب سرِّ امیرمؤمنان(ع) می گردد یا با سوء اختیار، حارث بن زیاد نخعی، قاتل فرزندان مسلم می شود. دو برادر، از یک پدر و مادر؛ یکی سعید و دیگری شقی. پس معنای صحیح تقدیر الهی این است: آن که با حسن اختیار خود به جادۀ صواب رفت، کمیل می شود؛ و آن که با سوء اختیار خود به بیراهۀ گناه و انحراف پا گذاشت، حارث می گردد. بنابراین، تحققِ آنچه در شب های قدر برای انسان ها مقدر می شود، ارتباط مستقیمی با حسن اختیار یا سوء اختیار ما دارد؛ بدین صورت که اگر در شب قدر سرنوشت ناخوشایندی برای ما مقدر شده باشد، می توان با دعا و اعمال خیر، مانند صدقه، صلۀ رحم و...، مانع از تحقق آن شد (کلینی، 1407 ق، ج 2: 469 -470) یا آن را به عکسش تبدیل کرد؛ همین طور اگر سرنوشت خوبی برای ما مقدر شد، با کم کاری و سوء اختیار، آن را از دست بدهیم.
برای نمونه، می توان به جریان رفع بلا از تازه عروس و دامادی اشاره کرد که حضرت عیسی(ع) خبر داده بود که به زودی می میرند؛اما آنها با دادن صدقه مرگ خود را به تأخیر انداختند (ابن بابویه، 1376: 500)؛ یا به حرکت حضرت علی(ع) از سایۀ دیوار کج به سایۀ دیوار دیگر مثال زد؛ که به آن حضرت گفته شد؛ یا امیرالمؤمنین! «أَ تفِرُّ منْ قضَاءِ اللَّهِ»؟ حضرت فرمود: «أَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ إِلَی قَدَرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل: از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم» (ابن بابویه، 1398: 369)؛ یعنی اگر بنشینم و دیوار بر سرم خراب شود، قضا و قدر الهی است؛ زیرا در جریان علل و اسباب، اگر انسانی در زیر دیواری شکسته و مشرف به انهدام نشیند، آن دیوار بر سرش خراب می شود و صدمه می بیند و این خود قضا و قدر الهی است؛ و اگر خود را به کناری بکشد، از خطر او مصون می ماند. این نیز قضا و قدر الهی است (مطهری،1384، ج 1: 396). پس انسان همواره در حال انتخاب بین قضا و قدرهای مختلف است که این جز با اختیار و ارادۀ خودش صورت نمی گیرد و نهایتاً خود اوست که با اختیار خود، مقدرات شب قدر را قطعی می کند.
کتابنامه
قرآن کریم.
ابن طاووس، علی بن موسی (1376). الاقبال بالاعمال الحسنة، تحقیق و تصحیح جواد قیّومی اصفهانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412ق). مفردات الفاظ القرآن، عدنان صفوان داوودی، بیروت، دار القلم دار الشامیة.
سبحانی، جعفر(1381). جبر و اختیار، علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارت امام صادق(ع).
طباطبایی، سیدمحمدحسین(1417ق). المیزان، قم، جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
(1373)، نهایة الحکمه، قم، جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
قرشی، سیدعلی اکبر(1371). قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
کلینی، محمدبن یعقوب(1407ق). کافی، تحقیق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
مطهری، مرتضی(1384). مجموعه آثار شهید مطهری (انسان و سرنوشت)، تهران، صدرا.
ملکی تبریزی، جواد(بی تا). تحقیق: سیدعبدالکریم محمد موسوی، قاهره، دار الاعتصام.
پی نوشت ها
[1] برای مطالعۀ کامل مثال هایی که راغب دراین باره می آورد و نیز «قضا» در قول و فعل انسان، ر. ک. راغب اصفهانی، 1412ق: ص 674.
[2] برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک. شهید مطهری، 1384، ج 1، بخش انسان و سرنوشت؛ و جعفر سبحانی، 1381.