ماهان شبکه ایرانیان

بررسی تاثیر اخلاق بر مزاج

رابطه اخلاق و مزاج، ازجمله موضوعاتی است که در آیات قرآن، روایات معصومین و کتاب های دانشمندان به صورت گسترده مطرح شده و بحث های فراوانی در این زمینه صورت گرفته است

طرح مسئله

رابطه اخلاق و مزاج، ازجمله موضوعاتی است که در آیات قرآن، روایات معصومین و کتاب های دانشمندان به صورت گسترده مطرح شده و بحث های فراوانی در این زمینه صورت گرفته است. اخلاق و مزاج، علاوه بر اینکه از عواملی تأثیر می پذیرند در مقابل نیز بر اموری تأثیر می گذارند. ازجمله عواملی که مزاج از آن تأثیر می پذیرد: وراثت، محیط، فصول سال، سن، جنس، تغذیه و اخلاق است و همچنین ازجمله عواملی که اخلاق بر آن تأثیر می گذارد: روح و روان، رفتار و مزاج انسان است. بنابراین می توان از رابطه تأثیرپذیری و تأثیرگذاری این مفاهیم بحث کرد. در این مقاله نیز سعی شده چگونگی این تأثیر و تأثر، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

الف) مفهوم شناسی

مفاهیم کلیدی این تحقیق در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد.

یک. اخلاق

اخلاق، در لغت جمع خلق و به معنای طبع، (ابن اثیر، 1367: 2 / 70؛ ابن منظور، 1414 ق: 10 / 86) سجیه (ابن اثیر، 1367: 2 / 70؛ ابن منظور، 1414 ق: 10 / 86؛ مرتضی زبیدی، 1414 ق: 13 / 124) و دین (ازهری، 1421 ق: 7 / 18؛ ابن اثیر، 1367: 2 / 70؛ ابن منظور، 1414 ق: 10 / 86) می باشد. خلق مختص صورت باطنی انسان (نفس) و اوصاف و ویژگی های آن بوده در مقابل خَلق نیز مختص صورت ظاهری و اوصاف و ویژگی های آن است. (ابن اثیر، 1367، 2 / 70؛ ابن منظور، 1414 ق: 10 / 86؛ مرتضی زبیدی، 1414 ق: 13 / 124)

در معنای اصطلاحی منظور از اخلاق، ملکه و صورت پایدار نفسانی است که باعث می شود افعال انسان به آسانی و بدون نیاز به فکر و اندیشه از انسان صادر شود. (مسکویه، 1426 ق: 115؛ طوسی، 1413 ق: 65  64؛ نراقی، بی تا: 1 / 55) گاهی نیز منظور از اخلاق، هر فعل اختیاری را گویند که باعث انجام کارهای خوب و بد شده و صاحب آن مستحق ستایش یا نکوهش باشد. (مصباح یزدی، 1389: 1) در تعریف دیگر اخلاق نیز آمده است؛ هرگونه صفت نفسانی است که موجب پیدایش کارهای خوب یا بد می شود؛ چه آن صفت نفسانی به صورت پایدار و راسخ باشد و چه به صورت ناپایدار و غیر راسخ و چه از روی تفکر و اندیشه و یا بدون تفکر و اندیشه حاصل شود. بنابراین، اگر شخص بخیلی، بخششی کند، این کار او خلق بخشش محسوب شده و از نظر اخلاقی دارای ارزش است یا اگر کسی از روی تفکر و اندیشه کار خوبی انجام دهد، آن کار نیز دارای ارزش اخلاقی خواهد بود. (مصباح یزدی، 1393: 21) در این پژوهش، منظور از اخلاق، صفات نفسانی پایدار و راسخ است که از افراد صادر می شود.

دو. مزاج

مزاج در لغت به معنای سرشت، طبیعت، حالت طبیعی بدن، (عمید، 1374: 934) مخلوط شدن (ابن منظور، 1414 ق: 2 / 366؛ طریحی، 1375: 2 / 330) آمیزش، آمیخته شدن چیزی به چیز دیگر (دهخدا، 1373: 12 / 18312؛ معین، 1379: 2 / 1706) یا کیفیتی است که از تأثیر کیفیت های متضاد موجود در عناصر ایجاد می شود. (هروی، 1387: 347) در تعریف مزاج بدن نیز آورده اند آنچه از عناصر چهارگانه آب، آتش، هوا و خاک (طریحی، 1375: 2 / 330) و یا آنچه از طبایع چهارگانه یعنی از اخلاط خون، صفرا، سودا و بلغم ترکیب شده است. (ازدی، 1387: 3 / 1193) بنابراین، مزاج به معنای درهم آمیختن دو یا چند شیء برای ایجاد ترکیب جدیدی است که این ترکیب جدید با ماهیت آن دو یا چند شیء اولی متفاوت است.

در معنای اصطلاحی نیز منظور از مزاج آن کیفیت متوسط بین کیفیت های عناصر چهارگانه است که از خرد شدن، تماس و تأثیر اجزای عناصر ایجاد می شود. (ازدی، 1387: 3 / 1193؛ قوصونی، 1421 ق: 1 / 99) از نظر ابن سینا، ﻣﺰاج ﮐﯿﻔﯿﺘﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ از واﮐﻨﺶ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ اﺟﺰای رﯾﺰ ﻣﻮاد ﻣﺘﻀﺎد ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﯽآید. در اﯾﻦ واﮐﻨﺶ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺑﺨﺶ زﯾﺎدی از ﯾﮏ ﯾﺎ ﭼﻨﺪ ﻣﺎده ﺑﺎ ﺑﺨﺶ زﯾﺎدی از ﻣﺎده ﯾﺎ ﻣﻮاد متضاد ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯽآﻣﯿﺰﻧﺪ، ﺑﺮ ﻫﻢ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻣﯽگذارند و از اﯾﻦ آﻣﯿﺰش ﮐﯿﻔﯿﺖ ﻣﺘﺸﺎﺑﻬﯽ ﺑﻪ وجود می آﯾﺪ، ﮐﻪ آن را مزاج می گویند. (ابن سینا، 1426 ق: 1 / 25  24؛ همان، 1405 ق: 3 / 192) ابن سینا در تعریف دیگری از مزاج آورده است؛ وقتی عناصر اربعه (آب، خاک، آتش، هوا) با کیفیت هایی که دارند، با یکدیگر بیامیزند و در یکدیگر اثر کنند، کیفیتی یکسان و متعادل از آن حاصل می شود که آن را مزاج می نامند. (همان، 1386: 57)

جرجانی در کتاب ذخیره آورده است: وقتی عناصر متضاد با یکدیگر تماس یافته و در یکدیگر تأثیر می گذارند به گونه ای که هریک از عناصر، کیفیت عنصر دیگر را تغییر می دهد و کیفیت متشابهی حاصل می شود آن را مزاج می نامند. (جرجانی، 1391: 1 / 17) عقیلی علوی نیز در خلاصة الحکمة، مزاج را چنین تعریف کرده است:

مزاج، کیفیت متوسط و متشابه حاصل از ترکیب و امتزاج اجزای عناصر است که وقتی این عناصر بسیار خرد شده، با یکدیگر تماس پیدا کرده، مخلوط و ممزوج شوند و به طوری در یکدیگر تأثیر گذارند که کیفیت های متضاد یکدیگر را بشکنند تا از این تأثیر، کیفیت متشابه و متناسب با اجزای خود حاصل شود. مانند مزاج حاصل از ترکیب سرکه با شکر در سکنجبین، که جدا کردن این دو بعد از ترکیب امکان پذیر نیست. (ﻋﻘﯿﻠﯽ علوی شیرازی، 1385: 1 / 40)

سهروردی در حکمةالاشراق، مزاج را چنین تعریف کرده است: وقتی کیفیت های متضاد اجسام با یکدیگر جمع شده، در یکدیگر تأثیر گذاشته و کیفیت متشابهی در جمیع اجزای آن حاصل شود آن کیفیت متوسط را مزاج گویند. (سهروردی، 1394: 198) ملاصدرا نیز مزاج را صورت یا کیفیت خاصی می نامد که در اثر ترکیب عناصر با یکدیگر ایجاد می شود. (سجادی، 1379: 74) از نظر ملاصدرا، نظر مشهور این است: زمانی که عناصر خرد شده، امتزاج یافته و با یکدیگر تماس پیدا کنند و هر یک از آن دو در دیگری به طوری تأثیر گذارند که کیفیت آنها شکسته شود. (یعنی از شدت آن کاسته شود، برای مثال به سبب سردی آب، شدت گرمی آتش و به سبب گرمی آتش، شدت سردی آب کاسته شود.) و از این تأثیر و تأثر کیفیت متوسط و متشابهی حاصل شود، آن کیفیت جدید را مزاج گویند. (صدرالدین شیرازی، 1981 م: 5 / 320) منظور از مزاج در این پژوهش نیز همین نظر مشهور می باشد.

از دیدگاه پزشکان قدیم برای انسان نُه مزاج وجود دارد: یک مزاج به صورت طبیعی (معتدل) و هشت مزاج دیگر به صورت سوء مزاج (غیر معتدل) می باشند که در اثر غلبه یک یا دو مزاج ایجاد می شود. (جالینوس، 1387: 87؛ جالینوس و رازی، بی تا: 275؛ ابن سینا، 1426 ق: 1 / 28؛ جرجانی، 1391: 1 / 17) اگر مقدار عناصر آب، خاک، هوا و آتش در بدن انسان تناسب داشته باشد مزاج معتدل ایجاد می شود و اگر یک یا دو رکن کم یا زیاد شوند هشت مزاج دیگر پدید می آیند. (جمعی از نویسندگان، 1389: 188) این هشت مزاج به دو دسته مفرد و مرکب تقسیم می شود: ﻣﺰاج های مفرد عبارتند از: ﮔﺮم، ﺳﺮد، ﺗﺮ، ﺧﺸﮏ و مزاج های ﻣﺮﮐﺐ عبارتند از: گرم و تر (دموی مزاج)، گرم و خشک (صفراوی مزاج)، سرد و تر (بلغمی مزاج)، سرد و خشک (سوداوی مزاج) می باشند. (جالینوس، 1387: 87؛ جالینوس و رازی، بی تا: 275؛ ابن سینا، 1426 ق: 1 / 28؛ جرجانی، 1391: 1 / 17)

ب) انواع عوامل تأثیرگذار بر مزاج

همان طور که اخلاق بر برخی از عوامل تأثیر می گذارد، از برخی عوامل نیز تأثیر می پذیرد. عواملی که بر مزاج انسان تأثیر می گذارند بر دو دسته اند:

برخی اکتسابی هستند، مانند تغذیه، محیط جغرافیایی، فصل های سال و سن. برخی نیز غیراکتسابی هستند، مثل وراثت و جنس.

اخلاق می تواند هم به عنوان عامل اکتسابی و هم عامل طبیعی تأثیرگذار بر مزاج محسوب شود. چرا که از دیدگاه متون دینی (مجلسی، 1403 ق: 68 / 377) و دیدگاه علمای اخلاق (ر. ک. مسکویه، 1426 ق: 115؛ طوسی، 1413 ق: 68  64؛ ابن میثم، 1375: 147؛ نراقی، بی تا: 1 / 55  53) اخلاق به دو نوع طبیعی و غیرطبیعی (عادت) تقسیم می شود. بنابراین، هم اخلاق طبیعی و هم اخلاق اکتسابی در نوع مزاج انسان مؤثر می باشند. در این پژوهش به بررسی تأثیر اخلاق بر مزاج به صورت کلی پرداخته می شود.

یک. بررسی دیدگاه های مختلف در مورد تأثیر اخلاق بر مزاج

تأثیر اخلاق بر مزاج انسان را می توان از دیدگاه متون دینی (آیات و روایات)، فیلسوفان، علمای اخلاق و پزشکان مورد بررسی قرار داد:

1. دیدگاه متون دینی

نخست به بررسی آیات قرآنی می پردازیم:

الف) آیات

در آیات قرآن به تأثیر اخلاق و افعال نفسانی بر مزاج اشاره مستقیم نشده است ولی در برخی از آیات قرآن به تأثیر انفعالات نفسانی بر بدن اشاره شده است:

خداوند در آیه 84 سوره یوسف می فرماید: «وَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یا أَسَفَی عَلَی یوسُفَ وَابْیضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کظِیمٌ؛ و از آنها روی برگرداند و گفت: «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو می برد». (یوسف / 84)

مفسران قرآن در این آیه علت نابینایی و سفید شدن چشمان حضرت یعقوب(ع) را به خاطر شدت غم و اندوهی دانسته اند که در دوری از حضرت یوسف(ع) بر ایشان وارد شده بود. (طبرسی، 1412 ق: 2 / 206؛ مغنیه، 1424 ق: 4 / 349؛ طباطبایی، 1390: 11 / 232) به بیان دیگر این آیه به عوارض و تأثیرات غم و اندوه بر بدن انسان اشاره دارد.

خداوند در آیه 10 سوره احزاب می فرماید: «إِذْ جَاءُوکمْ مِنْ فَوْقِکمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْکمْ وَإِذْ زَاغتِ الْأَبصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا؛ (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشم ها از شدت وحشت خیره شده و جان ها به لب رسیده بود و گمان های گوناگون بدی به خدا می بردید». (احزاب / 10)

برخی از مفسران قرآن، واژه «زاغت» را در این آیه به معنای کج شدن چشم از شدت ترس و وحشت بیان کرده اند. همچنین عبارت «رسیدن قلب ها به گلو» را نیز ناشی از ناراحتی، غم و غصه دانسته اند. یعنی در زمانی که انسان دچار غم و غصه زیاد می شود، ریه از شدت غم و غصه فعالیت زیاد کرده، بزرگ شده و بالا می آید و قلب هم با تپش زیاد گویا بالا می آید. به همین علت است که به فرد ترسو گفته می شود: قلبش به دهانش رسید. ممکن است این مثال نیز در این آیه کنایه از اضطراب قلب و دلهره باشد. یعنی مسلمانان در آن شرایط سخت و بحرانی از شدت ترس و وحشت تعادل چشمانشان را از دست دادند و جان و قلب هایشان به گلو رسید. (طبرسی، 1412 ق: 3 / 305  304؛ طباطبایی، 1390: 16 / 275) این آیه نیز در تفاسیر بیانگر عوارض و تأثیرات ترس و وحشت بر بدن انسان می باشد.

قرآن کریم در آیه 27 سوره ملک می فرماید: «فَلَمَّا رَأَوْه زُلْفةً سیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کفَرُوا وَقِیلَ هَذَا الَّذِی کنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ؛ هنگامی که آن (وعده الهی) را از نزدیک می بینند، صورت کافران زشت و سیاه می گردد و به آنها گفته می شود: این همان چیزی است که تقاضای آن را داشتید». (ملک / 27)

برخی از مفسران قرآن علت زشت و سیاه شدن صورت کافران در هنگام رسیدن وعده الهی را به خاطر اندوه، حسرت و ناامیدی آنها بیان کرده اند. (طوسی، بی تا: 10 / 71؛ طبرسی، 1412 ق: 4 / 332؛ طباطبایی، 1390: 19 / 364) این آیه نیز به تأثیرات اندوه، حسرت و ناامیدی بر بدن و جسم انسان اشاره دارد.

بنابراین، می توان گفت: از دیدگاه برخی از آیات قرآن و تفاسیر، خصوصیات نفسانی و اخلاقی انسان بر وضعیت جسمانی و بدن او تأثیرات متفاوت بر جای می گذارد؛ یعنی انفعالات نفسانی مثل غم، اندوه، ترس، اضطراب، حسرت و ناامیدی باعث ایجاد تأثیرات منفی در جسم و بدن انسان می شود.

ب) روایات

امام علی(ع) درباره تأثیر نفس بر مزاج می فرماید: «من اعتدل طباعه صفی مزاجه، ومن صفی مزاجه قوی أثر النفس فیه ومن قوی أثر النفس فیه سمی إلی ما یرتقیه...؛ کسی که طبایع او معتدل باشد، مزاجش صاف شده و تأثیرات نفس در آن مزاج قوی تر می شود به طوری که نفس آن مزاج را به سوی خود کشیده و آثار ملکوتیش را در آن ظاهر می سازد...». (هاشمی خویی، 1400: 19 / 306)

در بعضی از روایات، به تأثیر بعضی از صفات اخلاقی بر بدن و مزاج جسمانی اشاره شده است. امام علی(ع) حسد را باعث رنجودگی (تمیمی آمدی، 1366: 301؛ نوری، 1408: 12 / 21) و گداخته شدن جسم (لیثی واسطی، 1376: 23؛ تمیمی آمدی، 1366: 54) بیان نموده اند. برخی در توضیح این دو حدیث منظور از رنجودگی و گداخته شدن بدن را لاغری بدن بیان نموده اند که به سبب غم و اندوه ایجاد می شود. (خوانساری، 1366: 1 / 241  233) یعنی رذیله حسد باعث خشکی مزاج و لاغری بدن می شود.

در روایت دیگری از امام علی(ع) آمده است: «صحَّةُ الْجسَدِ مِنْ قلَّةِ الْحسَد؛ سلامتی بدن در کمی حسد می باشد». (شریف الرضی، 1414 ق: 513؛ حر عاملی، 1409 ق: 15 / 368؛ مجلسی، 1403 ق: 70 / 256) در کتاب های روایی در توضیح این حدیث آمده است؛ کسی که حسادتش کم است جسمش همیشه سالم است اما کسی که زیاد حسادت می ورزد عوارض نفسانی مثل رنج رقابت و خشم درونی، جسم او را بیمار می کند؛ چرا که مزاج بدن از حالت های نفس پیروی می کند. (ابن ابی الحدید، 1404 ق: 19 / 97) برخی توضیح داده اند؛ شخص حسود به واسطه نعمت های زیادی که بر شخص صاحب نعمت داده می شود همیشه غمگین بوده و این مسئله باعث کمبود خواب، ایجاد فکر زیاد، فشار و سختی در زندگی، کمی آسایش و تنگی عرصه برای او شده و شادی او از بین می رود و درنهایت این امور باعث فساد مزاج او می شود. (هاشمی خویی، 1400: 6 / 139)

پیامبر اکرم(ص) در زمینه تأثیر غم و اندوه بر جسم انسان می فرماید: «مَنْ کثُرَ هَمُّهُ سَقِمَ بَدَنُه؛ هرکس اندوهش زیاد شود بدنش بیمار می شود». (ابن شعبه حرانی، 1363: 58؛ حر عاملی، 1409 ق: 12 / 240؛ تمیمی آمدی، 1366: 606) امام علی(ع) نیز غم و اندوه را باعث نابودی، انحلال (لیثی واسطی، 1376: 33؛ تمیمی آمدی، 1366: 31) و گداخته شدن بدن می داند. (تمیمی آمدی، 1366: 56)

امام علی(ع) در روایت دیگری می فرماید: «الْهَمُ أَحَدُ الْهِرَمَین؛ غم و اندوه یکی از دو عامل پیری است». (همان: 40) درواقع دو نوع پیری وجود دارد: نوعی پیری که روند طبیعی مراحل حیات انسان می باشد و نوع دوم همان پیری زودرس است که علل و عوامل آن فراوان می باشد. مهم ترین علت پیری زودرس، غم و اندوه است که فرد را پیش از رسیدن به مرحله پیری طبیعی به منزله پیری می رساند و فرد را مثل پیران ضعیف و نحیف می گرداند و باعث ضعف قوای او می شود.

2. دیدگاه فلسفی

برخی از فیلسوفان مسلمان و غیرمسلمان معتقدند بین نفس مجرد و بدن مادی ارتباط وجود دارد. از نظر ایشان، نفس انسان دارای قوای ناطقه، حیوانی و نباتی است و عملکرد هر یک از این قوا بر قوه دیگر تأثیر دارد. بنابراین، همان طور که مزاج جسمانی موجود در قوای نباتی بر اخلاق نفسانی موجود در مرتبه قوای ناطقه تأثیر دارد، اخلاق نفسانی نیز بر مزاج جسمانی تأثیر دارد و بنابر دیدگاه برخی فلاسفه تأثیر نفس بر بدن به مراتب بیشتر از تأثیر بدن بر نفس می باشد:

الف) دیدگاه فیلسوفان مسلمان

ابن سینا، قوای نفس انسانی را در سه قوه (ناطقه، حیوانی و نباتی) تقسیم کرده است. قوای نفس انسان از نظر درجه وجودی و مراتب، همانند هم نیستند. عقل نظری در قوای انسانی از نظر مرتبه وجودی برتر از عقل عملی است و قوای حیوانی، نباتی و طبیعی به ترتیب پایین تر از یکدیگرند. (رک. ابن سینا، 1405: 2 / 41) مراتب بالای قوا، مراتب پایین آن را به خدمت گرفته و بر آن تسلط دارند. یعنی تأثیر و تسلط نفس (که مجرد است) بر بدن (که جسم است) بی واسطه نیست.

درواقع، این حقیقت نفس نیست که تصرف حقیقی در بدن دارد، بلکه این قوای نفس اند که فاعل حقیقی افعال بوده و در جهازات بدن تسلط و تصرف دارند. قوای نفس انسانی نیز از نظر نحوه وجود یکسان نیستند، بلکه به دو دسته مادی و مجرد تقسیم می شود. قوای حیوانی، گیاهی و صور جزیی نفس مادی اند و قوای انسانی و صور کلی آن مجردند. نفس با قوای مادی اش رابطه علی  معلولی فاعلی دارد؛ یعنی نفس مبدأ فاعلی قوای خویش است و آنها را در روح بخاری موجود در اندام های گوناگون بدن ایجاد می کند. نفس نسبت به همه قوایش نوعی مبدأ بودن دارد: مبدأ قابلی و فاعلی. به سبب همین رابطه، نفس مجمع قوا و رباط بین آنها است. قوای نفس در آثاری که به آنها منسوب است به یکدیگر وابسته اند، به این معنا که اشتغال قوه ای به کارش، موجب اشتغال قوه دیگر یا مانع آن است. (عبودیت، 1391: 3 / 425  424) با توجه به مطالب ذکر شده، روشن می شود که قوا با یکدیگر مرتبط بوده و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. ازجمله این، قوا، قوای طبیعی (مزاج) است که از قوه ناطقه (که اخلاق منسوب به آن است) (ابن سینا، 1405 ق: 2 / 38) تأثیر می پذیرد.

بنابراین، از نظر ابن سینا انفعالات نفسانی و صفات اخلاقی بر مزاج و بدن انسان تأثیرات متفاوتی دارند. ایشان معتقد است برخی از صفات اخلاقی مثل خشم باعث ایجاد گرمای شدید در بدن، غم باعث ایجاد خشکی شدید، سستی و بی حالی باعث بلغمی شدن مزاج و اخلاق خوب و معتدل نیز باعث سلامتی نفس و بدن می شود. (همو، 1426 ق: 1 / 207)

سهروردی نیز نفس انسان را دارای قوای مادی و غیر مادی می داند که این قوا، فروع نفس بوده و تکامل نفس به سبب وجود این قوا می باشد. از نظر ایشان نیز برخی از قوا در استخدام قوای دیگر هستند و برخی از قوا بر قوای دیگر تسلط دارند. سهروردی در رابطه بین نفس و بدن نیز معتقد است که روح حیوانی واسطه بین نفس و بدن است (قوای مادی نفس با قوای غیر مادی آن از طریق روح حیوانی مرتبط می شوند و در یکدیگر تأثیر می گذارند) در رابطه تأثیر اخلاق بر مزاج نیز از نظر سهروردی قوای غیر مادی نفس مثل عقل عملی (که اخلاق نیز منسوب به آن قواست) با قوای مادی بدن مثل قوای جاذبه، ماسکه، هاضمه و دافعه (که کیفیت های تشکیل دهنده مزاج اند) از طریق روح حیوانی مرتبط بوده و بر آن تأثیر می گذارد. (سهروردی، 1394: 3 / 298  283؛ همان: 216  203)

می توان گفت هرچند سهروردی درباره ارتباط و تأثیرات مزاج و اخلاق بر یکدیگر مطالبی را به صورت مستقیم بیان نکرده است ولی از طریق نظراتی که در زمینه ارتباط و تأثیرات بین قوای نفس و بدن بیان کرده است می توان نتیجه گرفت که سهروردی نیز ارتباط بین امور نفسانی و مزاج را امری مورد قبول می داند.

از نظر ملاصدرا نیز بین نفس و بدن علاوه بر ارتباط، اتحاد برقرار است. در زمینه ارتباط بین نفس و بدن، ملاصدرا معتقد است چون نفس مجرد و ملکوتی است در بدن که مادی است، نمی تواند تصرف کند. به همین علت نیاز به واسطه ای دارد که این واسطه یک جسم لطیف نورانی است که اطبا آن را روح بخاری می نامند. از نظر ملاصدرا، بین بدن و روح بخاری نیز مرتبه ضعیف تری واسطه است که خون صاف نامیده می شود و بین روح بخاری و نفس ناطقه نیز واسطه ای وجود داردکه مرتبه مثالی نامیده می شود. (صدرالدین شیرازی، 1981 م: 9 / 76  74) اما در رابطه با اتحاد بین نفس و بدن، منظور از این اتحاد وحدت آنها نیست بلکه مقصود از آن، همان اتحادی است که بین نفس و قوا وجود دارد. (همان، 1981 م: 8 / 134  133 و 226) از نظر ایشان نفس انسان دارای سه قوه انسانی، حیوانی و نباتی است. هر یک از این سه قوه نیز خود دارای قوایی هستند که از طریق آن قوا اعمال خود را انجام می دهند. بعضی از این قوا (مثل عقل عملی در قوای انسانی) مجرد بوده و بعضی (مثل مزاج که حاصل قوای طبیعی و در خدمت قوه نباتی است) جسمانی اند. (همان: 131  130) این قوا، اعم از جسمانی و مجرد، با اینکه واقعیتی مغایر یکدیگر دارند؛ به سبب ارتباط علی  معلولی شان با نفس، از یکدیگر مستقل نیستند. به طوری که گاهی اشتغال قوه ای به کار خویش، قوه ای دیگر را هم به کار خودش وا می دارد یا آن را از کار خودش باز می دارد و به همین جهت از نفس با تعبیر «رباط قوا» یا «مجمع قوا» نیز یاد می کنند. پس به موجب این رباط، قوای نفس گاهی معاون یکدیگر و گاهی معاوق یکدیگرند. پس بین نفس و قوای نفس اتحاد برقرار است (عبودیت، 1391: 3 / 214  213) و ملاصدرا در مواقعی اتحاد نفس و بدن را به همین معنا تفسیر کرده است. (صدرالدین شیرازی، 1417 ق: 1 / 87)

بنابراین، از نظر ملاصدرا امور نفسانی و اخلاق بر مزاج و بدن انسان تأثیر دارند. ملاصدرا در این زمینه معتقد است تصورات و توهمات نفسانی در مزاج انسان تأثیر دارد. برای مثال تصور صورت نامطلوب و زشت باعث ایجاد تغییرات مزاجی یا تصور پیروزی باعث گرم شدن بدن و مزاج انسان می شود. (همان: 344) از نظر ایشان برخی از صفات اخلاقی مثل شادی و ترس عامل ایجاد تغییراتی در بدن انسان است. برای مثال صفت شادی باعث سرخی چهره و تحریک اعضای بدن شده و صفت ترس نیز باعث زردی چهره و اختلال در بدن انسان می شود. (همو، 1981 م: 2 / 183)

ب) دیدگاه فیلسوفان غیرمسلمان

سقراط و افلاطون معتقدند چون بین جسم و روح انسان ارتباط وجود دارد باید بین آنها تناسب و اعتدال وجود داشته باشد. اگر این تناسب و اعتدال نباشد بیماری های جسمی باعث ایجاد بیماری های روحی و اخلاقی شده و مشکلات روحی نیز باعث ایجاد بیماری های جسمی در انسان می شود.

از نظر سقراط خشم و عصبانیت شدید باعث ایجاد لرز و تشنج و هیجانات و فعالیت های روحی زیاد از حد نیز باعث ایجاد تب و ضعف بدن انسان می شود. (افلاطون، بی تا: 3 / 1914  1912) ارسطو نیز ازآنجایی که معتقد است نفس انسانی دارای مراتب مختلف نفس ها (نفس غاذیه، حساسه، ناطقه) است و بین این نفس ها یعنی نفس ناطقه و بدن حیوانی و نباتی اتحاد وجود دارد، نفس می تواند قوای جسم را به کار انداخته و بر آنها مسلط شود. (کاپلستون، 1380: 1 / 375  374) از نظر ارسطو، افعال جسمانی در افعال نفسانی و افعال نفسانی نیز در افعال جسمانی تأثیر می گذارند. به طوری که از نظر ایشان اخلاق و صفات نفسانی مثل خشم، ترس، مهربانی، شجاعت، شادی، غم، محبت و نفرت باعث ایجاد تغییرات در بدن انسان می شود. (جمعی از نویسندگان، 1980 م: 6)

رنه دکارت معتقد است بین نفس و بدن ارتباط عمیقی وجود دارد به طوری که نفس از بدن و بدن نیز از نفس تأثیر می پذیرد. از نظر دکارت محل تعامل نفس و بدن در درونی ترین قسمت مغز قرار دارد. (کاتینگم، 1392: 286؛ کاپلستون، 1380: 4 / 156  154) از نظر دکارت، انفعالات نفسانی در بدن و جسم انسان تأثیر می گذارند. به طوری که عوارض نفسانی مثل غم و اندوه باعث ایجاد بیماری جسمانی و تب های طولانی مدت در بدن انسان می شود. (شهرآینی و حسینی، 1392: 24 / 17)

باروخ اسپینوزا فیلسوف هلندی معتقد است بین نفس و بدن اتحاد برقرار است و ازاین جهت نفس در بدن و بدن نیز در نفس تأثیر می گذارد. (کاپلستون، 1380: 4 / 184  181؛ اسپینوزا، 1376: 89  88) لایب نیتس فیلسوف آلمانی هم معتقد است هر موجود کاملی بر موجودات دیگر تأثیر می گذارد و در مقابل موجود ناقص نیز تأثیر می پذیرد. از نظر او نفس نسبت به بدن کامل بوده و بر آن غالب است و بر آن تأثیر می گذارد. در مقابل بدن نیز تابع نفس می باشد و از آن تأثیر می پذیرد. (کاپلستون، 1380: 4 / 399  398)

بنابراین، از نظر این فلاسفه، نفس بر بدن تأثیر می گذارد. پس انفعالات نفسانی و اخلاق نیز که صفت و فعلی نفسانی است بر بدن و جسم انسان تأثیر می گذارند. بنابر نظریه ارتباط و اتحاد نفس و بدن، قوای نفس از یکدیگر مستقل نبوده و بر یکدیگر تأثیر می گذارند که ازجمله این تأثیرات، تأثیر حکمت عملی در قوای انسانی، (اخلاق جزو آن می باشد) بر قوای طبیعی (کیفیت های تشکیل دهنده مزاج اند) می باشد.

بررسی تاثیر اخلاق بر مزاج (جدول).JPG

3. دیدگاه اخلاقی

از نظر مسکویه یکی از آسیب ها و ضررهای صفت عجب و غرور، تغییر مزاج و ابتلا به بیماری و دردهای جسمانی است. (مسکویه، 1426 ق: 286) ماوردی عالم اخلاقی قرن پنجم نیز صفت رذیله حسد را باعث ضرر و آسیب جسمانی می داند و از این نظر معتقد است اخلاق بر جسم و بدن انسان تأثیر دارد. (ماوردی، 1421 ق: 277) از نظر خواجه نصیر، ملامهدی و ملااحمد نراقی نیز یکی از آسیب هایی که خشم و غضب بر انسان ایجاد می کند تغییر مزاج و بیماری جسمانی است. (طوسی، 1413: 140؛ نراقی، بی تا: 1 / 325) ملااحمد نراقی نیز خشم و غضب را باعث تغییر مزاج و بیماری جسمانی دانسته (نراقی، 1378: 239  238) و همچنین ترس زیاد را عاملی برای آسیب به جسم انسان می داند. (همان: 212)

ابن میثم عالم اخلاقی قرن هفتم نیز معتقد است مزاج ها بر اثر عوارض نفسانی مانند خشم، شادی، اندوه و ترس تغییر می کنند. (ابن میثم، بی تا: 96) محقق سبزواری نیز معتقد است برخی از عوارض نفسانی مانند غضب و امثال آن باعث گرمی و خشکی بدن می شوند. (محقق سبزواری، 1383: 61) همچنین از نظر ایشان غم و اندوه نیز باعث آسیب و ضرر به بدن انسان می شود. (همان: 286) لاهیجی از عالمان اخلاقی قرن یازدهم معتقد است ازآنجایی که روح و بدن با یکدیگر مرتبط اند، بنابراین آثار حالات روحی مثل شادی، غم، ترس، کبر، محبت و دشمنی در بدن انسان ظاهر شده بر آن تأثیر می گذارد. (لاهیجی، 1375: 203) میرزا بابا شیرازی از عالمان اخلاقی قرن سیزدهم در کتاب مناهج الانوار نیز رذیله حرص را باعث خشکی و لاغری بدن و عامل سوء مزاج در انسان بیان کرده است. (شیرازی، بی تا: 2 / 298)

از عالمان اخلاقی معاصر نیز میرزا جواد ملکی تبریزی تأثیر اخلاق بر مزاج را پذیرفته و معتقد است کسی که دارای کامل ترین معارف و اخلاق نیکو باشد مزاج او نیز متعادل ترین مزاج ها است. دلیل این امر را تأثیر مزاج و اخلاق بر یکدیگر می داند. (ملکی تبریزی، 1372: 402  397) برخی دیگر از عالمان اخلاقی معاصر نیز معتقدند یکی از آسیب ها و عوارضی که خشم و غضب بر انسان ایجاد می کند، بیماری جسمانی و تغییر مزاج او است. (مکارم شیرازی، 1385: 56؛ انصاریان، 1386: 275)

بنابراین، از دیدگاه برخی از عالمان اخلاقی صفات اخلاقی و رفتاری انسان بر نوع مزاج او تأثیر می گذارد؛ یعنی صفات اخلاقی پسندیده و مثبت باعث ایجاد تعادل مزاجی و صفات ناپسند اخلاقی مثل عجب، غضب، ترس و حرص نیز باعث ایجاد و تشدید سوء مزاج و همچنین باعث ایجاد بیماری های جسمی در انسان می شود.

4. دیدگاه طب سنتی

برخی از پزشکان و حکیمان سنتی معتقدند، افعال نفسانی و اخلاق انسان بر جسم و مزاج او تأثیر می گذارند و این تأثیرگذاری از طریق رابطه بین نفس و بدن است. یعنی افعال و عملکرد بدن بر نفس انسان و افعال نفس نیز بر بدن او تأثیر دارد:

الف) دیدگاه پزشکان مسلمان

زکریای رازی معتقد است: مزاج جسم انسان، تابع اخلاق نفس او می باشد. از نظر ایشان، پزشک حتی اگر به سلامتی بیمار خود یقین نداشته باشد همچنان باید او را تشویق و تلقین به سلامتی کند، چرا که مزاج جسمانی از اخلاق نفس تأثیر می پذیرد و این تشویق و تلقین در سلامتی جسمی او تأثیر دارد. (رازی، 1422 ق: 1 / 13؛ همو، 1408 ق: 526) رازی یکی از عوامل مؤثر بر بدن و جسم انسان را عوارض نفسانی مثل شادی، غم، ترس و غضب می داند. (جالینوس و رازی، بی تا: 270  269) از نظر رازی یکی از عوامل درونی که باعث ایجاد حرارت بدن می شود حرکات و افعال بدنی و نفسانی انسان می باشد. برای مثال اخلاق و افعال نفسانی مانند خستگی، اطمینان، خشم، غم، نگرانی و وحشت باعث ایجاد حرارت در بدن می شود. (رازی، 1422 ق: 14 / 324) ایشان برخی از صفات و رذایل نفسانی را باعث ایجاد ضررهای جسمانی می داند. برای مثال رذیله حسد باعث ایجاد ضررهای جسمانی و فساد مزاج انسان می شود. (رازی، 2005 م: 51؛ رازی، 1378: 51) غم و اندوه نیز باعث آزار نفس و جسم انسان می گردد (رازی، 1378: 64) و رذیله خشم نیز باعث کثیف شدن خون در عروق فرد عصبانی می شود. (همان: 55)

ابن سینا معتقد است اعتدال در برخی از رفتارهای نفسانی از قبیل شادی، اندوه، خشم، کم رویی، پررویی باعث سلامتی بدن و اعتدال مزاج انسان می گردد. (ابن سینا، 1426 ق: 9) برخی از صفات زشت نفسانی مثل خشم، غم و ترس باعث فساد مزاج بدن می شوند. (ابن سینا، 1426 ق: 1 / 200) از نظر ایشان، انسان ترسو به خاطر ترس زیاد کم خون و رنگ پریده است و این به خاطر تأثیر مزاج او از زیادی ترس است. (همو، 1405 ق: 3 / 376) ابن سینا برخی از افعال و حرکات نفسانی مثل شادی، خشم و تخیلات را باعث تحریک اخلاط بدن مثل دم، صفرا و سودا می داند. (همو، 1426 ق: 1 / 40؛ همو، 1386: 361)

اخوینی معتقد است: اخلاق انسان بر مزاج انسان تأثیر می گذارد. از نظر وی خشم، شادی، غم و خجالت کشیدن باعث گرم شدن بدن می گردد (اخوینی، 1371: 188) و آرامش همیشگی نیز باعث سردی بدن می شود. (همان: 194)

جرجانی نیز معتقد است: اخلاق بر مزاج تأثیر دارد. از نظر ایشان همان طور که مزاج بد و سوء مزاج باعث بد اخلاقی انسان می شود، اخلاق بد نیز باعث بد مزاجی انسان می گردد. (جرجانی، 1391: 3 / 694) ایشان در رابطه تأثیر نفس و بدن معتقد است نفس و بدن بر یکدیگر تأثیر دارند ولی چون نفس بر بدن مسلط است، تأثیر نفس بر بدن قوی تر و بیشتر از تأثیر بدن بر نفس است. از نظر جرجانی گرم و تر شدن مزاج انسان به وسیله شادی نفس، تأثیرگذارتر و قوی تر از شاد شدن نفس به وسیله گرمی و تری بدن است و هم چنین سرد و خشک شدن مزاج جسمانی به وسیله غم و اندوه نفس قوی تر و تأثیرگذارتر از اندوه نفس به وسیله سردی و خشکی مزاج جسمانی است. (همان: 682) از نظر ایشان، تأثیر عوارض و افعال نفسانی بر بدن بیشتر و سریع تر از تأثیر غذاها، داروها، خواب و بیداری و سایر حرکات و افعال بدن است. (همان: 677) جرجانی عوارض نفسانی مثل شادی، غم و خشم را یکی از مهم ترین عوامل بر هم خوردن سلامتی و مزاج بدن و ایجاد بیماری جسمانی می داند. (همان: 1 / 10) چغمینی نیز معتقد است که گاهی حالات نفسانی مثل شادی، غم، غصه، نگرانی، خشم و شرم بر بدن و جسم انسان تأثیر می گذارند. (چغمینی، بی تا: 176)

حنین بن اسحاق و علی بن سهل طبری نیز یکی از عوامل مؤثر در سلامتی و بیماری بدن انسان را عوارض و عوامل نفسانی مثل غم، خشم و ترس می دانند. (حنین بن اسحاق، 1978 م: 41 و 77  75؛ طبری، 1423 ق: 68؛ زهراوی، 2004 م: 152) از نظر حنین بن اسحاق، صفات و افعال نفسانی مثل خشم و غم باعث گرم شدن مزاج بدن و آرامش همیشگی باعث سردی بدن می شوند. (حنین بن اسحاق، 1978 م: 48  45) علی بن عباس مجوسی نیز اعراض نفسانی مثل شادی، غم، خشم، حسد و افکار را یکی از عوامل مؤثر بر مزاج می داند. از نظر ایشان خشم، غم، حسد و زیادی افکار باعث عدم تعادل مزاج و ناسلامتی بدن شده و شادی و خوشحالی باعث سلامتی و قوی شدن جسم و روح انسان می شود.

(مجوسی، 1387: 3 / 26)

ب) دیدگاه پزشکان غیرمسلمان

جالینوس معتقد است: عوارض نفسانی دارای مزاج می باشند، بنابراین، یکی از عواملی که باعث ایجاد تغییرات در بدن و مزاج انسان می شود عوارض نفسانی مثل شادی، غم، نگرانی، خشم و حسد است. (جالینوس، 1988 م: 117  115؛ جالینوس، 1977 م: 23؛ جالینوس، 1982 م: 52) از نظر ایشان، خشم و غضب باعث ایجاد تب و غلبه مزاج های گرم و صفراوی، غم و اندوه نیز باعث اختلال در سلول های خون و ایجاد تب در بدن و ترس و نگرانی نیز موجب رقیق شدن خون، کم شدن سلول های خون و باعث ایجاد بیماری در بدن می شود. (عسکری، 1366: 42) ایشان یکی از عوامل صحت بدن و اعتدال مزاج را تعادل در رفتارهای نفسانی مانند شادی، غم، نگرانی، خشم و حسد می دانند. (جالینوس، 1387: 35  34)

5. دیدگاه طب جدید

از لحاظ پزشکی جدید هم مسلم است که شاد بودن مانع از عارض شدن بسیاری از بیماری ها بر جسم انسان است. خاستگاه این شادابی از نظر علم پزشکی جدید، سلسله تغییراتی است که در اعصاب انسان صورت می گیرد. مثلاً افزایش یک ماده شیمیایی به نام «دوپامین» در بدن سبب می شود، انسان بدون آنکه خود بخواهد، دچار ناراحتی شده و کاهش این ماده نیز سبب شاد شدن انسان خواهد شد. بر عکس، غم و اندوه و افسردگی اثرات مخرب و آسیب رسان بر جسم انسان دارد:

 امروزه ثابت شده که فشار روانی و نگرانی ناشی از خشم و افسردگی باعث بیماری های مختلف جسمی مانند اختلالات قلبی  عروقی، مغز، معده و گوارش می شود. (افزایش قند خون، افزایش ضربان قلب، افزایش ترشح اسید معده، کاهش سیستم ایمنی، کاهش اشتها و ابتلا به سرطان و بیماری عفونی از عوارض جسمی، غم و اندوه می باشد.) البته برانگیختگی بیش از حد و مزمن ناشی از رویدادهای استرس زا ممکن است به بیماری های قلبی منجر شود. (نولن هوکسما و دیگران، 1392: 2 / 353)

 مشاهده شده است که عده ای از بیماری ها مثل آسم و بیماری های قلبی با خشم بدتر می شوند یا در بیماران افسرده، بیماری های قلبی بیشتر مشاهده می شود. (کاپلان و سادوک، 1382: 1 / 193  182)

 پژوهش اسمیت در سال 2003 میلادی نشان داد دانشجویان پزشکی که تحت شرایط دارای فشار روانی، زود خشمگین می شوند، نسبت به همکاران آرام تر آنها، سه برابر بیشتر احتمال ابتلا به بیماری های قلبی پیش رس و پنج برابر بیشتر احتمال حمله قلبی دارند. (بارون، بیرن و برنسکامب، 1388: 777)

 پژوهش نیاورا و همکاران در سال 2002 میلادی نشان داد که سطح بالای خصومت در مردان مسن پیش بینی کننده بهتری برای بیماری قلبی است تا سیگار کشیدن یا مصرف کالری بالا و حتی سطح بالای کلسترول. (همان)

 پژوهش سوارز در سال 1998 میلادی نیز نشان داد مردان بسیار خصومت طلب که به وسیله دیگران عصبانی شده باشند، فشار خون بالاتر، ضربان قلب تندتر و نشانه های فیزیولوژیکی دیگر حاکی از سطوح بالای استرس نشان می دهد تا اشخاصی که از نظر خصومت در سطح پایین تری قرار دارند. (همان)

دو. بررسی تأثیر صفات اخلاقی بر انواع مزاج

دیدگاه ها در ادامه بررسی می شود:

الف) دیدگاه پزشکان مسلمان

علی بن سهل طبری در فردوس الحکمه معتقد است: رفتارها و صفات اخلاقی و نفسانی هر کدام دارای مزاج می باشند. از نظر ایشان، رفتارهایی مثل غرور، خشم، شجاعت، بخشندگی و تحرک زیاد دارای مزاج گرم بوده و صبر، فروتنی، بخل و ترس دارای مزاج سرد می باشند. (طبری، 1423 ق: 68) زکریای رازی نیز شادی، غم، غصه و خشم را باعث حرارت و تب در بدن می داند. (رازی، 1422 ق: 14 / 264) از نظر ابن سینا نیز صفاتی مثل خشم باعث گرمای شدید بدن، غم باعث خشکی شدید، سستی و بی حالی باعث بلغمی شدن مزاج و اخلاق خوب و معتدل نیز باعث سلامتی نفس و بدن می شود. (ابن سینا، 1426 ق: 1 / 207)

از نظر جرجانی، خشم معتدل باعث تعدیل مزاج شده، آرامش، امید، لذت و شادی معتدل نیز باعث گرمی و تری مزاج می گردد، خشم زیاد هم باعث گرمی و خشکی مزاج است، ترس، شرم، اندوه و ناامیدی نیز باعث سردی و خشکی مزاج می شود. همچنین از نظر جرجانی همت، تفکر و آینده نگری باعث سلامتی مزاج بدن شده و کسالت، کندی، سستی و بیکاری نیز باعث ضعف مزاج و بیماری بدن می شود. (جرجانی، 1391: 3 / 681  679)

عقیلی علوی، رذایل اخلاقی را در اثر غلبه و سوء مزاج می داند. ایشان خشم سریع و زیاد را باعث گرمی و خشکی بدن دانسته و خشم معتدل را نیز باعث سلامتی مزاج و بدن انسان می داند. (ﻋﻘﯿﻠﯽ علوی شیرازی، 1385: 2 / 178) بهاءالدوله در خلاصة التجارب معتقد است برخی از صفات اخلاقی و نفسانی معتدل مثل خشم زودگذر باعث گرمی مزاج بدن می گردند، صفاتی مثل غم، ترس و آرامش بیش از اندازه باعث سردی مزاج شده، شادی معتدل هم باعث رطوبت مزاجی است و غم های زیاد و طولانی مدت باعث خشک مزاجی بدن می شود. (بهاءالدوله، 1382: 21)

ب) دیدگاه پزشکان غیر مسلمان

جالینوس معتقد است: خشم و غضب باعث ایجاد تب و غلبه مزاج های گرم و صفراوی می گردد. (عسکری،، 1366: 42) غم، غصه، بی قراری نیز باعث ایجاد تب و حرارت در بدن می شوند. (جالینوس، 1982 م: 55؛ همو، 1387: 92  87؛ ثابت بن قره، 1419 ق: 252)

نتیجه

برخی از عوامل به صورت اکتسابی و غیر اکتسابی بر اخلاق انسان و برخی از عوامل اکتسابی و غیراکتسابی نیز بر مزاج انسان تأثیر می گذارند. اخلاق ازجمله عوامل طبیعی و اکتسابی است که بر مزاج تأثیر می گذارد. یعنی اخلاق انسان بر نوع مزاج او تأثیرات مثبت و منفی دارد. اخلاق متعالی و نیکو باعث ایجاد تأثیرات مثبت در مزاج و جسم انسان شده و رذایل و مشکلات اخلاقی نیز باعث ایجاد تأثیرات منفی در مزاج انسان می شود. از نظر برخی از اندیشمندان نیز تأثیرات نفس بر بدن بیشتر از تأثیرات بدن بر نفس است و ازآنجایی که اخلاق نیز عامل نفسانی محسوب می شود بر مزاج که عامل جسمانی است تأثیرات بیشتری دارد. ازاین جهت تأثیرات اخلاق بر بدن و مزاج بیشتر و قوی تر از تأثیرات بدن و مزاج بر اخلاق است.

بنابراین، می توان نتیجه گرفت که اخلاق و رفتارهای انسانی بر جسم و مزاج انسان تأثیر می گذارند؛ یعنی هرچقدر صفات، اخلاق و رفتارهای انسان خوب و در حالت اعتدال باشد باعث سلامتی جسم و اعتدال مزاج انسان شده و هرچقدر انسان دارای اخلاق و رفتار زشت و نامناسب باشد، مزاج و جسم او نیز دچار مشکل و بیماری خواهد شد.

منابع

1. قرآن کریم

2. نهج البلاغة، محمد بن حسین شریف الرضی، 1414 ق، قم، هجرت، چ 1.

3. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، 1404 ق، شرح نهج البلاغة لابن ابی الحدید، ج 19، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چ 1.

4. ابن اثیر، مبارک بن محمد، 1367، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 2، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چ 4.

5. ابن سینا، حسین بن عبدالله، 1386، قانون در طب، ترجمه علیرضا مسعودی، کاشان، مرسل، چ 1.

6. ابن سینا، حسین بن عبدالله، 1405 ق، الشفاء (الطبیعیات)، ج 3  2، قم، کتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره)، چ 2.

7. ابن سینا، حسین بن عبدالله، 1426 ق، القانون فی الطب، ج 1، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چ 1.

8. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، 1363، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، چ 2.

9. ابن منظور، محمد بن مکرم، 1414 ق، لسان العرب، ج 2 و 10، بیروت، دار صادر، چ 3.

10. ابن میثم، میثم بن علی، 1375، شرح بر صد کلمه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، مشهد، آستان قدس رضوی، چ 2.

11. اخوینی، ربیع بن احمد، 1371، هدایة المتعلمین فی الطب، مشهد، دانشگاه مشهد، چ 2.

12. ازدی، عبدالله بن محمد، 1387، کتاب الماء، ج 3، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، چ 1.

13. ازهری، محمد بن احمد، 1421 ق، تهذیب اللغة، ج 7، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ 1.

14. اسپینوزا، باروخ، 1376، اخلاق، ترجمه محسن جهانگیری، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ 2.

15. افلاطون، بی تا، دوره کامل آثار افلاطون، ج 3، ترجمه محمدحسن لطفی، بی جا، خوارزمی.

16. انصاریان، حسین، 1386، عرفان اسلامی (شرح مصباح الشریعة)، ج 10، قم، دار العرفان، چ 1.

17. بارون، رابرت و دان بیرن و نایلا برنسکامب، 1388، روان شناسی اجتماعی، ویراست یازدهم، ترجمه یوسف کریمی، تهران، نشر روان، چ 2.

18. بهاءالدوله، بهاءالدین، 1382، خلاصة التجارب، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، چ 1.

19. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 1366، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات، چ 2.

20. ثابت بن قره، 1419 ق، الذخیرة فی علم الطب، بیروت، دار الکتب العلمیة، چ 1.

21. جالینوس و محمد بن زکریای رازی، بی تا، رسالتان فی الطب من جالینوس و الرازی، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، چ 1.

22. جالینوس، 1387، مجموعه هشت کتاب طبی (مجموعة ثمانیة کتب طبیة)، ترجمه حنین بن اسحاق، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، چ 1.

23. جالینوس، 1977 م، کتاب جالینوس فی قرق الطب المتعلمین، ترجمه حنین بن اسحاق، قاهره، مطبعة دار الکتب، چ 1.

24. جالینوس، 1982 م، کتاب جالینوس إلی غلوقن فی التأتی لشفاء الأمراض، ترجمه و شرح حنین بن اسحاق، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چ 1.

25. جالینوس، 1988 م، الصناعة الصغیرة، ترجمه حنین بن اسحاق، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چ 1.

26. جرجانی، اسماعیل بن حسن، 1391، ذخیره خوارزمشاهی، ج 1 و 3، قم، مؤسسه احیاء طب طبیعی، چ 1.

27. جمعی از نویسندگان، 1389، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، قم، دفتر نشر معارف، چ 1.

28. جمعی از نویسندگان، 1980 م، أرسطوطالیس فی النفس، بیروت، دار القلم، چ 1.

29. چغمینی، محمود بن محمد، بی تا، مفرح القلوب، لاهور، مطبعة إسلامیة، چ 1.

30. حر عاملی، محمد بن حسن، 1409 ق، وسائل الشیعة، ج 12 و 15، قم، مؤسسة آل البیت^، چ 1.

31. حنین بن اسحاق، 1978، المسائل فی الطب للمتعلمین، قاهره، دار الجامعات المصریة، چ 1.

32. دهخدا، علی اکبر، 1373، لغت نامه دهخدا، ج 6 و 12، تهران، دانشگاه تهران، چ 1.

33. رازی، محمد بن زکریا، 1378، الطب الروحانی، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران.

34. رازی، محمد بن زکریا، 1408 ق، المنصوری فی الطب رازی، کویت، المنظمة العربیة التربیة و الثقافة و العلوم، چ 1.

35. رازی، محمد بن زکریا، 1422 ق، الحاوی فی الطب، ج 1 و 14، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ 1.

36. رازی، محمد بن زکریا، 2005 م، رسائل فلسفیة، دمشق، بدایات.

37. زهراوی، خلف بن عباس، 2004 م، التصریف لمن عجز عن التألیف، کویت، مؤسسة الکویت للتقدم العلمی، چ 1.

38. سجادی، سید جعفر، 1379، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ 1.

39. سهروردی، شهاب الدین یحیی، 1394، حکمة الاشراقیه، ج 3، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، چ 1.

40. ﺷﻬﺮآﻳﻴﻨﻲ، ﻣﺼﻄﻔﻲ و ﺳﻴﺪ ﺣﺴﻴﻦ ﺣﺴﻴﻨﻲ، 1392، «جایگاه اخلاق در نظام فکری دکارت»، جستارهای فلسفی، سال نهم، ش 24.

41. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1417 ق، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ج 1، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، چ 1.

42. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1981 م، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج 2، 5، 8 و 9، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چ 3.

43. طباطبایی، محمدحسین، 1390، المیزان فی تفسیر القران، ج 11 و 19، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چ 2.

44. طبرسی، فضل بن حسن، 1412 ق، تفسیر جوامع الجامع، ج 2 و 4، قم، حوزه علمیه قم، چ 1.

45. طبری، علی بن سهل، 1423 ق، فردوس الحکمة فی الطب، بیروت، دار الکتب العلمیة، چ 1.

46. طریحی، فخرالدین بن محمد، 1375، مجمع البحرین، ج 2، تهران، مرتضوی، چ 3.

47. طوسی، محمد بن حسن، بی تا، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 10، لبنان، دار إحیاء التراث العربی، چ 1.

48. طوسی، نصیرالدین محمد بن محمد، 1413 ق، اخلاق ناصری، تهران، علمیه اسلامیه، چ 1.

49. عبودیت، عبدالرسول، 1391، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ج 3، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چ 1.

50. عسکری، مرتضی، 1366، طب الرضا و طب الصادق(ع)، ترجمه کاظمی خلخالی، تهران، فؤاد، چ 3.

51. عقیلی علوی شیرازی، سید ﻣﺤﻤﺪحسین، 1385، ﺧﻼصة الحکمة، ج 1 و 2، ﻗﻢ، اسماعیلیان، ﻣﻮﺳﺴﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺗﺎریخ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﻃﺐ اﺳﻼﻣﯽ و ﻣﮑﻤﻞ، چ 1.

52. عمید، حسن، 1389، فرهنگ عمید، تهران، راه رشد، چ 1.

53. قوصونی، مدین بن عبدالرحمان، 1421 ق، قاموس الأطباء و ناموس الألباء، ج 1، دمشق، مجمع اللغة العربیة، چ 1.

54. کاپلان، هارولد و سادوک، بنیامین، 1382، خلاصه روانپزشکی، ج 1، ترجمه نصرت الله پورافکاری، تهران، انتشارات شهراب.

55. کاپلستون، فردریک چارلز، 1380، تاریخ فلسفه، ج 1 و 4، ترجمه جلال الدین مجتبوی، تهران، سروش، چ 4.

56. کاتینگم، جان، 1392، دکارت، ترجمه سید مصطفی شهر آیینی، تهران، نشر نی.

57. لیثی واسطی، علی بن محمد، 1376، عیون الحکم و المواعظ، قم، دار الحدیث، چ 1.

58. ماوردی، علی بن محمد، 1421 ق، ادب الدنیا و الدین، بیروت، دار إقرأ، چ 1.

59. مجلسی، محمدباقر، 1403 ق، بحارالأنوار، ج 68 و 70، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چ 2.

60. مجوسی، علی بن عباس، 1387، کامل الصناعة الطبیة، ج 1 و 3، قم، جلال الدین، چ 1.

61. محقق سبزواری، محمدباقر، 1383، روضة الأنوار عباسی، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب.

62. مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، 1414 ق، تاج العروس، ج 13، بیروت، دار الفکر، چ 1.

63. مسکویه، احمد بن محمد، 1426 ق، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، قم، طلیعة النور، چ 1.

64. مصباح یزدی، محمدتقی، 1389، کلمة حول فلسفة الاخلاق، تهران، حکمت، چ 1.

65. مصباح یزدی، محمدتقی، 1393، فلسفه اخلاق، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چ 2.

66. معین، محمد، 1379، فرهنگ معین، ج 2، تهران، ادنا، چ 4.

67. مغنیه، محمدجواد، 1424 ق، التفسیر الکاشف، ج 5  4، قم، دار الکتاب الإسلامی، چ 1.

68. مکارم شیرازی، ناصر، 1385، اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، قم، نسل جوان.

69. نراقی، احمد، 1378، معراج السعادة، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، چ 6.

70. نراقی، مهدی، بی تا، جامع السعادات، ج 1، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چ 4.

71. نوری، حسین بن محمدتقی، 1408 ق، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 12، قم، مؤسسة آل البیت^، چ 1.

72. نولن هوکسما، سوزان و دیگران، 1392، زمینه روان شناسی اتکینسون و هیلگارد، ج 2، ترجمه مهدی گنجی، تهران، ساوالان، چ 3.

73. هاشمی خویی، حبیب الله، 1400 ق، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج 6 و 19، تهران: مکتبة الإسلامیة، چ 4.

74. هروی، محمد بن یوسف، 1387، بحر الجواهر معجم الطب الطبیعی، قم، جلال الدین، چ 1.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان