وقتی در پانزدهم فوریه ١٩٦٤ میلادی، لیندون جانسون، رویه کجدار و مریز روسایجمهوری پیش از خود را در مواجهه با درگیریهای جنوب شرقی آسیا زیر پا گذاشت و به صدور دستور اعزام نیروهای «تازه» و «زیاد» به ویتنام اقدام کرد، احتمالا نمیدانست با این حکم آمریکا را در عمیقترین باتلاقی که از اعلام استقلال در جولای ١٧٧٦ با آن روبهرو شده است، فرو خواهد برد.
تا پیش از این، خصوصا در زمان جان اف کندی، ارتش ایالات متحده به حضور مستشاری و تا حدودی سمبیلک در ویتنام جنوبی بسنده میکرد، زیرا قصد این بود که شمالیها از اعمال فشار بر ویتنام جنوبی دست برداشته و پیگیر الحاق دو کشور و برگزاری انتخابات آزاد نشوند.
درواقع این همان آشی بود که فرانسویها پس از سالها استعمار کشورهای آسیای جنوب شرقی برای مردم این منطقه پخته بودند و با اینکه طی نبرد سرنوشتساز «دین بین فو» در سال ١٩٥٤ دستشان برای همیشه از ویتنام کوتاه شد، اما با گذاشتن استخوان لای زخم و حمایت از انقلابیون غربگرا در ویتنام جنوبی (در مقابل انقلابیون کمونیست ویتنام شمالی) زمینه تقسیم کشور به دو بخش شمالی و جنوبی را فراهم آوردند.
قید ماده لزوم الحاق بخشهای شمالی و جنوبی ویتنام در کنفرانس صلح ژنو که بلافاصله بعد از اعلام استقلال و تشکیل کشورهای ویتنام، کامبوج و لائوس برگزار شد، هیچگاه دولت غربگرای حاکم بر ویتنام جنوبی را ملزم به پذیرش برگزاری رفراندوم سراسری در دو بخش شمالی و جنوبی نکرد و همین زمینهساز اختلافات بعدی بین همرزمان سابق و رقیبان فعلی شد.
انبار باروت در جنوب شرقی آسیا
ایالات متحده آمریکا در آن سالها خود را ملزم به جلوگیری از بسط نفوذ کمونیسم در هر گوشه از جهان میدانست، اما ویتنام آن چیزی نبود که باب دندان سیاستمداران آمریکایی باشد. درواقع به نظر میرسد تنها بهانهای که باعث شد واشنگتن خود را درگیر کند حس رقابت با دشمن دیرینه یعنی اتحاد جماهیر شوروی و خلق بدیلی، چون کوبا در نزدیکی مرزهای آن بود.
در این میان بهرهگیری سیاستمداران ویتنام جنوبی از مستشاران فرانسوی -یعنی اشغالگران و استعمارگران سابق- در امر ضبط و ربط امور کشور، خون برادران شمالی که ایدئولوژی کمونیسم را برای اداره مردم خود برگزیده بودند، شدیدا به جوش آورد و باعث شد کار از لفاظیهای گاه و بیگاه سیاسی به درگیریهای مرزی کشیده شود.
از آن سو بیتمایلی فرانسه برای دخالت بیشتر موجب شده بود کمکم پای آمریکاییها به این سرزمین باز شود تا جایی که بالاخره طی مدت ١٠سال ویتنام جنوبی رسما در ردیف کشورهای تحتالحمایه واشنگتن قرار گرفت.
در سال ١٩٦٤ میلادی به خاطر افزایش تعداد نظامیان آمریکایی در ویتنام جنوبی به ١٦هزار نفر -تحت عنوان اسم مستشار- آسیای جنوب شرقی به یک انبار باروت تبدیل شده بود و تنها یک جرقه کافی بود تا کل منطقه را به هوا بفرستد.
گریز خفتبار از روی بام سفارت
وقوع یک درگیری کوچک بین قایقهای توپدار ویتنام شمالی و ناوگان ایالات متحده در خلیج تونکین، واقع در دریای چین، همان جرقه بود. واشنگتن به بهانه هدف قرارگرفتن نظامیان این کشور در ویتنام جنوبی بلافاصله طرح اعزام نیرو و سلاح بیشتر به منطقه را عملیاتی کرد و ظرف سه سال تعداد سربازان آمریکایی حاضر در ویتنام از ١٦هزار به ٦٠٠هزار نفر افزایش یافت.
نتیجه این لشکرکشی آغاز جنگی تمامعیار بین ویتنام شمالی و جنوبی با مشارکت مستقیم آمریکا بود که ١٠سال طول کشید و طی آن ارتش ایالات متحده با انجام صدها هزار حمله هوایی به بهانه سرکوب «ویت کنگ» ها، انقلابیون کمونیست، میلیونها تن مواد منفجره را بر سر ساکنان ویتنام شمالی فرو ریخت.
جنگی که عاقبت هیچ آوردهای جز تلفات بسیار و سرشکستگی ناشی از هزیمتهای پیدرپی نظامی برای آمریکا به ارمغان نداشت و افکار عمومی ساکنان ایالات متحده را بر ضد سیاستمداران این کشور شوراند. درنهایت ٤٥ سال پیش در چنین روزی، برابر سیام آوریل ١٩٧٥ میلادی، شهر سایگون پایتخت ویتنام جنوبی، به تصرف «ویت کنگ»ها درآمد و با فرار آخرین دسته سربازان آمریکایی از روی بام سفارت این کشور در سایگون (به کمک بالگرد) جنگ ویتنام به پایان رسید.