ابن تیمیه ، نه تنها با امیر المؤمنین علیه السلام علناً دشمنی میروزد که حتی از قاتل آن حضرت دفاع سرسختانهای میکند .
وی در منهاج السنة مینویسد :
والذی قتل علیّاً کان یصلّی ویصوم ویقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله یحبّ قتل علیّ، وفعل ذلک محبّة للّه ورسوله فی زعمه، وإن کان فی ذلک ضالاًّ مبتدعاً .
منهاج السنة ، ج 1 ، ص153.
آن کسى که على را کشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود که کشتن على مورد رضایت خدا و پبامبر است و این کار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پیامبر انجام داد ، اگر چه در این عقیده دچار گمراهى شده بود .
و نیز مى گوید :
على بن ابى طالب را یکى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى که از عابدترین انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :
قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادی مع کونه کان من أعبد الناس وأهل العلم .
منهاج السنّة ، ج 5 ، ص47 .
ملاحظه مى کنید که ابن تیمیّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى کند با این که پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) ، او را از شقى ترین انسان ها و در ردیف پى کننده ناقه ثمود شمرده است .
قال علی(علیه السلام) : « أخبرنی الصادق المصدّق أنّی لا أموت حتى أضرب على هذه ، وأشار إلى مقدّم رأسه الأیسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحیته وقال لی: یقتلک أشقى هذه الأمّة کما عقر ناقة اللّه أشقى بنی فلان من ثمود» .
مسند أبی یعلى ، ج 1 ، ص431 و المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 8 ، ص38 و کنز العمّال ، المتقی الهندی ، ج 13 ، ص192 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 42 ، ص543 .
پیغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد که از دنیا نمىروم مگر این که ضربتى بر فرق سرم وارد مىآید و محاسنم را از خون سرم رنگین مىکند و در این هنگام بود که محاسن شریفش را به دست گرفت . پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: یا على! شقىترین شخص این امت ، تو را از پاى درمىآورد ، چنانکه شقىترین بنى فلان از مردم ثمود ، شتر حضرت صالح علیه السّلام را پى کرد .
حضرت امیر(علیه السلام) مى فرماید : پیامبر راستگو و راستین به من خبر داد که مرا شقى ترین انسانهاى این امت به شهادت خواهد رساند .
هیثمى روایاتى به این مضمون نقل کرده و سپس مى نویسد :
رواه الطبرانی وأبو یعلى وفیه رشدین بن سعد وقد وثّق ، وبقیّة رجاله ثقات.
سپس روایت دیگرى به همین مضمون نقل مى کند و مى گوید:
رواه أحمد والطبرانی والبزّار باختصار، ورجال الجمیع موثّقون .
مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص136.
احمد و طبرانى و بزّرا آنرا مختصر نقل کرده اند ، و همه راویان این حدیث ثقه هستند .