اسوۀ وارسته
شهید آیت الله سید حسن مدرس طباطبایی زواره ای(ره)، مشهور به مدرس، از نوادر فق های فرزانه و مجتهدان زمان شناس تاریخ معاصر ایران و در زمرۀ علمای نامداری است که نمونۀ او را به لحاظ جامعیت علمی و فکری و نگرش سیاسی و همچنین کارنامه ای پربار و نورانی در عرصه های گوناگون آموزشی و فرهنگی و موضع گیری های قاطعانه در سنگر مجلس، برای افشای نیرنگ استبداد و آشکار ساختن حیله های بیگانگان، کم تر سراغ داریم.
ایشان در مصاف با زورگویان و استعمارگران، یک تنه ایستاد و از تهدیدها و تطمیع های آنان هراسی به دل راه نداد و هیچ گاه رسالت خود را به عنوان دانشمندی برخاسته از حوزۀ علمیه فراموش نکرد و در خلال فعالیت های سیاسی و اجتماعی، از تدریس و تربیت طلاب غافل نماند و کاروانی از دانشمندان وارسته و مبارز از آموزه های درخشان او به وجود آمدند که امام خمینی(ره) دربارۀ شخصیتش می فرمایند: «مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند.»[1] و هنگامی که از انتخابات مجلس شورای اسلامی یاد می کند تا مردم را با معیارهای نمایندگی آشنا کند، تصریح می فرماید: «سعی کنید مثل مرحوم مدرس را انتخاب کنید. البته مثل مدرس که به این زودی ها پیدا نمی شود.[2] ..یک روز در مدرسۀ سپهسالار که حالا مدرسۀ شهید مطهری است، رفتم درس ایشان. مثل اینکه هیج کاری ندارد؛ فقط طلبه ای است که درس می گوید. این طور قدرت روحی داشت. آن وقت هم که می رفت مجلس، همه از او حساب می بردند. مجلس منتظر بود تا مدرس بیاید. وقتی مدرس نبود، مجلس احساس نقص می کرد.»[3]
و در جای دیگر متذکر گردیده است: «مدرس چندین دوره زمامداری مجلس را داشت و از هر کسی برای او استفاده مهیاتر بود. (او) چه چیز به جای می گذاشت، جز شرافت و بزرگی؟ ما می گوییم مدرسها باید بر رأس هیئت تقنینیه (قانونگذاری) و قوای مجریه و قضایی واقع شوند تا کشور از این حال فلاکت بیرون بیاید.»[4]
رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) بر این باورند که اگرچه هوشمندی و تیزبینی امام خمینی(ره) در باب مسائل سیاسی و اجتماعی و فهم عمیق از معارف اسلامی، ایشان را در جایگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران قرار داد، با این حال شهید مدرس(ره) بر مشی سیاسی و مبارزاتی او مؤثر افتاده است: «من تصور می کنم ایشان (امام خمینی(ره)) بینش سیاسی شان را از اساتیدشان نگرفته اند. اساتیدی که بتواند آگاهی سیاسی به ایشان داده باشد، نداشته اند، یا من نمی شناسم. حدس من (این است که) امام به مرحوم مدرس (ره) ارادت داشتند، کارهای او را تعقیب می کردند. حرف های مدرس(ره) و کارهای او در دوران رضاشاه، الهام بخش ایشان بوده است. عمدۀ تحرک سیاسی و آگاهی شان در زمان پهلوی، از مرحوم مدرس (ره) است.»[5]
«مدرس (ره) کسی بود که با فراست خویش ماهیت ضد اسلامی و ضد مردمی رضاخان را تشخیص داد و با شجاعت کم نظیری با او به مبارزه پرداخت.[6] ..سید حسن مدرس (ره) کسی بود که هوشیارانه از اسلام دفاع می کرد. زمانی که او (به حالت تبعید و حبس) در به در شهرها و دهات خراسان بود، کسی فکر نمی کرد (او) روزی به عنوان امامزاده ای برای عاشقان خدا در بیاید.»
ایشان در پیامی به مناسبت سالروز شهادت مدرس فرمودند: «مدرس(ره) به عنوان یک روحانی که از چشمۀ فیّاض دینِ رهایی بخش و انسان ساز اسلام سیراب بود، در انجام تکالیف الهی و شرعی خویش، تنها بودن را بهانۀ سکوت (در برابر ظلم و خودکامگی) قرار نداد و چه بسا که در بسیاری از جریان های سیاسی کشور، تنها یک فرد مخالف بود که پردۀ خفقان حاکمه را می درید و آن فریاد و خروش دشمن شکنِ مدرس بود. مدرس به حق افتخار جامعۀ روحانیت، به خصوص در قرن حاضر و نمونه ای از مقاومت جامعۀ روحانیت در همۀ زمانها است.»[7]
مجتهد طراز اول
انقلاب مشروطه در آغاز شکل گیری بیش از همه رویّه و صبغۀ شریعت خواهی و عدالت طلبی داشت و گرایش های غربی و سکولار در میان آزادی خواهان بعدها ظهور و جولان یافت. مجاهد شهید، آیت الله شیخ فضل الله نوری(ره) که در زمرۀ رهبران تأثیرگذار این حرکت قرار گرفته بود، دسیسۀ بیگانگان در تغییر مسیر این خیزش و ایجاد انحراف در آن را خیلی زود دریافت و به همین دلیل بر مشروطۀ مشروعه تأکید ورزید و کوشید بر این اسب سرکش که می خواست از آخور غرب تغذیه کند، لجام بزند و نظام جدید پارلمانی را با مهار شریعت و دیدۀ دقیق و ریزبین فقاهت کنترل کند. سرانجام با پیشنهاد و پافشاری وی و اصرار دیگر علما و روحانیون، ماده ای مبنی بر نظارت همیشگی فق های جامع الشرایط تصویب گردید و در قانون اساسی گنجانده شد.[8]
توانایی های علمی، غیرت دینی، بصیرت و بینش شهید مدرس(ره) نسبت به شرایط اجتماعی و سیاسی جهان اسلام و ایران، بر علمای نجف پوشیده نبود. از این رو، وی توسط آیات عظام: آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی، طی نامۀ سوم جمادی الاولی 1328 جزء پنج نفر از عالمان دینی ولایات مختلف ایران و به عنوان هیئت طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی شد تا بر قوانینی که نمایندگان تصویب می نمایند، نظارت کند و مصوبات را با موازین فقهی و احکام شرعی تطبیق دهد.
اتحادیۀ علمای اصفهان در تلگرافی خطاب به مجلس یادآور شدند: «حضور پنج نفر از علمای اعلام مطابق اصل دوم متمم قانون اساسی، خصوص جناب مستطاب شریعتمدار ملاذ الاسلام آقای سید حسن مدرس در آن مجلس مقدس موجب تشکر عموم علما گردید. حسن انتخاب پنج نفر از علما که باعث قوام اسلام و استحکام اساس مشروطیت است، کافۀ اسلامیان، خاصه امنای ملت را تبریک می گوییم، با آن که محرومیت عموم از فیوضات و برکات وجودی ایشان در این بلد (اصفهان) فوق العاده و موجب تأسف است؛ ولی هیئت علمی (حوزۀ اصفهان) نظر به اهمیت موقع، به اقتضای تکلیف شرعی، در اسرع وقت معظم له را حرکت خواهند داد.»
آراسته به کمالات علمی و معنوی
به راستی زعمای حوزۀ نجف اشرف شخصیتی را برای نظارت بر مصوبات مجلس شورای ملی مورد تأیید قرار دادند که به لحاظ علمی، فکری و بینش سیاسی - اجتماعی جامعیت داشت. این فقیه مجاهد و عالم پرهیزکار در شمار سادات طباطبایی است که از طریق پدر به امام حسن مجتبی(ع) و از مادر به امام حسین(ع) نسب می برند. او از طایفۀ «پیر عابدین» است که اغلب از طریق منبر و خطابه، به ارشاد اهالی می پرداختند؛ ولی از راه زراعت و دامداری امرار معاش می کردند.[9]
جدش «سید عبدالباقی طباطبایی زواره ای» از مبلغان فعال و زهاد عصر خویش بود که چون ظلم و جور خوانین منطقه را برنتابید، ناگزیر به قمشه (شهررضا) مهاجرت کرد و در این منطقه فعالیت های ترویجی و آموزشی خود را پی گرفت.[10]
سید اسماعیل طباطبایی که روحانی مهذبی بود، با تقاضای اهالی سرابه کچوه، از زواره به این آبادی هجرت کرد و به تبلیغ مشغول شد. او بانو «خدیجه طباطبایی» دختر سید کاظم سالار را که در پاک طینتی و صداقت شهرۀ زواره بود، به عقد ازدواج خویش درآورد. محصول این پیوند طیب و طاهر، پسری به نام حسن بود که در 1287ق به دنیا آمد. دوران کودکی این طفل در زواره و سرابه سپری گردید. شش ساله بود که والدش او را به قمشه برد و به مرحوم سید عبدالباقی سپرد تا وی در تعلیم و تربیت این کودک بکوشد. مدرس مقامات دینی، ادبی و اخلاقی را در محضر این عالم فروتن آموخت و در چهارده سالگی این مربی عالی مقام را از دست داد؛ اما شانزده ساله بود که برای ادامۀ تحصیل راهی اصفهان شد[11] و در حوزۀ علمیه این شهر به فراگیری معارف عقلی و نقلی اهتمام ورزید. در این مدت محضر سی نفر استاد نامدار را درک کرد.
مدرس به مدارس اصفهان قانع نگردید و راهی عتبات عراق شد و در نجف اشرف، مدرسۀ صدر، با آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی هم حجره گشت. مدرس(ره) موفق گردید در جوار بارگاه امیرمؤمنان علی(ع) از حوزۀ درسی آیات معزز: آخوند خراسانی، سید محمدکاظم یزدی و سید محمد طباطبایی فشارکی زواره ای(ره) در خارج فقه و اصول فیض ببرد. در این مدت با آیات الهی: سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، حاج سید علی کازرونی و سید محمود مرعشی هم مباحثه بود و با آیات گرامی: سید محمدصادق طباطبایی، حاج شیخ عبدالکریم حائری، سید مصطفی کاشانی، سید ابوالقاسم کاشانی و سید هبة الدین شهرستانی روابط دوستانه داشت. هنگام اقامت در نجف اشرف، اواخر هفته کارگری کرده، عواید آن را صرف معاش خویش می کرد. بعد از هفت سال به درجۀ اجتهاد نایل آمد و مقام فقاهتش مورد تأیید مراجع بزرگ آن زمان قرار گرفت.
مدرس در 31 سالگی به ایران آمد و در مدارس جدۀ بزرگ، کوچک و صدر به تدریس فقه و اصول، منطق، شرح منظومه و نهج البلاغه پرداخت. احاطه اش به معارفی که تدریس می نمود، به اندازه ای بود که از آن زمان به مدرّس مشهور شد. او همگام با فعالیت های علمی، آموزشی و تألیف، به مبارزه با زورگویانی همچون: ظل السلطان، اقبال الدوله و صمصام السلطنه (حاکمان اصفهان) می پرداخت.[12] همچنین علی رغم حضور در میدان های مبارزاتی، از تزکیۀ نفس و تهذیب درون غافل نبود و به کمک عزت و قناعت، تمامی هراسها را از دل زدوده و در مبارزۀ مستمر با ظلم و تجاوز مصمم بود. لباس بافت وطن بر تن می کرد. خوراکش غالباً نان و ماست و مقداری سبزی بود. در مصرف بیت المال بسیار دقت داشت و از اسراف و تبذیر اموال دولت و مردم به شدت اجتناب می کرد. سحرخیز، اهل تهجد و نمازشب بود و نسبت به انجام مستحبات و نوافل جدیت داشت.
شکوفایی معنوی برای او شجاعت و شهامتی شگفت انگیز به ارمغان آورد، به حدی که از هیچ قدرتی هراس به دل راه نمی داد و با قاطعیت و صراحت نقشه های دشمنان خودکامه و مزدور اجانب را افشا می کرد. با وجود آن همه صلابت و اقتدار در عرصۀ سیاست، اهل عفو و گذشت بود و حتی برخی را که کینه ورزی می نمودند، می بخشید. با اقشار محروم و کم بضاعت همدردی داشت و برای کاهش آلام آنان، به هر نحو ممکن اقدام می نمود.[13]
حضور در دورۀ دوم مجلس
از آنجا که مدرس(ره) به عنوان یکی از پنج نفر علمای طراز اول برای دومین دورۀ مجلس شورای ملی انتخاب گردیده بود، در نهایت سادگی، با یک گاری تک اسبۀ بارکشی، اصفهان را به قصد اقامت در تهران ترک کرد. هنگامی که به مقصد رسید، با اینکه افراد برجسته و سرشناس وی را به منزل خویش دعوت می کردند، او نپذیرفت و منزلی را که دو اتاق محقّر داشت، اجاره کرد و آنجا مقیم گشت. آن شهید والامقام در 28 ذی الحجة الحرام 1328 در جلسۀ 195 دورۀ دوم مجلس شورای ملی حضور یافت و تا مدتی با نظری دقیق به مطالعۀ اوضاع پرداخت و تا این وقت به سکوت گذراند. حاضران فکر کردند با این مجتهد آرام و کم حرف می توان کنار آمد و او مانعی در راه پیشرفت اهدافشان به وجود نمی آورد؛ ولی مدرس آمده بود به همه ثابت کند که ارزش واقعی افراد به کمالات، کردار صالح و تکاپو برای رسیدن به اهداف مقدس و والاست و برای رسیدن به این مقصد باید خود را سبکبار نمود، طمع را از اعماق وجود ریشه کن کرد و خارهای مزاحم را از گلستان دل برکند.
مدرس(ره) هنگامی به مجلس شورا گام نهاد که حکومت قاجارها به سوی ضعف و فتور و اضمحلال پیش می رفت و جرثومۀ فسادی همچون رضاخان در حال قدرت گرفتن و دندان تیز کردن است. آتش جنگ جهانی اول جهان اسلام و ایران را به شدت آزار می داد و روس و انگلیس با تمسک به حیله های گوناگون و با حمایت افراد خودکامه، در پی انعقاد قراردادهای ذلت آور و غارت منابع سرشار طبیعی و فرهنگی ایران بودند. در این فضای آشفته، مجتهدی به مجلس شورای ملی راه یافت که تمام قله های اجتهاد و معرفت را فتح کرده بود، مقتضیات زمان را شناخته بود و درک درستی از اوضاع اجتماعی و سیاسی جهان اسلام داشت. حقوق بین الملل را مطالعه کرده بود و با این اشراف فکری و علمی، در این سنگر مهم بر دفاع از دیانت و ارزش های الهی، استقلال واقعی ایران، خوداتکایی و شرافت مردم رنج دیده تأکید داشت و با هوشمندی خاصی برخی واقعیت های تلخ همچون بازگشت استبداد به ایران بعد از مشروطه خواهی و عدالت طلبی، تضعیف اختیارات نمایندگان مجلس، سلطۀ بیگانگان و نفوذ روشنفکران وابسته به اجانب را به خوبی درک می کرد و می کوشید ایران را از این اوضاع برهاند.[14]
اولین نطق مدرس در جلسة 200 روز شنبه 29 محرم الحرام 1329 چنین آغاز شد: عذر می خواهم که صحبت داشتن بنده قدری زود است. به واسطۀ اینکه عاقل تا بصیرت پیدا نکند، سزاوار نیست که صحبت کند.
با این سخن، مدرس اصل خردمندی، اندیشه و تأمل را در قول و عمل مطرح ساخت و در جلسۀ 202، اتحاد و انسجام در امور، احترام به قانون و خدمت به مردم را مورد بحث قرار داد و تصریح نمود: «سَیِّدُ القَومِ خادِمُهُم»؛ رئیس هر جامعه ای باید حافظ و خادم آن اجتماع باشد. در این دوره اصول تشکیلات عدلیه، محاضر شرعیه و صلحیه، توسط مقامات قضایی کشور تدوین گردید و مدرس(ره) به اتفاق یکی از روحانیون ناظر بر مصوبات مجلس، این طرح را مورد ارزیابی دقیق قرار داده، مطابقت آن را با شرع مقدس تصدیق و تأیید کردند.
مجلس دوم با حوادثی چون تشنج های داخلی، بازگشت محمدعلی شاه قاجار برای دستیابی به تاج و تخت و اولتیماتوم روسیه به ایران روبرو گردید. در پایان این دوره، مدرس به همراه گروهی از نمایندگان با اولتیماتوم روس مخالفت کردند؛ اما ناصرالملک (نائب السلطنه) تصمیم مجلس را در این باره قابل اجرا ندانست و طی فرمانی انحلال آن را اعلام کرد.
بعد از انحلال مجلس، دولت وقت تمایلی به برگزاری انتخابات سومین دورۀ قانونگذاری نداشت و چون تعویق همه پرسی نیازمند تصویب مجلس شورای ملی بود، دولت تشکیلاتی به عنوان مجلس مشاورۀ عالی، مرکب از نمایندگان دورۀ اول و دوم مجلس شورا و برخی رجال سیاسی، سامان داد تا مجوز عقب افتادن انتخابات را تحصیل کند. این مجلس در 11 ذی الحجه 1331 تشکیل گردید؛ اما مدرس با این تصمیم دولت به شدت مخالفت کرد و آن را مغایر قانون اساسی دانست.[15]
ملک الشعرای بهار می نویسد: مدرس در دفاع از قانون اساسی و علیه فرد خودکامه ای چون نایب السلطنه (ناصرالملک) نطقی ایراد کرد که باعث گردید سپهسالار تنکابنی به او حمله کند و او هم به عنوان اعتراض از مجلس، برخاست. خواستند مدرس را توقیف و دستگیر کنند که میسر نگردید. از آن زمان شهرت مدرس انتشار یافت.[16]
تولیت مدرسۀ علمیه
مدرس هنگام تدریس در مدارس حوزۀ علمیۀ اصفهان، به وضع طلاب و مراکز حوزوی و موقوفات آنها رسیدگی می کرد و به متولیان هشدار می داد که: لازم است درآمد اماکن و مزارع وقفی که مربوط به این مدارس است، به مصرف طلبه ها و عمران مراکز مزبور برسد. همین پیگیری ها و ایستادگی های وی در برابر برخی خلافها، باعث گردید عده ای تصمیم بر ترورش بگیرند؛ اما نقشۀ آنان ناکام ماند.
موقعی که مدرس (ره) به تهران آمد، تولیت مدرسۀ سپهسالار (شهید مطهری کنونی) بر عهدۀ وی گذارده شد. در آن زمان قنوات و موقوفات این مکان حوزوی دچار ویرانی گردیده و درآمد مدرسه نابود شده بود. مدرس(ره) با پذیرش این مسئولیت، به عمران و آبادانی رقبات وقفی اقدام نمود و رفته رفته درآمد آن را به حد کفایت رسانید. همچنین، برای طلاب مدرسه برنامۀ درسی تنظیم و برای هر رشته ای مدرّسی واجد شرایط دعوت کرد. هر سه ماه یکبار از طلبه ها آزمون به عمل آورد تا مبادا اوقاتشان را به بطالت بگذرانند. همچنین، برای رفاه و امور درمانی طلاب اقداماتی انجام داد. اول طلوع آفتاب در مدرسه حاضر بود و جمع کثیری از فضلا به درس او که فقه و اصول بود، حاضر می گردیدند. بعد از رسیدگی به امور مدرسه به مجلس می رفت تا از مصوبات آن، به لحاظ انطباق با موازین شرعی مراقبت نماید.[17]
نمایندۀ مردم تهران
در دورۀ سوم، مدرس(ره) از سوی اهالی تهران به مجلس راه یافت؛ اما پس از یک سال که مجلس تعطیل شد، عده ای از نمایندگان به همراه برخی رجال خوشنام و اقشاری از مردم، به قم مهاجرت کردند و در آنجا کمیتۀ دفاع ملی تشکیل دادند که مدرس (ره) در این جریان نقش مؤثری ایفا کرد.
به باور مدرس (ره)، این تصمیم به خیر و صلاح کشور بود و مزایای سیاسی- اجتماعی در برداشت. بعد از خاتمۀ جنگ جهانی اول، مدرس(ره) به تهران بازگشت و چون دولت صمصام السلطنه به دلیل ناتوانی در ایجاد امنیت عمومی و تأمین حداقل معیشت و رفاه مردم، با اعتراض و انتقاد همگان مواجه شد، شهید مدرس(ره) به همراه اقشاری از مردم، به انگیزۀ ابراز مخالفت با این کابینۀ ناتوان، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) تحصن کردند. سرانجام بر اثر فشار مخالفان و فراگیر شدن نارضایتی عمومی، این دولت استعفا داد و میرزا حسن وثوق الدوله به نخست وزیری رسید. وی نیز به دلیل امضای قراردادی ننگین و ذلت آور با دولت انگلستان، خشم و نفرت شخصیت های مذهبی و ملی را برانگیخت.
مدرس(ره) در رأس مخالفان این معاهده که استقلال سیاسی و اقتصادی ایران را مورد تهدید قرار می داد، قرار گرفت. ایستادگی مدرس(ره) و حامیانش اجازه نداد وثوق الدوله به کمک نمایندگان مورد حمایت خویش، این قرارداد را در صحن مجلس به تصویب برساند و کابینه اش سقوط کرد. شکست قرارداد مذکور در واقع سیاست انگلیس در ایران را محکوم به شکست می ساخت. از این رو، دولت استعماری انگلیس از قاجارها ناامید گردید و در پی یافتن مهره ای مناسب و مطمئن برای جانشینی احمدشاه افتاد. ژنرال «آیرون ساید»، فرماندۀ نیروهای انگلستان در ایران، به همراه «نورمن» سفیر آن کشور در تهران، به دستور «لُرد کُرزن» وزیر خارجۀ انگلیس، به تکاپو افتادند و خیلی زود فرد مورد نظر را در میان قزاقان یافتند. او «رضاخان سوادکوهی» بود که اندکی بعد به درجۀ میرپنجی (سرهنگی) ارتقا یافت و به تدریج برای انجام کودتای سوم اسفند 1299 که به کمک سید ضیاء طباطبایی - روزنامه نگار حامی انگلستان - آماده شد.
صبح روز کودتا، شهید مدرس(ره) و عده ای از شخصیت های بانفوذ مذهبی، اجتماعی و سیاسی به دستور سید مشاورالدین طباطبایی، دستگیر و زندانی شدند. شهید مدرس(ره) تا پایان عمر کوتاه این دولت کودتا که نود روز طول کشید، در حبس ماند. در کابینۀ آن دولت کودتا، رضاخان وزیر جنگ بود.[18]
نائب رئیس اول مجلس در دورۀ چهارم
انتخابات دورۀ چهارم مجلس شورای ملی، قبل از کودتای ننگین سید ضیاء و رضاخان، برگزار شد و مدرس برای دومین بار به عنوان نمایندۀ مردم تهران انتخاب گشت. این دوره در اول تیرماه 1300 افتتاح گردید. «حسین پیرنیا» به ریاست و مدرس به سمت نایب رئیس اول برگزیده شدند. در اولین قدم، مدرس با اعتبارنامۀ نمایندگان موافق قرارداد منحوس که بدان اشاره شد، به شدت مخالفت کرد و مانع تصویب اعتبارنامۀ برخی از آنان گردید. وی در این دوره رهبری اکثریت مجلس را برعهده داشت و غالباً در غیاب رئیس، مجلس را اداره می کرد.
از آنجا که رضاخان در مقام وزیر جنگ، سعی می کرد امور نظمیه، بودجه و قوای نظامی را در اختیار گیرد و مجلس و دولت با این روند مخالف بودند، وی امینت تهران را مختل کرد و بدون مجوز قانونی دست به توقیف جراید، حبس، شکنجه و تبعید مخالفین زد. مدرس(ره) طی نطقی رضاخان را مورد حمله قرار داد. وقتی سردار سپه این وضع را دید، افسران قزاق را تحریک کرد تا مجلس را متشنج کنند و در شهر هرج و مرج به وجود آورند. قوام السلطنه که رئیس کابینه بود، استعفا داد و مستوفی الممالک روی کار آمد. مدرس که عقیده داشت وی کفایت لازم را در آن شرایط آشفته ندارد و ضعف او باعث می گردد آشوب طلبان قدرت یابند، این دولت را استیضاح کرد. مستوفی ناگزیر از ریاست دولت استعفا کرد و مشیرالدوله زمام امور را به دست گرفت.[19]
مدرس(ره) در نطق های متعدد، برای مجلس در نظام حکومتی جایگاهی والا قائل شد؛ زیرا به باور وی، این نهاد برخاسته از ارادۀ ملت است و وکلا باید بدانند این موکلان هستند که به آنان قدرت داده اند؛ اما نمایندگان نیز باید این حرمت را رعایت کنند، صلاح و فساد کشور را بدانند و برای انسجام جامعه، خودکفایی و استقلال ایران، تلاش کنند و اجازه ندهند ایران از قدرت های بیگانه رنگ بپذیرد و قراردادهایی که برخلاف مصلحت مملکت است، تصویب گردد. به باور شهید مدرس(ره)، مجلس جای مقدسی است که اعضایش باید آراسته به خصال پسندیده و اخلاق حمیده باشند، موازین اسلامی و شرعی را رعایت کنند، معروف به امانت و درستی و عالم به مقتضیات عصر و بصیر در مسائل سیاسی و اجتماعی باشند. تنها شهرت محله ای و منطقه ای کفایت نمی کند؛ بلکه لازم است کسی که می خواهد نامزد انتخابات مجلس گردد، از لیاقتها و شایستگی هایی برخوردار باشد. به نفس خویش مراجعه نماید و اگر برای این مسئولیت توانایی و کفایت لازم را ندارد، حتی اگر انتخاب شد نیز نپذیرد.
در عین حال که مدرس(ره) از تنگ نظری پرهیز داشت و برای از بین بردن اختلافات و صف بندی ها می کوشید، تصریح داشت: چون افرادی که باید در این کرسی ها بنشینند، باید معیارها و ضوابطی که قانون برای انتخابشان تعیین کرده است، رعایت کنند و در صورتی که جهاتی از این مقررات رعایت نشده باشد، با اعتبارنامۀ آنان به مخالفت بر می خیزم، حتی اگر دوست من باشند.[20]
سدی استوار در برابر خودکامگی
در دورۀ پنجم نیز مدرس نمایندۀ مردم تهران و ناظری صالح برای تصویب مصوبات بود. حامیان و هواداران مدرس که در دورۀ قبل در اکثریت بودند، در این دوره به اقلیت رسیدند. با این حال، وی در برابر خودکامگی رضاخان ثابت و استوار ایستاد و با اعتبارنامۀ وکلای فرمایشی و نمایندگانی که با زور و تهدید به مجلس تحمیل گردیده بودند، مخالفت کرد.
مسئلۀ جمهوری خواهی، اولین گامی بود که انگلیس برای طرح تمرکز قدرت در ایران به آزمایش گذاشت. رضاخان به منظور اجرای این نقشه، عده ای از قوای نظامی را برانگیخت. مدرس(ره) که اغراض شوم این توطئه را دریافته بود، با آن به مخالفت برخاست و فریاد اعتراض وی و حامیانش به حدی فزونی یافت که رضاخان از طرح جمهوری خواهی دست برداشت. در این دوره، برخلاف قانون اساسی، ماده واحدۀ خلع قاجاریه مطرح شد. مدرس (ره) با اخطار قانونی و ایراد سخنرانی، فضای مجلس را پر کرد. با این حال، ماده واحدۀ مذکور از تصویب نمایندگان وابسته، خودباخته و مرعوب گذشت و حکومت به طور موقت به رضاخان واگذار شد و با تصویب مجلس مؤسسان فرمایشی، این جرثومۀ فساد به سلطنت رسید.
در انتخابات دورۀ ششم، نظامیان به صراحت در امر انتخابات سراسر کشور دخالت کردند و نامزدهای سفارشی را از صندوق آرا بیرون آوردند؛ اما در تهران وضع متفاوت بود. با تمام تلاشی که برای جلوگیری از انتخاب نمایندگان واقعی مردم به عمل آوردند، مدرس نمایندۀ اول تهران گردید؛ اما او نه تنها در مجلس؛ بلکه حتی در خارج از آن تحت فشار بود و طرح ترور او به اجرا گذاشته شد که اگرچه وی را مجروح و زخمی کرد؛ ولی در نهایت ناکام ماند.
به رغم اختناق شدید، مدرس(ره) از بیان حقایق، ارشاد و پیشنهادهای اصلاحی دست برنداشت و مکرر طی نطق هایی، دیکتاتوری رضاخان را تقبیح کرد.
در دورۀ هفتم، شهید مدرس، طی انتخاباتی که در تهران تحت فشار رژیم استبدادی و به صورت فرمایشی صورت گرفت، حتی یک رأی هم نیاورد؛ ولی به قول خودش، همان یک رأی که به نام خویش در صندوق انداخته بود نیز خوانده نشد.[21]
ماه مجلس در مُحاق
شامگاه شانزدهم مهر 1307، دو روز بعد از افتتاح هفتمین دورۀ مجلس شورای ملی، مأموران نظمیه به دستور رضاخان، وحشیانه به منزل مدرس یورش بردند. «محمد درگاهی» رئیس نظمیه و همراهانش به ضرب و جرحِ مدرس و فرزندانش پرداختند و وی را شبانه دستگیر و از تهران به سوی خراسان بردند. دارایی او هنگام تبعید یک زیلوی فرسوده، منقلی گلی، چند استکان چای خوری، توری و چند جلد کتاب بود. ابتدا او را چند روزی در یکی از آبادی های حوالی مشهد مقدس رضوی محبوس نمودند و سپس در پادگان نظامی شهر خواف اسکان دادند. مأموران با تدابیر شدید امنیتی از مدرس مراقبت می کردند تا مبادا کسی با ایشان ارتباط برقرار نماید. آن بزرگوار در این ایام از ضروری ترین امکانات زیستی و معیشتی محروم بود.
دوران حبس مدرس در خواف که اهل سنت بودند، 9 سال طول کشید. با این وجود، رضاخان از مدرس در بند کشیده شده، همچنان خوف داشت. سرانجام در سال 1316ش تصمیم گرفت مدرس را به شهادت برساند و دستور قتل او را به رئیس شهربانی خواف ابلاغ کرد؛ اما وی سنی بودن خواف را بهانه کرد و از انجام این جنایت امتناع ورزید. از این رو، مدرس را به شهر کاشمر (واقع در خراسان رضوی) انتقال دادند. رئیس شهربانی این شهرستان، «اقتدار نظام» نیز از اجرای دستور قتل مدرس خودداری کرد و ناگزیر به ترک پست خود گشت. در این حال «محمود مستوفیان» به سمت رئیس جدید شهربانی کاشمر منصوب شد. اندکی بعد میرزا کاظم جهان سوزی (افسر شهربانی) به اتفاق دو مأمور دیگر، از مشهد عازم کاشمر گردیده، آن فقیه فرزانه و نمایندۀ توانا و دلسوز را هنگام افطار 26 رمضان المبارک 1357ق مطابق با دهم آذر 131ش با زبان روزه به طرزی فجیع به شهادت رساندند.[22]
پی نوشت ها:
[1] صحیفه امام(ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره)، تهران، چاپ سوم، 1379ش، ج 7، ص491.
[4] خمینی(ره) و جنبش، انتشارات دوازدهم محرم (15 خرداد)، قم، بی تا، ص 58.
[5] شرح اسم، هدایت الله بهبودی، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران، چاپ اول، 1391 ش، صص 102 - 103.
[6] چهار سال با مردم، تهیه و تنظیم و نشر حزب جمهوری اسلامی، تهران، 1364ش، ص 367.
[7] شهید مدرس ماه مجلس، غلامرضا گلی زواره، نشر امیرکبیر، تهران، چاپ اول، 1389ش، ص 179.
[8] تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، امیرکبیر، تهران، چاپ هفدهم، 1373ش، صص 371-372؛ اندیشه سبز زندگی سرخ، علی منذر، نشر عبرت، تهران، چاپ اول، 1380ش، ص137.
[9] شرح حال خودنوشت مدرس(ره)، روزنامه اطلاعات، 18 آبان 1306، مصاحبه با مدرس(ره)؛ روزنامه ایران، 17 تیر 1305.
[10] أعیان الشیعه، سید محسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403ق، ج 5، ص21.
[11] مرد روزگاران، صص 40-41؛ طفولیت مدرس(ره)، محیط طباطبایی، مجله محیط، ش چهارم.
[12] مدرس(ره) مجاهدی شکست ناپذیر، شیخ عبدالعلی باقی، انتشارات گواه، قم، چاپ اول، 1370ش، صص 160 -161؛ شهید مدرس(ره) ماه مجلس، ص 48.
[13] مدرس (ره)، گروهی از نویسندگان تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1366ش، ج 1، ص 26.
[14] مرد روزگاران، صص 59 - 64؛ مدرس (ره)، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج اول، ص 33؛ مدرس(ره) قهرمان آزادی، ج اول، صص 62-63؛ شهید مدرس ماه مجلس، صص 80 -81.
[15] زنده تاریخ (مدرس (ره) به روایت اسناد)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، چاپ اول، 1388ش، ص 706.
[16] تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ملک الشعرای بهار، امیرکبیر، تهران، چاپ چهارم، 1371ش، ج اول، ص 34.
[17] مدرس(ره) مجاهدی شکست ناپذیر، ص34؛ مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج 1، ص4.
[18] مدرس(ره) در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص 329؛ مدرس(ره) قهرمان آزادی، ج اول، ص 185؛ مرد روزگاران، ص 115؛ زنده تاریخ، ص10؛ مدرس(ره) و مجلس، صص 49 - 50؛ ایران بر آمدن رضاخان، سیروس نعمتی، ترجمه: حسن کاشاد، نشر نیلوفر، تهران، چاپ ششم، 1392ش، صص 224-225؛ خاطرات سرّی آیرون ساید، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ اول، 1374ش، صص 239-240.
[19] مدرس(ره) و مجلس، ص 65؛ زنده تاریخ، ص12.
[20] مدرس(ره) در پنج دوره تقنینیه، ج اول، صص 51-54، 57، 193، ج دوم، صص 5-7 و 198، 211، 419.
[21] مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج 2، صص 9،11 و 13؛ مدرس و مجلس، ص 160.
[22] مرد روزگاران، صص 322-326؛ مدرس قهرمان آزادی، ج 2، ص780.