ماهان شبکه ایرانیان

روحانی شهید سید مجتبی نواب صفوی رحمه الله مربی مبلغان انقلابی (قسمت اوّل)

روحانی عالی مقام، شهید حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی نواب صفوی در سال ۱۳۰۳ش در یکی از محلات تهران چشم به جهان گشود

روحانی شهید سید مجتبی نواب صفوی رحمه الله مربی مبلغان انقلابی (قسمت اوّل)

طلیعه

روحانی عالی مقام، شهید حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی نواب صفوی در سال 1303ش در یکی از محلات تهران چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار وی، آقا سید جواد میرلوحی، عالمی متدین، بصیر و مجاهد بود. سید در سال 1321ش تحصیلات خود را در تهران به پایان برد و با هجرت به شهر مقدس نجف، در سطوح عالی به حضور اساتیدی همچون علامه امینی، حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی(ره) رسید و علاوه بر دروس متداول حوزه، اصول فلسفۀ سیاسی اسلام را نیز آموخت. وی پس از چهار سال اقامت در نجف، به دستور آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای مبارزه با انحرافها و کج اندیشیها و عمل به فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر به ایران آمد و «جمعیت فداییان اسلام» را تشکیل داد.

اعدام انقلابی وابستگان استعماری و مزدوران فرهنگی و سیاسی دشمن، همانند: احمد کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزم آرا، حسین علاء و دکتر برجیس (پزشک یهودی فاسق و مبلغ بهائیت)، تلاش برای ملی کردن صنعت نفت، مخالفت با مجلس فرمایشی، جلوگیری از دفن رضاخان در ایران، حمایت از مردم فلسطین، آزاد کردن آیت الله کاشانی از زندان، مبارزه با بی حجابی، توسعۀ طرح اتحاد ملل اسلامی و.... از برنامه های گروه فداییان اسلام برای ایجاد حکومت اسلامی بود. او در سال 1329 ش اندیشه های حکومتی خویش را در قالب کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» منتشر کرد و در سال 1332ش به شهر پیامبران «بیت المقدس» سفر کرد و در کنگرۀ اسلامی نطقی حماسی را به زبان عربی ایراد نمود. شهید نواب صفوی در دی ماه 1326ش با خانم «نیره السادات احتشام رضوی» ازدواج کرد و طی 8 سال زندگی مشترک، دارای سه فرزند دختر شد که تولد فرزند سوم او پس از شهادتش بوده است.

این شهید بزرگوار بعد از عمری کوتاه؛ اما با برکت و سراسر حماسه و مبارزه، در 27 دی 1334 ش به همراه سه یار وفادارش: خلیل طهماسبی، مظفر ذوالقدر و سید محمد واحدی، به جرم دفاع از ارزشهای اسلامی، توسط رژیم خودکامۀ پهلوی به شهادت رسید. آنان به هنگام شهادت با لحنی دلنواز آیاتی از قرآن کریم را تلاوت نموده، بانگ اذان سر دادند و نزدیک طلوع فجر به آسمانیان پیوستند.

رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) در بیان ویژگیهای گروه فداییان اسلام و مجاهد شهید، نواب صفوی می فرماید: «آن وقتی را که خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاکباز به مشهد رسید، فراموش نمی کنم. در بین طلاب جوان حوزۀ مشهد، در آن مدرسه ای که ما بودیم، هیجان عجیبی پیدا شد. علت هم این بود که سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نواب صفوی، این جوان مؤمن روحانی، در همین مدرسه - که اتفاقاً اسم مدرسه، مدرسۀ نواب است - آمده و سخنرانی کرده و نماز جماعت اقامه نموده و غوغایی از شور و هیجان به وجود آورده بود که تأثیرات او بر روحیۀ طلاب در هنگام شهادتش محسوس بود. یکی از مدرسان بزرگ هم در درس اشاره ای کرده و یادی از این ها نموده بود.

جامعۀ آن وقت، از اهمیت این قیام غافل بود. اینها را به عنوان چند نفری که فقط بلدند گلوله ای از دهانۀ اسلحه ای خارج کنند و به سینۀ کسی بنشانند، معرفی می کردند. حتی بزرگان آن دستگاه جبار منحوس که خودشان مظهر اوباشگری و چاقوکشی و الواطی بودند و جزو افرادی به شمار می رفتند که ارزش نداشتند از آنها یاد شود، به عنوان یک انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمن صالح پاکباز مخلص و بی طمع و بی اعتنای به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوکش می گفتند! بعضی از مردم نیز همین طور می شناختند و باور می کردند و بعضیها هم باور نمی کردند و بعضی هم غافل بودند.

از مسئلۀ فداییان اسلام غفلت شد. اگرچه شاید آن زمان آمادگی هم نبود که بخواهند آنچه را که می گفتند - که همان حکومت اسلامی بود - بر سرِ پا کنند. برای این کار، یک حرکت عمومی در درازمدت لازم بود؛ لیکن سخن اینها در بین فریادها و عربده های مستانۀ دشمنانشان گم شد. اینها مردمانی بودند که «انهم فتیة امنوا بربّهم» واقعاً جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و از روی اخلاص، در راه حاکمیت معارف و احکام نورانی اسلام تلاش کردند و در مقابل ظلم و فساد ایستادند؛ ظلم و فساد خاندان پهلوی و وابستگی آنها به بیگانگان، این حرکت و نهضت را به وجود آورد. اصلاً قضیۀ اینها چنین بود که در جهت اسلامی شدن جامعه، مبارزه ضد استبدادی و ضد سلطنتی خودشان را آغاز کردند و متأسفانه در وسط کار، همه شان از بین رفتند. البته برای خود آنها خوب شد؛ چون به شهادت رسیدند و به مقام عالی شهادت دست یافتند؛ اما برای جامعه خسارتی بود. به هر حال، از آن تاریخ، چهل سال می گذرد. الان چهل سال است که از این قضیه گذشته است؛ اما بعد از چهل سال، شما ملاحظه می کنید که اسم این عزیزان، این طور در ملأ عام و علی رؤس الاشهاد آورده می شود؛ چون آرزوی آنها عملی شد و این ملت در این راه به حرکت در آمد و فداکاری و ایستادگی نمود و آن چهرۀ کفر و استکبار را نابود کرد.»[1]

ویژگی های تبلیغی شهید نواب صفوی

بیان ویژگیها و سجایای اخلاقی با خاطرات و مصداقهای مشخص، بهترین معیار برای شناختن یک مبلغ اسلامی است. وقتی سخن از شجاعت شهید نواب می شود، مصداق آن را می توان در خاطرات بزرگانی چون علامه جعفری(ره)، و نفوذ کلامش در گفتار رهبری(حفظه الله)، استعداد مرجعیت و توانایی علمی رهبر فداییان اسلام را در سخنان علامه امینی(ره)، و تهجد و عبادتش را در خاطرات آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی (ره)، و خطابۀ شورانگیزش را در مقالۀ استاد محمدرضا حکیمی به نظاره نشست.

در اینجا به برخی از ویژگی های تبلیغی شهید نواب صفوی اشاره می کنیم:

الف) سحر کلام و تسخیر دل ها

مبلغ موفق، می تواند علاوه بر ایمان راستین و راسخ، خود را به سلاح بیان و خطابه مجهز سازد و با کلمات شورانگیزش، دل مخاطب را تسخیر کند و منویات خود را به شایسته ترین وجه در قلب آنان جای دهد. رسول خدا(ص) می فرماید: «إِنَّ مِنَ الْبَیانِ لَسِحْرا[2]؛ یقیناً برخی سخن ها سحرآمیزند.» توانایی بیان و قدرت گفتار از موهبتهایی است که خداوند آن را ویژۀ انسان ساخته و فرموده است: «خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ» (الرحمن/ 3 -4) «انسان را آفرید و سخن گفتن را به وی آموخت.»

«فخر رازی» در تفسیر این آیه می گوید: بدان که نطق فضیلت بزرگی است؛ برای آنکه خداوند «عَلَّمَهُ الْبَیانَ» را بدون عطف آورده تا عطف بیان و تفسیر برای «خَلَقَ الْإِنسَانَ» باشد. خلقت ماهیت انسان وقتی محقق و کامل می شود که بیان داشته باشد. اگر «عَلَّمَهُ الْبَیانَ» را با عطف می آورد، مغایر «خَلَقَ الْإِنسَانَ» می شد؛ چون عطف، مغایرت را می رساند.[3]

به این جهت وقتی حضرت موسی(ع) برای هدایت فرعون و نجات بنی اسرائیل مأموریت یافت، اولین درخواست او از خداوند این بود که گره از زبانش بگشاید تا بتواند به خوبی سخن بگوید و سخنش در دلها بنشیند: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسرْ لِی أَمرِی وَ احْلُلْ عُقْدَۀ مِّن لِّسَانِی یفْقَهُوا قَوْلِی طه/ 34؛ «پروردگارا! سینه ام را بگشا! کارم را آسان نما! گره از زبانم باز کن تا مردم سخنان مرا بفهمند.»

شهید نواب از مبلغان موفقی بود که باورهای خود را با هنر بیان به مخاطبین منقل نموده، آنها را شیفته و مجذوب خود می کرد. وی همانند یک کیمیاگر ماهر در برخورد با افراد، مس وجودشان را به طلا تبدیل می کرد. بیان، حقیقت، افتادگی و یکرنگی اش، حالت خاصی داشت. هرچه می گفت، خود عمل می کرد. قاتل زنگنه (وزیر فرهنگ)[4] انگیزه اش دینی نبود. وقتی به زندان رفت و با مرحوم نواب برخورد کرد، جزء فداییان اسلام شد. هر کس با نواب می نشست، اگر به حرفهایش گوش می داد، تحت تأثیر قرار گرفته، واقعاً یک فدایی می شد. با اینکه برای شهید نواب، زندانبانهای خشن و بد اخلاقی گذاشته بودند؛ اما رفتار و کردار او، خصوصاً مناجات، نمازشب و دایم الذکر بودنش به گونه ای بود که حتی آنها برای او دلسوزی می کردند.[5]

حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) در مورد تأثیر سخنان پرشور و استدلالی شهید نواب صفوی می فرماید: «باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیلۀ نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین جرقه ها را نواب در دلها روشن کرد. سخنرانی نواب یک سخنرانی معمولی نبود. بلند می شد و می ایستاد و با شعار کوبنده شروع به صحبت می کرد. من محو نواب شده بودم. خودم را از لابلای جمعیت به نزدیکش رسانده بودم و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم و او هم بنا کرد به شاه و دستگاه های انگلیس و اینها بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام باید زنده شود. اسلام باید حکومت کند و این کسانی که در رأس کار هستند، دروغ می گویند. اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها در من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس می کردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم.»[6]

ب) منطق و استدلال محکم

نبوغ شهید نواب صفوی تنها در میدان مبارزه و ایجاد حماسۀ رزمی و فن بیان نبود؛ بلکه منطق و استدلال او نیز در اوج بود. وی با داشتن ایمانی عمیق، اخلاصی کامل و نیتی پاک، چون دهان به سخن گفتن می گشود، همه را تحت تأثیر قرار می داد و استدلالهایش تحولی عمیق در فکر و اندیشه ها ایجاد می کرد.

شهید نواب در سال 1332 ش در جلسات شش روزۀ کنگرۀ عظیم اسلامی در بیت المقدس شرکت کرد و با سخنرانی شورانگیز خود - که بینش وسیع، حرارت ایمان و کمال اخلاص او را نشان می داد - موجی عظیم ایجاد کرد و دفاع از سرزمین مقدس فلسطین را یک آرمان سرنوشت ساز برای مسلمانان جهان معرفی نمود. از آن پس، طبق دعوت جمعی از مسلمانان بیدار مصر، به آن کشور مسافرت کرد و با سخنرانی خود چنان غوغایی ایجاد کرد که به یکی از چهره های معروف آن روز تبدیل شد و تمام خبرگزاریها و روزنامه های معروف، عظمت روح، شور ایمان و قدرت منطق او را مورد ستایش و تحسین قرار دادند.

یکی از مهم ترین نشانه های تفکر عمیق و افکار بلند او، تهیۀ برنامه حکومت اسلامی و نشر آن در قالب جزواتی در سخت ترین دوران حکومت پهلوی بود.[7]

وقتی شهید نواب در آبادان مغالطه های «کسروی» را افشا کرد و در وسط خیابان زند[8] بر بالای چهارپایه ای، از فریبکاری و قانون گریزی کسروی و دولتیان گفت، سخنان منطقی و انقلابی اش که جان مردم را تسخیر کرده و به دلهایشان نشسته بود، شهربانی را به وحشت انداخت. مردمِ تشنۀ سخنانش التماس کردند تا در مسجد نو و حسینیۀ بزرگ و معروف آبادان منبر برود.[9]

ج) خطابه های حماسی و توحیدی

استاد محمدرضا حکیمی می نویسد: سید مجتبی نواب صفوی یکی از عزیزترین چهره های فداکار تاریخ اسلام بود؛ در نیم سدۀ اخیر. در کنار او که قرار می گرفتی و سخنان آتشین  به معنای واقعی کلمه، آتشین  او را که می شنیدی، چنان تصور می کردی که در کنار یکی از مؤمن ترین و خروشنده ترین مردان صدر اسلام قرار داری؛ مردان همدم پیامبر(ص) و علی(ع). مردانی هم ردۀ مقداد و ابوذر و....

نواب، مجسمه ای بود از حقیقت و ایمان، و غیرت اسلامی و شور انقلابی. نواب چنان بود که می گفتی همۀ نویدهای دینی را به چشم دیده است و همۀ امور معنوی را تجربه کرده است. هیچ گاه فراموش نمی کنم روزی را که او هنگام سفر به مشهد، برای بازدید طلاب مدرسۀ نواب، به آن مدرسه آمد. روزی ویژه بود. مردم آگاه شده بودند که رهبر فداییان اسلام به مدرسۀ ما می آید. آمدند و ازدحامی بزرگ برپا شد. رهبر فداییان در میان یاران با صلابت و مؤمن خود به مدرسه آمد، و پس از اندکی، در کنار پایۀ طاق بلند جلوی مدرس، رو به قبله، به پا ایستاد و به دیوار تکیه داد و شروع به سخن گفتن کرد. سخن او در توحید بود و توجه به ذات الهی.

چنان کلمات شورانگیز او جان شنونده را مسخّر می کرد که باورها، همه را در برابر انسان مشهود می ساخت و چنان از حتمیت آفریدگار عالم، خدای آغازها و انجامها، سخن می گفت که گویی انسان خدا را می دید! در میان جوی اثیری[10] که از شعاع معنویت خود او پدیدار گشته بود، آن سخنان به پایان رسید و نواب نشست. پس از لحظاتی عازم بازگشت شد. از کنار حجره های مدرسه به راه افتاد. با همه خداحافظی می کرد و معانقه.... و هنگامی که به ضلع شمال غربی مدرسه رسید، اذان گفتند. او نیز با صدای گیرای خود اذان گفت. سپس، روی زمین به نماز ظهر ایستاد. چند صف نیز پشت سر او ایستادند و اقتدا کردند... در نماز حالتی عجیب داشت. ذکر رکوع و سجده و کلمات تشهدش را می شنیدم. خیال می کردی یکی از پیامبران است که نماز می خواند. لرزه ای که به هنگام ادای کلمات نماز بر اندام مردانه اش می افتاد، و شور استخوان سوزی که در درون جانش می توفید، و تجسم معنوی حالت انگیزی که در سیمای قدیس وارش پدیدار می گشت، تو را برای لحظاتی از عالم ماده و ابعاد بیرون می برد...

نماز تمام شد، دوباره به راه افتاد. با مردم صمیمانه خداحافظی می کرد. دم در مدرسه رسید. از پله هایی که مدرسه را به خیابان نادری وصل می کرد، بالا رفت. انبوه جمعیت، از جمله طلاب، گرداگرد او و در راهرو مدرسه موج می زدند. همین گونه که رو به خیابان و پشت به مدرسه از پله ها بالا می رفت، برگشت و این جمله را گفت: «نُوّابِ خاص امام زمان(عج) باشید!» طلاب را با این تعبیر، به عظمت راه و کاری که دارند، بیش تر متوجه ساخت. سپس از پلۀ دیگری، باز چهرۀ ملکوتی خود را برگرداند و رو به طلاب و مردم چنین گفت: «در تهجدها دعا کنید!» اصل را بر این نهاد که همه، حتماً همه، اهل تهجدند، پس در تهجدها دعا کنند. و این نکتۀ تربیتی و سازندۀ دیگری بود.

در آن سفر، نه روز در مشهد بود. آخرین شب، شب شنبه بود. در آن ایام، حرم مطهر را چند ساعتی در اواخر شب می بستند. او خواسته بود تا آن شب شنبه - آخرین شبی که در مشهد بود - ترتیبی بدهند که بتواند تا صبح در حرم بماند. چنین کردند و آن شب تا صبح در حرم ماند و به عبادت و تهجد پرداخت.[11]

آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی(ره) می گوید: شهید نواب صفوی، مردی رزمنده، مؤمن و متدین بود. نخستین بار از نزدیک در قم با او آشنا شدم. آن روز برای زیارت حضرت معصومه(ع) آمده بود. از طرف تولیت آستانۀ مقدسۀ حضرت معصومه(ع) جوسازی نامطلوبی شده بود تا ایشان نتواند سخنرانی کند. منبر و بلندگوها را برداشته بودند و برای جلوگیری از سخنرانی و ایجاد مزاحمت برای او، تحرکاتی به چشم می خورد. آن مرد آهنین اراده، در چنین فضایی، با همراهانش وارد شد، روی دوش هوادارانش بالا رفت، آستینها را بالا زد و خطابه را شروع کرد. خطابه ای بسیار پر شور و آتشین و غرّا. با وجود آنکه بلندگو در اختیار نداشت، صدایش تا صحن کوچک هم می رسید. به یاد دارم که با نهایت رشادت سخن می گفت.[12]

د) حرکت در خط مرجعیت

شهید نواب تمام حرکتهای خود را با تبعیت از مراجع انجام می داد. مراجعی چون آیات الهی، سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری و بخشی از علمای طراز دوم حوزۀ علمیه و اکثریتی از فضلا و طلاب از اقدامات فداییان اسلام در مبارزه با رژیم و سلطۀ ایادی استعمار، پشتیبانی می کردند.

بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، هرگز با شهید نواب مخالفتی علنی یا مخفی نکرد و حتی در مورد محاکمه و صدور حکم اعدام ایشان و یارانش، طبق شهادت شخصیتهای برجستۀ آن دوران و بعضی از اعضای خاندان ایشان، نزد آیت الله بروجردی وساطت و اقدام نمود.[13]

وقتی شهید نواب برای مقابله با کسروی می خواست به ایران بیاید، هزینۀ سفر او را آیت الله سید محمود شاهرودی و علامه شیخ عبدالحسین امینی پرداختند. حتی آیت الله شهید، حاج سید اسدالله مدنی هزینۀ ازدواج خود را برای خرج سفر به نواب داد.[14]

آیت الله سیدحسین بدلا، دربارۀ حمایت مراجع تقلید از فداییان اسلام می گوید: آیت الله العظمی صدر و آیت الله العظمی سید محمدتقی خوانساری - که از بزرگ ترین مراجع آن عصر بودند - فعالیتهای آن ها را کاملاً تأیید می کردند.... بنده خودم شاهد بودم که آیت الله العظمی خوانساری از این جمعیت حمایت و طرفداری می کرد.[15]

ه) مناجاتهای عاشقانه

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمبه وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم

شهید نواب چنان در محبت الهی غرق بود که تمام علایق ظاهری را به هیچ می انگاشت و فداکاری در راه حق را شیرین ترین سرمایۀ خود می دانست و حقیقتاً طعم لذتهای معنوی و حلاوت محبت الهی را چشیده بود. او مصداق بارز این کلام مولایش امام سجاد(ع) بود که در مناجات نهم از مناجات خمس عشر خود می فرماید: «مَن ذَا الَّذی ذاقَ حَلاوَة مَحَبَّتِک فَرامَ مِنک بَدَلًا، ومَن ذَا الَّذی آنَسَ بِقُربِک فَابتَغی عَنک حِوَلًا؛[16] خدایا! کیست آن که شیرینی محبتت را چشید، پس به جای تو دیگری را برگزید؟ و کیست آن که با مقام قرب تو انس یافت، پس مایل به روی برتافتن از تو شد؟»

شهید نواب در بخشی از وصیتنامۀ خود، چنین مناجات می کند: «آه از این غیبت طولانی! آه برادران! من دیدم و دیدۀ هر عاقلی می بیند که محبت خدا از هر محبتی شیرین تر و اطاعت فرمانش از اطاعت شیطان و شهوت و نفس گرامی تر و پرهیز از عذاب آیندۀ جاویدی که انبیا برای بدکاران وعده کرده اند، از پرهیز معصیتهای زودگذر دنیا عاقلانه تر و امید به رحمت و نعمت و لذت الهیِ حتمی و بی آلام بهشت از امید به ذلّت فانی و خیالی احتمالی دنیا پابرجاتر و استوارتر می باشد و گردانیدن عنان وفا و عاطفه و محبت و غیرت به سوی آفرینندۀ عزیز و وفا و غیرت و محبت، نزدیک تر و صحیح تر و به حق و به جا بوده و پروانۀ شمع محبت او گردیدن و در راهش سوختن و به دریای رحمت و لطفش پیوستن، سعادتی است که در زیر آسمان علم و عقل و وجود شهیرش فوق هر عنقا و همایی است که در خاطرها خطور کند و در تصور اندیشه کنندگان بگنجد... الحقنا الله بالحسین و جده و امه و ابیه و اخیه و ولده، آمین الله العالمین.»[17]

آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی(ره) می گوید: او شبها به عبادت بر می خاست و با خدای خویش راز و نیاز خاصی داشت. بعضی شبها دو ساعت تمام در رکوع و سجده به سر می برد.[18]

و) زهد و ساده زیستی

از عوامل موفقیتهای تبلیغی نواب صفوی، اجتناب او از علاقه به دنیاپرستی و میل به زرق و برق آن بود. ایشان هرگز به مال و منال دنیا دل نبست و در زهد و تقوا چنان بود که ریاستهای فریب دهنده و ثروتهای دلربا را به دیدۀ حقارت می نگریست.

شبی کسی سی هزار تومان پول برای او برد. آن روزها می شد با سی هزار تومان چند خانه تهیه کرد. به او گفته بود که این سی هزار تومان نه خمس است، نه سهم امام و نه از دیگر وجوهات شرعیه و او می تواند با آن خانه ای برای خود بخرد و از اجاره نشینی خلاص شود. مرحوم نواب گفته بود: اگر این پول را با چنین شرطی می دهید، نمی پذیرم؛ اما اگر آزادم می گذارید، می پذیرم. آنهایی که پول را آورده بودند، چون اصرار نواب را دیدند، شرطش را پذیرفتند و پول را دادند و رفتند. شهید نواب آن پول را در راستای اهداف اسلامی و تبلیغی و یاری به محرومان مصرف کرد.[19]

ایشان در دفاع از خود در مقابل تهمتهای ناروای دنیاطلبی و ریاست خواهی می گوید: بیایید دنیای مرا ببینید! بیایید به دولاب و ببینید که از دنیای شما دنیا خواهان به چه اندازه قناعت کرده ام و حساب کنید که زندگانی من و جناب آقای واحدی و جناب آقای طهماسبی که هر سه نفر با خانواده های خود در یک خانۀ اجاره ای چهار اتاقی که ماهی پنجاه تومان اجارۀ آن را برادران وفادار دولاب می دهند، چگونه و با چه مقدار اثاثیه و زندگی؛ با کمال سربلندی و عزت و بی اعتنایی به تمام سلاطین و ثروتمندان دنیا به سر می بریم.[20]

رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) بارها از اعضای فداییان اسلام به عنوان جوانان مؤمن صالح پاکباز مخلص و بی طمع و بی اعتنای به دنیا و زخارف آن، یاد کرده و تجلیل نموده اند.[21]

ز) گریز از ریاست های دل فریب

در فرهنگ اسلامی ریاست فقط برای احیای مکتب اسلام و احقاق حقوق مسلمانان جایز است؛ وگرنه برای دین و دنیای انسان خطرناک تر از حیوان درّنده خواهد بود. امام رضا(ع) می فرماید: «مَا ذِئْبَانِ ضَارِیانِ فِی غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعاؤُهَا بأَضَرَّ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِّئَاسَة؛[22] دو گرگ وحشی در گلۀ گوسفندی که چوپانهایش از آن جدا شده اند، پر ضررتر نیستند از ریاست در دین مسلمان.»

یک مبلغ انقلابی، نه تنها نقشه های دشمن را رصد کرده و به عمق آن پی می برد؛ بلکه از ریاستهای ظاهری و فریبنده نیز فاصله می گیرد. شهید نواب هرگز تشنۀ ریاست و قدرت نبود؛ چراکه امام صادق(ع) می فرماید: «من طَلَبَ الرِّئَاسَةَ هَلَک؛[23] کسی که طالب ریاست باشد، هلاک می شود.»

اندکی پس از کودتای 28 مرداد و صدور اعلامیۀ فدائیان اسلام علیه دولت کودتا، زاهدی پذیرش وزارت فرهنگ را به نواب پیشنهاد کرد؛ اما با مخالفت شدید وی مواجه شد.[24] دکتر سید حسن امامی، امام جمعۀ موقت تهران، پس از بازگشت نواب از سفر کشورهای اسلامی، از سوی شاه به دیدار نواب رفت و ضمن ابلاغ پیغام شاه، گفت که به خاطر تجلیل از فضل و کمالات نواب صفوی، شاه تولیت آستان قدس رضوی(ع) را به وی تفویض می کند و اختیار می دهد تا نواب درآمد آنجا را با نظر خود به مصارف شرعیه برساند و از حمایت کامل شاه نیز برخوردار خواهد بود، مشروط بر اینکه در کار سیاست مملکت هیچ مداخله ای نداشته و از اسلام خواهی دست بردارد، و چند پیشنهاد فریبندۀ دیگر شاه را نیز مطرح کرد؛ اما در برابر این پیشنهادات شیطانی، نواب به شدت برآشفت.[25]

پی نوشت ها:

[1] بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در خطبه های نمازجمعه تهران، 28 /10/ 1375.

[2] الامالی، شیخ صدوق، نشر کتابچی، تهران، 1376ش، ص 620.

[3] مفاتیح الغیب، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420ق، ج 22، ص 46.

[4] دکتر عبدالحمید زنگنه، وزیر فرهنگ کابینه رزم آراء و رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران.

[5] سربداران بیدار، مجدالدین معلمی، اداره کل پژوهش مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، قم، ص 170؛ به نقل از: تاریخ شفاهی انقلاب ایران، ص 295.

[6] هفته نامه رائحه ظهور، ش 27.

[7] روزنامه رسالت، بهمن 1379.

[8] خیابان اصلی و پر جمعیت آن روز آبادان.

[9] سربداران بیدار، ص 23.

[10] اثیر، عنصری است غیر مادی و با قدرت و سرعتی که در ذات آن وجود دارد، می تواند در هر یک از مواد یا عناصر مادی نفوذ کند و قدرت حیات آنها را اداره و کنترل نماید. اصولاً اثیر رابطی است غیر مادی بین نیروی خلقت و موجودات عالم که در تمام عناصر و اشیاء و اجسام اثر می گذارد و باعث ادامه حیات هر شیء یا تکامل آن می گردد.

[11] ماهنامه معارف، دی ماه سال 1389، ش 81؛ هفته نامه شهرآرا، ش 84 – 26، دی 92، ص 6.

[12] سایت رجا نیوز، چهارشنبه 27 دی 1391، خاطرات آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی(ره).

[13] سایت تاریخ ایرانی، در گفتگو با استاد سیدهادی خسروشاهی.

[14] سربداران بیدار، ص22 به نقل از: فداییان اسلام، تاریخ، اندیشه و عملکرد، صص 37 - 38.

[15] رویکرد مراجع و علما به حرکت فداییان اسلام، پروین قائمی، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فداییان اسلام، ص 64.

[16] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 94، ص 148.

[17] سایت تاریخ ایرانی، وصیتنامه شهید نواب صفوی، در تاریخ جمادی الاولی 1374ق/ 29 دی ماه 1333ش؛ به نقل از: جمعیت فدائیان اسلام، احمد گل محمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1382ش.

[18] سایت رجا نیوز، چهارشنبه 27 دی 1391.

[19] همان.

[20] سایت تاریخ ایرانی، اعلامیه نواب صفوی در اسفند 1332.

[21] بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در خطبه های نمازجمعه تهران، 28 /دی/ 1375.

[22] الکافی، کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407 ق، ج 2، ص 297.

[23] همان.

[24] انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عمید زنجانی، نشر کتاب سیاسی، تهران، 1376ش، ص 425.

[25] مجله پیام انقلاب، گفتاری درباره نواب صفوی، حجت الاسلام لواسانی، ش 24، 27 دی 1359.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان