دولت پهلوی بین سالهای 1304 تا 1307خ/ 1925 تا 1928م قوانین معینی برای استفاده از لباس متحدالشکل (یونیفرم) در ایران اعمال کرد.
این دولت در جریان تاسیس نهادهای رسمی، نظیر خدمت سربازی، مدارس مدرن اجباری، ادارات دولتی، بیمارستانهای جدید، نظام پیشاهنگی و... لباس متحدالشکل را نیز که اصالتا منحصر به ساختار ارتش بود به سرتاسر جامعه شهروندی گسترش داد و نهایتا در سال 1307 با تصویب «قانون متحدالشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله مملکت» به آن رسمیت عام بخشید.
اعمال این قانون یکی از کلیدیترین دستورات در ساخت سیاسی دولت پهلوی بود؛ نماد ملموس توانایی گسترده و عظیم ساختار سیاسی در شکل دادن به کنشهای بدنی و رفتاری در ابعاد کلان و در متن زندگی روزمره. یونیفرم پیشتر در ارتش و در لباس نظامی درباریان قاجار هم وجود داشت، اما با کارکردی بسیار متفاوت.
یونیفرم نظامی رجال قاجار نمادی پرجلوه از شکوه سلطنت بود، حال آنکه در عصر پهلوی به نماد نظم و اقتدار دولت مدرن بدل شد.
لباس و کلاه متحدالشکل دستوری
دولت رضاشاه چگونه از نظام پوشاک متحدالشکل برای ساخت هویت ملی مدرن ایرانی مدد گرفت؟ رضاشاه سخت تمایل داشت ایرانیان را به جمعیتی از شهروندان مدرن «تغییر صورت» دهد که بازتاب فرآیند خلق نظم نوین باشند. یونیفرم نوعی «سبک زندگی» را برمیساخت که خوی نظامی داشت، مظهر پویایی مدرنیته بود، واجد زیباشناسی مدرن و نیز بازتاب یک دولت ملت وفادار، معتقد و متعهد به ایدئولوژی حاکم بود.
یکی از مراحل فرآیند خلق این هویت ملی نوین زدودن تمامی دیگر هویتهای پیشین بود؛ فرآیند استانداردسازی باید همه دیگر سبکهای پوشاکی متاثر از طبقه، مذهب، جغرافیا و فرهنگ را میزدود که تکثر آن شاخصه ایران پیش از عصر پهلوی بود؛ سیاستی که بهموازات سرکوب قومیتها و استانداردسازی زبان دنبال میشد. به این گونه در دوران پهلوی اول، شیوه لباس پوشیدن بیش از پیش به کنشی سیاسی بدل شد.
پژوهش حاضر قصد دارد با تحلیل محتوای کیفی متون تاریخی این دوران، به شناخت ابعاد سیاسی اجتماعی و زیباشناختی نظام پوشاک متحدالشکل نائل آید. هدف این نوشتار روشنشدن کارکردهای لباس متحدالشکل از نظر دولت پهلوی اول در ارائه چهرهای مدرن و منضبط از ملت ایران است.
از آنجا که اینگونه قواعد دستوری در پوشاک امروز نیز مبنای مناقشات عمده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، تبیین کارکردهای آن در تاریخ معاصر ضروری به نظر میرسد.
پیشینه لباس متحدالشکل پیش از دوران پهلوی
در کاریکاتوری از روزنامه شکوفه در سال 1332ق، تقابل دو ریختار مجسم شده است: نظم در برابر بینظمی؛ قانونمندی در برابر آشفتگی؛ سوژههای مطیع و همسان در برابر جمعیتی ناسازگار. این کاریکاتور تصویرگر تقابل جامعه سنتی و مدرن است؛ جامعهای که در آن ازدحام جای خود را به کثرت رویتپذیر، شمارشپذیر و قابل کنترل میدهد.
سیاستهای دولت پهلوی در خلأیی تاریخی به وقوع نپیوست. بسیاری از سیاستهای دولت، از جمله الگوهای یکسانسازی شکل کلاه و لباس و اهداف ملیگرایانهای که الهامبخش خلق «بدن» ملی بود، در اقدامات ترقیطلبانه عباسمیرزا و سپس اندیشههای آزادیخواهانه عصر مشروطه ریشه داشت.
نظام پوشاک متحدالشکل اولین بار در دوران ولایتعهدی عباسمیرزا در ارتش اعمال شد. عباسمیرزا به کمک روسها و سپس فرانسویها و انگلیسیها، قوای نظامی مدرنی به نام «نظام جدید» تاسیس کرد که بنا بود سربازان آن دیگر وابستگی قومی و قبیلگی نداشته باشند، و دارای حقوق ثابت، سلسلهمراتب فرماندهی، یونیفرم و درجات نظامی به همراه نظم و انضباط ارتشهای اروپایی باشند.
به این ترتیب هدف این نظام جدید نه تنها همسانسازی ظاهر سربازان و پیادهسازی نظم خوشمنظر ارتشهای اروپایی و عثمانی در ایران، بلکه همسانسازی «هویت» سربازان بود، که فرآیند زدودن احساسات قومی و قبیلهای و القای احساس تعلق به یک نظام مدرن منضبط و کنترل شده دولتی به این منظور صورت میگرفت.
پوشاک متحدالشکل نظامی دوران عباسمیرزا در ابتدا اقتباسی سطحی از پوشاک نظامی فرانسوی و سپس انگلیسی بود، که در واقع تنها عنصر اروپایی آن کت بود، و مابقی آن همان شلوار گشاد و کلاه پوست برهای ایرانی.
این تلفیق سیاستمدارانه سبب میشد کمترین اعتراض و شبهه را در میان علما و نیز خود سربازان برانگیزد، و چنین وانمود شود که وجهی دیگر از لباس سنتی ایرانی است؛ چرا که مهمترین بهانه مخالفت با این لباس مساله تشبه به اروپاییان بود، و اینکه به اقتباس شیوه زندگی آنان منجر شود.
اما واقعیت این است که انگیزه عباسمیرزا اساسا تشبه به ارتشهای اروپایی بود، و یونیفرم اروپایی ابزاری برای «پوشانیدن شکاف فزاینده مادی میان ایران و جهان خارج»؛ یونیفرم، ارتش را همسان و منظم جلوه میداد، تمیز و خوشمنظر بود، و مهمتر از همه اروپاییمآب.
اما عباسمیرزا و طرفدارانش مصرانه وانمود کردند که اصولا تشبهی در کار نیست و حتی این نظام پوشاک را به سربازان ایران باستان نسبت دادند. بدینگونه، اصلاحات لباس نظامی بازتاب ملغمهای از تمایلات غربگرایانه، باستانگرایانه، ملیگرایانه و فرامذهبی دولت عباسمیرزا بود.
اصلاحات لباس نظامی در دوران محمد شاه قاجار نیز ادامه یافت. تا این دوران، شکل یونیفرم نظامی برحسب حضور مستشاران کشورهایی که به کارِ آموزش نظامیان گماشته میشدند، یعنی روسیه، فرانسه و انگلستان، انتخاب میشد.
با آغاز سلطنت ناصرالدین شاه بهتدریج عناصری از پوشاک نظامی آلمانی (پروسی)، اتریشی و سوئدی نیز به این شیوه افزوده شد و شمایل پوشاک نظامی ایران بیش از پیش پیچیده شد. لشکریان ظلالسلطان در اصفهان «یونیفرم پروسی» میپوشیدند؛ هنگهای معروف به «قزاقهای ایرانی» در تهران «یونیفرم روسی» و نفرات پلیس جنوب ایران یونیفرم انگلیسی میپوشیدند.
این واقعیت خود گواه این است که یونیفرم برای رجال قاجار بیش از اینکه نشاندهنده تبعیت از یک سیستم نظامی واقعی باشد، جنبه تفننی داشت. شاه و رجال آشکارا «دوست داشتند در یونیفرم نظامی اروپایی با انواع درجات و نشانهای مشعشع عکس بردارند»؛ لباس و نشانهایی که ربطی به جایگاه نظامی واقعی آنان نداشت، بلکه بیشتر بازنمایی همان شکوه اشرافی بود در هیاتی مدرن.
این یونیفرمهای پر از ملیلهدوزی و بُرودریدوزیِ جواهرنشان و نقرهنشان، در شکوه و تجملات با پوشاک سنتی دربار برابری میکرد و دستکم تا زمان سازماندهی نوین ارتش و اعمال قانون اتحاد شکل پوشاک در دوران پهلوی، یونیفرم نظامی در ایران این خصلت بازنمودی صرف را حفظ کرد.
نقش سربازان نظام نقشی نمایشی بود؛ ایماژی مدرن برای به تصویرکشیدن قدرت و پرستیژ شاه و دولت وی. سربازان فقط هنگام رژههای رسمی یونیفرم تمیز و کامل میگرفتند و بلافاصله پس از اتمام مراسم آن را به انبار سربازخانهها پس میدادند.
هرچند حتی اگر لباس کامل هم داشتند چندان مایل نبودند به دشواری آن تن دهند، چرا که به فرم مقید این پوشاک تنگ و بدنمحورِ اروپایی عادت نداشتند و این مساله حتی درباره خود رجال و فرماندهان نیز مصداق داشت.
در ابتدای دهه 1290ق/ 1870م، میرزا حسینخان سپهسالار، صدراعظم، اصلاحات قابلتوجهی در یونیفرم نظامی صورت داد؛ شلوار گشاد سنتی را به شلوار تنگ اروپایی، و کلاه دراز را به کلاه کوتاه مبدل کرد و با اقتباس از نوعی کت نظامی فرانسوی در سده نوزدهم، کت نظامی «سرداری» را باب کرد.
اما مهمتر از همه این بود که اصلاحات سپهسالار در لباس نظام، در همان زمان بهسرعت به لباس غیرنظامی مردان نیز گسترش یافت، و به قول عبدالله مستوفی «اصلاحاتی بود که در جهت متحدالشکل کردن مردم آن دوران انجام شد.»
به این ترتیب بهواسطه اصلاحات سپهسالار، که حدود 60 سال پس از اصلاحات پوشاکی عباسمیرزا، اما در همان راستا به وقوع پیوست، تیپ نظامی و غیرنظامی مردان ایرانی متحدالشکلتر و به طور چشمگیری به تیپ اروپایی نزدیکتر شد.
در همان سالها، برای اولین بار در ایران، برخی نهادهای غیرنظامی نظیر نهادهای آموزشی، اداری و خدماتی نیز مثل زندانها، مدارس جدید و ادارات دولتی جدیدی مثل تلگراف و پست که غالبا تحت نظارت هیاتهای خارجی بودند، هر یک یونیفرم منحصر به خود را پوشیدند.
بینظمی در ساختار لباس نظام همچنان تا دوران احمدشاه قاجار حاکم بود. شخص احمد شاه بهواسطه اقامت ممتد در اروپا و نشست و برخاست با شاهان و ولیعهدان اروپایی تمایل داشت مثل شاهان کل دنیا لباس نظامی بر تن کند.
پیش از وی، ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه نیز در سفرهایشان به اروپا، در دیدار با مقامات رسمی، لباس نظامی اروپایی میپوشیدند و این شیوه بخشی از مشکل تفاوت لباس ایرانی و اروپایی و تناقضات فرهنگی ناشی از آن را در دیدارهای خارجی آنان حل میکرد.
اما تا پایان عصر قاجار عناصر لباس نظامی اروپایی مثل کت، شلوار تنگ، پالتو و... به استثنای کلاه تا حدودی به لباس غیرنظامی مردان شهری بسط پیدا کرده و سر و وضعی نسبتا متحدالشکل بهآنها بخشیده بود.
دولت پهلوی اول در باب ضرورت استعمال یونیفرم در مدارس بسیار سختگیر بود؛ نهتنها دانشآموزان بلکه معلمان نیز ملزم به پوشیدن لباس یک شکل بودند. هدف از اعمال این رویه در مدارس به روشنی از بخشنامههای رسمی وزارت معارف هویداست:
همسانی اجتماعی، اعمال نظم و انضباط دستوری و خوگرفتن به ریختاری که بنا بود در افراد درونی شود. در متحدالمالی از وزارت معارف به تمامی ایالات به تاریخ 25/ 9/ 1314 میخوانیم:
بلااستثنا دختران دبستانها و دبیرستانها [لباس]متحدالشکل که دستور آن داده شده مرتب بپوشند، بهطوری که دختران اغنیا را بر فقرا هیچگونه مجال تفاخر و خودفروشی نماند و همه بهسادگی و نظافت و پاکیزگی عادت و خو نمایند.
در مدرسه و خانه و کوچه و همهجا با همان لباس، که از روی کمال حجب و حیا و منتهای سلیقه انتخاب شده است، حرکت نمایند.
از این بخشنامه معلوم میشود که دولت تاکید داشت در یونیفورم مدارس علاوه بر وجه زیباشناختی، مقتضیات عرفی نیز در باب حجب و حیای دختران رعایت شود و دستکم به لحاظ نظری، نوعی یکسانی اجتماعی و عدم نمایش تکثر طبقاتی رواج یابد.
در واقع هدف از تشویق به پوشیدن این لباس در تمامی اوقات و در همهجا این بود که آداب ملازم آن از کودکی به بخشی از هویت دانشآموز بدل شود.
مدرسه اولین مرحله اجتماعیشدن افراد پس از ترک خانواده و ورود به جهان بیرونی است و به همین دلیل بهترین مکان برای القای هنجارها و ارزشهای پنهان و آشکار اجتماعی به ذهن افراد است. به بیان برایان مکوی، «در مدرسه سوبژکتیویتهای ساخته میشود که اهمیت اجتماعی همنوایی را میآموزد و علاوه بر دانش آکادمیک، مقادیر زیادی رفتارهای انضباطی را جذب میکند تا پس از آن بتواند در ساختارهای اجتماعی اقتصادی کنترل شده کارکرد داشته باشد.»
یونیفورم مدارس قرار بود نقش مهمی در پروژههای سیاسی دولت پهلوی ایفا کند. در مکتبخانههای قدیم، کودکان در میان جماعتی که تفاوتگذاریهایشان چندان مهم نبود رها میشدند؛ در ساختاری پرازدحام و ناآرام که بیشتر مکانی برای گذران اوقات کودک در طول روز بود تا آموزش نظاممند وی.
اما در مدارس نوین، همانند ارتش، فرد در نظام شبکهبندی تاکتیکی دقیقی جای داده میشد که تکتک افراد آن قابل رویت، نظارت و تربیت بودند. مدرسه اولین فاز متحدالشکل شدن شهروندان در دوران پهلوی بود که شباهت بسیاری با نهادهای نظامی داشت.
در زمان رضاشاه حتی تعلیمات نظامی نیز جزو برنامههای اجباری آموزشی در دبیرستانها بود و این مصداق گویایی از ایدئولوژی دولت رضاشاهی بود که در لباس مجسم میشد.
نتیجهگیری
اعمال نظام پوشاک متحدالشکل یکی از کنشهای سیاسی بهشدت رادیکال دولت پهلوی بود که جامعه را دستخوش تغییر ریختاری سریع و جبری کرد. فرآیند اعمال لباس متحدالشکل بهسرعت در نظام ارتش، پادگانها و سپس نهادهای نوینی نظیر مدارس، بیمارستانها، کارخانهها و ادارات دوران پهلوی اجرا شد و در آخرین مرحله با تصویب قانون لباس متحدالشکل به کل جمعیت مردان تسری یافت.
یونیفرم ظرف چند سال ریختی همسان، منضبط و مدرن به کل کشور داد. این نظام پوشاک برای دولت پهلوی بیش از هر چیز بر سلسلهمراتب، طبقهبندی و استانداردسازی گروههای اجتماعی دلالت داشت؛ ابزاری بود برای اعمال قدرت و کنترل انضباطی، واژگون ساختن هویتهای متکثر از پیش موجود، زیر نظر داشتن تکتک شهروندان ملت نوین و نیز القای شیوههای رفتاری و سلوک متحدالشکل.
لباس متحدالشکل رابطهای انضباطی میان فرد و ساختار سیاسی به وجود میآورد و آشکارترین نظام پوشاکی بود که نشان میداد آنچه مردم میپوشند تنها مساله انتخاب فردی نیست، بلکه به لحاظ سیاسی هدایتشده است و فرد یونیفرمپوش، خواسته یا ناخواسته، درحال ایفای نقش خود در پروژههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نظام حاکم است.
مهمترین ابزار دولت برای اعمال چنین طرح گستردهای رمزگان «قانون» و نگاه خُردبین بازرسان بود که به مدد آن با شیوههای «کنترل» و «تنبیه» تکتک افراد، سازوکاری از قدرت را سازمان داد که به آن امکان میداد جزئیترین حرکات این ماشین وسیع را زیر نظر داشته باشد.
اما قانون مدرن تنها ابزار دولت در پیشبرد این فرآیند نبود، بلکه ابزارهای کارآمد دیگرش فنون تشویق، طبیعیسازی و درونیسازی این ریختار نوین بود.
رویکرد ملیگرایانه قدرت در این دوران، با حذف تمامی اشکال لباس قدیمی، هویت جسمانی نوینی تعریف میکرد که فراتر از هرگونه دلالت مذهبی، قومیتی، منطقهای و طبقاتی قرار میگرفت و اساس شکلدهی به این هویت نوین مستثنیکردن این «دیگری»ها بود.
در این جریان، فرد روستایی یا عشایر طرد، و در فرآیندی از آموزش و تمرین و عادت به «سرباز» یا «شهروند» نوین بدل میشد. لباس متحدالشکل میتوانست وحدت و احساس تعلق را در میان این شهروندان نوین تقویت کند و تودهها و سوژههای اجتماعی ضعیف مثل طبقات فرودست یا حتی زنان را متقاعد کند که آنان نیز عاملان و بازیگران عمده ساخت این دولت ملت نویناند.
این نظام پوشاک همچنین از منظر دولت پهلوی نماد جهان مدرن بود؛ مجموعهای از نشانههای جذبه، اقتدار، انضباط و صلاحیت
مدرن. یونیفورم بدن افراد را هم از منظر فرم و ژست فردی و هم از بعد ایماژ جمعی واجد کیفیات زیباشناختی مدرن میکرد و تصویری از ملت ایران مینمود که به تصویر دنیای مدرن توسعهیافته شبیه بود.
سیاست پوشاک متحدالشکل در ابعاد کلان تا حدودی به اهداف مفروض خود دست یافت. دورنمای تاریخی نشان میدهد لباس متحدالشکل اروپایی، خصوصا در قالب کت و شلوار مدرن مردانه، حتی در منزویترین مناطق ایران و سنتیترین گروههای اجتماعی نیز عملا درونی شد.
مساله مقاومت در برابر تغییر نظامهای پوشاک هم مسالهای نسلی است و هم به ساختار میدانهای اجتماعی بستگی دارد.
دولت پهلوی درست در آنجایی که با نسلهای جوانتر جامعه سر و کار داشت، یا در آنجا که دست به تغییر ساختاری میدانهای اجتماعی زد (مثل مدارس)، یا به شکلدهی میدانهای نوین دست زد (مثل دانشگاهها)، توانست با موفقیت بیشتری نظامهای پوشاک مدرن را حاکم کند، خصوصا اینکه نهادهایی مثل ارتش مدرن، بوروکراسی مدرن، یا آموزش مدرن در ذات خود اساسا متضمن متحدالشکلی بودند و وجهی از تکرار روزمره و تداوم کنش را در افراد شکل میدادند که در طول زندگی فرد ادامه مییافت و به نگرشهای وی شکل میداد. اما در سایر میدانهای موجود، که وابستگی اجتماعی و اقتصادی کمتری به شبکه نهادهای رسمی و دولتی داشتند، با مقاومت بیشتری در برابر تغییر مواجه شد.
از مقالهای به قلم منظر محمدی، سید سعید سیداحمدی زاویه