کرونا، مصیبت جهل و غرور!

زیست شناسان فرااندیش و معتقدان به اصالت تفکر در علوم که اکثرا گمنام هستند و تنها با جستجوی زیاد در تاریخ و فلسفه زیست شناسی، احتمال آشنایی با نام ایشان وجود دارد؛ در مواردی نظریات به معنی واقعی درخشان و قابل عنایتی داشته اند.

کرونا، مصیبت جهل و غرور!

نظریاتی که تحت تاثیر گمنامی و عدم هیمنه شخصیتی، مورد توجه قرار نگرفته است. تاریخ نه چندان خوشایند زیست شناسی نشان می دهد که تکیه افراطی بر انسان محوری در شناخت حیات، دور شدن از تفکر گرایی و محصور شدن در تکنیک ها و البته اسیرشدن درچنبر ضد علمی که هر روز خود را محکم تر به دور مفهوم اصیل آکادمی می فشرد و عنقریب است که به طور کامل ستون فقرات آن را خرد کند، از جمله مواردی بوده است که توسط این متفکران بی نام و نشان به طور مدام گوشزد شده است.

برخی از آن ها که افراطی تر می اندیشیده اند روند حرکتی زیست شناسی را در دهه های اخیر دور از ماهیت اصیل و احیانا سیر معکوس در جهت گمراهی دانسته اند. بی تردید احتمال اینکه تفسیر به رای کرده باشند هست. البته که نمی توان دستاوردهای با شکوه دانش زیست شناسی را درسال های اخیر نادیده گرفت. با این حال، اگر منصفانه نگاه کنیم نمی توانیم در برخی موارد حق را به ایشان ندهیم.

مصادیقی مانند کرونا و نتایج تلخ و اسف بار آن می تواند گواهی بر صحت مواردی از ادعای ایشان باشد. همانطور که عقاب هرچه هم تلاش کند نمی تواند زیست شناسی لاک بشت را بنویسد و لاک بشت هرچه تلاش کند نمی تواند در مورد زندگی عقاب چیزی بنویسد ( منظور واقعیت است و نه تصویر فانتزی یکی در آیینه دیگری)، افراط در به تصویر کشیدن زندگی یک ویروس در آیینه دانش انسانی چندان هم نتایج خوشایندی نخواهد داشت. بی تردید بشر از موهبت عقل بهره می برد اما عقلانیت در حصار حواس انسانی است و حواس انسانی محدودیت های خاص خود را دارند. طول موج های خاصی را درک می کنند و فرکانس های خاصی را می شنوند.

دستگاه بینایی و شنوایی و دیگر حواس که منبع ادراک و آگاهی به شمار می روند، در زندان زیست شناسی انسان اسیر هستند. بنابراین دانشی که از آن ها می تراود همان است که در محدوده همین زندان قرار دارد. هیچ کس نگفته که ویروس کرونا نیز در این زندان با انسان هم بند است و رفتارهای او دردامنه آگاهی بشر قرار می گیرد. مشخص نیست که ابعاد سه گانه یا چهارگانه که سیستم ذهنی انسان درک می کند در مورد ویروس هم صدق کند. هیچ کس نمی تواند بگوید جهان ویروس جهانی سه بعدی یا چهاربعدی است. اگر غیر از این باشد یعنی اگر جهان ویروس ابعادی بیشتر یا کمتر از جهان انسانی داشته باشد طبیعی است که زیست شناسی او با زیست شناسی انسان تفاوت ماهوی خواهد داشت. حدیث لاک بشت و عقاب در این مورد خوب صدق می کند. شاید اگر زمانی ویروس ها می توانستند کتاب های ویروس شناسی نوشته انسان ها را بخوانند به خنده می افتادند.

انگار که عقاب کتاب زیست شناسی خود را از قلم لاک بشت بخواند و لاک بشت کتاب زندگی خود را که عقاب نوشته است. آن یکی این را در حالی تصویر کرده که همواره یک لاک بر بشت خود دارد ( ولو در آسمان باشد ) و دیگری موجودی با لاکی بر بشت که مدام در حال برواز در آسمان است! جالب است که با وجود این، انسان با همه محدودیت ها، باز خود را در زندان های دیگری حبس می کند. تکیه صرف بر تکنیک هایی که بر اساس آگاهی دریافت شده از همین حواس شکل گرفته و تعمیم آن به واقعیت اصیل حیات از جمله این زندان های سیاهچال مانند است. چنانکه اشاره شد، بی تردید بیولوژی مولکولی دانش ارزنده ای است که خدمات بسیاری به انسان کرده است. اما خطا از جایی آغاز می شود که ژن ها را منشا حیات و کوچکترین ذرّه آن بدانیم. در واقع اتم دمکریتی یا مونادهای لایب نیتسی را به ژن ها تعمیم دهیم. در این صورت جستجوی ما به مسیری منتهی خواهد شد که خود در اصل سرآغاز حرکت تقلیل گرا به سمت کوجک ترین ذرات حیاتی است. آنچه را که ابتدا است انتها تصور کرده ایم و بدتر اینکه با آب و رنگ تبلیغات و تکنینک های جذاب نسل جوان جویان دانش را به شدت در این چهارچوب اسیر کرده ایم. ابتدا زیست شناسی مولکولی. انتها زیست شناسی مولکولی. به همین ترتیب که مثلا ابتدا بیوانفورماتیک و انتها بیوانفورماتیک. بدون اینکه به این سوال اساسی باسخ دهیم که این ابتدا و انتهای دانش در مواجهه با ویروسی که به چند میلیارد سال قبل از انسان و تراوش های ذهنی او تعلق دارد چه رویکردی داشته است؟

آیا در شناخت او موفق بوده است؟ آیا اساسا شناختی در کار بوده است؟ بالاتر از این، آیا اگر صادق باشیم، هدف واقعی شناخت واقعی بوده یا ارائه یک تصویر مخدوش در آیینه چهارچوب های دانش فعلی انسانی؟ اگر تعارف را کنار بگذاریم، به بیان ساده و دور از بیچیدگی های ادبی، آیا زیست شناسی تلاشی برای شناخت واقعی حیات و از جمله ویروس ها انجام داده است؟‌ منظور شناخت واقعی است و نه ایجاد یک واقعیت قرار دادی و اصرار بر گنجاندن هرچیز درون آن. این از جمله نکاتی است که زیست شناسان فرااندیش و منتقدان به افراط در ژن گرایی و زیست شناسی سیستم ها و حتی سایبرنتیک، در ترازهای بالای انتقادهای خود مطرح کرده اند و متاسفانه این حسن مطلع هیچ گاه خوانده و شنیده نشده است. تردیدی نیست که انسان انسان است ونمی تواند از چهارچوب انسانی خود خارج شود و به حیات با دیدی خداگونه نگاه کند اما همانطور که ذکر شد افراط در هر زمینه ای آسیب زننده است. ژن ها می توانند از جمله ابزارهای رسیدن به درک بهتر از حیات باشند. همین و نه بیشتر. به همین شکل بیوانفورماتیک و دیگر دانش های مدرن.

مسلم درآینده با ورود در فضای نانو و بعد بیکو و غیره، دنیای فعلی تغییر خواهد کرد و دانش زیست شناسی شکل دیگری خواهد یافت. احتمال دارد که بسیاری از آنچه امروز به عنوان اصل تلقی می شود اعتبار خود را به کلی از دست بدهد. از جمله ژن ها به عنوان هسته های اصلی حیات و نظیر این. اما تا آن زمان با آسیب های ناشی از کرونا و امثال آن چه می باید کرد؟ اگر جهش ها و تغییرهای اطلاعاتی و رفتاری این ویروس و امثال آن تغییر کند و به شکل مهلک تر ظاهر شود و این تغییر تا دراز مدت بعد از این ادامه یابد، چه کسی باسخگوی فجایع ناشی از عدم شناخت واقعی این موجود است؟ فعلا جامعه بشری به واکسن هایی دلخوش است که احتمال دارد تا حدی از بروز بیماری جلوگیری کند اما بسیار بالاتر از واکسن ها که تاریخ مصرف آن ها می تواند به اندازه یک جهش مختصر ویروس باشد، دلخوشی واقعی به خود طبیعت است. در ایران ورود بدون مطالعه و شناخت سرخس آزولا به عنوان کود زیستی منجر به فاجعه زیست محیطی شد و تلاش های بشر به کل بی فایده بود. آخرالامر خود طبیعت بود که جلوی شیوع مغول وار سرخس را گرفت و اجازه نداد تمامی شالیزارهای مناطق شمالی توسط آن از میان برود ( هرچند تا همان حد هم که بیشرفت کرد واقعا نتایج فاجعه انگیزی داشت ). آیا در مورد کرونا هم باید دعا کرد که مگر خود طبیعت و بصیرت واقعی و دور از لجاجت و غرور او  مدد حال باشد؟

روی هم رفته غرور و جهالت هیچگاه چیز خوبی نبوده است. در تاریخ علم آمده است که لودویک بولتزمان ( فیزیکدان مشهور) از افسردگی خودکشی کرد چون می گفت اتم ها وجود دارند و استادان صاحب نام دانشگاه زیر بار نمی رفتند. بعد از مرگ بولتزمان ثابت شد که اتم ها وجود دارند و این بر مزار وی نوشته شد! به همین شکل ادگار آلن ( نویسنده و نظریه برداز آمریکایی) درگیری های وحشتناکی با صاحبنظران زمان خود داشت که نظریات او را در باب داستان کوتاه نمی بذیرفتند. کار به میخوراگی رسید و بعد هم جسد آلن بو در جوی آبی کشف شد. البته بعدها مشخص شد که نقطه نظرهای آلن بو همه صادق و از روی نبوغ ذاتی بوده است.
جامعه ادبی او را بذیرفت و اسطوره معرفی کرد! انگار اینگونه فجایع قرار نیست متوقف شود. تا زمانی که لجاجت و غرور وجود دارد بسیاری نقطه نظرهای صحیح و منطقی از جمله در زیست شناسی قربانی این دو می شود. متاسفانه در مورد کرونا و امثال آن، تنها زندگی چند زیست شناس گمنام فرااندیش و صاحب تفکر مطرح نیست. جان میلیون ها انسان مطرح است. قدر مسلم این افراد نیز نقطه نظرهای خود را در دانشگاه و مراکز تحقیقاتی مطرح کرده اند. مصیبت واقعی وقتی است که با ایشان نیز مثل بولتزمان و الن بو برخورد شده باشد. این بار می بایست صحّت آرای ایشان را نه بر سر مزارشان بلکه برسر مزار میلیون ها قربانی  نوشت و البته اگر بشریت منصف باشد شاید یک عبارت مرگ احتمالی ناشی از جهل و غرور را هم به آن اضافه کند. اگر منصف باشد.  

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان