برخی معتقدند که خارج شدن روح از بدن و تجاربی از این قبیل را بهتر است از حیطه دانش کنار گذاشت اما عدهای دیگر بر این باورند که نقص دانش امروز بشر نتوانسته چنین وقایعی را توجیه کند وگرنه در حقیقت مدیتیشن نمیتوان تردید داشت.
مدیتیشن، تکنیکی برای نیل به آرامش و ریلکس شدن است. در این تکنیک فرد با کمک تمرکز خود را از دنیای اطرافش رها میکند و لحظاتی را به آرامی میگذراند. بیشک بسیاری از همکاران در این باب مقالات بسیاری خوانده و برخی در این زمینه مقام استادی دارند. بنابراین بنده به هیچ عنوان قصد توضیح در این مورد را ندارم.
اما آنچه مرا واداشت که در این باب قلم فرسایی کنم، برخورد من با اندیشههای محققی هندی با نام جیدرو کریشنا مورتی بود. او در طول عمر پربرکتش بر خلاف دیگر هم وطنانش کمتر وارد این مقوله شد اما سخنرانیها و مقالاتش باب جدیدی را در شناخت دنیای درون انسانها باز کرد که بعد از گذشت 23 سال از مرگش هنوز جای فکر و تحقیق دارد.
حرفها و سخنانش در نگاه اول چندان جدید به نظر نمیرسند. شاید به این دلیل است که او برخلاف نویسندگان معاصر هیچ گونه تلاشی برای افزودن واژههای جدید و بعضا عجیب و غریب به ادبیات سخنانش نکرده است. واژگان او به قدری ساده و بی آلایش هستند که گاهی ما را دچار اشتباه یا حتی برخی را دچار سوء تفاهم نماید.
«حقیقت سرزمینی بی راه است و چون هیچکس خود را بهتر از خویشتن نمیشناسد بنابراین در این زمینه نیازی به آموزگار نیست و هر کسی میبایست شاگرد و استاد خویشتن باشد.»
او در 91 سال عمر پر فراز و نصیبش بارها و بارها از کشور خود هندوستان به کشورهای مختلف سفر کرد و در این سفرها تنها یک هدف را دنبال کرد و آن آزاد کردن روان آدمی از بندهای درونی و بیرونی بود. او اعتقاد داشت این آزادی تنها زمانی میسر است آدمی بتواند روان خود را دگرگون سازد.
یکی از نکات جالب و در خور توجه در مورد این اندیشمند آزاده این بود که او همواره به کسانی که به دنبال مراد بودند توصیه میکرد تنها کسی که میتواند شما را در راه تعالی کمک کند خود شما هستید. او با وجودی که مریدهای بیشماری در سراسر دنیا داشت هیچگاه از این عقیده خود عقب ننشست و به راستی بر این باور بود که کسانی که به دنبال چنین مرادی هستند در واقع میخواهند بار سنگین کشف حقیقت را به شخص دیگری بسپارند. شخصی که خود نیز گرفتار همان مشکلی است که فرد با آن مواجه است. درست مانند کسی که در گود زورآزمایی با حریف فریاد بر میآورد و از تماشاچیها تقاضای کمک میکند در صورتی که میداند هیچ کس حتی داور مسابقه حق کوچکترین دخالتی در جریان بازی ندارد.
نظریات او در مورد جهان هستی و جهان درونی افراد بسیار شبیه عارف نام آشنای ما مولوی است. او میگوید:
«جهان هستی با تمام اجزائش در درون تک تک ما نهفته است. ما برای کشف این جهان پر عظمت لازم نیست ذرهبین برداریم و کورمال کورمال به دنبال کشف حقیقت باشیم بلکه تنها باید بیاموزیم که چگونه درون خود را کشف کنیم. و تنها در این صورت است که دروازه حقیقت فرا روی ما و کلید آن نیز در دستانمان خواهد بود. بدیهی است که هیچکس در جهان، جز خویشتن نمیتواند این کلید را به ما بدهد»
آنان که طلبکار خدایید بیایید، بیایید بیرون ز شما نیست شمایید، شمایید
چیزی که نکردید گم از بهر چه جویید وندر طلب گم نشده بهر چرایید
راز لوح زمرد:
جالب اینکه این جملات همخوانی عجیبی با «لوح زمرد هرمس» یا «هرمتیکا» دارد. لوحی که به قول باستان شناسان تنها یادگار اولین کیمیاگران تاریخ است.
بر اساس افسانهها بنیانگذار کیمیاگری در مصر «ربالنوع توث» بود که یونانیان او راهرمس بزرگ مینامیدند. بر اساس افسانهها، او نویسنده چهل و دو کتاب دانش است، که البته تنها چند لوح از این مجموعه بزرگ باقی مانده است. در اینجا عین جملات را نقل میکنم.
«قطعا و بیشک، هر آنچه که در زیر است نظیر چیزی است که در سطح است، و هر آنچه که در سطح است نظیر چیزی است که در زیر است، تا ازاین طریق معجزه واحد بودن حاصل شود.»
حال سوال اینجاست که اگر حقیقت معلوم باشد دیگر چه نیازی به جستجو و کندو کاو برای یافتن آن وجود دارد؟ به عبارت دیگر وقتی از آغاز بدانیم که حقیقت چیست دیگر جستجوی حقیقت چه معنایی دارد؟
در واقع مورتی اعتقاد دارد که برای کشف حقیقت تنها لازم است آزاد باشیم. آزاد بیاندیشیم، آزاد عمل کنیم و آزاد زندگی کنیم.
البته این آزادی که کریشنا مورتی نیز پیاپی از آن یاد میکند، جواز انجام هر آنچه که دلمان میخواهد بکنیم نیست، بلکه رسیدن به آزادی درونی است. این مرحله تنها زمانی قابل دسترسی است که فرد بتواند با شناختن خویشتن و پیراستن غبارهای کهنگی و نادانی از آن، به قول معروف آینه درونی خود را صیقل دهد تا نور جاودانه عشق در آن پرتو افکند.
مورتی نیز به تبعیت از سقراط حکیم در برخورد با حقیقت و شیوه رسیدن به این شناخت شیوه نفی را انتخاب میکند و الحق که در آن خوب پیش میرود. البته او به هیچ عنوان اهل بحث و جدل و انکار نیست و شیوه نفی را از این جهت بر میگزیند که معتقد است حقیقت عشق و خدا پویا، بی کران و بی زمان و در یک کلمه نامحدود است پس تعجبی ندارد که نتوانیم آنها را غالب واژهها بگنجانیم و تعریف کنیم. از این رو برای یافتن عشق تنها یک راه باقی میماند و آن نفی هرچیزی غیر از عشق است. بنابراین نخست باید دانستنیها را آموخت و آزمود و سپس در پی نفی آنها برآمد، اینجاست که عشق به صورت خودجوش چهره مینماید که این همان خود شکوفایی کارگوستاویونگ است.
به قول شاعر:
دیو چو بیرون رود فرشته درآید.
پس مراقبه راستین همان خودشناسی است منتها برای نیل به هدف میبایست با درک و سپس آزمودن دانستنیها و به فراسوی آنها رفت.
خیلیها تصور میکنند که برای انجام یک مراقبه درست باید طبیعت زیبا یا دنیای نامتناهی را تصور و تجسم کنیم. البته غرق شدن در این همه زیبایی و عظمت بی شک لذت بخش است اما نتیجه قابل تاملی عاید فرد نمی شود. چراکه فرد ابتدا دنیا را از فیلتر قضاوت خود میگذراند و سپس با دانش خود آن قسمتی که به نظر خوب میرسد را انتخاب میکند و این شروع مشکلات و ندانم کاریهای بشر است. چراکه این کار مستاق انکار آزاد بودن است. آزادی از فیلترها و پیش داوریهایی که به قول مورتی شرط اول رسیدن به حقیقت است.
او در جایی میگوید:
«برای دیدن و شناختن باید بدون گزینش آگاه بود و با دیدگانی بدون پیش داوری و با خودآگاهی بدن گزینش به دنیا و درون خود نگریست.»
مدیتیشن هنر مشاهده
امروزه صاحبنظران مدیتیشن را وضعیت سکوت مطلقی میدانند که در آن فرد آسایش کاملی تجربه میکند که در اثر نبودن افکار ایجاد میشود و فرد در این شرایط در حالت هوشیاری کامل به سر میبرد.
مراقبه روند بسیار سادهای است. تنها کافی است که کلید درستش را بدانید. در کتب «اپانیشاد» به اینکار «مشاهدهwitnessing » میگویند.
بهتر است برای نیل به این آرامش فقط روند ذهنی خود را مشاهده کنید و از انجام هر کاری اجتناب نمایید. چراکه برای رسیدن به مدیتیشن نیاز به هیچ عمل دیگری نیست. فقط مشاهدهگر باشید و تنها خواستهها، خاطرات، رویاها و صحنههای تخیلی ذهن خود را با جزئیات کامل ببینید.
یک تماشاگر خوب باید خونسرد و راحت باشد. او باید قبل از اینکه به مشاهده بپردازد خود را از هرگونه پیش داوری خلاص کند. او تنها باید ببیند. گفتن این جملات که «چه زیباست» یا «چقدر هیجان انگیز است» یا «چرا اینقدر بد یا زشت است» روند مراقبه را بلافاصله قطع میکند. او در روند مراقبه حتی نباید ملاکهای اخلاقی را بکار گیرد.
بدین ترتیب او در طی مراقبه به تماشاگری تبدیل میشود که از ذهن جدا است.او دیگر ناظری مستقل است ناظری که حتی از ذهن خودش هم جداست و بدون تردید با آن متفاوت است و این راز یکی شدن با یگانه هستی است. از اینروست که او میتواند جوهر وجود را بیابد. جوهری که به زبان نااهلان و قلم غریبههایی چون من نویسنده در طول تاریخ با تعابیر و معانی متفاوتی نظیر مرکزیت هستی، پروردگار دو عالم، ذات مطلق و لایزال باری تعالی خوانده شده اند.
بدن دگرگون میشود. روزی در رحم مادر بودی، زمانی را نیزبه کودک سپری کردی، پس از آن دوران پر شور جوانی را تجربه کردی، سپس دوران پیری و در آخر روزی خواهی مرد و وارد رحم هستی خواهی شد.
روح و روان و احساسات نیز به دگرگونی ادامه میدهد. یک دگرگونی کاملا پیوسته. بامدادان خوشحال هستی. بعدازظهر خشمگین و عصر غمگین میشوی. افکار نیز پیوسته در حال تغییر و تحول هستند. چرخ در اطراف تو به چرخش ادامه میدهد.
دنیای پدیدهها مانند یک گردباد است . هرگز ثابت نمی ماند حتی برای چند لحظه ولی یک چیز همواره ثابت است و هیچگاه تغییر نمیکند و آن، «ناظر» است.
یافتن آن «ناظر» یعنی یافتن خداوند.
سوتیترهای پیشنهادی:
1- «حقیقت سرزمینی بی راه است و چون هیچکس خود را بهتر از خویشتن نمیشناسد بنابراین در این زمینه نیازی به آموزگار نیست و هر کسی میبایست شاگرد و استاد خویشتن باشد.»
2- کسانی که به دنبال مراد هستند در واقع میخواهند بار سنگین کشف حقیقت را به شخص دیگری بسپارند. شخصی که خود نیز گرفتار همان مشکلی است که فرد با آن مواجه است.
3- «برای دیدن و شناختن باید بدون گزینش آگاه بود و با دیدگانی بدون پیش داوری و با خودآگاهی بدن گزینش به دنیا و درون خود نگریست.»