1. صاحب جواهر (پاسدار فقه و اخلاق)
روز اول شعبان سال1266ق، سالروز رحلت فقیه بزرگ عالم تشیع، شیخ محمدحسن نجفی مؤلف کتاب ارزشمند «جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام»، معروف به «صاحب جواهر» است. وی از فقهای اصولی شیعه در قرن سیزدهم در حوزه مقدسه نجف الاشرف می باشد. صاحب جواهر از شاگردان سیدمحمدجواد عاملی «صاحب مفتاح الکرامه» و شیخ جعفر کاشف الغطاء است. جلسه درسش پس از شریف العلماء مازندرانی، از مهم ترین و جامع ترین دروس حوزه علمیه نجف به شمار می آمد و عالمان و فاضلان بسیاری در آن شرکت میکردند.
داشتن ظاهری آراسته و لباس های بسیار تمیز، قناعت، فروتنی و شکیبا از خصوصیات او بود. به شاگردانش احترام خاصی می گذاشت. او برخلاف رویه معمول در وسط درس به امتیاز چهار تن از شاگردانش تصریح می کرد. آن چهار نفر عبارت اند از: حاج ملاعلی کنی؛ شیخ عبدالحسین معروف به شیخ العراقین؛ شیخ عبدالرحیم بروجردی؛ شیخ عبدالله نعمت عاملی.
عشق به اهل بیت (ع)
زمانی «ازری»[1] شاعر عرب، قصیده بسیار زیبایی در مدح اهل بیت(ع) سرود که به قصیده «هائیه» مشهور است. صاحب جواهر در مقام قدردانی از او می گوید: آرزو دارم قصیده «هائیه» ازری در نامه عمل من نوشته شود و کتاب «جواهر» من در نامه عمل او.
شیخ محمدحسن نجفی در 25 سالگی نگارش کتاب بی همتای «جواهر الکلام» در شرح کتاب شرایع الاسلام محقق حلی را آغاز کرد. وسعت تتبع، روش بی نظیر، جمع فروع و امهات مسائل فقهی و ده ها ویژگی دیگر از امتیازات کتاب جواهر است. این دائرة المعارف فقه شیعه ثمره 32 سال تلاش شبانه روزی او اینک معتبرترین متن درسی عالی ترین سطح دروس حوزه های علمیه شیعه؛ یعنی درس خارج فقه است.
ساده زیستی
امام خمینی(ره) در مورد ساده زیستی ایشان و خَلق موسوعه عظیم جواهر فرمودند: «وقتی که در متأخرین از علماء ملاحظه می کنیم می بینیم که صاحب جواهر یک همچو کتابی نوشته است که اگر صد نفر انسان بخواهند بنویسند شاید از عهده برنیایند و این کاخ نشین نبوده... یک منزل محقر داشتند و در یک اتاق شان باز بوده به یک دالانی -از قراری که نقل می کنند- که در آن هوای گرم نجف یک نسیمی، نسیم داغی می آمده است و ایشان مشغول تحریر جواهر بودند. از یک آدمی که علاقه به شکم و شهوات و مال و منال و جاه و امثال این ها دارد این کارها نمی آید».[2]
دور اندیشی
صاحب جواهر، در روزهای آخر زندگی مجلسی از همه علمای طراز اول نجف اشرف تشکیل داد؛ اما شیخ انصاری را ندید، به اطرافیان خود فرمود: «شیخ مرتضی انصاری (ره) را نیز حاضر کنید. تا اینکه پس از جستجوی بسیار زیاد، شیخ را در گوشه ای از صحن حرم امیرمؤمنان علی علیه السلام یافتند؛ درحالی که ایشان مشغول دعا و مناجات برای شفای صاحب جواهر بود. بعد از اتمام دعا و مناجات، شیخ بر بالین صاحب جواهر(ره) حاضر شد. صاحب جواهر(ره) نیز با دیدن شیخ انصاری (ره) بسیار خوشحال شد و دست او را گرفته و بر روی سینه خود نهاد و گفت: الآنَ طابَ لِی المَوت؛ اکنون مرگ برای من گواراست؛ سپس به حاضران فرمود: هذا مَرجِعُکُم مِن بَعدی؛ این مرد مرجع شما پس از من است؛ بعد رو به شیخ انصاری(ره) نمود و گفت: قلِّل من اِحتِیاطِک فَإن الشَّرِیعَهَ سَمحَهٌ سهلَهٌ؛ از احتیاط خود بکاه، پس همانا دین اسلام دینی سهل و آسان است».[3]
نظریه ولایت فقیه
صاحب جواهر در میان موضوعات مهم فقه، به مباحث ولایت فقیه توجه ویژه داشته و در مورد کلیت این ولایت معتقد است: اگر ولایت عامه فقیه نباشد، بسیاری از کارهای مربوط به شیعیان معطل می ماند. (لو لا عموم الولایة لبقی کثیر من الأمور المتعلقة بشیعتهم معطلة...) ایشان تردیدکنندگان درباره ولایت فقیه را نکوهش کرده، می نویسد: «این افراد طعم فقه را نچشیده و از فرمایش ائمه (ع) چیزی نفهمیده اند. (ما ذاق من طعم الفقه شیئا...)».[4]
2. شهید آیت الله ابراهیم خویی (پناه محرومان)
در ششم شعبان 1325ق، آیت الله میرزا ابراهیم خویی(ره)، از شاگردان میرزا شیخ انصاری(ره) به شهادت رسید. ایشان در طول زندگی مردمداری، علم و تقوا و درس ایثار را به نسل های بعد از خود آموخت. این مجتهد شهید در احیاء سنت حسنه وقف و انفاق و داشتن اخلاق حسنه سرآمد بود. شیخ شهید ثروت زیادی را، از راه ارث، تجارت و کشاورزی در دست داشت؛ اما مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می کرد. فقراء از در خانه اش، دست خالی برنمی گشتند.[5]
تواضع، پرهیزکاری، علم و عبادت، زهد و تقوی، شجاعت و بی باکی در اظهار حق، اقتداءِ نوبتی به پیش نمازهای شهر، کمک به ورشکستگان و نیازمندان، نظم در امور از خصوصیات ایشان بود. به عنوان نمونه چون به غسل جمعه اهتمام می ورزید. جمعه ها، یک ساعت به ظهر مانده، برای انجام غسل جمعه آماده می شد. روزی از روی تصادف حاکم شهر، برای انجام کاری وارد شد، وی فرمود: «چون بدون اطلاع قبلی بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم».[6]
شهید خویی(ره) از منظر علامه امینی(ره)
علامه امینی(ره)، صاحب کتاب «الغدیر» درباره وی می فرماید: «او در طلیعه علمای ژرف بین و متبحر قرار داشت و از شخصیت هایی بود که در همه رشته های علمی زبردست و ماهر بود، از فقه و اصول و حدیث گرفته تا کلام، فلسفه، عرفان و رجال. در اخلاق، سرمشق و نمونه بود و مقتدا به شمار می رفت. در هر یکی از علوم استادی بی نظیر و پهلوانی دلیر بود».[7]
در حدیث دیگران
خوش تر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
اوژن اوبن (1863م)، سفیر فرانسه در ایران، در سفرنامه خود، در دیداری که از شهرستان خوی داشته مشاهده خود را از سیر و سلوک این فقیه متنفذ چنین بیان می کند:«مجتهد بزرگ شهر، حاجی میرزا ابراهیم آقا، از احترام فوق العاده عموم مردم برخوردار است. خانه اش کوچک است و تنها یکی از اطاق های آن که با فرش مفروش شده پنجره اش به حیات کوچکی باز می شود. در آستانه در، طبق رسمی قدیمی، محجر[8] چوبی گذاشته اند؛ یعنی در اینجا باید کفش ها را از پا درآورد. مرد محترم کهنسال، نزدیک پنجره اطاق، در میان تعداد بی شماری کتاب، در موضوعات فقه اسلامی و پرورنده هایی که برای اتخاذ تصمیم و صدور رأی به حضور وی آورده اند. او عینک می زند. عمامه بزرگ سفیدی بر سر دارد و ریشش را با حنا رنگ می کند. بعد از ادامه تحصیل در نجف و کسب فیض از محضر استادان بزرگ، به شهر خود بازگشته است، تا دین و عدالت را در میان همشهریان خود گسترش دهد. با آنکه از راه علم و تقوا به ثروت رسیده است؛ ولی خود، با قناعت زندگی می کند و بیشتر درآمد حاصل املاکش را، صرف احسان و صدقه می کند. مازاد دارایی اش وقف امام سوم علیه السلام است. عده ای که به دیدار و زیارت وی می آیند، قابل شمارش نیست. شیخ ابراهیم چندین بار به زیارت مکه نایل شده، و با وجود کبر سن، حداقل در سال یکبار، به شهرهای کربلا و مشهد مشرف می شود. اهالی خوی، هنگامی که او را می بینند، با چنین علو و مقام، چون یک فرد عادی، کفش ها زیر بغل، در مسجدی مشغول دعاخواندن است، سخت به هیجان می آیند».[9]
فقیه مستجاب الدعوة
حاج میرزا ابراهیم زمانی که برای اداء فریضه حج، عازم مکه مکرمه شد؛ پرده کعبه را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اول اینکه: خدایا! مرا محتاج دیگران نکن. (او حتی در طبابت نیز به دیگران محتاج نشد.) دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، شهادت در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید؛ او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به کسی، محتاج نشد و با شهادت از دنیا رفت.[10]
رزق شهادت
ایشان در 6 شعبان 1325ه.ق، در شهرخوی، به همراه آقا ضیاء، خواهرزاده اش، توسط فردی شقی در حیات منزل خود به ضرب گلوله به شهادت رسید. با توجه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد؛ بلکه نماز توسط آیت الله سیدعلی اکبر موسوی خویی، پدر آیت اللَّه سیدابوالقاسم خویی بر جنازۀ ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که توسط این شهید ساخته موقتاً مدفون و به نامش هم نامگذاری شد. اما بنابر وصیتش، پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را به نجف منتقل کنند، ناباورانه پیکر وی را تازه و سالم یافتند؛ بالاخره پیکر این عالم شهید در مقبره ای در وادی السلام نجف، که خود قبلاً آماده کرده بود در کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، به خاک سپرده شد.[11]
3. ملاحسینقلی همدانی (مربی صالحان)
روز 28 شعبان رحلت مربی برجسته عالمان عارف، جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی (1239-1311ق) است. او در سال 1239ق در روستای «شوند درگزین» از توابع همدان، متولد شد. نَسَب آخوند همدانی به جابر بن عبداللَّه انصاری صحابی مشهور پیامبر اسلام(ص) می رسد.[12]
عطیه امام حسین(ع)
آخوند همدانی فرزند رمضانعلی چوپان بود. که بعد به شغل پینه دوزی (کفّاشی) روی آورد. در اوایل زندگی، رمضانعلی از داشتن فرزند محروم بود، تا اینکه توفیق تشرّف زیارت امام حسین علیه السلام برای او حاصل شد. رمضانعلی در کنار بارگاه ملکوتی امام حسین علیه السلام نذر کرد که اگر خداوند متعال فرزند پسری به او عنایت کند، نامش را در زمره غلامان آن حضرت ثبت کند و او را برای ترویج مذهب جعفری تربیت کند. پس از مراجعت از کربلا، دعای او به هدف اجابت رسید و نذرش مقبول درگاه خداوندی قرار گرفت. خداوند متعال به او دو فرزند پسر عنایت کرد که اوّلی را حسینقلی (نوکر امام حسین (ع)) و فرزند دوم را کریم قلی نامید. رمضانعلی علاقه شدیدی به روحانیت داشت. آرزویش این بود که فرزندانش از عالمان دین محسوب شوند.
آخوند ملاحسینقلی پس از گذراندن ایام کودکی برای ادامه تحصیلات به تهران رفت و در مدرسه مروی، در درس آیت اللّه شیخ عبدالحسین طهرانی (شیخ العراقین) شرکت کرد. بعد علوم عقلی را در شهر سبزوار در مکتب فیلسوف بزرگ ملاهادی سبزواری آموخت. استاد شهید مرتضی مطهری(ره) در این زمینه می گوید: «بزرگ ترین حسنه حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربّانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملاحسینقلی همدانی در جزینی است. اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزواری به حضور وی در حوزه او افتخار می کنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردی مفتخر است».[13]
سکوت های آموزنده
حوزه پُربرکت عارف همدانی که حدود 30 سال دوام یافت، آنچنان پُربار بود که امروزه بعد از گذشت بیش از یک قرن از رحلت آن عارف کامل، شاهد آثار و برکات معنوی مکتب تربیتی او هستیم. او صبحگاهان به تدریس اخلاق و عرفان همّت گماشته و سپس براساس تقریرات درس شیخ انصاری، به تدریس فقه و اصول می پرداخت. محفل درس اوحال و هوای دیگری داشت و فضای آن آکنده از عطر معنویت و روحانیت بود. آن مربّی عارف گاهی در اثنای درس از بیم آنکه سخنان علمی و لذت تدریس او را از یاد یار و فیض حضور باز دارد و از مبدأ هستی غافل سازد، لحظاتی را به سکوت می گذرانید. به هنگام تدریس، شاگردانش آنچنان تحت تأثیر سخنان او قرار می گرفتند که خویش را از یاد می بردند و ساعت ها محو روحانیت کلام استاد می شدند.
تربیت صالحان ممتاز
آخوند همدانی در تربیت حقیقت جویان، توفیق کم نظیری داشت. سیصد تن از اولیاءاللَّه در محضر انور او تربیت شدند.[14] شیخ آقا بزرگ تهرانی که دو سال بعد از رحلت آخوند همدانی وارد عراق شد، در مورد شعاع وسعت حوزه اخلاقی آخوند ملاحسینقلی همدانی می نویسد:«او شاگردانی پرورش داد که ستارگان زینت بخش آسمان علم و فضیلت شمرده می شوند. من هر چند محضر او را درک نکردم و تشرّف به حضورش نصیبم نشد، ولی عده زیادی از شاگردانی که شب و روز با او بودند و به سعادت ابدی نائل شدند، را درک کردم. آخوند آن ها را از آلودگی های این زندگی پاک کرده بود. آن ها علم را با عمل آمیخته بودند و من اثر تربیت نیکوی او را به صورت روشن در چهره آن ها دیدم. او حق بزرگی بر بیشتر علمای طبقه بعد از خود، از کسانی که من دیده ام، دارد».[15]
یکی از شاگردان ممتاز او میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است: ایشان از استادان علم عرفان و از مربیان بزرگ سیر و سلوک محسوب می شود. وی در چند جا از آثار خود، به بهره گیریش از آخوند ملاحسینقلی همدانی اشاره کرده و مراتب حق شناسی خود را به او بیان کرده است. مرحوم ملکی تبریزی شخصیت مورد علاقه امام خمینی(ره) بود. امام خمینی (ره) آنچنان به او ارادات می ورزید که هنگام بازگشت از پاریس به ایران، در قم به قبرستان شیخان رفته و با کمال تواضع با تحت الحنک عمامه خویش -با آن که همیشه دستمال همراه داشت- غبارِ سنگ قبر استاد را زدود و به قرائت فاتحه و تلاوت قرآن پرداخت.[16]
صدها انسان ره یافته از محضر عرفان آخوند بهره مند شدند و به مقامات عالی عرفان نایل آمدند که طریقه سیر و سلوک آن ها، در نهایت، با واسطه یا بی واسطه به مکتبی می رسد که آخوند ملاحسینقلی آن را بنا نهاد و این بزرگ ترین توفیقی بود که خداوند به او عنایت کرده بود.
راز پوشی
بعضی از اولیای الهی در این عالَم، باطنِ انسان ها و صفات حیوانی آنان را می بینند و می شناسند، ولی از آنجا که مظهر صفت ستّارالعیوب الهی اند، سِرّپوشی می کنند و رازهای مردم را فاش نمی کنند. عارف فرزانه همدانی از اینچنین عظمت روحی برخوردار بود. شیخ محمّد رازی در این رابطه، از زبان یکی از شاگردان آخوند نقل می کند:
«آخوند ملاحسینقلی همدانی که مربی اخلاق و عالم ربّانی و دارای کرامات و صاحب مکاشفات بود، هر وقت به حرم مطهر امیرمؤمنان، علی علیه السلام مشرف می شد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوص می رفت و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیر افکنده و با عجله به منزل خود می رفت. ما از نحوه تشرّف آنچنانی و از برگشتن اینچنینِ وی در تعجب بودیم، تا روزی در صحن مطهر مراقب ایشان بودم. وقتی به آن کیفیت بیرون آمد و به شتاب می رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوی علیه السلام سوگند دادم که علت آن گونه تشرّف و این گونه مراجعت چیست؟ گفت: اما آن گونه تشرّف، وظیفه هر کسی است که عارف به مقام ولی اللَّه اعظم، امیرمؤمنان علیه السلام باشد که با کمال خضوع و خشوع مشرف گردد و اما علت این گونه مراجعت برای این است که اثر تشرّف با معرفت به حضور و پیشگاه حضرت علی(ع)، عوض شدن و رنگ ولایت گرفتن و باز شدن چشم و گوش ملکوتی است و چون حقایق و باطن اشیاء و اشخاص برایم منکشف می گردد، نمی خواهم چشم من به یکی از دوستانم بیفتد که مبادا آن ها را به غیر صورت انسان ببینم و رازهای پنهانی و عیوب نهانی آنان پیش من فاش شود و در نتیجه، نفس من از آنان مکدر شده و نسبت به او در من تنفر ایجاد گردد، دلم می خواهد سرّ آن ها حتی در پیش نفس من پوشیده بماند.»[17]
هر که را اسرار حق آموختند
چشم بستند و دهانش دوختند
ماجرای عبد فرار، داستان اشعار ناقوسیه، سپردن اسرار حق به شیخ علی قمی، نفوذ کلام عجیب، تأثیر در راهزنان بیابانی، تواضع و فروتنی و رازداری، داستان تربیت میرزا جواد آقا، از دیگر درس های تربیتی این مربی اخلاق است.
آخوند ملاحسینقلی همدانی پس از عمری تلاش در راه کمال و تربیت انسان های صالح، در تاریخ 28 شعبان 1311ق، در کربلا ندای پروردگارش را لبیک گفت و در جوار رحمت حق، در صحن مطهر امام حسین علیه السلام در حجره چهارم صحن به خاک سپرده شد.
پی نوشت ها:
[1] شیخ کاظم اُزری (1212-1143ق)، شاعر مدیحه سرای شیعه در قرن دوازدهم هجری که اشعار دلربایش مورد استقبال علمای شیعه ازجمله مرحوم سیّدبحرالعلوم و. .. و مردم قرار می گرفت. قصیده «هائیه» اش در مدح پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین علیه السلام از شاخص ترین اشعار وی هست. ابیاتی از قصیده هائیه ازری:«قَلَّبَ الْخافِقَینِ ظهْراً لِبطْنٍفَرَأَی ذات أَحْمَدٍ فَاجْتَباهاخدا شرق و غرب را ظاهر به باطن زیرورو کرد پس احمد را دید و او را انتخاب کرد. ما أُبالِی وَلَوْ أُهِیلَتْ عَلَی الْأَرْضِالسَّمَاوَاتُ بَعْدَ نَیلِ وِلاهاباک ندارم گرچه بر زمین فرو ریزد آسمان ها، پس از نائل شدن به دوستی اهل بیت (ع)».توجه به این نکته ضروری است که کتاب علمی جواهر الکلام در 43 جلد، -32 سال زمان برده- مورد مراجعه همه مراجع تقلید و مجتهدین و محققین حوزه های علمیه از زمان صاحب جواهر تاکنون است و این آرزوی صاحب جواهر، اهمیت اشعار خوب در مدح و مرثیه اهل بیت(ع) را می رساند. راهنمای دانشوران، ج1، ص26.
[2] صحیفه امام، سیدروح الله موسوی خمینی(ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، تهران، 1386ش، ج 17، ص375.
[3] جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، محمدحسن نجفی، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، 1404ق، ج1، ص110.
[4] جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج21، ص397.
[5] علماء معاصرین، محمدعلی واعظ خیابانی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ص91.
[6] کرامات و حکایات پندآموز، حسن بصیری، چاپ سروش، خوی، 1384ش، ص394.
[7] شهیدان راه فضیلت، عبدالحسین امینی نجفی، نشر روزبه، تهران، ص506.
[8] حائلی که جلو ایوان قرار دهند.
[9] ایران امروز، سفرنامه و خاطرات اوژن اوبن سفیر فرانسه در ایران در آستانه جنبش مشروطیت، نشر علم، تهران، 1390ش، صص84-85.
[10] کرامات و حکایات پندآموز، ص30.
[11] سیمای خوی، علی صدرایی خویی، سا زما ن تبلیغا ت اسلامی، تهران، 1373ش، ص182.
[12] بزرگان و سخن سرایان همدان، دکتر مهدی درخشان، نشر اطلاعات، تهران، 1374ش، ج2، ص67.
[13] خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری(ره)، نشر صدرا، تهران، 1384 ش، ص604.
[14] مهر تابان، محمدحسین حسینی طهرانی , نشر باقرالعلوم(ره)، قم، ص139.
[15] نقباء البشر، ج2، ص675.
[16] داستان ها و نکته های برگزیده، عبدالکریم پاک نیا، نشر فرهنگ اهل بیت (ع)، نکته 189.
[17] قصه ها و نکته های برگزیده، ش225. به نقل از ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج 26، ص238.