به گزارش مشرق، آنچه در ادامه میخوانید، یادداشتی درباره کتاب «به زبان فارسی» است که اخیرا آن را انتشارات جام جم منتشر کرده است.
دکتر اسماعیل امینی را در حوزههای مختلف میشناسیم از تدریس در دانشگاه گرفته تا شاعری به جد و طنز و فکاهه و در گلآقا هم نوشته و تصویرش هم در قاب تلویزیون، تصویر آشناییست و در واقع، هر چه خوبان همه دارند، او قرار است «به زبان فارسی» داشته باشد و این کتاب، در واقع تجمیع یادداشتهای اوست با محوریت زبان فارسی و موقعی که نگاهی به کتاب انداختم دیدم موردِ لطفِ او هم قرار گرفتهام بدون ذکر نام البته، در بخش «به رخ کشیدن سواد» بعد از ذکر چند جملهای از خاطرات روزانهی ناصرالدینشاه در ذکرِ خیرِ موچولخان و قیچی کردن و سنتورچی... [که انصافاً شاه شهید (شاهبابا) نثرنوشتناش از حکومت کردناش بهتر بود!] نوشته است: «میبینید که چه قدر راحت و روان و به زبان آدمیزاد نوشته است، آن هم صد و پنجاه سال پیش که هنوز از نثر سادهی داستاننویسی و نثر مطبوعاتی و رسانهای چندان نشانی نبود.»
بعد رفته است به سراغِ متنِ تخصصی«ضرورت شعر امروز: طنز در شعر یا شعر طنز؟» [روزنامه ایران/ 23 فروردین 1393]: «شعر و طنز! به نظر هماهنگ نمیآیند! اول به دلیل خیالانگیز بودن شعر که در نهایت به رمنس یا بیان تغزلی منجر میشود که امری کاملا جدیست برای مخاطبان شعر اما طنز، ردیه است و ویرانگری دارد و نه تنها وارد جنگ با جدیت میشود که با تغزل هم [در نخستین نگاه] سر آشتی ندارد؛ دوم این که شعر اگر ردیه هم دارد یعنی موقعیتی واقعی را با موقعیتی خیالانگیز عوض میکند، قدرت اقناعکنندگی دارد برای مخاطب تا موقعیت خیالانگیز تازه را بپذیرد و بیشتر از آن، باور کند اما طنز، موقعیت جایگزینی را پیشنهاد نمیدهد و نه تنها به دنبال اقناع مخاطب نیست که اصلا به سراغ باورپذیری موقعیتهای مورد نظر هم نمیرود و اغراق را به نهایت باورناپذیری میرساند.»
و نوشته: «من که سالهاست طنز مینویسم و دربارهی طنز مطالعه میکنم، از این نوشته چیزی دستگیرم نشد.» که فارسیِ بدون تعارفاش میشود که نگارنده [که حقیر باشم!] برخلاف شاه شهید، به زبان آدمیزاد ننوشته! [رعیت را چه کار به بیانات ملوکانه؟!] الان فکر میکنید مشکلِ من با این ذکرِ متن، این است که چرا ایراد به کار من گرفته؟! خُب، درست فکر میکنید! با این همه، میخواهم منصف باشم [اگر منصف بودنم، پای به رخ کشیدن سواد نوشته نشود!] «به زبان فارسی»، در مجموع کتاب خوبیست یعنی تا آنجایی کتاب خوبیست که نمیخواهد تمام متونی را که به زبان فارسیست، بدل کند به «چرند و پرند» دهخدا و «فارسی شکر است» جمالزاده و نوشتههای «توفیق» و «گلآقا». [فرض کنید جلال همایی و فروزانفر و زرینکوب و دکتر شفیعی کدکنی اگر قرار بود به چنین زبانی، دربارهی دستور زبان و صناعات ادبی و معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه و نقد ادبی غرب و صور خیال در شعر فارسی بنویسند، الان کیومرث صابری (گلآقا) باید با خندههایش عرش را به لرزه درمیآورد!]
واضح است که آنچه اسماعیل امینی از آن مینویسد ارتباط مستقیم دارد با «نرمش بیانی» [ به زبان طنز گلآقایی میشود «ژیمناستیک حرف زدن!»] که باعث «مانایی» زبان فارسی شده و در بهترین آثار زبان فارسی شاهدش هستیم چه شعر و چه نثر و اگر بخش قابل ملاحظهای از آثارِ سبک خراسانی، الان هم برای کاربران زبان امروز قابلِ درک است به همین دلیل است؛ مثلاً چه کسی باورش میشود که این رباعی نه مال یکی از شاعران امروز بلکه متعلق به رودکی –پدر شعر فارسی- باشد: «جز حادثه هرگز طلبم کس نکند/ یک پرسش گرم جز تبم کس نکند/ گرجان به لب آیدم، به جز مردم چشم/ یک قطرهی آب بر لبم کس نکند» [چندین بار در چندین جلسه، این رباعی را خواندم و متأسفانه همه نظرشان این بود که متعلق به شاعری معاصر است. خُب، فردا-پسفردا دکتر امینی نگوید اگر شاگردهای من بودند حتماً میگفتند رودکی! از شاگردهای شما هم بودند!]
دکتر امینی در مصاحبه با باشگاه خبرنگاران جوان گفته است: «از آنجا که زبان فارسی زبانیست که روزمره از آن استفاده میکنیم، تمام افراد درباره آن نظر میدهند و حرف میزنند. حتی گاهی در این زبان اعمال سلیقه میکنند. از جمله آنها میتوان به اعمال سلیقه در رسمالخط زبان فارسی اشاره کرد. برخی هم معادلسازیهای کلمات بیگانه را مسخره میکنند. برای همین از موضع یک فرد متخصص در حوزه زبان فارسی، کتاب «به زبان فارسی» را نوشتم.» فکر میکنم خیلی ساده، خلاصهی نظراتاش را در این جملات گفته باشد.
من شخصاً با اعمال سلیقه کردن در «زبان» مخالفم [تا اینجا، فکر میکنم با اسماعیل امینی همنظر باشیم] منتها آنچه که با آن مشکل دارم «اعمال سلیقه»ی همزمانِ ادیبان و زبانشناسان در زبان است. ادیبان میخواهند بعد از ورود واژگان بیگانه و جذبِ آن در زبان، معادلسازی کنند [که حتماً شنیدهاید فکاهههایی را که مردم در این موارد ساختهاند و گرچه همه طنازی دارد اما همگی هم درست نیست چنانکه موضعگیری روشنفکران و منورالفکرهای همدورهی «فرهنگستان اول» (هر دو گروه فکریِ متخاصم، اما در این مورد با موضعی مشترک) نسبت به بخش اعظمِ آن معادلسازیها اشتباه بوده و حالا همان معادلها، بخشی از زبان مردم کوچه و خیابان شده است] و زبانشناسان میخواهند ورود هر کلمهی خارجی، بامعنا، بیمعنایی را به زبان فارسی به شرط پذیرش مردم توجیه کنند. با اسماعیل امینی موافقم که روایت، باید بیان نرمی داشته باشد که اگر نداشته باشد، کارش تمام است با این همه نه در زبان فارسی که در زبانهای مسلطِ جهانی هم، روایت، دربرگیرندهی تمام متون نیست. نقد ادبی، نقد سینمایی، نقد فلسفی، نقد جامعهشناختی، متون علوم تجربی و ... بنا نیست در حدی باشند که مخاطبانِ برنامهی تلویزیونیِ فکاههگوی «قندپهلو» هم [فکاهه جایگاه خود را در «زبان» دارد اما هیچ وقت با طنز برابر نبوده] آنها را متوجه شوند. [شاید هم بشود چنین کرد. نشد، وجود ندارد اما چرا کسی در این حوزه، عملاً پیشنهاد نمیدهد؟ یعنی چرا نمونهی مؤثری از چنین نثری را در چنین حوزههایی نمیبینیم؟ دکتر امینی در همان مصاحبه با باشگاه خبرنگاران جوان گفته کتابی درباره قافیه برای مخاطبان عام نوشته که منتظر انتشار است. باید خواند و دید که در چنین موردی جواب داده یا نه.] به هر حال، دکتر امینی من شخصاً آرزو میکنم که قند، همیشه پهلوی شما باشد! [نگویید حرف بدی زدم! حافظ میگوید: «شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود»]
*یزدان سلحشور